Monday, October 1, 2018

باید خون گریست

وطن قربانیِ یک تن
متاسف که نه!... گریانم از مرگ جوانان رشیدِ وطن بالای چوبه‌ی دارِ قامتِ یک بصیرتِ سرنوشت‌سازِ قانونی#باید_خون_گریست! خیلی تلاش میکنم که بر خلاف عزم تمامیتخواهان، آدمکِ خشمگینم جامه ندرد و غمگین و امیدوار در پی راه نجات، شبانه روز ببالد! آیا هنوز کسی آنقدر دردش می‌آید که شب خوابش نبرد؟ دیشب از #رامین_حسین_پناهی و زانیار و لقمان مرادی نوشتم و امروز صبح کشته شدند! ای وااای که جان انسان چه ارزان شده! گویی دیگر ملتی برای مرگ جوانان وطن به اندازه‌ی لازم که شاخصه‌ی سلامت یک انسان است متاثر نمی‌شود! زار زار بر سرگذشت این قوم جوانمرگ در دوگانه اندیشی فلسفه‌ی استعماریِ #تضاد مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی به جای هم‌افزایی خودجوش انسانی می‌گریم! البته که این سرگذشت شوم، عقوبت کلیشه خوردن در شاخص‌های ایدئولوژیک سرنوشتی سلطانی برای هشتاد میلیون نفر در بستر جبرِ جغرافیا و تاریخ است!
عشق به زندگی امروز بالای دار رفت! در مسیر این سفر تهدید خنجرهای زنجیره‌ای به اراده‌ی انسان اجازه نمی‌دهد تنها شاد و بی‌درد باشد! باید به ادب و آداب همسفری، متعهد و مسئول بود! وگرنه مسافر همچون یک زامبی بی‌درد خواهد شد و تنها خواهد گریخت به ناسو! گریز، حرکتی نیست که زاینده‌ی عشق باشد! بلکه زاینده‌ی خشم و ویرانی و تمامیتخواهی و موش‌خواستن همه در دل یک گربه به نام وطن و یک تن است! گاه باید ایستاد و در خویشتن خویش گریست! آیا چشم‌هایت هنوز اشک دارد؟
بازی
در دومینوی به ظاهر منطقیِ همین روش‌های وحدتبخش چکشی و جنایات ناگزیرِ بنیادی است که امنیت در خاورمیانه حرام می‌شود!
بازی و موج سواری با امنیتِ "هویتِ فردی" که ضروری است فدای امنیت جماعت شود! با خشت کج بنیادی که زور می‌زند تا دریای "ما" را در قطره‌ی "من" جای دهد!
این ویروس ویرانگر، داغِ امنیتِ ملی را بر دل هر قوم و ملتی خواهد گذارد!
متاسفانه در بازآفرینی و سمیولیشن مناسبات سلطانی و #شبان_رمه‌گی بر خشت کج مبتنی بر تضاد بنیادی، این ساختار تا نابودی کامل منابع ملی و انسانی، بازتولید خواهد شد!
باید این خشت کج را به هم افزایی انسانی تبدیل کرد! وگرنه باید منتظر قربانی شدن بیشتر زندگی بود. آیا این منطقه روی امنیت را خواهد دید؟
پس از بازی‌های زنجیره‌ای با روان مردم، جوانی که حق زندگی داشت در شکاف و بن‌بست قانونمداران قانون اساسی، سرش بالای دار رفت!
#
رامین_حسین_پناهی سمبول ملتی خفت‌شده است که باید همواره عروسکِ موَقّر یک خیمه‌شب‌باز قانونی باقی بماند و اگر در بن‌بستهای اجتماعی برآمده از قانون سلطه، از خود واکنشی انسانی برای حیاتی انسانی نشان دهد، باید حذف شود!
اما چرا با این‌همه شل کن سفت کن؟ و چرا با این‌همه شکنجه‌ی روان و هستیِ پدر و مادر پیر و این همه موش و گربه بازی سادیستیک با روانِ مردم؟
چون بازی یک سلطان خیرخواه با روان مردم و توسط بازیگردانش در#اتاق_فکر_سرنوشت " یک عبادت است! آن هم تنها بر یک پایه‌ی ایدئولوژیک: امنیت و منافع و اختیار فردی باید طبق کلیشه باشد! وگرنه سزاست که قربانی امنیت منافع جمعی طبق کلیشه گردد! و این خشتِ کج اولیه به خیمه‌شب‌باز و بازیگردانانش این مجوز را می‌دهد که: به نیت خیر با حیثیتِ تمام مردم بازی کنند!
بویژه که به حکم قانون، حفظ نظام سلظه، برابر با امنیت ملی ملت مرده، انگاشته شده است! بر این اساس اراده‌ی زنده‌ی نوع انسان که امانتی است در دست حاکمیت، مومی میان تکدست حاکم خواهد شد!
و چه عقوبتی فاجعه بارتر از این سقوط سیستماتیک به ته اسفل‌السافلین!
خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا می‌رود دیوار کج!
آنان که سرنوشت هشتادمیلیون نفر و بلکه خاورمیانه را، قانونا در یک اتاق فکر یک وجبی، می‌نویسند، آیا مجازند که با یک وجب تعقل، هستی و اراده‌ی متکثر را قربانی وحدتی چکشی در کاسه‌ی سرِ تمامیتخواهِ خویش کنند؟ چون این مردم را صغیر می‌دانند؟
اینجاست که باید پذیرفت که قانون اساسی، قانون ویرانی و آتش به اختیاری شیاطین است! چون خردجمعی را در شوراها که محل بروز جمع جبری هستی است، به نام خدا مال خود می‌خواهد! پس در این کارخانه و گورستان آدمکها، اختیار معرفتبار و زنده‌ی انسان را محو و نابود می‌کند! و مگر مهلت ابلیس جز این است که به سرقفلی عبادتی تمامیتخواهانه و به عقل فردی، تنها اعمالِ اراده‌ی خود را محق بداند؟ این است راز ابلیس و دجّال که باید هر چه زودتر از دام آن خود را نجات داد! البته اگر قدرت سرکوبگرِ کیش شخصیت پرده‌دار بتخانه، به شهروندانِ زنده‌ مجوز دهد!
خلیفه جمع جبری نوع انسان است و جمع جبری اراده‌های زنده است؛ نه تفسیر فردی از تاریخی مرده!
بدفهمی مناسبات قدرت مدنی و مردمی، و روش احیاء آن در تسلیم به یک نفر، عملا زاینده‌یِ نفس وجودی و معنادارِ ماهیتِ دارهای زنجیره‌ای اعدام اراده ملی است!
بنابراین برای استقرار اراده ملی ملتی زنده، باید این تهدید ویرانگر و گورستانی را به فرصتی حیاتبخش و زاینده تبدیل کرد!
به باورم، با وجود قوانین جزمی و عزم پرده‌دار اعظم، این روش از متن نظام نمی‌گذرد! این روش در چنبره‌ی اسلحه و قدرت قانونی، از انقلاب هم نمی‌گذرد! این روزش تنها از اثباتِ قدرت اکثریت در حاشیه‌یِ متن مکان‌های امن می‌گذرد!
استقرار اراده ملی نیازمند فلسفه‌ی هم‌افزایی و استراتژی همبستگی و تکنیکِ تبدیل تهدید به فرصت و تاکتیکی متحد با یک زبان حقوقی مشترک در یک زمان و در یک مکان امن است!
و این وحدت مقدور نمی‌شود مگر با #زبان_پیشاآزادی و نه #زبان_پساآزادی که بر اساس باورهای گروهی و شخصی و ایدئولوژیک شکل گرفته! بلکه با تکیه بر هم‌افزایی ملی و همزیستی مسالمت آمیز بر اساس اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه و مشترک، بر هر حق ثانویه و حصولی از قبیل نژاد و زبان و ایدئولوژی.
رامین امروز به نمایندگی از جوانان مام میهن، سحرگاه امروز بر بالای دار دست و پا زد و از روی جنازه‌های خدای مرده‌ی وجدان خوابِ جماعتی خفته در سلول‌های انفرادی پرید و به آزادی رسید... نگاه معصوم برادران زانیار و لقمان اما به چشمان سرد و شیشه‌ای این مای پاره پاره و آن من خدایگونه دوخته شده‌است! آیا در هزارتوی این جنگل تاریک، کورسوی راه نجات وحدتبخش و مسالمت‌آمیزی هنوز هست؟
به باورم هست! باید برای نجات انسان، از "من" دست برداشت و تعبیر ما شد: با پاسداری از پندار و گفتار و رفتار نیکِ وحدت اراده ملی. باید قانون اساسی مأمن و پناهگاهِ #ایران_برای_تمام_ایرانیان شود!
#فکر_کن!
#هنر_استقرار_اراده_ملی
خیام ابراهیمی
17
شهریور 1397
#
باید_خون_گریست

نجات در 4 هفته

 #راهکار_نجات در 4 هفته (بخش اول)
انقلاب و تدوام سلطه و ویرانی؟ یا احقاق اراده‌ملی و آبادانی؟
قانون‌اساسی‌نظام‌سلطه، با سلب اراده‌ملی در یدِ قدرت مطلقه، و تقسیم ملتی واحد به مؤمن‌وکافر و پاره کردن وطن بین خودی‌وغیرخودی، مجوزی حقوقیِ‌است بر ضد وحدت‌ملی و عامل اصلی ویرانی‌؛ و بدون تغییر آن هیچ امیدی به قرار و آرام و بالندگی ایرانیان و آبادانیِ ایران نیست! آنچه مهم است روشِ تغییر آن است که از طریق اعمال اراده‌ی ایرانیان محذوف در متن نظام ناممکن است! پرسش: چگونه می‌توان از حاشیه این تغییر را به نفع حضور تمام مردم برای اعمال اراده‌ملی اعمال کرد؟! با روش نرم؟ و یا با روشِ سخت؟
چرا بدونِ راهکاری استراتژیک و فراگیر، هیچ تحولِ معناداری در مناسباتِ قدرتِ حاکمیت ممکن نیست؟!
ملتی گروگانِ بند 1 اصل 110 قانون اساسی، آلوده به ویروس زورگیری است! اما نه ملت و نه اپوزیسیون به روی مبارک نمی‌آورند، و بصورتی شرطی در بی‌قراری و گریزی تاریخی، هنوز تمام راه‌های وحدتبخش تفاهم ملی را طی نکرده‌اند، و به همین دلیل است که به روشی سنتی آلوده به ادبیاتِ "ارباب و رعیتی" و بر اساس اعتماد به تار سیبیل دایی‌جان و قسم حضرتعباس خانعمو، یا در فریبِ بیعت‌گیری به لطایف‌الحیل از همند، و یا در دامِ مطالبات روبنایی‌ از اربابند، و یا ذر بصیرتِ رضایت به مزدوری و یا در تدبیرِ انقلابی خشونتبارند! حال آنکه اعمال اراده‌ملی نیازمند اثبات باور به پاسداشت حداقل منافع مشترک ملی و دگراندیشی و پایداری در مسیری وحدتبخش با حضور تمام ملت است! پس ناتوان از تحمل دگراندیشی در فکر زورگیری فرهنگی‌، هر فرد و هر گروه بی‌اعتناء به دیگران، برای غیرخود نسخه صادر می‌کنند و خود را به غیرخودی شلیک می‌کنند!
پرسشی دارم از پرچمداران سبز و بنفش؛ و پیشنهادِ راهکاری نرم و راهبردی برای نجاتِ ایران به #اپوزیسیون_برانداز!
.
وقتی قانونا ملت ایران و 3 قوای قانونی، گروگانِ سرنوشت و سیاستهای کلان تک نفره و فراملی سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ناشی از اختیاراتِ ولایت مطلقه فقیه بموجب بند 1 اصل 110 قانون اساسی هستند، دیگر قانونا اراده‌ی ملی در نوشتن سرنوشت خود بدست خود عقیم است! چرا که با مشارکت اکثریت عددی مردم در هر انتخاباتِ حکومتی، بدونِ امکان نظارت ملی توسط ملت مستقل از حکمِ حکومتی و مصلحت‌ حفظ نظام به هر وسیله (از جمله مکر با غیرخودی) که از اوجب واجبات است، عملا مردم با امید به قانون اساسی و قدرت فراملی سرنوشت‌ساز نهادینه در آن، تسلیم و ملتزم به اوامرِ ملوکانه‌اند و در واقع با چنین قدرتی گروگان یک سلطانند! سلطانی غیرپاسخگو به استراتژی‌های میلی خود، که خبرگانش برگزیده‌یِ اعضای شورای نگهبان منصوب خودش است و جز تائید پندار و گفتار و رفتار رهبری، شرعا تکلیفی ندارد!
البته این‌که فرد رشیدی همچون رهبری بر ملتی صغیر، ولایتِ مطلقه و بی‌‌چون‌وچرا داشته باشد، حقی قانونی است! بنابراین اصولا هیچ نقدی بر این حق قانونی نه جایز است و نه با توجه به قدرت آسمانی مقدور و مصلحت است! با چنین قانونی، رهبری هر کاری با ملت، و منابع ملی و سرنوشت یک ملت با هر عقوبتی بکند، هم قانونی است و هم از سوی مسئولین سه قوا التزام آور! از تعلیق هر اصلی از قانون، در شرایط همیشه امنیتی گرفته تا تفسیری که توسط منصوبین ایشان تکلیف می‌شود، تا جنگ جنگ تا پیروزی و صدور انقلاب به دیار قدس و حضور در عراق و ونزوئلا گرفته تا هر عملیات هزینه‌بار برون مرزی، تماما بر اساس اختیارات قانونی است! اینکه احدی از آحاد ملت و یا مسئولین مدعی شود برای نفس کشیدن و فلان کار دست ما بسته است، بر اساس آن تسلیم اولی به اوامر و اختیارات ولایت، تفی سربالا و حرفی بی‌مسماست! بنابراین اینکه اصولی حیاتی از قانون اساسی مثل حق اعتراض و تجمعات و آزادی مطبوعات و غیره بر زمین مانده حرفی بیمورد و اضافه است! بنابراین برای مسئولین سه قوا، اصولا و قانونا، اختیاری فراولایی وجود ندارد که بتوانند خارج از آن از مردم سفارشی بگیرند که بخواهند برایش وعده و شعاری بدهند و بدان عمل کنند یا نکنند،تا به ملت پاسخگو باشند! در چنین بن‌بستِ حقوقی اگر برای استقرار اراده ملی بنا بر رفتار مسالمت‌آمیز باشد، دیگر کار مردم #براندازی_سخت و یا تظاهرات پراکنده‌ی صنفی با مطالبات قطره‌چکانی و روبنایی که برایش مجوز هم صادر نمی‌شود، نیست! و اگر کسی می‌خواهد بصورت مسالمت‌آمیز قادر بر سرنوشت خود باشد، باید ابتدا بصورت حداکثری خواستار استرداد قدرتِ اراده ملی براندازی شده در قانون باشد، که این کار در متن نظام ممکن نیست!
بنابراین اگر کسی شعار و قولی فراولایی بدهند که خارج از حدودِ سیاستهای کلان نظامِ تک‌نفره باشد، هم وعده‌شان غیرقانونی است و هم اینکه به مردم سراب نشان داده‌اند! از خاتمی بگیر تا احمدی نژاد تا روحانی و تا هر تدارکاتچی و آبدارچی دیگری.
همچنین لاپوشانی این حقیقت توسط مدعیان اصلاحات از درون نظام، و #تکرار بازی‌های پلیس و خوب و بد، جز خیانت زنجیره‌ای توسط نمایندگان کاذب و نمایشی ملت نیست و نام دیگرش تکلیف شرعی و قانونی است! بر این اساس هر انتخاباتی که مکانیسم راستی آزمایی توسط ملت مستقل ندارد، تنها به کارِ جاده صاف‌کنی سیاستهای کلان و بیعت با قدرت سرنوشت‌ساز ولی‌مطلقه‌فقیه می‌آید، نه بیشتر! و بر این اساس مردمسالاری مورد وصف سرانِ اعظم این هرم قانونی قدرت، جز بیعت با یک سالار همه کاره معنایی دیگر ندارد! و بر این اساس اگر این یک نفر گروگان اربابان عالم شود تمام ملت گروگان است!
به همین دلیل است که برخی از مسئولین کلاهبردار و خیانتکار به قانون سلطه و ملت عقیم، به ریش همه عین بز می‌خندند و راست راست توی چشم ملت زل می‌زنند و احیانا به تقیه دروغ می‌گویند و نهایتا یا سر از کانادا و امریکا و اروپا درمی‌آورند، یا سر از استخر فرح و حوض سلطان!
پرسش: براستی چه کسی جز ویژه‌خوارانِ جیره‌بگیر و جاهلان، میتواند به چنین قانونی امید ببندد جز اینکه به خوف و رجاء تسلیم مطلق باشد؟
.
با چنین قانونی که نسل گذشته در پذیرش آن مشارکت داشته است، نسل‌های بعدی تا ابد زنده به گورند و گروگان! و برای احقاق اراده ملی هیچ راهِ میان‌بری نیست جز تغییر این قانون و انتقال قدرت مطلقه‌ی ناشی از بند 1 اصل 110 به تمامِ مردم! این یک چاه‌نمایی بیش نیست که عامل بدبختی و دریوزگیِ ملت و ویرانی ایران نظارت استصوابی است! گیریم این نظارت برداشته شود، تکلیف دوشقه شدن ملت با مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و استقلالِ نظارت ملی بر صندوقهای رأی جهتِ اطمینان از مکانیسم راستی‌آزمایی برای احرازِ نتایج واقعی و یا کاذب و تعدیل شده‌ی عددی برای اثبات مشارکت اکثریت بیعت کنندگان با قدرت فراملی قانونی چه می‌شود؟! در چنین بن‌بستِ قانونی است که آنچه ملت جنایت می‌بیند، می‌تواند قانونا عینِ خدمت و مصلحت برای حفظ نظام باشد که از اوجب واجبات است!
بنابراین شکی نیست آنانکه به انتخابات امیدوارند، جملگی تنها اهلِ بیعت با حقِ بی‌اختیاری خویش برای نوشتن سرنوشت یا تعیین سیاستهای کلی نظام توسط یک قدرت مطلقه‌اند، و اگر جز این باشد یا از پیش خود را تسلیم خواسته‌اند، و یا جاهلند و یا خیانتکار و یا جاسوس و یا گروگانی به تهدید و تطمیعِ مقدس!
نتیجه: تمام رفتار نظام و رهبری را در تمام زمینه‌ها (از فحش و رجز و بالارفتن از دیوار همسایه گرفته تا روش‌های صدور انقلاب منجر به تحریم و تا 30 سال شعار اقتصادی منجر به نزولِ ارزش زندگی از دلار 69 ریالی تا 150000ریالی و سیاست‌هایِ یک بام و دو هوا و اختناق و اعدام‌های 67 و زندانیانِ سیاسی پیدا و پنهان تا فقر و فحشاء و دزدی و ریا...) از ابتدای انقلاب تاکنون، کاملا موجه و قانونی است!
هر وقت اپوزیسیونِ امیدوار این حقیقت را فهمید، آنوقت باید ضمن شرم از جهالت خود و تشکر از رفتار قانونی تمام مسئولین نظام از صدر تا ذیل، با تجدید نظر در ادبیات متوهمانه و خشونتبار و توهین‌آمیز خود، انقلابی بکند در ادبیات حقوقی و روش مبارزه، و به بیعت مردمِ جاهل و عالم با قدرت آسمانی و فراملی بواسطه‌ی انتخابات احترام بگذارد، و از تمام روشهای خصمانه‌ی گذشته‌ی خود صراحتا توبه کند و از این پس به جای پرخاش، ضمن تشکر از مولا برای به‌بار کشیدن کمرشکنِ تعقلِ خردجمعی هشتادمیلیونی به صورت تک‌نفره در هیئتِ یک سلطان صاحبکران به عنوان کارفرما و پیمانکارانش، روشِ مسالمت‌آمیز نرم اختیار کند، تا برای اعمال خواسته‌های بنیادی (نه روبنایی)، بتواند با اثبات حمایت اکثریتِ ملت بصورت علنی در یک میدان عمومی موجه، مشروعیت اقلیت را از سکه بیندازد تا مجاز باشد نسبت به تغییر قانون با پی‌گیری مستمر به نتیجه برسد!
وگرنه باید به روشهای سخت انقلاب کند! و این همان دامی است که تمامیتخواهان و اربابان خارجی و بومی آرزویش را دارند تا ضربه را بر کمر ملت وارد کنند! ضربه‌ای که اپوزیسیون خارج‌نشین، تریش قبایش هم گزیده نخواهد شد!
اما این راهکارِ مسالمت‌آمیز راهبردی که موجب وحدتِ ملی می‌شود، چیست؟
به باورم این راهی است که بدون خونریزی در عرض چند هفته به بار می‌نشیند!
منتها پیش از آن نیازمند تمهیداتی برای اثباتِ وحدتِ اکثریت و استمرار آن تا نتیجه، با یک زبان‌ِ حقوقی مشترک و ملی، در یک زمان و در یک مکانِ امن دارد! مسلما چنین رویکردی نیازمند سازماندهی و برنامه و تعریف استراتژی و تکنیک و تاکتیکی شفاف است! در باب این زبان مشترک (زبان پیشاآزادی) که بر اولویت هر زبان پساآزادی مبتنی بر حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه‌ی ایدئولوژیک و گروهی و حزبی است، و نیز روش و راهکار آن پیش‌تر گفته بودم.
این رویکردی سهل است و ممتنع! سهل است از بابت فهم روش! و ممتنع است از بابت توان اپوزیسون برای نهادن دندان بر جگر هیجانات! البته خونریزی ندارد اما ایران برای تمام ایرانیان می‌شود!
خیام ابراهیمی
جمعه 16 شهریور 97
40
سال پس از 17 شهریور 1357


بی‌وطن

به مطالباتِ وطن‌طلبِ بی‌وطن!
به ریالِ لمپنانِ بی‌مخِ شعبانی و به روبل و دلار و لیر کاشانی و انگور شاهانی
به خونِ قلمِ ادیبانِ دیوانی و جهلِ مرکبِ دیوان و رانِ زخمیِ ملیجکانِ سلطانِ صاحبقرانی
به خوابِ تجسسِ جنیان آسمانی و سرسره‌بازی پریانِ آقا شکستعلیشاهِ صاحبکرانی
به ادبیاتِ ناهمگون یک روح در چند بدن و چند زبان در یک روح از چین تا ختن
از دیروز تا امروز و فردا و تناقض‌هایِ زشت و زیبایِ سرنوشتِ آخرزمانی
به دوگانه‌اندیشی فتنه‌ی ساختاری در دوقطبیِ ایدئولوژیکِ من‌تومنی بی‌ما
به یکی از میکروب‌های زیرِ ناخن‌هایِ بازیگرانِ فریبا
به جایِ چنگِ ناخن‌های مانیکورنشده‌ی یک دستِ قانونی زیرِ پوستِ شبِ شما
برای قربانی نشدن بر صحنه در سانس دوم از سکانس سوم در وقتِ مقتضی
تا رسیدن از جویدنِ حکم کاغذی به علفِ سبزِ بزی...
تا کی نفرت؟... تا کی نامهربانی به نقشِ حُبّ علی از بغض معاویه؟
وقتی در هتل کالیفرنیا
تحتِ خدماتِ یک سیستم مافیایی، شخص شخیصِ رئیس مافیایی به حقوقِ شما تجاوز کند، شما باید به کدام کلبه پناه ببرید؟! وقتی تمام مردم شهرِ موش‌ها، گروگانِ قانون مافیا و قانونمدارانش باشند، شما باید به کدام بازیگردان اعتماد کنید؟
وقتی ناخن‌های سرانگشتان پوست‌پوست‌شدهِ یک دست از هم بیگانه‌اند و هر یک خود را وابسته به مفصلِ یک انگشت‌، مستقل از دیگری می‌دانند... وقتی نمی‌دانند که جمله‌گی به تدبیرِ نقرسِ مفصلِ یک مچ وصلند... وقتی دو مچ بیگانه در یک بدن نمی‌دانند که به بصیرتِ یک مغز و یک فکر و مکانیسمِ تصمیم‌ساز یک قانونِ ماورائی وصلند، وقتی اعضاء و تن‌ها و شخصیتهای از هم جدای یک جامعه نمی‌دانند که با هزار واسطه جملگی در خدمتِ یک اربابند، وقتی ارباب نمی‌داند که گروگان اربابی بزرکتر از خویش است، چگونه میتوانند به فصل مشترک مستقل از یک فرمانده دست یابند تا آزادی و استقلالشان در کنار یکدیگر حفظ شود و هر یک در سرنوشت خصوصی و عمومی، بدون سرسپردگی به دیگری شریک باشند؟
وقتی رئیس ام.آی.سیکس به حقوق شما تجاوز می‌کند، شما باید به کدام مرکز زنگ بزنید که بر او نظارتی عمومی و شفاف دارد؟
وقتی رئیس امنیت ملی به حقوق شما تجاوز می‌کند، شما چه باید بکنید؟
در همین موقعیت عجز و زوزه است که خدا پیدایش می‌شود و تو گم می‌شوی.
مسلما راه از جنگ و آتش و حذف و زخم نمی‌گذرد
بر سر یک سفره‌ی مشترک، باید از خود پرسید: صلح یا جنگ؟
مسئله این است!
لازم نیست برای همدلی و همسفره‌گی و همسفری، آلوده به ادبِ بی‌ادبان باشی!
ادب از که آموختی؟... که گاه فراموشت می‌شود!
و گاه که کسی به یادت می‌آورد و با انگشتانِ خود تو را می‌نویسد؛ براستی تو چیستی؟
براستی تو را که می‌نویسد؟
تا کی باید تراشیده شوی و قامتِ مدادَت تا کی در این مداتراش و خودتراش تمام می‌شود؟
به خودآی!... که ناسلامتی تو آدمی! نه مدادی در جیبِ دیگری. نه آلتی در هوش هیجانی نامادری که مؤمن به یک پدرسالار است!
بیا هر یک، یکی از سلول‌های مغز حیثیتِ مشترک خویش باشیم!
بنی آدم اعضاء یک پیکرند... که در آفرینش زِ یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار... دگر عضوها را نماند قرار.
بیا خودمان خودمان را بنویسیم
در #سفر_عشق
بیا قادر به کامرانیِ خویش باشیم
خویشی که برای همه جای دارد...
نه تنها این و آن و... نه تنها خود!
که هر دامی، فرصتی است برای دریده نشدن
برای تمرینِ ندریدن.
پس: به گام‌های خود اعتماد می‌کنم!
خیام ابراهیمی
10
شهریور 1397


می‌گذری

می‌گذری
در هزارتویِ بی روزن
از سنگری به سنگری... از غاری به غاری
از نفرتی به نفرتی، با نفرتی به سویِ مهر
از میانِ دالان‌هایِ به هم پیوسته‌یِ قبایلِ موش‌مرده‌های کور
مأمور به زندگی در جهاز هاضمه‌ی گربه‌ای مهجور
که شاخک‌های حواسش را سگِ هاری بریده.
می‌گریزی
با ترس و بی‌مهر... به‌سوی مهر با کین
خزیده خزیده...میان تهدید و تطمیعِ سایه‌ها... زخمی و رنجور
برای دوختنِ پرده‌های دریده، به شمشیر پرده‌دارِ غرور
تا مدام بدری سایه‌ها را میان دم و بازدمِ مفاهیمِ بکرِ ندیده
به کورسویِ هر بویِ بی‌بویِ تابو...به هر سویِ ناسو
با ضرب‌آهنگِ ثانیه‌های بی‌بازگشتِ ساعتِ یکی جز او
با تپشِ نبضِ گام‌های هردمبیلِ غولِ چراخِ جادو
از خــارِ خلیده در انگشتِ اشاره به کنجِ مجال
از چیدنِ تاجِ گلبرگِ خارخسک‌های روئیده در خرابه‌هایِ تاریخِ زوال
تا سیم خاردارِ امنیتِ تنهایی در قلعه‌های محال
میانِ این‌همه مردارِ امیدوار به رؤیایِ هم‌افزایی
بی نور و بی زور
که لولیدن در آن تقدیرِ جاری است.
می پریشی
با خیمه‌ای بر دوش
در حوالیِ کاناپه‌ای مستعمل
که پرت شده از متنِ امید به آرزوهای دور
بینِ زمین و آسمانِ مشترک در تکاپویِ استقلالِ خاک و آب
در حواشیِ کویری پر تَرَک، به جستجویِ آزادِ سراب
معلق و مذبذب و پا در هوا
تاب می‌خوری در ننویِ آویخته بین دو خار
تاب می‌خوری در بستر چل‌تکه‌ی سنت تا مدرنیته
با لالایی مبارزه و عاشقانه‌های مور و مار و ملخ
که باد می‌خورند میانِ رجزهای مرده میان گورهای زنده
در طبیعتِ نخود و لوبیای دیزی اربابی
و بکارتِ گوشتکوب‌های تجاوزِ صنعتی
و افتخارِ تاریخیِ برگ‌های زیتون در ترشیِ لیته
تا میان قیلوله‌های عصر جمعه‌های انتظار
به یاد دوغ آب‌علی در جام زهر
تا باد ببافند در تار و پودِ پاجامه‌ها
بر پاهای زخمی
و تن پوشی بر تنِ لت و پارِ وطن.
کفتارها هجرت می‌کنند از عصر حجر
چیز دندان گیری نمانده برای دریدن
کاسه‌‌های خون با این زبان‌های گیج و پهن و دراز
رشد می‌کنند در تکوینِ غارهای تنهایی برای لیسیدن
هر غار که بزرگتر، تنهایی بزرگتر...
بزرگ می‌شوی در تنهایی از بی‌همی
دیگر لبی نمانده برای بوسیدن... در چشم‌های بی حدقه
شاخک‌های احساسِ مومیایی شده در قانون حصر
چون نوشدارویی خفته در گلبرگِ زیبای خارخسک‌ها
و تو می‌گذری چون کاهی
و می‌کاهی از یادِ کوهی که پناه بود... استوار و بی‌قرار
تا ماسه‌زاری میان بادها
که تاب می‌دهند در هوس‌های هزار نفس
پرچمی را در قفس
حالا خوش خوشان برقص!
در باد معده‌ای میان دالانِ غارها
موریانه‌ها عاشقند به گیجیِ این گام‌ها
شغال‌ها که گله گله چون پرستو هجرت کرده‌بودند
یکی یکی بازمی‌گردند همچو کبک‌ها
به نشخوارِ مُرداری که بزرگترینِ تنهایان است!
می‌گذری تنها، میان تن‌ها
بی من و مایی در این برزخ
هیچ آواره‌ای بی‌خیالِ دیروز
مأمنی برای فردا نیست!
می گذری اما
جایِ حکمِ پایت بر سپیدیِ پرچم
بر گمانِ ماست!
تو هم با ما نبودی...
خیام ابراهیمی
5
شهریور 1397
عکس: از خودم در 28 مرداد 97

سوئد

راز ویرانی ایران: قدرتِ مطلقه در #قانون_اساسی ، نه قانونمدار
قانونا ملتی گروگانِ ارباب و ارباب‌بومی گروگانِ ارباب‌عالم تا ابد...
خامنه‌ای (23 بهمن 95): "سوئد به‌دلیل ارتباطات طولانی با ایران، در چشم مردم ما کشوری خوش‌نام است و این خوش‌بینی ملت‌ها به یکدیگر، زمینه مناسبی برای توسعه همکاری‌ها خواهد بود!"
اخیراً بانک سلطنتی اسکاتلند اعلام کرد که فشارهای دولت بریتانیا را که سهامدار عمده این بانک است برای تشویق معامله با ایران نپذیرفته است!
اینکه #روحانی (به‌عنوان امنیتی‌ترین حقوقدانِ استراتژیستِ امینِ نظام در تمام دوران‌ها) بموجب تابعیت انگلیسی به تاجِ مقدسِ ملکه قسم خورده که منافع انگلستان را پاسداری کند و برخی از وابستگان‌ومسئولین ایرانیِ سیتی‌زن امریکا قسم خورده‌اند که در موقع جنگ علیه کشور متجاوز، تفنگِ امریکایی به‌دست گیرند، می‌تواند یک اهرم و بهانه‌یِ جاسازی شده در نظام مدیریتی به حکم حکومتی ولایت مطلقه‌ی فقیه قانونی باشد برای جابجایی موجهِ هر مهره (جاسوس دوجانبه) با مهره‌ی بعدی از این ستون (سناریو) تا ستون بعدی؛ تا بدون نیاز به کودتایِ سخت، استراتژی‌های کلانِ نظام (سرنوشت وطن هشتادمیلیونی) توسط یک قدرت مطلقه تداوم یابد.
در این روش مدیریتی کلا هر مسئول قانونی به عنوانِ بازیگری دست‌بسته و گروگان نظام سلطه، باید یک آتو و نقطه ضعف جدی داشته باشد، تا مجاز باشد در مدیریت نظام شریک گردد! وگرنه از نظارت استصوابی شورای حضرت والا گذر نخواهد کرد! این آتو به عنوانِ اصل بنیادی سربازان انتحاریِ نظام، می‌تواند از تیرخلاص‌زنی و قتل‌های زنجیره‌ای باشد، تا پوششِ اختلاس و تابعیت‌دوگانه و جاسوسی!
با چنین ساختار قانونی، همواره می‌توانند جهان را با پول خودتان علیه خودتان بخرند! چون قانون اساسی بموجب بند یک اصل 110، نوشتن سرنوشت یک ملت (سیاست‌های کلان اقنصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و ...) را تنها به یک قدرت مطلقه داده است و رؤسای سه‌قوا مکلف به حرکتِ بین دو ریل چپ و راست قطار صدور انقلاب به دیار قدس و به سوزنبانی یک نفرند که او نیز می‌تواند گروگان قدرتی فراملی باشد! این یعنی، قانونا امنیت ملی همواره باید روی لبه‌ی تیغ و به بازیِ قلدران عالم باشد! چنین قانونی در غیابِ ملت مستقل از قدرت و در فقدان نظارت ملی قانونی، همواره می‌تواند ضد امنیت ملی عمل کند! و جای عامل بازدارنده یعنی قدرت تصمیم سازی توسط تمام ملت، عملا در قانون فعلی عقیم است!
وام‌های کلان به سوئد از زمان شاه مسبوق بوده است و روابط تجاری با این کشور پس از انقلاب نیز همواره ادامه یافته است! پیمان‌های پیدا و پنهان با آلمان و ایتالیا و اروپا و بریتانیای کبیر و انتقال سرمایه‌های ملی با پوشش اختلاس به کانادا و کشورهای دیگر والبته فروش وطن به حریف تمرینی استعمار جهانی برای تنش و مکش خون ملت‌ها، یعنی روسیه... به معنای کژ و مژ شدن امنیت ملی و کشتی وطن، بر لنگر یک قدرت مطلقه است، نه یک اراده ملی هشتاد میلیون ایرانی.
راستی از ساحل کاسپین تا چه میزان پیشرفت در دریا، دارای منافع مشترک بین دو کشور ایران و شوروی است (نه 5 کشور برساخته)؟!
حالا معلوم می‌شود که چه بسا از همان سالهای 63 به بعد که سیل پناهندگی از طریق ترکیه مهیا شد چه بسا سوئد و آلمان و کانادا، هم‌پیمان حکومت ایران برای حفظ منافع خود بودند تا نارضایتی‌ها را در خود جذب و حل کنند، تا به غده‌ی سرطانی در درون نظام ایران مبدل نشود!
تنها در غیاب نظارت ملی و اراده ملی قانونی، با لابی و قرارداد با یک اربابِ بومی که دارای قدرت مطلقه است می‌توان مملکتی را به ته چاه خود کشید و شیره‌ی ملتی را مکید!
مسلم است که پیش از تغییر قانون اساسی، هر انتخاباتی بیعت با قادر مطلقه و گزمه‌های بی‌اختیار او از قبیل خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی است که تنها با معطل نگاه داشتن ملت بر اساس امیدی واهی، باد ملت را از این ستون تا ستون بعدی پر و خالی می‌کنند!
خوش باشند امیدوارانی که در خرس وسط بین بد و بدتری که در بستر غیردموکراتیک بی معناست، عقلشان به راه دیگری قد نمی‌دهد و در صف انتظار برای سهم ویژه‌خواری، همواره شریک دزدند و رفیق قافله‌!
از عوام انتظاری نیست! اما آن خواصِ مدعی که با کاریزمای خود برای قدرتی فراملی بیعت می‌خرند را باید حسابی نوازش کرد! که با این قانون اگر قدرت مطلقه گروگان قدرتی فراملی باشد، در واقع ملتی گروگان قلدران استعارگر عالم است!
خیام ابراهیمی
2
شهریور 1397
روزنامه سوئدﻯ (سال 1974):
سوئد وام بزرگی از ایران دریافت کرد! روابط سوئد همواره با نظام سابق و فعلی ایران، خوب بوده است!

هشدار به شازده کوچولو


هشدار به شازده کوچولو*!
آقای هانس کریستین اندرسن!
آیا نمی‌دانی که شخصیت‌های داستانت مستقل نیستند و یا گروگانند و ویژه‌خوار، یا معتادند و جیره‌خوار، و یا سرگردانند و روزه‌دار؟
عروسک‌های خیمه‌شب‌بازیِ اپوزیسیونِ پوشالی، در حیاط‌خلوتِ شما، نمی‌دانند که نخِ اراده‌شان که بسته به انگشت‌های حیاتبخشِ رهبر یک نسلِ بی‌اصل است، در واقع به یک‌دست و یک‌مغز و یک اتاق‌فکر، اصالتا وصل است! آن‌ها گرد سفره‌های ازهم‌جدا از هم بیگانه‌اند، اما جمله‌گی از کاسه‌یِ سرِ یک آشپز آش می‌خورند و با چند پیاله در یک میخانه‌اند، که از آنِ شما نیست! پس بفرموده، ناخودآگاه همه در حیاط خلوتی زیر خیمه‌ی بزرگِ شما جمعند، تا هر یک با ادبیاتی بر خلافِ پیامِ صلح‌تان، خوانندگانِ داستان‌تان را میان بهشت و دوزخ گیج کنند و در برزخی به لجن بکشند! ناخودآگاه، گاه با هم می‌جنگند و در وقت مقتضی جشن می‌گیرند! تماشاچیان اما به اعتبار شما از جیب خود بلیط می‌خرند و گاه می‌خندند و گاه می‌گریند و گاه حیرانند! تا روزی در سینما رکسی و یا تکیه‌ی دولتی، لایِ جنازه‌‌های هم بسوزند و لت و پار شوند و غبار. تا علی بماند و حوضش!
گویی تماشاچیان نیز چون شما نمی‌دانند که خودِ راه مقصد است؛ نه قاصد و مقصود!
پس بشتاب به انتخاب نیک! جنگ و دوزخ و انقلاب؟ یا صلح و بهشت و هم‌افزایی؟ و یا تعلیق و برزخ و پریشانی؟
شترسواری دولا دولا نمی‌شود حضرت والا! هر انتخابی فرجامی دارد!
1)
می‌گویی آزادی "ایسم" نمی‌شناسد! اما خسروی خوبان، زیر پرچمِ تو، از تو ایسم می‌سازد!
2)
می‌گویی: استقلال یعنی وحدت و صلح! اما سعدبن‌کمال زیر پرچم تو، با دریدگی همه را به جنگ می‌خواند!
3)
می‌گویی: مطالباتِ بنیادی! دیگری اما به گام‌هایِ بی‌اختیاری در بن‌بستِ کوچه‌پس‌کوچه‌های پراکندگی و ویرانی، به شکلِ انتحاری در کوچه‌باغ‌های عشق خصوصی اندرعمومی، زیر پرچم تو، برزخی از مطالباتِ روبنایی و دله‌گی می‌سازد!
استیج وحدت در دریایِ تجزیه گل‌آلود است و کرکسی با پوتین‌ لیاخوف از حوضِ سلطان، ماهی آزاد خود را می‌گیرد!
از چراغ جادو به‌دَرآی و با میزان‌سنجِ زبانِ صلح، فوتی کن به بساطِ جنگ و سرمایه‌ی تمام معرکه‌های ملت گیج‌کن را با سنگِ محکِ خویش بر باد ده و برملا کن و به تماشای اتلافِ هوشِ هیجانیِ دونِ کرم‌ها و پروانه‌ها، منشین!
به‌هوش باش و از تناقض‌گویی به درآی و فتنه‌ی کین و نفرت‌پراکنی را و عبارتِ #فرقه‌ی‌_تبهکار را از زبانِ دوگانه بشوی و یکدله شو! که ویروسِ جدایی، بالا و پایینِ ارباب و رعیت را دریده!
شترسواری دولا دولا نمی‌شود! فحش از پندار و گفتار و رفتارِ همه بپالای و دشمن را در آغوشِ مام میهن دوست کن و در رگ این تنِ واحد بِدَم:
در یک زمان و در یک مکانِ امن و با یک زبانِ مشترک، خیمه‌شب‌باز و تدارکاتچیان و آبدارچیان و بازیگران و بازیگردان را در آغوش تمامِ تماشاچیان به وحدت شراکت در یک خانه، ذوب و مات کن! همه را به قانون شراکت در این خانه‌ی عمومی عاشق و آچمز کن تا نه راه پیش بماند، نه راه پس! تا شاهد وصالِ یاری که شاید تو باشی، به‌دعوتِ میزبانی که وطن باشد، در آغوش بشکفد یا نه!
که جز این، لقمه‌ی چپ‌وراستِ ناخدا به گوشتکوبِ کدخدا شوی در دیزی بزباشِ اربابی که نخود و لوبیایش اعتماد‌ملی است و چاشنی هم تربچه نقلی‌های بازیچه در باغچه‌ و نوشابه هم دوغ آبعلی در جامِ خونی به سعیِ مکشور زالوها!
ارادت: خیام ابراهیمی
30
مرداد 1397
پ.ن:
*
رونوشت، به جناب آنتوان دوسنت اگزوپری، برای عبرت تاریخی و پرهیز از خطای تاکتیکی هانس کریستین آندرسن و از آسمان به زمین کشاندن شازده‌کوچولو.



لوث کردن حقیقت میان عواطف


#شرف
 یعنی: هیچکس هیچ غلطی نمی‌تواند بکند؟!... هیهات!
یعنی بازی با اذهان‌عمومی با توزیع ویدئوهایی، که هر چند ریشه در عواطف دارند اما در لفافه معرفت به حقوق ملی را با احساساتی سطحی به تمسخر می‌گیرند، تا حقیقتی را لوث کنند!
شرف یعنی بازی با عِرق‌ِملی و لوث‌کردن حقیقت با لوده‌گی و اخبار راست‌ودروغ (از سناریوی #مائدهبگیر تا ویدئوی جعلی ترجمانِ سخنان پوتین، و مونتاژ نادرستِ سخنانِ مسئولین از صدر تا ذیل و افشاء یک دروغِ اطلاعاتی پس از اظهاراتِ صفروف میان واقعیات در بی.بی.سی برای القاء فریب‌خوردگی و حواس‌پرتی و لاپوشانی حقیقتی بصورتِ زیرپوستی و بازی با اعتماد ملی و خسته و گیج‌کردن مردم میان ابرِ جهل و دانش و سیاست هویج‌وچماق و جنگ زرگری و بگیروببند نمایشی و همایشی و تهدید و تطمیع و شوک‌درمانی با تورم مهندسی‌شده و به مرگ‌گرفتن تا راضی‌شدن به تب و گروگانگیری و گروگانفروشی و باج و شتیل پفک‌نمکی بدست اپوزیسیون جعلی و نهایتا رضایت‌ملی ناگزیر و روبنایی و تداوم سلطه از این ستون تا ستون بعدی!
جماعتی که با پوزیشن شهروندِ زورگیری‌شده هنگام تجاوز شوخی می‌کنند و می‌خندند، خود متجاوز و مرده‌اند! قانون را از #زورگیری_عقیدتی بپالائیم! پیش از آنکه بیش از پیش بازیچه و قربانیِ تجاوز زنجیره‌ای قانونی شویم. تغییر این دلقک و زورگیر با دلقک و زورگیر قانونی دیگر چاره نیست!
.
آیا سخن خمینی خدعه با ملت بود؟: "پدران مرده، در 50 سال قبل نمی‌توانند با قانون خود، سرنوشت نسل بعدی و فرزندان زنده را تعیین کنند! سرنوشت هر ملت زنده‌ای با خودش است!" (بهشت زهرا-سال 57)
به جویدن ناخن در سوراخ موش عادت نکنیم! غیوران وطن! راه از انقلاب کور و شورش و انتقام نمی‌گذرد! هوش ایرانی را به کار بندیم! و با مهرورزی و پایداری در مطالبات بنیادی، از اعمال خشونت و انتقام و آتش بیاری برای آتش به اختیاران بپرهیزیم و دندان بر جگرِ انتقام و دریدن و فحاشی بگذاریم تا با مهرورزی به وحدت ملت با ملت در مقابل استعمار خارجی و اسثتمار داخلی پیروز شویم.
بارِ خردجمعیِ یک ملت رشید را بر دوش یک نفر نخواهیم! این ستم بر شخصیت یک نفر و بر تمام مردمی است که صغیر نیستند!
وقتی هشتاد میلیون نفر، قانونا در کاسه‌ی سر یک نفر و در دیزی بزباش اربابی، چون نخود و لوبیا و سیب زمینی، توسط گوشتکوبِ مسئولین و پرچمداران ویژه‌خوار سبز و بنفش ترید و کوبیده می‌شوند!#باید_گریست بر حال ملتی که موقتا 40 سال است که امیدش به شکوفایی در تمایلات یک نفر، بر باد فنا رفته است و هنوز در بصیرت نخود و لوبیای مطالبات روبنایی از روی جنازه‌ی هموطنِ خویش رد می‌شوند و دریک لمسی بیمارگونه، ککشان گزیده نمی‌شود!
#خزر_پر 
؟! ... هرگز!
ایران را پس می‌گیریم!
با عدم بیعت با #قانون_اساسی و انتقال قدرت مطلقه‌ی تک نفره به تمام ملت بصورت نرم و مسالمت‌آمیز و با هم افزایی ملی! که #ایران_برای_تمام_ایرانیان است نه یک نفر.
سرنوشت ملی با ملت است! نه یک سلطان صاحبکران!
راهکار تغییرات مسالمت‌آمیز و نرم تا پیروزی:
اثبات مقبولیتِ اکثریت در کنار مشروعیتِ قانونی اقلیت، برای تغییر نرم و مسالمت‌آمیز و خریدن اعتبارِ نافذ! راه از اعتماد به صندوق بیعتی که در دست یک‌نفر است و هر غیرخودی را دشمن خویش می‌پندارد و حفظ قدرت خود را از هر اوجبی واجب‌تر می‌داند، نمی‌گذرد! او برای حفظ خود قانونا به هر مکر و هر شگردی با ملت غیرخودی مختار است!
همه یکصدا: در یک زمان، یک مکان امن و دارای مجوز مردمی در حواشی تمام نمازجمعه‌ها، و با یک زبان مشترک : انتقال قدرت تک نفره (اختیارات اصل 110) به تمام ملت با تغییر قانون اساسی!
برای اولویت حق آب و خاک طبیعی و مشترک بر هر حق ثانویه از قبیل ویژه‌خواری ایدئولوژیک، برای تعیین سرنوشت ملی و وحدت ملت با ملت، و استقرار اراده ملی، و پیشگیری از تقسیم ملت و پاره پاره شدن وطن، به مؤمن‌و‌کافر و خودی‌وغیرخودی و پیشگیری از واریز بیشترِ حقوق تمام ملت به جیب یک نفر و پیروانش تحت عنوان سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و ...
باید گریست بر حال ملتی که غیرتش را لولو خورده و به مصلحت زندگی سگی به سوراخ موش پناه برده!
اکثریت را در کنار اقلیت به نمایش بگذاریم تا قابل انکار نباشد! و در توطئه‌ی تظاهرات امنیتی پراکنده در بن‌بست کوچه پس کوچه‌ها فنا نشویم!
از همین جمعه غیرت را بازیابیم و ارده ملی براندازی شده در قانون اساسی را برای نوشتن سرنوشت ملی بازپس‌ گیریم...و پیوسته بر عهدِ ملی بمانیم، برای پرهیز از تفرقه و جدایی ناشی از فتنه‌ی بنیادی و قانونی، تا چیدن میوه و وحدت‌ملی.
#
ایران_برای_تمام_ایرانیان نه ویژه‌خواران و نه پیمانکاران!
خیام ابراهیمی
24
مرداد 1397

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...