#فوتبال و سیب کرمو
لچک بهدندان، با یکدست میخاراند و با دست دیگر مچ دستش را سفت در چنگال گرفته بود و طفلِ صغیر را مثلِ نعشِ دشمنِ کبیر، دنبال خود میکشاند.
و کرمعلی یکریز و نستوه، پایش را بر زمین میکوفت و یکتنه و جانانه عرررّ میزد که اِلا و بالله من همین جعبهی مارگیری پشت ویترین را میخوام. و وقتی بصورت فورسماژور چادر سیاه مامانش را چنگ زد و با تکی ضربتی، تِلپی خود را به زمین انداخت و کمی سُرید و دو کیلو سینهریز ریخت توی چشم نگهبانِ روزهدارِ پاساژ،... لُپِ ننهساناز از شرم عینِ سیب لبنانی سرخ شد و، درست وسط معرکهی حملهی قوم مغول به منابع ناموس ملی، با پاتکی موذیانه، نیشگونی از گوشتِ پهلویِ کرمعلی گرفت و با دو سیلیِ انقلابی چپ و راستش کرد و با چند مشت زنجیرهای مخش را موشکباران نمود و نمود و نمود و با تهدید و صدای خفه رجز خواند: خفه شو بچهیِ سرتق! میدم سگ شمبولتو بخوره پدر سگ!
عرعرِ کرمعلی با شوریِ آب دماغ در دهانش در هم آمیخت و به هوا پاشید و یکهو با یک تیپا و شوتی عینِ عجلِ معلق، خودش هم عین حبابی بنفش رفت به هوا... حالا نرو کی برو.
موهبتِ اُردنگی از آقاجانش بود! که همین سحری از #حصر آزاد شده بود و بعد از مدتها محرومیت، با عهدوعیال آمده بودند به سیر آفاق و انفس تا چسب زخمی با طعم نعنا بخرند و بزنند روی سوراخِ سیب کرمویی که قرار بود همین امشب دوتایی سالم گاز بزنند و جشنی بگیرند جشنا...!
خیام ابراهیمی
30 خرداد 97
امشب: #فوتبال و جنگِ قوایِ اسلام با اسپانیا
#علم_الهدی: پیروزی تیم ملی فوتبال پیروزی اسلام و نظام بود! برخی آنرا مصادره می کنند...
لینک: https://www.youtube.com/watch?v=8_udZX-QvLs
No comments:
Post a Comment