راحت باش
سیّد، میانِ رُحَماء
"اَشِدّاءُ عَلیَ الکفّار" بـا حُکما
"مـوران"...
مُردهیِ میرِ اَمیرَند
هر یکی تیزاب
در جام زهر و... تیزیِ شمشیرند!
مـور مورَت
نشود از جِلِز وِلِز موریانهها
جنگل پر از
درختِ سبز است هنوز در خوابهایِ رنگی!
ماشاء
الله...سور و ساتِ شعبده جور
هنرپیشهها
کـاخ میسازند بر کـوخهـا
و میخندانند
گریهکنهایِ استقلال و آزادی را
بر ناکامیِ
چشم حسرتِ کودکان و جنازهها
بین تـوبـرهها
تـا آخورها...
دست در دست هم
دادهاید به دولتِ مهر ...
دور دورِ
"لالنمردنِ لاکچری" است!
دور دورِ
نقاشیِ کوبیسمِ حیــاتِ وحش
رویِ عصایِ
پوکِ مردهیِ سلیمان
و حریمِ
حَرَمِ یـــار به بـازار شــام.
زِرِ شاد و
سکههایِ زَر و مسجد ضرار
مزدش با
پااندازانِ شعار و تعقیب و فرار
که اگر شعری
در چنته ندارند، لال هم نمیمیرند تا قرار!
نمیترسانمت
از تاریکیِ جنگل!
نمایِ این
سیاهی، خوابهای طلاییات را شب نکند!
دلت گرفته و
درد نمیکند!
حـــرام دفع
شده لابد تاکنون در مبالِ آلزایمرِ تاریخ... اَلحمدُلله
نیازی به
بازبینیِ نخود و لوبیایِ امیدِ رودلی نیست!
هیچ صیاد
اعتمادی، پریشانِ برّه تودلی نیست!
تنها شعرِ
گربه نجس شده در شعورِ خیسِ شعـارِ سگ
پس توبه میکنم
از نجاستِ پیش از طلوعِ فواره از رگ
با صدایِ
زیرپوستیِ فغانی که گم شود در اذانِ یار
تا فروریزد
چرک از آبرویِ از دسترفتهیِ مناره از شَرّ سارقین
تبارکالله
احسنالخالقین.
نمازت را
بخوان سیّد!
انشاء الله که
گربه است!
نجوایِ خاموشِ
تو تداوم امید میانِ هزارتویِ سایههای وهمِ یک قابیل است
"مصلحت"
فریبِ بیاعتباریِ قدرتِ ابابیل است
انشاءالله که
قابیل هم هابیل است!
قذافی مدام
ناراحت و پرشوکت
سالهاست که
کور شده در مشرقِ غربت
موریانهها
مشغولِ قضایِ حاجت پس از تناولِ عصایِ سلیمان
ترَک برداشته
آینه از نفرتِ مدامِ کوران
یک لبخند از
لبِ رحیم و رحمان
عقده شده در
سیمای نورانیِ لقمان.
ماستِ بقالهایِ
شقایق، هنوز چون عسل شیرین است!
در ولایتِ
یأجوج و مآجوج
اوضاع بر وفق
مراد و مریدها
برقِ ولایتِ
عُلیا قطع و خاموشند کومهها
دهِ پائین پر
شده از وِزوِزِ مگسها و زوزهها
زنبورهایِ
گلخانهیِ ولایتِ سفلی
شیرهیِ خشخاش
نمیمکند در پرستش و
کندو پر نشده
از زهرِ هلاهل
و کبوترانِ
چاهی
از نیشِ
زنبورها جان نمیکنند در دشتها.
به کدام کرانه
از رودِ سِند باید گریخت؟
از نینوا تا
مرزِ هند و چین...
زلزلهای در
راه است... ببخشید، در راه نیست!
هنگامِ گذر از
میانِ قـومِ لوط
به پشتِ سرت
نگـاه نکن...ببخشید نگاه کن!
به سجادهی
یزدی پناه ببر
فَفِـرّو اِلیالله!
لاروها...
شفیره میدرند از گرسنگی
از زیـرِ هر
قبا تا زیر صد عَبا
درونِ پیلههـا...
از شَرّ صد دُعا
اُدعونی استجب
لکم!
زلزلهای در
راه است
ببخشید! در
راه نیست!
تو ماست واقعیاَت
را بلیس!
ما اینجا جرعهجرعه
شیر عسل مینوشیم از طومارِ جویها.
آتشِ شومینهاَت
رقصان
میدانم که
جانِ جانانت خیلی عزیز است
و حرام با پیچ
رگلاژ قدرت حلال و خیلی لذیذ است
میانِ خیمههایِ
سوخته در عاشورا
هوا گرگ و
میش، اما تمیز است.
لال نمیری
فقط... وقت تنگ نیست!
حُرّ که
نیستی!
"توبه
لازم نیست اعدامش کنید!"
ویرگول را
خودت بگذار
میانِ درزِ
واژهها و سرنوشتِ موریانهها.
یکی در میان
بخند و ببار و بچر
خر بیار و
قطار قطار قاقالیلی ببر
بسملله اگر
حریفِ غاری...
توفقط لال
نمیر در این ناهنجاری!
قذافی راحت
نیست و دستش بیبرگ
به یاد آور که
قذافی قذافی است!
و ملکه در
خلجانِ ذوق مرگ
اما تو باور
مکن!
مصلحت نیست!
نبضی در رگِ
گردنها زنده نیست!
داستانِ
ابابیل و هایبل و قابیل...
قربانیِ
بصیرتِ چشمانِ تو نیست!
زورِ زلزله در
عصایِ سلیمان وَهم است!
در خرابهها
تجسس نمیکنند به تدبیر!
گناهِ دو عاشق
در حینِ جانکندن از گرسنگی
از غــارِ کهف
تا غـارِ حرا
رزقِ امروزِ
توست! ببخشید، نیست؟!
لبخند بزن و
انکار کن به تدبیر
که از سکه
افتادهاند
غارنشینانِ
تکفیر.
خیام ابراهیمی
12 مهر 1396
دردمنـــدانِ
بلا زهرِ هَلاهِل دارند
قصدِ اين قوم
خطا باشد؛ هان! تا نكنی. (حافظ)
No comments:
Post a Comment