Wednesday, April 17, 2019

امید به طعم گنگ پشن‌فروت


امید به طعمِ گنگِ "پشن فروت"
*
"
ستایش" دروغی بیش نیست در تکریمِ اصالتِ شیرِ بُز
که طعم تلخ دروغ و نفرت و حذف دارد؛ نه عشق و جذبه
هر چند طعم کاغذ از گیاه باشد
چه بسا پاسخِ جنایتِ یک گناه باشد
از حقیقتِ شیر بُز دروغی بیش نمانده
وقتی عادت به جویدنِ کاغذِ تکلیف شبِ اولِ دبستان دارد
که خط خورده با خودکار سرخ ایمان
و خط خطی شده با خودکار سبزِ کفر به‌جایِ علف.
ستایش یعنی جویدن گلی پژمرده با تیغ و برگ
که روی دست کودک گلفروش جامانده.
...
برق نگاهت آب ندارد و خشک شده، آقا!
میان نی‌نیِ چشمان گنجشک‌هایی
که به دانی و دامی شوق دارند و نمی‌دانند.
چه امید بسته‌ای به سرنوشتِ مُهر شده
بر پیشانی پینه‌بسته‌ از داغِ کارنامه‌ی قبولی؟
کشته مرده‌ی مردنم میان مردمک‌ها
مرده‌ی زندگی کردنی میان آدمک‌ها
بگذار ناامیدت کنم از اولین پرواز
کرم‌ها درون پیله‌های جاودانگی، پروانه نمی‌شوند
و انگل‌های نشُسته از وضو روی دست و پای شاگرد
به فرمان هیچ غول چراغ جادویی
نه زالو می‌شود و... نه زالو اژدها
بیهوده امیدواری در دورِ باطل امیدِ ناامیدها
کشته مرده‌ی مردنم میان زالوها
مرده‌ی زندگی کردنی، میان دو ویرگولِ خونی در انشاء‌ها
که در آغاز کلمه بود
و کلمه حلوایی بود
و حلوای تن تنانی... چون نخوری ندانی!
و چه دانی معنای "پشن فروت" را در استواهای عشق
و ما ادراکَ ایمان در وزنِ منطقِ بارشده بر خرها پایِ کرسی‌ها
آن میوه‌ی بهشتی را در قطبِ سردِ جنوب و شمال کاخ‌ها
همچو بادکنکی در آسمانِ اولِ معراجِ سلول‌ها
آنقدر نترکیدی از هبوط در کنج قفس‌ها
که کرم انداختی در غمبادِ درون پوست زمختِ گردوها
لاک‌پشت شده‌ کرم آسکاریس در معنای مارها
انعطافی برای خزیدن نیست از این روده تا تا رستاخیز رودها و دریاها
باید چون مار هفت‌رنگ پوست انداخت و خزید
از روزنِ تاریکِ چادرِ آن زلزله
تا سوراخِ چادرهایِ گل‌آلودِ سیل و ولوله
به سوراخِ پنهانِ هر صندوق‌ و جعبه‌ها
زخم می‌زند این مار بادیه نشین
با نیش به خویش و پوست نمی‌اندازد در عقوبت‌ها
هزار بتخانه پنهان است از میدانِ کشتارگاه تا کوره‌پزخانه‌‌ها
از مسلخ مسجد‌الاقصی تا دباغی و بقعه‌ و کعبه‌ها
افسانه‌ی آه و خضری و هیچ عاطفه‌ای نمانده دیگر برای عطوفت‌ها
لَن تسطیعَ مَعیَ صبرا... یا موسا سوراخ کن بلَم را پشتِ سَدّ کرخه‌ها
در طبیعتِ زنده‌ی اطرافِ کارون‌ها
خشم نشخوار می‌کنند قربانیانِ سکه میان آلتِ صد دام‌ها
در مشهد صیغه‌خانه‌ها زِ بُزمرامیِ سگ‌ها
که با جیغی بنفش غش می‌کنند از درون تصویر قاب ماه و آه‌ها
میان انفجارهای رنگارنگ و پی‌درپی بادکنک‌ها در میدان مین سرابها و سردابها
نارنجکی درون نارنج‌ها...
آه از تکرار قتل‌ها و زنجیرها و #سپاه ملخ‌ها
که افتاده به خوابِ مزرعه‌ی کرم‌ها و زالوها و آدمک‌ها
بیهوده امیدوار است خوکی که مهر‌ه‌ی مار می‌اندازد پشتِ سیل‌بند‌ها
و اشک تمساح می‌بارد درون باتلاقِ گاوخونی و کویرها
تکلیفت را روشن کن آدمک!
یا تجاوز به حریم باروَری ابرها
یا شور و عاشقی در نسیم‌ها و بادها
از شوره زار شوراهای همدلی در قنات‌ها
تا سبزه زار فراخ دشت‌ها
تا جنگلِ ضیافتِ "پشن‌فروت‌ها"
بر سفره‌ی فرصتِ آغوش در ولایتِ انسان‌ها
این آب و خاک مشترک از آنِ هیچ بُزِ گری نیست، آقا!
خاک بکری است از آنِ تمامی ذره‌ها
دریایی است از آنِ تمامی قطره‌ها
اختلاس چه می‌بافی در بانکِ خون
با رگِ خشک آدم‌ها...
میانِ قواعدِ صنعتیِ عروض‌ها در قوافیِ شعرها
از طعمِ خوشِ انسان و عشق چه می‌دانی در کویرها
ای غریقِ ورم کرده در خون و جنونِ جن‌ها.
خیام ابراهیمی
22
فروردین 1398
Passion Fruit
میواه‌ی گرمسیری


سیاه چاله و #سپاه

1) سیاه چاله
#سیاه_چاله
 مثل عمامه‌ی سیاهی است، که دورش را گیسوی نورانی ترامپ گرفته.
مهم این است که مثل یک سیاه چاله، تار و پود عمامه‌ی سیاهی نشوی که گیسوی نورانی ترامپ دورش را گرفته و غافل نشوی که تمام این بازی در استیج چادر سیاهی صورت می‌گیرد که ناشی از جهل توده‌هاست و کافی است که نور ستاره‌ات در تاریکی افول نکند!
انتشار اولین عکس از یک سیاه‌چاله فضایی
در اتفاقی نادر ستاره‌شناسان اولین عکس از یک سیاه‌چاله فضایی را نمایش دادند. کارشناسان این اتفاق را شروع دوران جدیدی در علم معرفی ‌کرده‌اند. دانشمندان برای تهیه این عکس، ۸ رادیوتلسکوپ بزرگ را به هم مرتبط کرده بودند.
در شش کنفرانس خبری در سراسر جهان، ستاره‌شناسان اولین عکس ازیک سیاه‌چاله فضایی را نمایش دادند. کارشناسان این اتفاق را به منزله شروع عصری تازه در شناخت کیهان دانسته‌اند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در شش کنفرانس خبری در بروکسل، واشنگتن، تایپه، توکیو و سانتیاگوی شیلی دانشمندان عکسی بی‌نظیر از یک سیاه‌چاله فضایی را منتشر کردند: یک سوراخ سیاه که دور آن را حلقه‌ای از آتش سرخ و نارنجی گرفته است.
ستاره‌شناسان با استفاده از تلسکوپ قادر نبودند چنین تصویری عکاسی کنند. برای اینکه چنین عکسی تهیه شود، به تلسکوپی به بزرگی زمین احتیاج است.
ستاره‌شناسان هشت رادیوتلسکوپ بزرگ در سراسر دنیا را به هم مرتبط کردند تا تلسکوپی عظیم را شبیه‌سازی کنند.
از سال ۲۰۱۷ ستاره‌شناسان در حال گردآوری اطلاعات هستند و اطلاعات خود را در سراسر دنیا با هم به اشتراک می‌گذارند تا سرانجام توانستند تصویری را که آلبرت انشتین ۱۰۰ سال پیش محاسبه ‌کرده بود، به دست بیاورند: جرم عظیمی که هر چیزی در نزدیکی خود را جذب می‌کند و می‌بلعد.
گامی جدید در دانش ستاره‌شناسی
به گفته کارلوس موداس، پژوهشگر کمیسیون اتحادیه اروپا، این عکس گامی به سوی عصری جدید در دانش اخترشناسی‌ است. دیگر دانشمندان نیز این دستاورد را حتی شایسته جایزه نوبل دانسته‌اند.
سیاه‌چاله‌ها مانند سیارات یا ستاره‌ها دارای سطح نیستند و به جای آن گستره‌هایی در فضا هستند. آنها دهان بزرگی دارند و منتظر بلعیدن هر چیزی هستند که به آنها نزدیک می‌شود.
سیاه‌چاله‌ها ستارهها را از مسیر خود منحرف می‌کنند و نور و ستاره و هر آنچه به آنها نزدیک باشد را با جاذبه عظیمی که دارند، به درون خود می‌کشند.
نمایان‌ترین شکل سیاه‌چاله‌ها این است که آنها به یک گرداب سیاه عظیم شبیه هستند.
https://www.dw.com/cda/fa-ir/science/a-48279430


انتشار اولین عکس از یک سیاه‌چاله فضایی | DW | 10.04.2019
DW.COM
انتشار اولین عکس از یک سیاه‌چاله فضایی | DW | 10.04.2019
انتشار اولین عکس از یک سیاه‌چاله فضایی | DW | 10.04.2019


  •  

2) سپاه نظام، پشت #سد_انسانی مخفی است!
ببینیم که مردم چگونه در غیاب مرده خواران، بدن خود را در مقابل سیل، سد کرده اند!
به جای چالش آب بازی تا مج پا و تا زانو در آب، جای صدها لودر و کامیون و پل سیار برای خاکریزی و سد بندها در حوالی شهرها و روستاها خالی است! آیا باید مردم بدن خود را سد بند کنند؟
ظاهرا بناست که مردم درمانده و مستاصل شوند! تا در بی چیزی سیستماتیک ذوب در ولایت یک کره شمالی دوم شوند! آنها از روی جنازه‌ی بازیچه‌های روحانی هم خواهند گذشت. چون روحانی خود بازیگردان و بازیگر و کارگردان و بالاخره خود سناریست سبز و سرخ و بنفش و سیاه و در یک کلام استراتژیست و امنیتی ترین حقوقدان نظام و استاد پیچاندن در اتاق فکر ایشان است.
روحانی: اینجا نیورلئان نیست!
بله اینجا خرمشهر است... کرمانشاه است... سرپل ذهاب است... و حالا گلستان و لرستان است و باز بحران ملی در خوزستان است...
سپاه تنها به پشتوانه ی قانون اساسی، روی جنازه‌های مردم و پشت سد انسانی، برای تصاحب کل زمین، ایران را ویران کرده است.
چون در نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نشانه‌ای از نام و نقشه‌ی ایران نمی یابید!
https://www.youtube.com/watch?v=Gi7UDGJfR6c

داداشی امیرو تو برادر فروشی نه برادر

داداشی امیرو!
گفتی: با تمام اختلافات، ما با هم برادریم و بیایم آشتی کنیم و دشمنو لوله کنیم.
من میگم: به‌جای اینکه امیرِ تنهایی در سیاه‌چاله بشی و همه رو در روح تاریکِ خودت متلاشی و ذوب کنی، بیا سند خونه رو که با عقیم کردنِ قانونیِ اهالی خونه، دزدانه بنام خودت زدی، به نام همه بزن و مملکت رو به صاحبانش برگردون، اونوقت نه دزدی باقی‌میمونه، نه کتک کاری و نه قهری، و نه چماق و فحش و سیلی و جنگی و نه بالارفتن از دیوار و گروگانگیری و نه تحریمی.
"
برادرم" وقتی راضی شه از روز اول با کلاهبرداری و خدعه‌ی قانونی و زورگیری‌عقیدتی، سند شش دانگ خونه رو به‌نام خودش بزنه و حق مشترک و مال همه رو بخوره و بصورت قهرآمیز تمام خانواده رو از حق مسلم در ملک‌مشاع محروم کنه و خودسرانه اموال همه رو خرج راهزنی و گروگانگیری و گروگانفروشی و دزدی و دریدن و جنگ و جنون و کین و عقده و هوی و هوس خودش بکنه و همه رو درگیر تحریم و فقر و فلاکت و فساد کنه و قطره قطره خون شریکان رو توی رگِ بیتِ خودش تزریق کنه و از حرامزاده‌گی فرزندانش هم نترسه و خودسرانه برای همه سرنوشت بنویسه و از همه مثل یک آلت برای تجاوز به هر غیرخودی استفاده کنه و 40 سال با حیثیت میلیون‌ها شریک، با هر دیوانه‌ای دست رشته بازی کنه و برای بالاکشیدن حقوق عمومی، مادر و پدر و خواهر و برادرش رو به سیخ و صلابه بکشه و مثله مثله کنه و از حق طبیعی و زندگی انسانی محروم کنه و همه رو قربانی مالیخولیا و توهمِ خودش بکنه و اسمشون رو بذاره شهید تا با غصب خون اونا زورگیری رو حق خودش بدونه، اون دیگه برادر نیست و از هر آرسن‌لوپنی جنایتکارتره و باید در اولین فرصت با سایر اهل خونه متحد بشیم و به‌عنوان یک دیوانه‌ی زنجیری هر چه زودتر در یک تیمارستان بستریش کنیم.
پس بیا تا دیر نشده سندِ این خونه رو به نام همه بزن، تا هم از شر دشمن مشترک خلاص بشیم و هم برادریت ثابت بشه. یادت باشه این تو بودی که سر همه رو بردیدی و با همه قهر کردی! پس این تویی که باید #آشتیکنی! چون تا وقتی هار بودی همیشه ثابت کردی که نه من و نه تو... الان هم داری یا با دوز و کلک خدعه می‌کنی، و یا به عشق دلالی تحریم و جنگ، پوستین شرافت و انسانیت رو دو دَرِه می‌کنی، تا مفت مفت از جنازه‌ی مردم سنگر بسازی و برای تداوم تجاوز و چاپیدن و دریدن‌های تاریخی بعدی، سالم بمونی... ننه من غریبم و قالتاق‌بازی هم حدی داره، بالام جان! چرا لقمه رو دور سرت می‌چرخونی؟ خانه‌ی مشترک و مملکتو پس بده، همه چی درست میشه. هرچند شغل شریفت رو که راهزنی و زورگیری و سلاخی و پوست کندن و سرکیسه کردنه، از دست بدی. به همین سادگی.
درِ دیزی بازه... حیایِ گربه کجاست؟ داداشی امیرو!
بچه گیر آوردی ملت صغیر رو به نیت #تفخیذ شرعی به حکمِ ولی؟!
#خیام_ابراهیمی
21
برزخ فروردین 1398 انیرانی
#اصلاح_جلب #اصولگرا
#کلید 
قفل خونه رو ... بده به دست صاحبش
#دزدی_قانونی_بسه ...
خونه رو پس بده به ما.
#amire_tanha
#trump
#iran
#ترامپ


تا کی؟ #تکرار


تا کی؟ #تکرار اخبار زنجیره‌ای فساد بنیادی توسط رسانه‌ها.
آیا خسته نشدید از این دور باطل؟
مردکِ تدارکاتچی! ای شریک خونخوار و مرده‌خوار از رگ محذوفین قانونا عقیم.
اگر براستی هواخواه مردمی، از قانون سلطه و ضدمردمی توبه کن و صراحتا برای تغییر قانون‌اساسی به‌نفع حضور تمام مردم، فریادی بکش و #فراخوانی بده برای حضور اکثریت گردِ اقلیت در نمازجمعه، تا مشروعیت ایشان از سکه بیفتد و تغییر مسالمت‌آمیز قانون به اعتبار عدم بیعتِ اکثریت، اثبات و الزامی شود! لعنت بر کلاهبردارانِ ریاکار و خائن به مردم، که از آنان که شمشیر از رو بسته‌اند خطرناک‌تری و برای سواری‌گرفتن از امت خود، به نفع سلطه‌ی صنفِ رمّالان، اکنون لال مرده‌ای و کاری جز خالی کردن دل مردم نداری، اِلّا برای #تکرار بیعت با قانون زورگیران‌عقیده و کاسبان خون مردم در رگ خاندان خود و در قطار انقلابی صدور جنگ و تحریم تا دیار قدس.
تا کی؟!!
آیا بس نیست، این همه لقلقه‌ی تکراریِ اخبارِ نظامی که باید مستخدمِ شریکان خاک مشترک باشد، نه ارباب و خدایِ متوهم و تمامیتخواهِ ایشان؟! شرم نمی‌کنی از رضایت به این حرامخواری روی جنازه‌ی مردمی که در دامن ولایت شمایان زامبی شده‌اند؟
#گام_دوم 
یعنی تغییر فله‌ای بازیگران و تیرخلاص‌زن‌های #گام_اول با بازیگرانِ جدید، با پیش درآمدِ افشاگری رسانه‌های صادراتی خودی در پوستین مخالفین نظام! با این تاکتیک عوامفریبانه یکی یکی مهره‌های قدیمی را از دور خارج می‌کنند و نیروهای تازه‌نفس را وارد گود می‌کنند؛ اما هنوز آنکه سرنوشت می‌نویسد قانونا یکی است، نه گزمه‌های جدید. این یعنی رنگ کردن خر در روز روشن به شکل عیان. وای به حال دلخوشان و ساده‌دلان.
تا کی ناله و شیون و نوحه‌خوانی از جنایتِ نظام، توسط روزی‌نامه‌ها و تریبون‌های کاسبِ مجازی و ماهواره‌ای؟ که اگر جنایتی نباشد، بیکارند!
رسانه‌های کاسب با دلالیِ پیمانکارانِ خونخواری و تکرارکنندگان اخبار سرگرم‌کننده‌شان، آب به آسیاب قاتل شهروندان ایرانی می‌ریزند و برای منابع مالی‌شان وقت می‌خرند تا حواس مردم را از اصل ماجرا پرت کنند و کثافت وجودی خود را کش دهند.
آقا خسته نشدید از تکرار و تشریح اخبار گندهای زنجیره‌ای نظام؟
معلوم است که این نظام تا 1400 سال دیگر در چاه ویل خود گند پس‌انداز کرده تا هی رو کند و هی شما آن را تکرار کنید و آه بکشید! یعنی تا 1400 سال دیگر می‌خواهید اخبار هر گندی را از هزار سو و با هزار روایت، بو بکشید و تشریح کنید؟
این نهایت حماقت است که کسی فکر کند اینها سر و ته یک کرباس نیستند و جملگی ملت غیرخودی را صغیر و خس و خاشاک نمی‌دانند و نهایتا ملت را آلت ولایت بر امت خودشان نمی‌خواهند.
سردمدارشان همین #خاتمی شیاد که بی‌شرمانه از قول مردم گفت: مردم ما دموکراسی نمی‌خواهند؛ بلکه مردمسالاری دینی می‌خواهند (یعنی مردم ما یک سالار دینی می‌خواهند که او بتواند از آنها تا دیار قدس سواری بگیرد)
از این رذیلانه‌تر سخنی از کسی نشنیدم که با دروغ‌های زنجیره‌ای تنها یک تدارکاتچی بود و نقش دون‌کیشوت را بازی می‌کرد و با دزدی اعتماد ساده‌دلان برای خود کاریزمای ننگینی خرید و حالا همان را#گروگان گرفته و لال مرده.
بینوا آنانکه هنوز چشمشان از دیدن #سید_خندان کلابیسه می‌رود.
آقا جان! قانون اساسی، کل کفار (یعنی غیرمؤمنین به بردگی و زورگیری عقیدتی) را از شراکت در مکانیسم تصمیم‌سازی و نوشتن سرنوشت عمومی حذف کرده و بنابراین بر اساس باور خودشان، نماز تمام معتقدین به قانون اساسی در ملک غصبی باطل است؛ آنوقت عده‌ای تیرخلاص‌زن دیروزی در لباس نو به‌عنوان مقلدین کور معمار تفخیذ، بر سجاده‌ی دزدی و زمین غصبی، ظای ظالین و سوت صلوات را بلندتر کش می‌دهند!
از طرح تکراری جنگ زرگری بین دزدان قانونی چه سود؟ جز هیاهو و چاه‌نمایی و انحراف مردم بینوا برای حفت شدن در آدرس نادرست.
تا کی باید به‌عنوان یار تمرینی و شریک قانون دزدان و رفیقان قافله، آب به آسیاب قانون اساسی غاصب و قانونمداران دزد اراده مردم ریخت؟
باز هم گلی به جمال هموطنان دلشاد و مرفهی که در این مصیبت قانونی، عین مسلسل به قلب مردم غزل عاشقانه بانضمام تصویر مه‌رویان هندی شلیک می‌کنند.
چرا درد و بلا را از هزار سو هی #تکرار می‌کنید؟... تا کی؟
آیا سادومازوخیسم دارید؟ و یا خود کاسب و ویژه‌خوارِ بحرانید؟
#خیام_ابراهیمی
19
فروردین 1398 انیرانی


RADIOFARDA.COM
محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق ایران، ضمن عذرخواهی از مردم به دلیل شرایط کشور، مطالب مطرح شده درباره «فروپاشی» نظام جمهوری اسلامی را «القائات» و «جنگ روانی» خواند و گف....

پرسش بنیادی از اصلاح‌جلب‌ها

پرسش بنیادی از اصلاح‌جلبها
بنیادی ترین پرسش از این اصلاح جلبها این است که اصلا اصلاح طلبی یعنی چه؟ و قرار است چه چیزی اصلاح شود طوری که تمام مردم بتوانند در نظام تصمیم سازی سرنوشت در خاک مشترک شریک باشند؟
تعیین کننده ی عقوبت تمام منابع طبیعی و توان ملی سیاستهای کلان کشور است که قانونا به یک نفر هدیه شده است. و آن ولایت مطلقه فقیه است. و مردم با امید به قانون اساسی در واقع با چنین قدرتی بیعت میکنند.
آنچه ایشان از آن به عنوان اصلاح طلبی دم میزنند تنها یک فریب روبنایی است و معنای آن این است که ما میتوانیم با روشهای نوین فریب مردم، امید را در دل مردم سبز کنیم و اقتصاد را توسعه دهیم.
باور کنید بیشتر از این شعارهای روبنایی که اصولگرایان هم میدهند نیست. شاید فرقش تنها در اندکی آزادیهای روبنایی و عموافریبانه مثل شل گرفتن حجاب و تفریحات روبنایی باشد.
وگرنه اگر قرار باشد باز یک شخصیت با قدرت مطلقه و یا حتی شورایی مذهبی با قدرت مطلقه تعیین کننده ی سیاستهای کلان مملکت در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی باشد، باز هم مردم تضمینی در دست ندارند که بتوانند در این سیاستهای از بالا به پایی دخالت کنند و این یعنی ایشان هم همچون اصولگرایان مردم را صغیر میدانند و حق نوشتن سرنوشت را مختص به خودشان میدانند، نه همه.
این یعنی اگر فردا گفتند باید به جای دیار قدس، انقلاب امام خمینی را به شمال افریقا صادر کنیم باز هم باید ظریفی باشد و بیمارستانی را در اوگاندا بسازد و ملت درون چادرهای زلزله نفله شوند. خاتمی حتی در طرح دزدی گفتگوی تمدنهایش در امریکا وقتی با ایرانیان سخن میگفت از ایشان میخواست سرمایه های خود را به داخل مملکت انتقال دهند و در منافع امت اسلام شریک شوند. اصلا موضوع این نبود که ایرانیان بتوانند در تعیین سیاستهای کلان نظام شریک باشند.
و یا خاتمی خودسرانه به مردم حقنه میکرد که مردم ما دموکراسی نمیخواهند، مردم ما مردمسالاری دینی میخواهند.
کسی هم نبود به او بگوید که خب اگر قرار باشد این مردم از نظام تصمیم سازی به دلایل کافر بودن و یا مؤمن نبودن به 5 دین رسمی و حکومتی بر اساس زورگیری عقیدتی باور نداشته باشند و حذف شوند، شما چطور میخواهید بفهمید مردم چه میخواهند؟
به همین دلیل ایشان را باید اصلاح جلب نامید چون جز دروغ و کلک مرغابی و فریب مردم با واژه ها هنری ندارند.

خیانت میر و سید فراموش نخواهد شد


واقعا در حیرتم از بصیرت و درایت پیروان میر و سید... ظاهرا عشق است و مستی... و در مستی از هشیاری نیست.
هنوز به میرشان امید دارند و منطقشان این است که درست که نظام فاسد است اما قانون اساسی قسمتهای خوشگلی دارد که اگر همین قانون اجرا شود خیلی خوب میشود... یعنی قرار است چند هزار سال دیگر این سفسطه را تکرار کنند ترامپ میداند و عموسام و ملکه و پوتین و امانوئل مکرون.
به دوستان برای هزارمین بار عرض کردم:
با درود!
چرا باید ساده دلانه بدون راستی آزمایی به به زلم زیبمو و درب باغ سبز قانون اساسی نگریست؟ و آن چاه نمایی ویژه خوارانه را تکرار نمود؟
گیریم قانون اساسی فعلی، موشک قاره پیمای با آخرین سیستم تکنولوژی و با بهترین اصول دموکراتیک.
اما موضوع این است که سوخت این موشک بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی بصورت دربست در انحصار تکدستِ قدرت مطلقه است. مسیر آن را او تعیین میکند...سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی را برای صدور انقلاب به دیار قدس در تحریم 40 ساله را او تعیین میکند و اصلاح طلبان و اصولگرایان تنها لکوموتیوران و تداکاتچی و خدمه ی این قطارند. اعتدالیون هم ریل چپ و راست را میزان میکنند تا این قطار در راستای حکم حکومتی یک نفر از مسیر خارج نشوند.
مسافرین این قطار وقتی در صفهای صندوق بیعت با این قانون و قدرت مطلقه اش، وقتی سوار شدند نمیتوانند سفارش دهند که قطار پرواز کند و به توکیو برود. مقصد را رهبر تعیین میکند نه روحانی و خاتمی. این همان پیچ انحراف و فریب مردم در حصری 40 ساله است که تنها توبه از این قانون و درخواست تغییرش برای انتقال قدرت مطلقه به تمام مردم و برای نوشتن سرنوشت 80 میلیون نفر ممکن خواهد شد.
#تکرار این دور باطل جز اتلاف توان ملی در بر ندارد...نتیجه اش بر باد رفتن زیرساختهای بنیادی مدنیت و امنیت مملکت است که 40 سال در خفا برای سیلی زدن به امریکا و تحریک ارتش عراق برای قیام علیه صدام پیش از جنگ و انتقال تمام منابع طبیعی به فلسطین و لبنان و سوریه و عراق صرف شده است و یک کلام از مردم استعلام نشده و از مردم به عنوان گوشت صادراتی برای جنگ مقابل دشمن متوهمانه استفاده شده است.
حالا تاکید بر اینکه این قانون اصول پیشرفته ای دارد تنها یک چاه نمایی بیش نیست که مسئولیت ملتزم به قادر مطلقه تنها برای ویژه خواری بر اساس توهم از آن سوء استفاده میکنند.
فرامش نکنیم که خاتمی خودسرانه از جانب خودش به مردم تحمیل کرد که: مردم ما دموکراسی نمیخواهند! مردم ما مردمسالاری دینی میخواهند. این یعنی مردم باید با یک سالار دینی بیعت کنند تا او مثل طفل صغیر ولی ایشان باشد چون ملت صغیر صلاح خود را نمیدانند و به یک متولی نیازمندند.
خب این حضرات نوضیح نمیدهند که چطور این ملت صغیر تنها به کار بیعت با یک سالار و گزمه های بی اختیار و تداکراتچی و آبدراچی اش می آیند که مکلفند با تقیه صغیران را با عبای شکلاتی و اسباب بازی و دروغهای زنجیره ای سر کرا بگذارند؟
موضوع این است که در شاهراه صدور انقلاب به دیار قدس نه محمود از خود اختیار داشت و نه محمد و نه حسن و نه ابراهیم... و هر یک به تشخیص کارگردان بازیگر یک سکانس از سیاستهای کلان تک نفره بوده اند و رای مردم هم به خوانش خودشان است.
مصداق این عوافریبی اینکه: موسوی که به صندوق 88 اعتراض کرد بدون تغییر قانون و قانونمدار در 92 و 96 با این قانون بیعت کرد...بدون اینکه کسی از او بپرسد مگر همان قانونمدارا با همان اختیار برای مصلحت نظام که از اوجب واجبات است چرا نباید آراء را تعدیل کند... تا اختلاف 40 درصدی بین اصولگرایان و اصلاح طلبان در سال 76 در سال 92 و 96 به 3 درصد برسد تا اگر در دور بعدی هر مصحتی پیش آمد و جای این دو عوض شد آنوقت ملت با حافطه ی تاریخی اش باور کند که لابد رای مردم مؤثر بوده است.
40 سال همینگونه برای مصحلت سلطان با ملت بازی کرده اند و باز اگر قرار باشد عده ای از قسمتهای خوب قانون بگویند دیگر باید عاقبت این مردم ساده دل را معجزه تعیین کند.
غیر شعارهای مفت و بازیهای قادر مطلقه با مردم و گزمه ها کدام اختیار مسئولین نظام اصالت دارد جز اینکه باید مجری و بازیگر خوبی برای سیاستهای کلان باشند...اصولا مردم در مقامی نیستند که به مسئولین سفارش دهند...مردم تنها حق بیعت دارند و بازیهای روبهان سبز و سرخ و بنفش تنها برای فریفتنشان تا پای صندوق بیعت است...ولاغیر. دوست عزیز.
ممنون میشوم اگر اشتباه میکنم مرا آگاه کنید که چه تضمینی هست که اراده ی مردم درست خوانش شود...وقتی تمام مسئولین قانونا ملتزم به حکم حکومتی هستند و گذشته از آن دستی بالای تنها دست قدر قدرت قانونی نیست؟!
ۀطفا از بدی نقش محمود و قیاسش با میر نگوئید. میر و سید و هر بنی بشری اگر اندکی بخواهند اعمال اراده کند اصولا نقشی درخور به او در سکانس ولایی واگذار نمیشود. مسئله کاملا قانونی است. اگر ملتزم نیستی...هررررری.
به همین دلیل است که تنها قانونمدار راستین نظام همان رهبری است که از قدرتش بر اساس بیعت در صف ایستادگان بهره برده است. و چون اگر در صف هم نایستید او کار خود را میکند بنابراین سزاست که به موازات سف سفی بسته شود برای توبه از قانون اساسی. آیا میر و سیر چنین شهامتی دارند که از ویژه خواری توبه کنند؟... فکر نکنم!
منتظر پاسختان هستم.



نقد سخنان و راهکارِ سلبی آقای تقی روزبه


نقد سخنان و راهکار جناب آقای تقی روزبه
ادبیات سلبی یعنی اعلام تخاصم و جنگ با نیروی مقابل. اگراین ادبیات سلبی در نبردی نابرابر و با جیب خالی و پز عالی با شعارهای مبتنی بر فلسفه ی انتظار و بدون برنامه ریزی و نقشه ی راه اتخاذ گردد، در واقع نوعی حماقت و اقدام به خودکشی است. و اگر با به امید اقدام مردم ناتوان و غیرتشکیلاتی با تحریک ایشان در دام صاحبان قدرت صورت گیرد، اگر بر اساس ماموریت آتشبیاری برای آتش به اختیاران صورت گیرد خیانت و مشارکت در جنایت است. بنابراین رویکردی بر اساس انتظار زایش طبیعی با ادبیات سلبی به هیچ عنوان روشی علمی نام ندارد و این همان روش تریبونهای وابسته به منابع مالی مشکوک و اپوزیسیون صادراتی و ناآگاه است.
40 سال است که ویروسی به نام ادبیاتِ سلبی موجب شکافی طبقاتی و تحریمی مستمر در دامچاله‌های سلاطین جهان شده است. عقوبت چنین ادبیاتی از نظریه تا تئوری تا پراتیک در میان بازوان اختاپوس قدرت، نظام شوروی بود. نفی ادبیات تنش آفرین سلبی، به معنای سازش با نظام سلطه نیست. بلکه چایگزینی ابزار تاریکی ویرانگر با نور حیابتخش است. چون محو تاریکی با تاریکی مقدور نیست. تنها با هجوم نور است که تاریکی تصرف میشود. اما اغالب نظامهای ایدئولوژیک بر خشت بنیادی تضاد منافع بر اساس دوگانه‌ی حق و باطل، عملا و همواره یار تمرینی نظام سلطه در نبردی نابرابر از محل خودن توده ها بوده‌اند! و چنین نگاه ویرانگری همواره بر افق دیدن اکثریت انقلابیون سنتی سیطره داشته است.
سخت تر از انقلابی اجتماعی، انقلاب در نگاه و ادبیات شخصیتهای حقیقی و حقوقی است. به باورم بدون تحول این خشت ابتدایی در دوران فعلی، تحولات اجتماعی در دامچاله‌های نظام سلطه، مقدور نخواهد شد! دلایل چنین باوری نیازمند واکاوی و تحلیل و بررسی بنیادی به ضرورتِ ادبیات نوین ایجابی-جذبی به جای ادبیات سنتی "سلبی-حذفی" در نگاه اپوزیسیون دارد.
ضمن سپاس از تلاشهای ارزشمند جناب روزبه، به باورم نگاه ایشان به دلایل مشروحه‌ی ذیل التقاطی و ابتر است. چرا یک یک پا در سنت و یک پا در دنیای مدرن دارد.
1) التقاط
ایشان مطالبات روبنایی و بنیادی را در سطح طبقات و اقشار متنوع در داخل کشور زیر دو سرفصل و گفتمان و گرایشات چپ و راست بسته بندی می‌کنند! باید عرض کنم که این یک تقسیم بندی نظری بر اساس دیدگاه اندیشمندان است و نه واقعیت ملموس صنفیدر بطن جامعه. از سویی مردم غیرتشکیلاتی ما اساسا دارای فرصت رشد آگاهی سیستماتیک به منافع بنیادی خود نبوده اند و از سوی دیگر به دلیل تغییرات ساختاری نظام حاکم بر جهان در دوران نئولیبرالیسم، در پروسه‌ی تکوین تاریخی جامعه، در هیچیک از زیرمجموعه‌ی موصوف توسط تئوریسینهای اندیشمند چپ نمی‌گنجند.
ایشان بر اساس همان منطق سنتی، نقش اپوزیسیون را به انتظار برای زایش طبیعی و تاریخی احاله میدهند. این یعنی ضمن اینکه به امر مبارزه بر اساس فلسفه‌ی انتظار و در کمین نشستن برای لحظه‌ی موعود نگاه میکنند ضمنا میخواهند از تحولات نامعین اجتماعی میوه‌های علمی بچینند. حال آنکه ایشان علی رغم عنایت به تغییر ساختار نوین نئولیبرالیسم و سازوکار گلوبالیزم جهانی، تاکتیک اقدام مؤثر اپوزیسیون را بر فلسفه‌ی "سلبی-حذفی" در روش‌های مبارزات سنتی بنا نهاده‌اند. حال آنکه در بستر و آوردگاه نبردی نابرابر، و نیز در چنبره‌ی سیستماتیک و هوشمند استبداد خارجی با یار تمرینی استبداد داخلی، فلسفه‌ی انقلابی خشونتبار برای در هم شکستن ساختار نظام استبدادی، بدون نقشه ی راه، نه دارای آلترناتیوی معین و راهگشاست و نه پاسخگوست.
2) اتوریته‌ی گلوبالیزم و نئولیبرالیسم (تشدید تضادهای درونی جوامع پیرامونی)
ما امروزه شاهدیم که بارها و بارها چگونه نظام سلطه‌ی جهانی با شل کن سفت کن و بازیهای متنوع با ملتهای پیرامونی، اربابان بومی را به وحدتی چکشی علیه مردم خود سوق می‌دهد! چگونه با تشدید تضادهای درونی جوامع عقب مانده با تقویتِ گروهگهای ایدئولوژیک و بنیادگرای سنتی (که بنایشان بر تضاد منافع بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و دوست و دشمن است) بر خستهای بنیادی پریشانی ایشان می افزاید! و در مورد مثال ایران چگون در طول 40 سال تحریم سینوسی مستمر، توان ملی را میان امید و ناامیدی با پروژه‌های متنوعی از قبیل تحریم و مسلح کردن دو سوی یک جنگ هشت ساله بواسطه‌ی لابی‌های خود با میدان باز کردن برای فعالیتهای هسته‌ای و مچ‌گیری و برجام‌ها و پاره کردن آن و رگلاژ میزانِ شوک‌های اقتصادی ناشی از تحریمهای زنجیره‌ای چگونه با تحریک و تهدید و تحدید و بازی با انگیزشهای کاذب اربابان بومی و مردم، روی موج بی‌ثباتی این جوامع موج‌سواری میکند و مناسبات مبارزاتی و مردمی را در ساختار امنیتی و نظام استثمارگر حاکم بر ایشان، تبدیل به یک گره کور می‌کند...
به موج مهاجرت اندیشمندان تا مردم عادی، پس از سال 88 بنگرید که چگونه در بن‌بست سیاسی و اقتصادی همچنان ادامه دارد و در فقدان عنصر وحدتبخش سیاسی، مردم و جامعه را از رشد مبارزات بنیادی با ضربات پی در پی ناشی از بازی با مطالبات روبنایی لت و پار و پراکنده و ناامید می‌کند.
3) شناخت مسئله
 در چنین موقعیت خطیری است که علی رغم آن دو گفتمان نظری در سطح اندیشمندان، شناخت مسئله‌ی مشترک و اصلی ملی-میهنی بسیار مهم است. و آن نیست جز اتحاد اپوزیسیون به عنوان هدایتگر مطالبات متنوع مردمی در یک مسیر معین تا نتیجه، به جای واگذاری سرنوشت میهن پریشان، به واکنش‌های استثمارگر داخلی در چنبره‌ی بازیهای استعمارگر خارجی.
به باورم چنین وادادنی از سر گیجی در بن بستی التقاطی و نظری و ایدئولوژیک، رسالت تاریخی یک اندیشمند تاثیرگذار نیست. فلسفه ی انتظار برای زایش طبیعی، نوزاد را مرده به دنیا خواهد آورد، چون مام میهن زیر ضربات اتوریته‌ی اربابان از فلسفه‌ی نظری تکوین جامعه در صد سال پیش تبعیت نمی‌کند.
4) شناخت موقعیت زمانی-مکانی (سیستم‌های محاط و محیط جامعه): 
ما نیازمند واکاوی فلسفی تمام گرایشات محیطی و محاطی در جامعه، بر اساس منافع مشترک کتمان ناپذیریم. منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای نئولیبرالیسم جهانی. منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای نظام ایدئولوژیک بومی. و نیز منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای مردم غیرتشکیلاتی میان این دو اتوریته.
به باورم مشکل اپوزیسیون پراکنده در نظریات سنتی و شبهه علمی نهفته است. اپوزیسیون به عنوان عنصری در مقابل پوزیسیون باید بتواند معادلات سنتی و زمان منقضی را با چشم مدرن در حال ببیند، تا بتواند به هژمونی مؤثر در مقابل پوزیسیون برای تحول در ساختار حاکمیت دست یابد. او باید بتواند برای تمرکز در قوای خود متحد شود و مسئله ی بنیادی وحدت توان خود را شناسایی کند! و این مقدور نیست جز از راه شناخت موقعیت تاریخی در دوران فعلی که بین سیاستهای کلان گلوبالیسم و نئولیبرالیسم و سیاستهای کلان نظام سیاسی حاکم، در آن گیر افتاده است. پس از شناخت این موقعیت چندوجهی پارادوکسیکال است که با شناخت نقاط افتراق و نقاط اشتراک ارباب جهانی و ارباب بومی، ضمن شناسایی منافع مشترک ملتهایشان، بتواند به نقطه‌ی عطفی مؤثر برای اتوریته‌ی مؤثر در سرنوشت توده‌های مردمی دست یابد.
او نیازمند کشف عنصر اصلی وحدت منافع توده‌ها برای دستیابی به یک زبان مشترک است و برای شناخت زبان مشترک حقوقی، ناگزیر است حروف الفبا و واژگانی و مبانی آن را بنای زبان و ادبیات حقوقی خود قرار دهد. با شناخت مناسبات قدرتِ محیط و محاط جامعه، و موقعیتِ قدرت مشترک است که میتوان به طراحی یک پروژه برای کسب یک اتوریته در مسیری معین دست یافت.
عناصر موقعیت:
از عناصر مژثر در موقعیت تاریخی، علاوه بر شناخت مناسبات قدرت محیط و محاط میتوان از عناصر مادی و معنوی مشترک قدرت نام برد، تا بر اساس آن مشترکات بتوان به زبانی غیرقابل سوء تفاهم تا با تمرکز بر مفاهمه و وحدت ناشی از ارتباطات زبانی، به هژمونی لازم و مؤثر برای اعمال مطالبات مشترک و یک استراتژی و تاکتیک سلبی و حذفی و سازمان‌شکن(نه حتی ساختار شکن که نظامِ سلطانی توتالیتر را دموکراتیک کند) دست یافت! بدیهی است که جایگزینی دو سلطان مطقله پس از تحول 57، ناشی از ناپختگی و ابهام و سوء تفاهم و فریب در مبانی جنبش انقلابی بود. و متاسفانه اپوزیسیون ما امروز هم در همان موقعیت مبهم و ضعیف قرار دارد، بعلاوه اینکه دارای هیچیک از عناصر پیدا و پنهان قدرت‌ساز نیست و ضمنا در چنین بلبشو و پراکندگی (بعلت فقدان رهبری کاریزماتیک) سایه‌ی یکدیگر را هم روی هوا می‌زنند. یعنی در موقعیتی هستیم که نه عزم جهانی برای تحول دارای اصالت است وفعلیت یافته و نه نقاط ضعف اپوزیسیون برطرف شده و نه دارای سرمایه‌ها و دارایی و ابزراهای جدی برای تحولی ساختاری است! بلکه در این دریای طوفانی و شب تاریک و گردابی چنین هائل، تنها دلش را به شعارهای نظری و هیجانی خوش کرده و مدام در دامچاله‌های نظام سلطه لت و پار می‌شود و هی بصورت زنجیره‌ای حیرت میکند و عبرت نمی‌گیرد! و از سویی صاحبان منابع مالی هم که حیاتشان وابسته به همین سوژه‌های پریشانی در آب و گل آلود است، به اهل عبرت پایگاه و تریبون مادی مطمئن نمی‌دهند
.
.
بنابراین نیروهای مستقل و غیروابسته و صادق در اپوزیسیون راستین، برای ساختن و دستیابی به هژمونی و قدرت و اتوریته‌ی مؤثر، ضمن داشتنِ اهداف و مطالبات مشترک و شفاف، باید دارای فلسفه و استراتژی و تاکتیک و نقشه‌ی راهی مشترک باشند! چون بدونچنین مبانی معنادار، نخواهند توانست به توان لازم و کافی برای تدوین و احقاق یک نقشه‌ی راه مؤثر، با فتح گام به گام ایستگاههای در مسیر راه تا قله دست یابند! اپوزیسیونی که با وجود این همه ناتوانی در مقابل یکی از پیچیده‌ترین ساختارهای اطلاعاتی-امنیتی بین نظامهای توتالیتر در جهان، تکلیفش با دو ارتش سرکوبگر حکومت معلوم نیست. و نمیداند که بدون وحدت و با جیب خالی و پز عالی، آن هم با ادبیات سلبی-حذفی، تنها آب به آسیاب دلخواه نظام توتالیتر می ریزد و بیشتر از یک دون کیشوت ساده‌دل نیست!
.
اما چنین هدفی با توجه به تمایزات و سلایق و استعدادهای متنوع شهروندان، در ساحت اندیشه و معنویات، سهل‌الوصول نیست و سخت و ناممکن است. هر چند ظاهرا در تحولات سال 57 از موج سواری بر سوء تفاهمات ناشی از چنین بستری، اتحادی مؤثر شکل گرفت. اما آن هم ظاهر مجار بود و چنان تحولی علاوه بر پتانسیل اجتماعی (از قبیل مساجد و مراکز فرهنگی گسترده که در تصرف رهبری این تحولات بود) متکی به تمهیداتی در پشت صحنه نیز بود. از میدان دادن به خمینی در فرانسه با حمایتهای سیاسی کارتر گرفته تا کمکهای مادی اوناسیس و همگرایی بازوان نظام سلطه در انگلیس و فرانسه و روسیه... تا خیانت گروگانهایی در میان دوستان شاه از فردوست تا قره باغی در یک ارتش (نه دو ارتش)...بدیهی است که هیچیک از این عناصر قدرتساز در اختیار اپوزیسیون امروزی نیست که بتواند بستر اتحاد و هژمونی مردمی را مبتنی بر "ادبیات سلبی و حذفی" فراهم آورد.
5) دوران پیشاآزادی و ادبیات خاص آن (نه پساآزادی):
فراموش نکنیم که در دنیای مدرن، که اپوزیسیون و مردم غیرتشکیلاتی دارای استقلال مادی و معنوی نیستند، قدرت رسانه‌های مدرن(که در جوامع سنتی وجود نداشت و در دست هر شهروند فراگیر نبود) وابسته به منابع مالی اربابان، میتواند آتش‌بیار آتش‌به‌اختیاران باشد! بنابراین در چنین دورانی ادبیات ایدئولوژیک با هزار سوء تفاهم و تفسیر متنوع، تنها موجب پریشانی است نه وحدت. بنابراین در دوران پیشاآزادی باید بر حقوق بنیادی شهروندی تاکید کرد که توسط هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی قابلیت نارنجک شدن در نارنج شعارهای آرامانی را ندارد.
ما در بستری دموکراتیک مثل فرانسه قرار نداریم که جنبشها دارای اتاق فکری پاسخگو باشند و امنیت ایشان قانونا تضمین شده باشد. بنابراین در چنین خلائی اتاقهای فکر میتواند خارج از اراده مردم دامچاله بیافریند تا پتانسیل مردمی را در راستای اهداف استراتژیک خود تخلیه کند. بنابراین ما نمیتوانیم جنبش مشکوک دی ماه 96 را با جنبش جلیقه زردها قیاس کنیم. شکی نیست که جامعه‌ی غیرتشکیلاتی در اغلب صنوف و قشرها به دلیل بی ثباتی و فقر و ناهنجاری ناشی از ناامنی مستمر، میان خشمی مزمن و فروخورده، بسیار ناراضی و در فشار و عصبی و آماده‌ی انفجار است. و بر بستر این نارضایتی است که میتوان با جرقه‌هایی کاذب توسط نظام حاکم بر امواج مردمی سوار شد و به آن سمت و سوی داد و شعارهای خود را با دهانهای اجیرشده، بین مردم القاء کرد و این صدای پیش فرض را مثل نارنجکی بصورت سیستمانیک در دهها شهر و روستا تکرار کرد و در موقع لازم منفجر کرد. مردمی که دارای تشکیلات و اتاق فکر نیستند قادر نخواهند شد که چند شعار سمبولیک شسته-رفته را در عرض یک هفته فراگیر کنند! این نهایت ساده‌انگاری است که در زمین نظام سلطه، جوگیر و آلوده به تاکتیکها و بازیهای او شد و همانها را بنای حرکات بعدی خود قرار داد! که در این سناریو این بادکنک کاذب که به شکل نارنجی خوشبو است با نارنجکی در ایستگاهی که در سکانس‌های بعدی ریل گذاری شده، توسط اتاق فکر خواهد ترکید و اپوزیسیون با جیب خالی و پز عالی، مغبون خواهد شد.
.
6) زبان
 مشترک حقوقی 
زبان مشترک حقوقی اولین ابزار مورد نیاز مفاهمه در اپوزیسیون پریشان، برای برقراری روابط مؤثر و کاربردی در راه تمرکز قوا و شناخت مسئله و اولویتها، در راه تدوین یک نقشه‌ی راه علمی و عملی و گام به گام، معطوف به نتیجه که همان به دنیا آوردن سالم نوزادِ آزادی و استقلال بصورت مسالمت آمیز و با کمترین هزینه و بصورت بهینه است، می‌باشد.
زبانی مشترک بر اساس حق بنیادی و مادی در آب و خاک مشترک؟ و نه زبانی ایدئولوژیک و معنوی، مبتنی بر منطق اندیشه‌ی مطلقگرا و یا حتی نسبیگرا، که نیازمندِ بستری دموکراتیک در سازوکار قوای سه گانه و مستقل قانونی مردمی است. استخدام زبان حقوقی مشترک مورد نیاز در دوران پیشاآزادی از اولین گامهای مبارزین راه آزادی و استقلال است که با زبان متنوع دوران پساآزادی نفی و سلب میشود. در واقع تداوم نگاه سلبی در میان بازوان نظام سلطه در عصر جدید توسط مبارزین استقلا و آزادی، سلب قدرت و هویت خویش است. و ضروری است که پیش از هر تحولی ابتدا در این نگاه انقلاب شود. که تاریکی تنها با هجوم نور بر ساه چاله و تاریکی بزرگتر، تصرف شدنی است.
توافق بر سر یک مرامنامه مبتنی بر ضرورتِ چنین انقلابی، این راه رستگاری را بر اساس دو اصل هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی می‌گشاید. مرامنامه ای که با امضاء آن توسط تمام صاحبان حق مسلم، اولین گام اتحادِ حتمیِ محرومین علیه سلطه‌گران، کلید خواهد خورد. مرامنامه ای که تنها وابستگان به منابع مالی قدرت سلطه و یا صاحبان کیش شخصیت با آن مخالفند. باید این دو بت موروثی را بدون آنکه بشکنی، منعطف و متحول کنی! و این مقدور نیست جز با آچمز بت در بتخانه که تنها با یک زبان مشترک حقوقی دارای قدرت و اتوریته‌ی مؤثر و مقدور خواهد شد! باید رعایا به میهمانی ارباب روند و با نشستن بر سر سفره‌ی امنِ او و برنحاستن تا نتیجه، برای خود اعتبار بخرند تا مشروعیت اقلیت را در مقابل چشم تاریخ و جهان از سکه بیندازند. آنگاه: چون که صد آمد نود هم نزد ماست. با تصرف چنین موقعیت غیرقابل کتمانی است که میتواند وارد دوران پساآزادی شد و به زبان خویش سخن گفت، به این شرط که حق آب و خاک از شوراهای محلی تا ملی-میهنی که سازنده‌ی شهروندان مدنی است، تضمین شود! آنگاه این مردم آگاهند که قادر خواهند بود با تدوین و تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سرنوشت عمومی خویش را خود بنویسند! چرا که هیچ قدرتی نباید به خود اجازه دهد سرنوشت نسل نیامده را بنویسد و جامعه را از معنا و رشد انسانی آن خارج کند.
نتیجه:
1- بنابراین راهی نیست جز وحدت اپوزیسیون بر مبنای یک زبان مشترک حقوقی.
2- تعیین نقشه راه تا آزادی و استقلال.
3- #فراخوان عمومی در یک میدان امن گرد اقلیت، برای تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت عمومی ، با #تجدید_رفراندوم "آری یا نه" سال 58( با نظارت نمایندگان مردم مستقل از ایدئولوژی بر اساس حق آب و خاک مشترک) در راستای از سکه انداختن مشروعیت قانونی اقلیت و خرید اعتبار و مقبولیت برای اکثریت تا تدوین قانون اساسی جدید و استقرار 3 قوای مستقل از هم.
4- تشکیل شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی به عنوان تنها راه حضور نمایندگان پاسخگوی مردمی برای تولید شهروندان مدنی در راستای نوشتن سرنوشت عمومی.
با سپاس از عنایت شما.

 https://www.youtube.com/watch?v=H7w7G-DLOug&fbclid=IwAR38-Pf5REGqs8ZHqHbqQuCMcszsbF-e7Hd5ZH0zdynJsAAz4PaeF2SnBMw


یک، دو، سه


یک دو سه
نشئه از لذتِ راهزنی، بیا خود را از چشمِ مستت بیندازم، در حراجیِ آتشبازی نگاهی قفل از عصر حجر، آویخته چون قفلی به پل عشاق بی نام و نشان در پاریس .
1)
بزهای ریشو اگر آدم بودند
به چوپان نیاز نداشتند
که شیرشان را بدوشد و به ریششان رنگ بنفش و سبز بمالد
و برایشان پیام تبریک بفرستد.
بزها اگر آدم بودند
در مراسم قربانی
مقابل صفِ سگ‌ها
در کنار صندوق خالی از علف، صف می‌بستند
و آنقدر بع بع نمی‌کردند، تا...
تا مشروعیت چوپان بی رمه، بی‌معنا شود!
2)
بدونِ صفِ بزها در آخورِ بی‌علف
مشروعیت چوپان بی‌ رمه، بی‌معنا شود
و سگ‌ها از گوشتِ قربانی ناامید شوند
و برایشان تبریک عید ارسال نکند
و قبضِ تلفنِ پیام خودش به آغل‌هایشان پست نشود!
اما بزها جانوران عجیبی هستند
که در فقدان علف
خیال قبضِ کاغذی رابطه را نشخوار می‌کنند
و باز شیر می‌دهند
گیریم آغشته به خون...
3)
قربانت گردم!
هرچند هنر زاده‌ی فقر نیست، اما روزی می‌رسد که در غارِ کهف، سگِ نگهبانت هم می‌میرد و آنقدر بی‌حس می‌شوی که به تماشای سوختن و ذوب شدن خویش می‌نشینی تا آخرین قطره نیز از تو بچکد... آن‌هم وقتی که تماشاچیان لس‌آنجلسی در ونکور برای اثرت که بی مُهرِ چوپان‌ بی قابِ افتخار و عقیم است، پیشیزی نپردازند و تنها برایت درودهای رایگان بفرستند... تا بتوانند روزی با طیاره از آسمان نزول کنند در خاکِ بکرِ پرلاشز و با جنازه‌اش عکس بگیرند و افتخار کنند که آخرین اثرِ نقاش در آخرین نفس ناجیِ همه بود و ما بُز می‌چراندیم.
آن‌وقت باید از توی گور لبخندی بزنی و بگویی: نوش جان!... ما در حسرت یک نان خشک، شیر گاز را باز کردیم... تا قبضِ آب و برق و گاز مصرفی را شهرداری بپردازد... اما بزرگانِ دیار از آبروی خود ترسیده، قبض‌ها را پرداختند و منبسط شدند و سنگ گوری آبرومندانه برپا کردند و بر آن تاجِ گل‌ها نهادند که بهایش دهها برابر بیشتر از بدهیِ نقاش و یک بلیط سفر به دیگرسو بود.
پیش‌تر تنها یک نفر خیال نقاش را در کتاب شعر از راه دور خریده بوده تا قبض تلفن پرداخت شود و چند روزی کش پیدا کند... تا آرزوی بوسیدنش در گور رود.
اما آن خریدارِ گمنام آیا آن قبض واریزی را ریز ریز کرده؟!
کسی چه بداند...
بدرود.
(بخشی از کتابِ یک دو سه ...)
16 فرودین 1397
#خیام_ابراهیمی
#سیل ویرانگر، پرچمِ گدایانِ درگاهِ صدام تکریتی را به مشهدِ دختران صیغه‌ایِ شهیدان راه وطن رسانده، با مرام! دلارت را به نرخِ خون چنج کن و در بریتیش کلمبیا و کبک در کانادا لال نمیر!
لذت بردن از جان‌فروشی به #زورگیری_عقیدتی آدم را زامبی می‌کند، نه فاحشه که شرف دارد با رشادتِ تن‌فروشی.


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...