Monday, October 1, 2018

آزادی

چهار سال پیش، در چنین روزی:
آزادی
****
اراده‌یِ شکفتن و جبر و اختیار
و قدرِ سنگ و دانه در کتابی بارِ حمار
تندیسِ داوود است و تناسلِ غبار
نخواندی چرا؟
وزنِ ذرات را
از سهمِ کویر و دشت و جنگل
و صخره و چاله و ستیغ کـــــوه
زِ ابرهایِ آسمانی
که یکی نیست!
تو مردابی و
من نیمه تـَـر!
و یکی خشک و تشنه و ابتر...
که اراده‌یِ ابرها
مرا به دامنه‌هایِ سبز می‌خواند و
امتدادِ جویبارها و رودها تا چاه و خیالِ ماه
در قطره‌ای آه
و من
در بیتی از شعورِ شعرِ کتابِ بی‌دل‌اَت
پای در زنجیرم
پشتِ میله‌هایِ پلک‌‌اَت
مچاله و پیرم
در دلِ سیاه‌چاله‌یِ گمانِ چشمت
یقینا اسیرم.
...
و "ما" تو را
یکی گـُــردانِ گـُـلِ کاغذی مانیم
و نمی‌بینی
که تفسیر گـُـل و باغِ گلوله‌ها
وَ لا یُکـّـلِـفُ الله نَـفسًا اِلّا وُسعَها*
در بهشتِ سپاهِ تندیس‌ها نمی‌گنجد؟!
و نمی‌پرسی که چرا
هیچ گلِ زنبقی
میانِ دو لاله‌یِ زرد
عروسِ هزارداماد نیست؟!
................................
خیام ابراهیمی
21
خرداد 93
پی نوشت:
*
و نیست تکلیفی بر کسی، مگر به اندازه‌یِ وسعتِ وجودی‌اَش.
نقاشی آبرنگ از: خیام ابراهیمی (سال 71)
**
زنبق:
گل زنبق یا گل آیریس (IRIS)٬ در یونان باستان در کنار مزار مردگان کاشته می‌شد. همچنین در تاج فرمانروایان یونانی طرح‌هایی از زنبق دیده می‌شد. در دین زرتشتی نیز زنبق جایگاه ویژه‌ای دارد. گل زنبق نماد خرد و دانایی٬ حکمت و ایمان است.


چرا لایک‌پرستان تنهایند

چرا لایک‌پرستان تنهایند؟!
لایک در مجازستان، حکمِ بیعت در انتصخاباتِ اربابِ متقلب را پیدا کرده، که حفظِ امنیت میلیِ خود را از اوجب واجبات می‌داند! به باورم، لایک‌دوستی جزوِ طبیعتِ هنجار بشری است، اما لایک‌پرستی یک ناهنجاری است!
از سویی، مفاهمه‌ی پایاپای و راستین در راستایِ هم‌افزایی اجتماعی، مایه‌یِ خشنودی است! با این‌همه در جامعه‌ی اربابی، به بسیاری از همراهی‌ها نمی‌توان دل بست! چون بی مایه فطیره!
البته: در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
ضمن آن‌که: قدرِ زر زرگر شناسد، قدرِ گوهر گوهری.
با این‌همه از آنجاکه در قانون‌اساسی، بصورتی حرفه‌ای برای فریب و استثمار ملت صغیر و جاهل، جای کارفرما(ملت) با پیمانکار(حاکم‌مطلقه) عوض شده، لذا: از کوزه همان برون تراود که دراوست! در ساختارِ قانونا غیردموکراتیک و امنیتی، شما هیچ مکانیسم راستی‌آزمایی علمی و مدنی در دست ندارید که آن پرچمدار و یا این سمپات، آیا گرگِ نفوذی است؟ و یا شنگول و منگول؟
اگر در بن‌بستِ قانون‌و‌فرهنگِ شایسته‌سالاری، بیمارانی با صرف عمر گرانقدر تنها نیازمندِ لایکِ مفت عوامفریبانه، شبانه‌روز به چرت‌وپرت گویی و دامگستری و مجیزگویی حباب‌گونه و تهییج و شایعه و شهوت مشغولند و پیوسته لایک و تائیدیه گدایی و بذل می‌کنند، لابد مخاطبین لایک‌کننده هم یا خَیّرند و یا خود از همان تبارند! چرا که در یک بده‌بستانِ کاذب، نه لایکشان ارزش دارد، نه مطلب وارده.
نتیجه: از بصیرت و تدبیرِ دلداده‌گان فله‌ای به #تکرار بیعت با قدرت صاحبکران در صندوقِ سوراخ هشتادوهشتی بیش از این توقعی نیست و نرود میخ آهنی در سنگ!
چرا که: خشتِ اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا می‌رود دیوار کج.
هر چه می‌کشیم از روحِ تاریخیِ کشتزارِ"ارباب و رعیتی" است! هم دموکراسی زیر عبای ارباب و لحاف ملایش و هم کلنل‌های ادیب و کلیددار اعتبار و سرقفلی خوانِ بنفشِ سرابش، غالبا نواله‌خوار اربابان زورمدارند و خود قربانیِ بده بستانِ استخوانی بی گوشت لای پوستین روشنفکری لاکچری.
این را می‌توان از مطالبات روبنایی رعایا پی برد! که چرکآبه و نخاله‌یِ آزادی خود را، قطره‌ای از ارباب می‌طلبند!
ارباب هم با شل‌کن سفت‌کن استراتژیک و با کرامت، تفی به لیوان آبشان می‌اندازد و... معجزه این‌که، ایشان شفا هم می‌گیرند!
بازتولیدِ فرهنگِ پوشالی همین است! نیازمندانِ لایکِ مفتِ سربه‌هوایی و حرفِ مفت غیرپاسخگویِ روبنایی و ... دلسردی از این‌که چرا تخمِ زبان گنجشک من، بر آسفالت داغ و سیمان و بتن، در نمی‌گیرد و سایه‌ی امن و فرحبخش بر وطن نمی‌گسترد!
نهایتا این‌که: همه که فردوسی نمی‌شوند که بسی رنج ببرند در این سال سی... از سویی در این شتاب گذران دقایقِ عمر، کمتر کسی حوصله‌ی دل‌دادن به آن‌چه را خود می‌داند و نمی‌داند را دارد! اکثرا به حدی از عطش و نیازِ کویری رسیده‌اند که محتاج معجزه‌اند!
نه هر آنکس که سرتراشد، قلندری داند!
لایک سیری چند؟!
اندیشمندی که در پی لایکِ عوام‌الدوله‌ها معطل باشد، همان به که نباشد!
موضوع این است که نه با این حرف‌های پراکنده و بی‌تریبون و قدرتِ ساختاری، فرهنگی تغییر خواهد کرد تا شاهد تاثیری شگرف در جامعه باشیم و نه بخاری از دیگِ ده رفیق به بیست رفیق میانِ هشتاد میلیون نواله‌بگیر بلند می‌شود.
آن‌که در سلولِ انفرادیِ فضای مجازی خفت شده‌، تنها یادی‌است به روزگاران... که شاید اگر رهگذری اسفندیار نباشد، لااقل اسکندر هم نباشد!
حقیقت این است که: این‌جا بصورتِ خیالی و مجازی خواب جامعه‌ی مدنی را می‌بینیم! واقعیت در شوراهای بومی و سندیکاهای صنفی و رقابت مبتنی بر هم‌افزایی قانونی نهفته است که آن هم زیر لحاف ملا خفته است!
به خوابی چنین سنگین نباید دل بست و به لایک‌های آن دلشاد و دلسرد شد!
در خانه اگر کس است... یک حرف بس است!
با خود می‌گویم:
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانکه توست... عرض خود می‌بری و زحمتِ ما می‌داری
تو به تقصیرِ خود افتادی از این در محروم...از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟!
خیام ابراهیمی
19
خرداد 1397

اپوزیسیون محترم


#اپوزیسیون
 محترم!

چگونه می‌توان از مسخره‌شدنِ خویش لذت نبرد؟
وقتی تمام بازیگران اپوزیسیون و رسانه‌ها و تریبون‌های غیرمستقل، به منابعِ مالی اربابانی متصلند که به خون ملتِ عقیم و لت‌وپار از تنشِ بنیادی اربابان بزرگ محیطی و اربابانِ نقلی و بومی و محاطی تشنه‌اند، چگونه می‌توان به یکی از دو ارباب این بازی مرده‌خوری، پناه برد و به متنِ معرکه‌های یکی از ایشان اعتماد کرد؟
در چنین موقعیتی است که راه استقلال و آزادی از حاشیه می‌گذرد، نه از متن و دامنِ وعده‌ها و صندوق‌های سوراخِ اربابی. بدیهی است که اگر اپوزیسیونِ ویژه‌خوار خود را به خواب زده باشد، هرگز نمی‌توان او را بیدار کرد! هر چند روزگاری در رفیق‌فروشی و امروز در آدمفروشی، سیبیل کلفت یک چریک فدایی خلق را داشته باشد! اگر هم مستقل باشد که باید از خوابِ اعتماد به شعارهای فله‌ای و غیرپاسخگو و غیرتشکیلاتی صندوقِ سوراخِ اربابی، برخیزد!
#گروتسک یعنی موقعیت خری با عینک و ریش بزی، که خود را پرفسور بداند و از مسخره‌شدن خود لذت ببرد و بی آب‌وعلف جان بکند و برای پاکسازیِ میدانِ مین، صف ببندد و از گزمه‌ها نواله‌‌ای از حقِ خود بطلبد!
هیچ کودکی هنگامِ دکتربازی خیال نمی‌کند براستی دکتر است! اما امیدواران به صندوق انتصخابات، برای بازیگرانِ ملتزم به سیاست‌های کلی قانونی و تک‌نفره‌ی ارباب، استقلال رأی قائلند!
در خوش‌بینانه‌ترین گمان، چرا ذهن ساده‌ی روستایی و سنتی شبهه‌روشنفکران آلوده به مدرنیته، بازیِ مدنی را روی استیج اربابی باور می‌کند؟! و بر اساس کدام مکانیسمِ راستی‌آزمایی غیرتشکیلاتی، جز اعتماد سنتی به تار سیبیلِ دایی‌جان و قسمِ حضرتعباسِ خانعمو، با اطمینان به شعارهای روبنایی و غیرپاسخگو در بستر غیردموکراتیک و درامان از نظارت‌ملی، دل می‌بندد؟
چگونه می‌توانی اراده‌ات را در قانون پس بگیری و بیش از پیش مسخره‌ی صندوقِ سوراخِ گرگ و ریزه‌خوارانِ رنگارنگش نشوی؟ چگونه می‌توانی وسوسه‌ی فریب و منطق گمراه‌کننده‌ی ویژه‌خواران قانون اربابی نشوی و معنای حرکت معنادار و راستین شهروندی را از چاه‌نمایی حرکت در پای صندوق دریابی؟
حرکت به معنایِ لقمه شدن در بیعت با دامِ صندوق ارباب نیست!
در بستر مصحلتِ مبهمِ حفظ نظام و حکم حکومتی، حرکتِ معنادار می‌تواند پرهیز از دام صندوق، برای تثبیتِ خواسته‌ی خود بصورت فراگیر و اکثریتی باشد! اکثریتی که تغییر قانونِ بد را بخواهد، مشروعیت و اعتبار قانونِ زورگیر را ساقط کرده و مشروعیتِ حق مسلمِ تابعیتِ خویش را اثبات کرده است! چه کسی از خودآزاری و خودزنی و مسخره‌شدن در خرس‌وسط ارباب و گزمه‌هایش لذت می‌برد؟
چرا نفهمیده‌ای که ریزه‌خوارانِ قانونِ سلطه، از محمود گرفته تا حسن و ابراهیم و ممد‌حسین، از خود اراده‌ای جز تن‌دادن به حکم حکومتی و سناریوی قانونی اربابِ بنده‌های عقیم ندارند؟! که هم محمود بازیگر قانونِ اربابی ضدِ دگراندیشی و ضد حق مالکانه در وطن بود و هم حسن و هم ممدحسین... هر یک در نقش‌های دلخواه اربابی در سکانسِ متفاوتی از یک سناریست که اراده ی ملی را قانونا یکبار برای همیشه غصب کرده.
اما: نرود میخ آهنی در سنگ!
ساده‌دلان مفتونِ شعبده، هربار استیج اربابی را با بازیگران رنگارنگش واقعی می‌پندارند! همچون مادربزرگ روستایی من که 50 سال پیش خیال می‌کرد، درون تلویزیون آدم‌کوچولو وجود دارد!
بازپس‌گیریِ #اراده_ملی براندازی‌شده در قانون اساسی، دو راه دارد:
1) راه نرم: خالی گذاشتن دامچاله‌ی بیعت با اختیارات مطلق‌العنان قانونِ ارباب و گزمه‌هایش (بموجب بند یک اصل 110 و سایر اصول قانون اساسی)
2) راه سخت: خشونت و انقلاب
راه خونین اگر کار تو نیست، اما راه نرم با #نافرمانی_مدنی تا تغییر قانون‌اساسی به نفع حضور تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی، با خریدن اعتبار و ثبتِ #اکثریت_مطلق (بالای 50 درصد) تحولخواه، ممکن است!
از سفسطه‌های دام‌پروری برای گرفتن بیعت با اختیاراتِ مطلقه در قانون سلطه، یکی هم سفسطه‌ی انتخاب بین #بد_و_بدتر در نظام غیردموکراتیک است، که هیچ تضمینی برای خوانشِ رأی (حتی به گزمه‌های غیرپاسخگو) در آن وجود ندارد، جز حکمِ ارباب.
یکی از تمسخرآمیزترین تاکتیک‌های ارباب که به ریشِ ملتِ صغیر و هالو می‌خندد، القاء "تاکتیک بدوبدتر" است که اصولا در نظام غیردموکراتیک بی‌معناست و تنها در نظام دموکراتیک معنادار است و جز بیعت با قانون ارباب و سیاستهای کلان فرهنگی، نظامی، اقتصادی و سیاسی برای صدور منابع ملی در قطار صدور خود بر دو ریل چپ(اصلاح‌طلب) و راست(اصولگرا) به غیرخودی تا دیار قدس، ثمری ندارد!
ملت می‌تواند خواستار استرداد اراده ملی براندازی شده باشد، و نه #براندازی سخت.
برای ثبت این خواسته، #نافرمانی_مدنی بر خلاف مسیر و شعارهای رسمی و حکومتی، در حاشیه‌ (نه متن) هر میدان دارای مجوز از نمازجمعه گرفته تا راهپیمایی‌های حکومتی و معرکه‌ی انتصخاباتی و سین‌جیمِ گروهی از مقاطعه‌کارانِ ولایی مردمسوار در مجلس، همراه با اعلام خواسته‌های بنیادی (نه روبنایی)، کم‌هزینه‌ترین روش استرداد اراده ملی در قانون برای وحدت ملت با ملت به عنوان قوی ترین قدرت مقابله با تجاوز خارجی و داخلی به حقوق ملی است!
وگرنه باز باید بر استیج انتصخابات، از مثله شدن وطن و مسخره‌شدن خویش در یدِ قادرِ مطلقه، لذت ببری!
خود دانی!... چاردیواری، اختیاری!
خیام ابراهیمی
14 خرداد 1397

قانون گرگ و توسعه‌ی فرهنگِ دریدگی


قانون گرگ و توسعه‌یِ فرهنگِ دریدگی
معمار قانونِ گرگ، بی هیچ احساسی از ابتدا با فحش و چماق و بالارفتن از دیوار و تجاوز و صدور خویش به غیرخودی آغاز کرد! سال نو از بهارش پیدا بود!
دیربجنبی تمام ایران در کام قانون گرگ دریده خواهد شد و نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان! مدنیت بدون قانون ناممکن است، اما نه قانونِ گرگ و شبان رمه‌گی
بدون تغییر این قانون، امنیت ملی، و مردمسالاری، خیالی بیش نیست!
وقتی رهبرِ سرخ‌رویِ جامعه‌ای ادعای قانونمداری دارد و اقلیتش چون او سرخ‌گونه‌اند و اکثریتش روی‌زردند؛ عقل حکم می‌کند که سراغ ساختار قانونی رفت که محصولش در فقدان نظارت‌ملی اکثریتِ محرومانِ غیرخودی، انحصار است و شکاف طبقاتی و زاینده‌یِ فساد و بیماری‌!
آنان که 40 سال بر طبلِ قانونِ غیرمدنیِ گرگ و نمایشِ انتصخابات او زده‌اند، همچون خاتمی که گونه‌هایش از قانونِ گرگ سرخ است و به اقرار خودش منظورش از مردمسالاری، دموکراسی نیست! بلکه مردمسواری ولایی است؛ چون باور دارد که اکثریت مردم رضایت داده‌اند سرنوشتشان را یک سالار (ولایت مطلقه فقیه) که یک انسان زوال‌پذیر است و تا حدِ دیوانه‌گی و جنون قادر است منابع طبیعی یک ملت را با تدارکاتچیان و ملتزمینِ خود در راه صدور خویش به دیارقدس و جهان حمایت کند، تعیین کند! آنگاه باید به فکر تغییر قانون بود! نه انتقاد به قانونمداران قانونِ گرگ‌صفت.
چرا قانون اساسی ج.ا گرگ‌صفت است؟
چون در پوستین میش، ملت واحدی را به مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی تقسیم کرده و دریده و پاره پاره کرده است؛ و اساسا نمی‌تواند حافظ منافع تمام ملت باشد! چنین قانونی نزد مردمی که آلوده به دزدیِ امتِ یک نفر، از جیبِ یک ملتِ عقیم نیستند، نمی‌تواند محترم باشد!
تمام تاخت‌وتاز نظام قانونی ناشی از رأی مشکوک 98/2% مردمِ ساده‌دل به چنین قانونِ خونخواری در پوستین میش است، که 40 سال اراده‌ملی را آنچنان دریده که از دریده‌گان زنجیره‌ای جز خشم فروخورده و خلقیات دریده‌گی باقی نمانده است! اینک پس از 40 سال کسبِ خلق‌وخوی آتش‌به‌احتیاری و اسیدپاشی و چماقداری و قتلهای زنجیره‌ای پنهان و پیدا و حذف غیرخودی، از آن باصطلاح ادعایِ حکومتیِ 98/2% که هیچگاه نظارت‌ ملت مستقل، برآن حکمفرما نبود، بیشتر از چند درصدی باقی نمانده که شامل چوپان‌ها و دلالان و پیمانکاران خونفروش و وابستگانِ آلوده به خون ملتند و درافتادن با این قومِ ویژه‌خوار که بر منابع ملی چنگ انداخته‌اند، جز از دو راه نرم و سخت ممکن نیست! راه نرم #نافرمانی_مدنی تا تغییر قانون است و راه سخت همان است که استراتژیستهای نظام برای قلع و قمع مخالفین، خواستار آنند!
در چنین موقعیتی #ازغدی که یکی از مست‌های قدرت غصبی و مدعی وارثتِ خون جانباختگان است، می‌گوید: ما شهید دادیم و انقلاب کردیم! مخالفین هم شهید بدهند و انقلاب کنند! در بن‌بستِ احقاقِ اراده ملی، اکنون این گزمه‌ی نظامِ گرگ‌صفت، تشویق به خشونت می‌کند! به‌همین دلیل، نه باید فریب این تشویق خونریزانه را خورد و نه به دروغ‌های تدارکاتچیانی چون خاتمی و روحانی امید بست که باز می‌توان به صندوق سوراخ هشتادوهشتی امید بست!
خصوصی‌سازی اما از دید مفسرِ قانون‌اساسی، انتقال منابع ملی به خواصی در حیاط خلوت نظام سلطه است که اگر خودی نباشند نابودند و اگر خودی باشند از رانتهای ولایی در قطار صدور جنگ به دیار قدس بهره خواهند برد!
این یعنی ویرانی کامل ایران بصورتِ کاملا قانونی: قانونی که قانون گرگ است و ملت واحد را به مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی دریده و پاره پاره کرده است!
خیام ابراهیمی
14 خرداد 1397


آلترناتیو


#آلترناتیو

رهبرانِ زورگیرِ فعلی جهان، چه قانونا پاسخگو به نظارت‌ملی باشند، و چه قانونا سلطانِ نظام بنده‌پروری و غیرپاسخگو، جملگی از خون ملت‌های غیرخودی در کامِ امتِ خودی می‌نوشند! در این بلبشوی ویرانگرِ آزادی و استقلال نوع انسان، چه باید کرد؟
در چنین روزگار سیاهی، که هر واکنشی از سوی برده‌ها و بنده‌ها، در دام شعارهای عوامفریبانه و تنش‌زا و چاه‌نمایی‌های استثماری و استعماری در پوستینِ آزادیخواهی و مطالبات روبنایی، در کام صاحبان قدرت لقمه می‌شود، کنش‌ها و واکنش‌های مردمی باید بر یک فلسفه‌ی هم‌افزایی‌انسانی متکی باشد، تا هیچ شهروند جهانی در سازوکار آن، قربانی و حذف نشود!
#هم_افزایی_انسانی ماهیتی زنده و امروزی دارد، نه مرده و دیروزی و مطابق با مناسبات حقوقی عصرحجری!
در سه روشِ مدیریت جامعه با ساختارِ ایدئولوژیِ مدرن (شبهه‌علمی) و ایدئولوژی سنتی (شبهه دینی)، و قدرت سرمایه و تکنولوژی (کاپیتالیسم)، در مسابقه‌ی سرعت صاحبان قدرت و ژن‌برترِ ایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه، تملک و نژاد و...، رقابت آزاد برای حفظ قدرت، و برای بردگی تکنولوژیک و بندگی ایدئولوژیک، بر اساس تقسیم جهان به خودی‌وغیرخودی (مؤمن و کافر)، نهایتا به قربانی‌شدن انسانی منجر می‌شود که قربانیِ مکانیسمِ نفیِ هم‌افزایی‌انسانی و همزیستی مسالمت‌آمیز در نبردی نابرابر برای پیروزی و برتری است!
در این بلبشوی فلسفی، ساختارهایِ موروثی تحتِ عنوانِ تمدن‌هایِ تاریخی، مانعی جدی برای زنده‌بودن و بالندگی نوع انسان امروزی، فارغ از کلیشه‌های مرده و سنتی هستند!
گویا در مدنیت گورستانیِ شهر مردگان، با هر گرایش مدرن و سنتی، همه فراموش کرده‌اند که انسان زنده است؛ و بدون اکسیژنِ #هم_افزایی و پرداخت هزینه‌های آن، قادر به حیات بالنده نیست و ناگزیر از کم کردن نرخ سرعت رقابت برای حفظِ بقاست!
جهان برای حفظ بالندگی نوع انسان، ناگزیر است در این رقابت نابرابر و سوء‌تفاهم برانگیز، از نرخ سرعت خود به نفع همراهی با معلولینِ جامانده از رقابتی کشنده ناشی از #جبرجغرافیایی بکاهد!
"اصل رقابت" در اجتماعیات و مدنیت، به‌عنوان عنصر انگیزشی برای حرکت و رشد و توسعه، اگر مهم است، ناگزیر است به‌جای حذف غیرخودی، وابسته به رشدِ #هم_افزایی_انسانی و #همزیستی_مسالمت_آمیز، باشد!
مانیفستِ ماهوی اپوزیسیون‌ها و هر حزب و گروهی، و قانون‌اساسی هر کشوری اگر بر چنین سنگ بنای زاینده و اولیه استوار نباشد، اعضاء خود را لقمه‌ای در کام سلطه‌یِ اربابانِ قدرتِ برترِ محیطی خواهد کرد!
بدیهی‌است که در چنبره‌ی مناسباتِ قدرتِ موروثی و کلیشه‌های مدیریتی، که ناقضِ استقلال و آزادی نوع انسان امروزی از سلطه‌ی گذشته است، و نیز در دروانِ پیشاآزادی، جامعه‌ی بشری نیازمند زبان مشترک حقوقیِ روزآمد برایِ ارتباطی انسانی، زاینده و زنده‌اند! و این زبان مشترک بر اساس حداقل منافع مشترکِ انسانی، باید بر اولویتِ حقِ آب‌وگل طبیعی و اولیه بر هر حقِ ثانویه و حصولیِ ژن برتر از قبیل ایدئولوژی و تکنولوژی، مالکیت و سرمایه و نژاد و ...باشد!
پس سزاست که نظام و زبان حقوقی و قوانینِ حاکمه در هر مناسبات گروهی را با این اصلِ بنیادی محک زد! تا بر نسلِ نیامده که قربانیِ زورگیری قدرت ایدئولوژیک و مالکیت برای سلب اختیارِ انتخاب و آزادی اراده و استقلال رأی مردم زنده است، باری تحمیل نشود! بدیهی است که #زبان_پیشاآزادی با#زبان_پساآزادی متفاوت است و کاربرد آن پیش از تثبیت استقلال و آزادی، جز تنش و جنگ به‌نام توده‌ها و به کام سلاطین قدرت، ثمری ندارد!
بنابراین هر نوع فعالیتِ معنادارِ اپوزیسیون در صورتی که رویکردی بدون خشونت را طالب باشد، بدون تغییر قوانین حاکمه به نفع هم‌افزایی‌انسانی و همزیستی‌مسالمت‌آمیز، ناممکن است! این تغییر، به معنای #براندازی نیست! بلکه به معنای استرداد #اراده_ملی_براندازی_شده در قوانینِ جاری‌است!
خیام ابراهیمی
13 خرداد 1397



رنگ بازی

رنگ‌بـــازی
======
رویِ بوم‌رنگِ روزمرگی
با نگاهی به چـــوب‌خط‌هایِ زردِ شکسته
خطِ سُرخی می‌کِـشَــم
بر چــــند مثلثِ سوخته‌یِ باقی
بینِ آشپزخانه تا اتاق‌خواب و مَبــال
پیش از آن‌که
بیش‌تر از پیــش
سـیـــاه و
خط‌خطی شوم.
...
این روزها
هر شب میان خواب‌هایم
در کنجِ آزادِ زیرِ تختخواب‌هایم
"
نقاشِ صحنه" کم کم مجابم می‌کند
که من
نارنجکِ سبزِ کوچکی را
همواره میانِ دست‌های بزرگم
در جیبِ کوچک‌ترم خواهم‌فِشُرد
تا در جشنِ ختنه‌سورانِ فرزندانِ ایراندُخت
متلاشی شود در کامِ نقش...
شاید زندگی
نارنجی شود
در آغوشِ برگ‌هایِ سبز!
................
خیام ابراهیمی
10
خرداد 1394
عکس: (اتوبان کرج- بهار 1389

دولت آبادی: به رأی خود احترام میگذارم


بصیرتِ فرهیخته‌گان و هنرمندانِ بیهوش با دودِ سیگار و کراوات، تفی سربالاست برای دلخوش‌کنک یک بام و دو هوای خویش، با جفت پا تویِ تغار خون ملت!
تغاری بشکند ماستی بریزد...جهان گردد به کام کاسه لیسان!
آبادگرانِ دولتِ حکومت سلطان بر مردم ولایت:
دولت آبادی: برای احترام به رأی خودم، دعوت روحانی را به مراسم افطار پذیرفتم!
(باید به بصیرت و درایتِ کسی که بدون در دست داشتنِ مکانیسم راستی آزمایی، به صندوقِ سوراخِ مصلحتِ اربابی باور دارد، شک کرد!)
وای بر جماعت شبهه فرهیخته‌ای که نداند از کوزه‌ی قانون اساسی و قانونمداران ملتزم به اختیارات مطلقه ی سرنوشت نویسی تک نفره تا دیار قدس، جز تدارکاتچی منابع ملی در کام یک نفر و در قطار صدور انقلاب به جهان بیرون نمی‌آید، و رأیی که به خوانشِ ارباب مطلقه رنگ میبازد، تخم امید کاذب در دل ملت مالباخته ای است که خونشان نان مفتگویان عوامفریبی را تر کرده است که سراب را چشمه القاء میکنند و نمی‌فهمند که از کوزه همان برون تراود که دراوست!
ساده جان!
رأی تو تنها حکم عدد بیعت با قادر مطلقه را دارد، بینوا دارا! چون هیچ مکانیسم راستی آزمایی در دست مستقل خود نداری که اثبات کنی رأی‌ات به یکی از گزمه‌های ذوب در ولایتِ سناریوی اربابی، اساسا خوانده شده است؟ یا نه؟!
----- 
محمود دولت آبادی: «به رای خود احترام می گذارم و در مراسم افطاری شرکت می کنم»
محمود دولت‌آبادی - نویسنده - در یادداشتی که در روزنامه «اعتماد» منتشر کرد، اعلام کرد که در مراسم افطاری حسن روحانی شرکت می‌کند.
پس از دعوت دفتر ریاست جمهوری از هنرمندان برای شرکت در مراسم افطاری حسن روحانی جمعی از بازیگران سینما و تلویزیون با بیان انتقادات خود نسبت به حسن روحانی اعلام کردند که در این مراسم شرکت نخواهند کرد.
اما محمود دولت آبادی، در یادداشت خود نوشته است: «برخي از هنرمندان اعلام كرده‌اند كه در ميهماني افطار رييس‌جمهور شركت نخواهند كرد. من عملكرد هيچ شخصيتي را تعيين نمي‌كنم و معمولا هم در هيچ گروه و دسته‌اي نبوده و نيستم.
من به حسن روحاني راي داده‌ام و به همين راي كه دادم، احترام مي‌گذارم. بنابراين من دعوت ايشان را براي افطار پاسخ خواهم داد. ديگران هم هر كاري مي‌خواهند انجام دهند به خودشان مربوط است چرا كه معتقدم هر شخصيتي يك ديد مختص به خود دارد.
به نظر من حسن روحاني تا آنجا كه توانسته براي پيشبرد اهداف و برنامه‌هايش كوشش كرده است. شايد در رسيدن به برخي از اين هدف‌ها موفق نشده باشد كه البته موفق هم نبوده اما من ضمن آنكه با بستانكاري‌هاي خودم از اين سيستم باقي مي‌مانم در عين حال به راي خود نيز احترام مي‌گذارم و در اين مهماني حضور خواهم يافت و اميدوارم كه شرايط بهتر شود».

گریه کن، ای وطن



گریه کن، ای وطن!
ای تن‌ات پاره پاره و تشنه‌یِ تیمار
زِ قانونِ بیدادِ تیــــغِ یک "من" بیمار و
تیزیِ خنجرِ گزمه‌هایِ ویژه‌خوار و
هنربندانِ پاانداز و نشئه‌یِ خون‌خوار.
چو پرد‌ه‌دار به شمشیر می‌زند همه را ... کسی مقیمِ حریمِ حَرَم نخواهد ماند!
ششم خرداد 97 و ... ملغمه‌ی اشک و گازِ اشک‌آور، در مراسمِ خاکسپاریِ #ناصر_ملک_مطیعی
وقتی بیماریِ روح و روان و خودشیفتگیِ بتِ بزرگِ نادار، محبوبیتِ هیچ قدرتِ غیرخودی را بر نمی‌تابد
آن‌گـــاه یک چشم، تر از اشکِ درد و غمِ محرومیت و حبس باور... و چشم دیگرِ تر از گـــازِ اشک‌آور...
خیام ابراهیمی
6 خردادِ لعنتی
بهروز وثوقی: "من برعکس فیلم‌هایم که همیشه درآنها خیلی بزن بهادر بودم و کافه بهم می‌ریختم، خودم در زندگی بسیار انسان آرام، دلرحم و احساساتی بوده و هستم؛ مخصوصاً حالا که سنم بالا رفته حساس‌تر هم شده‌ام... به‌قول معروف اشکم درآستینم هست و اختیارش را ندارم.
البته این‌روزها مدتی‌است وقتی اشکم سرازیر می‌شود، دیگرخودم نمی‌دانم اشکِ شوق است یا ناراحتی! حالِ غریبی دارم... وقتی این‌همه عشق و محبت را از مردم می‌بینم، فوراً اشک شوقم سرازیر می‌شود؛ ولی درهمان لحظه به‌یاد چهل سال فرصتی که به‌ناحق ازمن به‌جرم محبوبیت گرفته و نامردمی‌هایی که دراین‌مدت در حقم روا شد می‌افتم و اشک شادیم تبدیل به هق‌هق می‌شود. (سالارمردان ناصرملک مطیعی)"


کلید سواری شاگرد قفل ساز اکبر


یادآوری فیس‌بوک و برآوردِ بی‌معنا، در بلبشوی تفکرات دیمی و تعقلاتِ هیئتی!
1)
دو سال پیش در چنین روزی: "کلید‌سواریِ شاگردِ قفل‌سازِ اکبر"...(پیوست)
2)
یکسال پیش، شب پیش (در شب پیش از انتصخاباتِ روحِ بنفش): "سناریویِ بنفش" در اولین کامنت!
کلیدسواریِ شاگردِ قفل‌سازِ اَکبر
به مَـــــرگ گرفته‌ای جهان را، تــــا به‌تب راضی‌اَم کنی
به‌جـنگِ زرگری دُچــــــــــــارِ خـرس‌وسط بازی‌اَم کنی؛
بهانه‌ کرده‌ای از آغـــــــاز، دشمن‌و جنگ‌و دین‌ونفـــــوذ
که آچـمَـزَم کـنی دَمـــادَم‌و، مَــسـخِ لال‌بـــــازی‌اَم کنی!
تو تاخته زِ کینِ شهسواران، براَسبِ کـورِ شهوتِ خویش
به حق‌ّوباطلی تو قـفـل‌و... قُـفـل مَرا در کلیدســـازی‌اَم کنی!
ربوده‌ای تو حقِ نَفَس، به اصلِ دَم و بـــازدَمِ نَفسِ خـویش
حَـرام‌خوری زِ اَنفُس و آفاق و مَچَل به قانون‌بازی‌اَم کنی!
قرار نبـــــود از آغـاز رَوَد سگِ زرد و بَـــعد شغـال آیَد
قرار نبود که رعیت و ذوب در ارباب‌ و شاه‌بازی‌اَم کنی!
خشونت و زورگیریِ نگـاه، مَــرامِ چشمِ سنگِ تـــو بـــــود
که خــاکِ خانه‌‌یِ مشترک فدایِ باوَر و عقیده‌سازی‌اَم کنی!
کجا تو دیده‌ای که شریکِ ‌وطن به‌جُرمِ نـابــــاوَری به تو
زِ حقِ مالکــانه شَوَد تُهی، تا تـــو "بَــد" راضی‌اَم کنی؟
بنا نهاده‌ای زِ ازَل وهم خویش، به‌ضربِ چُـمــاقِ سلطه‌گری
چگـونه با تخاصم و جنگ، به صُلحِ مَردگان راضی‌اَم کُنی؟
تو با اَدَب نبوده‌ای از اول، در آداب و حُرمتِ نُفُـــــوس
چگـــونه با گمـــــان و فضلِ خیمه‌‌ها، مدینه‌سازی‌اَم کنی؟
که گفته تو فاضِل و عالِم به آیتِ خــدایِ زنده در قلبی؟
به جز آن گنگِ خوابدیده، که مسخِ یقین‌پردازی‌اَم کنی!
میـــانِ راست و چپِ معرکه ، مَنَم مَـنـتـَرِ بَد و بَدتـر
تو لوطیِ اربابِ لوطیان و مرا خرجِ اَنتربازی‌اَم کنی!
نه‌جایِ دوســــت بر سَرَم سبز و نه‌جایِ دشمنم به قلبِ سُـــرخ
میانِ این‌همه جاسوسِ خودسرِ نَهان، چگــونه جاسازی‌ام کنی؟
"
ولاتجسسو" لَقلَقه‌یِ زبـــــــان و تو جاسوس و دون‌پَروَری
چگونه با حِرصِ هفت‌هزار جنّیِ نهان، تو پاکسازی‌اَم کنی؟
گهی دهی تو تریاکِ نوحه مرا، گه شــــرابِ طهورایِ رَجَز
مرا مُـــدام عروسکِ داستانِ گُنگِ خیمه‌شب‌بازی‌اَم کنی!
مرا نموده‌ای تو لُقمه، در کامِ اژدهایِ هفت‌سرِ داعـــــــش
اسـیــر و بنده و اجـیــرِ طاعت و انتحــــار و سربازی‌اَم کنی
یکی زنی به گوشِ چپ ما، بدستِ راستِ سرخودانِ خودَت
رفیقِ چَپَت فرستی از پَس و بَعــد به‌اعتدال نازنازی‌اَم کنی؟
مرا که بی‌خودی تو غیرِخودی خوانده‌ای به مُلکِ مُشـاع
ببین چگونه مرا روانه به نخجیرِ نخودسیاه‌بازی‌اَم کنی؟
تو داده‌ای پرچم سه رنگ، به‌دستِ سیاهِ نفوذیِ نِفــــــاق
چگونه میانِ دو قُـلدُرِ سَروَری، چَکُشِ حُکمِ قاضی‌اَم کنی؟
مرا نه راه به مجلسِ ملتزمینِ کـور و نه راه به بیتِ عنکبوتِ کَران
تبـــــــــــــــــاه تو کرده‌ای همه روز را، تا به شب راضی‌ام کنی!
تو صد بهانه‌یِ شرعیِ گمان، در آستیــنِ حُــکم و یقین داری
به تقیه و مکر و مباهته چگونه دچارِ وَهم و رَأی‌بازی‌اَم کنی؟
"
تو" چــــاهِ ویل در اَتُمِ مِیـــل کنده‌ای و پُر کُنی‌ش زِ چنته‌یِ فَـقـــر
هوایِ جاه به ریشِ امنیت بندی، که چـال در مصلحت‌بازی‌اَم کنی
تو یک‌ذره‌ای به‌قصدِ ‌ غصبِ خدا، نامطمئن زِ قدرتِ اصغرِ خویش
چنان در اُفتاده‌ای با جهـــان، که به‌شیطانِ اکبر راضی‌اَم کنی!
رها کرده‌ای تو خلق را گردِ مارِ هفت‌سرِ چاهِ ویلِ بیت‌ِ خویش
که‌پایِ بُرجِ فرعون و کاخِ قارون، پلّه‌یِ "مار و پلّه بازی‌اَم" کنی!
"
تو" مــوش دوانده‌ای به تُنبانِ گربه‌یِ وطن زِ وَحشتِ سُقـوطِ خود
برایِ حفظِ امنیتِ تختِ خویش، آلوده‌یِ "موش‌وگربه‌بازی‌اَم" کنی!
خلاصه: اِی ابوبکرِ بغـــدادیِ ثانی، تو در ولایتِ داعشی دیـگــــر
زِ چاله‌یِ شیطانِ نَفس به چاهِ مَکرِ ابلیس، قرینه‌سازی‌اَم کنی!
هزار قفلِ شیطانِ‌دیــــن به دستِ هـــــــــزار خلیفه‌یِ جهنم است
بِدِه کلیـــد به‌دستِ خلیفه‌ها که"مردمند"! مگر که راضی‌اَم کنی!
خیام ابراهیمی
دوم خرداد 1395



مشتی نمونه خروار


مشتی نمونه‌ی خروار
وقتی سرنوشتِ هشتاد میلیون شهروند، به‌جایِ رقم‌خوردن از برآیندِ خردجمعی، قانونا توسط عملکردِ محدودِ مغزِ یک‌ قادر‌مطلقه تعیین‌ شود، آنگاه مسئولین حکومتی، مکلف به ادایِ حکم حکومتی‌، اصولا از خود اختیاری ندارند که بتوانی با امیدی سبز و بنفش، در وعده‌های بدون تضمین‌شان، مچل نشوی! مکانیسم اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی‌جان و قسم حضرتعباس خانعمو، به‌کار جامعه‌ای مدنی نمی‌آید، که باید خود تصمیم‌ساز سرنوشت خود باشد! و نه قانونا موش‌آزمایشگاهیِ یک‌نفر تا دیار قدس.
مشکل از قانونمدار نیست! مشکل از قانون است و آنان‌که با امید به فرآیند این سرنوشت به آن دل بسته‌ و با حضور در انتخابات، با قدرت فراملی درونش بیعت می‌کنند! با بیعتِ امیدواران، براستی چرا باید به قانونمداران مکلف، گیر داد؟ از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟
مصداقی از سیاست‌های کلی نظامِ قانونی و تک‌نفره:
آزمون بصیرت از حضرتِ آیت‌الله جناب آقای دکتر محمد حسینی قزوینی، رئیس شبکه تلویزیونی ولایت(؟!)
1- آقای دکتر بین 1000 تا 1100 عددی انتصاب بفرمائید:
آقای دکتر حضرتِ آیت‌الله قزوینی: 1330
2- نه، آقای دکتر! لطفا بین 1000 تا 1100 عددی انتصاب بفرمائید:
آقای دکتر حضرت آیت‌الله قزوینی: عددی بین 1000 تا 1100؟ می‌شود 1111 سال وفات حضرت....
3- نه، نه! آقای دکتر، استدعا دارد بین 1000 تا 1100 عددی انتصاب بفرمائید! مثلا: یک کمی پایین‌تر، مثل 1045
آقای دکتر حضرت آیت‌الله قزوینی: 1555 
https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/fcb/1/16/1f641.png:(
نتیجه:
1- خشت اول چون نهاد #معمار_تفخیذ کج... تا ثریا می‌رود #دیوار_تنفیذِ کج!
2- از کوزه‌ی قدرت مطلقه‌ی انتصابِ خودی بر سرنوشت ملتِ غیرخودی، که بموجبِ اختیاراتِ بند یک اصل 110 قانون اساسی، اراده ملی را پیشاپیش #براندازی کرده، همان برون تراود که دراوست! مقصدِ فداشدن یک ملت در راه صدور خودی به دیار قدس را چه کسی تعیین کرده؟ و چرا یک ملت باید در آن راه هلاک شود؟
3- ذات نایافته از هستی بخش... کی تواند که شود هستی بخش؟
#درخواست_تغییر_قانون_اساسی به نفع حضور تمام ملت:
درخواست اعاده اراده ملی براندازی‌شده در قانون اساسی، تنها به‌معنای درخواستی است نرم، برای خریدن اعتبار ملی بالای 50 درصدی؛ و نه اقدام سخت برای براندازی! براندازی واقعی اراده ملی، پیشتر توسط اهالی خدعه حادث و در قانون اساسی نهادینه شده است!
از انتخاب تدارکاتچی قطار صدور انقلاب به دیار قدس، تره‌ای هم برای ملت مستقل خرد نخواهد شد! گیریم صندوق انتخاب، بر اساس بصیرتِ مولا، هشتادوهشتی نباشد! اما کو تضمین‌؟ ای هوشیار؟
خریدن اعتبار برای تغییرات بنیادی، از متنِ معرکه‌های امنِ اربابی، که دامگهِ حکم حکومتی است، نمی‌گذرد! بلکه در حاشیه و با عدم بیعت با قانون سلطه، و با #نافرمانی_مدنی بصورت نرم (و نه خشونت و انقلاب) به‌دست می‌آید! سلطانِ صاحبکران خارجی و بومی، همواره مشتاق بهانه برای به خشونت کشیدن و سرکوب و دلسرد کردن تو در آب گل‌آلود و جنگ‌های زرگری ملتزمین به خویش است!
باید با درایت و هوشمندی و به روش نرم، در حاشیه‌ی هر میدان رسمی، تهدید را به فرصتِ خریدن اعتبار‌ملی، با اثبات تعداد اکثریت ملتی که با قانون سلطه بیعت نمی‌کند، برای از اعتبار انداختن قانون سلطه و ضرورت تغییر آن، تبدیل کرد!
بدون فهم این راهکار و روش نرم معرفتبار، چون عبرتِ 110 سال پس از مشروطیت، همواره باید قربانی نخود‌سیاهِ گزمه‌های ارباب داخلی و خارجی بود! اعتبار در گام‌های معرفتبار توست! نه در وعده‌های بدون تضمین از این ستون تا ستون بعدی، و نه در فک‌ِ جنبان این و آن گزمه و گروگان قدرت. تا کی گیج گیج زدن؟
خیام ابراهیمی
30 اردیبهشت 97
#نافرمانی_مدنی اکثریت ملت، تنها راه نرمِ خریدن اعتبار ملی است!


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...