Monday, October 1, 2018

فوتبال و سیب کرمو


#فوتبال
 و سیب کرمو
لچک به‌دندان، با یک‌دست می‌خاراند و با دست دیگر مچ دستش را سفت در چنگال گرفته بود و طفلِ صغیر را مثلِ نعشِ دشمنِ کبیر، دنبال خود می‌کشاند.
و کرمعلی یک‌ریز و نستوه، پایش را بر زمین می‌کوفت و یک‌تنه و جانانه عرررّ می‌زد که اِلا و با‌لله من همین جعبه‌ی مارگیری پشت ویترین را می‌خوام. و وقتی بصورت فورس‌ماژور چادر سیاه مامانش را چنگ زد و با تکی ضربتی، تِلپی خود را به زمین انداخت و کمی سُرید و دو کیلو سینه‌ریز ریخت توی چشم نگهبانِ روزه‌دارِ پاساژ،... لُپِ ننه‌ساناز از شرم عینِ سیب لبنانی سرخ شد و، درست وسط معرکه‌ی حمله‌ی قوم مغول به منابع ناموس ملی، با پاتکی موذیانه، نیشگونی از گوشتِ پهلویِ کرمعلی گرفت و با دو سیلیِ انقلابی چپ و راستش کرد و با چند مشت زنجیره‌ای مخش را موشکباران نمود و نمود و نمود و با تهدید و صدای خفه رجز خواند: خفه شو بچه‌یِ سرتق! میدم سگ شمبولتو بخوره پدر سگ!
عرعرِ کرمعلی با شوریِ آب دماغ در دهانش در هم آمیخت و به هوا پاشید و یکهو با یک تیپا و شوتی عینِ عجلِ معلق، خودش هم عین حبابی بنفش رفت به هوا... حالا نرو کی برو.
موهبتِ اُردنگی از آقاجانش بود! که همین سحری از #حصر آزاد شده بود و بعد از مدتها محرومیت، با عهدوعیال آمده بودند به سیر آفاق و انفس تا چسب زخمی با طعم نعنا بخرند و بزنند روی سوراخِ سیب کرمویی که قرار بود همین امشب دوتایی سالم گاز بزنند و جشنی بگیرند جشنا...!
خیام ابراهیمی
30 خرداد 97
امشب: #فوتبال و جنگِ قوایِ اسلام با اسپانیا
#علم_الهدی: پیروزی تیم ملی فوتبال پیروزی اسلام و نظام بود! برخی آنرا مصادره می کنند...
لینک: https://www.youtube.com/watch?v=8_udZX-QvLs


قضاوت با شما


قضاوت با شما
1) به‌چشمان مونا*، به لبخندش در آغوش و شوق پدر، خوب نگاه کن، رفیق!
بعد در آینه خیره شو، دقیق! آیا تو خودی؟ یا غیرخودی؟ اگر جزای تشخّص‌انسانی و خودبودن، مرگ باشد؛ آنگاه یا باید بگریزی و یا ذره ذره آب‌شوی‌وبمیری و یا دفعتی کشته شوی! تو کدام یکی؟ #مونا چون پدر، سومی بود! باورِ تو به‌قانونِ گرگ و میش و انسان، تورا تعریف می‌کند!
به‌حکمِ قانونِ معمار همین روحِ پرفتوح‌است که سالها امنیتِ سبزوسرخ‌وبنفش به‌تو سفارش می‌کند: یا تسلیم شو! یا جلای وطن کن! و یا خود را بکش! وگرنه جای تو در سلولی زیر و یا روی خاک است! چون خاک مشترک در تصرفِ پرده‌دارِ افلاک است!
باور من، به خودم مربوط است، نه دیگری! باور شما به خودتان، نه دیگری! باور هر کس و نیز نسل قبلی به خودش، نه دیگری! این یعنی استقلال و آزادی. فرق انسان با حیوان همین است که آیا زوری خودسرانه برای دریدن، بالای سرِ دیگری دارد؟ یا ندارد؟!
تنها نقطه‌ی اشتراک حقوقی و قطعی ما، منافع‌مشترک در خاک‌مشترک و منابع‌طبیعی ملی مشترک است که باید با مشارکت یکدیگر در مدیریت آن اعمال اراده کنیم! هرکس به هر دلیل حق شما را بر خلاف حقِ‌تابعیت در نوشتنِ سرنوشت‌ملی غصب کند، غاصب است و دزد! و هرکس به وکالتِ شما با قانونِ چنین دزدی همراهی کند، شریک دزد است و رفیق قافله!
قانون می‌تواند قانونِ زورگیری و دریدن باشد و نیز قانون همزیستی‌مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی. قانونِ شفاف می‌تواند قانون وحوش جنگل باشد و یا قانون بشر. بدترین قانون، قانون شبهه‌برانگیزِ گرگِ‌دیروزی در لباسِ میشِ‌امروزی با شعارِ انسانِ فرداست! قانونی که یکبار برای همیشه، پیچِ رگلاژِ خوانشِ حق از باطل را به‌یک قدرتِ مطلقه بدهد، قانون #بی‌اختیاری_ملی و #مردمسواریِ ریلی است! نه #مردمسالاری!
و ملتی که برای تغییرِ قانونش، اختیاری نداشته باشد، مورد تجاوز قرار گرفته است! ملتی که شبانه‌روز به حکم قانونِ دیروزی، امروز موردِ تجاوز به‌عنف قرار گیرد و با آن بسازد و کنار آید، ملت سالمی نیست و قابلیت همزیستی‌مسالمت‌آمیز با همنوع را ندارد! فرهنگِ چنین ملتی، زورگیری و خشونت است! مگر سریعا به خود آید و از این قانون #توبه کند! بلکه درمان شود!
آیا به قانون‌اساسی و قدرتِ مطلقه‌ی یک فردِ زوال‌پذیر بر سرنوشت خود و تمام شریکان باور دارید؟ شرکت شما در انتخابات به‌معنای سازگاری و بیعت با چنین قانون و تدارکاتچیان صدور خودی به غیرخودی تا دیار قدس است!
بر این اساس، قانون‌ حاکم، یعنی قانونِ #زورگیری_عقیدتی؛ یعنی اولویت حقِ ثانویه‌ی #ژن_برتر باور دیگری، بر حق طبیعی و اولیه‌ی آب و خاک مشترک؛ یعنی قانونِ کارخانه‌ی آدمکسازی از انسان زنده‌ای که بین مرگ‌وزندگی اختیارش به عقلِ خود نیست و به حکم حکومتی و تسلیم به قانونمداران و اعتماد به امیدوارانِ چنین قانونی وابسته است که در این زورگیری قراردادی، دخیلند!
2) دوباره به چشمان مونا نگاه کن، رفیق!‌
تنها 17 بهار را زیسته و نگریسته بود
معلم کودکان بود و سال‌آخر دبیرستان در شیراز
او قانونا به جرم تعلیم به کودکان بهایی #اعدام شد! پدرش چند روز قبل... باز قانونی.
همان قانونی که #موسوی و #کروبی و #خاتمی و #روحانی و #احمدی‌نژاد و #شهید_سعید_امامی و#سعید_مرتضوی و #شریعتمداری و بخشی از خس‌و‌خاشاک موصوفِ چشم‌وچراغ مولایتان بدان پای می‌فشرند!
وصیت‌نامه‌ #مونا_محمودنژاد در 17 سالگی:
الهی به‌امید تو
مادر عزیزتر از جانم و خواهر مهربانم! چه بگویم؟ چه بنویسم از فضل حق که بسیار است و در جمیع احوال شامل حال بندگانش می‌شود؛ حتی بنده عاجز و ناتوانی چون من که لایق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزیزان، از دل‌وجان برایمان دعا بخوانید که در هر صورت راضی به رضای الهی باشیم و دل به قضا دربندیم و چشم از غیر دوست در پوشیم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش بر‌آییم.
فدایتان شوم، فراموش نکنید که آنچه کند، او کند؛ ما چه توانیم کرد؟ پس باید سر تسلیم در برابر حق فرود آوریم و توکل بر رب رحیم نماییم؛ پس رجاء داریم که غم و حزن را به خود راه ندهید و برایمان دعا کنید که محتاج دعاییم. مونا
#مونا_محمودنژاد به همراه ۹ زن بهایی در پادگان عبدالله مسگر شیراز، اعدام شد.
بیشتر بخوانید، بی قصاوت! قضاوت با شماست!
http://bit.ly/1yjnDVl
خیام ابراهیمی
29 خرداد 1397


ثلاث چشم زهره در عید قربان


چشم‌زهره در عید قربان
چه‌قدر مهم است؟!
وقتی هوشِ هیجانیِ سیب‌زمینی
تنها در متنِ دیزیِ اربابی
جوش می‌خورد و به بیعتی وامدار است؛
وقتی اعتبار دام و دامدار
تنها در حاشیه، معنادار است!
=========
میانِ باغچه‌ی تاریک و آغلِ نورانی
گوسفندی به دفعِ چوبدارِ دزد و دفاعِ چوپانی
بع بع می‌کند به مناجات: "بیگناهند... آقا‌خان!"
_بره‌هایِ تودلی‌ در این خرس‌وسط بازیِ شیطانی_
هزار جهد بکردی که این گربه‌ی زخمی
به تنگ آید و به خفتِ باغچه، چنگی زند به کودکِ ربانی
نبود بر سرِ آتش میسرت که نجوشی!*
نشد میسرت که در این دامِ رحمانی
که گوشت گربه خوری زِ جنگ و چنگِ حیوانی!
چنگ انداخت؟ یا نه؟!... چه‌قدر مهم است؟!
در این غائله‌ اکنون به فغان آمده کرم خاکی و مور و موش کــور
یکی زِ "هل مِن ناصرا ینصرنیِ غیرخودی" خندان است!
یکی زِ شوقِ ماتادورهای سرخ حیران است
یکی زِ بیدادِ معرکه گریان است!
سه‌قطره خونِ #ثلاث در این مولودی شوم
پیشکشی به جشنِ رمه‌ها در عید قربان است
به چرخشِ جامِ جهانی و زهرِ تسلسل
جهانی گل و گلوله و مسلسل
مهیایِ فدیه‌ی بزمِ می و گل به ‌خودی‌هایِ حیران است
خسی در خاشاک
به نرمشِ پهلوانِ اهلِ عافیت، رقصان است!
از مرگ نمی‌هراسد در سحر اما
خونِ گل
در سفره‌ی افطارِ تدارکچیان و حکمِ سوزنبان است!
امشب در این جشن و پایکوبی
نخواهم خفت تا سحر!
به انفجارِ نورتان ای بینوا کرم‌های شبتاب
میانِ چپ و راستِ ریل‌ها تا دیار قدس!
که جنگِ مصلحتِ داس و چکش و یاس
درنینوایِ فردایِ هر میدان است!
آرزوهایِ حقیرِ یک قابله‌یِ بی‌قبله
پشتِ قباله‌یِ پابه‌ماهانِ شهوتِ قبیله در صحرای حجاز
لنگ در هوایِ راهزنانِ زمین و آسمان است!
نخواهم رقصید با جغدها امشب
نخواهم خفت، تا خروسخوانِ خوابی دِگر شاید
که وقتِ پروازِ قطره قطره خون‌بهای هَزارانِ پنهان است!
آااااای اِی سیب‌زمینی‌های بی‌رگ و زرد!
خونتان در رگِ غیرتِ کدام چغندرِ بنفش می‌جوشد؟
که مسیرِ مافیای مقدسِ مزرعه
در دیگِ آشی که از سَرِ سبزینه‌هایِ خُردشده‌یِ کشتزارتان می‌پزم، یک‌طرفه است!
با قطره قطره خونِ تصادفی
در آخرین نفس‌های سپیده در مسلخ
مستی کنید!
آب‌پزتان می‌کنم...
یکی از همین روزها اگر سُرخِتان نکرده باشم در تابه‌‌های نسوز!
"من" تمامِ تلاشم را از کیسه‌یِ میهمانِ تو خرج خواهم کرد
تا تو را به میدانِ جنگ با مزدورانِ خود بکشم مزدورکم!
من به خونِ سرخِ تو
با تیغِ انتقامِ جوششِ خونِ سیاهِ خوشه‌چینانِ خویش نیازمندم!
آن‌که تو را یکی از همین روزها قربانی می‌کند
نوزادِ تو در قنداقِ آنی است که من
دشمنِ خویش ‌پنداشته‌ام!
در جای جایِ این ویرانه اشک می‌ریزم
از این آهِ زمین‌گیر... تا پروازِ آهی دگر در نای...
لعنت به خواب‌هایتان اِی علف‌های هرز
اگر صبح باز بخندید
در آخرین روزِ بهار
برای پیروزی
برای استقلال
برای آزادی
اگر چه بع‌بع کنید روزگاری
به زاری!
میان باغچه‌ی سوخته!
#روز_پدر، پر برکت باد
بی پدر!
خیام ابراهیمی
ساعت 5 صبح
28 خرداد 1397
*سعدی
#MohammadSalas


آزمون مدنیت


آزمونِ مدنیت
هم‌اکنون با #کامران_قادری مدعی و پرچمدار و سفیر #سفر_عشق و وحدت ملت با ملت و خواستارِ استقرارِ قانونِ آزادی و استقلالِ اراده ملی هستیم.
آیا ملتِ ایران اهل خشونت و زورگیری عقیدتی و حذفِ غیرخودی است؟
آیا همزیستی مسالمت‌آمیز و هم افزایی ملی، بدون زورگیری عقیدتی و مادی صاحبان #ژن_برترایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه و مالکیت و قومیت و نژاد برتر، در سرزمین ایران رؤیایی دست‌نیافتنی است؟
پرسش:
1)
آیا ملت ایران #همسفر_عشق هست؟ و قابلیت #همزیستی_مسالمت_آمیز و هم‌افزایی ملی و مدنیت و دگراندیشی مسالمت آمیز را دارد؟ یا معتاد به زورگیری عقیدتی است و همواره باید وحدتش را یک قادر مطلقه با چماق و زور فراهم کند؟
2)
آیا اکثریتِ شهروندان ایرانی، توانایی و قابلیت تحمل دموکراسی را در شوراهای محلی و بومی و ملی با رعایت حق مسلم و شراکت در منافعِ برابر در ملک مشاعی به نام وطن دارد؟
3)
آیا ملت ایران قابلیت درک و فهم همزیستی با یکدیگر را بصورت آزاد با رعایت ویژگیهای عشق از قبیل گذشت و بخششِ رایگان حیات‌بخش و بی‌دریغی و فراگیری را همچون نور و آب و هوا به همنوع دارد؟ و یا در تنگناهای مادی و معنوی، با زورگیری و حذف غیرخودی (کافر به خود) به نفع مؤمن (خودی) به تعادل روانی می‌رسد؟
این‌ها پرسش‌هایی است که باید هر شهروند ایرانی از خود بپرسد ودر میدان زندگی مشترک در یک واحد سیاسی-جغرافیایی به نام ایران و جهان در عمل اثبات کند!
4)
اگر ملت ایران شایسته‌ی همزیستی مسالمت آمیز است، آیا واقعا دارای احساس مثبت و حال خوبِ عشق‌ورزیدن به همنوع (فارغ از ایدئولوژی و بر اساس #سکولاریسم و اصلِ لااکراه فی الدین) است؟
.
#
کامران_قادری با پیاده‌رَوی و گذر از 11 کشور از سوئد تا ترکیه و ایران، با طی نمودن بیش از 8500 کیلومتر با پای پیاده و حمل چرخدستی بالغ بر 100کیلو و چادرزدن و زندگی کنار جاده‌ها، سمبولی برای آزمونِ توانایی مدعیان همسفری عشق و ملت ایران است! فارغ از هر گونه وابستگی همسفران به قدرت و هر گونه انگ و تهمت و توهین و فحاشی و دریدگی فرهنگی، ما اینجائیم تا در این سفر آزمایشی میان واقعیات دورانِ پیشاآزادی در ایران امروز، خود را محک بزنیم!
فارغ از این‌که در این سفر گروهی و اجتماعی، همسفر عشق باشیم و یا در کنج انزوای خویش و در سنگرِ سلول انفرادی قانونی به کار و بارِ خود مشغول باشیم، جملگی شهروندان یک کشوریم و باید به خود اثبات کنیم که در چارچوب #قانون_اساسی حاکم که ملت واحد و جهان را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم و پاره پاره کرده است و بدون چماق امنیتی قدرت مطلقه، وحدتی ممکن نیست، آیا ما به‌عنوان یک ملت رشید و بالغ، شایسته‌ی استقلال و آزادی هستیم و قادریم بدون #آتش_به_اختیاری و زورگیری و فحش و مشت و سیلی و اسیدپاشی و دریدن و از دیوار دیگران بالارفتن و صدور خشونتبار خویش به غیرخودی تا دیار قدس، در جهان امروز منادی صلح و همزیستی مسالمت آمیز و امنیت ملی و اعتبار مدنی باشیم؟! و یا ما در عململتی صغیر و نادان و قومی بدوی و قبیله‌ای با مرزهای مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی هستیم که تنها با حذف یکدیگر قادریم کامرانِ زندگی قبیله‌ای خویش باشیم؟!
خیام ابراهیمی
26
خرداد 1397

آهای سیب زمینی‌ها


آهــــای سیب‌زمینی‌ها!
اصلاح‌طلب سبزقبایی، با لپ‌های پربادِ بنفش فریاد می‌زد: "کجائید ای فیسبوکیانِ سیب‌زمینی؟ که#نرگس_ستوده را همین امروز ظهر، باز راهی بازداشتگاه کردند و شما در خوابید و به‌روی مبارک نمی‌آورید و در استاتوس‌هایتان هیچ از او یاد نمی‌کنید!"
گویا این بازیچه‌یِ همیشه‌ متحیر، پاک فراموش کرده که این بی‌حسی سیستماتیک، ناشی از عوامل متعددی از قبیل سلول‌های انفرادی وغیرمدنی ملتی قانونا عقیم، زیر عبای قدرتی‌مطلقه و فقدان تاریخیِ تشکیلات مستقل مردمی و چاه‌نمایی پرچمداران ویژه‌خوار و مردمسواری دیمی‌وهیئتی بوده، که با حماسه‌ی #تکرار زنجیره‌ای تدارکچیانی با هوش‌هیجانی والا در ولایتی در پشتِ کوه دماوند، تثبیت شده!
و اما سیب‌زمینی قـــوُتِ غالبِ آلمان در دوران جنگ جهانی و حکومت نازیسم بود! آن هم تنها به‌خاطر "های-هیتلرهایی" که جوگیر از مکتبِ سنتیِ تقلید کورکورانه، عینِ بُز سردادند و نفهمیدند که ملت بالغ، خودش باید تفکر کند و خودش برای خود سرنوشت بنویسید و صغیر نیست که یک پیشوایِ مخ‌تنگ و یک رهبر‌مطلقه یک‌تنه بارِ فکریِ ملتی آگاه و همیشه در صحنه و عقیم را حمل کند و برای صدور #ژن_برترِ نژاد و ایدئولوژی خود به هر غیرخودی، در قطاری روی دو ریل ثابتِ خودی‌های چپِ اصلاح‌ناطلب و راستِ اصولگرا، در ایستگاه‌های بین‌راهی سرپایش بگیرد!
براستی چه توقعی از هوش‌هیجانی بیعت‌کنندگانی‌است که پس از خوردن آش صندوقِ سوراخ هشتادوهشتی باز با همان صندوق در چارچوب همان قانون و همان ناظر و همان قانونمدارِغیرملتزم به‌ملت و ملتزم به حکم‌حکومتی، در سال 92 و 96 بیعت کرده و باز نفهمیدند که رأی خوانش‌شده از پیش محتوم بوده و ربطی به موجِ برآمده از شعارهای تنورداغ‌کن بازیگرانِ سناریست پیشابرجامی و پسابرجامی ندارد و کارگردان تنها به فکر موج‌سوارانی‌‌است که بتوانند در تنورِ داغ‌شده توسطِ ایشان، خمیر را بچسبانند و ضمنا از مغبون‌ها بیعت هم بگیرند! گیریم بازیگر بنفش به‌عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان امین مولا، 100 تا مونولوگ مفت هم در باد در دهد و تماشاچی هم به‌خاطر ترکیدن حبابِ بنفشِ غیرقانونی لعن‌اَش کند! ناسلامتی این بازیگر برای سرنوشتِ ملتی درون کوپه‌های قطار صدور خودی به دیار قدس، برای آقای خود بیعت که گرفته! گیریم از جیب و نامِ ملتِ عقیم و به‌کام امتِ ویژه‌خوارِ زعیم، در دوسوی ریل ثابت چپ و راستِ تدارکچیانِ فهیم!
لابد سیب‌زمینی در چنین زمین حاصلخیزی با چنین کود اعلا و هوش‌هیجانی بالا می‌روید و تکثیر و تکرار می‌شود.
خودکرده را تدبیر نیست، بزرگوار!
تا کی مچل‌شدنِ زنجیره‌ای در مطالبات روبنایی رعایا از ارباب؟
بدیهی است که کسی‌ را که خود را به خواب زده، نمی‌توان بیدار کرد!
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟!
فراموش نکن که: بانو #نسرین_ستوده خود از بیعت‌کنندگان با قانون فراملی بود!
پس نگاهی به سیب‌زمینی درون آینه بینداز و بصورت حماسی #تکرار کن:
آینه چو نفش تو بنمود راست... خود شکن! آئینه شکستن خطاست!
راستی از همین حالا، تکلیف خود را با سیب‌زمینی‌ها روشن کن: آیا این‌بار در حاشیه‌یِ دام صندوقِ شعبده، با پرهیز از آلوده‌شدن در متنِ کوزه‌ی رنگرزی، از کارگزاران خود، حاکمیتِ قانونیِ سرزمین‌اَت و کلِ دریا را می‌خواهی؟ و یا باز با فروغلتیدن در متنِ صندوق سوراخ هشتادوهشتی دیگر، شراکت در خونِ هموطنِ غیرخودی را و خِفّت و تحقیر و غبن و سُماق‌مکیدن را برمی‌گزینی؟
خیام ابراهیمی
23 خرداد 1397
#نسرین_ستوده، حوالی ظهر روز چهارشنبه ۲۳خرداد در منزل شخصی‌اش بازداشت شد!
https://iranhr.net/fa/articles/334



از قدرت فراملی تا قدرت ملی


از قدرت فراملی تا قدرت ملی
هدف: ایران برای ایرانیان
راهکاری نرم و بنیادی، برای نجاتِ ایران
پیش‌گیری از تبدیل ایران به عقوبتِ کره‌شمالی در دامِ روسیه و پیش از اقداماتِ متجاوزانه‌ی اربابِ عالم با عقوبتِ لیبی و عراق و سوریه
هشدار:
1) به عبرت تاریخِ 110 ساله پس از مشروطیت، براندازی خشن و انقلاب و شورش با حمایت و دخالت نیروهای خارجی، همواره عاملِ سرکوب و انحرافِ ملت هزارپاره با مطالبات پراکنده و ادبیاتِ روبنایی و غیربنیادی رعیت‌وار از ارباب، توسط صاحبان قدرت پوستین‌به‌تن بوده‌است! دام‌گستری و دامچاله‌های تمامیتخواهان و نفوذیها و پرچمدارانِ دروغین و کاذب قدرت، میان مردم مستقل و ملت قانونا عقیم، برای براندازیِ خشونتبار و سختِ نظام، میدانی برای سرکوب و از هم پاشیدن وحدت ملی و ربودن اراده ملی ضدِ منافعِ‌ملی در بن‌بست‌هایِ دلخواه صاحبانِ‌قدرت است! بدون قضاوت راجع‌به شخصیت‌های مدعیِ براندازی با ادعایِ دراختیارداشتنِ چند هزار سپاهی مسلح در درون نظام، همچون #ابوکمیل (سردار سابق سپاه) که یادآورِ بازیِ امنیتی #سردار_الماس ( #محمدرضا_مدحی ) برای به خِفّت‌کشاندنِ ملت امیدوار، ذیل پرچم صاحبان قدرت در لباسِ اپوزیسیونِ ویژه‌خوار خارج‌نشین و داخلی است؛ آن هم در دوری باطل که هدفی جز یأس و خستگی و گوشه‌نشین‌کردن و حذفِ اراده‌ملی ندارد، باید در فکر تولیدِ مکانیسم اعتمادی علمی و پاسخگو، گردِ مطالباتی وحدتبخش و بنیادی و فراگیر بود!
2)مکانیسم سنتیِ اعتماد سنتی به تارِ سیبیل دایی‌جان و قسمِ حضرتعباس خانعمو و شعارهای عوامفریبانه و سوء‌ِتفاهم‌برانگیز بر اساس مفاهیم شبهه‌برانگیز و آمارهای نامطمئن و چاه‌نمایی‌های بدون تضمین، بر خلافِ مکانیسم علمیِ راستی‌آزمایی پاسخگوست! پس برای دستیابی و اطمینان از خواست مشترک و اعتماد ملی، باید از بسترسازی سیستماتیک با حضور تمام ملت، پیش از وقوعِ واقعه مطمئن شد!
.
روشِ بازپس‌گیریِ نرمِ "اراده ملی براندازی‌شده" در قانون اساسی، که به معنای بهانه‌یِ براندازی برای سرکوب خشن نیست:
الف) پیش فرض:
1- قانون ‌اساسی عامل اصلیِ انحصار و تفرقه و ویژه‌خواری و ویرانی ایران در قطار صدور انقلابی مصادره‌شده به دیار قدس است، نه قانونمدارانی که مکلف به اجرایِ اختیارات مطلقه‌ی قدرتِ فراملی نهادینه در قانونِ اساسی بوده‌اند!
2- برخلاف قانونی که با تقسیم ملت واحد به مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی ملتزم به یک قدرت تصمیم‌ساز، ملتی را پاره پاره و متفرق و عقیم کرده است، قانونِ جایگزین باید با انتقال اختیارات ناشی از بند یک اصل 110 و سایر اصولِ سرنوشت‌ساز توسط قدرتِ تک‌نفره‌ی فراملی به تمام ملت، ضامن احقاق#خرد_جمعی تمام ایرانیان برای هرگونه تغییر بنیادی و نوشتن سرنوشت ملی و تعیین سیاست‌های کلان ملی باشد!
3- وحدت ملت با ملت، و قدرت اراده ملی، به‌عنوانِ بزرگترین قدرتِ ضدِ استثمار داخلی در مقابلِ استعمار خارجی برای دوشیدنِ منابع ملی و نوشیدن خون ملت است! بدیهی است که #آلترناتیو باید متضمن این وحدت ملی سیستماتیک بدون حذف هیچ ایرانی باشد! لذا قانونمداران قانون سابق، در کنار تمام ملت ایران باید در امنیت کامل در چارچوب قانونی ملی باشند!
4- در تقسیمات حقوقی امروز جهان، بدون وجود یک واحد سیاسی_جغرافیایی در چارچوب مرزهای تثبیت شده به‌نام کشور، شکوفایی هیچ باور و عقیده‌ای ممکن و شنیدنی نیست! پس اولویت و حفظ تمامیت مرزهای ایران به عنوان یک اصل بنیادی، برای هر ایرانی بر هر موضوعِ انحرافی واجب است!
ب) راهکار میدانی و روش تشکیل شرکت سهامی ایران با هشتادمیلیون عضو:
5- اتخاذ و اولویتِ #زبان_پیشاآزادی ملی بر اساسِ حقِ تابعیتِ غیرایدئولوژیک و حزبی، پیش از استقرار آزادی اراده ملی و قانون ملی، بر زبان #پساآزادی (زبانِ دگراندیشی و باورها و سلایق متنوع)
6- حضورِ یک نماینده از هر خانواده در تشکیلاتِ شوراهای بومی و محلات (در مدارس و مساجد و مراکز عمومی) برای آمادگی و تمرین دیالوگ و همزبانی و همدلی تمام مردم برای مشارکت در نظام تصمیم‌سازی کلان و تصمیم‌گیری موضعی، و تولید نمایندگان واقعی و پاسخگو در شوراهای شهر و روستا تا شوراهای استانی و شورای ملی.
ج) استراتژی ملی و التزام ملت به آن:
7- اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه، بر هر حقِ ژن‌برترِ حصولی و ثانویه (قدرت ایدئولوژیک، تکنولوژیک، مالکیت، قومیت، نژاد و ...)
8- التزام تمام شهروندان برای تمرین #هم_افزایی_ملی و #همزیستی_مسالمت_آمیز بر اساس حق مشترک و برابر تابعیت و مشارکت همه در مدیریت خاک مشترک. (هر ایرانی یک سهم و رأی از هشتاد میلیون)
9- یکسال تمرین ادبیات مدنی و همزیستی مسالمت‌آمیز در تشکیلات بومی و محلی و صنفی، پیش از تشکیلِ احزاب و عضوگیری آنها برای مشارکت در نظام سیاسی ضامنِ وحدت ملی خودجوش (نه فرمایشی و چکشی).
10_ یکسال فعالیت ان.جی.اوها و احزاب و گروهها و تشکیل شورای مؤسسان قانون اساسی، و ایجاد فضای دموکراتیک برای شناسایی و به‌چالش کشیدن قواعد و ساختارِ مدنی پرورش و استقرار اراده‌ملی و استمرارِ بالندگی حقوق ملی تا برگزاریِ رفراندوم ملی برای تدوین و تعیین قانون اساسی و نوع نظام مدیریت و حکومت ملی.
.
روشهای خرید اعتبار ملی، برای بازپس‌گیری اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی:
#نافرمانی_مدنی در هر حاشیه (نه متن) معرکه‌های دارای مجوز و حکومتی از قبیل حضور در حاشیه‌یِ نماز جمعه‌ها و راهپیمایی‌های رسمی و انتصخابات صندوق‌های نامطمئن و سوراخِ هشتادوهشتی و عدم تکرار بیعت با قانون اساسی، با خریدن اعتبار ملی و کسبِ اکثریت مطلق بالای 50 درصدی و یا اکثریت قاطع بالای 75 درصدی تحولخواهان، برای تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت و برای نوشتن سرنوشتِ مشترک، در خاک مشترک، با زبانِ حقوقی و مشترکِ پیشاآزادی.
.
گام اول: ایجادِ ستاد ملی اپوزیسیون، برای شناخت و تمایز نیزوهای ملی و ضدملی، و دستیابی به اتحاد ملی با ویژگی‌های یادشده.
خیام ابراهیمی
22 خرداد 1397

آزادی

چهار سال پیش، در چنین روزی:
آزادی
****
اراده‌یِ شکفتن و جبر و اختیار
و قدرِ سنگ و دانه در کتابی بارِ حمار
تندیسِ داوود است و تناسلِ غبار
نخواندی چرا؟
وزنِ ذرات را
از سهمِ کویر و دشت و جنگل
و صخره و چاله و ستیغ کـــــوه
زِ ابرهایِ آسمانی
که یکی نیست!
تو مردابی و
من نیمه تـَـر!
و یکی خشک و تشنه و ابتر...
که اراده‌یِ ابرها
مرا به دامنه‌هایِ سبز می‌خواند و
امتدادِ جویبارها و رودها تا چاه و خیالِ ماه
در قطره‌ای آه
و من
در بیتی از شعورِ شعرِ کتابِ بی‌دل‌اَت
پای در زنجیرم
پشتِ میله‌هایِ پلک‌‌اَت
مچاله و پیرم
در دلِ سیاه‌چاله‌یِ گمانِ چشمت
یقینا اسیرم.
...
و "ما" تو را
یکی گـُــردانِ گـُـلِ کاغذی مانیم
و نمی‌بینی
که تفسیر گـُـل و باغِ گلوله‌ها
وَ لا یُکـّـلِـفُ الله نَـفسًا اِلّا وُسعَها*
در بهشتِ سپاهِ تندیس‌ها نمی‌گنجد؟!
و نمی‌پرسی که چرا
هیچ گلِ زنبقی
میانِ دو لاله‌یِ زرد
عروسِ هزارداماد نیست؟!
................................
خیام ابراهیمی
21
خرداد 93
پی نوشت:
*
و نیست تکلیفی بر کسی، مگر به اندازه‌یِ وسعتِ وجودی‌اَش.
نقاشی آبرنگ از: خیام ابراهیمی (سال 71)
**
زنبق:
گل زنبق یا گل آیریس (IRIS)٬ در یونان باستان در کنار مزار مردگان کاشته می‌شد. همچنین در تاج فرمانروایان یونانی طرح‌هایی از زنبق دیده می‌شد. در دین زرتشتی نیز زنبق جایگاه ویژه‌ای دارد. گل زنبق نماد خرد و دانایی٬ حکمت و ایمان است.


چرا لایک‌پرستان تنهایند

چرا لایک‌پرستان تنهایند؟!
لایک در مجازستان، حکمِ بیعت در انتصخاباتِ اربابِ متقلب را پیدا کرده، که حفظِ امنیت میلیِ خود را از اوجب واجبات می‌داند! به باورم، لایک‌دوستی جزوِ طبیعتِ هنجار بشری است، اما لایک‌پرستی یک ناهنجاری است!
از سویی، مفاهمه‌ی پایاپای و راستین در راستایِ هم‌افزایی اجتماعی، مایه‌یِ خشنودی است! با این‌همه در جامعه‌ی اربابی، به بسیاری از همراهی‌ها نمی‌توان دل بست! چون بی مایه فطیره!
البته: در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
ضمن آن‌که: قدرِ زر زرگر شناسد، قدرِ گوهر گوهری.
با این‌همه از آنجاکه در قانون‌اساسی، بصورتی حرفه‌ای برای فریب و استثمار ملت صغیر و جاهل، جای کارفرما(ملت) با پیمانکار(حاکم‌مطلقه) عوض شده، لذا: از کوزه همان برون تراود که دراوست! در ساختارِ قانونا غیردموکراتیک و امنیتی، شما هیچ مکانیسم راستی‌آزمایی علمی و مدنی در دست ندارید که آن پرچمدار و یا این سمپات، آیا گرگِ نفوذی است؟ و یا شنگول و منگول؟
اگر در بن‌بستِ قانون‌و‌فرهنگِ شایسته‌سالاری، بیمارانی با صرف عمر گرانقدر تنها نیازمندِ لایکِ مفت عوامفریبانه، شبانه‌روز به چرت‌وپرت گویی و دامگستری و مجیزگویی حباب‌گونه و تهییج و شایعه و شهوت مشغولند و پیوسته لایک و تائیدیه گدایی و بذل می‌کنند، لابد مخاطبین لایک‌کننده هم یا خَیّرند و یا خود از همان تبارند! چرا که در یک بده‌بستانِ کاذب، نه لایکشان ارزش دارد، نه مطلب وارده.
نتیجه: از بصیرت و تدبیرِ دلداده‌گان فله‌ای به #تکرار بیعت با قدرت صاحبکران در صندوقِ سوراخ هشتادوهشتی بیش از این توقعی نیست و نرود میخ آهنی در سنگ!
چرا که: خشتِ اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا می‌رود دیوار کج.
هر چه می‌کشیم از روحِ تاریخیِ کشتزارِ"ارباب و رعیتی" است! هم دموکراسی زیر عبای ارباب و لحاف ملایش و هم کلنل‌های ادیب و کلیددار اعتبار و سرقفلی خوانِ بنفشِ سرابش، غالبا نواله‌خوار اربابان زورمدارند و خود قربانیِ بده بستانِ استخوانی بی گوشت لای پوستین روشنفکری لاکچری.
این را می‌توان از مطالبات روبنایی رعایا پی برد! که چرکآبه و نخاله‌یِ آزادی خود را، قطره‌ای از ارباب می‌طلبند!
ارباب هم با شل‌کن سفت‌کن استراتژیک و با کرامت، تفی به لیوان آبشان می‌اندازد و... معجزه این‌که، ایشان شفا هم می‌گیرند!
بازتولیدِ فرهنگِ پوشالی همین است! نیازمندانِ لایکِ مفتِ سربه‌هوایی و حرفِ مفت غیرپاسخگویِ روبنایی و ... دلسردی از این‌که چرا تخمِ زبان گنجشک من، بر آسفالت داغ و سیمان و بتن، در نمی‌گیرد و سایه‌ی امن و فرحبخش بر وطن نمی‌گسترد!
نهایتا این‌که: همه که فردوسی نمی‌شوند که بسی رنج ببرند در این سال سی... از سویی در این شتاب گذران دقایقِ عمر، کمتر کسی حوصله‌ی دل‌دادن به آن‌چه را خود می‌داند و نمی‌داند را دارد! اکثرا به حدی از عطش و نیازِ کویری رسیده‌اند که محتاج معجزه‌اند!
نه هر آنکس که سرتراشد، قلندری داند!
لایک سیری چند؟!
اندیشمندی که در پی لایکِ عوام‌الدوله‌ها معطل باشد، همان به که نباشد!
موضوع این است که نه با این حرف‌های پراکنده و بی‌تریبون و قدرتِ ساختاری، فرهنگی تغییر خواهد کرد تا شاهد تاثیری شگرف در جامعه باشیم و نه بخاری از دیگِ ده رفیق به بیست رفیق میانِ هشتاد میلیون نواله‌بگیر بلند می‌شود.
آن‌که در سلولِ انفرادیِ فضای مجازی خفت شده‌، تنها یادی‌است به روزگاران... که شاید اگر رهگذری اسفندیار نباشد، لااقل اسکندر هم نباشد!
حقیقت این است که: این‌جا بصورتِ خیالی و مجازی خواب جامعه‌ی مدنی را می‌بینیم! واقعیت در شوراهای بومی و سندیکاهای صنفی و رقابت مبتنی بر هم‌افزایی قانونی نهفته است که آن هم زیر لحاف ملا خفته است!
به خوابی چنین سنگین نباید دل بست و به لایک‌های آن دلشاد و دلسرد شد!
در خانه اگر کس است... یک حرف بس است!
با خود می‌گویم:
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانکه توست... عرض خود می‌بری و زحمتِ ما می‌داری
تو به تقصیرِ خود افتادی از این در محروم...از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟!
خیام ابراهیمی
19
خرداد 1397

اپوزیسیون محترم


#اپوزیسیون
 محترم!

چگونه می‌توان از مسخره‌شدنِ خویش لذت نبرد؟
وقتی تمام بازیگران اپوزیسیون و رسانه‌ها و تریبون‌های غیرمستقل، به منابعِ مالی اربابانی متصلند که به خون ملتِ عقیم و لت‌وپار از تنشِ بنیادی اربابان بزرگ محیطی و اربابانِ نقلی و بومی و محاطی تشنه‌اند، چگونه می‌توان به یکی از دو ارباب این بازی مرده‌خوری، پناه برد و به متنِ معرکه‌های یکی از ایشان اعتماد کرد؟
در چنین موقعیتی است که راه استقلال و آزادی از حاشیه می‌گذرد، نه از متن و دامنِ وعده‌ها و صندوق‌های سوراخِ اربابی. بدیهی است که اگر اپوزیسیونِ ویژه‌خوار خود را به خواب زده باشد، هرگز نمی‌توان او را بیدار کرد! هر چند روزگاری در رفیق‌فروشی و امروز در آدمفروشی، سیبیل کلفت یک چریک فدایی خلق را داشته باشد! اگر هم مستقل باشد که باید از خوابِ اعتماد به شعارهای فله‌ای و غیرپاسخگو و غیرتشکیلاتی صندوقِ سوراخِ اربابی، برخیزد!
#گروتسک یعنی موقعیت خری با عینک و ریش بزی، که خود را پرفسور بداند و از مسخره‌شدن خود لذت ببرد و بی آب‌وعلف جان بکند و برای پاکسازیِ میدانِ مین، صف ببندد و از گزمه‌ها نواله‌‌ای از حقِ خود بطلبد!
هیچ کودکی هنگامِ دکتربازی خیال نمی‌کند براستی دکتر است! اما امیدواران به صندوق انتصخابات، برای بازیگرانِ ملتزم به سیاست‌های کلی قانونی و تک‌نفره‌ی ارباب، استقلال رأی قائلند!
در خوش‌بینانه‌ترین گمان، چرا ذهن ساده‌ی روستایی و سنتی شبهه‌روشنفکران آلوده به مدرنیته، بازیِ مدنی را روی استیج اربابی باور می‌کند؟! و بر اساس کدام مکانیسمِ راستی‌آزمایی غیرتشکیلاتی، جز اعتماد سنتی به تار سیبیلِ دایی‌جان و قسمِ حضرتعباسِ خانعمو، با اطمینان به شعارهای روبنایی و غیرپاسخگو در بستر غیردموکراتیک و درامان از نظارت‌ملی، دل می‌بندد؟
چگونه می‌توانی اراده‌ات را در قانون پس بگیری و بیش از پیش مسخره‌ی صندوقِ سوراخِ گرگ و ریزه‌خوارانِ رنگارنگش نشوی؟ چگونه می‌توانی وسوسه‌ی فریب و منطق گمراه‌کننده‌ی ویژه‌خواران قانون اربابی نشوی و معنای حرکت معنادار و راستین شهروندی را از چاه‌نمایی حرکت در پای صندوق دریابی؟
حرکت به معنایِ لقمه شدن در بیعت با دامِ صندوق ارباب نیست!
در بستر مصحلتِ مبهمِ حفظ نظام و حکم حکومتی، حرکتِ معنادار می‌تواند پرهیز از دام صندوق، برای تثبیتِ خواسته‌ی خود بصورت فراگیر و اکثریتی باشد! اکثریتی که تغییر قانونِ بد را بخواهد، مشروعیت و اعتبار قانونِ زورگیر را ساقط کرده و مشروعیتِ حق مسلمِ تابعیتِ خویش را اثبات کرده است! چه کسی از خودآزاری و خودزنی و مسخره‌شدن در خرس‌وسط ارباب و گزمه‌هایش لذت می‌برد؟
چرا نفهمیده‌ای که ریزه‌خوارانِ قانونِ سلطه، از محمود گرفته تا حسن و ابراهیم و ممد‌حسین، از خود اراده‌ای جز تن‌دادن به حکم حکومتی و سناریوی قانونی اربابِ بنده‌های عقیم ندارند؟! که هم محمود بازیگر قانونِ اربابی ضدِ دگراندیشی و ضد حق مالکانه در وطن بود و هم حسن و هم ممدحسین... هر یک در نقش‌های دلخواه اربابی در سکانسِ متفاوتی از یک سناریست که اراده ی ملی را قانونا یکبار برای همیشه غصب کرده.
اما: نرود میخ آهنی در سنگ!
ساده‌دلان مفتونِ شعبده، هربار استیج اربابی را با بازیگران رنگارنگش واقعی می‌پندارند! همچون مادربزرگ روستایی من که 50 سال پیش خیال می‌کرد، درون تلویزیون آدم‌کوچولو وجود دارد!
بازپس‌گیریِ #اراده_ملی براندازی‌شده در قانون اساسی، دو راه دارد:
1) راه نرم: خالی گذاشتن دامچاله‌ی بیعت با اختیارات مطلق‌العنان قانونِ ارباب و گزمه‌هایش (بموجب بند یک اصل 110 و سایر اصول قانون اساسی)
2) راه سخت: خشونت و انقلاب
راه خونین اگر کار تو نیست، اما راه نرم با #نافرمانی_مدنی تا تغییر قانون‌اساسی به نفع حضور تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی، با خریدن اعتبار و ثبتِ #اکثریت_مطلق (بالای 50 درصد) تحولخواه، ممکن است!
از سفسطه‌های دام‌پروری برای گرفتن بیعت با اختیاراتِ مطلقه در قانون سلطه، یکی هم سفسطه‌ی انتخاب بین #بد_و_بدتر در نظام غیردموکراتیک است، که هیچ تضمینی برای خوانشِ رأی (حتی به گزمه‌های غیرپاسخگو) در آن وجود ندارد، جز حکمِ ارباب.
یکی از تمسخرآمیزترین تاکتیک‌های ارباب که به ریشِ ملتِ صغیر و هالو می‌خندد، القاء "تاکتیک بدوبدتر" است که اصولا در نظام غیردموکراتیک بی‌معناست و تنها در نظام دموکراتیک معنادار است و جز بیعت با قانون ارباب و سیاستهای کلان فرهنگی، نظامی، اقتصادی و سیاسی برای صدور منابع ملی در قطار صدور خود بر دو ریل چپ(اصلاح‌طلب) و راست(اصولگرا) به غیرخودی تا دیار قدس، ثمری ندارد!
ملت می‌تواند خواستار استرداد اراده ملی براندازی شده باشد، و نه #براندازی سخت.
برای ثبت این خواسته، #نافرمانی_مدنی بر خلاف مسیر و شعارهای رسمی و حکومتی، در حاشیه‌ (نه متن) هر میدان دارای مجوز از نمازجمعه گرفته تا راهپیمایی‌های حکومتی و معرکه‌ی انتصخاباتی و سین‌جیمِ گروهی از مقاطعه‌کارانِ ولایی مردمسوار در مجلس، همراه با اعلام خواسته‌های بنیادی (نه روبنایی)، کم‌هزینه‌ترین روش استرداد اراده ملی در قانون برای وحدت ملت با ملت به عنوان قوی ترین قدرت مقابله با تجاوز خارجی و داخلی به حقوق ملی است!
وگرنه باز باید بر استیج انتصخابات، از مثله شدن وطن و مسخره‌شدن خویش در یدِ قادرِ مطلقه، لذت ببری!
خود دانی!... چاردیواری، اختیاری!
خیام ابراهیمی
14 خرداد 1397

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...