مراقبِ سنگبارانِ
*سوادِ مدعی باشیم!
در استاتوسِ پیش، به "سواد" اشاره کردم. "مدعی" خیال کرد که تیری در تاریکی به بساطِ سیاهی و سوادش برخورده، لذا متقابلا تیری فِکند!
1) "طرف" شاعر و اهل استعاره نیست؛ اما هر ایما و اشاره در کلامش، حساب و کتابی بازاری دارد! با این وصف از رانتِ پرچمداری و ناجیبودن و مردمیبودن نیز برخوردار است، و صراحتا مخاطبِ خود را به تعبیرِ خود از قشرِ عوام برگزیده است، (نه خواص)!
حضرتِ پرمدعایش، با تکیه بر قدرتِ حافظهی ژنتیکی و موروثی که در آن بیتاثیر و بیتقصیر است، و با بلغور کردنِ مشتی اصطلاحاتِ تخصصی و حمالیِ مفروضاتِ تلنبار شده در انبان و انبارِ ذهنش، با شلیکِ کلی اطلاعاتِ نامربوط به ذهنِ غیرآکادمیک و حواسِ مردمِ بیسواد که با تعابیر قراردادی و مندرآوردیِ منطقِ جعلیِ زبانش ناآشنایند، توانسته با چند متر پارچه که به اینوَر و آنوَرَش بسته، با عوامفریبی القاء کند که در راه مردم خیلی خیرخواه و فداکار و ضمنا باسواد است! نهایتا بعد از قاپیدنِ دل و دین و نگاه مبهوتِ مخاطبین با چاهنمایی، برایشان در درونِ چاه صورتحساب فرستاده که برای جبرانِ این بارانِ رحمتِ منی که منِ شیطان نیست، مکلفید با اعطاء کلیدِ حریم خصوصی و سرنوشتتان و با اعتماد مطلقهتان به "من"، بدهیتان را به من بپردازید! وگرنه نمیگذارم آبِ خوش از گلویتان پایین برود و در ملاء عام تعزیرتان میکنم! ناسلامتی فیضی که از جانب من بهشما رسیده بهایی دارد و به قیمت تباه شدن جوانیام در برهوتِ حوزهیِ علمیهیِ پاکستانِ روح، حاصل شده و حالا وقتش است که شما بیسوادانِ عام، جبرانم کنید!
تا اینجایِ کار، نه بر او ایرادی هست و نه بر کسانیکه چشمبسته و دربسته به او اعتماد کردهاند! چاردیواری اختیاری... و ضمنا: از کوزهی هر دو طرف ماجرا در هر دو جناح، همان برون تراود که دراوست!
اما از سویی "طرف" خیلی دلخور است که چرا مدام بصورت زورگیرانه توسط بیسوادها موردِ درخواستها و مطالباتِ متفرقه قرار میگیرد و همچون "فیسبوک" هی از این سوی و آن سوی، تگ میشود!
2) شخصا خودم تا کنون از این امکانِ تگ استفاده نکردهام! حتی دوستی را برای خواندنِ مطلبم دعوت نکردهام! ممکن است مطلبی را به عنوانِ اظهارِنظر و در پاسخِ کسی در پیامگیرش نوشته باشم، اما به هیچ وجه از این امکانِ نهادینه در فیسبوک، بهره نبردهام!
با این احوال، روزی نیست که با چند تا "تگ" از سویِ دوستانِ خیرخواه مواجه نشده باشم. ابتدا کمی دلخور بودم! چرا که هر شب ناگهان تعدادی نوشته و تصویر روی صفحهام مشاهده میکردم که مایل به نمایش آن نبودم؛ اما پس از کمی جستجو فهمیدم که قادرم فیسبوکم را جوری تنظیم کنم که تگها مستقیما روی صفحهام ننشینند! به همین راحتی!
3) شخصی که به نوشتههایش نقدِ جدّی و بنیادی داشتم، روزی پیشنهاد داد که یکی از نوشتههایم را در مجلهاش منتشر کند! من پیشداوری نکردم که این یک باج است! اما خیال هم نکردم که او آنقدر شهامت دارد که با این کار ریشهیِ اعتبار صافکاری-نقاشی شدهی خودش را بزند! به همین دلیل روزگار گذشت تا اینکه امروز دیدم از تگِ زورکیِ مخاطبینش گلهمند شده است!
4) برایش نوشتم:
تگ یک امکان ساختاری در فیسبوک است که زورکی نیست و اختیاری است! این شمائید که بهعنوان یک شهروندِ فیس بوک، بصورت پیش فرض، ناگزیرید با آدابِ مدنی آن آشنا شوید.
مثلا: دانه پاشیدن جزوی از حقوق شهروندی است، اما وقتی کسی جلویتان دانه میپاشد، این شمائید که مختارید دانه برچینید و دل ببندید، یا نه!... کافی است فقط یک نگاهی به ادا و اصول و قد و بالای طرف بیندازید تا ته خطش را بخوانید!
راه خلاص شدن از تگِ دوست و دشمن، بلاک کردن و حذفِ آنان طبق قانونِ اساسی جمهوری اسلامی نیست! :)
شهروند میتواند برای عدمِ بهرهگیری از آن، فیس بوکش را بصورت دلخواه تنظیم کند!
به بارانِ اسیدی نمیتوان گفت: نبار!
اما میتوان از چتر استفاده کرد، و یا از خانه بیرون نیامد!
هر انتخابِ معرفتبار و آگاهانه و حتی جاهلانه، تبعاتی دارد که باید آن را پذیرفت و البته بهایش را پرداخت!
خوبید؟ :)
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1396
----------------
پینوشت:
* سواد
1) سواد، در زبان عرب به معنایِ سیاهی است! سیاهی نوشته بر سپیدیِ هر بستری از جمله بر فطرتِ حنیف یا وجدانِ طبیعی.
2) سواد در محاوره و کاربرد عام، بیشتر به معنای خواندن و نوشتن به کار میرود! خواندن و نوشتن از ابداعاتِ انسانی است و ربطی به طبیعتِ ذاتی بشر ندارد!
3) سواد در قرن بیست و یکم به مهارتهای ارتباطی متناسب با تکنولوژی و مناسبات حقوقی رایج در جامعه گفته میشود.
4) سواد ربطی به وجدانِ فطری بشر ندارد، هر چند بتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد!
در استاتوسِ پیش، به "سواد" اشاره کردم. "مدعی" خیال کرد که تیری در تاریکی به بساطِ سیاهی و سوادش برخورده، لذا متقابلا تیری فِکند!
1) "طرف" شاعر و اهل استعاره نیست؛ اما هر ایما و اشاره در کلامش، حساب و کتابی بازاری دارد! با این وصف از رانتِ پرچمداری و ناجیبودن و مردمیبودن نیز برخوردار است، و صراحتا مخاطبِ خود را به تعبیرِ خود از قشرِ عوام برگزیده است، (نه خواص)!
حضرتِ پرمدعایش، با تکیه بر قدرتِ حافظهی ژنتیکی و موروثی که در آن بیتاثیر و بیتقصیر است، و با بلغور کردنِ مشتی اصطلاحاتِ تخصصی و حمالیِ مفروضاتِ تلنبار شده در انبان و انبارِ ذهنش، با شلیکِ کلی اطلاعاتِ نامربوط به ذهنِ غیرآکادمیک و حواسِ مردمِ بیسواد که با تعابیر قراردادی و مندرآوردیِ منطقِ جعلیِ زبانش ناآشنایند، توانسته با چند متر پارچه که به اینوَر و آنوَرَش بسته، با عوامفریبی القاء کند که در راه مردم خیلی خیرخواه و فداکار و ضمنا باسواد است! نهایتا بعد از قاپیدنِ دل و دین و نگاه مبهوتِ مخاطبین با چاهنمایی، برایشان در درونِ چاه صورتحساب فرستاده که برای جبرانِ این بارانِ رحمتِ منی که منِ شیطان نیست، مکلفید با اعطاء کلیدِ حریم خصوصی و سرنوشتتان و با اعتماد مطلقهتان به "من"، بدهیتان را به من بپردازید! وگرنه نمیگذارم آبِ خوش از گلویتان پایین برود و در ملاء عام تعزیرتان میکنم! ناسلامتی فیضی که از جانب من بهشما رسیده بهایی دارد و به قیمت تباه شدن جوانیام در برهوتِ حوزهیِ علمیهیِ پاکستانِ روح، حاصل شده و حالا وقتش است که شما بیسوادانِ عام، جبرانم کنید!
تا اینجایِ کار، نه بر او ایرادی هست و نه بر کسانیکه چشمبسته و دربسته به او اعتماد کردهاند! چاردیواری اختیاری... و ضمنا: از کوزهی هر دو طرف ماجرا در هر دو جناح، همان برون تراود که دراوست!
اما از سویی "طرف" خیلی دلخور است که چرا مدام بصورت زورگیرانه توسط بیسوادها موردِ درخواستها و مطالباتِ متفرقه قرار میگیرد و همچون "فیسبوک" هی از این سوی و آن سوی، تگ میشود!
2) شخصا خودم تا کنون از این امکانِ تگ استفاده نکردهام! حتی دوستی را برای خواندنِ مطلبم دعوت نکردهام! ممکن است مطلبی را به عنوانِ اظهارِنظر و در پاسخِ کسی در پیامگیرش نوشته باشم، اما به هیچ وجه از این امکانِ نهادینه در فیسبوک، بهره نبردهام!
با این احوال، روزی نیست که با چند تا "تگ" از سویِ دوستانِ خیرخواه مواجه نشده باشم. ابتدا کمی دلخور بودم! چرا که هر شب ناگهان تعدادی نوشته و تصویر روی صفحهام مشاهده میکردم که مایل به نمایش آن نبودم؛ اما پس از کمی جستجو فهمیدم که قادرم فیسبوکم را جوری تنظیم کنم که تگها مستقیما روی صفحهام ننشینند! به همین راحتی!
3) شخصی که به نوشتههایش نقدِ جدّی و بنیادی داشتم، روزی پیشنهاد داد که یکی از نوشتههایم را در مجلهاش منتشر کند! من پیشداوری نکردم که این یک باج است! اما خیال هم نکردم که او آنقدر شهامت دارد که با این کار ریشهیِ اعتبار صافکاری-نقاشی شدهی خودش را بزند! به همین دلیل روزگار گذشت تا اینکه امروز دیدم از تگِ زورکیِ مخاطبینش گلهمند شده است!
4) برایش نوشتم:
تگ یک امکان ساختاری در فیسبوک است که زورکی نیست و اختیاری است! این شمائید که بهعنوان یک شهروندِ فیس بوک، بصورت پیش فرض، ناگزیرید با آدابِ مدنی آن آشنا شوید.
مثلا: دانه پاشیدن جزوی از حقوق شهروندی است، اما وقتی کسی جلویتان دانه میپاشد، این شمائید که مختارید دانه برچینید و دل ببندید، یا نه!... کافی است فقط یک نگاهی به ادا و اصول و قد و بالای طرف بیندازید تا ته خطش را بخوانید!
راه خلاص شدن از تگِ دوست و دشمن، بلاک کردن و حذفِ آنان طبق قانونِ اساسی جمهوری اسلامی نیست! :)
شهروند میتواند برای عدمِ بهرهگیری از آن، فیس بوکش را بصورت دلخواه تنظیم کند!
به بارانِ اسیدی نمیتوان گفت: نبار!
اما میتوان از چتر استفاده کرد، و یا از خانه بیرون نیامد!
هر انتخابِ معرفتبار و آگاهانه و حتی جاهلانه، تبعاتی دارد که باید آن را پذیرفت و البته بهایش را پرداخت!
خوبید؟ :)
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1396
----------------
پینوشت:
* سواد
1) سواد، در زبان عرب به معنایِ سیاهی است! سیاهی نوشته بر سپیدیِ هر بستری از جمله بر فطرتِ حنیف یا وجدانِ طبیعی.
2) سواد در محاوره و کاربرد عام، بیشتر به معنای خواندن و نوشتن به کار میرود! خواندن و نوشتن از ابداعاتِ انسانی است و ربطی به طبیعتِ ذاتی بشر ندارد!
3) سواد در قرن بیست و یکم به مهارتهای ارتباطی متناسب با تکنولوژی و مناسبات حقوقی رایج در جامعه گفته میشود.
4) سواد ربطی به وجدانِ فطری بشر ندارد، هر چند بتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد!
No comments:
Post a Comment