Thursday, July 6, 2017

سلطانِ آتش‌به‌اختیارِ جهان

سلطانِ آتش‌به‌اختیارِ جهان
==============
استعمارگر:
آتش‌به‌اختیـــــاری و سلطانیِ جهان، مقـــــــامِ ماست
گر ملّتی عقیـــــمِ قدرتِ سلطه شد، بــه دامِ مـاست!
مـا را تـوانِ فـریبِ تک‌تکِ مردم، به‌یکبــاره نیست
در دام خود بریم رهبر و، اُمّتی در زمامِِ مـــــاست!
با اختیــــارِ اربــــابِِ قانـــونی وغیـــــرِپاســــخگــو
از چاله تا تخـــت، وِرا کشیم‌‌و ‌تا چـاه انضمامِ ماست!
با چشم کـــورِ مردمی که رَصَد نکـنـنـد مـالِ خویش
دام‌گستری‌و لابی‌و مچ‌گیری‌و تحریم، مَـرامِ ماست!
سلطـانِ دُگـمِ جهــانِ سومی، لقمه‌یِ بَس چربی است
گر چون فَهَد شود اجیـر و ذلیــــل، جهانی به کـامِ ماست!
وَرنـه: چنانچـــه صــــدّام و قـــذّافی و اَسَــــد شـود
هر لحظه با بهانه‌ای، همچو قطره‌‌ای به‌جـامِ مــاست!
چاشت در لیبی‌و، ناهار بصره‌و، میان‌وعده در کابل
در بسترِ "خودی،غیرخودی" رَقّـه هم‌ چون شامِ ماست!
چون وحدتِ هیــــچ ملَتی نشـد به‌زور و زر مقـدور
هر زورگیرِ دین و عقیده، مرکبی از دان و دامِ مـاست!
تا نفت و گـــاز و زمین در یَــدِ قــدرتِ مطلقِ عُظماست
پس صاحبِ حُـــکمِ مؤمن و کافری، چون امــامِ مـــاست!
ایمان و کفر و عقیده، چو حَقِ آب‌وگِل، بدیهی نیست
آن یک حصولی و این ارثِ طبیعی‌و در‌ نـامِ ماست!
بیهـــوش ملّتی که به حق و باطلِ یکی، دو شقه شود
باور کند: نبوده رعیتی صاحب‌ و اربابی‌اَش به نامِ ماست
یک شقه امتِ مؤمن و خودی و دوستانِ ویژه‌خــــوارمـــان
یک شقه ملتِ کافر و غیرخودی و دشمنِ ناکــــام ماست!
قانونِ تفرقه، رمزِ وحدتِ زوریِِ اربـــــابِ قلعه‌هـــــاست
قانـــــون "آتش"و، اصلِ دوگانه چون فتنه‌یِ قوامِ مـاست!
آتش به اختیارم و مرگم از وحدتِ ملت وَ توده‌هاست
یــا آتشم بسوزانَد این وطن، یــا جهانی به کامِ ماست!
تا قبضه‌یِ حق و باطلِ ذوالفقار، غصب در یدِ یکی است
آن یک نفر منم! نه مردمان؛ که شمشیر حق در نیامِ ماست
تا قدرتِ جهان و وطن در تملکِ سلطان و سلطه پروری است!‌
پس هر دو قطبِ این دوگانه در چنگِ قانـونِ نظامِ ماست!
قربانی:
هیهـات زِ رعیتی که اسیر در حَصرِ حُکمِ ارباب است
آتش‌به‌اختیاریِ داعشی‌‌‌مسلکان، فتنه‌ و حـــــرامِ ماست!
خیام ابراهیمی
23 خرداد 1396
کارتن (به قول امروزی‌ها) یا همان کاریکاتورِ پیوست (به قولِ خودِ دیروزی‌مان)، خط خطیِ خودکار و مدادی است، از خودم:
LikeShow more reactions
Comment

آتش‌به‌اختیارید در این ترقه‌بازی!

 آتش‌به‌اختیارید در این ترقه‌بازی!
"ترقه بازی" با جانِ ملت توسطِ اُمّتِ داعش!
در فقدانِ قانونیِ "وحدت ملت با ملت"
====================
گفتَمَت در ماجرایِ مَش حسن... "پـــود" اَز او بودو "تـــار" از تــارزَن
وعده از او بودو بیعت را نشان... آن شعارها را همه چون پنبه دان
حالیا بیعت شده در چنگِ یار... وقتِ آن است: گم شود در سنگِ غار
امنیت را حربه‌یِ خویش می‌کند... داعشی را این‌طرف کیش می‌کند
تا که میدان بینِ ما و دشمن است... وعده‌هایِ او فــدایِ میهن است
داعش است او، پیچ رگلاژِ عدو... آن‌که وحدت را کند در یک کدو
او همان لولویِ پشتِ مرزها... گـــاه وحشتناک‌و گه بــــــــادِ هوا
روزگاری حربه‌یِ سرکوبِ ما... روزگاری دشمنِ مرعوبِ ما!
این‌که داعش کِی شود ابزارِ او... بستگی دارد به وزنِ بـــارِ او
چون "طلب" بر انتخابات بـار شد... منطقه بر ضدِ او در کار شد
وقتِ آن شد تا که با یک غــائِــله... هم درون گیرد به‌دست، هم قافله
داعش است‌و سُنّت است‌و انتقام... کینِ دشمن دارد او اَندَر نظام
پرچمِ دشمن بگیرد دستِ خود... عضو می‌گیرد به‌نازِ شستِ خود
تا نفوذی کِی دهد فرمانِ او... انتحار از دشمن و فرمان از او
این‌که کِی گردد به اسبِ او سوار... با سواران است‌و نه اهلِ شعار
بستگی دارد به مــارِ غاشیه... قدرتِ داعش بُوَد در حاشیه
این ترقه‌بازیِ جزئــــیِ او... کرده جانِ ملتی را چون لَبو
چون حبابِ امنیت بشکسته شد... امنیت پتکِ نظامِ بسته شد
باز هم داعش شده ابزارِ جنگ... جنگ با غیرخودی‌هایِ مَشنگ
جنگِ قدرت بینِ ما با غیرِ ما... هر که جز ما بنده‌گانِ دِیــرِ ما
وحدتِ دنیا فدایِ قدرت است... حلقه‌یِ مفقوده‌یِ امنیت است
امنیت رازِ بقایِ سلطه شد... جمله‌یِ فرمانبران را نقطه شد
قدرتِ اول: خدایِ اسلحه.... هر چه بعد از او: به‌پایِ اسلحه
چون‌که وحدت روحبخشِ قدرت است... دشمنِ ملت دلیلِ اُمت است
میهنی را با خطر گم می‌کند... ملتی را اُمّتِ قم می‌کند
تا ابد بر کـــولِ او طی می‌کند... بی‌حیاء آبـــرو را قی می‌کند!
این شده تقدیرِ ملت‌هایِ ما... قدرتِ برتر کلاهِ آیِ ما
تا مُصدّق حرفِ ملت می‌زند... پیرِ استعمار ز اُمّت دَم زند
پرچمِ ملت زِ دستِ مصلحی... گیرد و در دام آرد روبهی
تا که شاهی دام را ابتر کند... دشمن او را به راهش شَرّ کند
تا که شَرّی سویِ خیری رو کند... شَرّ صدامی به کویِ او کند
این وسط جنگ است و بازارِ عدو... نفتِ ملت در رِگ اشرار جو
تا بسازد ملتی سامانِ خویش... باز وقتِ لابی و دامانِ خویش
چاله‌ها را پُر کُنَد چاهی کنَد... عهد بندد زیرکی تــاری تَنَد
ناخدایِ قدرت و دارایِ قاپ... کدخدا را بین‌و مردم را بچاپ
پس بگیرَد خود مچِ ارباب را ... وقت تنبیه باشد و تحریمِ ما
در غیابِ ملت و سامــــانِ او... رعیت و ارباب در دامانِ او
قدرتِ برتر خدایی می‌کند... ملتی خود را گدایی می‌کند
هر زمان خردادی از رَه می‌رسد... تیرِ مردادی زِ درگه می‌رسد
تا که ملت مثله گردد اندر او... وحدتش در امتی گردد عدو
تا که ملت حاکمِ تقدیر نیست ... حکمِ قادر را بجو، تدبیر چیست؟
خیام ابراهیمی
17 خرداد 1396
پی نوشت:
صدورِ فرمانِ "آتش‌به‌اختیار"
================
تا دیروز عصر به خاطر عملیاتِ انتحاریِ داعشیانِ ایرانی، اوضاع تاسفبار بود و کم نظیر! اما از دیشب پس از سخنان رهبری با دانشجویان، اوضاعی شده وصف‌ناپذیر!
آتش به اختیار: فرمانی نظامی است که نشان‌دهنده‌ی وضعیتی بَدَوی و صحرایی است که در آن می‌توان بدون فرمان از قرارگاه مرکزی، به تشخیص خود با سلاح به هدفی که غیرخودی یا ناشناس است شلیک کرد!
.....
"آتش به اختیـــــار" شده‌ام من، گر چه ابلهم و بَرکنـــــــار
آماده‌ی صـــلح بودم امــــا: کنون مُسَلَحم به کـــــــــارزار
گفتا: به وقتِ سخن در پهنه‌یِ جنگِ نرم ، نه سخت و نه گرم
گر نرم و سخت خطا کنم، چه خاک بر سرت کنی؟ بختیار!
گفتم: مهیا به انتحارِ معرفتی، گوئیـــــا زِ بصره تا حلَب
تدبیر زِ بصیرتِ ارباب بودو شعار "حَسَن" به امیدی نزار!
من را چه چاره در این دامگهِ مرگ و جنگ و فــــرار
تا گزمه‌ها در امنیتی عربده کشـند به مــزد و قـــــــرار
روزی رسد که سیه روی شود آتش‌بیـارِ این هرج و مرج
گر مثله نگردد "آتش به اقـتـدار" به تیـــــغِ "آتش به انتحار"
#آتش_به_اختیار
#ترقه_بازی
LikeShow more reactions
Comment

مراقبِ سنگ‌بارانِ سوادِ مدعی باشیم

مراقبِ سنگ‌بارانِ *سوادِ مدعی باشیم!
در استاتوسِ پیش، به "سواد" اشاره کردم. "مدعی" خیال کرد که تیری در تاریکی به بساطِ سیاهی و سوادش برخورده، لذا متقابلا تیری فِکند!
1) "طرف" شاعر و اهل استعاره نیست؛ اما هر ایما و اشاره در کلامش، حساب و کتابی بازاری دارد! با این وصف از رانتِ پرچمداری و ناجی‌بودن و مردمی‌بودن نیز برخوردار است، و صراحتا مخاطبِ خود را به تعبیرِ خود از قشرِ عوام برگزیده است، (نه خواص)!
حضرتِ پرمدعایش، با تکیه بر قدرتِ حافظه‌ی ژنتیکی و موروثی که در آن بی‌تاثیر و بی‌تقصیر است، و با بلغور کردنِ مشتی اصطلاحاتِ تخصصی و حمالیِ مفروضاتِ تلنبار شده در انبان و انبارِ ذهنش، با شلیکِ کلی اطلاعاتِ نامربوط به ذهنِ غیرآکادمیک و حواسِ مردمِ بی‌سواد که با تعابیر قراردادی و من‌درآوردیِ منطقِ جعلیِ زبانش ناآشنایند، توانسته با چند متر پارچه که به این‌وَر و آن‌وَرَش بسته، با عوامفریبی القاء کند که در راه مردم خیلی خیرخواه و فداکار و ضمنا باسواد است! نهایتا بعد از قاپیدنِ دل و دین و نگاه مبهوتِ مخاطبین با چاه‌نمایی، برایشان در درونِ چاه صورتحساب فرستاده که برای جبرانِ این بارانِ رحمتِ منی که منِ شیطان نیست، مکلفید با اعطاء کلیدِ حریم خصوصی و سرنوشت‌تان و با اعتماد مطلقه‌تان به "من"، بدهی‌تان را به‌ من بپردازید! وگرنه نمی‌گذارم آبِ خوش از گلویتان پایین برود و در ملاء عام تعزیرتان می‌کنم! ناسلامتی فیضی که از جانب من به‌شما رسیده بهایی دارد و به قیمت تباه شدن جوانی‌ام در برهوتِ حوزه‌یِ علمیه‌یِ پاکستانِ روح، حاصل شده و حالا وقتش است که شما بیسوادانِ عام، جبرانم کنید!
تا اینجایِ کار، نه بر او ایرادی هست و نه بر کسانی‌که چشم‌بسته و دربسته به او اعتماد کرده‌اند! چاردیواری اختیاری... و ضمنا: از کوزه‌ی هر دو طرف ماجرا در هر دو جناح، همان برون تراود که دراوست!
اما از سویی "طرف" خیلی دلخور است که چرا مدام بصورت زورگیرانه توسط بی‌سوادها موردِ درخواستها و مطالباتِ متفرقه قرار می‌گیرد و همچون "فیس‌بوک" هی از این سوی و آن سوی، تگ می‌شود!
2) شخصا خودم تا کنون از این امکانِ تگ استفاده نکرده‌ام! حتی دوستی را برای خواندنِ مطلبم دعوت نکرده‌ام! ممکن است مطلبی را به عنوانِ اظهارِنظر و در پاسخِ کسی در پیام‌گیرش نوشته باشم، اما به هیچ وجه از این امکانِ نهادینه در فیس‌بوک، بهره نبرده‌ام!
با این احوال، روزی نیست که با چند تا "تگ" از سویِ دوستانِ خیرخواه مواجه نشده باشم. ابتدا کمی دلخور بودم! چرا که هر شب ناگهان تعدادی نوشته و تصویر روی صفحه‌ام مشاهده می‌کردم که مایل به نمایش آن نبودم؛ اما پس از کمی جستجو فهمیدم که قادرم فیس‌بوکم را جوری تنظیم کنم که تگ‌ها مستقیما روی صفحه‌ام ننشینند! به همین راحتی!
3) شخصی که به نوشته‌هایش نقدِ جدّی و بنیادی داشتم، روزی پیشنهاد داد که یکی از نوشته‌هایم را در مجله‌اش منتشر کند! من پیش‌داوری نکردم که این یک باج است! اما خیال هم نکردم که او آنقدر شهامت دارد که با این کار ریشه‌یِ اعتبار صافکاری-نقاشی شده‌ی خودش را بزند! به همین دلیل روزگار گذشت تا این‌که امروز دیدم از تگِ زورکیِ مخاطبینش گله‌مند شده است!
4) برایش نوشتم:
تگ یک امکان ساختاری در فیس‌بوک است که زورکی نیست و اختیاری است! این شمائید که به‌عنوان یک شهروندِ فیس بوک، بصورت پیش فرض، ناگزیرید با آدابِ مدنی آن آشنا شوید.
مثلا: دانه پاشیدن جزوی از حقوق شهروندی است، اما وقتی کسی جلویتان دانه می‌پاشد، این شمائید که مختارید دانه برچینید و دل ببندید، یا نه!... کافی است فقط یک نگاهی به ادا و اصول و قد و بالای طرف بیندازید تا ته خطش را بخوانید!
راه خلاص شدن از تگِ دوست و دشمن، بلاک کردن و حذفِ آنان طبق قانونِ اساسی جمهوری اسلامی نیست! 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
شهروند می‌تواند برای عدمِ بهره‌گیری از آن، فیس بوکش را بصورت دلخواه تنظیم کند!
به بارانِ اسیدی نمی‌توان گفت: نبار!
اما می‌توان از چتر استفاده کرد، و یا از خانه بیرون نیامد!
هر انتخابِ معرفتبار و آگاهانه و حتی جاهلانه، تبعاتی دارد که باید آن را پذیرفت و البته بهایش را پرداخت!
خوبید؟ 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1396
----------------
پی‌نوشت:
* سواد
1) سواد، در زبان عرب به معنایِ سیاهی است! سیاهی نوشته بر سپیدیِ هر بستری از جمله بر فطرتِ حنیف یا وجدانِ طبیعی.
2) سواد در محاوره و کاربرد عام، بیشتر به معنای خواندن و نوشتن به کار میرود! خواندن و نوشتن از ابداعاتِ انسانی است و ربطی به طبیعتِ ذاتی بشر ندارد!
3) سواد در قرن بیست و یکم به مهارتهای ارتباطی متناسب با تکنولوژی و مناسبات حقوقی رایج در جامعه گفته می‌شود.
4) سواد ربطی به وجدانِ فطری بشر ندارد، هر چند بتواند آن را تحت تاثیر قرار دهد!
LikeShow more reactions
Comment

Sunday, June 4, 2017

سواد

سواد*
===
چگونه خواندی کتاب را وقتِ نزول، اِی راهِب؟
چگونه در لوحِ ناخواسته پیچاندی‌اَش در حکمتِ کاتِب
کتابِ زنده را به کشف و شهود، در فطرتِ بیدار
نه به زندانِ اوراقِ سنگیِ آبائنا، نه به الواحِ خُمار
که همچو تویی بُت نشود به غـــار!
تویی که مامور شدی، فقط به هشدار
به سیاهیِ سایه‌ها... میانِ بشارتِ انـوار
چگونه حبس شد زندگی در گــورِ این و آن بــاز... اِی راهب؟!
...
میان این همه شک و گمان در سایه‌ روشنِ سپید و سیاه
اکنون فکر می‌کنم چقدر باسوادَم؟
چقدر عالمم به علمی که می بارَد از هفت آسمانِ قامتِ بلوغ
در وسعتِ جبرِ تنگِ دستانِ کوتاهِ تکلیفِ تو
که در اختیارِ وسیعِ بختِ حیاتِ ما
جان می‌کند به جان‌گرفتن و جان نمی‌زاید
لا یُکلف‌الله نفسا اِلّا وُسعَها...
وقتی‌که غمبادُِ تکبّرم از تهوعِ نیـم قرنِ آزگار درس بود رویِ مـــاه
در دِل‌پیچه‌یِ مُـــدامِ دریافتن و دردادن و شش هزار سال عبادت در چاه...!
که هیچم نیفزود جز گردبـــادی میان توفانِ سنگسارِ چماقی
که دم‌به‌دم سخت‌تر شد و استحاله نیافت به قطره‌ای شراب...
گویی سراب بود بهشتِ آن خمره‌ها در قفسه‌هایِ کتاب...
از دریچه‌یِ تنگِ سوراخِ حُکمِ یک موشِ گوش‌بریده‌یِ بیهوش
که می‌جَوید شبانه روز و بی‌وقفه کاغذِ نشانه‌ها را در خواب.
وقتی لبِ خشکم از خنده پربــــاد بود میان ابر و باد و نیاز
اشکِ شوقِ رهایی، تروتازه از دارِ مکافات می‌چکید
قطره قطره... از قله‌هایِ خرداد تا برفِ بهمن و زخمِ مُرداد...
بر احساسی هیــــــــچ! در هوی‌پیمایِ بی‌روحِ یک خیمه‌شب‌باز
...
فکر می‌کنی چقدر گم شده‌ای؟
در ســـوادِ این سیاهی
میانِ ریزگردهایِ یک جهنم؟
حالا سخت دلتنگ و گرفتار است و مچاله
این گِلِ بد بوی رُسی
در دستانِ مجسمه ساز
یک اصولگرایِ اصلاح‌طلبِ معتدل‌شده...
که خیال می‌بافد هنوز
در خالِ لبِ دوستِ خفته در احرامِ فریبِ کافران
از زخمِ لاله‌یِ دمیده از خاکِ غریبِ خاوران.
خیام ابراهیمی
شب 14 خرداد 1396
-----------------------
پی‌نوشت:
 براستی طبق رهنمود یونسکو، رهبرانِ سیاسی چقدر با سوادند؟ باید به محصول عملکرد آنها در دراز مدت نگریست!
ویژگی‌هایِ "سواد" از دیدِ یونسکو:
1- سواد عاطفی: تواناییِ ایجادِ روابط عاطفی با تمامِ اعضاء خانواده و جامعه (نه تقسیم آنها بین خودی و غیرخودی، و حذف غیرخودی با شلاق نفرت و کین قبیله‌ای)
2- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط و تعامل با تمامیِ اعضاء جامعه و آدابِ معاشرت و روابطِ اجتماعی (نه به عنوان یک زندانبان با سیلی و شلاق و چماق، در جدال با غیرخودیان و زندانیان محبوس و محصور میان دیوارهایِ قلعه‌یِ خویش)
33- سواد مالی: توانایی مدیریت اقتصادی درآمد، چگونگیِ پس‌انداز و سرمایه گذاری و مدیریتِ خرج ( نه با مدیریت منابع مشترک بر اساسِ ویژه‌خواری خودی-غیرخودی، با اولویتِ خیالات و حوائجِ فردی غیرپاسخگو، منجر به عدم همراهی و تقلب شریکان مالباخته و نهایتا فزونی هزینه بر درآمد و ورشکستگی)
4- سواد رسانه: توانایی تشخیصِ وثوقِ اخبار و پیام‌های جامعه و اینکه کدام رسانه معتبر و نامعتبر است؟! ( نه بازی‌خوردن بر اساسِ چاه‌نمایی لابی‌ها و موجِ شایعه و دروغ و آمار دستکاری شده، منجر به فریب و اتلاف منابعِ مادی و معنویِ مشترک)
5- سواد آموزش و پرورش: توانایی پرورش و توانایی تربیتِ تمامِ اعضاء خانواده برایِ همزیستی مسالمت آمیز، و نه جنگ و جدال و توسعه‌یِ جدایی و تفرقه بین دو قطبِ خودی و غیرخودی.
6- سواد رایانه: توانایی بهره‌گیری از مفاهیم پایه فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات کامپیوتری و اینترنت.
 در کنار این شش ویژگیِ اصلی یادشده، سوادهای دیگری نیز قابل طرحند: سوادهای کشاورزی، تحصیلی، فرهنگی، کارکردی، بوم شناختی، سلامتی، عددی، علمی و ...
نتیجه:
1- با نگاهی گذرا به عقوبتِ هر جامعه در شاخص‌هایِ امنیتِ معنوی و مادیِ رشد و توسعه در قرن بیست و یکم، می‌توان به میزانِ سوادِ مردم و کارگزارانِ هر نظامِ نوین و یا عصرحجری پی بُرد!
2- باسوادی و بیسوادی یک جامعه را، قوانینِ بَدَوی و یا مدنیِ حاکم، هدایت می‌کنند... با میدان دادن به مسئولینِ باسواد و یا بی‌سواد
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/videos/1867644410162054/

جانم تو راست، قاصدک

جانم تو راست، قاصدک!
=============
پَری از پَرهایِ پریشانِ قاصدک در بـــاد
رویِ تـــارِ سیبیلِ چرب و ریشِ خاکستریِِ "ایگورا رویالِ" امنیت نشست و
ککش هم نگزید
جانوری که هیــــــچ‌کاره نیست لابلایِ سکوتِ درختان...
امنیتی که تــــاب می‌خورَد میانِ دو درختِ خشک و سبز
بینِ دو رشته طنابِ رؤیاهایِ سرابِ یک خــوابِ خـراب در هزارتویِ جنگل
رویِ شطی از کشک و دوغآب
لابلایِ امواجِ قهقهه...
میانِ پیچ و تابِ پشمِ شعرگونِ بلندِ هق‌هقِ شاعرانِ بی دُم و یــــال...
که: "عدالت برده‌یِ قدرت بود...
نه لق‌لقه‌یِ پژواکِ حق‌ّحقّ مرغی بینِ دو کـــــوهِ بلند."
پنجاه و چهـــــار روز بی نان و نوا
نواله‌ها را واگذراده‌ به اشتهایِ شهوتِ سایه‌‌ها
تا زیـــرِ کرسی‌هایِ آزادپریشیِ هوی
که بِلُنبانند لقمه‌ها و... بجنبانند دُم‌ها
از سَحر تا افطار
از افطار تا سَحرِ یک انتحار
به امیدِ تدبیرِ دریدنِ گرگی که همه‌عُمــــر
سگِ امنیتِ شعار بود به درگـــــاه
با زوزه‌ای که در واق واقِ شعورِ شاعری تقطیع شده بود
مفتونِ خنده در ریشِ سپیده‌دمان
از نیزه‌هایِ ریشخندِ خورشیدی سیاه و نهان...
تفو بر شما ای خدایانِ بی‌معنایِ هنرِ آوانگاردِ غزل‌هایِ سنتیِ اعتماد.
که در عجزِ درکِ "شعر آتِنا"... و آن جامِ حنظل
شیری اندر بادیه جان می‌داد به پاسداریِ نَفَسِ شما و
شما نشئه‌یِ لیسیدنِ خونِ همید!
به پایِ صندوقِ عَدَم... یک‌یک باز...
شادی کنید اِی موش‌هایِ امیدوار
میان امواجِ بویِ لاشه‌ها!
که پَری از پَرهایِ قاصدک در بــــاد
رویِ نبضِ خوابِ خوشِ شب ننشست!
که قصد و قاصد و مقصود و قاصدکها
گروگان بـــاد بودند و آب و گل
و "روز" گِــروگـــانِ شب تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین حائل.
...
در جهادِ عربده با سکوت و تک و پاتک
جانم توراست قاصدک!
خیام ابراهیمی
12 خرداد  1396

Sunday, May 28, 2017

ستادِ پی‌گیریِ مطالبات ملی


پیشنهادِ تاسیسِ "ستادِ پی‌گیریِ مطالبات ملی"
(سقوط از قلّه با چاروقِ سنتی و دو پایِ عاریه)
==========================
 تا خون در رگ‌و، هوا در نای‌و، توان در گام‌هایِ اهلِ این بوم و بر است، باید تلاش کرد که این وطن به عقوبتِ سوریه و لیبی و عراق مبدل نشود! باید عزم کرد که میانِ این‌همه مطالباتِ درهم‌وبرهم، کار به انقلابی خونین نکشد! باید امیدوار بود که قانون باید بر اساس زبان مشترک حقوقیِ همه‌فهم و فراگیر و ملی، محلِ تضمینِ "وحدت ملت با ملت" باشد، نه وحدت همه با این جناح و آن جناح و این فردِ خودی و آن فردِ به‌ظاهر غیرخودی. باید قانون و مسئولینِ مکلفش را از شرّ اصلِ تقسیم یک واحد سیاسی-جغرافیایی (به نام وطن) به خودی و غیرخودی نجات داد! و ذیلِ سایه‌یِ "زورگیری عقیدتی" پاره پاره نشد! که جز تضمینِ اراده ملی در قانون، این ملت صاحبِ قوی‌ترین قدرتِ ضدّ استعماری نخواهد شد! تا لابی‌هایِ پیرِ استعمار و بازوانش قادر شوند با لابی‌های قدرت متمرکز داخلی در حیاط خلوتی غیرپاسخگو به ملت، مملکت را خرج چاه نمایی‌هایِ اسرارآمیز و دامهای معاملاتی و مچ‌گیری و تحریم و شل کن سفت کن در سیاست‌هایِ کلانِ تک نفره‌یِ صدور انقلاب کنند!
.
 دفترِ معرکه‌یِ انتصخابات به‌پایان آمد و حکایت همچنان باقی است! اینکه آیا در حیاط خلوتِ ارباب رأی دادی به خوانشِ او، و یا در حاشیه با تحریمِ معنادار رأی دادی برایِ نیل به وحدتی قانونی (و غیرفرمایشی) با درخواستِ تغییر قانونِ تفرقه برانگیز به نفع همه؟ رأی اما همچنان رأیِ ارباب است! چه تو بر موجِ او سریده باشی یا سوار بمانی... رأیِ تو اما همچنان تثبیت‌کننده‌ی رأیِ قانونِ دوقطبیِ او بینِ مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی است!
 هر چند تنگ‌نظران و مغرضانِ کین‌ورز بگویند "تحریمِ معنادار" قهری کودکانه است! اما تو خود بهتر می‌دانی که تحریمِ معنادار، یک رأیِ مطمئن‌تر و کوبنده‌تر از رأی در دامنِ امنِ اربابِ قانونی است که تو را و جهان را تنها با خود می‌خواهد... وگرنه باید با او با التقاطِ ابزار جنگِ سخت در مبادلاتِ عقیدتی موسوم به جنگِ سرد بجنگی! تقدیر ما جز صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز و معرفتبار و ارادی، اما زخمی شدن به جنگی ناگزیر بر اساس زورگیریِ عقیدتی نباید باشد!
.
 صرفِ نظر از صحتِ آمار اعلام شده و از نیم و یک درصد اختلافِ جناح بندی‌ها فرمایشی...گیریم که برای احقاق آن شعارها و مطالبات ملی همین رایِ 57 درصدِ حقنه‌شده به نام روحانی درست باشد! که تو پیروزِ میدانِ او باشی! هر چند روحانی برای بیعتِ بیشتر، گفته بود هر چه درصدمان بالاتر باشد سمبه‌یِ ملت برایِ تغییر پرزورتر است! این یعنی اگر ملت بخواهند و زورشان بچربد، نظام از خود نرمش قهرمانانه بروز خواهد داد! و این نرمش تنها منحصر به زورگیران عالم نیست و مشمول ملت هم میشود! اینکه این نشانه و آیه‌ی امنیتی صادقانه و راستین است و یا برساخته‌یِ تاکتیکِ ضد اطلاعاتیِ یک حقوقدان استراتژیست؟ اما بماند! مع‌الوصف کاچی به از هیچی.
چون حسن تهدید را فرصت نمود... پس تو هم تهدید را فرصت نما.
او نظامِ ربّ خویش را چاره کرد... تو نظامِ مردمی را چاره کن!
.
تبدیل تهدید به فرصت:
 سپردنِ امرِ پی‌گیری مطالبات به پتانسیل وجدانِ یک فردِ غیرملتزم به ملت و نیز به شعورِ محدود و مرام و معرفتِ تصادفیِ این سخنران و آن شمشیرکش و صاحب قدرت و بخت و اقبالِ یار با این سوار و آن سردار، یک اعتیاد موروثی و تاریخی از طرف دست و پابسته هاست و تداومش حماقتبار... تاریخ به این دور باطل و زنجیره‌ایِ حقارتبار می‌خندد! 
https://www.facebook.com/images/emoji.php/v9/f4c/1/16/1f642.png:)
جای آن دارد که اکنون، بر اساس همین آمارِ غیرقابل اطمینان، این 23 تا 244 میلیون مردم و مدعیان و همراهانِ موجِ بنفش که به روحانی رأی دادند با پشتیبانیِ آن 16 تا 17 میلیونی که تحریم کردند، با تشکیلِ یک "ستادِ پی‌گیری مطالبات" بین خود و روحانی، به صورت مستمر شعارهای او و مطالبات ملی را بر اساس برنامه‌ای مدون بصورت زمانبندی شده پی‌گیری کرده و به چالش بکشند... تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! چه در اپوزیسیون و چه در پوزیسیون و چه در حکومت و چه در دولت‌هایِ سایه و نیم‌سایه و درسایه و برسایه.
 البته مطالبه‌گران برای تاسیس و ثبتِ این "ستاد پی گیری مطالبات" بر اساسِ تخمِ شعارها و سبز شدن امیدها، نیازمند به ثبتِ درخواست شفاف و پاسخ گیری و اعلام آن به ملت هستند.
این ستاد ظاهرا با پشتوانه ی 40 میلیون ( 23/5 میلیون رای به روحانی + 16/55 میلیون تحریمی) از واجدین شرایط رأی، از کلِ 56 میلیون، حدودا بالای 70 درصد ملت ایران را دربر می‌گیرد و درخواست‌های ثبت شده در آن ستاد بر اساس احقاق شعارها و امیدها، نهایتا صداقتِ شاعر را و ظرفیت‌های قانون او را در منظر تاریخ و ملت و جهان به چالش خواهد کشید و در راستای پرهیز از سوء تفاهمات و چاه نمایی‌ها، به یک راستی‌آزماییِ قابل ردیابی و زمان‌دار خواهد کشاند. البته اگر سیاستگذار داخلی با یاری اُمّتَش دُم به تله‌ی استعمار جهانی ندهد و ما را درگیر چالشی خونبار از جیب و رگِ ملت نکند!
 بر اساس این آمارهای رسمی غیرقابل اعتماد (به دلیل عدم امکان نظارت ملت مستقل از قدرت حاکمه) تعدادِ اصولگرایان با حدود 38 درصد در این انتصخابات به نسبت کل واجدین شرایط، در واقع حدود 28 درصد کل جمعیت ( کمتر از یک سوم) خواهد بود! (گیریم این هم درست که به باورم بیشتر از ده تا 15 درصد نمی‌توانند باشند و آن درصد اعلام شده ، بیشتر تعیین نرخ وسط دعوا بوده است) اما حتی بر اساس این آمارهای حکومتی بیشتر از دوسوم ملت خواهان تغییرات هستند! و این خود در حد یک رفراندوم است!
.
راستی‌آزماییِ شعارها در شاعرانِ قانونی
 کار تاسیسِ این ستاد با پیشگامی مدعیانِ حقوقدان و صادقی که قانونا می‌توانند فعالیت داشته باشند (چون آقایِ اعلمی و صادقی و سایرِ مدعیان مردمسالاری و خودی‌ها و غیرخودی‌هایِ در بند و رهیده‌یِ دیروز و امروز و نیز احزابِ نمایشیِ مجاز و در حاشیه...) ممکن خواهد بود و البته با پشتوانه و پی‌گیری تمام محذوفین نظام (اپوزیسیون داخلی و خارجی) که جملگی ایرانی‌اند و طبق اصل 19 از برابری قومی برخوردارند و صاحب حقِ مسلمی که طبق اصل 41 قانون اساسی حقِ تابعیتشان قابل سلب و کتمان نیست!
برای تغییر تناقضِ قانونی که بر خلاف اصل 233 (منع تفتیش عقاید)، بنایِ مشارکت در قوای سه‌گانه را تفتیش عقاید" گذارده است!
 در این چالشِ رسمی، با پی‌گیری و بازخورد درخواست‌های ملی، صدقِ مدعیان درون و بیرون نظام هم اثبات خواهد شد!
 اثبات شده است که همواره ویژه خواران در هر جناحی بر طبل خویش می‌کوبند و رفتارشان ربطی به حقیقت شعارها ندارد!
 بنابراین، در راستای رفع سوءِ‌تفاهمات پارادوکسیکالِ قانون اساسی؛ برای اینکه سیه روی شود هر که در او غش باشد، بر این باورم که جای یک ستادِ ثبت مطالبات ملی برای پی گیری تا پاسخ گیریِ شفاف و کتبی ضروری باشد!
 این اولین گام در راه اثباتِ حقوق شهروندی مورد ادعایِ بازیگرِ سناریوهایِ امنیتی و شیخ استراتژیست وامنیتی‌ترین حقوقدانِ امینِ نظام است.
 تاسیسِ این ستاد در راستایِ راستی‌آزماییِ اظهاراتِ رهبر نظام نیز هست که در پیامِ پس از معرکه گفت: " خوشبختانه در انتخابات آزاد، تمام طیف‌های ملت (نه امت یک نفر و این جناح و آن جناح) در صحنه‌یِ انتخابات بودند!... خدایِ متعال را بر نعمت مردم‌سالاری و انتخابات و حضور مردم سپاسگزاری می‌کنم. این نعمت بزرگی است "
 آیا این درست است؟ مردم سالاری یعنی چه؟ سالار اگر سالار باشد باید بتواند این ادعا را راستی‌آزمایی کند. برای این راستی‌آزمایی به کدهای سخنان روحانی متوسل می‌شویم:
سه پیام روحانی مثل سه کُد مسئولیت‌آفرین، میتواند برای مطالبه گرانِ صادق راهنما باشد!
 اگر او بر موج مطالبات ملی قادر است تهدید را به فرصتی برای بیعت با نظام تبدیل کند و همواره حرفهایِ گوشنواز بزند تا ارباب قادر شود کار خودش را پیش ببرد، اما ملت هم می‌تواند در بازخوردِ همین موج سواری، از حواشی این موج برساخته، سواری بگیرد و تنها سواری ندهد! تا بفهمد محدودیتِ ماهویِ مسئولین درجه دو در چارچوب سیاستهای کلان نظام یعنی چه؟ تا بفهمد وعده‌های انتخاباتی اصولا چرا ابتر می‌شوند؟ و چرا کاندیداتورهای وعده هایی میدهند که خود می‌دانند قانونی نیست؟... و چرا از هفت رئیس دولت، جز یکی، شش تایشان مبدل به خائن و منافق و فتنه‌ی خاموش و روشن و یاغی و منحرف شد؟
مگر در قانون چه قدرتِ فراملی نفهته است که می‌تواند با شعار مردمسالاری، علیهِ سالارِ خویش قیام کند؟
البته، درک و درایت به این فهم بصیرت‌زاست!
 پروسه‌یِ مطالبه‌گری چه به سامان برسد و چه نرسد، اما بر اساس این سه پیام روحانی به عنوان فردی پاسخگو می‌تواند به مکانیسمِ راستی‌آزمایی در این میدان، شفافیت ببخشد! و این گام مهمی برایِ پالودنِ قانون از زبانِ سوء تفاهم برانگیز، و استقرار زبان مشترکِ حقوقی و ملی است!
.
سه کُد سرنوشت ساز در پیام روحانی:
11) پیام اول: مردم با حداکثر مطالبات در صحنه باشند! (کجا؟ در کهریزک؟ و یا جلوی مجلس؟ و یا مقابلِ کاخ ریاست جمهوری؟ بصورتِ گروهی؟ و یا تک تک در دخمه‌ها؟ سازوکار و مکانیسم این در صحنه بودن چگونه است؟
2) پیام دوم: اگر رای من بیشتر از 511 درصد باشد، سمبه‌یِ من برایِ اعمال خواستهای مردم پرزورتر است! یعنی تعدادِ رأیِ مردم مؤثر است! البته بنا بر نظرِ موسوی، این یک ادعاست که تنها می‌تواند نظر به تعدادِ بیعت داشته باشد و البته تعدیل آن به نفعِ خواست نظام! یک روز به نفع احمدی نژاد(برخلافِ موج)، و یک روز به نفع روحانی (مطابق با موج).
33) پیام سوم در مصاحبه پس از پیروزی: من خود را مسئول تمام ایرانیان داخل و خارج و مخالف میدانم. ( یعنی مسئولِ مطالباتِ همان 16 تا 17 میلیونی که رای نداده‌اند!)
.
 نتیجه: راهی نیست جز اینکه بتوان در جهت "راستی‌آزمایی" با تشکیل ستادهای مطالبه‌یِ فرعی و درختی، در یک ستاد اصلی که خواسته‌ها را بر اساسِ شعارها و امیدهای تولید شده، ثبت کرد! باید به آن درخواست‌های ملی مثل یک سند رسمی شماره ثبت داد! و پاسخ آن را اخذ کرد و به متقاضی در منظرِ عمومی اعلام کرد.
 ساختار و مکانیسم عمل چنین ستادی هر چند چالش برانگیز، اما با توجه به طیف مورد ادعای روحانی، ساده است!
 برای پرهیز از انگ زدن و فحاشی و زور گیریِ‌عقیدتی بر اساسِ قدرتِ حاکمه‌ی قانونی، مسلما بدون راستی‌آزمایی هیچ قضاوتی نمی‌تواند قطعا و یقینا درست باشد! بنابراین فعلا تنها می‌توان به نتایج کتبی این راستی‌آزماییِ ملی و فراگیر دل خوش کرد، نه بیشتر.
.
متغیرهایِ راستی‌آزمایی:
 این‌که بتوان یک فرآیند و یا پندار و رفتار و گفتارِ یک مدعی را صادقانه بدانیم یا ندانیم، بر اساس متغیرهای ذیل، نمی‌توانیم بنا بر عادتی سنتی، تنها بصورتِ حسی با آن مواجه شویم.
11) شناسایی، بررسی، درک و فهمِ گنجایش اصولِ قانون برای اعمال اراده به نسبت مسئولیتها در نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری.
 آیا نسل گذشته میتوانستند تمام اختیارِ سرنوشت سازیِ نسلهای بعدی و مردمی را که سالارند، پیش پیش و بنا بر بند یک اصل 110، به یک سالار، پیش‌فروش کنند و خود و منتخبین برگزیده توسط یک نفر و نسل‌های بعدی را مکلف به این سرنوشت سازی توسط یک نفر در عراق و سوریه و لبنان و یمن کنند؟
22) سوابق مسئولین و مدعیان در پندار و گفتار و رفتار در طول دوران مسئولیت با توجه به پستهای کلیدی آنها (مثلا روحانی به عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان استراتژیست نظام ذیل قدرت قانونیِ تنها سیاستگذار سیاستهای کلان نظام بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی چقدر اختیار تصمیم‌سازی دارد که مدعی شود تعداد رای به او میتواند، سالار مردم را ملزم به تغییرات بنیادی کند؟)
33) تطبیق پندار، گفتار و رفتارِ شخصیت‌های حقوقی و حقیقی حکومتی و مسئولینِ نظام در برگزاری انتخاباتی چون هشتادوهشت؛ با توجه به سوابق و عملکرد نظام و مسئولین در تمام صحنه‌ها... که اگر یک بار مقدور شد، پس باز هم میتواند مقدور شود!
 "راستی آزماییِ میدانی" مسلما به سازوکاری علمی نیازمند است نه اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی‌جان و قسم حضرت‌عباسِ خان‌عمو.
 عبرت تاریخی به ما آموخته است که: غالبا سقوط از اولین گام‌های کوچکِ ملت با چاروق لیز و سوراخِ اعتماد سنتی بر پوست خربزه‌ای غیرپاسخگو (و البته قانونی) آغاز شده است!
پس به قول قادر مطلقه: کارِ نیک را باید در اولِ وقت انجام داد و به تاخیر نینداخت.
خیام ابراهیمی
5 خرداد 1396
---------------
پی نوشت:
لینک و برگزیده‌یِ سخنانِ قادرمطلقه بعد از رأی دادن، در بابِ پاسداشتِ مردمسالاری:
مردم سالاری ؟!... یعنی چه؟
مردم و ملت، سالارِ چه کسی باید باشند؟
آیا اگر این پرسش معنا شود، امنیت پرسشگر مخدوش نخواهد شد؟
جمعه ۲۹ اردیبهشت 1396 - 04:30
رهبر جمهوری اسلامی از مردم خواست که هر چه زودتر پای صندوق‌های رای بیایند.
 آیت‌الله خامنه‌ای پس از انداختن رای خود به صندوق در حسینیه امام خمینی (ره)، در توصیه به مردم و دست‌اندرکارانِ انتخابات اظهار کرد: خدای متعال را بر نعمتِ "مردم‌سالاری" و انتخابات و حضور مردم سپاسگزاری می کنم. این نعمت بزرگی است.
وی افزود: بحمدالله مردم ما هم شکرگزار این نعمت هستند چون می‌بینید که شرکت می‌کنند. توصیه من این است که هر چه بیشتر شرکت کنند و هر چه زودتر پای صندوق‌ها بیایند. معتقدم کار نیک را باید در اولِ وقت آن انجام داد و تاخیر نباید انداخت.
آقای خامنه‌ای گفت: معتقدم که انتخابات ریاست جمهوری بسیار مهم است. سرنوشت کشور دست آحاد مردم است که رئیس قوه مجریه را انتخاب می‌کنند. به اهمیت این کار توجه کنند.

LikeShow more reactions
Comment

Tuesday, May 23, 2017

بنفش

بنفش
===
هِله اِی یـارِ قدیمی! شاد باش*! ... کـاش این شادی نبود در بـــاد، کاش!
شادیِ تو شادیِ شب تا سحر ... چون سحر شد: "خانه‌مان شد بی‌پدر"
شب دراز است و قلندر روزه دار ... تا هزار و چـــارصد، پـاسَم بِــدار!
صبحِ دولت تا دَمَد از قعرِ چاه ... از دماوند، رأیِ تـــو، تکرارِ کــــاه
عزمِ تو در نُهِ دی ویرانه شد ... چون "خیالی" حصر در کاشانه شد
پَرچَمَت گیرند به دست و شاخ‌تر ... می‌برند از خاوران تا باختر
آفرین سربازِ گمنامِ عدو ... *"تینک تنکِ" تو، مرا کرده بَـبـوُ
آن اُتـــاقِ فکرِ استعماری‌اَت ... کرده ملّت: اُمّتِ اقماری‌اَت
...
هِله اِی یارِ دبستانیِ من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو به‌دستِ گزمه‌هاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمه‌هاست
داســتانِ ناخدایِ بی‌کسان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
می‌کند محمود را دشنامِ خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج می‌سازد به حرف و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
می‌دهد پرچم به‌دستِ یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
باز هم "بیعت" شده درمانِ بُت ... انتخابات است و قانون جانِ بُت
سنگرِ داعش شده سبزِ مجاز ... در تلگرام، فیس‌بوک، نبضِ حجاز
چون "حَسَن" تهدید را فرصت نمود ... باز هم در این سفر رخصت نمود
وَر نه صندوق را همان پیمانه بود ... میرِتان توبه نکرد، در خانه بود!
ماجرایِ میرِتان چون شاخ شد ... لرزه بر سلطانیِ یک کــــاخ شد
گفت سلطان چاکران را: چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ اَمین ... گفت: سلطانا، منم چاره‌یِ کین!
جنگِ میدان را میانِ خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاص‌زن‌هایِ خود ... چند نفر را می‌کنی غوغایِ خود
یک نفر "سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جمله‌یِ یارانِ تو در حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
 رأیِ مردم سرشماری می‌کنیم ... جمله‌گی را بنده‌یِ رِی می‌کنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
گفت سلطان: مرحبا بر تو حَسَن! ... راهکارِ تو بُوَد خیلی خَفَن
عقلِ جِنِّ مصلحت سربارِ ما ... جِنّ تویی، مجنون تویی در کارِ ما
 پس سَرِ آن جِنّ پیر در زیرِ آب ... هر که "جز ما را" بگو: راحت بخواب!
گفت سلطان: رأیِ ما رأیِ خداست ... مکر با کفار و ملت با شماست
 عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
 گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما"
...
هِله اِی یــارِ عزیزِ شادِ من ... شادیِ تو: خــــون در غمبــادِ من
رأی را از بهرِ بیعت می‌خرند ... می‌فروشندش به شور و می‌دَرَند
آن‌چه تو رأیِ خودَت پنداشتی ... کی شود سبز آن‌چه در دل کاشتی؟
حالیا این رأی و این میدانِ تو ... شب بخوابی یا نخوابی آنِ تو!
جمله‌گی کرّوبیــانند این کســــــان ... خوابشـــان بی‌خوابیِ دلواپســـــان
باز هم شب شد، چه تَکرارِ بَدی ... شادی و غم قبضه‌ در دستِ دَدی
از علی‌آبـــاد تــا وَنکُوِر است ... صندوقِ مولا زِ رأی هنگ‌اُوِر است
می‌شمارید دانه دانه رأیِ‌تان ... تا بپنداری که اوست آقایتان
قلبِ ما در مُشتِ مولا می‌پَرَد ... جوهرِ انگشت را خون می‌خَرَد
صندوق است و الکن است و گنگ و کور ... حکمِ اربابِ قضا را تو بجور!
حکمِ اربابِ قضــــا پوشیده بــاد ... "کدخدایی" داند آن‌را چون جهــــاد
دوسـتـان رأیِ شما رأیِ وِی اَست ... موجِ مولا نـــرم در رأی‌اَت نشست
جنگِ نرم است و خودی‌ها یکه‌تـاز ... التقاطِ خنجر و وِرد و نـمـاز
 نیک و بد را در هم و برهم کنند ... تا که چاهی را به راه مرهم کنند
او که دانَد ترسِتان از بهرِ چیست ... ترس می‌کـــــارَد میانِ هست و نیست
او که استادِ سواری بر شماست ... رأی می‌چیند زِ کشک و دوغ و ماست
صحنه‌یِ بتخانه را آزین کند ... یک به یک بت‌هایِ خود را هین کند!
پرده‌دار است و بُتِ اعظم خداست ... مکر او تکلیف، نه از رویِ ریاست
پرده‌یِ صحنه چو بـــالا می‌رَوَد ... نقشِ هر یک تا ثریــــا می‌رَوَد
بت‌شکن را می‌کند مامورِ ترس ... بچه‌بُت را عاملِ اُمّید و چَرس
بچه‌بُت اَمن و اَمین و مَحرم است ... بت‌شکن بازیگرِ نامَحرَم است
چون نمایش می‌شود آغاز بـــاز ... هر یکی خوانَد خودش را صحنه‌ساز
می‌کند تحریـــک با بُغضِ بَدان ... تا که یاران گُل شوند، هم خارِتان
یک سفر گل می‌شود در دستِ تو ... یک سَفَر خاری شود در هَستِ تو
این سَفَر "شادی" است سهمِ نامِتان ... ناخـــــدا و بیعت و تـَکــرارتــــان
یک سفر شهد است در خردادها ... یک سفر زهر است در مُردادها
بـــاز لبخند و شعار و، کـــار هیچ ... رسمِ قانـونِ دوقطبی: "مـارپیـچ"
پیـــــچِ رگلاژِ اســــــیرانِ هوی ... منطق و سفسطه و زخم و شفا
جمله‌گی در جعبه‌یِ شعبده‌بــاز ... تعبیه در موسم و وقت نیـــــــاز
"انتخابات" صحنه‌یِ یک صنعت است ... پوستینی در هوایِ خلعت است!
این که سلطان را چه باشد احتیاج ... رأیِ تو شیری شود روبَه مزاج
 این سَفَر از ابتدا مقصود بود ... "راه" مقصد بــــود و رأی مَـردود بود
ظاهرا پیروزِ میدان حسن است ... او زَنَد "حرفی" که خیلی خَفَن است!
گر نشد! لابد که وقتش مقتضی است ... رأیِ ارباب در دلِ او منجزی است
انتخابات صحنه‌ی تعدیلِ ماست ... امنیت در چینشِ قندیلِ ماست!
یا که باید شاد باشیم یا غمین ... یا که باید هار باشیم یــا امین!
اینکه ملت را دوایِ درد چیست؟ ... با من و تو نیست با امرِ ولی است!
این نه از لقلقه‌یِ ذهنِ من است ... "حکمِ قانون" سرنوشتِ وطن است
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین ... سرنوشت‌ِ خود، از آن بـــوتــه بـچـیـن
 پس تو را "یـابـــــو" نگوید که که‌ای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُرده‌ای
هست هشتاد و نَوَد "درصدِتان" ... می‌کنَد پنجاه و چل، تعدیلتان!
می‌رَوید از غـزّه تا شــــام و عـــــراق ... با دلِ خوش، موشک و چنگ و یَراق
با تو کردم من بنفش را تجزیه ... تا بخوانی متن را در حاشیه
آن‌چه پنداشتی: بنفش و سبز نیست ... مشکی است و رمز آن دانی که چیست؟
تـــا بگــــوید: "من گرفتم بیعتی" ... آن‌که پیروز شد مَنَم، نه ملتی!
بــاز این گوی و همان میدان و راه ... دولتِ جنّتی و جنــگ و ســـپاه
فرصتی بــــود به دستی لغزان ... "تو" خیالی! واقعی من را بخوان!
آنکه تو "یــــــارِ" خودَت پنداشتی ... "یـــارِ من" بود و تو خود انگاشتی!
"قفل" قــانون و، "کلید" در دستِ یـار ... یـــار در تدبیر و اُمّیــد و "ســوار"
حسن و محمود و ابراهیم مَنَم! ... آن سه حرفند!، "من" سَرَم؛ من بَدَنم!
این بصیرت را به گـــــوش آویز و دان: ... سرمه بر چشم من‌و، "تو سرمه‌دان"!
حـــال خوش‌بـــاش! چون شبِ هشتادوهشت ... در هزار و چارصد صحرا و دشت!
خیام ابراهیمی
30 اردیبهشت 96
ساعت سه بامداد
تا چهار سالِ دیگر و... تا تدبیرِ امیدیِ دیگر در این پهنه
مبارک باد بصیرتِ این بیعت بر اُمّتِ آگــاه و همیشه در صحنه.
---------------------------
پی‌نوشت:
* 1) عرضِ تبریک:
پارادوکسِ غمِ 88 و شادیِ 92 در 96 تا 1400؟! روایتی گروتسک است!
 این نوشته را تقدیم می‌کنم به دوستِ اصلاح‌طلبم، که سه روز است مرا به خاطر تحریمِ نرم، سخت تحریمِ کرده؛ چرا که سَروَرِ قانونیِ دشمنِ مکار و مشترکمان را که به قانونِ زورگیریِ عقیدتی باور دارد، تحریم کردم.
برایش نوشتم تا مگر با یک غیرخودی که او را غیرخودی نمی‌داند آشتی کند.
و اگر خدا(یت) می‌خواست، آنان شرک نمی‌آوردند! و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‌ایم!
و تو وکیل آنان نیستی!... و تو وکیل آنان نیستی!... و تو وکیل آنان نیستی! (107)
تو برایِ هشدار و مژده‌ای... همین!
پس گریبان چاک مده، ای پیام‌رسان!
...
** 2) تینک تنک:
درس لیلای لیلی به فرزندِ ده ساله اش یاشار:
"تینک تنک" چه باشد؟ پسرم!
Think Tank!
بنگاه فكر!
(اتاق فكر و مخزن فكر و انديشكده و اينها ... اينها
Brand هستند روي عملكرد واقعي ... )
در جامعه‌ي سرمايه‌داري از
Human Right Watchh تا والمارت، همه بنگاه‌هاي مختلفي هستند كه اجناس مختلفي مي فروشند. فراموش نكن!

LikeShow more reactions
Comment

این گربه‌یِ بی‌حیا


این گربه‌یِ بی‌حیا تمامِ بارش را انداخته رویِ دوش یک نفر
===============
دوستانِ خودی و غیرخودی!
لایک‌هایِ حدودِ هزارتایی رسید به بیست تا! کجائید؟
حکایت خیرات به خودی‌ها و غیرخودی‌ها با هم فرق می‌کند!
 ظاهرا کار از کار گذشته و باز سفره‌ی خیرات پهن شده و رعایایِِ گرسنه، هراسان و مشتاق راهیِ لقمه برچیدن در میهمانیِ اربابند!
 هیچ مایه‌دارِ صاحبِ کاریزمایِ اهل کراماتِ اصلاح‌طلبی هم، یک تعارفِ خشک و خالی نکرد که ملتِ عزیز این‌بار بصورتِ دانگی میهمان خودتان در کلبه‌یِ محقرِ حقیر باشید، نه میهمانِ یک بینوایی که در جامش جز زهرِ فراموشی نمی‌ریزند... یادشان رفته که به نیتِ گوشت طیهو، گوشتِ گربه مرده گیرشان آمد! حالا خودی‌ها قانونا محقند... اما غیرخودی‌ها چه حقی دارند؟
 حکایتِ شمایلِ گربه‌سانِ این قانون‌اساسیِ خودی‌ها و تنها امانتدارش شده: حکایتِ درِ باز دیزی و حیایِ گربه.
 من فکر می‌کنم به‌بار کشیدنِ مسئولیتِ فهم یک ملت توسط یک نفر، جفای بزرگی باشد که قانون پدران در حقِ اربابی کرده که با تحمل بار سنگینِ "تصمیم‌سازیِ تک نفره" برایِ تمامِ رعایا، خود را مکلف به خدمت‌گذاری و نه خدمتگزاری یه آنها می‌بیند. فکر می‌کنم قانون باید این بارِ ناجوانمردانه را بر دوشِ تک تکِ رعایا، عادلانه توزیع کند تا عقوبتِ خطایِ انسانیِ ناشی از سنگینی بار یک ملت خدا، تنها بر دوشِ نحیفِ یک نفر نماند و عوارضش به نسل‌هایِ بعدیِ منتقل نشود!
 و این ممکن نیست جز این‌که: یک طوری با ثبتِ سند به چشم و گوشِ حضرتِ دوست برسانیم که: تداومِ این جفایِ دوجانبه به ارباب و رعایا، دیگر بس است! چرا که چه بسا بــاز مباشرین و کارگزارانِ دربار، آمار را تعدیل کنند حولِ 51 درصد و تویِ چشمِ تاریخ و جهان زنند که فاصله‌یِ بین صغری و کبری، تنها دو درصد است و این کودک هنوز دچارِ بی‌اختیاریِ شبانه است!
 جدّ بزرگوارِ این رعایا آن طفلان صغیر را از سَرِ ناداری سپرده به ولایتِ جَدّ بزرگوار شما... سزا نیست که شما به جبر تاریخی محکوم به این جورکشیِ ظالمانه باشید! آنها که صغیرند خود دانند، اما مُرُوّت نیست که تنها یکی بارِ آنان که بالغ شده‌اند را بر دوش کشد!
 هم فشار بر یکی وارد می‌آید و هم ملتِ عافیت‌طلب، تن‌پرور و صغیر و نارشید‌ باقی می‌ماند! راهی باقی نیست جز این‌که حتی اگر دَرِ دیزیِ صندوق به دریوزگی باز باشد، اما این بار از طمع در آن پرهیز کرد.
که: عقوبتِ این طمع جز دل‌پیچه و تهوع نیست! این خط و این هم نشان!
با این امتناع و غیبتِ محترمانه یکبار برای همیشه به گوشِ حضرتِ نظام خواهد رسید که:
لطفا مسئولیتِ خطیر سرنوشت‌سازی و تعیینِ سیاست‌های کلانِ یک ملتِ آگاه را بموجبِ بند یک اصل  110 به خودِشان بازگردانید تا خود تصمیم بسازند! خدا و بنده‌یِ خدا را خوش نمی‌آید که تمامِ این بار بر دوش یک نفر باشد! ناسلامتی پس از 38 سال حضانتِ این طفلِ سرما و گرما چشیده، اکنون او به سنِ رشد رسیده‌ و باید بتواند تأهل اختیار کند و خود زندگی خود را بچرخاند و خود بر سر اموالِ خودش باشد تا توسطِ وکیلانِ درگاه اختلاس نشود!
 چرا باید دلال‌ها و مفت‌خوران و ویژه‌خوارانِ چپ و راست، سودِ دلالی و اسکوندش را به جیب زنند و مسئولیتِ خطا و هزینه‌یِ گرانبار ناشی از کارسخت و زیان‌آورِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و اجراء و قضا و قَدَر و تامینِ امنیت و معاش و تر و خشکش تماما بر دوشِ یکی باشد؟ و بیکاری و علافی و نواله‌بگیری و گدایی و چوب و ترکه‌اش بماند برایِ بقیه؟ و نهایتا سرِ اربابِ جورکش و رعایایِ بینوا، هر دو بی‌کلاه بماند؟! و نهایتا اوضاع ملتِ سربار و متولیِ فداکارش، بشود حکایتِ آش نخورده و دهانِ سوخته!
چرا؟... تا کی؟... تا وقتی که باز انگشت رنگینِ حسرت بر دندان گزَد؟!
 من که بر سر این سفره به میهمانی نخواهم نشست و خود را بر دوشِ یک نفر (مظلوم دو عالم) یله نخواهم کرد! دور از مرام و معرفت است... البته من غیرخودی‌ام!... بر خودی‌ها حرجی نیست!
ارادت: خیام ابراهیمی
29 اریبهشت  96

پیش‌بینیِ نتیجه‌یِ انتخابات

اعلامِ نتیجه‌یِ انتخابات ریاستِ دولتِ حکومت
در مناسکِ جهادیِ بیعت و التقاطِ ملت در امت
=========================
هدف از این نوشته اعلام نتیجه‌یِ مراسمِ موسوم به انتخاباتِ ریاست جمهوری، یک روز پیش از آن است.
 این پیش‌بینی نه توهم است، نه شبهه‌افکنی و نه طنز. به‌باورم بنا بر متغیرهایِ واقع‌بینانه امکانِ پیش‌بینیِ نتیجه‌یِ انتخابات رئیسِ دولتِ حکومت ممکن است! این پیش‌بینی بر اساس مفاهیم برآمده از شعارها، اختیاراتِ قانونی، و سوابقِ عملیِ کاندیداتورهایِ برگزیده، قابل دستیابی است! چرا که در واقع این مراسم در حد یک بیعتِ کور، شبیه یک گروتسکِ قانونی-حکومتی است و یک انتخاباتِ دموکراتیکِ معرفتبار نیست! چون قانون اساسی اساسا بر اصولِ دموکراسی بنا نشده است.
 تنها در بستری دموکراتیک است که "انتخاب" و انتخابات" و "رأی مردم" معنایی حقیقی دارد! و قانون اساسی چنین بستری را فراهم نکرده است. من نام این مراسم را "مناسک بیعت" ملت، برایِ تمدید و یا ورود به امتِ یک نفر می‌نامم. قابل اثبات است که چرا در چنین مناسکی ذره‌ای سلیقه‌ی مغایر با امر ولایت مطلقه‌ی فقیه به عنوان سلطان بلامنازع نظامِ قانونی، بر خلافِ روحِ قانون و قواعد شرعی حکومت است.
بر همین مبناست که خاتمی و موسوی ظاهرا مطرودند. و بعد از 888 دیگر هیچ کاندیداتور صاحب سلیقه و ملتزم به ملت نمی‌تواند پیروز میدان باشد! و رقابت بینِ روحانی با رئیسی با توجه به دلایل ذیل بی‌معناست! چون آنچه در سال 84 و 88 به احمدی‌نژاد و در سال 92 به روحانی میدان داد عزم نظام بر اساسِ تکالیف شرعی و قانونی بر کاندیداتورِ برگزیده برای اجرایِ اختیاراتِ قانونی قادر مطلقه بود، نه تعیین تکلیف ملت برای نظام. قانونا اگر رهبری حکمِ تقدیرِ ملت را امضاء نکند، ملت هیچ‌کاره است!
.
هفت رئیسِ دولتِ ضدانقلابی حکومتِ انقلابی
بر همین مبناست که در طول 388 سال عمر نظام سلطنتِ ولایی، از نه رئیسِ انقلابیِ دولتِ حکومت (یعنی: بازرگان، بنی‌صدر، رجائی، موسوی، خامنه‌ای، رفسنجانی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی) به جز یک تن که ترور شد، در پایان دوره‌یِ ریاست تماما با زاویه پیدا کردن با سرانِ حزب‌جمهوری و رهبر زمان خود، تنها یک نفر که ولی فقیه است از دیدِ نظام و قانونش مُهر قبولی گرفته است! از دید قدرت مطلقه‌ی حاکم بر نظام، جملگی باستثناء یک تن که رهبر فعلی است، خائن، منافق، فتنه‌هایِ خاموش و روشن، یاغی، و منحرف و احتمالا این آخری ساختارشکن، شدند! و بنا بر ذاتِ استراتژی جنگ و صدور انقلاب و نابودیِ مخالفین، این داستان همچنان ادامه دارد...
 به باورم دو تن از تمام مردانِ دولتِ رهبری، ذخیره‌هایِ اپوزیسیون‌سازیِ مصلحتی در حیاط خلوت نظام و در آینده‌اند! آن که منحرف قلمداد شد و آنکه قرار است ساختار شکن شود!
در طول 388 سال گذشته، التقاط در معنویت و مادیت به عنوان ابزار مقابله و شبهه افکنی در میان غیرخودیان و کفار (در داخل و خارج)، در تمام مفاهیم و ادبیاتِ شفاهی و کتبی نظام از معنای جنگ نرم و سخت (و التقاط ابزارِ چالشیِ سخت در نرم) گرفته تا مواضع ظاهری و باطنیِ مسئولین، کاربردی میدانی داشته است.
 به باورم، قانونمندترین فرد این نظام همانا رهبرِ فعلی است که هر چند خود ایشان در زمان رهبری آقای خمینی، با امر تصدی موسوی به عنوان نخست وزیر زاویه داشت و هر چند در دور دوم ریاست جمهوری ایشان در سال 64، علی رغم انصراف از کاندیداتوری با قولِ آقای خمینی که تعیین نخست وزیر با خود ایشان باشد، پس از خلف وعده از سوی آقای خمینی ایشان درخواستِ تکلیف نمودند اما نائبِ امام زمان بدون صدور امر تکلیف به ایشان، امر کردند نخست وزیر موسوی است! و ایشان علی‌رغم میلِ باطنی به این اَمر گردن نهادند! زوایه با اوامر ولی فقیه قانونی، درخواستِ تکلیفی بود که ایشان تصور میکرد باید به ولی فقیه گوشزد کند! اما تبعیت ایشان بیانگر بیانگر تن‌دادن به اختیاراتِ قانونی برخلاف میل باطنی بود!
 به همین دلیل رهبر فعلی را قانونمند‌ترین فرد نظام می‌دانم! قانونی که این اختیار را به ولی مطلقه ی فقیه داده است که برای مصالح مورد نظر خود تمام قواعد را زیر پای بگذارد. گیریم بر این مصالح نام حفظ اسلام را بنهیم. بنابراین قانون اساسی در حد یک مناسک است که میتواند ملتزمین به خود را با معطل گذاردن و تفسیر برخی و یا تمامِ اصول، هر بیعت کننده را وادار به هر نقضی بکند! چون معنای بیعت این است! (البته به شرطی که جبری در کار نباشد تا نیت قلبی با ابراز عملی در تناقض باشد)
 بنابراین مشارکت در انتخابات به معنایِ امید بستن به اختیاراتِ قانونی ولی مطلقه‌ی فقیه، را گریزی برای کافران و منافقین به خود نمی‌گذارد! به همین دلیل مشارکت در انتخابات را یک مناسلک آئینی برای بیعت با ولی مطلقه‌ی فقیه می‌دانم!
.
مشارکت؟ یا عدم مشارکت؟ در فلسفه‌یِ قانونِ نظامِ هیئتی
 همواره در این مراسم و سلوک معنوی، آگاهانه یا ناخودآگاه، بر اساس منطق و استدلال و یا دیمی و هیئتی، به هر دلیل سلبی و یا ایجابیِ معرفتبار و یا قهرآمیز، برخی از مردم مشارکت می‌کنند و برخی مشارکت نمی‌کنند!
 مشارکت یا عدم مشارکت در ذات خود دارای معنایی قابل اندازه گیری نیست! مگر اینکه ماهیتش به صفت و خواسته‌ای متعهد باشد! به همین دلیل مشارکتِ جاهلانه و یا کاسبکارانه به معنایِ پذیرشِ قلبیِ قانون حاکم بر نظام نیست! همانطور که عدم مشارکت به دلیل قهر کودکانه، مغرضانه، از سر بی‌تفاوتی و یا اعلام درخواست تغییر قانون، به معنای معارضه و براندازی نظام نیست!
 اما همواره نظام حاکمه این مشارکت را به حساب بیعت با اختیارِ قانونی ولی مطلقه‌ی فقیه نهاده است و چنین بیعتی را در راستای اقدامات سرنوشت ساز فراملیِ خود به معنای اعتبار و مجوز خود از سوی ملت حقنه کرده است! این مجوز به حکومت این اختیار را میدهد که هر کاری با سرنوشت ملت بکند! از این بابت مشارکت و یا عدم مشارکت امری در انتخاب سرنوشت ملی برای ملت امری حیاتی است.
 و به همین دلیل من با این قانون که بر مبنای زورگیری عقیدتی بنا شده است بیعت نمی‌کنم! عدم بیعت به معنای مقابله با آن نیست! به معنای معارضه و براندازی و انقلاب نیست! تنها به معنایِ تن ندادن به زور است! و تنها راه باقیمانده برای عدم رضایت به این زور قانونی در راستای صداقت با خویش و پرهیز از دروغ به خویش و حکومت، و درخواست صریح تغییر قانون به نفع اراده ی ملت با اتکاء به تضمین قانونی اصل "همزیستی مسالمت آمیز"، در هیچ انتخاباتی پیش از تغییر قانون شرکت نمی‌کنم تا یوغ بندگی به هر سرنوشت سازی خارج از اراده ی خود را به عنوان شریکی از شرکاء این خاک مشاع به دست خود بر گردن نیندازم! تا شاید روزی با کسب اکثریت مطلق شریکان این خاک مشاع (بالای 50 درصد واجدین شرایط رای)، حجت بر تاریخ و مردم و نظام تمام شود که برای کسب اعتبار راهی جز مشارکت مردم در مکانیسم قانونی "تصمیم‌سازی" سیاستهای کلان نظام ندارند! که ذیل این قانون بر گرده‌ی مسئولین تنها تصمیم گیری در راه اجرایِ منویات و سرنوشت سازی یک نفر است نه بیشتر!
 من فکر میکنم به بارِ کشیدنِ مسئولیتِ فهم یک ملت توسط یک نفر، جفا باشد بر قادر مطلقه‌ای که با تحمل بار سنگین تصمیم سازی برای ملت، خود را خمدتگزار ملت میداند. فکر میکنم قانون باید این بار سنگین را بر دوشِ تک تک مردم توزیع عادلانه کند تا عقوبت خطای یک نفر بر یک ملت و نسلهای بعدیِ توزیع نشود.
 پس قول و وعده های مسئولین خارج از این سرنوشت سازی یک نفره امری ناممکن است و در صورت آگاهی، می‌تواند به عنوان یک مکر و خدعه، تنها ادایِ یک تکلیفِ شرعی و قانونی باشد برای موج سواری بر گرده‌ی ملتِ غیرخودی!
.
پیش‌بینیِ نتیجه انتصخابات!
به باورم برایِ برآوردی واقع‌بینانه در راستایِ انتخابی آگاهانه، سه گزینه قابل اعتناء هستند:
1- فهم قانون و اختیارات و حدودِ اعمال اراده در آن.
22- سوابقِ کاندیداتورها بر اساسِ تطبیقِ پندار، گفتار و رفتار و تناسب آنها با قوانین. که بر این اساس روحانی همان احمدی‌نژاد و هر دو همان رئیسی هستند!( البته هر یک برای ایفاء یک نقش در سناریو در سکانس مربوطه) بنابراین چون ما از سناریو بی‌خبریم، باید بدانیم که رای با روحِ حاکم بر سناریو و کارگردان است نه سیاهی لشکر.
3- ماهیت صندوق 88 که جد بزرگوار صندوق 92 و 94 و همین 96 است.
 دوازدهمین مناسک و معرکه‌یِ انتخابات باصطلاح ریاست جمهوری (و یا بیعتِ مؤمنین و کفار با ریاستِ دولتِ حکومتِ منتسب به اسلامِ پرده‌داران) فردا 29 اردیبهشت 96 در ایران برگزار می‌شود. از سویِ قادرمطلقه‌ی قانونی از مردم خواسته شده است با توجه به حکمِ ایشان که مهم‌تر از نتیجه‌ی این رأی‌گیری، حضور و تعدادِ مشارکتِ ملت برایِ تثبیتِ نظام قانونی است، لذا تمام مخالفین نیز مشارکت نمایند! یعنی بیعتِ قاطعانه‌ی ملت با نظام و قانونِ آن مهمتر از نتیجه‌ای است که مردم به آن دل بسته‌اند! به باورم این سخن کاملا درست است. چون آنچه مهم است میزان و تعداد بیعت‌کنندگان به سیاستهای کلانِ فراملیِ نظام و قدرتِ مطلقه‌یِ آن بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی است. وگرنه صندوق 88 همچنان پدرخوانده‌یِ صندوق‌هایِ بعد از خود از 92 تا 94 و همین 96 است! و کسی که این واقعیت را کتمان کند یا خود را به جهل‌العارفین زده است، و یا کاسبکار و دلال معاش و مماشات استعماری است و یا جاهل. و البته من خود را جزو هیچکدام از این سه گروه نمی‌دانم.
 بنا بر تکلیفِ شرعی و قانونیِ شورای نگهبان، دوقطبیِ انتخابات، در راستایِ هدایتِ امنیتیِ تعدیل دو موجِ مردمیِ موجه برآمده از قانون اساسی، یعنی دو جناحِ چپ و راستِ موسوم به "اصلاح‌طلب" و "اصولگرا" طبق برنامه به دو بازیگر امنیتی و قضایی به نام روحانی و رئیسی رسید.
بر اساس استراتژیِ امنیتی حفظ نظام پس از خاتمی (از 76 تا 84) و موسوی در 888، انتخاب هر یک از این دو نمی‌تواند وابسته به سیاست‌هایِ کلانِ نظام نباشد!
 یعنی مردم نمی‌توانند با اراده‌یِ خود مانعی بر سر راه اختیارِ قانونی رهبری در سیاست‌هایِ کلان نظام باشند! چرا که از لحاظِ حقوقِ اسلامی اِعمال چنین اراده‌ای منفک از "بیعت" به معنای بیعت‌شکنی بر خلافِ عرفِ امنیتیِ ولایتِ مطلقه‌یِ فقیه فرد بر جماعت است!
 یعنی ملت آگاه و همیشه در صحنه با علم بر تبعاتِ بیعتِ نسل قبلی، هر بار با مشارکت در انتخابات، امید خود را به قانون اساسی اثبات کرده‌اند و ولایت مطلقه‌ی فقیه قانونا ملکف است تکالیف شرعی خود را نسبت به این بیعت بر اساس اختیاراتِ ناشی از قانون اساسی اعمال نماید!
بنا بر روش و سلوکِ حکومتیِ حاکمیت در 388 سال گذشته، از ابزار این تکلیف شرعی، یکی تقیه، و دیگری مکر با غیرخودی و نیز رعایتِ اصلِ "حفظ نظام از اوجب واجبات" است.
حفظ نظام از اوجب واجبات است یعنی هدف وسیله را توجیه می‌کند!
بر این اساس، و بموجب اصل 22 قانون اساسی، ملت باید تسلیم به حاکمیت الله بنا بر امر ولایت مطلقه‌ی فقیه باشند.
بر این اساس بنا بر بند یک اصل 1100 سرنوشت‌سازِ این نسل و نسل‌های بعدی تنها یک نفر است. یعنی جاده‌صاف‌کنی تمام مسئولین برای این تقدیر فراملی. یعنی رئیس دولت نمی‌تواند حتی با اندکی سلیقه شبیه خاتمی و موسوی باشد! یعنی روحانی به عنوان امنیتی‌ترین حقوقدانِ امین نظام در طول دهه‌ها در شورای عالی امنیت ملی به عنوان یک استراتژیستِ نظام با بهره گیری از تاکتیکِ "بغض معاویه" برای تحریک به بیعت برای کسب اعتبار و با در دست گرفتن پرچم مخالفین برای به بن‌بست کشاندنِ مخالفین و غیرخودیان در حیاط‌خلوتِ نظام و بیعت بر مبنایِ تقسیم و تضعیفِ ملت واحد به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و زورگیریِ‌عقیدتیِ نهادینه در قانون اساسی و وحدت فرمایشیِ ملت با یک نفر به جایِ "وحدت ملت با ملت" که بزرگترین قدرت امنیت ملی است، برابر است با احمدی نژاد و رئیسی... تا حکمِ حکومتیِ حاکم و کارگردان برای این سکانس از سناریو چه باشد!
 با این قانون استعماری عقوبت ملتی واحد، جنگ و انقلاب و شورش و جدایی و ویرانی با عقوبت لیبی و سوریه و عراق است!
.
نتیجه:
 پیش‌بینی من برای نتیجه‌یِ انتصخابات فردا، یا رئیسی است و یا روحانی. اما این نتیجه هیچ ربطی به رأی من ندارد، اما به شیر یا خطِ دیگری را نمی‌دانم. امید که این بزِ نر شیر داشته باشد! یا بخت یا اقبال.
با این همه: رأی من این است:
#روزه_انتخاباتی تا تغییر قانون به نفع همه!
 امید تا روزی که "اکثریت مطلق" همراه با رأی به تغییر قانون برای نیل به "همزیستی مسالمت آمیز" باشد! تا آن روز با وجود امیدواران به این قانون و مکلفین و ملتزمینش، باید در هراسِ جنگ و نفاق و تفرقه و فقر و ویرانی و جدایی و پریشانی بود!
از کوزه همان برون تراود که در اوست!
خیام ابراهیمی
28 اردیبهشت 92
============
پی نوشت:
 پاسخ به تمام پرسش‌هایِ مطروحه در بابِ راهکارِ کارگشایِ "تحریم معنادار" در متن و کامنت‌های نوشته‌هایِ قبلی در سه سال گذشته و در متن پیوستِ کاور بالای صفحه قابلِ دسترسی است.
الف) حاکمیت تشریعی و تسلیم بندگان.
اصل 2 قانون اساسی:
جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:
خدای یکتا(لا اله الا الله) و اختصاص حکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او.
 نتیجه: ملتِ مستقل به عنوان شریکان خاکِ مشترک، قانونا نمی‌توانند جز بیعت و سرسپردگی، صاحب اختیار در قوای سه گانه و در نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و مدیریتِ منابع ملیِ مشترک در ملک مشاعی به نام وطن باشند، مگر تنها ملتزم و مجریِ منویاتِ یک نفر به عنوان وکیلِ خدا با عنوان ولی مطلقه فقیه، با اختیارِ تصمیم‌سازِ اول و آخر باشند!
 قانون اساسی، با تقسیم یک ملت به مؤمن و کافر، عملا حق مشروعیت را نه به حق آب و گل، بلکه به ایدئولوژیِ خاص می‌دهد! این قانون بر اساس اصل 12 حتی حق انتخابِ معرفتبار دین را از نسلِ نیامده را از هر ایرانی تا ابد ساقط کرده است. بر این مبنا این قانون با مصادره ی حقِ ا عمالِ مالکیت در ملک مشاع از ایرانیان مستقل، بموجب شرع حاکم، نماز پیروان خویش را در ملک تصرفی، قانونا باطل کرده است!
.
ب) بر اساس اختیارات اصل 1100 تمام قدرت سرنوشت سازی اقتصادی، سیاسی، قضایی و فرهنگی و تبلیغاتی و نظامی در دستان یک نفر ضبط است و در واقع او سلطان و اربابِ بلامنازع یک ملت است. طبق بند یک اصل 110 یعنی سرنوشت سازی ملت توسط یک نفر صورت می‌گیرد، و رئیس جمهور و تمام مسئولین نظام تنها جاده‌صاف‌کن یک نفر برای این تقدیر فراملی برای صدور انقلاب و یا جنگ و هر مصلحتی باشد؛ این یعنی رئیس دولت نمیتواند حتی با اندکی سلیقه شبیه خاتمی و موسوی باشد! یعنی هر مسئول دولتی و حکومتی با هر ادبیات صوری و روبنایی از قبیلِ روحانی برابر است با احمدی نژاد و رئیسی... تا حکم حاکم و کارگردان برای این سکانس از سناریو چه باشد!
اصل 110- وظایف و اختیارات رهبر:
1- تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمه تشخیص مصلحت نظام.
2- نظارت بر حسن اجرای سیاسهای کلی نظام.
3-فرمان همه پرسی
4- فرماندهی کل نیروهای مسلح
5- نصب و عزل و قبول استعفایِ :
- فقهای شورای نگهبان
- عالیترین مقام قوه قضاییه
-رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
- رئیس ستاد مشترک
- فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
- فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی
7- حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه
8- حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
99- امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم. صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می آید، باید قبل از انتخابات به تأئید شورای نگهبان و در دوره اول به تأئید رهبری برسد.
10-  عزل رئیس جمهور با درنظرگرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم.
111- عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیه. رهبر میتواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند.

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...