#خاتمی و توبه از فتنهیِ قانونی
این نوشته
نگاهی است گذرا به عقبماندگیِ تصاعدیِ "اراده ملی" و فسخِ قراردادهایِ
استعماری و قانون اساسی از مشروطه تاکنون و راهکارِ برخوردِ نرم و مسالمتجویانه
با فتنهی قانونی! و دعوت از آقای خاتمی و محصورین و اصلاحطلبان و اپوزیسیونِ
ویژهخوار به توبه از قانون اساسی و خانهنشینی و عدم بیعت با بازیهایِ قانونِ
فتنه، تا تغییرِ قانون به نفع همه!
.
پرچمدارانِ
اصلاح طلبی و منتقد به حکومت و مسئولینِ قانونی!
چرا آدرس را
اشتباهی نشان میدهید؟ و مقصر ویرانی خانمانبراندازِ ملتی را تنها بدرفتاریِ
مسئولینِ حکومتی میدانید که بر اساسِ اختیار فراملی و مطلقهی نهادینه در آن
امکان نظارت ملی و راستی آزمایی را از ملت مصادره کرده و بر اساسِ چنین قدرتی هر
چه بر خلاف ارادهیِ مردم زندهیِ این نسل بکنند، بر اساس مجوز نسل قبل نمیتواند
قابل نقد و اعتراض باشد! چه آنکه ماهیتاِ اختیار مطلقهی فراملی قادر است اختیار
ملت را در اختیار خویش حصر کند و بر آن ایرادی نباشد! بر اساس این اصل بدیهی، چرا
با امید دادنِ کاذب به ملت، بدون اینکه قانونا اختیار تصمیمسازی در شاهراههای
اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داشته باشید، به مردمِ وعدههایِ فراتر از
اختیاراتِ قادر مطلقه میدهید و از ملت سفارشی میپذیرید که ممکن نیست؟
ای شمایان که
طبقِ قانون تنها اختیارتان جاده صافکنی برای سیاستهای کلان تک نفره بموجب بند یک
اصل 110 است! چرا برخلافِ خواستِ قدرتِ قانونی و قادر مطلقه، در عمل فتنه میکنید؟
وقتی فتنهی بیاختیاری در سرنوشت ملتی در اصلِ قانون اساسی نهادینه است، نه در
رفتارِ مکلفین و مجریانی که هر چه بکنند، قانونا و بنا بر اختیارات مطلقه، بنا بر
"مصلحتِ حفظ نظام" و بموجبِ حکم حکومتیِ پیدا و پنهان، و بر اساس اهداف
بالادستی از قبیلِ صدور انقلاب (آنهم به تشخیص یک نفر که التزام به پاسخگویی به
هیچکس ندارد)، بر ایشان ایرادی نیست؟!
که بر سر این
گــور قانونی، به گریه و خودزنی، اساسا مردهای نیست! که مرده همانا اراده و
اختیارِ تصمیمسازِ ملتی مستقل از زورگیری عقیدتی است که درونِ گــور قانون اساسی،
اعمالِ حق آب و گل را در مدیریتِ منابع ملی مشترک از شریکانِ مستقل از دینِ دولتی
را در خاکِ مشترک عقیم است!
رها کنید این
دروغ و حرصِ شبههمسلمانیِ بتپرستانهتان را، که ملتِ خودی و دوست را از درون
کشته و ملت غیرخودی و دشمن را از بیرون! که گر امیدی هست شمایان تنها میتوانید به
سهم خویش در جاده صاف کنی همان سیاستهای تک نفره امیدوار باشید، نه یک کلمه بیش و
نه یک کلمه کم!
پس، برای این
مسلمانیِ گنگِ اجتماعیِ خویش، لااقل مهربانتر از موسا نباشید، که شریکِ خیالِ
تکلیفِ خضر شد و در بندر به قتل طفلِ مردم همراه شد! تا روزی بفهمد معنایِ
"لن تسطیعَ مَعِیَ صبرا" را (سوره کهف)... که تو نمیتوانی نه شریکِ این
خضرِ ساختگی و جعلی باشی و نه به حکم باورتان همراه با خضرِ واقعی!
معنایِ آیه:
" تو عمرا توان نداری با من صبر کنی!" که پیشوند "لن" یک نفی
سرمدی است!
که قانون
فتنه، در این یک بام و دوهوای شما و در تجاهل العارفین ویژه خواری شما و در نفاق و
افتراق ملیِ مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و در اصل بدِ سلبِ اختیار از ارادهیِ
ملیِ معرفتبار نهفته است! پس، چرا میان این شبهههای معنایی، ملتی را به سرابی
واهی امیدوار میکنید و مطالباتش را به لبخند ملیح و عشوههای کاذبِ دموکراتیک، در
پی خود میسوزانید؟ از کدام اراده ملی تصمیم ساز، سخن میگوئید که جز تسلیم به هر
عقوبتی، سراغی از آن در قانون اساسی نیست؟ که انتخاب مردم حداکثرو تنها انتخابِ
خدمتگزاران و لکوموتیوران ریلی است که ملتزم به صاحب قطار است نه مردم! چرا مردم
را در این هچل قانونی، مچلِ فریبخورده و مالباخته و مغبونِ این شعاربازیِ خود به
نیتِ بیعت کردهاید؟ چه کسی به شما چنین اذنی داده است که ملت را مسخ و بیهوش از
معرفت، به تقلیدی کورکورانه، به بهشتِ مفروضِ خویش ببرید؟
خشتِ اوّل چون
نهاد معمار کج...تا ثریا میرَوَد دیوار کج!
.
عقبماندگیِ
تصاعدیِ "اراده ملی" و فسخِ قراردادهایِ استعماری و قانون ضد اراده
ملی!
1-از
"اُمّتِ قجری" تا "اُمّتِ پهلوی" و "اُمّتِ جمهوری
اسلامی".
در زمانِ
قاجار ملتِ محروم و گرسنه و فقیر و ناتوان، در روستاها و خرابشهرها، نان و ماستِ
تولیدی خود را سَقّ میزدند و دیر یا زود به بیماری و کوری و کچلی و وبا و تیفوسی
و زخم چشمی، با دعایِ ملاهایِ بازمانده از دوران صفوی، بیسروصدا و براحتی و بی
سلاخی به دست کاسبکاران میمردند و از حرصِ توسعهیِ اقتصادی و علمی و تکنولوژیک و
کیفیت مدرنِ سلامت و زندگی و همزیستیمسالمتآمیز، بدون سلطهیِ ملاهای صفوی، بیبهره
بودند... تا اینکه بنا بر فاصلهیِ توقعاتِ شهروندانِ دنیایِ نیمهمدرن در همسایهی
شمالی و دست درازیهایِ دولتهایِ اروپا، با توقعات و مطالباتِ مردم عقبماندهی
قجری، هرازگاهی جنگی درگیرد با روس و یا ایادیِ استعمار انگلیس و گردنکشانِ شمال و
جنوب... تا به حرص اجنبی و سلاطین بی کفایت و عقبمانده، کرور کرور بمیرند! رژیمِ
پهلوی اما چندی بعد از مشروطه و اکتشاف نفت در غرب و جنوب، به هر علت، این قاعده
را بر هم زد و مدرنیته را با توسعهیِ مدارس و اولین دانشگاههای مدرن و
بیمارستانها و راه آهن و جاده و ... وارد ایران کرد! و ایران را در یک عقبماندگیِ
غیرمدنیِ ناشی از مرید و مرادبازی مذهبیونِ ویژه خوارِ وابسته به دربار و سایهیِ
خداوندگاری شاه بر زمین (مثل شیخ فضلالله نوری)، به کمک نفتی که افعانستان نداشت
و ما داشتیم، از درجا زدن در موقعیتِ افغانستانی که امروز شاهدیم، رهانید! که بی
نفت ما این نبودیم و شیخفضلالله بدون نفت هنوز دعاگویِ سلطان صاحبقران بود! اما
امروزه چون اویی دستش به نفت آلوده شده و خود به لباسِ قانونی سلطهجو، جایِ
قادرمطلقه یعنی شاهِ قجر را گرفته! آن یکی به زورِ بیقانونیِ شمشیرِ شرعپسند بر
جانِ امت و به کام سلطانِ امت، و این یکی چون سلفش به زور قانونِ شمشیر بر جان و
روانِ ملت، باز به کامِ سلطانِ امت. (هر دو ذیلِ بیرقِ شریعتِ تئوریزهشده توسطِ
مواجببگیرانِ حکومتِ صفوی).
.
2-مصدق پیمان شکن!
قرارداد
استعماری چیست؟ آیا میتوان یک قراردادِ دوجانبه را که سرانِ نسلِ قبلی با شخصیتی
مستأصل و عقبمانده، با اختیار و اراده آنرا برای عمران و آبادانیِ خود با صاحبان
تکنولوژی منعقد کرده را، نسل بعدی بصورتِ یکجانبه فسخ کند و نامش را بگذراد:
"ملی شدن نفت"؟ مصدق این کارِ انقلابی را با دولت انگلیس کرد و به نفع
ملت علیهِ تعهداتِ شاه و اُمّتش به طرف قراردادها بهپا خاست! اما پاسخِ او در
زورگیری مقابلِ مدعیِ ژنِ برتر و سلطنت، شد زورگیری و کودتای 28 مردادِ قدرتِ برتر
علیهِ اراده ملی، به نفعِ "اُمّت قانونیِ شاه"! به دیگر سخن مصدق با دو
هجمه و تکِ فنی ، به دو کودتایِ نرم علیهِ قوانینِ استعماری شرکتی که از لحاظ حقوق
بینالملل دولت محسوب نمیشد و زورِ سیاسیاش نمیماسید با پرداخت جریمه، به
تیزهوشی مرتکب شد: یکی علیه قراردادِ استعمارِ شرکت نفت ایران انگلیس که خارجی
بود... و دیگر علیه قانونِ استعمار داخلی. اما خود با شراکت ایادی داخلی از ملا تا
دربار و دولت انگلیس و امریکا به پاتکی موسوم به کودتای 28 مرداد مواجه شد!
.
3-خمینیِ
قانونشکن و برانداز علیهِ حکومتِ پهلوی!
خمینی با همین
رویه، با نصیحتی سلطهجویانه علیه شاه آغاز کرد و به میدانداری و حمایتِ قدرتهایِ
متحد و برتر جهانی و همراهیِ نظامیان، به براندازیِ رژیم شاه اقدام کرد و در بهشت
زهرا گفت: "پدران ما در 50 سال قبل نمیتوانند سرنوشت فرزندان و نسل بعدی را
رقم زنند! هر ملتی خودش باید سرنوشت خودش را بنویسد!"(نقل به مضمون). نتیجه
شد انقلاب و قانون اساسی (زورگیری علیهِ زورگیرانی که تا بر خر مراد قانون مشروطهیِ
ملی به تائیدِ آخوندها و ملیّونی که معتمد مردمی غیرمتشکل بودند که در دورهی
قاجار هِرّ را از بِرّ تشخیص نمیدادند! و وقتی رضا شاه با درایتِ ذاتیِ خود و
حمایتِ دولت انگلیس بر خرِ مراد سوار شد، دیگر پیاده نشد و بلکه علیه حامیِ خود
(انگلیس) نیز یاغی شد – به نیتِ آبادانی و توسعهی اقتصادی کشور تا آزادی-).
عقبماندگی
تاریخی در اقتصاد و سیاست و اجتماعیات، کماکان ادامه پیدا کرده بود تا بر بسترِ
مدرنیته و سازماندهیِ بروکراتیک و امنیتِ مرزی و مدنیتی که پهلویها ساخته بودند،
در زمینهیِ حضور ملی تداوم یابد! اما باز روز از نو شد و روزی از نو... چرا که
ادبیاتِ فحاشِ مرگ بر این و آن و بالارفتن از دیوار سفارت، و اقدام عملی به صدور
انقلاب به کشورهای همسایه و جهان، به جای ادبیاتِ مدنی و دیپلماتیک و مراجعه به
محاکم قانونی از سویِ سردمدار انقلاب عملا به تحریم و جنگی منجر شد که هشت سال از
جیبِ ملت ادامه یافت!
(اینکه بگویی
مخاطب شعارهای تنش آفرین، دولتهای خارجی بوده، نه ملتهایشان، یک سفسطه است! چرا که
حکومتی که قانونا توسط مردمش قابلِ چالش و نظارت ملی باشد از لحاظ حقوقی، همان ملت
است! پس شعار مرگ بر امریکا و انگلیس هجمهی تبلیغاتی و انتقامی برانگیخت که با
مواجهه و خطر جهانی منجر به انقلابی غاصب شد، که در همان ابتدا اراده ملی را در
یدِ یک نفر مصادره کرد و روز به روز بر سلطهی عقیدتیِ خویش بر حق آب و گل
افزود... تا کنون!
.
4- خاتمی
قانونمدار و ضد اراده ملی!
در طول صد و
ده سال پس از قانون مشروطه،هر بار اراده ملی قد علم کرد، یک پرچمدار به نیت خیر، و
با اولویت توسعهی اقتصادی بر سیاسی، آن اراده را به یاریِ قانونِ شرع، غصب و به
اُمّتِ خود مبدل کرد! جز مصدق که قربانی شد! چون به توسعهی متوازن اقتصادی و
سیاسی باور داشت!
نتیجه: قدرت
برتریخواه، با هر عنوانی، با ارده ملی موافق و همراه نیست!
1- امریکا،
انگلیس، فرانسه و روسیه و ...، با نیات بهرهبرداریِ ابزاری از سایر ملتها
آنچه جنایتبار
تر از استعمار است استثمار است! پوستین قانونی استعمار، قرار دادِ اقتصادی و
امنیتی برای امنیت و آبادانی دنیا بر اساس ا ستضعافِ مادی است! اما پوستین
استثمار، علاوه بر رویکرد استعماری، عقد قرارداد برای آبادانی دنیا و عاقبت بر
اساس استضعاف ذهنی و معنوی است!
خاتمی پیرو
قرارداد استثماری و استعماری داخلی، برای پرهیز از استعمار خارجی است، و برای چنین
نیتی است که معتقد به استقرار اراده ملی و دموکراسی نیست! چون به ملت را امتِ خود
میخواهد! چون به ملت و ارادهیِ ملیاش، نه باور دارد، و نه در طولِ مدتِ جادهصافکنیِ
قانونی خود برای سیاستهای کلان تک نفره بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی برای
قادر مطلقه ( فعالیتهای هسته ای پنهان از نظر قوانین مجامع بین المللی، حمایت از
ادبیاتِ غیردیپلماتیک و فحاشی و از دیوار بالارفتنِ معمار کبیر و شیوههای حکم
حکومتی قانونی از قبیل کشتار زندانیان در سال 67) هم به قادر مطلقهی قانونی و هم
به ملتِ غیرقانونی محذوف از قانون اساسی در پندار و گفتار و رفتار خیانت کرد و هم
خود را چوب دو سر سوخته کرد هم ملت و اراده ملی را!
.
نقدی بر سخنان
آقای خاتمی.
آقای خاتمی! این
"مایی" که در ویدئوی پیوست از آن سخن میگوئید کیست و کجاست و چگونه با
او هماهنگ شده و میشوید که مدام از او سفارشی میگیرید که نداده است؟
به سخنان آقای
خاتمی در ویدئوی ذیل توجه میکنیم:
متن پیاده شده
از ویدئو:
" خاتمی:
از طریق دین در این کشور دموکراسی مستقر نخواهد شد! و دموکراسی غیر دینی علاوه بر
انیکه مستقر نمیشه، "ما" نمیخوایم! و اکثریت جامعه ی ما نمیخواد! شما حق
دارید بگید که: چرا این شعارهایی که مطرح کردید، درش پیشرفت حاصل نشد؟ این حرف حرف
درستی است!
ما خیلی
شعارها دادیم که تحقق پیدا نکرد! اما این به معنی عقب نشینیه؟ یعنی بنده بیام
اعلام جنگ بکنم با نظامی که اصلش رو قبول دارم و معتقدم اگر این از بین بره،
اونورش اصلا معلوم نیست چی باشه! حالا منهای اعتقاد! حضراتی که خواستار تغییر
قانون اساسی و تغییر نظام هستند، چه تضمینی میدهند که این نظام برود یک دموکراسی
به معنی غربی در اینجا پیاده بشه. امکان نداره همچین چیزی! با کدوم مردم؟ با کدوم
اعتقادات؟ با کدوم پشتوانه؟ و وقتی پشتوانه ی دنیا نبود و با کمک امریکا و دیگران
ما بخوایم دموکراسی پیدا کنیم! امریکا سلطه خودش را بر دنیا میخواد! والا امریکا
که از ارتجاعی ترین حکومتهای دنیا به عنوان هم پیمانهاش دفاع میکنه.... ما نمیگیم
که جمهوری اسلامی عیب ندارد!... نه!... ما نمیگیم بعضی جاها حقوق بشر پایمال
نمیشه! ما نمیگیم رفتارهایی که با نویسندگان و با خبرنگاران میشه همه ش درسته! ما
نمیگم، که وضعمون ایدهآل است (از نظر اسلامی) اما من میگم به صراحت میگم که وضع
ما حتی با معیارهای امروز از همهی همسایه گانمون هامون بهتره.. و در عین حال ملت
ما داره یک تجربه میکنه... به نام اسلام در مقابل اسلام طالبانی میخواد دموکراسی
رو پیاده کنه! این نظام مورد هجوم همه جانبهیِ امریکاست! اونوقت کسانی که با این
نظام مخالفن میخوان با کمک این امریکا که امروز در عراق داریم می بینیم در
افغانستان داریم می بینیم و اصلا ادعا میکنه که دنیا را میخواد بخوره... میخوان در
ایران دموکراسی ایجاد بکنن؟ عقبنشینی یعنی اینکه بنده هم بیام همصدا بشم با
اونها... و همصدا بشم با افکار عمومی( نه)، با فشارهایی که برایِ ضربه زدن به
جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی رو از بین ببرند؟... اگر جمهوری اسلامی از بین رفت،
حکومتِ دموکراسی در این مملکت برقرار نخواهد شد!"
.
نتیجه: به
باورم حالا برای جبران مافات، یک راه پیش روی پرچمدار اصلاح طلبان و شورای عالی
اصلاح طلبان و موسوی و کروبی و پیروان است، و آن نیست مگر توبه از قانون بدی که میتواند
موجبِ تداومِ حذف اراده ملی برای سرنوشتسازیِ ملت به دست خود ملت باشد نه یک نفر!
خاتمی معتقد
است معنای این توبه، براندازی و جنگ با نظام قانونی است!
حال آنکه: در
خانه نشستن برای عدم بیعت با زورگیری عقیدتی و اعلام درخواست برای تغییر قانون، جز
شرافت برای پرهیز از تداومِ غصب اراده ملی، تا چنین تغییری معنایی سخت و
براندازانه ندارد! مگر با استقرار قدرت مردم برای سرنوشت سازی و انتقالِ قدرتِ
مطلقهی سرنوشتسازی به مردم، صاحب قدرت مطلقه قرار است حذف شود؟ او میتواند به
عنوان یک شهروند کماکان ذیل قدرت ملی حاضر باشد! مگر اینکه خاتمی از قدرت ملی
بهراسد! و کسی نمی هراسد مگر اینکه بداند شریک دزدِ زورگیر بوده است و رفیق قافله!
خیر آقای
خاتمی! شما هم باشید! مردم هم لابد چون 1400 سال گذشته که مملو از حکومت سلاطین و
شاهان و جباران بوده است، دین خود را پاس خواهند داشت. دین مردم را شما نگاه
نداشته اید که حالا نگران آن هستید! همین مردم بودند که انقلاب کردند و نفهمیدند
که با رای به قانون اساسی در واقع ارادهیِ خویش را بهصورت مطلقه، به یک نفر پیشفروش
کردهاند تا به هر عقوبتی از صدور انقلاب بصورت سخت و نرم، و فعالیت هستهای و
حضور فیزیکی و مادی و معنوی در فلسطین و لبنان و عراق و سوریه ونزوئلا تن دهند، بی
آنکه خود در این تصمیم ملی مشارکت داشته باشند! و تنها باید هزینههای هنگفت آن را
با سوختن ارکانِ خانواده و اختیار و استقلال و آزادیِ معرفتبارِ خود، بپردازند و
مثل بردهها برای هر عقوبتی بیگاری کنند! چون تصمیم ساز نیستند! بلکه قربانیاند!
اگر جز این
است...بفرمائید همه بیاموزیم!
وگرنه سزاست
که برای جبران مافات، حتما از خطای خود #توبه کنید! چون همچو من و تمام کسانی را
که فریفتید و اعتماد و سرنوشت و زندگیشان را بر باد دادید، از شما نخواهیم گذشت و
شما مدیون ملت هستید! البته با امتِ ویژهخوار شما کاری نیست! چون جهل و آگاهی
ایشان بر ما معلوم نیست! آنها خود را به هر دلیل به شما تسلیم کرده اند! و بر
شخصیتِ "فردِ از پیش تسلیم" حرجی نیست! مگر آنکه بر ویژه خواری خویش از
جیب ملت محروم و مستاصل آگاه باشند و شریکِ پایمال شدنِ حقوقِ شریکانِ خویش با این
قانون ضد اراده ملی مبتنی بر زورگیریِ عقیدتی، پای بفشارند! آیا سزا نیست که به
جایِ حقنهی عوافریبانه و استعماری و استثماریِ این سفسطه که: "توبه از قانون
اساسی" عینِ جنگ و براندازی است، از سرور خود بیاموزید که به "بیعت
زوری" در کربلا تن نداد و از مدینه به مکه و از مکه به سمت کوفه تا کربلا
گریخت تا از "بیعتِ زوری" بپرهیزد و در این راه به هزار مغلطهیِ مصلحانه
تن نداد!
پس به جبران
مافات، توبه کنید! و از جهل دیگران به قانون اساسی (گیریم به نیت خیر و مکر و خدعه
و تقیه) سوءاستفاده نکنید و هر چه زودتر دنیایِ دیگران و عقوبت خود را از ادعای
ملتی عقیم و مستحق نجات دهید! وگرنه عواقبِ ویژهخواریِ سفسطهآمیز قانونی این
شراکت که در آن اعتمادی به قدرت مطلقهیِ نزدیکتر از رگ گردن به مردم نیست، دامانِ
شما را خواهد گرفت و خواهد سوزاند! همچنانکه دامنِ تمام سلاطینِ تمامیتخواه را
سوزاند!
هر چه زودتر
از دینِ عظیم حقوق ملی بر دوش خویش، خود را برهانید و از فتنهیِ قانونِ انحصارگرا
و ضدملی توبه کنید و خودتان خود را در خانه حصر کنید؛ به جای آنکه سناریستِ سرنوشت
یک ملت، شما را حصر کند و با شما ملتی به حکم حکومتی، پیروانتان نیز محصورتر شوند!
خیام ابراهیمی
20 مهر 1306
#توبه_از_قانون_اساسی
https://www.youtube.com/watch?v=fIVzMZx7uOk