Thursday, July 27, 2017

آیاتی از کتاب مریم


آیاتی از کتابِ مریم
***
گلبرگِ خشکِ لایِ کتابِ آه نبود، مریم
آیه بود مریم!
حصارِ باغچه شکست و پرید وَرایِ پرچین
و از تناسبِ هندسی و زیبایِ رقصِ پرواز
پَری کم شد از نسیم!
دردِ زخمش اما
بر جانِ پرنده‌‌یِ شکسته‌بال، ابدی...
همچو اضلاعِ یک چند ضلعیِ در هم فروریخته
بی شکل و شاکله و رهــا از بند
خطوطی که از هم شکست و باطل کرد ریاضیِ سلول را
و قدر و منزلتِ زاویه‌یِ زن را
بر جنازه‌یِ بدبــویِ زندانِ یک تاریخ مـــرد.
بویِ خوشِ این رهایی اما چون آیه‌ای
در هوایِ مکتب‌، جاری:
"تنها گل‌هایِ تازه‌
زنده و معطر و روح‌بخشند!"
دل، زخم
از جایِ خالیِ زنی
که تنها به یک بـــــال پرید و
قامتِ استوار و بلندِ مردی را
در دلِ تاریـــخ شکست
بـال در بـال
چشم در چشم.
...
1) شگفتی از فهمِ رازهایِ تناسبِ جهان.
#مریم_میرزاخانی خط بطلانی است بر برتریِ رجلیتِ زورگیر و سلطه‌گر، در حوزه‌یِ قدرتِ تعقل و عقلانیت، تحلیل، استنتاج و منطق، و اکتشاف و تدبیر و بصیرتِ حل مسئله و قدرتِ خلاقیتِ تاریخی، و ابطالِ حکمِ خطایِ حقِ برتریِ توانِ فکریِ مرد بر زن، که میراثِ شوم و زمان‌منقضیِ مناسباتِ حقوقی، اقتصادی و امنیتیِ داعش‌مسلکانه است، برای استقرار امنیت در تنازعاتِ دورانِ جاهلیت و قبیله‌ای، در دورانِ مدنیت.
زنده باد یادِ پربارش، با بازخوانیِ توانِ برترِ تعقل و منطقش بر تمام مردان.
فرصتِ خودآگاهی و شکوفایی زنانِ ستمدیده‌یِ جهان، با پروازِ سبزِ او بالنده باد!
2) آخرین پیام:
آخرین پستِ فیس‌بوکیِ مریم میرزاخانی به زبان انگلیسی (نه پارسی)، چند ساعت پیش از مرگ:
"هر چه بیشتر در ریاضیات وقت سپری کردم، متحیرتر شدم!" (لینک در بخش پیام‌ها)
پرسش: آیا حجمِ شگفت‌زدگی او از کشفِ رازهایِ تناسب اجزاء هستی، عرضِ زندگیِ او را در طول کمش اشباع کرده بود؟... "براستی ما چقدر زندگی کرده‌ایم؟"
دوستی می‌گفت: سرطان نتیجه‌یِ ترس و ناامنیِ سلول‌هاست که می‌تواند از ناامنیِ روان و سیستم عصبی آغاز شود. سرطانِ مریم نیز فروپاشی سیستم امنیتی بدن او بود، دور از وطن.
شاید بیشترین ترس او در سال 76 بود، وقتی میانِ جنازه‌یِ نخبگانِ ریاضی کشور در اتوبوس، تصادفا جانِ سالم به در برد و به شوخیِ سلطه‌‌گرِ مرگ‌آفرین که چون "سرطان" ضدِ امنیتِ سلول‌هایِ جانِ بالنده است، پی برد.
پیامِ آخرِ او به زبان پارسی نبود! قرابت و امنیتِ او در آخرین لحظاتِ حیات، با همدلانش بود در جهانی که زورِ زبانش به مکانش نرسید!
سرطان جانِ این "سَدّشکنِ" گریخته از مامِ وطنِ شرقی به جهانِ امنِ غربی را گرفت! کدام مادر است که فرزند را از امنیتِ جانِ خود براند؟ نامادریِ سلطه‌جویِ آتش‌به‌اختیار شاید، اما حتی مادرخوانده‌ی به اختیار نیز، چون خود فرزندخوانده را به مهر (نه سلطه) برگزیده، وی را به بهانه‌یِ سلطه از دامنِ مهرِ خود نمی‌راند! به فرزندِ این نابغه شناسنامه‌ی ایرانی نداند. او می‌خواست، اما ندادند! آخرین پیامش اما نه به زبان مادری، و نه به مخاطبِ خاص، بلکه رو به جهان بود! بدیهی است که "زبان" واسطه‌ای است که اگر چهل‌تکه باشد می‌تواند سوءِتفاهم برانگیز باشد! و این تنها زبانِ حقوقیِ مشترک است که در دامنِ مادر، امنیت‌زا و ضدِ ترس و سرطانِ ویرانگر است!
با این‌همه، آیا ما آنقدر عریضیم که از تهدیدِ مستمرِ سلول‌هایِ هویتِ جانِ خویش نترسیم و بر سرطان فائق آئیم؟
هرچند زبانِ مادری یا نامادریِ ما زبانِ پارسی است! اما آیا زبانِ حقوقی ما امنیت‌زا و موجبِ عریض شدنِ این عمرِ دراز و یا کوتاه است؟
با تاثر: خیام ابراهیمی
24 تیر 1396
#maryam_mirzakhani
LikeShow more reactions
Comment

Thursday, July 6, 2017

تهدید شهروندی با عملیاتِ انتحاریِ آتش به اختیاری تمیز

تهدید خاتمی به عملیات‌انتحاری ذیلِ حکمِ آتش‌به‌اختیاریِ تمیز
آیا واکنش به عکسِ دوستان مهمتر است؟ یا واکنش برای امنیت ملیِ خود و شهروندان؟
رائفی پور: اگر خاتمی را پیدا کنم، بصورت فیزیکی و در دَم، بصورتِ انتحاری عملیات انجام می‌‌دهم و اگر در خیابان ببینمش خفه‌اش می‌کنم!
*واکنش سنجی شهروندان:
دوست فیس‌بوکی! آقای روحانی! واکنش شما چیست؟ شکایت؟ یا لبخند؟
=========
شهر در امن و امان است...مردم آسوده بخوابید!
این یک شوخی نیست! تعیینِ نرخ وسط دعواست! تهدیدِ یک ملت است! هدف بی حس کردن ملت است نسبت به خشونت در پندار و گفتار و رفتار... در استحاله‌یِ نیکی به بدی. و اینگونه نرم نرمک فرهنگی خشونتبار و زورگیرانه بر ملتی زورگیری شده تثبیت می‌شود و در کالبد و نسوجِ کوچه و محله و خانه روح میشود!
با شنیدنِ چنین خبری، شما به عنوانِ یک امیدوار به ادبیاتِ یک‌شبه‌ و مردمسالارانه‌یِ روحانی که پوستین و پوششی امنیتی بر روحِ ضد اراده ملیِ قانون‌اساسی است، چه می‌کنید؟
شما به‌عنوان یک اصلاح‌طلبِ دل‌سپرده‌ی اخلاقِ انسان‌مدارِ خاتمی و کسی‌که لابد برای رأی خود مثلِ ناموسش اهمیت قائل است و البته قانونا ملت غیرخودی خارج از امتش را ناموسِ دشمن می پندارد چه می‌کنید؟ آیا به این تعرض و تجاوز علنی به حقوق شهروندی تن می‌دهید؟ امید که با تن دادن به این زورگیری خود را برای زورگیری در حریم خصوصی خانه و کاشانه‌ی شخصی خود آماده نکرده باشید!
من اما، شخصا رویِ هیــــچ‌یک از جناح‌ها و اشخاص حقیقی و حقوقی که به حرامخواریِ قانون اساسی از حقوقِ یغما شده‌یِ ملتِ غیرخودی و محذوف از نظام تصمیم‌سازی بر اساسِ اولویتِ حق ایدئولوژی حصولی بر حق آب و گل طبیعی باور دارند، حسابی باز نمی‌کنم! چگونه می‌توان به کسی‌که از پایمال شدن حقوق شریکانِ خاک و ملکی مشاع و مشترک ککش هم گزیده نمی‌شود و خون و توانش را از ویژه‌خواریِ قانونی می‌گیرد اعتماد داشت و او را امینِ حقوقِ ملی دانست؟!
اما شما به‌عنوان یک ایرانی و یک سیبلِ آماده‌یِ آتش‌به‌اختیاری متصرفانِ قانونیِ قدرت، در مقابل مدعیانِ حق‌به‌جانبِ فردسالاری در پوستینِ مردمسالاری، چه می‌کنید؟ آیا بدون واکنشی صادقانه و به‌سادگی و با بی‌اعتنایی از کنار آن می‌گذرید تا ککتان گزیده نشود و سری که درد نمی‌کند را دستمال نبندید؟
.
آقای روحانی!
شما به عنوان امنیتی‌ترین حقوقدانِ نظام و نماینده‌یِ امینِ قادر مطلقه‌ برای دهه‌ها در شورای عالی امنیت ملی، به‌جز نشان دادنِ دربِ باغ سبزِ شعارِ ارزان و عرضه‌یِ مُخدّرِ حرف و وعده‌ی گران، چه کار عملی برای حفظِ امنیتِ حقوقی و روانیِ یک ملت می‌کنید که کماکان سر ملت به تاق کوبیده نشده و گمراه و قربانی شعارهای مفتِ بدون تضمین نشوند؟
براستی، وقتی یکی چون شما متخصص سخن‌پراکنی در حاشیه است و دیگری متخصصِ عمل در متن، چه تصوری در مورد شما می‌توان به ذهن متبادر کرد، جز آتش بیارِ آتش به اختیاری و فراهم آوردن زمینه‌ی مناسب برای سرکوبِ اراده‌ی ملی در بسترِ امنِ اراده‌ی میلی برای تمامیتخواهان؟!
جای تاسف دارد که سیاست و تاکتیکِ تولید کنندگان سیستماتیک هجمه‌های امنیتی و روانی، همواره به جای متن بر حاشیه تمرکز دارد! تا هیچ مدعی حق تابعیت و هیچ اصلاح‌طلبی به متن نپردازد و بموجب مکانیسم اعتماد سنتی، کماکان مکانیسم اعتمادِ مدنیِ خود را به تار سیبیل دایی‌جان و قسمِ حضرتِ‌عباسِ خان‌عمو پیوند زده و دل خوش کند و به انتظاری تاریخی تسبیح بیندازد تا معرکه‌ی انتصخابات و بیعتی دیگر فرا آید و موسمِ شعار و غم و شادی مفتِ دیگری بردَمَد و باز روز از نو و روزی از نو...!
گفتیم که بعد از بیعت در انتخابات، یکی از ابتکاراتِ امیدواران و اصلاح طلبان، برای نمونه می‌تواند تاسیسِ "ستادِ پی‌گیریِ مدونِ مطالبات ملی" برای احقاقِ شعارهایِ روبنایی مدعیان مردمسالاری باشد، تا طبقِ پیش‌بینیِ راقم این سطور، رای اعلام شده توسط برگزارکنندگان انتخابات تنها به عنوان یک دام امنیتی، تنها به کارِ بیعت نیاید! تا منتخب تنها فردی نباشد از میان سایر افراد، که تنها تکلیفش کارگزاری و تدارکاتچی یک نفر باشد ولاغیر...
حالا وقت آن است که شاهد آن باشیم که "شورای عالی اصلاح طلبان" روی این خبر حیاتی که طلیعه‌ی دیگری از تاکتیکِ الرعب بالنصرِ سخت و میدانی است، چه می‌کنند؟! آیا باز به کنجِ مصلحت پناه می‌برند؟ و یا آن را برجسته کرده و پی‌گیری می‌کنند؟
به باورم این یکی از نفحاتِ شومِ دولتِ اعتدال به نفع تثبیت تمامیتخواهی است!
یکی تحریک کند، دیگری تهدید کند! و یکی هم بخندد و نهایتا ملتِ مسخ شده بترسد و به سوراخ موش پناه برد!
شاید این اولین تهدید مستندِ انتحاری، برای ادایِ تکلیفِ تمیزِ #آتش_به_اختیاری نباشد! اما در واکنش به این سند ویرانگر به ما بگوئید: آیا شکایت می‌کنید؟ و یا باز لبخند می‌زنید؟
بدیهی است که مدعی‌العموم، با شنیدن این ویدئو انگار مرده و صُمٌ بُکم عمیٌ، تنها لبخند می‌زند! اما شما چه؟ تنها حرف می‌زنید؟ و یا عمل می‌کنید؟
آقایِ روحانی! لطفا شکایت کنید و به جای لبخند، برادریِ خود را به امنیت ملیِ و ملت اثبات کنید! و در پوستینِ میانداریِ اعتدال، بین دعوایِ حقوقی ملت و امت، تنها "به‌شعار بی‌بنیاد" و به واژه‌ی ملت نچسبید، تا در میدانِ عمل، امتِ یک نفر ملتی را لت و پار کند!
وقتی در روز روشن، یک لمپنِ هفت‌سر به‌نامِ استاد رائفی پور به‌عنوان یکی از افسرانِ جنگ نرم و یک#آتش_به_اختیار فرهنگی، خیلی "تمیز" خاتمی را به عملیاتِ انتحاری تهدید می‌کند و شما با مشتی قرص مخدرِ شعار و حرف با لبخند سرپایین می‌اندازید و آب از آب تکان نمی‌خورد! یعنی کلاهِ ملت همچنان پس معرکه ستادِ بزرگ‌عمامه داران است!
آقای روحانی! یکبار هم که شده، شکایت کنید! و انتحاریون آتش به اختیار را به پای میز محاکمه بکشانید!
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
تا اثبات شود آیا این سیاه بازیِ معرکه‌ی اعتدال، براستی در راه امنیت ملی است؟ و یا آتش بیار امنیت میلی است؟
خیام ابراهیمی
(ستادِ خیالیِ پی‌گیریِ مطالباتِ ملیِ در سایه)
13 تیر 1396
---------------
پس‌نوشت ( دو ساعت پس از پست نمودن این استاتوس):
تهدید به ترور و سکوتِ تماشاچیان!
===================
آیا واکنش به سنگ قبر همسر علم‌الهدی مهمتر است؟ یا واکنش و یا اقدام برای حفظ حیثیت و امنیت ملی؟
چرا بر خلاف قوانین حکومتی، تهدید به مرگ، تشویش اذهان عمومی، و تسری جو زورگیری به عنف در تریبون عمومی توسط برخی از خودی‌هایِ نظام آزاد است؟
تهدید به مرگ اساسا جرم است ـ مجازات تهديد به قتل براساس ماده 669 قانون مجازات اسلامي بخش تعزیرات ، 74 ضربه شلاق يا زندان از 2 ماه تا 2 سال است. بدون اظهار نظر در مورد نوع جزا، اما آیا صرفِ محکومیت نمی‌تواند عبرتی شود برای پیش‌گیری از مواردِ مشابه... برای پیش‌گیری هر چند جزئی از زورگیریِ فرزندتان در مدرسه... پیش‌گیری از زورگیریِ همسرتان در کوچه و خیابان... پیش‌گیری از زورگیری خودتان در محل کار و خانه و جامعه...
چرا مدعیِ ریاست جمهوری سکوت می‌کند؟ چرا شما در مورد این نوشته سکوت می‌کنید و بدونِ واکنش می‌گذرید؟
چرا شهروندان این‌قدر عافیت‌طلب و بی‌واکنش شده‌اند؟
چه بر سر حساسیتِ فرهنگی و مدنیت ایرانیان آمده است؟
چه بر سر انسانیتِ شهروندان آمده است که از کنارِ آسیبهایِ امنیتیِ منافعِ مشترک بدون واکنش می گذرند، و کلاه خود را سفت و محکم می‌گیرند و رد می‌شوند؟ بی آنکه متوجه باشند که بدون واکنش در دراز مدت کم کم تبدیل به یک کرم و زالو و یا موش و نهایتا به یک پیچ و مهره در اسلحه‌یِ یک زورگیر خواهند شد!
دور از جان، نفر بعدی آیا تو دوست من نیستی که بی‌واکنش این تهدید را می‌بینی و گذر می‌کنی تا قضاوت نشوی و هزینه نپردازی و تنها بهره ببری؟
شاید تو این وطن را مالِ خود نمی‌دانی؟
چه حسی در تو مرده است؟
و چرا تمرین مرگ میکنی؟
اصلا توی این فضای مجازی و در این اجتماع چه می‌کنی و چرا عضو شده‌ای؟
در میان دوستان تا این لحظه این نوشته و این ویدئو بیش از 110 بازدید کننده در مقابل 16 لایک و یک اعلام خشم داشته است. موضوع تعداد لایک یا اظهار نظر دوستانی که اصلا با این نوشته برنخورده‌اند نیست! موضوع این است که حدودِ هفت برابر کسانی که با دیدن این ویدئو به این موضوع واکنش نشان داده‌اند، بدون واکنش از کنار موضوع رد شده‌اند! انگار که این موضوع موضوع ایشان نیست! انگار که این خبر را در روزنامه و یا یک سایت خبری خوانده‌اند! انگار که یکی که ایشان دوستش می‌پندارند از ایشان پرسشی بی خطر نپرسیده؟ و یا اصلا اهمیت این تهدید امنیتی را که متوجه تمام شهروندان است را درنیافته‌اند! و برایشان اهمیت ندارد که کسی از تریبون عمومی تهدید! فقط کافی است این تهدید نیمه شب در انتهای یک بن بست، وقتی کلید به قفل درب منزلشان انداخته‌اند نباشد!
آیا دوستانِ فیس‌بوکیِ ما هموطنان مسئولی هستند؟ آیا منی که به دوستی و مسائل اجتماعی حتی در وضعیت بی خطرش احساس مسئولیت نمی‌کنم، توقعم را از مسئولین و امنیت‌اجتماعی و از سایر دوستان بریده‌ام؟ آیا چنین وضعیتی نشانه‌یِ احساسِ ناامنی اجتماعی است؟
وقتی از 450 دوست، تنها 60 نفر به این امرِ خطیرِ بی خطر، واکنش نشان می‌دهند، آیا این به معنای آن است که تنها یک هفتم ( 13 درصد) مردم دارای احساسِ مسئولیتِ سازنده و مدنی و صادقانه هستند! آیا این یعنی حدود 86 درصد جامعه دارند زامبی می‌شوند؟
براستی اکثریتِ کاربران ایرانی بدونِ احساسِ مسئولیت اجتماعی در این رسانه‌ی اجتماعی در پی چیستند؟ مخاطبشان کیست؟ و با وجود روحیات و خواسته‌هایِ خویش، وقتی ابراز وجود می‌کنند در پی کدام گوش شنوا و در پی چه منفعتی هستند؟
اینجاست که باید گفت: از ماست که بر ماست!
#آتش‌به‌اختیاری و #عملیات‌انتحاری
ویدئو از کانال تلگرامی بت شکن:
@
Botshekan2
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/1882488578677637


فتنه


"فتنه" قانون است، نه "فتانه‌ها"
فتنه‌یِ قانونیِ ناخدا با کدخدا و رعایا
به: ابوبکر بغدادیِ ثالث، و به پیروانِ مطیعش!
=====
اِی ســـــــوار بر خرِ مردم، نکنی خود را گم!
بیـــعتِ مُـرده نـبــــاشد، بـیـعتِ این مــــــردم!
چون بقــایِ قدرتِ مطلقه در سلطه‌گــــری است
هر چه ضدِ سلطه شد، اسبابِ فتنه‌پروری است!
چون‌که قانــــون، سلطه‌یِ سالار را بطئی نمود
مــردم و ســــالاریِ او، "فتنه" را قطعی نمود!
مشکل از فَتّانِه نیست، کو قدرتش کانونی اَست
مشکلِ مردم، نه سلطان، دردِ وی قانونی اَست!
باز هم مشروطه‌یِ مشروعه، چــون چرخِ فلک
ملتی را گِردِ اُمّت، چپ و راست کرده به شَکّ:
اختیـــــار با ماست؟ یا مولایِ ما؟ یا با حسن؟
انتخـــــابِ جـلـدی از هفتــــــــــاد جلّادِ خفن؟
مردمند ســــالار؟ یا ســـالارِ مردم حقه‌بــــــاز؟
فتنه از قانونِ بد شد؟ یا چپ و راست فتنه‌ساز؟
طالبِ آزادی و تقدیـــــرِ خــــود در سرنوشت
مشکلش قانونی است‌و، آن‌که بنیادش سِرِشت!
این تنــــور در دست ارباب‌و "رعایا هیزمش"
انتخـــــابِ هیزم و هیــــزم‌شکن با مــردمـش.
اعتــــدال و رمزِ استعمـــارِ نو در پــــوسـتیـــن
عاملِ "تثبیتِ دو": در یک وطن، در یک زمین
غـــــاصبِ حقِ برابــر از زمیـــن تا آسمــــان
نفتِ مفت و حرفِ مفت و باز پینگ‌پنگِ نهان.
بــــــاز هم قانــونِ عصرِ حجر و بت‌هایِ کین
کـــرده داعـــش را ســــوارِ ملتی با نامِ دیـــن
در غیـــــــــابِ قدرتِ ملی، به رأیِ ناخدا
شرحه شرحه کرده ملت را به وَهمِ کدخدا
فتنه‌هایِ سلطه‌گر از هر طرف سَر می‌رسد
داستـــــــانِ سلطه با داعش به آخر می‌رسد
داعشی را می‌دهد میدان و ویـــــران می‌کند
داعشی را می‌خورد، صد داعشی را قی‌کند!
داعــــش و القـــــاعده، کاشــــانی و مُلّا بَدِه
ضدِ سلطان جهان، خود سلطه‌گر در دهکده
سلطه در بیرون و داخل کرده ملت را هوا
کارکـــــرد و شیوه‌یِ هر دو علیهِ توده‌هــا
تفرقه بـــا حق و بـــاطل، خـودی و غیرخـــودی
یک طرف را کرده اصل و آن دگر را بی‌خودی
جنگِ سلطان‌ها علیهِ صلحِ ملتها به‌پاست
فتنه‌ها زنجیره‌ای، تا ملتی پا در هواست
جنگ را با فتنه‌یِ سیلی و فحش و غائله
کرده‌ بنیادِ تنش، با دزد و دوستِ قـــافله
عقلِ ملت را به نفعِ خود دو تایی می‌کند
قدرتِ وحدتِ ملی را جــــــدایی می‌کند!
رخنه در وحدت، به قانونِ بـدِ فرمانبری
ملتِ واحد به کفر و باورش، جز یاوری
حــقِ مشــروعیّتِ آب و گــلِ یک ملتی
در ربوده، کرده در خورجینِ حقِ اُمّتی
موصــل و بابل و کابل را تصرف کرده‌اند
شیره‌ی جانش مکیده، هسته‌اش تف کرده‌اند
جانِ ملت چون زِ خاکِ چاروقش تا لب رسید
لب بــدوختی و یکی فتنه زِ عــمقِ شب رسید
بــــــــــاز هم فتنه بلایِ هِمّتِ ملت شده
دستِ‌پیشِ سـلطـه‌گر، در قوّتِ اُمّت شده
داستـــــــــانِ فتنه و لولویِ سرخرمن چه داغ
جنگِ شیطانِ بزرگ و کوچک و مویِ دماغ
فتنه‌یِ اصلی تویی! ای داعش و لقمانِ ما
ای که قانــونِ یکی قطبِ تو شد ایمانِ ما
یک‌طرف اربابِ اُمّت، ملتی در جیبِ او
رأیِ رعیت گزمه‌ها را عاملِ ترغیبِ او
ای که حق را از حقوق مردمان چاپیده‌ای
در لبـــــــاسِ دزد، انفـــــالِ خدا نامیده‌ای
اُمّتَ‌اَت در اُمّتِ سلطـــــانِ عـالم انگبیــن
شربتی شد خونِ ملت از یسار و از یمین
قدرتی در غربِ عالم، قدرتی شرقِ زمین
عالمانِ دین به دریوزگیِ هـــم آن و ایـــن
یک‌طرف فتوایِ مفتی، جازِ غربی می‌زند
یک‌طرف حکمِ فقیهی ســازِ شرقی می‌زند
بینِ این سلطان و آن سلطان و جوجه لات‌ها
اُمّتِ لات و منـــات و نفت و کیش و مات‌ها
بت شده الله و پرچمـــدارِ او دینِ دویی
مؤمنان و کافران و ملتی از خود تهی
داعش و فرمایش و فرسایشِ نقـــــدِ مِلَل
کرده در کارِ زبانِ مشترک، صدها خِلَل
حرف مفت و لافِ مفت و فحش و هزل و شعر و شور
کرده توفــــــــانی به راهِ وحــدت و تدبیـــر و غـــــــور
پرده‌داریِ بت و بتخانه‌یِ سـلطـــانِ دیـــن
جایِ همزیستیِ ملت‌ها شعارِ مرگ و کین
این‌که حقِ سروریِ دین و مذهب با کیه
کرده همزیستیِ ملت‌ها به راهِ بــــــادیه
حدس و تفسیر و رجز با آیه و چـنـــد قافیه
باعثِ جنگ و تنش، سوراخ موش و زاویه
الغرض، بنیـــادِ وحدت گشته کلا در مجـــاز
تفرقه: "اُمّ‌القرایِ دین قم است؟ یا که حجاز؟"
فتنه در کارِ خدایـــانِ زمین ابلیـس کاشت
پرچمِ دین را عَلَم کرد و سَرِ تفلیس داشت
کفر و ایمان: رمزِ سلطانی و بنده‌پروری
حقِ آزادی: گـروگـانِ خـــــدایِ سروَری
حقِ مردم را به‌جایِ آب‌وگِل بر رویِ خاک
کرده در قانونِ حق و باطل و ادیانِ پــــاک
وای‌ازآن روزی که شیطان خط‌کشِ قانون شود
مالکیت غصــــب گــردد، ارزشِ قارون شود؛
یک نفر در دست گیرد آسمان و این زمیـــن
چون عمو سام و ابوبکر و عمر در کار دین
یک طرف از لندن و از مَنهَتَن در کارِ ما
یک طرف از کابل و بغداد و تهرانِ شما
منطقِ سلطـــه به‌نــــامِ حَقِ عِلم و اِرثیه
از زمین و آسمان بارَد زِ مدح و مرثیه
ملتی را منهدم در بین اُمّت‌هــــــایِ دون
همنوایی حلقه‌یِ مفقوده‌ شد در شَطِ خون
این خدا یــا مــالکِ نان است و یا دنیایِ تو
بی وجودش حقِ تو گم گـردد از عُقبـایِ تو
ای که بنیادِ بقای‌اَت دشمن و جنگ و عدوست
معرفت در منطقت آمیزه‌یِ اشک و خدوست!
ای که از همزیستی با غیرخود طفره رَوی
تو همان ابلیسی و شیطـــان‌هـــا در پیروی
ای که ملت را نمودی شَقّه با ایمان و کفر
تا که حقِ آب‌وگِل مثله شود در پـــایِ کفر
ای که از آبِ گل‌آلـــودِ تَنِش نان می‌خوری
اُمّتِ خود را عزیز و غیرخود را می‌دَری
ای که بازی می‌کنی با اعتمــــادِ ملتی
گزمه‌ها را ضِد کنی، تا انقیــــادِ اُمّتی
دستِ‌پیش می‌گیری و بر ضدِ خود جارَش ‌زَنی
تا به پتکِ خود بترســـــانی، سپس دارَش زَنی
ای سوار بر خرِ مردم، نکنی خود را گم
بیعتِ مُــــرده نبــــاشد، بیعتِ این مــردم!
بیعتِ مردم نگردد زنـــده در بندِ یکی
مگر او حقنه کند نقش خـــدا را پُفَکی
بیعتِ مردمِ مُــــرده نشـــوَد زنـــــده زِ بُـت
گر خدا پتکِ تو شد، خرده شود در دلِ بت
گرخدایِ حَیّ، در فطرتِ مردم پخش است
پس خدا در دلِ شورایِ جماعت نقش است!
این‌که خود را کرده‌ای میراثخـــــوارِ نقشِ او
غصبِ حقِ مردم است و عالمـان بر نعشِ او
با خرِ لنگِ تو و عقل نخود پَروَرِ تو
کی شود رهبریِ رخشِ خدا یـاورِ تو؟
گر که جفتک زده این خر به سوارانِ قَجَر
عبرتی گیـر و فرود آی و سِپـارَش به بَشر
زندگان را تپشِ نبض و نفس قـانـون است
از سَرِ فضلِ پدر، باورِ فرزند چون است؟
گر که قانونِ پدر کرده تو را راکبِ خر
زرخریــــدِ تو نگردد نسلِ مابعد و پسر
فرصتِ هر بشری فرصتِ رَبّـــانیِ اوست
گر که قانون ندهد فرصتِ او، فانیِ اوست!
گر که قانـــــونِ پـــدر سدّ کند آزادیِ او
بت بود، اصل وی و مـــانعِ آبــــادیِ او!
صاحبِ این وطن و خاک و زمینش نه تواِی
که دهی لقمه به خویشــــــان و به کفار گهی
یا دهی حکم جهــاد و انتحــــــار و آتشــــی
به خودی‌ها اختیار و جام خود را سَر کشی
مؤمن و کــــافـریِ مردم این ملکِ مشــــاع
کی تو را حَقِ خلافت دهد و عَرعَر و ماع؟
کفر و ایمـــانِ تو کی باعثِ مشروطیت است؟
گر که شیطانِ تو در پرده‌یِ مشروعیت است!
تخت و تاجِ قجری سلطه‌یِ اربابی نیست
هیچ قانونِ خطا بسترِ خوشخوابی نیست!
گر سرِ جبر نمودی به صفِ صندوقِ خود
که دهند رأی به یک گزمه زِ انبـــانِ نخود
بازی و قاعده‌یِ صندوقِ اربـــــــابی چیـســت؟
جنگِ زرگر، جز فریب و بازی و لابی نیست!
این چه خود بافته‌ای؟ "هر که در این خلعت شد
همـــــرهِ من شــــد و در دامِ مَنَ‌اَش بیعت شد!"
صفِ اربابِ حکومت همه در بندِ تواَند!
صفِ اول، صفِ آخر، همه پابندِ تواَند! 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
صحنه‌آرایی این چالشِ کــــــاذب، همه تــــوست!
حسن و ممد و محمود، همه غاصب، همه توست!
گر کنی بیعتِ خــود تازه به اربــــابیِ قـــم
کی شود تازه حقوق خـــاک و آب و گندم؟!
این چه ترفند و فریب است به قانــــونِ بتان؟
یا همه با من و وحدت! یا که بر من همه‌تان!
تفرقه از خودی و غیرخودی قــانــــون شـــد
چون خودی مؤمن‌و، کافر لقمه‌یِ قارون شد!
نَقدِ تو نقدِ علمدارِ ســـپـاهِ اُمَــوی است
سفسطه در دلِ قانونِ حرامِ اَبَوی است!
داعشی تو! عـــاملِ فتنه‌یِ اصلی: "اِدّعـا"
آن‌که بی اذنِ خدایِ زنده خود را کرده جا
چون‌که قانـونِ تو، حقم را نموده "عـــــاطِل"
پس نمازِ تو به ملکِ غصبیِ من: "بـــــاطل"
حــقِ مشـــــروعیّتِ هـمـچـو مَنی در مــرزهــا
سرنوشت‌سازی بُوَد! "ملک، مشاع است زِ ما"
وَهمِ تو حقِ شریکِ خاک را کرده هــوا
این تو هستی و پدر بود به قانــونِ خطا
در ربـــــودی حَقِ فـرزندِ مرا با نسلِ خود
پیش از آن‌که او به دنیا برگزیند اصلِ خود
چون‌که اصلِ اَوّلِ قانونِ تو بر ما جفــاسـت
دینِ تو دینِ بُت است و بت‌پرستی مبتلاست!
واگــذار این حق و دامن پـــاک کن اِی مبتلا
زنده در این خاکِ مرده، مس شود یا که طلا.
سرگــذشتِ تو نبـــاید سرنوشتِ مــــــــا شود
هر کسی در خاکِ خود می‌میـرد و برپا شود!
سهمِ من از خاکِ ما، در وهمِ تــو ویرانه شد
یک وطن قربانیِ قانــــــونِ بَــد، افسانه شد!
فتنه‌سازی را رهــا کن، خاکِ ملت شد فنا
اَز خـرِ اُمّت بیــــا پاییــــــن‌و بـــا ملت بپا
چون‌که امّت کردنِ ملت به سعیِ بنده نیست
کفر و ایمــانِ جماعت در یَـدِ خواننده نیست!
چون: رسولش را به‌جز هشداری و جز مژده نیست،
چون: حکــــــومت از تکالیـــف تو در آینده نیــست،
یـــــا تو در کــــارِ خـطایی، یــــا اسیرِ وسوسه
شـــو رَهـــا از دامِ خنّـــاس و بَلا و مَخـمـصـه
ای ابــوبــکرِ عـــراق و رَهرُوِ مُلّا عُمَر
کن رها این فتنه و از دامِ شیطان در گذر!
مؤمن و کافر رها کن! این نه تکلیـف تو بود!
دامِ خود برچین و سلطانی نه در قیف تو بود!
خونِ ملّت شیشه کردی در رگِ فتـوایِ خــود
توبه کن از این جنایت! لغو کن دعوایِ خود!
"پیش از آن‌که گزمه‌هایت توبه‌بـــــازِ تو شوند
یا اَجَل فرصت بگیرد، نوحه‌ســــازِ تو شوند!"
خیام ابراهیمی
11 تیر 1396
پی‌نوشت (محض اطلاع حرامخوارانِ بارگاهِ ابوبکر بغدادی ثالث):
1) رفرنسِ آیات نخوانده توسط ابوبکر بغدادی و صاحب فتوی برای استقرارِ حکومت اسلامی در اولین کامنت.
2) تصویر نقاشی اثر پابلو پیکاسو، از دون کیشوت با کارگزار و خرش، برایِ مبارزه با ستم و ستمگران در جهان.(قهرمانِ رمانی اثر سروانتس)
LikeShow more reactions
Comment

سلطانِ آتش‌به‌اختیارِ جهان

سلطانِ آتش‌به‌اختیارِ جهان
==============
استعمارگر:
آتش‌به‌اختیـــــاری و سلطانیِ جهان، مقـــــــامِ ماست
گر ملّتی عقیـــــمِ قدرتِ سلطه شد، بــه دامِ مـاست!
مـا را تـوانِ فـریبِ تک‌تکِ مردم، به‌یکبــاره نیست
در دام خود بریم رهبر و، اُمّتی در زمامِِ مـــــاست!
با اختیــــارِ اربــــابِِ قانـــونی وغیـــــرِپاســــخگــو
از چاله تا تخـــت، وِرا کشیم‌‌و ‌تا چـاه انضمامِ ماست!
با چشم کـــورِ مردمی که رَصَد نکـنـنـد مـالِ خویش
دام‌گستری‌و لابی‌و مچ‌گیری‌و تحریم، مَـرامِ ماست!
سلطـانِ دُگـمِ جهــانِ سومی، لقمه‌یِ بَس چربی است
گر چون فَهَد شود اجیـر و ذلیــــل، جهانی به کـامِ ماست!
وَرنـه: چنانچـــه صــــدّام و قـــذّافی و اَسَــــد شـود
هر لحظه با بهانه‌ای، همچو قطره‌‌ای به‌جـامِ مــاست!
چاشت در لیبی‌و، ناهار بصره‌و، میان‌وعده در کابل
در بسترِ "خودی،غیرخودی" رَقّـه هم‌ چون شامِ ماست!
چون وحدتِ هیــــچ ملَتی نشـد به‌زور و زر مقـدور
هر زورگیرِ دین و عقیده، مرکبی از دان و دامِ مـاست!
تا نفت و گـــاز و زمین در یَــدِ قــدرتِ مطلقِ عُظماست
پس صاحبِ حُـــکمِ مؤمن و کافری، چون امــامِ مـــاست!
ایمان و کفر و عقیده، چو حَقِ آب‌وگِل، بدیهی نیست
آن یک حصولی و این ارثِ طبیعی‌و در‌ نـامِ ماست!
بیهـــوش ملّتی که به حق و باطلِ یکی، دو شقه شود
باور کند: نبوده رعیتی صاحب‌ و اربابی‌اَش به نامِ ماست
یک شقه امتِ مؤمن و خودی و دوستانِ ویژه‌خــــوارمـــان
یک شقه ملتِ کافر و غیرخودی و دشمنِ ناکــــام ماست!
قانونِ تفرقه، رمزِ وحدتِ زوریِِ اربـــــابِ قلعه‌هـــــاست
قانـــــون "آتش"و، اصلِ دوگانه چون فتنه‌یِ قوامِ مـاست!
آتش به اختیارم و مرگم از وحدتِ ملت وَ توده‌هاست
یــا آتشم بسوزانَد این وطن، یــا جهانی به کامِ ماست!
تا قبضه‌یِ حق و باطلِ ذوالفقار، غصب در یدِ یکی است
آن یک نفر منم! نه مردمان؛ که شمشیر حق در نیامِ ماست
تا قدرتِ جهان و وطن در تملکِ سلطان و سلطه پروری است!‌
پس هر دو قطبِ این دوگانه در چنگِ قانـونِ نظامِ ماست!
قربانی:
هیهـات زِ رعیتی که اسیر در حَصرِ حُکمِ ارباب است
آتش‌به‌اختیاریِ داعشی‌‌‌مسلکان، فتنه‌ و حـــــرامِ ماست!
خیام ابراهیمی
23 خرداد 1396
کارتن (به قول امروزی‌ها) یا همان کاریکاتورِ پیوست (به قولِ خودِ دیروزی‌مان)، خط خطیِ خودکار و مدادی است، از خودم:
LikeShow more reactions
Comment

آتش‌به‌اختیارید در این ترقه‌بازی!

 آتش‌به‌اختیارید در این ترقه‌بازی!
"ترقه بازی" با جانِ ملت توسطِ اُمّتِ داعش!
در فقدانِ قانونیِ "وحدت ملت با ملت"
====================
گفتَمَت در ماجرایِ مَش حسن... "پـــود" اَز او بودو "تـــار" از تــارزَن
وعده از او بودو بیعت را نشان... آن شعارها را همه چون پنبه دان
حالیا بیعت شده در چنگِ یار... وقتِ آن است: گم شود در سنگِ غار
امنیت را حربه‌یِ خویش می‌کند... داعشی را این‌طرف کیش می‌کند
تا که میدان بینِ ما و دشمن است... وعده‌هایِ او فــدایِ میهن است
داعش است او، پیچ رگلاژِ عدو... آن‌که وحدت را کند در یک کدو
او همان لولویِ پشتِ مرزها... گـــاه وحشتناک‌و گه بــــــــادِ هوا
روزگاری حربه‌یِ سرکوبِ ما... روزگاری دشمنِ مرعوبِ ما!
این‌که داعش کِی شود ابزارِ او... بستگی دارد به وزنِ بـــارِ او
چون "طلب" بر انتخابات بـار شد... منطقه بر ضدِ او در کار شد
وقتِ آن شد تا که با یک غــائِــله... هم درون گیرد به‌دست، هم قافله
داعش است‌و سُنّت است‌و انتقام... کینِ دشمن دارد او اَندَر نظام
پرچمِ دشمن بگیرد دستِ خود... عضو می‌گیرد به‌نازِ شستِ خود
تا نفوذی کِی دهد فرمانِ او... انتحار از دشمن و فرمان از او
این‌که کِی گردد به اسبِ او سوار... با سواران است‌و نه اهلِ شعار
بستگی دارد به مــارِ غاشیه... قدرتِ داعش بُوَد در حاشیه
این ترقه‌بازیِ جزئــــیِ او... کرده جانِ ملتی را چون لَبو
چون حبابِ امنیت بشکسته شد... امنیت پتکِ نظامِ بسته شد
باز هم داعش شده ابزارِ جنگ... جنگ با غیرخودی‌هایِ مَشنگ
جنگِ قدرت بینِ ما با غیرِ ما... هر که جز ما بنده‌گانِ دِیــرِ ما
وحدتِ دنیا فدایِ قدرت است... حلقه‌یِ مفقوده‌یِ امنیت است
امنیت رازِ بقایِ سلطه شد... جمله‌یِ فرمانبران را نقطه شد
قدرتِ اول: خدایِ اسلحه.... هر چه بعد از او: به‌پایِ اسلحه
چون‌که وحدت روحبخشِ قدرت است... دشمنِ ملت دلیلِ اُمت است
میهنی را با خطر گم می‌کند... ملتی را اُمّتِ قم می‌کند
تا ابد بر کـــولِ او طی می‌کند... بی‌حیاء آبـــرو را قی می‌کند!
این شده تقدیرِ ملت‌هایِ ما... قدرتِ برتر کلاهِ آیِ ما
تا مُصدّق حرفِ ملت می‌زند... پیرِ استعمار ز اُمّت دَم زند
پرچمِ ملت زِ دستِ مصلحی... گیرد و در دام آرد روبهی
تا که شاهی دام را ابتر کند... دشمن او را به راهش شَرّ کند
تا که شَرّی سویِ خیری رو کند... شَرّ صدامی به کویِ او کند
این وسط جنگ است و بازارِ عدو... نفتِ ملت در رِگ اشرار جو
تا بسازد ملتی سامانِ خویش... باز وقتِ لابی و دامانِ خویش
چاله‌ها را پُر کُنَد چاهی کنَد... عهد بندد زیرکی تــاری تَنَد
ناخدایِ قدرت و دارایِ قاپ... کدخدا را بین‌و مردم را بچاپ
پس بگیرَد خود مچِ ارباب را ... وقت تنبیه باشد و تحریمِ ما
در غیابِ ملت و سامــــانِ او... رعیت و ارباب در دامانِ او
قدرتِ برتر خدایی می‌کند... ملتی خود را گدایی می‌کند
هر زمان خردادی از رَه می‌رسد... تیرِ مردادی زِ درگه می‌رسد
تا که ملت مثله گردد اندر او... وحدتش در امتی گردد عدو
تا که ملت حاکمِ تقدیر نیست ... حکمِ قادر را بجو، تدبیر چیست؟
خیام ابراهیمی
17 خرداد 1396
پی نوشت:
صدورِ فرمانِ "آتش‌به‌اختیار"
================
تا دیروز عصر به خاطر عملیاتِ انتحاریِ داعشیانِ ایرانی، اوضاع تاسفبار بود و کم نظیر! اما از دیشب پس از سخنان رهبری با دانشجویان، اوضاعی شده وصف‌ناپذیر!
آتش به اختیار: فرمانی نظامی است که نشان‌دهنده‌ی وضعیتی بَدَوی و صحرایی است که در آن می‌توان بدون فرمان از قرارگاه مرکزی، به تشخیص خود با سلاح به هدفی که غیرخودی یا ناشناس است شلیک کرد!
.....
"آتش به اختیـــــار" شده‌ام من، گر چه ابلهم و بَرکنـــــــار
آماده‌ی صـــلح بودم امــــا: کنون مُسَلَحم به کـــــــــارزار
گفتا: به وقتِ سخن در پهنه‌یِ جنگِ نرم ، نه سخت و نه گرم
گر نرم و سخت خطا کنم، چه خاک بر سرت کنی؟ بختیار!
گفتم: مهیا به انتحارِ معرفتی، گوئیـــــا زِ بصره تا حلَب
تدبیر زِ بصیرتِ ارباب بودو شعار "حَسَن" به امیدی نزار!
من را چه چاره در این دامگهِ مرگ و جنگ و فــــرار
تا گزمه‌ها در امنیتی عربده کشـند به مــزد و قـــــــرار
روزی رسد که سیه روی شود آتش‌بیـارِ این هرج و مرج
گر مثله نگردد "آتش به اقـتـدار" به تیـــــغِ "آتش به انتحار"
#آتش_به_اختیار
#ترقه_بازی
LikeShow more reactions
Comment

مراقبِ سنگ‌بارانِ سوادِ مدعی باشیم

مراقبِ سنگ‌بارانِ *سوادِ مدعی باشیم!
در استاتوسِ پیش، به "سواد" اشاره کردم. "مدعی" خیال کرد که تیری در تاریکی به بساطِ سیاهی و سوادش برخورده، لذا متقابلا تیری فِکند!
1) "طرف" شاعر و اهل استعاره نیست؛ اما هر ایما و اشاره در کلامش، حساب و کتابی بازاری دارد! با این وصف از رانتِ پرچمداری و ناجی‌بودن و مردمی‌بودن نیز برخوردار است، و صراحتا مخاطبِ خود را به تعبیرِ خود از قشرِ عوام برگزیده است، (نه خواص)!
حضرتِ پرمدعایش، با تکیه بر قدرتِ حافظه‌ی ژنتیکی و موروثی که در آن بی‌تاثیر و بی‌تقصیر است، و با بلغور کردنِ مشتی اصطلاحاتِ تخصصی و حمالیِ مفروضاتِ تلنبار شده در انبان و انبارِ ذهنش، با شلیکِ کلی اطلاعاتِ نامربوط به ذهنِ غیرآکادمیک و حواسِ مردمِ بی‌سواد که با تعابیر قراردادی و من‌درآوردیِ منطقِ جعلیِ زبانش ناآشنایند، توانسته با چند متر پارچه که به این‌وَر و آن‌وَرَش بسته، با عوامفریبی القاء کند که در راه مردم خیلی خیرخواه و فداکار و ضمنا باسواد است! نهایتا بعد از قاپیدنِ دل و دین و نگاه مبهوتِ مخاطبین با چاه‌نمایی، برایشان در درونِ چاه صورتحساب فرستاده که برای جبرانِ این بارانِ رحمتِ منی که منِ شیطان نیست، مکلفید با اعطاء کلیدِ حریم خصوصی و سرنوشت‌تان و با اعتماد مطلقه‌تان به "من"، بدهی‌تان را به‌ من بپردازید! وگرنه نمی‌گذارم آبِ خوش از گلویتان پایین برود و در ملاء عام تعزیرتان می‌کنم! ناسلامتی فیضی که از جانب من به‌شما رسیده بهایی دارد و به قیمت تباه شدن جوانی‌ام در برهوتِ حوزه‌یِ علمیه‌یِ پاکستانِ روح، حاصل شده و حالا وقتش است که شما بیسوادانِ عام، جبرانم کنید!
تا اینجایِ کار، نه بر او ایرادی هست و نه بر کسانی‌که چشم‌بسته و دربسته به او اعتماد کرده‌اند! چاردیواری اختیاری... و ضمنا: از کوزه‌ی هر دو طرف ماجرا در هر دو جناح، همان برون تراود که دراوست!
اما از سویی "طرف" خیلی دلخور است که چرا مدام بصورت زورگیرانه توسط بی‌سوادها موردِ درخواستها و مطالباتِ متفرقه قرار می‌گیرد و همچون "فیس‌بوک" هی از این سوی و آن سوی، تگ می‌شود!
2) شخصا خودم تا کنون از این امکانِ تگ استفاده نکرده‌ام! حتی دوستی را برای خواندنِ مطلبم دعوت نکرده‌ام! ممکن است مطلبی را به عنوانِ اظهارِنظر و در پاسخِ کسی در پیام‌گیرش نوشته باشم، اما به هیچ وجه از این امکانِ نهادینه در فیس‌بوک، بهره نبرده‌ام!
با این احوال، روزی نیست که با چند تا "تگ" از سویِ دوستانِ خیرخواه مواجه نشده باشم. ابتدا کمی دلخور بودم! چرا که هر شب ناگهان تعدادی نوشته و تصویر روی صفحه‌ام مشاهده می‌کردم که مایل به نمایش آن نبودم؛ اما پس از کمی جستجو فهمیدم که قادرم فیس‌بوکم را جوری تنظیم کنم که تگ‌ها مستقیما روی صفحه‌ام ننشینند! به همین راحتی!
3) شخصی که به نوشته‌هایش نقدِ جدّی و بنیادی داشتم، روزی پیشنهاد داد که یکی از نوشته‌هایم را در مجله‌اش منتشر کند! من پیش‌داوری نکردم که این یک باج است! اما خیال هم نکردم که او آنقدر شهامت دارد که با این کار ریشه‌یِ اعتبار صافکاری-نقاشی شده‌ی خودش را بزند! به همین دلیل روزگار گذشت تا این‌که امروز دیدم از تگِ زورکیِ مخاطبینش گله‌مند شده است!
4) برایش نوشتم:
تگ یک امکان ساختاری در فیس‌بوک است که زورکی نیست و اختیاری است! این شمائید که به‌عنوان یک شهروندِ فیس بوک، بصورت پیش فرض، ناگزیرید با آدابِ مدنی آن آشنا شوید.
مثلا: دانه پاشیدن جزوی از حقوق شهروندی است، اما وقتی کسی جلویتان دانه می‌پاشد، این شمائید که مختارید دانه برچینید و دل ببندید، یا نه!... کافی است فقط یک نگاهی به ادا و اصول و قد و بالای طرف بیندازید تا ته خطش را بخوانید!
راه خلاص شدن از تگِ دوست و دشمن، بلاک کردن و حذفِ آنان طبق قانونِ اساسی جمهوری اسلامی نیست! 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
شهروند می‌تواند برای عدمِ بهره‌گیری از آن، فیس بوکش را بصورت دلخواه تنظیم کند!
به بارانِ اسیدی نمی‌توان گفت: نبار!
اما می‌توان از چتر استفاده کرد، و یا از خانه بیرون نیامد!
هر انتخابِ معرفتبار و آگاهانه و حتی جاهلانه، تبعاتی دارد که باید آن را پذیرفت و البته بهایش را پرداخت!
خوبید؟ 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1396
----------------
پی‌نوشت:
* سواد
1) سواد، در زبان عرب به معنایِ سیاهی است! سیاهی نوشته بر سپیدیِ هر بستری از جمله بر فطرتِ حنیف یا وجدانِ طبیعی.
2) سواد در محاوره و کاربرد عام، بیشتر به معنای خواندن و نوشتن به کار میرود! خواندن و نوشتن از ابداعاتِ انسانی است و ربطی به طبیعتِ ذاتی بشر ندارد!
3) سواد در قرن بیست و یکم به مهارتهای ارتباطی متناسب با تکنولوژی و مناسبات حقوقی رایج در جامعه گفته می‌شود.
4) سواد ربطی به وجدانِ فطری بشر ندارد، هر چند بتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد!
LikeShow more reactions
Comment

Sunday, June 4, 2017

سواد

سواد*
===
چگونه خواندی کتاب را وقتِ نزول، اِی راهِب؟
چگونه در لوحِ ناخواسته پیچاندی‌اَش در حکمتِ کاتِب
کتابِ زنده را به کشف و شهود، در فطرتِ بیدار
نه به زندانِ اوراقِ سنگیِ آبائنا، نه به الواحِ خُمار
که همچو تویی بُت نشود به غـــار!
تویی که مامور شدی، فقط به هشدار
به سیاهیِ سایه‌ها... میانِ بشارتِ انـوار
چگونه حبس شد زندگی در گــورِ این و آن بــاز... اِی راهب؟!
...
میان این همه شک و گمان در سایه‌ روشنِ سپید و سیاه
اکنون فکر می‌کنم چقدر باسوادَم؟
چقدر عالمم به علمی که می بارَد از هفت آسمانِ قامتِ بلوغ
در وسعتِ جبرِ تنگِ دستانِ کوتاهِ تکلیفِ تو
که در اختیارِ وسیعِ بختِ حیاتِ ما
جان می‌کند به جان‌گرفتن و جان نمی‌زاید
لا یُکلف‌الله نفسا اِلّا وُسعَها...
وقتی‌که غمبادُِ تکبّرم از تهوعِ نیـم قرنِ آزگار درس بود رویِ مـــاه
در دِل‌پیچه‌یِ مُـــدامِ دریافتن و دردادن و شش هزار سال عبادت در چاه...!
که هیچم نیفزود جز گردبـــادی میان توفانِ سنگسارِ چماقی
که دم‌به‌دم سخت‌تر شد و استحاله نیافت به قطره‌ای شراب...
گویی سراب بود بهشتِ آن خمره‌ها در قفسه‌هایِ کتاب...
از دریچه‌یِ تنگِ سوراخِ حُکمِ یک موشِ گوش‌بریده‌یِ بیهوش
که می‌جَوید شبانه روز و بی‌وقفه کاغذِ نشانه‌ها را در خواب.
وقتی لبِ خشکم از خنده پربــــاد بود میان ابر و باد و نیاز
اشکِ شوقِ رهایی، تروتازه از دارِ مکافات می‌چکید
قطره قطره... از قله‌هایِ خرداد تا برفِ بهمن و زخمِ مُرداد...
بر احساسی هیــــــــچ! در هوی‌پیمایِ بی‌روحِ یک خیمه‌شب‌باز
...
فکر می‌کنی چقدر گم شده‌ای؟
در ســـوادِ این سیاهی
میانِ ریزگردهایِ یک جهنم؟
حالا سخت دلتنگ و گرفتار است و مچاله
این گِلِ بد بوی رُسی
در دستانِ مجسمه ساز
یک اصولگرایِ اصلاح‌طلبِ معتدل‌شده...
که خیال می‌بافد هنوز
در خالِ لبِ دوستِ خفته در احرامِ فریبِ کافران
از زخمِ لاله‌یِ دمیده از خاکِ غریبِ خاوران.
خیام ابراهیمی
شب 14 خرداد 1396
-----------------------
پی‌نوشت:
 براستی طبق رهنمود یونسکو، رهبرانِ سیاسی چقدر با سوادند؟ باید به محصول عملکرد آنها در دراز مدت نگریست!
ویژگی‌هایِ "سواد" از دیدِ یونسکو:
1- سواد عاطفی: تواناییِ ایجادِ روابط عاطفی با تمامِ اعضاء خانواده و جامعه (نه تقسیم آنها بین خودی و غیرخودی، و حذف غیرخودی با شلاق نفرت و کین قبیله‌ای)
2- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط و تعامل با تمامیِ اعضاء جامعه و آدابِ معاشرت و روابطِ اجتماعی (نه به عنوان یک زندانبان با سیلی و شلاق و چماق، در جدال با غیرخودیان و زندانیان محبوس و محصور میان دیوارهایِ قلعه‌یِ خویش)
33- سواد مالی: توانایی مدیریت اقتصادی درآمد، چگونگیِ پس‌انداز و سرمایه گذاری و مدیریتِ خرج ( نه با مدیریت منابع مشترک بر اساسِ ویژه‌خواری خودی-غیرخودی، با اولویتِ خیالات و حوائجِ فردی غیرپاسخگو، منجر به عدم همراهی و تقلب شریکان مالباخته و نهایتا فزونی هزینه بر درآمد و ورشکستگی)
4- سواد رسانه: توانایی تشخیصِ وثوقِ اخبار و پیام‌های جامعه و اینکه کدام رسانه معتبر و نامعتبر است؟! ( نه بازی‌خوردن بر اساسِ چاه‌نمایی لابی‌ها و موجِ شایعه و دروغ و آمار دستکاری شده، منجر به فریب و اتلاف منابعِ مادی و معنویِ مشترک)
5- سواد آموزش و پرورش: توانایی پرورش و توانایی تربیتِ تمامِ اعضاء خانواده برایِ همزیستی مسالمت آمیز، و نه جنگ و جدال و توسعه‌یِ جدایی و تفرقه بین دو قطبِ خودی و غیرخودی.
6- سواد رایانه: توانایی بهره‌گیری از مفاهیم پایه فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات کامپیوتری و اینترنت.
 در کنار این شش ویژگیِ اصلی یادشده، سوادهای دیگری نیز قابل طرحند: سوادهای کشاورزی، تحصیلی، فرهنگی، کارکردی، بوم شناختی، سلامتی، عددی، علمی و ...
نتیجه:
1- با نگاهی گذرا به عقوبتِ هر جامعه در شاخص‌هایِ امنیتِ معنوی و مادیِ رشد و توسعه در قرن بیست و یکم، می‌توان به میزانِ سوادِ مردم و کارگزارانِ هر نظامِ نوین و یا عصرحجری پی بُرد!
2- باسوادی و بیسوادی یک جامعه را، قوانینِ بَدَوی و یا مدنیِ حاکم، هدایت می‌کنند... با میدان دادن به مسئولینِ باسواد و یا بی‌سواد
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/videos/1867644410162054/

جانم تو راست، قاصدک

جانم تو راست، قاصدک!
=============
پَری از پَرهایِ پریشانِ قاصدک در بـــاد
رویِ تـــارِ سیبیلِ چرب و ریشِ خاکستریِِ "ایگورا رویالِ" امنیت نشست و
ککش هم نگزید
جانوری که هیــــــچ‌کاره نیست لابلایِ سکوتِ درختان...
امنیتی که تــــاب می‌خورَد میانِ دو درختِ خشک و سبز
بینِ دو رشته طنابِ رؤیاهایِ سرابِ یک خــوابِ خـراب در هزارتویِ جنگل
رویِ شطی از کشک و دوغآب
لابلایِ امواجِ قهقهه...
میانِ پیچ و تابِ پشمِ شعرگونِ بلندِ هق‌هقِ شاعرانِ بی دُم و یــــال...
که: "عدالت برده‌یِ قدرت بود...
نه لق‌لقه‌یِ پژواکِ حق‌ّحقّ مرغی بینِ دو کـــــوهِ بلند."
پنجاه و چهـــــار روز بی نان و نوا
نواله‌ها را واگذراده‌ به اشتهایِ شهوتِ سایه‌‌ها
تا زیـــرِ کرسی‌هایِ آزادپریشیِ هوی
که بِلُنبانند لقمه‌ها و... بجنبانند دُم‌ها
از سَحر تا افطار
از افطار تا سَحرِ یک انتحار
به امیدِ تدبیرِ دریدنِ گرگی که همه‌عُمــــر
سگِ امنیتِ شعار بود به درگـــــاه
با زوزه‌ای که در واق واقِ شعورِ شاعری تقطیع شده بود
مفتونِ خنده در ریشِ سپیده‌دمان
از نیزه‌هایِ ریشخندِ خورشیدی سیاه و نهان...
تفو بر شما ای خدایانِ بی‌معنایِ هنرِ آوانگاردِ غزل‌هایِ سنتیِ اعتماد.
که در عجزِ درکِ "شعر آتِنا"... و آن جامِ حنظل
شیری اندر بادیه جان می‌داد به پاسداریِ نَفَسِ شما و
شما نشئه‌یِ لیسیدنِ خونِ همید!
به پایِ صندوقِ عَدَم... یک‌یک باز...
شادی کنید اِی موش‌هایِ امیدوار
میان امواجِ بویِ لاشه‌ها!
که پَری از پَرهایِ قاصدک در بــــاد
رویِ نبضِ خوابِ خوشِ شب ننشست!
که قصد و قاصد و مقصود و قاصدکها
گروگان بـــاد بودند و آب و گل
و "روز" گِــروگـــانِ شب تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین حائل.
...
در جهادِ عربده با سکوت و تک و پاتک
جانم توراست قاصدک!
خیام ابراهیمی
12 خرداد  1396

Sunday, May 28, 2017

ستادِ پی‌گیریِ مطالبات ملی


پیشنهادِ تاسیسِ "ستادِ پی‌گیریِ مطالبات ملی"
(سقوط از قلّه با چاروقِ سنتی و دو پایِ عاریه)
==========================
 تا خون در رگ‌و، هوا در نای‌و، توان در گام‌هایِ اهلِ این بوم و بر است، باید تلاش کرد که این وطن به عقوبتِ سوریه و لیبی و عراق مبدل نشود! باید عزم کرد که میانِ این‌همه مطالباتِ درهم‌وبرهم، کار به انقلابی خونین نکشد! باید امیدوار بود که قانون باید بر اساس زبان مشترک حقوقیِ همه‌فهم و فراگیر و ملی، محلِ تضمینِ "وحدت ملت با ملت" باشد، نه وحدت همه با این جناح و آن جناح و این فردِ خودی و آن فردِ به‌ظاهر غیرخودی. باید قانون و مسئولینِ مکلفش را از شرّ اصلِ تقسیم یک واحد سیاسی-جغرافیایی (به نام وطن) به خودی و غیرخودی نجات داد! و ذیلِ سایه‌یِ "زورگیری عقیدتی" پاره پاره نشد! که جز تضمینِ اراده ملی در قانون، این ملت صاحبِ قوی‌ترین قدرتِ ضدّ استعماری نخواهد شد! تا لابی‌هایِ پیرِ استعمار و بازوانش قادر شوند با لابی‌های قدرت متمرکز داخلی در حیاط خلوتی غیرپاسخگو به ملت، مملکت را خرج چاه نمایی‌هایِ اسرارآمیز و دامهای معاملاتی و مچ‌گیری و تحریم و شل کن سفت کن در سیاست‌هایِ کلانِ تک نفره‌یِ صدور انقلاب کنند!
.
 دفترِ معرکه‌یِ انتصخابات به‌پایان آمد و حکایت همچنان باقی است! اینکه آیا در حیاط خلوتِ ارباب رأی دادی به خوانشِ او، و یا در حاشیه با تحریمِ معنادار رأی دادی برایِ نیل به وحدتی قانونی (و غیرفرمایشی) با درخواستِ تغییر قانونِ تفرقه برانگیز به نفع همه؟ رأی اما همچنان رأیِ ارباب است! چه تو بر موجِ او سریده باشی یا سوار بمانی... رأیِ تو اما همچنان تثبیت‌کننده‌ی رأیِ قانونِ دوقطبیِ او بینِ مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی است!
 هر چند تنگ‌نظران و مغرضانِ کین‌ورز بگویند "تحریمِ معنادار" قهری کودکانه است! اما تو خود بهتر می‌دانی که تحریمِ معنادار، یک رأیِ مطمئن‌تر و کوبنده‌تر از رأی در دامنِ امنِ اربابِ قانونی است که تو را و جهان را تنها با خود می‌خواهد... وگرنه باید با او با التقاطِ ابزار جنگِ سخت در مبادلاتِ عقیدتی موسوم به جنگِ سرد بجنگی! تقدیر ما جز صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز و معرفتبار و ارادی، اما زخمی شدن به جنگی ناگزیر بر اساس زورگیریِ عقیدتی نباید باشد!
.
 صرفِ نظر از صحتِ آمار اعلام شده و از نیم و یک درصد اختلافِ جناح بندی‌ها فرمایشی...گیریم که برای احقاق آن شعارها و مطالبات ملی همین رایِ 57 درصدِ حقنه‌شده به نام روحانی درست باشد! که تو پیروزِ میدانِ او باشی! هر چند روحانی برای بیعتِ بیشتر، گفته بود هر چه درصدمان بالاتر باشد سمبه‌یِ ملت برایِ تغییر پرزورتر است! این یعنی اگر ملت بخواهند و زورشان بچربد، نظام از خود نرمش قهرمانانه بروز خواهد داد! و این نرمش تنها منحصر به زورگیران عالم نیست و مشمول ملت هم میشود! اینکه این نشانه و آیه‌ی امنیتی صادقانه و راستین است و یا برساخته‌یِ تاکتیکِ ضد اطلاعاتیِ یک حقوقدان استراتژیست؟ اما بماند! مع‌الوصف کاچی به از هیچی.
چون حسن تهدید را فرصت نمود... پس تو هم تهدید را فرصت نما.
او نظامِ ربّ خویش را چاره کرد... تو نظامِ مردمی را چاره کن!
.
تبدیل تهدید به فرصت:
 سپردنِ امرِ پی‌گیری مطالبات به پتانسیل وجدانِ یک فردِ غیرملتزم به ملت و نیز به شعورِ محدود و مرام و معرفتِ تصادفیِ این سخنران و آن شمشیرکش و صاحب قدرت و بخت و اقبالِ یار با این سوار و آن سردار، یک اعتیاد موروثی و تاریخی از طرف دست و پابسته هاست و تداومش حماقتبار... تاریخ به این دور باطل و زنجیره‌ایِ حقارتبار می‌خندد! 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
جای آن دارد که اکنون، بر اساس همین آمارِ غیرقابل اطمینان، این 23 تا 244 میلیون مردم و مدعیان و همراهانِ موجِ بنفش که به روحانی رأی دادند با پشتیبانیِ آن 16 تا 17 میلیونی که تحریم کردند، با تشکیلِ یک "ستادِ پی‌گیری مطالبات" بین خود و روحانی، به صورت مستمر شعارهای او و مطالبات ملی را بر اساس برنامه‌ای مدون بصورت زمانبندی شده پی‌گیری کرده و به چالش بکشند... تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! چه در اپوزیسیون و چه در پوزیسیون و چه در حکومت و چه در دولت‌هایِ سایه و نیم‌سایه و درسایه و برسایه.
 البته مطالبه‌گران برای تاسیس و ثبتِ این "ستاد پی گیری مطالبات" بر اساسِ تخمِ شعارها و سبز شدن امیدها، نیازمند به ثبتِ درخواست شفاف و پاسخ گیری و اعلام آن به ملت هستند.
این ستاد ظاهرا با پشتوانه ی 40 میلیون ( 23/5 میلیون رای به روحانی + 16/55 میلیون تحریمی) از واجدین شرایط رأی، از کلِ 56 میلیون، حدودا بالای 70 درصد ملت ایران را دربر می‌گیرد و درخواست‌های ثبت شده در آن ستاد بر اساس احقاق شعارها و امیدها، نهایتا صداقتِ شاعر را و ظرفیت‌های قانون او را در منظر تاریخ و ملت و جهان به چالش خواهد کشید و در راستای پرهیز از سوء تفاهمات و چاه نمایی‌ها، به یک راستی‌آزماییِ قابل ردیابی و زمان‌دار خواهد کشاند. البته اگر سیاستگذار داخلی با یاری اُمّتَش دُم به تله‌ی استعمار جهانی ندهد و ما را درگیر چالشی خونبار از جیب و رگِ ملت نکند!
 بر اساس این آمارهای رسمی غیرقابل اعتماد (به دلیل عدم امکان نظارت ملت مستقل از قدرت حاکمه) تعدادِ اصولگرایان با حدود 38 درصد در این انتصخابات به نسبت کل واجدین شرایط، در واقع حدود 28 درصد کل جمعیت ( کمتر از یک سوم) خواهد بود! (گیریم این هم درست که به باورم بیشتر از ده تا 15 درصد نمی‌توانند باشند و آن درصد اعلام شده ، بیشتر تعیین نرخ وسط دعوا بوده است) اما حتی بر اساس این آمارهای حکومتی بیشتر از دوسوم ملت خواهان تغییرات هستند! و این خود در حد یک رفراندوم است!
.
راستی‌آزماییِ شعارها در شاعرانِ قانونی
 کار تاسیسِ این ستاد با پیشگامی مدعیانِ حقوقدان و صادقی که قانونا می‌توانند فعالیت داشته باشند (چون آقایِ اعلمی و صادقی و سایرِ مدعیان مردمسالاری و خودی‌ها و غیرخودی‌هایِ در بند و رهیده‌یِ دیروز و امروز و نیز احزابِ نمایشیِ مجاز و در حاشیه...) ممکن خواهد بود و البته با پشتوانه و پی‌گیری تمام محذوفین نظام (اپوزیسیون داخلی و خارجی) که جملگی ایرانی‌اند و طبق اصل 19 از برابری قومی برخوردارند و صاحب حقِ مسلمی که طبق اصل 41 قانون اساسی حقِ تابعیتشان قابل سلب و کتمان نیست!
برای تغییر تناقضِ قانونی که بر خلاف اصل 233 (منع تفتیش عقاید)، بنایِ مشارکت در قوای سه‌گانه را تفتیش عقاید" گذارده است!
 در این چالشِ رسمی، با پی‌گیری و بازخورد درخواست‌های ملی، صدقِ مدعیان درون و بیرون نظام هم اثبات خواهد شد!
 اثبات شده است که همواره ویژه خواران در هر جناحی بر طبل خویش می‌کوبند و رفتارشان ربطی به حقیقت شعارها ندارد!
 بنابراین، در راستای رفع سوءِ‌تفاهمات پارادوکسیکالِ قانون اساسی؛ برای اینکه سیه روی شود هر که در او غش باشد، بر این باورم که جای یک ستادِ ثبت مطالبات ملی برای پی گیری تا پاسخ گیریِ شفاف و کتبی ضروری باشد!
 این اولین گام در راه اثباتِ حقوق شهروندی مورد ادعایِ بازیگرِ سناریوهایِ امنیتی و شیخ استراتژیست وامنیتی‌ترین حقوقدانِ امینِ نظام است.
 تاسیسِ این ستاد در راستایِ راستی‌آزماییِ اظهاراتِ رهبر نظام نیز هست که در پیامِ پس از معرکه گفت: " خوشبختانه در انتخابات آزاد، تمام طیف‌های ملت (نه امت یک نفر و این جناح و آن جناح) در صحنه‌یِ انتخابات بودند!... خدایِ متعال را بر نعمت مردم‌سالاری و انتخابات و حضور مردم سپاسگزاری می‌کنم. این نعمت بزرگی است "
 آیا این درست است؟ مردم سالاری یعنی چه؟ سالار اگر سالار باشد باید بتواند این ادعا را راستی‌آزمایی کند. برای این راستی‌آزمایی به کدهای سخنان روحانی متوسل می‌شویم:
سه پیام روحانی مثل سه کُد مسئولیت‌آفرین، میتواند برای مطالبه گرانِ صادق راهنما باشد!
 اگر او بر موج مطالبات ملی قادر است تهدید را به فرصتی برای بیعت با نظام تبدیل کند و همواره حرفهایِ گوشنواز بزند تا ارباب قادر شود کار خودش را پیش ببرد، اما ملت هم می‌تواند در بازخوردِ همین موج سواری، از حواشی این موج برساخته، سواری بگیرد و تنها سواری ندهد! تا بفهمد محدودیتِ ماهویِ مسئولین درجه دو در چارچوب سیاستهای کلان نظام یعنی چه؟ تا بفهمد وعده‌های انتخاباتی اصولا چرا ابتر می‌شوند؟ و چرا کاندیداتورهای وعده هایی میدهند که خود می‌دانند قانونی نیست؟... و چرا از هفت رئیس دولت، جز یکی، شش تایشان مبدل به خائن و منافق و فتنه‌ی خاموش و روشن و یاغی و منحرف شد؟
مگر در قانون چه قدرتِ فراملی نفهته است که می‌تواند با شعار مردمسالاری، علیهِ سالارِ خویش قیام کند؟
البته، درک و درایت به این فهم بصیرت‌زاست!
 پروسه‌یِ مطالبه‌گری چه به سامان برسد و چه نرسد، اما بر اساس این سه پیام روحانی به عنوان فردی پاسخگو می‌تواند به مکانیسمِ راستی‌آزمایی در این میدان، شفافیت ببخشد! و این گام مهمی برایِ پالودنِ قانون از زبانِ سوء تفاهم برانگیز، و استقرار زبان مشترکِ حقوقی و ملی است!
.
سه کُد سرنوشت ساز در پیام روحانی:
11) پیام اول: مردم با حداکثر مطالبات در صحنه باشند! (کجا؟ در کهریزک؟ و یا جلوی مجلس؟ و یا مقابلِ کاخ ریاست جمهوری؟ بصورتِ گروهی؟ و یا تک تک در دخمه‌ها؟ سازوکار و مکانیسم این در صحنه بودن چگونه است؟
2) پیام دوم: اگر رای من بیشتر از 511 درصد باشد، سمبه‌یِ من برایِ اعمال خواستهای مردم پرزورتر است! یعنی تعدادِ رأیِ مردم مؤثر است! البته بنا بر نظرِ موسوی، این یک ادعاست که تنها می‌تواند نظر به تعدادِ بیعت داشته باشد و البته تعدیل آن به نفعِ خواست نظام! یک روز به نفع احمدی نژاد(برخلافِ موج)، و یک روز به نفع روحانی (مطابق با موج).
33) پیام سوم در مصاحبه پس از پیروزی: من خود را مسئول تمام ایرانیان داخل و خارج و مخالف میدانم. ( یعنی مسئولِ مطالباتِ همان 16 تا 17 میلیونی که رای نداده‌اند!)
.
 نتیجه: راهی نیست جز اینکه بتوان در جهت "راستی‌آزمایی" با تشکیل ستادهای مطالبه‌یِ فرعی و درختی، در یک ستاد اصلی که خواسته‌ها را بر اساسِ شعارها و امیدهای تولید شده، ثبت کرد! باید به آن درخواست‌های ملی مثل یک سند رسمی شماره ثبت داد! و پاسخ آن را اخذ کرد و به متقاضی در منظرِ عمومی اعلام کرد.
 ساختار و مکانیسم عمل چنین ستادی هر چند چالش برانگیز، اما با توجه به طیف مورد ادعای روحانی، ساده است!
 برای پرهیز از انگ زدن و فحاشی و زور گیریِ‌عقیدتی بر اساسِ قدرتِ حاکمه‌ی قانونی، مسلما بدون راستی‌آزمایی هیچ قضاوتی نمی‌تواند قطعا و یقینا درست باشد! بنابراین فعلا تنها می‌توان به نتایج کتبی این راستی‌آزماییِ ملی و فراگیر دل خوش کرد، نه بیشتر.
.
متغیرهایِ راستی‌آزمایی:
 این‌که بتوان یک فرآیند و یا پندار و رفتار و گفتارِ یک مدعی را صادقانه بدانیم یا ندانیم، بر اساس متغیرهای ذیل، نمی‌توانیم بنا بر عادتی سنتی، تنها بصورتِ حسی با آن مواجه شویم.
11) شناسایی، بررسی، درک و فهمِ گنجایش اصولِ قانون برای اعمال اراده به نسبت مسئولیتها در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری.
 آیا نسل گذشته میتوانستند تمام اختیارِ سرنوشت سازیِ نسلهای بعدی و مردمی را که سالارند، پیش پیش و بنا بر بند یک اصل 110، به یک سالار، پیش‌فروش کنند و خود و منتخبین برگزیده توسط یک نفر و نسل‌های بعدی را مکلف به این سرنوشت سازی توسط یک نفر در عراق و سوریه و لبنان و یمن کنند؟
22) سوابق مسئولین و مدعیان در پندار و گفتار و رفتار در طول دوران مسئولیت با توجه به پستهای کلیدی آنها (مثلا روحانی به عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان استراتژیست نظام ذیل قدرت قانونیِ تنها سیاستگذار سیاستهای کلان نظام بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی چقدر اختیار تصمیم‌سازی دارد که مدعی شود تعداد رای به او میتواند، سالار مردم را ملزم به تغییرات بنیادی کند؟)
33) تطبیق پندار، گفتار و رفتارِ شخصیت‌های حقوقی و حقیقی حکومتی و مسئولینِ نظام در برگزاری انتخاباتی چون هشتادوهشت؛ با توجه به سوابق و عملکرد نظام و مسئولین در تمام صحنه‌ها... که اگر یک بار مقدور شد، پس باز هم میتواند مقدور شود!
 "راستی آزماییِ میدانی" مسلما به سازوکاری علمی نیازمند است نه اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی‌جان و قسم حضرت‌عباسِ خان‌عمو.
 عبرت تاریخی به ما آموخته است که: غالبا سقوط از اولین گام‌های کوچکِ ملت با چاروق لیز و سوراخِ اعتماد سنتی بر پوست خربزه‌ای غیرپاسخگو (و البته قانونی) آغاز شده است!
پس به قول قادر مطلقه: کارِ نیک را باید در اولِ وقت انجام داد و به تاخیر نینداخت.
خیام ابراهیمی
5 خرداد 1396
---------------
پی نوشت:
لینک و برگزیده‌یِ سخنانِ قادرمطلقه بعد از رأی دادن، در بابِ پاسداشتِ مردمسالاری:
مردم سالاری ؟!... یعنی چه؟
مردم و ملت، سالارِ چه کسی باید باشند؟
آیا اگر این پرسش معنا شود، امنیت پرسشگر مخدوش نخواهد شد؟
جمعه ۲۹ اردیبهشت 1396 - 04:30
رهبر جمهوری اسلامی از مردم خواست که هر چه زودتر پای صندوق‌های رای بیایند.
 آیت‌الله خامنه‌ای پس از انداختن رای خود به صندوق در حسینیه امام خمینی (ره)، در توصیه به مردم و دست‌اندرکارانِ انتخابات اظهار کرد: خدای متعال را بر نعمتِ "مردم‌سالاری" و انتخابات و حضور مردم سپاسگزاری می کنم. این نعمت بزرگی است.
وی افزود: بحمدالله مردم ما هم شکرگزار این نعمت هستند چون می‌بینید که شرکت می‌کنند. توصیه من این است که هر چه بیشتر شرکت کنند و هر چه زودتر پای صندوق‌ها بیایند. معتقدم کار نیک را باید در اولِ وقت آن انجام داد و تاخیر نباید انداخت.
آقای خامنه‌ای گفت: معتقدم که انتخابات ریاست جمهوری بسیار مهم است. سرنوشت کشور دست آحاد مردم است که رئیس قوه مجریه را انتخاب می‌کنند. به اهمیت این کار توجه کنند.

LikeShow more reactions
Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...