Wednesday, April 17, 2019

نقد سخنان و راهکارِ سلبی آقای تقی روزبه


نقد سخنان و راهکار جناب آقای تقی روزبه
ادبیات سلبی یعنی اعلام تخاصم و جنگ با نیروی مقابل. اگراین ادبیات سلبی در نبردی نابرابر و با جیب خالی و پز عالی با شعارهای مبتنی بر فلسفه ی انتظار و بدون برنامه ریزی و نقشه ی راه اتخاذ گردد، در واقع نوعی حماقت و اقدام به خودکشی است. و اگر با به امید اقدام مردم ناتوان و غیرتشکیلاتی با تحریک ایشان در دام صاحبان قدرت صورت گیرد، اگر بر اساس ماموریت آتشبیاری برای آتش به اختیاران صورت گیرد خیانت و مشارکت در جنایت است. بنابراین رویکردی بر اساس انتظار زایش طبیعی با ادبیات سلبی به هیچ عنوان روشی علمی نام ندارد و این همان روش تریبونهای وابسته به منابع مالی مشکوک و اپوزیسیون صادراتی و ناآگاه است.
40 سال است که ویروسی به نام ادبیاتِ سلبی موجب شکافی طبقاتی و تحریمی مستمر در دامچاله‌های سلاطین جهان شده است. عقوبت چنین ادبیاتی از نظریه تا تئوری تا پراتیک در میان بازوان اختاپوس قدرت، نظام شوروی بود. نفی ادبیات تنش آفرین سلبی، به معنای سازش با نظام سلطه نیست. بلکه چایگزینی ابزار تاریکی ویرانگر با نور حیابتخش است. چون محو تاریکی با تاریکی مقدور نیست. تنها با هجوم نور است که تاریکی تصرف میشود. اما اغالب نظامهای ایدئولوژیک بر خشت بنیادی تضاد منافع بر اساس دوگانه‌ی حق و باطل، عملا و همواره یار تمرینی نظام سلطه در نبردی نابرابر از محل خودن توده ها بوده‌اند! و چنین نگاه ویرانگری همواره بر افق دیدن اکثریت انقلابیون سنتی سیطره داشته است.
سخت تر از انقلابی اجتماعی، انقلاب در نگاه و ادبیات شخصیتهای حقیقی و حقوقی است. به باورم بدون تحول این خشت ابتدایی در دوران فعلی، تحولات اجتماعی در دامچاله‌های نظام سلطه، مقدور نخواهد شد! دلایل چنین باوری نیازمند واکاوی و تحلیل و بررسی بنیادی به ضرورتِ ادبیات نوین ایجابی-جذبی به جای ادبیات سنتی "سلبی-حذفی" در نگاه اپوزیسیون دارد.
ضمن سپاس از تلاشهای ارزشمند جناب روزبه، به باورم نگاه ایشان به دلایل مشروحه‌ی ذیل التقاطی و ابتر است. چرا یک یک پا در سنت و یک پا در دنیای مدرن دارد.
1) التقاط
ایشان مطالبات روبنایی و بنیادی را در سطح طبقات و اقشار متنوع در داخل کشور زیر دو سرفصل و گفتمان و گرایشات چپ و راست بسته بندی می‌کنند! باید عرض کنم که این یک تقسیم بندی نظری بر اساس دیدگاه اندیشمندان است و نه واقعیت ملموس صنفیدر بطن جامعه. از سویی مردم غیرتشکیلاتی ما اساسا دارای فرصت رشد آگاهی سیستماتیک به منافع بنیادی خود نبوده اند و از سوی دیگر به دلیل تغییرات ساختاری نظام حاکم بر جهان در دوران نئولیبرالیسم، در پروسه‌ی تکوین تاریخی جامعه، در هیچیک از زیرمجموعه‌ی موصوف توسط تئوریسینهای اندیشمند چپ نمی‌گنجند.
ایشان بر اساس همان منطق سنتی، نقش اپوزیسیون را به انتظار برای زایش طبیعی و تاریخی احاله میدهند. این یعنی ضمن اینکه به امر مبارزه بر اساس فلسفه‌ی انتظار و در کمین نشستن برای لحظه‌ی موعود نگاه میکنند ضمنا میخواهند از تحولات نامعین اجتماعی میوه‌های علمی بچینند. حال آنکه ایشان علی رغم عنایت به تغییر ساختار نوین نئولیبرالیسم و سازوکار گلوبالیزم جهانی، تاکتیک اقدام مؤثر اپوزیسیون را بر فلسفه‌ی "سلبی-حذفی" در روش‌های مبارزات سنتی بنا نهاده‌اند. حال آنکه در بستر و آوردگاه نبردی نابرابر، و نیز در چنبره‌ی سیستماتیک و هوشمند استبداد خارجی با یار تمرینی استبداد داخلی، فلسفه‌ی انقلابی خشونتبار برای در هم شکستن ساختار نظام استبدادی، بدون نقشه ی راه، نه دارای آلترناتیوی معین و راهگشاست و نه پاسخگوست.
2) اتوریته‌ی گلوبالیزم و نئولیبرالیسم (تشدید تضادهای درونی جوامع پیرامونی)
ما امروزه شاهدیم که بارها و بارها چگونه نظام سلطه‌ی جهانی با شل کن سفت کن و بازیهای متنوع با ملتهای پیرامونی، اربابان بومی را به وحدتی چکشی علیه مردم خود سوق می‌دهد! چگونه با تشدید تضادهای درونی جوامع عقب مانده با تقویتِ گروهگهای ایدئولوژیک و بنیادگرای سنتی (که بنایشان بر تضاد منافع بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و دوست و دشمن است) بر خستهای بنیادی پریشانی ایشان می افزاید! و در مورد مثال ایران چگون در طول 40 سال تحریم سینوسی مستمر، توان ملی را میان امید و ناامیدی با پروژه‌های متنوعی از قبیل تحریم و مسلح کردن دو سوی یک جنگ هشت ساله بواسطه‌ی لابی‌های خود با میدان باز کردن برای فعالیتهای هسته‌ای و مچ‌گیری و برجام‌ها و پاره کردن آن و رگلاژ میزانِ شوک‌های اقتصادی ناشی از تحریمهای زنجیره‌ای چگونه با تحریک و تهدید و تحدید و بازی با انگیزشهای کاذب اربابان بومی و مردم، روی موج بی‌ثباتی این جوامع موج‌سواری میکند و مناسبات مبارزاتی و مردمی را در ساختار امنیتی و نظام استثمارگر حاکم بر ایشان، تبدیل به یک گره کور می‌کند...
به موج مهاجرت اندیشمندان تا مردم عادی، پس از سال 88 بنگرید که چگونه در بن‌بست سیاسی و اقتصادی همچنان ادامه دارد و در فقدان عنصر وحدتبخش سیاسی، مردم و جامعه را از رشد مبارزات بنیادی با ضربات پی در پی ناشی از بازی با مطالبات روبنایی لت و پار و پراکنده و ناامید می‌کند.
3) شناخت مسئله
 در چنین موقعیت خطیری است که علی رغم آن دو گفتمان نظری در سطح اندیشمندان، شناخت مسئله‌ی مشترک و اصلی ملی-میهنی بسیار مهم است. و آن نیست جز اتحاد اپوزیسیون به عنوان هدایتگر مطالبات متنوع مردمی در یک مسیر معین تا نتیجه، به جای واگذاری سرنوشت میهن پریشان، به واکنش‌های استثمارگر داخلی در چنبره‌ی بازیهای استعمارگر خارجی.
به باورم چنین وادادنی از سر گیجی در بن بستی التقاطی و نظری و ایدئولوژیک، رسالت تاریخی یک اندیشمند تاثیرگذار نیست. فلسفه ی انتظار برای زایش طبیعی، نوزاد را مرده به دنیا خواهد آورد، چون مام میهن زیر ضربات اتوریته‌ی اربابان از فلسفه‌ی نظری تکوین جامعه در صد سال پیش تبعیت نمی‌کند.
4) شناخت موقعیت زمانی-مکانی (سیستم‌های محاط و محیط جامعه): 
ما نیازمند واکاوی فلسفی تمام گرایشات محیطی و محاطی در جامعه، بر اساس منافع مشترک کتمان ناپذیریم. منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای نئولیبرالیسم جهانی. منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای نظام ایدئولوژیک بومی. و نیز منافع و اهداف استراتژیک و تاکتیکهای مردم غیرتشکیلاتی میان این دو اتوریته.
به باورم مشکل اپوزیسیون پراکنده در نظریات سنتی و شبهه علمی نهفته است. اپوزیسیون به عنوان عنصری در مقابل پوزیسیون باید بتواند معادلات سنتی و زمان منقضی را با چشم مدرن در حال ببیند، تا بتواند به هژمونی مؤثر در مقابل پوزیسیون برای تحول در ساختار حاکمیت دست یابد. او باید بتواند برای تمرکز در قوای خود متحد شود و مسئله ی بنیادی وحدت توان خود را شناسایی کند! و این مقدور نیست جز از راه شناخت موقعیت تاریخی در دوران فعلی که بین سیاستهای کلان گلوبالیسم و نئولیبرالیسم و سیاستهای کلان نظام سیاسی حاکم، در آن گیر افتاده است. پس از شناخت این موقعیت چندوجهی پارادوکسیکال است که با شناخت نقاط افتراق و نقاط اشتراک ارباب جهانی و ارباب بومی، ضمن شناسایی منافع مشترک ملتهایشان، بتواند به نقطه‌ی عطفی مؤثر برای اتوریته‌ی مؤثر در سرنوشت توده‌های مردمی دست یابد.
او نیازمند کشف عنصر اصلی وحدت منافع توده‌ها برای دستیابی به یک زبان مشترک است و برای شناخت زبان مشترک حقوقی، ناگزیر است حروف الفبا و واژگانی و مبانی آن را بنای زبان و ادبیات حقوقی خود قرار دهد. با شناخت مناسبات قدرتِ محیط و محاط جامعه، و موقعیتِ قدرت مشترک است که میتوان به طراحی یک پروژه برای کسب یک اتوریته در مسیری معین دست یافت.
عناصر موقعیت:
از عناصر مژثر در موقعیت تاریخی، علاوه بر شناخت مناسبات قدرت محیط و محاط میتوان از عناصر مادی و معنوی مشترک قدرت نام برد، تا بر اساس آن مشترکات بتوان به زبانی غیرقابل سوء تفاهم تا با تمرکز بر مفاهمه و وحدت ناشی از ارتباطات زبانی، به هژمونی لازم و مؤثر برای اعمال مطالبات مشترک و یک استراتژی و تاکتیک سلبی و حذفی و سازمان‌شکن(نه حتی ساختار شکن که نظامِ سلطانی توتالیتر را دموکراتیک کند) دست یافت! بدیهی است که جایگزینی دو سلطان مطقله پس از تحول 57، ناشی از ناپختگی و ابهام و سوء تفاهم و فریب در مبانی جنبش انقلابی بود. و متاسفانه اپوزیسیون ما امروز هم در همان موقعیت مبهم و ضعیف قرار دارد، بعلاوه اینکه دارای هیچیک از عناصر پیدا و پنهان قدرت‌ساز نیست و ضمنا در چنین بلبشو و پراکندگی (بعلت فقدان رهبری کاریزماتیک) سایه‌ی یکدیگر را هم روی هوا می‌زنند. یعنی در موقعیتی هستیم که نه عزم جهانی برای تحول دارای اصالت است وفعلیت یافته و نه نقاط ضعف اپوزیسیون برطرف شده و نه دارای سرمایه‌ها و دارایی و ابزراهای جدی برای تحولی ساختاری است! بلکه در این دریای طوفانی و شب تاریک و گردابی چنین هائل، تنها دلش را به شعارهای نظری و هیجانی خوش کرده و مدام در دامچاله‌های نظام سلطه لت و پار می‌شود و هی بصورت زنجیره‌ای حیرت میکند و عبرت نمی‌گیرد! و از سویی صاحبان منابع مالی هم که حیاتشان وابسته به همین سوژه‌های پریشانی در آب و گل آلود است، به اهل عبرت پایگاه و تریبون مادی مطمئن نمی‌دهند
.
.
بنابراین نیروهای مستقل و غیروابسته و صادق در اپوزیسیون راستین، برای ساختن و دستیابی به هژمونی و قدرت و اتوریته‌ی مؤثر، ضمن داشتنِ اهداف و مطالبات مشترک و شفاف، باید دارای فلسفه و استراتژی و تاکتیک و نقشه‌ی راهی مشترک باشند! چون بدونچنین مبانی معنادار، نخواهند توانست به توان لازم و کافی برای تدوین و احقاق یک نقشه‌ی راه مؤثر، با فتح گام به گام ایستگاههای در مسیر راه تا قله دست یابند! اپوزیسیونی که با وجود این همه ناتوانی در مقابل یکی از پیچیده‌ترین ساختارهای اطلاعاتی-امنیتی بین نظامهای توتالیتر در جهان، تکلیفش با دو ارتش سرکوبگر حکومت معلوم نیست. و نمیداند که بدون وحدت و با جیب خالی و پز عالی، آن هم با ادبیات سلبی-حذفی، تنها آب به آسیاب دلخواه نظام توتالیتر می ریزد و بیشتر از یک دون کیشوت ساده‌دل نیست!
.
اما چنین هدفی با توجه به تمایزات و سلایق و استعدادهای متنوع شهروندان، در ساحت اندیشه و معنویات، سهل‌الوصول نیست و سخت و ناممکن است. هر چند ظاهرا در تحولات سال 57 از موج سواری بر سوء تفاهمات ناشی از چنین بستری، اتحادی مؤثر شکل گرفت. اما آن هم ظاهر مجار بود و چنان تحولی علاوه بر پتانسیل اجتماعی (از قبیل مساجد و مراکز فرهنگی گسترده که در تصرف رهبری این تحولات بود) متکی به تمهیداتی در پشت صحنه نیز بود. از میدان دادن به خمینی در فرانسه با حمایتهای سیاسی کارتر گرفته تا کمکهای مادی اوناسیس و همگرایی بازوان نظام سلطه در انگلیس و فرانسه و روسیه... تا خیانت گروگانهایی در میان دوستان شاه از فردوست تا قره باغی در یک ارتش (نه دو ارتش)...بدیهی است که هیچیک از این عناصر قدرتساز در اختیار اپوزیسیون امروزی نیست که بتواند بستر اتحاد و هژمونی مردمی را مبتنی بر "ادبیات سلبی و حذفی" فراهم آورد.
5) دوران پیشاآزادی و ادبیات خاص آن (نه پساآزادی):
فراموش نکنیم که در دنیای مدرن، که اپوزیسیون و مردم غیرتشکیلاتی دارای استقلال مادی و معنوی نیستند، قدرت رسانه‌های مدرن(که در جوامع سنتی وجود نداشت و در دست هر شهروند فراگیر نبود) وابسته به منابع مالی اربابان، میتواند آتش‌بیار آتش‌به‌اختیاران باشد! بنابراین در چنین دورانی ادبیات ایدئولوژیک با هزار سوء تفاهم و تفسیر متنوع، تنها موجب پریشانی است نه وحدت. بنابراین در دوران پیشاآزادی باید بر حقوق بنیادی شهروندی تاکید کرد که توسط هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی قابلیت نارنجک شدن در نارنج شعارهای آرامانی را ندارد.
ما در بستری دموکراتیک مثل فرانسه قرار نداریم که جنبشها دارای اتاق فکری پاسخگو باشند و امنیت ایشان قانونا تضمین شده باشد. بنابراین در چنین خلائی اتاقهای فکر میتواند خارج از اراده مردم دامچاله بیافریند تا پتانسیل مردمی را در راستای اهداف استراتژیک خود تخلیه کند. بنابراین ما نمیتوانیم جنبش مشکوک دی ماه 96 را با جنبش جلیقه زردها قیاس کنیم. شکی نیست که جامعه‌ی غیرتشکیلاتی در اغلب صنوف و قشرها به دلیل بی ثباتی و فقر و ناهنجاری ناشی از ناامنی مستمر، میان خشمی مزمن و فروخورده، بسیار ناراضی و در فشار و عصبی و آماده‌ی انفجار است. و بر بستر این نارضایتی است که میتوان با جرقه‌هایی کاذب توسط نظام حاکم بر امواج مردمی سوار شد و به آن سمت و سوی داد و شعارهای خود را با دهانهای اجیرشده، بین مردم القاء کرد و این صدای پیش فرض را مثل نارنجکی بصورت سیستمانیک در دهها شهر و روستا تکرار کرد و در موقع لازم منفجر کرد. مردمی که دارای تشکیلات و اتاق فکر نیستند قادر نخواهند شد که چند شعار سمبولیک شسته-رفته را در عرض یک هفته فراگیر کنند! این نهایت ساده‌انگاری است که در زمین نظام سلطه، جوگیر و آلوده به تاکتیکها و بازیهای او شد و همانها را بنای حرکات بعدی خود قرار داد! که در این سناریو این بادکنک کاذب که به شکل نارنجی خوشبو است با نارنجکی در ایستگاهی که در سکانس‌های بعدی ریل گذاری شده، توسط اتاق فکر خواهد ترکید و اپوزیسیون با جیب خالی و پز عالی، مغبون خواهد شد.
.
6) زبان
 مشترک حقوقی 
زبان مشترک حقوقی اولین ابزار مورد نیاز مفاهمه در اپوزیسیون پریشان، برای برقراری روابط مؤثر و کاربردی در راه تمرکز قوا و شناخت مسئله و اولویتها، در راه تدوین یک نقشه‌ی راه علمی و عملی و گام به گام، معطوف به نتیجه که همان به دنیا آوردن سالم نوزادِ آزادی و استقلال بصورت مسالمت آمیز و با کمترین هزینه و بصورت بهینه است، می‌باشد.
زبانی مشترک بر اساس حق بنیادی و مادی در آب و خاک مشترک؟ و نه زبانی ایدئولوژیک و معنوی، مبتنی بر منطق اندیشه‌ی مطلقگرا و یا حتی نسبیگرا، که نیازمندِ بستری دموکراتیک در سازوکار قوای سه گانه و مستقل قانونی مردمی است. استخدام زبان حقوقی مشترک مورد نیاز در دوران پیشاآزادی از اولین گامهای مبارزین راه آزادی و استقلال است که با زبان متنوع دوران پساآزادی نفی و سلب میشود. در واقع تداوم نگاه سلبی در میان بازوان نظام سلطه در عصر جدید توسط مبارزین استقلا و آزادی، سلب قدرت و هویت خویش است. و ضروری است که پیش از هر تحولی ابتدا در این نگاه انقلاب شود. که تاریکی تنها با هجوم نور بر ساه چاله و تاریکی بزرگتر، تصرف شدنی است.
توافق بر سر یک مرامنامه مبتنی بر ضرورتِ چنین انقلابی، این راه رستگاری را بر اساس دو اصل هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی می‌گشاید. مرامنامه ای که با امضاء آن توسط تمام صاحبان حق مسلم، اولین گام اتحادِ حتمیِ محرومین علیه سلطه‌گران، کلید خواهد خورد. مرامنامه ای که تنها وابستگان به منابع مالی قدرت سلطه و یا صاحبان کیش شخصیت با آن مخالفند. باید این دو بت موروثی را بدون آنکه بشکنی، منعطف و متحول کنی! و این مقدور نیست جز با آچمز بت در بتخانه که تنها با یک زبان مشترک حقوقی دارای قدرت و اتوریته‌ی مؤثر و مقدور خواهد شد! باید رعایا به میهمانی ارباب روند و با نشستن بر سر سفره‌ی امنِ او و برنحاستن تا نتیجه، برای خود اعتبار بخرند تا مشروعیت اقلیت را در مقابل چشم تاریخ و جهان از سکه بیندازند. آنگاه: چون که صد آمد نود هم نزد ماست. با تصرف چنین موقعیت غیرقابل کتمانی است که میتواند وارد دوران پساآزادی شد و به زبان خویش سخن گفت، به این شرط که حق آب و خاک از شوراهای محلی تا ملی-میهنی که سازنده‌ی شهروندان مدنی است، تضمین شود! آنگاه این مردم آگاهند که قادر خواهند بود با تدوین و تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سرنوشت عمومی خویش را خود بنویسند! چرا که هیچ قدرتی نباید به خود اجازه دهد سرنوشت نسل نیامده را بنویسد و جامعه را از معنا و رشد انسانی آن خارج کند.
نتیجه:
1- بنابراین راهی نیست جز وحدت اپوزیسیون بر مبنای یک زبان مشترک حقوقی.
2- تعیین نقشه راه تا آزادی و استقلال.
3- #فراخوان عمومی در یک میدان امن گرد اقلیت، برای تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت عمومی ، با #تجدید_رفراندوم "آری یا نه" سال 58( با نظارت نمایندگان مردم مستقل از ایدئولوژی بر اساس حق آب و خاک مشترک) در راستای از سکه انداختن مشروعیت قانونی اقلیت و خرید اعتبار و مقبولیت برای اکثریت تا تدوین قانون اساسی جدید و استقرار 3 قوای مستقل از هم.
4- تشکیل شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی به عنوان تنها راه حضور نمایندگان پاسخگوی مردمی برای تولید شهروندان مدنی در راستای نوشتن سرنوشت عمومی.
با سپاس از عنایت شما.

 https://www.youtube.com/watch?v=H7w7G-DLOug&fbclid=IwAR38-Pf5REGqs8ZHqHbqQuCMcszsbF-e7Hd5ZH0zdynJsAAz4PaeF2SnBMw


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...