Thursday, July 18, 2019

چهل سال غارت و لگدمال شدن


چهل سال فسادِ بنیادیِ نامقدس

چهل سال فساد بنیادی نامقدس/ چهل سال غارت و لگدمال شدن
40سال بازی با حیثیت مردم، بدون نظارت و اختیار مردم، به کدام مجوز؟
به مجوز #بیعت_مردم با قدرتِ مطلقه‌یِ فراتر از اراده و خواست خود؟!
40سال بوی کبابِ ملتِ مثله، بینِ ارباب بومی و جهان، به کدام مجوز؟
به مجوز #بیعت_مردم گردِ صندوق‌های سوراخ مارگیری و قفس‌هایی زنجیر شده به دست و پا؟!
40سال دور باطل در شهربازی تو، روی دو ریل قطار وحشت و جنگ و بحران تا دیار قدس، به کدام مجوز؟
به مجوز #بیعت_مردم با مرده خواریِ قانونی تو نه #هم_افزایی_انسانی ما مسافرانِ "جاده‌های زندگی و همزیستی مسالمت آمیز"، و نه قربانیانی در شهربازی جنون‌آمیز تو؟!
آیا چنین مردم و جمهوری، لیاقتِ خفتن و تن فروشی در امواج خروشانِ کاسه‌ی سرِ یک شبان قانونی با قدرت مطلقه و فراقانونی را دارد؟ و یا ضروری است این عدم بیعت اکثریتی برای شکستن مشروعیت اقلیتی بر اساس جهل و غفلت، اثبات شود؟
.
بدون قضاوت راجع به شخصیتِ مستقل و وابسته‌ی مبارزین راه آزادیِ آگاه و ناآگاه و بدون ذوب شدن در شامورتی بازی و دروغ‌های زنجیره‌ای و شعارهای معرکه‌گردانانِ شیاد،
بدون حکم راجع به مامورین و آتشبیاران و بازیچه‌ها در لایوهای فیسبوکی در میان باد...
و به‌جای ذوب شدن در چاه‌نمایی مردمسواران هیئتی چون خاتمی و روحانی در ولایتِ محمود احمدی نژاد،
تنها با عقلِ خود به محتوی بنگریم و قربانیِ شخصیتها در مبارزاتِ کذبِ مجازی نشویم!
دراز مدت فکر کنیم... تا ریز ریز نمیریم!
یک سیاستمدار راستین با #بصیرت واقعی در بستر #اقتصاد_خرد
با صبوری و حوصله، تا آخر گوش می‌کنم.
#خیام_ابراهیمی

26 تیر 1398

Tuesday, July 16, 2019

سوزاندن و جابجایی گزمه‌ها و چماقداران سایبری


سوزاندن و جابجایی زنجیره‌ای مهره‌های سایبری توسط بازیگردان

بخشی از ویدئو (سوتیِ خ:م.ر به آ:ر.خ‌م): "... نه! نگو اسمش را..."
گوئیا قرار شده این فایل صوتی محرمانه توسط دو تن از محققین پخش شود!
و چون رستم از رزم و سهراب‌کشی خلاص شود، سواری جدید سوارِ همایون و شاه و رخش شود!
...
گفت: ما دو تن ز کارِ لایوگذاران، از قضا خبر داریم
از ارتباطِ سردار محمدی و ممدلی تا کذا خبر داریم.
گفت: به دفت بشنو این گفتگوی دو در چهار نفره را
که در خیل پادشاهیخواهی ز بیتِ شاهرضا خبر داریم.
گفت: فرود فولاوند زنده در نمک‌آبرود، ویلای مستقر دارد
گفت: از جیک و پوک لایوگذارانِ پادشاهیخواهی خبر دارد
گفت: سه سال است که به عنوان یک شاه‌اللهی ولایتمدار
از کار و بار نفوذیان مجازی شاهنشاه، اطلاع مستمر دارد
گفت و گفت و گفت اما نگفت که خودش پس کیست؟
کز زیر و بالا و پایینِ کس و ناکس خبر دارد!
گویی که در پروژه‌ی تخریبِ اعتماد ساده دلان
آنکس که راز بر ملا می‌کند، خود دستِ تر دارد!
.
1) شاهزاده رضا پهلوی: "جماعت برخیزید!" (در گفتگو با فرشگرد)
2) مانوک خدابخشیان: "اگر نسل شیک پاسارگادی برخیزند...چه شود!"
....
با بوقِ هزار بوقچی، چگونه "وحدتِ مؤثر" در جماعت محقق می‌شود؟
جماعت یعنی: همین قوم سرگردان که میان بازوان اختاپوس خرس وسط می‌شود!
چو گرد شخصیتی متحد ‌شود، به یک خطا و افشاگری، دوباره پریشان و منحط می‌شود!
که بــاد می‌شود از چند جناح و بـــاز می‌ترکد و لاغر همچو خط می‌شود!
این وحدتِ پراکنده گرد بوقچی‌هاست که ارتباطشان هی بی‌ربط می‌شود!
شخصیتهایی که اعتبارشان مثل شما قابل اعتماد نیست، شاهزاده!
"و وقتی هزاربار ماهیتی غیرتشکیلاتی را شناختی #تکرار این دعوت معجزه نمی‌کند!"
این همان اصل طلایی و حلقه‌ی گمشده‌ی کشف شده توسط فیلسوفی است، که در پی‌اش بودید!

کشف و حیات و ممات بوقچی‌های تخریبچی
ببین "چه" می‌گوید؟... نبین "که" می‌گوید؟!
...
دل‌بری از ساده‌دلان با یکی دو بوسه‌ی هوایی و یکی دو دلار پولِ بیت‌المال
چگونه باید این قوم سرگردان را در وطن پریشان‌‌تر کرد؟
چگونه می‌توان به چشمان گمشده خاک پاشید و در رگ رودخانه‌های گل‌آلوده، صید ماهی را آسان‌تر کرد؟
چگونه باید هر پتانسیلِ غیرخودی را به سمت سراب کشاند و خسته و بی‌جان‌تر کرد؟
چگونه؟
یکی را بُکُش برای چشم‌زهره از دیگری و یکی را با اسید و شکنجه در زندان کن!
یکی را ببر به دخمه‌های ایران‌بان و یکی را بگریزان به انیران و ویران کن!
بزن به چشم مردم ترسیده، داستانِ هم این و آن را و رسوای هر میدان کن!
میان دوغ و دوشاب اخبار صادراتی به دست صاحبانِ تریبون، امنیت را هراسان کن!
نفوذ بده سگ‌سیبیل‌ها را ز رشت تا واشنگتن و اروپا و استرالیا... و جهان را بیتِ سربازان کن!
بخر با دلار و قطره‌های خون شعورها را و شاعران را هیزمِ آتشبیاران کن!
بدزد پرچم غیرخودیان را و زیر آن شعارها را مال خود و سرداران کن!
بشو کاسه‌ی داغ‌تر از آش و... غیرخود را در کامِ خود و غلامان کن!
گفته بودیم پیشتر:
پرچم غیرخودی را با شعار... می‌دهند در دستِ استاد هوار
...
نشسته‌اند در اتاق فکر تا روی خشم تنلبار شده، کوره راهی را برای انفجاری بی
اثر سازند
بیابند زخمیان را و برای انتقامشان راه نجات و مرهمی بی‌خطر سازند
بوقچیان آتشین و آتشبیار را چگونه در کار آتش به اختیاران، بی اثر کنیم استاد؟
تنها آلترناتیو وحدتبخش دارای کاریزما کیست؟ ای مربی گروگانگیری در قید و انقیاد!
بیا خاطره بسازیم به قیمت کم و بعدها خاطره‌ها را بفروشیم به قیمت گزاف
میان چهره‌ها و شخصیتها مچل کنیم قوم سرگردان را و... دست آخر هم دو تا "پیف پاف"
یکی را باد کنیم چو بادکنک و یکی را بترکانیم با دو تا انگ و تهمت و شایعه
هوا کنیم بادکنکان را درآسمان و بدزدیم چشمها را در اشتیاق روز واقعه
رصد کنیم فضای مجازی را که این گمشدگان پراکنده کیستند؟
به نیتخوانی و حکم حکومتی آبروشان ببریم، که چرا چون ما دریده و فحاش نوکرمان نیستند!
چه در شخصیت دارند و در تدبیر و در بصیرتِ چیستند؟
چو پرونده‌ی هر شخص حقیقی و حقوقی را شناختی که ریشه و بته و مقصدش رو به کجاست
برو برای یاری و نوازش‌اش... بخر ناز و نوزش... بخر آگهی و سکه و پرچمش را و باد بزن به زیر بال و پرش
بدم به آتش شراره های سمبولیک و شعارهای خشونتبارِ ضدِ وحدتش
...
تا رویم نرم نرمک به حریم امنش و نازش کنیم و میدان دهیم ورا در نمایشِ تخریبگران
به پا کشیم ورا به سمت خویش و با دست پس زنیم، به تاکتیک شل کن و سفت کن هوچیگران
گهی به جنگ و دعوی با وی و گه با صلح و آشتی و گل آلوده کردن آب و گرفتن ماهی از کویر تا مازندران
ببر به اوج آسمانها بادکنگی چروکیده را در بلندیهای بادگیر با شراب و دود و دم
بکش پایین مچاله‌اش را با سوزنی که ترکاندی و لو دادی‌اش میان شادی و غم...
در این میانه چه توانی از پتانسیل این قوم سرگردان بر باد رفت؟
میان خس و خاشاک و شعارهای شورانگیر مفت، چه زندگی‌ها که در بحرِ بیداد رفت؟
.
مانوک خدابخشیان: وقتی هشت پا به زیر آب می‌رود، نوچه هایش را می‌دهد کوسه‌ها بخورند!
.
تا وقتی چشم ملت غیرتشکیلاتی به چهره هاست
اتاق فکر مدام در حال ساختن امید گرد معرکه‌ی ‌ لوطی و عنترهاست
و تخریبشان با هجمه و انگ و تخریب میان چشمان هالوهاست.
وقتی اتاق فکر، معرکه‌ها و بازیچه‌های خودش را توسط سرشاخه‌های مستقلِ خود و نوچه‌ها، باد می‌کند و می‌ترکاند و لو میدهد!
آنگاه، همان‌کس که تخریب کرده نوچه‌ها را، خودش لوطی جدیدِ میدان می‌شود و بازی همچنان ادامه دارد...
نتیجه: در فکر دل بستن به چهره ها و شخصیتهای بی‌بته‌ای چون آن و این و من و نیم‌من ماست نباش!
راه را بشناس و چون قوم سرگردان، متلاشی میانِ مقصدِ راه‌برانِ چپ و راست نباش!
رهبران و بوقچی‌ها قابلیت گروگان‌شدن و خطا دارند از چاله‌ها تا چاه ویل‌ها و به نشتری در دماغ‌ها چون موی‌اند
"اهل وحدت" اما میان خویش بصورت مستمر در چالش و نظارتند و پاسخگوی‌اند
راهی به جز وحدت تشکیلاتیِ اپوزیسیون به سخنگویی یک رهبر کاریزماتیک نیست!
مردم پراکنده اما چگونه اعتماد میکنند و به میدان می‌آیند؟
مردم پراکنده میان بوقچیهای سلطان و گروگانها، گم و گور و لت و پار شده‌اند هزاران بار
مردم به یک ستاد چالشگر که یکدیگر را به نقد می‌کشند و اجماعا به نتیجه‌ای واحد و مطمئن می‌رسند اعتماد می‌کنند و به میدان می‌آیند
پس آن #ستاد_مشترک_اپوزیسیون را فراهم آورید و سخنگوی کاریزماتیکی برای خود برگزینید
که به یک فرمان موجب وحدت تمام مردم در میدان شود!
که راهی که شخصیتها و گروهکها می‌روند قابلیت این را دارد که به ترکستان منتهی شود!
این عبرت تاریخ است!
بدون چنین وحدت مقدماتی هر شخصیتی قابلیت گروگان شدن دارد
و نیز قابلیتِ فرمانِ نادرست در سراب و چاه‌نمایی و پریشان‌شدن دارد
که: قوم سرگردان را تنها یک ستاد مشترک فراگیر، می‌تواند به اعتماد و امنیت و به سامان برساند!
پس در راه این به ساماندهی بیندیش و اقدام کن و در پی آن و این #تکروی نکن!
راه یکی است و عبرت بگیر از تاریخ و خطاهای سنتی را تکرار و وقت را منقضی نکن!
از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد؟


گفتگوی پیمان(حسین) سلاحی و رامین پیرامون
موضوع: غلامرضا محمدی و ... عوامل

یک گل سرخ برای امیلی

یک گل سرخ برای امیلی
نه: گل سرخی برای امیلی

تمایز این دو جمله در خاص‌وعام بودن گل است!
تا هر ایرانی زنده، در یک زمان و در یک مکان، با یک شاخه گل، به میهمانی ارباب سنتی و مرده برود، بلکه بتواند شعور و لیاقت خود را برای تحولات بنیادی از سنت به مدرنیته اثبات کند؛ که بدون اثبات میدانی چنین وحدتی با رویکرد ادبیات ایجابی-جذبی (نه ادبیات سلبی-حذفی که از تنش و حذف، مرده‌خواری می‌کند) باز دَرِ قلعه بر همان پاشنه‌ی سنتی خواهد چرخید!
"یک گل سرخ برای امیلی" نام داستانی است از #فاکنر با مضمون دوران گذار از "سنت" و جان کندن در پروسه‌ی "تغییر" ، تنهایی، پذیرش، انزوا و رهایی...
با مرگ "کلنل سارتوریس" که ژنرالی از جنگ جنوب و شمال امریکا بوده، دیگر طالبان قدرت در نظم جدید، تحت تاثیر جذبه‌ی دخترش امیلی قرار نمی‌گیرند! کلنل مرده و مردم و جوانان و نسل جدید، تبختر و تکبر جنوبی دخترش "میس امیلی" را برنمی‌‌تابند؛ هر چند که خود هنوز دارای رگه‌هایی از خلقیات سنتی و جنوبی هستند و معشوقِ شمالی او "هومر" را نیز برنمی‌تابند. از سویی در این بلبشوی فرهنگی، نگاه مردم با تحولات مدرنیته دارای تحول شده و تمایزی بین امیلی و دیگران نمی‌گذارد! او از لحاظ حقوقی با دیگران برابر است، اما وقتی رهبران شهر بر خلاف رسم سنتی که کلنل را یک صاحب حق و مصرف‌کننده می‌دانست، برای اخذ مالیات سراغش می‌روند، او آن‌ها را به سراغ پدر مرده‌اش حواله می‌دهد که ده سال است مرده، اما او مرگش را کتمان می‌کند، چون نمی‌تواند از مناسبات ارزشی قدرت سنتی که به او ارزشی والاتر از واقعیت امروز می‌داد، دل بکند! پس جان می‌کند، اما از هویتِ مرده‌ی سنتی دل نمی‌کند!
به روایت خانم #فرشته_مولوی، امیلی نظم رو به افولی است که محکوم به فناست، اما مرگ پدر معنوی و مادی خود را انکار می‌کند و وقتی پدرش می‌میرد، او را دفن نمی‌کند!
و آن‌گاه که بوی بد جنازه تمام اطراف خانه و شهر را در بر می‌گیرد، وقتی زنان برای عرض تسلیت و پیشنهادِ یاری به خانه‌اش می‌روند، او مردم را راه نمی‌دهد و همه را دمِ در ملاقات می‌کند و به مردم می‌گوید: پدرش نمرده است!
و تنها وقتیکه کار با حضور مردم، به حکم قانون و زور منجر می‌شود، آنگاه امیلی تسلیم می‌شود و مجبور می‌گردد تن به دفن جنازه بدهد!
داستان با مرگ پدر آغاز اما با مرگی دگر پایان می‌یابد! و کشف تار موی خاکستری امیلی بر بالش کنار جنازه‌ی "هومر" رازِ عشقی بیمارگونه را نیز عیان می‌کند!
عشقی یکجانبه به مردی همجنسگرا که مدتها مفقود شده بود و کسی نمیدانست که امیلی او را کشته تا هر شب کنار او ‌بخوابد! چون بصورت واقعی برایش دست نیافتنی بوده، و او در قلعه‌ی خود، ناچار شده که با جنازه‌ی بی‌اراده‌اش لاسِ مجازی بزند، تا احساس بودن کند!
امروز باید از خود بپرسیم که چگونه باید امیلی شهر را (در دو جناح پوزیشن و آپوزیشن) از عشق مجازی در این خواب موروثی بیدار کرد؟
عشقی که همان گل سرخِ هرگز نبوده‌ای بوده که در عنوان داستان آمده و در خود داستان نیامده! حقیقت تار مویی خاکستری که هر چند پذیرفتنش جان کندن دارد! اما می‌تواند به یک شاخه گل رز تبدیل شود!
راوی: ما نمی‌گفتیم که پدرش عمری جوانان را از او دور کرده بود و دیگر کسی برای مهرطلبی(نه مهرورزی) برایش نمانده بود (جز جنازه‌ی هومر همجنسگرا)! پس باید هم به کسی چون پدر که اعتباری برای این زورگیری و جنایت سنتی بود و او را عمری غارت کرده بود، دو دستی بچسبد. همانطور که همه می‌چسبند! چون تنها دارائی‌اش استمرار مشروعیت قوانین سنتی به بازآفرینی این غارت و جنایت زنجیره‌ای بود!
نتیجه: کماکان بر این باورم که راه نجات مردم پراکنده، از راه اثبات وحدتی فلسفی در یک میدان واقعی(نه مجازی) می‌گذرد! و این مقدور نمی‌شود جز با یک فراخوان عمومی توسط #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، برای حضور اکثریت مردم، در میهمانی ارباب، با یک شاخه گل سرخ... که بنشینند و برنخیزند تا دفن جنازه‌ای که ذات نفرت و دریدن است، نه کالبد این و آن مرده.
#خیام_ابراهیمی
24 تیر 1398

بازپسگیری خانه مشترک در 4 هفته


بازپسگیری خانه ی مشترک در عرض 4 هفته بدون درد و خونریزی

1) عفو عمومی در صورت همراهی با ملت (هوش میدانی رهبر اپوزیسون):
میتوان یک دیوار امنیتی برای تمام مامورین آتش به اختیار، از داخل تا سراسر جهان بوجود آورد تا در یک سیستم مافیایی که آلوده شده اند، یکی یکی توسط ارباب بالایی نفله نشوند! چون پوست اندازی رسم سیستمهای مافیایی است! دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
بنابراین:
2) هوش سمپاتها و مبارزین
برای بازپسگیری خانه ی مشترک، علیه نیروهای دشمن، سنگر نسازید! صاف و زلال باشید!
برای فتح یک قلعه که در تصرف دشمن شماست، روش پراکنده و ادبیات متنوع شما میتواند به نفع صاحبان زور و زر و اتاق فکر، سنگرساز باشد و از پشت سنگرهای مختلف توسط نفوذیها و گرواگنگیرها و تخریبچیان آتش به اختیار، لت و پارتان کنند!
"ادبیات وحدتبخش" ضامنِ تحول بنیادی در #شرکت_سهامی_عام_ایران
بفرما! بنشین! بتمرگ! یک نتیجه دارد اما با سه هزینه!
چرا بجای شعار #سرنگونی و #براندازی که سنگرساز است، نگوئیم: بازپسگیری قدرت به نفع تمام مردم! سنگرسازی یعنی صدها هزار نفر پرسنل مسلح نظام با یاری پیمانکاران و دزدان و ویژه خواران و خانواده هایشان، مجهز میشوند برای سنگرسازی و ایجاد تفرقه و سرکوب با اتحاد با جنایتکاران.
3) راز وحدت رهبر اپوزیسیون.
راز وحدت و پیروزی با الگوی: #شرکت_سهامی_عام_ایران
#هر_ایرانی_یک_سهم_برابر در نظام تصمیم سازی سرنوشت.
آتشبیار زخمی شده و میگوید: من با عوضی‌ها وحدت نمی‌کنم!
بینوا نمیداند که با چنین هیجانی ویران است! و شاید هم خودش عامل نظام سلطه است و رو نمیکند!
چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
بستگی دارد وحدت گرد چه عنصری باشد؟ حق یا ایدئولوژی؟
فرض کنید یک زمین مشاع بین 10 نفر دارید که 2 نفر آن هم نایاکی باشند که زر و زور را غصب کرده اند.
شما اگر احساسی برخورد نکنید اول باید بستر امن را بوجود آورید تا در امان باشید و این ممکن نمیشود جز انگشت گذاردن بر حقیقتی غیرقابل کتمان. آن حقیقت حق تابعیت و حق برابر است!
وقتی اولویت با احقاق حق و سهم برابر در این زمین مشترک باشد، بگذار آن 2 تن هم میان جمع باشند تا با تصمیم سازی مشترک بر اساس حکم اکثریت، منکوب و زبان زورگیرشان قطع شود. چرا از پیش با جیب خالی در زمین ایشان بازی میکنید؟
درایت یعنی این! یعنی اول بستر امن را ایجاد کنید...خودبخود ناخالصیها و زورمداران و زورگیران و ویژه خواران در قدرت اکثریت ذوب میشوند! اما آنها میخواهند پیش از ایجاد بستر امن شما را به میدان بازیهای نابرابر خود بکشانند! و بازی ایشان همین عدم وحدت بر اساس سهم برابر است. چون زورشان فعلا بیشتر است و شما جیبتان خالی است.
#فکر_کنیم تا به جای هوش هیجانی از هوش منطقی خود بهره بریم!
.
4) راهکار فلسفی در یک نقشه راه 4 هفته ای:
"ادبیات وحدتبخش" ضامنِ تحول بنیادی در #شرکت_سهامی_عام_ایران است!
بدون ادبیاتی واحد بر اساس حق آب و خاک مشترک(نه ایدئولوژی) که کسی نمیتواند منکر آن باشد، چنین تحولی ممکن نخواهد شد! نه با نفی دین و مرام دیگران بلکه با تاکید بر حق برابر در یک شرکت سهامی عام به نام ایران.
کاربرد هر گونه ادبیات سلبی-حذفی، بازی در میدان دشمن است.
به شرط تاسیس یک #ستاد_مشترک در اپوزیسیون با انتخاب یک سخنگو و#شخصیت_کاریزماتیک:
راه هست! اما نه راهبر و نه راهرو نیست!


به شرط تاسیس یک #ستاد_مشترک در اپوزیسیون با انتخاب یک سخنگو و #شخصیت_کاریزماتیک:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:

داستان هزار و یکشب

 داستان هزار و یکشب بین پوزیسیون و اپوزیسیون
کماکان، اپوزیسیون با هزار کافه‌ی مجازی و واقعی در اینجا و آنجای عالم، هر شب بساط شب‌نشینی خودش را دارد! نظام هم بند و بساط و خورد و خوراک این دورهمی را تقبل کرده است.
آخرین گوشتی که پوزیسیون جلوی اپوزیسیون انداخته عکس شاهزاده رضا پهلوی با شاهزاده‌ی عربستان است تا مدتی در یک دورهمی توان وحدت را در کور‌‌ه‌راهی دور از اصل ماجرا متلاشی کند!
هر چند این تصویر فتوشاپ است اما اصلا در نظر بگیر این ملاقات واقعیه... چه ایرادی دارد؟
چطور شبانه‌روز اپوزیسیون با پز عالی و در جای امن، در میدان پوزیسیون بازی میکند و ملت بینوا را با پای برهنه و با جیب خالی به یک جنگ نابرابر میکشد، اما خودش دردش نمی‌گیرد؟
چرا نباید تمام ملت با یک شاخه گل به میهمانی ارباب برود و همانجا خوش بنشیند و برنخیزد تا تخت پادشاهی و افسار منابع ملی به ملت برگردد و قانون اساسی منقلب و برعکس شود و جای کافرما و پیمانکار عوض شود!
این هوش موشی است که ملت ما را کشته... نه سلطان صاحبکران.
عقل که نباشد جان در عذاب است.
برای کسی که عقلش مخدوش است، بدیهی است که با هر خشونت کلامی و مجازی، تنها سنگرسازی واقعی آقا نظام را پیچیده تر میکند!
آقا... عصر حجر به سر رسیده... از این خیالبازی مجازی و بازی دیجیتالی از پشت مانیتور باید بیرون آمد و کاری کرد کارستان.
هر روز یک داستان هزار و یکشب و شب یلدا تا انقلاب مهدی و مرگ تدریجی پای بساط آجیل و انار و شراب و نقل و نبات جاودانه... تا کی؟
تا ملت در دخمه ها مچاله شود و در گورها بگندد؟
خیال مفتخورهای عافیت نشین اپوزیسیون که شب و روز در هوسِ بازی یارانه‌ای مبارزاتی با ورژن بالاتر می‌سوزد، اتفاء و ارضاء میشود؟
اگر میشود...نوش جان. شادخواری جاودان.
برای داغ کردن مجلستان عرض کنم که اگر دقت کنید:
دست شاهزاده‌ی عرب، خیلی سفیدتر از دست شاهزاده‌ی ماست!
و این کمی غیرطبیعی است.Edit or delete this

Saturday, July 13, 2019

گاندو(1): جهان به دوربین مداربسته‌ی "من" مجهز است

#گاندو / قسمت اول
#گاندو (1):جهان به دوربین مداربسته‌ی "من" مجهز است!


"سریال تلویزیونی گاندو" یک کمدی-الهی-جنایی بدلی و بامسماست! که جنایتش با قوم تبهکار ماست! ماجرای دشمنی خاله‌خرسه با دوست و خیانتِ بادنجان دورقاپ‌چین‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ی معلق بین عالمِ پایین و بالاست؛ که با هزار نرخِ ظاهری، بزرگتر از باطن یک دعواست! دعوایش پلیسی‌و امنیتی برای جاسوس‌هاست! نرخ‌هایش، چیدنِ تک‌تکِ بال و پر رعایاست؛ و دعوای اصلی بر سر لحافِ ملاست و نیتش قربت و تبرئه‌ی حضرتِ والاست! گاندو نوعی تمساح بومی مراقبِ کدخدای دهِ علیاست که با چپ و راست کردن زر و زور، در تزویرِ تامین خوراکِ گزمه‌ها از قصابی و سلاخیِ گوشتِ رعایای دِهِ سفلاست. جناح چپش فکِ پایین و جناح راستش فکِ بالاست؛ که در میان دندان‌های تیز و غیرپاسخگویش، حرکاتِ موزونِ اعتدال و نرمشِ زبانی پروپاگاندا پیداست.
نتیجه‌اخلاقی‌ و نکات ایمنی:
بیننده گرامی!
در تنازع بقاء، یا موش شو در سوراخِ بیت‌المال؛ یا سوسک شو در سوراخ بیت‌المبال؛ و یا پرستوی دوجانبه در 10 کیلومتری جنوب بیت‌المقدس در بیت‌لحم، چون سگِ زردی مراقبِ شغال و بالعکس. در غیر اینصورت، در این ولایت لایق زنده بودن نیستی و بهتر است گورت را گم کنی و از منظرِ حضرت دوست تا میتوانی دور شوی... کجا؟...یا به فرنگ و یا گورستان.
باور کنید این تاویل من از فیلم نیست! این حرف رک و پوست کنده‌ی تهیه کننده‌ی این فیلم در 40 سال گذشته بود که آن را سرِ هر بزنگاه به غیرخودیان تکرار کرده است.
ترجمان فیلم این میشود که اگر بخواهی عین آدمیزاد و یک انسان طبیعی زندگی کنی، و یا‌ به قولِ شاهزاده "وزِ وِز" کنی، باید بدانی که:
"ای مگس! حضرتِ سیمرغ نه جولانگهِ توست...عرض خود می‌بری و زحمت ما میداری!
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم... از که می‌نالی و فریاد چرا میداری؟"
.
فیلمنامه:
ایده‌ی طرح و ساخت فیلمنامه، شاید برگردد به دقیقا 41 سال پیش، درست در چنین روزی در 21 تیر 57 (7 ماه پیش از شبِ توفانی در 21 بهمن) روزی که حضرت مولا در دوران تبعید خود در ایرانشهر، وقتی بر اثر سیلی آسمانی 80درصد شهر ویران شده‌بود و در کم‌کاری رژیم پهلوی همچون سیل زمینی اخیر شیراز و گرگان، به سیل‌زدگان سیستانی آذوقه و یاری می‌رساند‌! شاید او هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد که 41 سال بعد، خود عامل قطحی سیستماتیک بین ملتی غیرخودی شود تا در فقر و تک‌افتادگی و استیصال تبدیل به آدمک‌هایی شوند جاسوس و آدمفروش که با موجسواری بر #ژن_برتر ایدئولوژیک، با لذتی موروثی یکدیگر را به نظامی توتالیتر بفروشند و چون کران و کوران به‌روی مبارک نیاورند که: هرچند دینشان به "ولاتجسسو" سفارش کرده اما ایمانشان به حکم حکومتی #خمینی ممکن‌الخطا، ایشان را از ساحت انسان به آدمک‌های فوتبال‌دستی تنزل داده و دیگر آن "سفارش دینی" در مورد هر شهروند ایمانی، کاربردی ندارد و جامعه به #تناسل_فله‌ای_کروموزومهای_انتحاری_گمنام و عقیم، نیازمند است! پس پیش بسوی ایران 150 میلیونی تا 1400.
این همان موقعیت و احساس مردم آلمان در زمان #هیتلر است که با سرقفلی #ژن_برتر یهودیان را برای اعزام به #گتو (شهرک اقلیت‌ها) به نازیان می فروخت!
گاندو (تمساح پوزه کوتاه سیستانی) ترسناکترین و مقدس‌ترین جانور بومی و اجتماعی ایران است که خیلی خونسرد و بی سروصدا با #بصیرت به حفر کانال‌های عمیق بطول 15 متر در آبگیرها و #محیط_زیست خود می‌پردازد و در عملیات #مرصاد ، درندگانی چون ببر و انسان را به‌عنوان قربانیان خود یکی یکی می‌بلعد، تا روزانه یکی دو کیلو گوشت مورد نیاز رگهایِ حیاتِ خود را تامین کند!
استراتژی فیلم گاندو، فرافکنی مسئولیت قادر مطلقه در سرنوشت ویرانِ امنیت مردم و تسلیم و پناه بردن مردم مرعوب و غارت‌شده، به وکیل خدا بر روی زمین از شر وساوس و توطئه‌ی جاسوسان شیطان بزرگ است! که طی آن با سفسطه و بمبارانِ اطلاعات دوغ و دوشابی، به القاء حسِ نیاز به امنیت ناشی از پریشانی و علیلی و استیصال به شهروندان می‌پردازد، که میان خطر تهدید امنیتیِ درندگان و جاسوسان آدمخوار، باید در پناهگاهی میان دو پوزه‌ی کوتاهش ایمنی خود را حفظ کنند تا لابد در صورت کمبود شکار در دوران تحریم، با مجوز قانونی در کمال خونسردی دریده و بلعیده شوند!
در اثنای جنگ جهانی اول و در دوران قحطی و تحریمِ خودکامه‌ای موقتی مثل هیتلر در آلمان، وقتی شهروندان در چنبره‌ی توهمِ فرهنگی خودبرتربین، آچمز بودند و یهودیان را به نازی‌ها لو می‌دادند، تا معلولین‌شان برای اصلاح نسل به کوره‌های آدمسوزی منتقل شوند و بعدتر ژن‌های برترشان در اورشلیم اسرائیل اسکان یابند، شاید کسی به فکرش هم خطور نمی‌کرد که همین یهودیان روزی جهان را تصرف کنند!
نهایتا هم #خمینی به‌یاریِ حضرتِ ارباب عالم، با موجسواری بر هیجانات و هوش هیجانی نازل قومی تبهکار، سلطان صاحبکران شد؛ و هم اسرائیل به‌عنوان یار تمرینی او. یکی در بیت حقیر خویش در کهکشان و دیگری در بیت کبیرِ خویش در دهکده‌ی جهان.
در ادامه به اینکه برای کدخدا شدن در دنیا، چرا باید #اسرائیل را مربیِ پرورشی خود قرار داد، تا هم به خود گند نزد و هم گنده شد، اشاره خواهد شد!(گیریم به هر غیرخودی گند بزنی)... نه اینکه هم به خود و هم غیرخود گند زد و ضمنا گنده هم نشد!
.
#گاندو با حضور در تمام استیج‌های جهان از ته چاه اسفل‌السافلین و مخفی‌ترین دخمه‌ها
گرفته تا بالای دیوارچین، قصد دارد به موش و سوسک و پرستوها این را القاء کند که، خیلی مراقب دم و بازدم خود باشید: این جهان به دوربین مدار بسته‌ی "من" مجهز است.
ادامه داراد...
خیام ابراهیمی
21 تیر 1398


روش تخریبی سربازان گمنام نوکیش


روش تخریبی
نارنجکی درونِ نارنجِ خوشرنگ‌و‌بوی شعار استقلال و آزادی، یعنی درآمیختن دوغ و دوشاب.
این تاکتیکی هوشمندانه است که گاه از سر ناآگاهی و جهل، و گاه از سر آگاهی و عامدانه، میان مبارزین و مخالفین نظامهای سلطه، مورد استفاده قرار می‌گیرد تا مبارزات از اهداف عالیه که متکی به وحدت است، دورافتد!
به واژه‌ها و ادبیاتِ مبارزین دقت، و در آن تامل و #فکر_کن !
این ویدئو پاسکاری بین دو #حیدر_کرار است!
نقض غرض در پندار و گفتار و عمل است!
نقض غرض و مصداق ادبیات "سلبی-حذفی"(به جای ادبیات "ایجابی-جذبی" که وحدتبخش است) وقتی تکمیل می‌شود که با برگزیدن این ویدئو توسط پیروان #شاهزاده_رضا_پهلوی صورت بگیرد که پیوسته با پرهیز دادن از اختلافات و تکیه بر مشترکات شعار وحدت میدهد!
ظاهرا این ویدئو توسط یکی از مدعیان مخالفت با نظام سلطه تهیه شده، که از تاکتیکهای مرموز و مشکوک تخریبی پیروی میکند، که نتیجه‌ای جز مقابله با وحدت در اپوریسیون ندارد!
نام این نوکشیش مسیحی در اپوزیسیون "رسول حیدری" است که علنا با قرار دادن قرآن مسلمانان در مقابل انجیل مسیحیان، ضد وحدت اپوزیسیون عمل میکند!
ما در کشیشان مسیحی مخالف نظام، تاکنون مقابله و ایجاد تنش بین مؤمنین به دو دین را سراغ نداشته‌ایم. این از تاکتیکهای سیستم اطلاعاتی_امنیتی است که بین بازیگران خود چنین نمایشی را اجرا میکند! پروژه‌ی بستن کلیساهای نوکیشان را کسی به انجام رسانده که خود آن‌را تاسیس کرده است (عده ای هم این میان بازی خورده‌ و قربانی شده‌اند!).
به عبرت تاریخی خوب میدانیم که همواره در مبارزات ملی-میهنی، در مقابل هم قراردادن پیروان ادیان، کار پیر استعمار و پیروان استثمار و مامورین تفرقه بوده است!
پرسش:
در دوران #پیشاآزادی، آیا موضوع وحدت بر سر دین است؟ و یا آب و خاک مشترک؟
با تاکید او بر نام معنادار خویش که #رسول_حیدری است، میتوان تامل کرد که عملیات نفوذ در اپوزیسیون برای ایجاد تنش در میان مخالفین نظام، تا چه حد گسترده باشد!
شیوه ی او شبیه آن دسته از حزب اللهی های رادیکال است که با شعار "حیدر حیدر" آتش به اختیارانی برای چنین آتشبیارانند!
یک حیدر هیزم تهیه میکند، و یک حیدر هم به آتش میکشد!
این شرح وظایف از سر آگاهی است؟ یا ناآگاهی؟
این ویدئو در لیست مخالفین عملیِ پندار، گفتار و رفتار و روش و منش #شاهزاده_رضاپهلویجای دارد!
هشیاری مبارزین اولین شرط پیروزی، و بیهوشی ایشان با بازی در میدان دشمن، عوامل شکست را فراهم می آورد!
به جای تخریب شخصیت مبارزین، به هوش باشیم و با رونمایی از تاکتیکهای تخریبی، روشهای ضد وحدت را اصلاح و جبران کنیم!
آنکه ناموخت از گذشتِ روزگار...هیــــچ ناموزَد ز هیچ آموزگار
خیام ابراهیمی
21 تیر 1398

به هوش! مراقب زبانت باش

به هوش!
نوشته ای داشتم به یکی از دوستان که تکرارش در اینجا میتواند مفید باشد.
ایشان برای ابراز مخالفت با نظام، یک عکس تحقیر آمیز را با ادبیات خشونتبار و فحاشی به کار برده بود.

به هوش!
آدرس را نادرست نشان میدهید دوست عزیز!
روش شما نارنجکی است درون نارنج اهداف عالیه.
با یک تحقیقات میدانی و علمی سرانگشتی میتوان دریافت که، این روش مبارزات غیرعلمی که در بخش قابل توجهی از ایرانیان در اپوزیسیون داخل و خارج شیوع یافته یک تکِ هوشمندانه توسط نظام سلطه است و عوارض میدانی آن قابل رؤیت است! و راهی نیست جز تدوین یک روش مسالمت آمیز بر خلاف مبانی تنش آفرین.
جالب است بدانید که قابل اثبات است که حتی آنان که شعار علم میدهند و دارای برند امریکایی هستند نیز، کاملا غیرعلمی مبارزه میکنند و این یعنی بازی در میدان نظام! قواعد نظام هر چه هست جز وحدت مردم در یک میدان امن... تا مشروعیتی از سکه نیفتد و مقبولیت و اعتباری برای تحولات بنیادی در منظر تاریخ و جهان ثبت نشود! چون فصل انقلابهای یک شبه سپری شده و هرگز واقع نخواهد شد. تحولات بنیادی پس از تمهیدات مقدماتی در ستاد مشترک اپوزیسیون، لااقل دو سه هفته تا یکماه وقت میخواهد اما نظام به تب تندی دامن میزند که زود فرو می نشیند!
یعنی یک بشکن میزنند و تن شما می لرزد. (تهدیدات دوران #کامران_قادری که یادتان هست) حالا از خود بپرسید چه شده که سکه برگشته؟!
دسته بندی ادبیات آی دی های فیسبوکی و مبارزین فضای مجازی در فضای مجازی، بزودی انجام خواهد شد و شما خواهید دید وجه مشترک ایشان کدام است و چگونه بخش عمده ای ایشان ناخودآگاه در بازوان یک اختاپوس از هم بیگانه اند اما چگونه توسط یک سر واحد که با همه بصورت مستقیم و غیرمستقیم رابطه دارد، هدایت میشوند، به جان هم می افتند... جنگهای زرگری و واقعی راه می افتد... و چگونه در اتاق فکر برای گرفتن ماهی دلخواه، آب گل آلود میشود.
هدف تخریب سازمان فکری اپوزیسیون است و به برخی که استعداد کافی و لازمه را دارند میدان داده میشود. جاه طلبیها را شناسایی میکنند...خطها را توسط دیگری منتقل میکنند...همانها که به تلویزیون کانال یک تبلیغات حکومتی دادند و بعدا آقای همایون اعلام کرد که دستشان را کوتاه کرد... آنها هنوز با هزار چهره و با کراواتهای فیروزه ای و رنگارنگ هنوز در میدانند!
تاکتیکهای انحرافی از اقبیل تشویش فضای اپوزیسیون و انحراف از هدف اصلی، البته یک مبارزه است اما در میدان نظام سلطه. این سیاست است که در حال حاضر دارد تقویت میشود.
بند اول 14 تن هم انحراف موضوع به خامنه ای است که اکثریت مردم با قانون اساسی او بیعت کرده اند.
مشکل از قانون اساسی است و راهی نیست جز اینکه آن اکثریت در یک میدان واقعی گرد اقلیت، با اثبات عدم بیعت خود با قانون، مشروعیت اقلیت را از سکه انداخته و برای خود اعتباری غیرقابل کتمان بخرد! وگرنه اپوزیسیون اگر نتواند اثبات کند که دارای اکثریت است، باید به روشهای اقناعی روی آورد و بر تعداد خود بیفزاید! ورگنه در میدانی نابرابر با جیب خالی و پز عالی نمیتوان میان آب و گل آلودی که همواره به نفع صاحب زر و زور و تزویر است، ماهی دلخواه خود را گرفت.
این کار از ستاد مشترک اپوزیسیون بر می آید که دارای نقشه ی راه و یک نفلسفه و استراتژی و تاکتیک مناسب با توان اکثریت مردم باشد که بتوانند طبق رهنمود شاهزاده رضا پهلوی بصورت مسالمت آمیز، تا هداف نهایی که استقرار اراده مردمی است، طی طریق کنند.
اما متاسفانه اپوزیسیون متحد نمیشود که مثلا بتواند یک فرد کاریزماتیک همچون #شاهزاده_رضا_پهلوی و یا دیگری را بصورت دموکراتیک و شفاف بلندگوی خود کند!
بنابراین آن چه به عنوام مبارزه مطرح ایت بازی کردن در میدان نظام سلطه است.
به قول شاهزاده که گفت حکومت پهلوی در دوران خود فاقد فیلسوف بود، امروزه شاهدیم که اپوزیسیون هم فیلسوف ندارد که بتواند مبانی وحدت را تئوریزه کند! هر چند این حقیر به قدر وسع چنین کرده ام. او گوشهای عافیت آن را نمیشنوند.
مبارزه بدون تفکر و پریشانی روی امواج هوش هیجانی نازل و در بادهواست، ای فرهیختگان اپوزیسیون.
پیروانی کر و کور نباشیم. ما راهی جز روشهای اقناعی زودبازده بر اساس ادبیات ایجابی جذبی نداریم. و گرنه با ادبیات سلبی-حذفی این ره که می رویم به ترکستان است!
خیام ابراهیمی
20 تیر 1398

Thursday, July 11, 2019

روش طرح و حل مسئله

روش طرح و حل مسئله
(تحلیل بیانیه 14 تن و خاستگاه طرح ابتدایی آن و روش مبارزه)
پپس از تهدید و ضرب و شتم برخی از 14 تن، امروز #نوری_زاد بازداشت شد!
هفته پیش متن ذیل را (جز در کامنت‌ها) منتشر نکردم. واقعیت این است که از ابتدا، روش طرح مسئله را در بیانیه 14 تن، نارنجکی درون نارنج می‌دانستم و به ضرر مطالبات بنیادی مردم. چون بر این باورم که در ویرانی ایران، نه رهبری با اختیارات خدایگونه مقصر است و نه گزمه‌هایش! مشکل از قانون است و بیعت مردم و ادبیات سلبی-حذفی پرچمداران در پوزیسیون و اپوزیسیون، آن هم در نبردی نابرابر، که به قانونمدار مطلقه این اجازه را می‌دهد که با مجوز و بهانه‌ای قانونی بتواند جنایت کند و هر روش خصمانه با زورگیری قانونی خویش را به عقوبتِ تظاهرات 88 منتهی کند! این همه از سر نداشتن یک فلسفه‌ی حق‌بنیاد و استراتژی و تاکتیک‌های مناسب در یک ستاد تشکیلاتی برای تصمیم سازی بصورت دموکراتیک با یک نقشه‌ی راه شفاف معطوف به روش و نتایج مسالمت‌آمیز است.
به باورم مهمترین عامل در مفاهمه برای رسیدن به یک هدف مشترک، زبان مشترک حقوقی و ادبیات حاکم بر آن است.
ادبیات ایجابی-جذبی و هم افزایی، به جای ادبیات سلبی-حذفی و پریشانی
40 سال روزمرگی و تحلیل توانِ ایرانیان، در تنش و بحران و جنگ و حذف غیرخودی، موجد تسری و تثبیتِ ادبیات سلبی-حذفی در پندار و گفتار و رفتار شهروندان بوده است! تا حدی که بودن یکی منوط به نبودن دیگری شده است.
چنین ادبیات خشونتباری، حرکتش به جای هم افزایی، بر سلب و حذف غیرخودی بنا شده است. امر توسعه و امنیت، با تعبیه و تعمیق چنین روان ناهنجاری در کالبد مام میهن نتیجه‌ای جز انتقام و تسری زخم‌های کاری، در پی نخواهد داشت.
بنابراین روشِ طرح یک خواسته‌ی عمومی بویژه برای تحولات بنیادی در مناسبات قدرت، بسیار مهم است.
استقبال از بیانیه ی 14 تن از سوی ایرانیان خارج نشین و اپوزیسیون به دلیل بیان خواسته‌ای درست بر اساس همین ادبیات نادرست است. بدیهی است که همراهی و سفر در مسیر هدفی درست و هنجار، با روشی نادرست و ناهنجار، می‌تواند هزینه‌های مسافرت را آنقدر بالا ببرد تا حدی که با پریشانی توان گروهی، آن را نافرجام بگذارد!
تبدیل تهدید به فرصت ممکن نیست، جز تدبیر یک ادبیات هنجار برای تدوین یک نقشه ی راه گام به گام برای جذب اکثریتی توان‌مردمی متحد، تا نتیجه. و این اتحاد نیازمند وحدتی در ستاد مشترکی است که بتواند چنین ادبیاتِ بهینه‌ای را در راه دستیابی به هدف، استخدام کند!
خیام ابراهیمی/ 19 تیر 1398
.

حل مسئله نیازمند شناخت علمی و طرح درست مسئله است! 
به همین دلیل برای هدف استرداد اراده مردمی، طرح خام و نادرست آن می‌تواند وهم‌گونه و بدون نقشه‌راه، تنها یک چاه‌نمایی به سمت سراب باشد، نه راهنمایی به سمت سرچشمه‌ی آب. در تشنه بودن و ضرورت دسترسی به آب شکی نیست! مهم شکل رسیدن اقتاعی اکثریت به آب است!
در جریان ماجرای سرکوب تظاهرات سال 88 که با خطای تاکتیکی آگاهانه و یا ناخودآگاه #موسوی، و با دو بهانه و دو نارنجکِ تهمت از طریق غیرقانونی و تظاهرات بدون مجوز سرکوب شد، به اقرار یک مربی اطلاعاتی برای فرماندهان نیروی انتظامی، دریافتیم که ربودن میدان و پرچم مبارزات با شعارهایی داغ‌تر از کاسه‌ی آش، از دست اپوزیسیون و مخالفین حق‌مدار، یکی از استراتژی‌های تخریبی نظام برای متلاشی کردن انسجام اپوزیسیون در بن‌بستِ کوچه پس کوچه‌های خود است.
بر اساس همین تاکتیک تخریبی است که نظام با نفوذ دادن مستقیم و غیرمستقیم مامورین خود به درون اپوزیسیون و با سوار شدن بر موج مطالبات روبنایی و بنیادی مخالفین، با هر فعالیت گروهی مقابله کرده است، تا با گل آلود کردن آب ماهی خود را بگیرد.
اگر دقت کنیم تمام لایوگذارانی که مدعی اطلاع از منابع خبری از درون نظامند، بالقوه می‌توانند بازیچه‌ی بخشی از ساختار اطلاعاتی-امنیتی باشند که در بهترین گمان، با اعتماد به نیروهایی که خود را مخالف نظام جا زده‌اند، حامل القائاتی از داخل به میان اپوزیسیونند، که در موقع مقتضی می‌توانند با به انحراف کشاندن اهداف بنیادی حول وحدت، با تفرقه و به خشونت کشاندن ادبیات مورد نیاز برای وحدت، با آدرس‌های نادرست، و تاکید بر مطالبات روبنایی و یا نقاط ضعف شخصیتی این و آن فرد، بخشی از اپوزیسیون را به عنوان بازیگران و مهره‌های ناخودآگاه خویش در میدان خود به بازی بگیرند و توان بخشی از اپوزیسیون را با ایجاد امیدهای کاذب و شکست و ناامیدی تلف کنند و یا با تحریک به خشونت در پندار و گفتار و رفتار در میدانهای نادرست، بهانه‌ی سرکوب را در میدانی نابرابر به سلطان صاحبکران واگذارند... به همین دلیل میانِ اطلاعات دوغ و دوشابی، یکی دو نارنجکِ نادرست کار می‌گذارند تا با انفجار آن در وقت مقتضی کل موضوع را در منظر مردم و مخاطبین لوث کنند و با سرخوردگی مردم به اهداف نشان‌گذاری شده از قبل برسند. من نمی‌خواهم ادعا کنم لایوگذارانی چون #زم ، #امیرعباس_فخرآور ، #علی_جوانمردی ، #سعید_قاسمی ، #مهران_کمالپور ، #شهرزاد_میرقلی_خان ، #بابک_هروی ، #کامران_قادری ، #عادل_شریفی ، #مهدی_میرقادری ، #امین_فردین ، #مسیح_علینژاد و اخیرا #رضا_ضرابی در #کانال_یک #شهرام_همایون ، جملگی بواسطه‌ی مامورین قسم خورده‌ای که آنان نیز ادای تکلیفی ایدئولوژیک و یا ملی-میهنی می‌کنند، فریبخورده و یا حتی مزدورند!... خیر!... حتی مأمورینی که به عنوان مخالفین نظام از پشت صحنه خطوط را القاء می‌کنند و یا زمینه‌سازی می‌کنند نیز مأمور به تکلیف در راه باورهای ایدئولوژیک و یا ملی-میهنی هستند و بر ایشان تقصیری نیست! حتی اگر اثبات هم شود که برخی از ایشان مزدورند و یا از صداقت و احساسات پاک ملی‌-میهنی ایشان سوء‌استفاده و بهره‌برداری شده است و ناخودآگاه طعمه‌ و محملی امنیتی-اطلاعاتی بوده‌باشند، و حتی اگر درستکارترین انسانهای مبارز باشند، در هر صورت باز هم نباید بارِ سنگین یک مبارزه‌ی مردمی را بر دوش شخصیت‌هایی حقیقی و حقوقی ایشان گذارد و سوار کرد، که بدون جذب حمایت عمومی از طریق یک سیستم تصمیم‌سازی تشکیلاتی، بصورت خاص و تکروانه عمل می‌کنند! بر این اساس آن‌ها می‌توانند بازیچه‌ی بازی‌های منابع خبری از درون نظام باشند! پس نه به شخص ایشان، بلکه سزاست در روش مشابه وحدتبخش و یا ضدوحدت ایشان بر اساس پندار و گفتار و رفتار ضدوحدت مردمی تأمل کرد! وقتی آنها با شعارهای مردمی مردم را به وحدت بر اساس ادبیات سلبی جذبی فرامی‌خوانند، اما قابل اثبات نیست که هر یک در خدمت کدام اصل بنیادی وحدتبخشند که این وحدت مقدور نمی‌شود!
بدیهی است که در دوران #پیشاآزادی که نمی‌توان به هیچ شهروند ایرانی بصورت علمی و با مکانیسم راستی آزمایی قابل ردیابی، اعتماد کرد؛ چون ما نیازمند فهم محتوائیم نه قضاوت در مورد قالب‌ها و شخصیت‌ها با ادبیات تنش آفرینی که ضد وحدتند هر چند با نقض غرض هی بگویند مردم متحد شوید (گیریم در این بلبشو کسی هم صدایشان را نشنود یا چند صدنفری بشنوند).
بنابراین نه با شناخت شخصیت این مدعیان مبارزه که تنها با شناختِ "روش مبارزا‌تی علمی و تشکیلاتی" و یا غیرعلمی و غیرتشکیلاتی ایشان است که خودبخود روش‌های غیرعلمی و پرموت کنندگان و پیروانشان شناسایی شده و مطرود خواهند شد: چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
.
نکته: بنای مبارزه نباید با تکیه بر سمبولهای تنش آفرین و یا حولِ یک شخصیت پارادوکسیکال که معتقد به کار تشکیلاتی نیست، تنها بر مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت باشد! بلکه باید بر روش مبارزات وحدتبخش گرد یک حق مشترک عمومی، آن هم در یک سیستم تصمیم سازی پاسخگو با مشارکت اکثریت نحله‌های فکری، برای دلگرم کردن اکثریت مردم از وحدت اپوزیسیون متکی باشد.
.
پرسش: آیا نتیجه‌ی پندار و گفتار و رفتار این مدعیان مبارزه، تفرقه آمیز است یا وحدتبخش؟ و آیا این افراد مستقلند و یا وابسته؟ و آیا توسط یک اتاق فکر هدایت می‌شوند بی آنکه یکدیگر را بشناسند؟
.
پاسخ: مهم نیست که ایشان مستقلند یا وابسته. مهم این است که وجه مشترک و افتراق روشهای ایشان و نتایج آنها به وحدتی تشکیلاتی منتهی میشود و یا به تفرقه‌ای سوء تفاهم برانگیز و گمانی و قابل چالش؟ بدیهی است که با نگاهی به کارنامه ی هر فعال میتوان فهمید که کدامیک در مسیر دلخواه نظام سلطه‌اند، و کدامیک در مسیر وحدت اقناعی و مطمئن مردم. بنابراین به جای تاکید بر مزدوریابی که به باورم پروژه‌ای اطلاعاتی-امنیتی است، باید بر فحوا و محتوای فعالیت مبارزین نظر داشت نه شعارهای مشترک یا متفرق ایشان!
با چنین تاملی است که می‌توان فهمید که آیا میتوان گرد فعالیت مبارزین متفرقه به وحدتی مؤثر رسید و با نرسید؟
.
منظق تفرقه و وحدت:
سمبولهای تاریخی و شخصیتها و فاکتهای ایدئولوژیک و ادعاها و شعارهای پارادوکسیکال و شورانگیز، تماما می‌توانند نارنجکی درون نارنج شعاز آزادی و استقلال باشند! تمام این عناصر تنها وقتی کاربرد دارند که در پشت ایشان یک برنامه‌ی فتح مراکز قدرت توسط نیروهای ویژه و آموزش دیده سازماندهی‌شده باشد که نامش انقلاب خونین است! عقوبت چنین تحولات بنیادی را پیشتر در اقصی نقاط عالم شاهد بوده‌ایم. جز یکی تمام روشهای انقلابی خشونتبار با تمرکز قدرت در دورانی موقت، به تمرکز قدرت در درازمدت و تنشهای داخلی منتهی شده است! آیا ما هم میخواهیم از این سوراخ گزیده شویم؟ مرد این میدان و رهبری این برنامه با کیست؟
اما در یک تحول اجتماعی مسالمتآمیز، تنها عناصر اطمینان‌بخش وحدتِ حداکثری عبارتند از: روشهای اقتاعی با اثبات مفاهمه‌ای فراگیر و با حضور میدانی، بر اساس حق غیرقابل کتمان بنیادی(حق آب و خاک مشترک در یک شرکت سهامی عام به نام وطن با 80 میلیون سهامدار با حقوق برابر) ، با ادبیات ایجابی-جذبی و در میدانی امن و فراگیر؛ و نه ابراز پراکنده‌یِ مطالبات روبنایی و حتی بنیادی، با ادبیات تنش آفرین سلبی-حذفی، آن هم در بن‌بست هر کوی و برزن با جیب خالی و پزعالی.
حکومت همواره پرچم را از دست مبارزین پراکنده، گرفته و خود با اخبار و شعارهایی تنش‌آفرین که قابلیت گمراهی و سرکوب را دارند، آن را به بن‌بست‌های سرکوب و پریشانی خود کشانده است!
در بیانه 14 تن، ابراز صریح شعار سرنگونی و براندازی، همچون درخواست برکناری ولایت مطلقه فقیه از رهبری، و نیز تغییر حکومت به یک نظام سکولاردموکرات، جملگی از نقش بیعت حداکثری مردم در تثبیت نظام قانونی، صرف نظر می‌کند و در شرایطی که نظام سلطه باز برای تثبیتِ بقاء، خود را در شرایط جنگی قرار داده، بدون اثبات چنین پایگاهی خواستار تحولات بنیادی می‌شود! این یعنی تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت میلی در شرایط بحرانی و جنگی بر اساس اقدام گروهکی محدود، که بر خلافِ بیعت اکثریتی اقدام کرده است!
در فقدان مکانیسم راستی آزمایی قانونی، موضوع به هیچ عنوان زیر سؤال بردن شخصیتِ این 14 تن نیست تا در پی مزدوریابی باشیم!
اصولا مزدوریابی نیز از القائات نظام سلطه است! چون تمرکز را از محتوا و روش درست مبارزه و نقشه ی راه منحرف میکند!
موضوع این نیست که امضاء کنندگان بیانیه، همکاران سابق نظام بوده‌اند و اکنون توبه کرده اند و یا همواره یک مخالف نظام و مبارزی راستین بوده‌اند. موضوع این است که طرح مسئله قرار است به کدام میدان و به کدام بن بست تدارکات دیده شده از قبل منتهی شود؟
در بستری غیردموکراتیک و توتالیتر، موضوع حتی اعتماد به شخصیتها و نیاتشان نیست! موضوع این است که: طرح مسئله از سوی این 14 تن ایراد فنی دارد و اشتباه است و قابلیت این را دارد که ره را به ترکستان ‌بکشاند.
چرا؟ چون هرچند ادبیات به کار رفته در بیانه، مسالمت آمیز است! اما روش طرح آن در موقعیتی نادرست و بدون اثبات پایگاه اکثریتی، فاقد نقشه‌ی راهی گام به گام بوده و دارای منطقی اقناعی و مردمی و به تعبیر قانونمداران در شرایط بحرانی و جنگی روشی مسالمت‌آمیز نیست!
بیانیه چه گفته:
برکناری رهبری از سوی 14 تن.
تغییر نظام و استقرار نظام سکولار دموکرات پس از برکناری.
پرسش این است که: آیا با بیان بند دوم، نیازی به بند اول هست؟ اصولا چه نیازی به بیان بند اول است؟
.
پرسش: چرا در چنین شرایطی که نظام خود را در حال جنگ میداند، ضروری است که رهبری برکنار شود؟ چون 14 نفر یا صدهزار نفر امضاء کننده‌ی این بیانه این را خواسته‌اند؟ مگر میتوان وقتی قانونی توتالیتر مستقر است، چنین خواسته‌ای را با یک بیانیه اعلام کرد؟ این یعنی بیان یک خواسته که نظام معتقد است بر اساس مشارکت اکثریت، مردم به قانون و اصولش باورمندند! این در حالی است که اصل 110 قانون اساسی، تمام قدرت تصمیم سازی سرنوشت یک ملت را به یک نفر تحت عنوان ولایت مطلقه فقیه داده است! این یعنی تغییرات هم باید از طریق قانون صورت گیرد که البته با توجه به اختیارات فراملی نهادینه در قانون و اصل حفظ نظام از اوجب واجبات است و نیز تاکتیکهای ایدئولوژیک از قبیل تقیه و مکر با هر غیرخودی با ابزار تهدید و تطمیع و تهمت و پرونده سازی و گروگانگیری و حذف، به تشخیص قدرت مطلقه، ممکن نیست!
اپوزیسیون گمان می‌کند که اکثریت است! من هم همین گمان را دارم. اما موضوع روش اثبات آن است.
از سویی روش اثبات خواست اکثریتی از طریق قوای 3 گانه بموجب متن قانون ناممکن است چون جملگی ملتزم به فرمانبری از قادر مطلقه‌اند. پس تنها راه ابراز مطالباتی بنیادی از طریق متن ممکن نیست، بلکه از طریق حاشیه مقدور است. حاشیه‌ای که بهانه‌ی سرکوب را از دست حکومت بگیرد. آیا این بیانیه چنین بهانه‌ای را از دست حکومت می‌گیرد و یا بهانه به دست او میدهد؟ این بیانیه میتواند قانونا موجب هر گونه برخورد خشونتباری با طراحان آن و فعالین در راه آن باشد.
پرسش: چرا از سوی نظام تاکنون چنین برخورد خشونتباری علیه مدعیان برکناری رهبری از طریق یک همکاری و فعالیت غیرقانونی گروهی با انگ تشویش اذهان و اقدام علیه امنیت نظام، صورت نگرفته است؟
پاسخ: چون دامچاله با دانه هایش، هنوز ظرفیت جذب گنجشکان را دارد.
.
پس چاره چیست؟
تبدیل تهدید به فرصت بدون دادن بهانه برای سرکوب و انحراف از مسیری مطمئن.
بر اساس آخرین بیعت اکثریتی مردم با اعتماد به قانون اساسی و قانونمداران در نمایش انتخابات، تنها باید اثبات کرد که اکثریت مردم با فهم مناسبات قدرت در قانون اساسی، خواستار تغییر آنند! و برای چنین تغییری باید فهمید که مشکل نه از نظارت استصوابی است و نه از رهبری. بلکه مشکل از بیعت مردم است.
بیانیه به نقش مردم و راهکار فهم و اثبات آن توسط اکثریت اشاره نمی‌کند و میدان امن لازم را بدون بهانه ی غیرقانونی فراهم نمی‌کند! که به چه دلیل اقلیتی به خود اجازه میدهد که بدون طی کردن مراتب قانونی، همان اشتباه تاکتیکی موسوی را در 88 بدون کسب مجوز حضور میلیونی در کف خیابان انجام دهد! این بیانیه همین الان با نفی روش‌های غیرقانونی دو اتهام تشویش اذهان عمومی و تشکیل گروه بدون مجوز ضد امنیت ملی را در خود دارد و می‌تواند عاقبت کار را به همانجا بکشاند!
بنابراین باز تاکید می‌کنیم که روش مبارزه باید اقناعی باشد و بتواند بر اساس یک فلسفه، استراتژی، و تاکتیکهای مناسب و امن مناسب با فهم اکثریت مردم، مردم را با یک ادبیات وحدتبخش گرد یک حق غیرقابل کتمان مثل حق آب و خاک مشترک، به یک میدان امن و دارای مجوز(به دعوت نظام مثل حواشی نمازجمعه‌ها) بکشاند و آنجا در تمام شهرستانها اکثریت را گرد اقلیت دارای مقبولیتی غیرقابل انکار کند و مشروعیت اقلیت را در یک لحظه از سکه بیندازد تا جای تردید را باقی نگذارد! چنین میدانی، حواشی تمام میادین حضور حکومتی به دعوت نظام از مردم است.
روش طرح مسئله و حل آن، نیازمند روشی علمی و وحدتبخش و گام به گام است؛ طوری که با ادبیات ایجابی-جذبی، نه موجب تشویش اذهان عمومی شود و نه به چکش قانون سلطه، امنیت میلی را مخدوش کند!
مبانی و مراتب چنین روشی را در #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی بیان کرده‌ام. روشی اقناعی و مسالمت‌آمیز که وحدتبخش است و با در آمدن از وضعیت #آچمز و با هجومِ نور در یک زمان و یک مکان امن، می‌تواند بر هجمه‌یِ تاریکی فائق آید و فضا را روشن کند و هر چه تاریکی را در میهمانی اربابان خارجی و بومی، آچمز کند!
بدون چنین سیاست داخلی و خارجی در نبردی نابرابر، دیر یا زود ایران ایرانستان است!
خیام ابراهیمی

12 تیر 1398

Wednesday, July 10, 2019

اگر شاملو بود، چه می‌گفت


اگر #شاملو بود لابد می‌گفت:

هنر غیرمردمی و لاکچری به درد لای جرز و تنبان ارباب می‌خورد؛ هر چند چشم و گوشِ بیهوش لمپن‌ها، با دریدن تهییج و هشیار شود!

دنیایی که قادر است مثله‌شدن جسم و جان مردم هیروشیما و ناکازاکی به‌دست امریکا و مردم روسیه به‌دست استالین و مرگ میلیون‌ها ایرانی گرسنه را در جنگ جهانی اول ناشی از #تحریم #انگلیس به‌‌یاری #روسیه و #فرانسه، و نسل‌کشی ارامنه و یهودیان و فلسطینی‌ها و سوری‌ها و مردم امروز ایران را ببیند و ککش نگزد، لطفا این چهار تا واژه‌ی خشن ناشی از جبرجغرافیایی و ادبیات #سلبی_حذفی موروثی را هم تاب بیاورد، شاید از سر نیاز، هوای طبیعی ادبیات #ایجابی_جذبی به دلش ببارد و انقلابی کند در چشم و دل و زبان خود برای وحدت و هم افزایی گرد سفره‌ی حق آب و خاک مشترک (نه مؤمن و کافر).

در این بمباران سیستماتیکِ عقل و احساس توسط ارباب دیوانه و گزمه‌هایش، که هدفی جز پریشانی ملتِ پراکنده و تک‌افتاده ندارد، براستی چه کسانی موجب از هم پاشیدن وحدتِ منافع مردم می‌شوند؟ همان‌ها که 40 سال بصورت پنهانی و بدون مجوز مستقیم و البته قانونی برای آتشبازی و آتشبیاری و آتش‌به‌اختیاری، تمنیات جنون‌بار خویش را از جیب ملت قانونا عقیم کش رفتند و در جیب گشادِ کارخانه‌های اسلحه‌سازی و صادراتِ سربازان گمنام و نفوذ انقلابِ فرهنگی در اقصی نقاط عالم ریختند و هی در پوستین اپوزیسیون در میان سپاه دشمن، #تخریبچی مکلف با وضو تعلیم دادند و گله گله صادرکردند و با پاداشی زودهنگام به ایشان مجوز نوشیدن جام شراب و دریدن حوری و غلمان هبه کردند! واجب قربة الی‌النفس اماره‌ی لوطی و عنترهایش.
چون "جبر سیاسی" خشت اول حرکت و زایندگی و سازندگی را بر اساس دوقطبی تحمیلی خودی-غیرخودی توسط استعمار خارجی و آلت‌های استثمارش در داخل، در جنگ با غیرخودی قرار داده است! آن جبر سیاسی که ریشه در جبر جغرافیایی تاریخی و موروثی دارد و در دوری باطل بین رعایا و اربابان و سالاران، بین قلعه‌های قلدرترها، قرابتی و رفاقتی با صلح، با فروریختن دیوار قلعه‌ها ندارد.
حال آنکه تنها با صلح با تمامیت خود و با نور می‌توان تاریکی را محو کرد نه با تاریکی آن هم در سیاه چاله و میدانی نابرابر. دام استعمار نوین در تغییر تاکتیک از روش‌های قرن هیجدهمی توسط کشتی‌های توپدار، این بود و هنوز هست! قانون دوقطبی می‌تواند یک ارباب لاجان را لای هشت باوزی اختاپوسیِ ارباب عالم، قاتل ملت خودش کند و خون ایشان را قطره قطره در شیشه کرده و به تراستها و کارتلها و بانکدارانِ پشت سر استعمار پیر، بصورت مجانی پست کند!
همان‌ها که معمارشان با سیلی و فحش و نفرت و انتقام و خدعه با هر غیرخودی آمد و به جای ادبیات دیپلماتیک با بالارفتن از دیوار همسایه و سیلی واقعی و مجازی به این و آن، یک دیوانه را تحریک به تحمیل جنگی 8 ساله و ملتی را به تحریمی 40 ساله مبتلا کرد!
براستی چرا باید یکی دو دیوانه(همچون صدام) قادر باشند به یک ملت میلیونی سرنوشتی شوم را تحمیل کنند، تا یک بُزِ گر بتواند یک گله را چون خود گر و دیوانه کند؟! چون "قانون گرگ در لباس میش" این اختیار غیرپاسخگو را مقدر کرده! پس لعنت به این قانون و قانونمداران و پرچمداران سبز و بنفش و پیمانکاران و امیدواران و ماله‌کشانش که به این ستمِ بنیادی و ویرانگر مشوق و راضی‌اند. و لعنت بر جهل مردمی که با بیعت با این قانون از خود و سایر محرومین ناآگاه و محذوف، زورگیری عقیدتی و مادی کردند و شریک دزد شدند و رفیق قاتل قافله!
پرسش: وقتی راه نجات ملت‌ها برای نوشتن سرنوشت مشترک در #هم_افزایی در یک خانه‌ی مشترک و با هم است، نه پیروی از یک ارباب دیوانه که قادر است ملتی را با طناب خود به ته چاه ویلی در قلعه‌ی غصبیِ خود بکشاند، چرا باید به جای تمرکز بر تغییر قانون، کماکان با #چاه_نمایی پرچمداران و خیانتکاران، کماکان به شخصیت‌ها و مسئولین قانونی گیر داد؟! چه آنکه آنها به نسبت جنون مغز خویش و هوا و هوس پیمانکاران و گزمه‌های خویش، مامورند و معذور، گیریم به تشخیص یک گروگانگیر و دهها گروگان که راهی جز نابودی یک ملت در سرزمین خود نداشته باشند.
.
#سردار_الماس لایوگذاران و رسانه‌های عوامفریب در این #چاه_نمایی سیستماتیک گرد قدرت این شخصیت و آن شخصیت (به جای راهکار نجات گرد فهمی مشترک از مناسبات قدرت مردمی) کیست؟ چه کسی در اهداف بادکنکی کاذب هی می‌دمد و بعد از مدتی آن را می‌ترکاند؟ چه کسی در زبان قربانیان باد می‌کارد تا توفان درو کنند؟ چه کسی در پوزیسیون، خودش رهبر اپوزیسیون را چون بادکنکی باد می‌کند تا چشمها را با آسمانش جلب کند، تا پس از مدتی خود آن را ‌بترکاند؟
بدیهی است که او یک نفر نیست. آنها در اتاق فکر و در گلوی یک اختاپوس نشسته‌اند و به بازوان دراز و از هم بیگانه‌ی خویش دستورکار و فرمانی از ستاد می‌دهند! سلول‌های روی این بازوها به عنوان سربازان خط مقدم بسیارند. اما با یکدیگر بیگانه.
مخ طلایی این بازی جنایتبار کیست؟
فعلا کسی نمی‌داند! اما دیر یا زود در یکی از همین روزها، از او و از بازیچه‌هایش رونمایی می‌شود و یا با ته کشیدن منابع مالی در #گام_دوم_انقلاب و پوست‌اندازی موسوم به تحولات روبنایی، توسط خود نظام سلطه یکی یکی مهره‌های قدیمی می‌سوزند و یک مشت هالو هم این وسط قربانی می‌شوند. یک مُشت هالوی مرده‌خور که فعلا مستند و تا دیر نشده به آغوش مردم توبه نمی‌کنند و از دلالی و پیمانکاری و امنیت موقت خویش شادند! آنها هنوز دست ارباب استعمار و استثمار را نخوانده‌اند که چگونه در بن بست، پستان مادر خود را هم گاز می‌گیرد!
روزمرگی و زندگی کرم‌ها و زالوها به ماتحت هم پیوند خورده است.
براستی بازیگردان و خیمهشب‌باز این فاجعه در این معرکه کیست که هر شب روی استیج بلا، تمرکز چشم تماشاچیان را میان نخود و لوبیای گهِ خود متلاشی می‌کند؟
وقتی ملت ایران به‌جان هم درافتاده‌اند و هیچکس از بدبختی مردم بینوا خبر ندارد، برخی از پااندازان و نواله خوران و جیره‌بگیران و گروگانهای صادراتی خارج نشین، لای لنگ و پاچه‌ی اربابان عالم زیر باد کولر و کنار شومینه، فرمانده‌های پفکی و رجزخوان مجازی جنگ‌های نیابتی و زرگری شده‌اند و به سورچرانی مشغولند و با جیب خالی و پزعالی با تبلیغ یک ارتش پفکی که یک سوزن هم در چنته ندارد، چون یوز پیری پف‌کرده و به پفیوزبازی مشغولند! آیا شرم نمی‌کنند که اینگونه ملت لت و پار را سرکار گذاشته‌اند؟
کثافت‌های آشغال صدایشان از جای گرم بیرون می‌آید! چون خبر ندارند که در این ولایت بردگی هر روز در یک پستو سر یکی را زیر آب می‌کنند و کک کسی هم نمی‌گزد! قربانیانی که با شغل شریف آدمفروشی توسط مزدوران کاسبکار، زندگیشان نابود شده و ازبیکاری و تورمی چهارصد درصدی و اجاره خانه و بی‌ثباتی و بدهکاری زنجیره‌ای به کس و ناکس، و واماندن از اصل خویشريال نیمه شبی از نای جان علنا نعره‌ها کشیده‌اند، اما پنهانی در خون خود درغلتیده‌اند! بی آنکه کسی نام و نشانشان را بداند و روزی‌نامه‌ای و رسانه‌ای آن‌را در بوق کند! #نرگس_محمدی یکی از صدهزاران است! تا کی باید چند نفر دارای سرقفلی و برَند را عَلَم کرد که: فاجعه تنها همین است؛ نه بیشتر؟ آیا نوابغ اپوزیسیون نمی‌فهمند که در جایی که سه نفر نمی‌توانند گرد هم جمع شوند، چگونه باید دو نفری قیام کنند؟ آنوقت این دانشمندان نشئه در خارج برای گل آلود کردن آب و #کیش_شخصیت به تفرقه و مزدوریابی بین دوست و دشمن و غریبه و آشنا و همکاران خویش مشغولند و یا در حال لذت از نغمه سرایی و نقاشی گل و بته و بلبل، هنوز هم غافل از اصل وحدت گرد یک حق مشترک و فراخوان عمومی برای بازپسگیری آنند!
لعنت به سردمدارانی که برای تشدید تفرقه از مامورین نظام و یا از نفس شیطانیِ خویش فریب می‌خورند و در جای امن خود، ناتوان از وحدتند و شاهد این جنایت خونبارند و با یکدیگر وحدت نمی‌کنند و منتظرند تا مردم غیرتشکیلاتی در فضای پلیسی و پادگانی و امنیتی-اطلاعاتی تک تک قیام کنند و عین برگ پاییزی تک تک فروبریزند، تا مگر پرستوها به لانه برگردند و به خوشه‌چینی و حال و حول روی تخمهای‌شان به امید جوجه‌های فکلی لم دهند.
اگر قرار باشد مردم ناتوان بتوانند با هم وحدت کنند و با هجمه ای کار را تمام کنند، دیگر چه نیازی به شاه و حضرت ماه دارند؟
بی‌شرفهایی که خودشان هم نمی‌دانند چه شکری میخورند، در حالی که نیاز به تشکیل یک ستادمشترک اپوزیسیون هست، غلط میکنند برای مردم تعیین تکلیف می‌کنند. آنها اگر یک ذره حس انسانی نسبت به درد مردم بینوا داشتند، بر سر #کیش_شخصیت ، تمام اپوزیسیون را گرد خویش نمی‌خواستند و به جای دریوزگی ارباب پشت صحنه، به منت کشی از یکدیگر می پرداختند و اول با خود وحدت می‌کردند تا مردم به آن اتحاد #دلگرم شوند و به فراخوانی عمومی، اقلیت را در آغوش بگیرند و کار را به نفع همه تمام کنند.
اما از هر سو یک صدای متفاوت با دیگر بیرون می آید.
از هر کرانه تیر دعا کرده اند روان... شاید از این میانه یکی کارگر شود
در بین همین لایو گذاران سایبری دقت کنید خواهید فهمید که مشت نمونه ی خروار است.
ارتش ملی ایران؟ باید قهوه‌ای کرد آن تشکیلات سربازان گمنام برون مرزی را که به دروغ زیر پرچم شیروخورشید سنگر گرفته است. و باید قهوه‌ای کرد آن هالوهایی را که با جیب خالی و پز عالی بدون هیچ تشکیلاتی فریب ایشان را می‌خورند.
این موضوع از روز روشن تر است که اپوزیسیون خارج نشین در مکان امن بصورت فورس ماژور به یک تشکیلات واحد نیازمند است. اما سردمداران انگار زیر باد کولر خوابشان برده و مستند. و شاید هم گروگانند!


ملت دارد زیر رگبار روزافزون بار این گرانی و بی ثباتی و عدم اطمینان از فردا و بدهی به نفر عقبی و طلبکاری و زورگیری از نفر جلویی روزی هزار بار نفله می‌شود و هیچ امنیت روانی ندارد. همه بصورت متفرقه به جان هم افتاده‌اند و کسی به فکر وحدت نیست!
لعنت به نوری‌بلاها و جوادهای کمونیست و کذازاده‌ها که در لشکر اپوزیسیون مقابل ملت سدی شده و با کسی وحدت نمی‌کنند و منتظرند همه با ایشان وحدت کند... لعنت به سرداران نفوذی میان اپوزیسیون... لعنت به هر کس مدعی سلطانی این #قوم_تبهکار است و عین ماست نشسته تا معجزه شود... لعنت به آنها که چشمشان به ترامپ است... ترامپ تا کنون صد بمب اتمی بین مردم انداخته است... نظام هم مردم را شیمیایی می‌کند...
مانده‌ام چطور اپوزیسیون خارج نشین که زیر هود آشپزخانه رجزمی‌خواند و در ناکجا فک می‌جنباند و حین عملیات آکروباتیک و توریست‌بازی گرد جهان در جاده‌ها و پشت تریبون در لس‌آنجلس، تنها پشت مانیتور گیم سیاسی بازی میکند و نشئه می‌شود و مغبون از فالور بیشتر افسرده می‌شود، یک قدم برای سازماندهی تمام نیروها برنمی‌دارد تا دارای یک نقشه‌ی راه واحد شود؟!
براستی کدامیک از رهبران فعلی اپوزیسیون و لایوگذاران قرار است #سردار_الماس (محمدرضا مدحی) بعدی باشد تا یکی از همین روزها حسابی به ریش هالوها بخندد؟
به همین دلیل است که باید از جمع شدن از گرد این شخصیت حقیقی و آن شخصیت حقوقی خاص و ناشناس دست برداشت و به شخصیت و مزدوریابی نپرداخت و در فکر روش مبارزه و شکل وحدتی فورس ماژور برای تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون با مشارکت تمام مبارزین تنها بر اساس حق آب و خاک مشترک بود و فعلا دم از ایدئولوژی و سمبولهای تنش آفرینی چون پرچم خرچنگ نشان و نوع حکومت نزد که جملگی در شرایط پیشاآزادی تنها عامل تفرقه و سنگرسازی اند و عامل سرکوب و پریشانی و انزوا، نه وحدت.
که تنها عامل وحدت مادی، سهم برابر هر ایرانی در شرکت سهامی عام ایران است.
براستی فحش دادن زنجیره ای هم شد مبارزه؟
یعنی به قول شاهزاده رضا پهلوی یک فیلسوف و یک مخ در اپوزیسیون خارج نشین پیدا نمیشود که وقتی خودش ناتوان از فهم است و آلوده به ادبیات سلبی-حذفی و تنشهای زنجیره ای است، به راهکارهای وحدت آفرین بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی به نقشه ی راه و روش مبارزه برای فراخوانهای پی در پی بیندیشد و به جای نشخوار فحش دادنهای دنباله دار، تنها این فسفر را خرج راه نجات کند؟
تا کی باید کرم و زالو بود در ماتحت کرم و زالویی دیگر؟
دریغ از دو ریال روشن ضمیری و یک پاپاسی عقل سلیم.
با پوزش، متاسفانه در این لحظات به حال جویدن خرخره رسیده‌ام. و این همان حال دلخواه ارباب دیوانه و گزمه‌های مرده‌خوارش است. باید خود را از شرّ این ویروس سنتی و فرهنگیِ ویرانگر رها کنم، که فاجعه از اولین زورگیری از ایمان نوزاد شش ماهه تا 1400 ساله ، حتی پیش از جنگ قادسیه، از گهواره تا گور آغاز شده‌است!
براستی چرا مرده‌خواران مکتبی اینقدر هارند که با تاکتیک گاز گرفتن دیگری این بیماری را تسری میدهند؟
شاید چون این مناسک سنتی و عرفی، اکنون قانونی است، و یار تمرینی #پوزیسیون_هیئتی هم #اپوزیسیون_لاکچری است!
اگر #شاملو بود شاید چنین می‌گفت؛ اما نیست!
خیام ابراهیمی

18 تیر 1398

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...