Thursday, May 7, 2020

راز معجزه‌ی ظهور پیکر "رضاشاه" وسط سفره‌ی سعید‌علیشاه


راز معجزه‌ی ظهور پیکر "رضاشاه" وسط سفره‌ی "سعید‌علیشاه"

موجسواری نیازمند "موج" است. و چه موجی بهتر از جهل و تسلیم اذهان عمومی به اخبار جعلی پروموت شده توسط سربازان گمنام ارتش سایبری با درآمیختن راست و دروغ اتاق فکر سرداران و دوغ و دوشابی برای گرفتن ماهی صیادان؟ بدیهی است که بدون تضمین قانونی برای نظارت تمام مردم بر سرنوشت مشترک، داستان موجسازی و موجسواری خواص تا موج شکنی قدرتِ عوام، همواره در دست زورگیران و غاصبان قدرت است. و تا چنین است این ملت آویزان به پرچمداران و سلبریتی‌های صاحب تریبون در پوزیسیون و اپوزیسیون، ول معطلند! دوشاب یعنی رضاشاه خدمتگزار مفیدی بود به‌ حال ملتِ بیسواد و تراخمی و سرگردان؛ که غیرقابل انکار است...دوغ یعنی معجزه‌ی ظهور پیکر او یک‌روز پیش‌از سالگردِ روزتاجگذاری‌اش... عجبا از صحنه‌آرای این استیج تحیر و تماشاچیان همیشه هالوی حیران! برای باد کردن بادکنکی بنفش در مطالبات بنیادی مردم ناراضی و انحراف و ترکاندش در وقت مقتضی و اتلاف حقِ توانِ واقعی صغیران در دنیای مجازی.
.
یادآوری از 2 سال پیش در چنین روزی:
"
رضاشاه" وسطِ سفره‌ی هفت‌سین "سعیدعلی‌شاه"
تاکتیکِ گوساله‌ی سامری در استراتژی بحران‌سازی زنجیره‌ای اعتماد ملی، آبِ خضرِ اجنه‌ی گمنام است و کیمیایی برای تداومِ جنایتِ سلطانِ جانی در جان مام میهن! تاکتیکی که زیرمجموعه‌ی تاکتیکِ "تبدیلِ تهدید به فرصت" است، آن هم در راستای تاکتیکِ روسیِ ملکه‌یِ تاجدار و عموسام که: "هدف وسیله را توجیه می‌کند" ( آنهم با القاء اینهمانیِ بومیِ"حفظ نظام از اوجب واجبات است") و ذیل استراتژی #دوگانه_اندیشی حذف غیرخودی(کافر) توسط خودی(مؤمن) با ژن برتر ایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه، مالکیت و قومیت...!
خرگوشی که در وقتِ مقتضی از آستین شعبده‌باز بیرون بیاید، معجزه نیست! دامی است برای حیرت و جذبه هنگام بحرانِ تازه‌یِ ساحرین با طنابِ ماری در فقدانِ اراده‌ی مردمی در دهانِ عصایِ اژدهایِ موسا. تاکتیک ماهی‌گیری از آب گل‌آلود و موج‌سازی و موج‌سواری تا موج‌شکنی بر اراده‌ی ملتی قانونا عقیم، میانِ بحران‌های دست‌ساز زنجیره‌ای 40 ساله، با ربایش عقل از سر فرهیختگان و دانشمندان با کشف تصویر امامی در ماه، تا نشستن و تثبیتِ تصویر قدرت‌مطلقه‌ای دیگر بر تخت شاه و مقابله با خطر دگراندیشی و خودگردانی قومیت‌ها و سرکوبِ تشکیلات مردمی و جنگی که برکت بود برای دورانِ غارتگرانِ سازندگی با تقلید از زورگیری نئولیبرلیستی ژن‌برتر رانتخواران و استیجِ مجالسِ پوشکی و میدان پوشالیِ آزادی و صید و حذفِ استقلال اندیشه با قتلهای زنجیره‌ای دگراندیشان و شناسایی و خشکاندنِ هر گونه سرچشمه‌یِ استقلال و آزادی با قدرتِ مطلقه‌ی غیرخودی‌کُش در چارچوب قانون تمامیتخواهِ یک نظامِ سلطه‌ با سیمولیشنِ رُبدوشامبر دروغینِ دموکراسی در سه‌کنجِ اتاقِ خوابِ واداده‌گی و تسلیم بندگان هاله‌یِ همایونی! بدیهی است که اثبات مسلمانی به خوانشِ داعش یمانی، در آوردگاهِ نرمش قهرمانی، هم هزینه دارد و هم درآمدی آنچنانی!
.
الف) راز #رضا_شاه_کبیر
در دی 96 رسانه‌های حاشیه‌نشین وابسته به منابع قدرت، گزارشی را گستردند که برخی از معترضینِ زبان‌به‌گوشِ دل دردالِ مدلول کارگردان صحنه، ذیل کاسه کوزه‌ی پرچمِ مامورینِ امنیتی داغ‌تر از آشِ مفعول، یکهو شعار داده‌اند: "روحت شاد... رضا شاه!" البته خیلی هم مقبول. چندماهی بواسطه‌یِ دلالانِ ماهواره‌ای پااندازانِ همایونی در این بادکنک دمیده شد و دمیده شده تا...
3
اردیبهشت 97، اعلام شد: پیکر فقید مومیایی‌اش در ضلع غربی مرقد مطهرش ظاهر شده است! یا حضرت عباس!
طبق سناریو و دکترینِ انکار، ابتدا پرده‌دارانِ امامزاده‌شاه‌عبدالظیم ابلاغ کردند، جنازه مربوط به شاه فقید نیست! لذا مجسمه دوباره خاک شده و جملگی منتظر اعلام نظرِ گزمه‌های حضرت ماهند!
همان رسانه‌های پای در زنجیر از قول برخی از مردمِ فقیر و نیز نامردمانِ اسیر، ذکری خواندند که جنازه‌ی ظاهر شده از صندوقِ بیت‌المال، پیکرِ خودِ خودِ رضاشاه است! جل‌المخلوق.
رسانه‌های موازی اما به "علم لدنّی" به صدا و سیمای ربانی، ناخبری را بلندگو کردند: "عده‌ای می‌گویند مامورین امنیتی جنازه را به جای دیگری انتقال داده‌اند!"
در این گرد و خاک، خیلی تصادفی "تقویم تاریخ" هشدار داد که:
4
اردیبهشت، روز تاجگذاری رضا شاه است! که البته بود! باز هم جل‌المخلوق!
5
اردیبهشت "رضا شاه دوم" اعلام کرد که جنازه‌ی پدربزرگ هنوز در ایران است و شایعه‌ی انتقال به مصر دروغی بیش نبوده است!
و در این خرس وسط مصلحتبازی، با تطبیق پیچ و خمِ عکس‌ها ظاهرا کشف می‌شود که : چیزی که عیان است... چه حاجت به بیان است!
پرسش: چرا خرگوش در موقع مقتضی از آستین شعبده‌بازِ بحران‌ساز درآمده است؟
این هزاران سرباز گمنامِ ارتش سایبری کجای فضای مجازی پنهان و پیدایند و درچه‌کارند؟ این گروهان‌های یک روزه‌ی تخریبچی یک تا 3 نفره‌ی ایرانشهری و رنسانسی و پادشاه‌خواهی و شیعیانِ آریایی، مستقر در کدامیک از اهالی لایوهای فیسبوکی و ماهواره‌ای‌اند؟!... کدامیک؟ اگر آنها نیستند... پس کدامند این علف‌های خودرو و هرزه‌یِ یک‌شبه از زیر زمین سرزده؟!
.
ب#سعید_امامی (اسلامی)
خبر کشف مومیایی پیکر رضا شاه از حوالی آرامگاه تخریب‌شده‌‌اش که این روزها یادش زنده و رسانه‌ای شده است، مرا به یاد گـورِ ویران‌نشده‌یِ عامل قتل‌های زنجیره‌ای، شهید حاج سعید امامی، که به امر قادر مطلقه، عاملِ نفوذی اسرائیل شناسایی و معرفی شده بود، انداخت...
.
ج#سعیدعلی
"
سعید" مرا یاد سه قوای نگهبانِ سفره‌یِ هشت سینِ سعیدعلی می‌اندازد!
از سعید حجاریان بگیر تا سعید عسگر و سعید جلیلی و سعید حدادیان و سعید حنایی و سعید طوسی و سعید مرتضوی و شهید حاج سعید امامی که جاسوس اسرائیل بود و قبرش خراب نشده است هنوز!
به قول سیدعلی باید بر حال مردمی گریست که بر مظلومیت صاحب 24 سال شعار آبکی و تکراری اقتصاد آبکی، مثل قلب سنگی گریه شان نمی‌گیرد و هنوز امیدوارند!
دنباله در لینک:...
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/2022500551343105
و همچنان دوره می‌کنیم با کرونای ناپیدا و پیدای قدرت مطلقه و در قرنطینه‌ی وطن، شب را و روز را...هنوز را...
مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت، مکانیسمی قبیله‌ای و بدون نظارت مردمی و ضد مدنیت است!
بدون تغییر قانون سلطه به نفع نظارت تمام مردم، مکانیسم علمیِ "راستی آزمایی" ناممکن است! بدون مکانیسم راستی آزمایی، اعتماد مردمی و میهنی و مدنی، عقیم است!
بدون تضمین قانونی نظارت مدنی، ایران و ایرانی در ابهامِ لجنِ بی اعتمادی بنیادی و دروغ و فریب و خیانت و بدگمانی از هم خواهد گسست!
ناز شستِ بازیگرانِ استعمار جهانی و بازیچه‌های استثمار بومی و دلالان جنازه مام میهن، برای اتلاف منابع ملی در شل کن سفت کن بنیادی سرانجامِ مبهم برجامِ نافرجام بر اساس تاکتیک تسری بحران و اعتماد و مغبون شدن و بی‌اعتمادی زنجیره‌ای .
سنگ قبر سعید امامی، سنگ قبرِ اعتماد ملی است!
ما راهی جز تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام در #اپوزیسیون نداریم.
که با پرچمداری شاه و سلطان و امام و چشم امید به فلسفه‌ی انتظار که از بخت درون این جعبه‌ی جادو آیا شاه سلطان‌حسین برون‌آید یا رضاشاه؟ و با ائتلاف و کنسرسیومِ شرکت‌های سهامی خاص، این مردم بینوا همواره مرغ عزا و عروسی دزدان سرگردنه و مزدوران بی نام و نشانشانند! این حقیقت و طبیعت راهزنی از صغیرانی است که اختیار بند تنبان خود را هم ندارند چه برسد به اختیار در کنسرسیوم و شورای مدیریت دروان گذار از سنت #ما_هستیم به مدرنیته‌ی سکولاردموکراسی خواص را!
خیام ابراهیمی
6
اردیبهشت 99

تست و خودآزمایی آگاهی و اندازه‌ی ذهن

تست و خودآزمایی آگاهی و اندازه‌ی ذهن

آیا می‌دانید چه می‌خواهید؟ و یا سرگردانید؟
آیا حوصله‌ی خواندن یک نقشه‌ی راه علمی و گام به گام تا قله و هدف خود را دارید؟
و یا مایلید خود را به شعارهای قشنگ یک شخصیت دارای کاریزما تسلیم کنید؟
دغدغه‌ی شما در مبارزات مدعیان اپوزیسیون، در میان دوغ و دوشاب چیست؟
شخصیت مدعیان؟ و یا فهم نقشه‌ی راه (نه شعارهای) ایشان؟
النور روزولت:
ذهن‌های بزرگ در مورد ایده‌ها بحث می‌کنند!
ذهن‌های معمولی در مورد رخدادها بحث می‌کنند!
ذهن‌های کوچک در مورد شخصیتها و افراد بحث می‌کنند!
نکته:
آگاهی یعنی فهم ضمانت نقش خود در مناسبات قدرت در قانون با مکانیسم راستی آزمایی علمی و عملی، نه بارکشی اطلاعات ناموثق و اخبار راست و دروغ در مورد شخصیت‌ها و شعارهایشان، و نه رویدادهایی که نه نظارت و نه احاطه‌ای بر حقیقت آنها جز تریبونِ مدعیان نیست!
پرسش: آیا فحش به ستمگر به معنای مخالفت راستین مدعیان با ستمگری است؟
کدام نقشه‌ی راه علمی و عملی و کدام مناسبات حقوقی، نقش میدانی شهروندان را در تعیین سرنوشت عمومی تضمین می‌کند؟ حقوق بنیادی و خواست مردم، بدون تضمین نظارت سیستماتیک تمام مردم، چقدر برای شما ارزشمند است؟
آیا دغدغه‌ی شما فهم یک نقشه‌ی راه به سمت قله‌ی مشترک است؟ و یا شعار و توصیف بدون تضمین فتح قله بصورت تکراری؟
یک نقشه‌ی راه علمی و گام به گام و طرح شده توسط اپوزیسیون را از گام اول تا گام آخر نام ببرید! آیا از نقشه‌ی راه گام به گام گروهها و شخصیتهای اپوزیسیون مطلعید؟ و یا بنایتان بر روش تسلیم و اعتماد سنتی به شعارهای قشنگ پرچمداران است؟
آیا به نقشه‌ی راه علمی و فراگیر و گام به گام طرح شده در #مرامنامه_استقلال_آزادی آگاهید؟
1) آیا مایلید در یک کشور 80 میلیونی، سهامدار یک #شرکت_سهامی_عام باشید و با تضمین نقش تعیین کننده‌ی خود از حالا تا همیشه، در منافع ملک مشاعی به نام وطن شریک باشید؟
2) و یا کارگر و مزدبگیر و پیروِ یک #شرکت_سهامی_خاص بدون تضمین نقش و نظارت خود بر تعیین سرنوشت مشترک و چون همیشه گروگان و آویزان و سرگردان؟
انتخاب با شماست:
1-سهامدار "شرکت سهامی عام" و کارگر خود.
2- کارگر "شرکت سهامی خاص" و مزدور غیرخود.
3- برده‌ و بنده‌ی قدرت مطلقه؟ و قربانیِ غیرخود به دست خود.
خیام ابراهیمی
4 اردیبهشت 99

آگاهی: کارفرما مردم، پیمانکار مردم

 آگاهی: کارفرما مردم، پیمانکار مردم


علت آن معلولی که معلولان زنده را فله‌ای در گودال چال می‌کند جوجه‌ای کم‌بها و ناتوان از هم‌افزایی است.
فرجام ایران را دربحرانِ کرونابازان سیاست تاریکی، چگونه باید رقم زنیم؟ آن‌هم وقتی که زندگی لای دست‌وپای معماران خدعه، بره‌های بینوا را سگ و شغال و گرگ کرده! ما از توان منبعِ نورِ زاینده‌ی آئین‌مهرورزی و هم‌افزایی‌انسانی بسیار دورافتاده و در سیه‌چاله‌‌ای در گور شده‌ایم؛ گوری که از زهدان تاریکش جز ترس‌ودروغ‌ونفرت‌وخشم‌ و‌انتقام و حذف نمی‌زاید. تا مگر #کرونا جسم و جان را از این روح پلید پاک کند و جهانی نو بماند. تو گوئی تنها ناجی و فانی من‌افزایان، تنها کروناست! نه هم‌افزایی.
بیائیم با پالودن خویش از این تاریکی، جزو ضایعات نشویم! تا کی باید چون بازیچه‌‌های موجسازی و موجسواری و موج‌شکنی دلالان مافیای قدرتی تمامیتخواه‌ سلاخی شد؟ تا کی باید با اعتماد به تارِ سیبیل دایی‌جان ناپلئون‌ها و قسم حضرتعباسِ خانعمو دون‌کیشوت‌ها قربانی شد؟
بر امواجِ ربوده‌شده توسط "من‌افزایان"، مردم ایران حتی مستاجر ملک مشاعِ خود هم نیستند! مالکیت و یا امانتداری این میراث، سرشان را بخورد! چرا که هرگز دارای اختیاری قانونی و سیستماتیک برای تضمین تدوینِ سرنوشت خویش در هر لحظه نبوده‌اند! حتی پس از 53‌سال پدرسالاری دلسوزانه‌ی خاندان پهلوی که زیر گرزِ استعمارگران سنتی و در بن‌بستِ تاریخی، چه‌بسی عملا گریزی از آن نبود! همان پدرسالاری نهادینه‌ در فرهنگ بیمار موروثی در جبرجغرافیایی-تاریخی خانه‌ها، که طبیعتا دارای مزایا و خطاهای ناگزیر خود هم بود! 41سال پیش "قانون‌اساسی" یکبار برای همیشه، تمام حیثیت مردم ایران را تسلیم قدرت مطلقه‌ و غیرپاسخگوی نهادینه در خود کرد؛ و این یعنی شهروند ایرانی حتی برای یک لحظه‌ی بعدِ خود نمی‌تواند برنامه بریزد و از ثبات اختیار و اراده‌ی خود مطمئن باشد! این یعنی تبدیلِ یک جزیره باثبات به سرزمینی مدام در زلزله با پس لرزه‌های غیرقابل کنترلی به نام سلطان صاحبکران و ملتزمینش.
فرقی نمی‌کند نام این سلطان صاحبکران چه باشد! شاه سلطان حسین صفوی یا شکستعلیشاه قاجار و یا خمینی سوارکار. چرا که از درون این جعبه‌ی جادو، اینکه رضاشاه بیرون بیاید و یا کوروش کبیر و یا گداعلیشاه صغیر و یا ملکه‌ای در لباس کالیگولا، وابسته به بخت و اقبال است نه اختیار. اینکه در عصر مدرنیته و رسانه‌ها، ناگهان نادری تبدیل به اسکندر و یا هیتلر شود و یا در یک دامچاله توسط ارباب مافیای روس و لندن و پاریس و حالا پکن، چیزخور و گروگان شود، وابسته به نظارت مستمر و اختیار شهروندان بر بخت خویش نبوده و نیست! بنابراین نه زمانه در مناسبات قدرت 2500 سال پیش درجا زده که به سمیولیشن پادشاه دادگر مطلق‌العنان بخت ببازیم، و نه دیگر از چاپار و کبوتر نامه‌رسان خبری است که جَلدِ این و آن کفترباز باشد! آن هم در روزگاری که مخفی‌ترین تمایلات و نهاد تو را هم در حیاط خلوتت با اینترنت و سیستم مکانیزه و ماهواره‌ها می‌خوانند و کافی است آبروی تو را به گروگان بگیرند! آنگاه با به گروگان رفتن یک "پادشاه" و یا "قدرت مطلقه" ملتی در گروگان است. به اختیارات ملکه در بریتانیای کبیری بدون قانون اساسی نگاه نکن! پشت این قدرت یک مافیاست که هدایت نرمش عین هدایت سخت است!
بنابراین برای صاحبان حق و مردم بینوا راهی نمانده جز اینکه، اراده و قدرت خود را در قانون اساسی سرزمین موروثی، احیاء و تضمین کنند! مثل یک گیاه سبز پاسش‌دارند! که بی نور و آب و خاک و هوای سالم، خواهد پژمرد و خواهد مرد و نباید لحظه‌ای از مراقبت از آن غافل شد. اما برای دستیابی به چنین حیات سبزی باید به حقوق بنیادی خویش آگاه بود و آن را پاس داشت. این یعنی راهی نیست جز اینکه تمام شهروندان را آگاه و سبز خواست.
.
اما آگاهی مردمی چیست؟
وقتی سخن از آگاهی و یا ناآگاهی مردم ایران میشود، منظور چیست؟!
برخی می‌گویند اکثریت مردم ایران آگاهند و می‌دانند که فقر بیداد می‌کند و آخوندها با ستمی ایدئولوژیک، مملکت را در ذهن مطلقگرا و هرزه‌گرد خود به ویرانی کشانده‌اند؛ پس همه آگاهند! پس به‌جای آخوند و "خمینی"، سزاست که اینک مردم باز گردِ یک "من همایونی دیگر" متحد شوند! نه گرد یکدیگر.
در حالی که آگاهی مردم، به این معنای روبنایی و عوامفریبانه نیست!
آگاهی باید "حق‌بنیاد" باشد.
آگاهی راستین در این نیست که مردم بدانند که مورد ستم واقع شده‌اند، و یا حکومت فریبکار و دزد و دروغگو و جنایتکار است و عادل و صادق نیست! بلکه آگاهی مردم به معنای فهم مناسبات قدرت و تضمین قانونی حقوق بنیادی همه در یک ملک مشاع به نام وطن است.
فهم اینکه در قانون حاکمه، آیا تمام شریکان این امکان را دارند که در مکانیسم تصمیم سازی برای نوشتن سرنوشت مشترک خود سهیم باشند یا نه؟
اگر چنین تضمینی در قانون اساسی نیست، حتی اگر "حاکمیت" تمام مردم را هم تامین کند و به رفاه نسبی برساند، باز کاری بنیادی و پایدار رخ نداده است! بهترین میوه‌ی چنین نگرشی می‌شود: همان نظام پهلوی که مردم در آرزوی خوردن ماهی به فن ماهیگیری آگاه و در گسترش دلخواه آن دخیل نبودند و در نظام تصمیم‌سازی و راستی‌آزمایی سرنوشت خود، دخالت و مشارکتی سیستماتیک و معنادار نداشتند! بلکه نهایتا مردم در نقش یک پیمانکار بودند! گیریم در تدوین نرم افزارهای بدون‌تضمین و ساختنِ سخت افزارهای بفرموده. هر چند آن نوع مدیریت ضرورت یک زمان و یک دوره خاص بود! و هر چند نویدِ افق‌آینده به‌میدان آمدنِ مردم پس از فتحِ دروازه‌های تمدن بزرگ بود! اما بداندیشان نافرمانی شاه را پیش‌بینی کردند و توزیع معنادارِ قدرت مؤثر را از آینده‌ی مردم و کشور دور کردند!
بر اساس چنین عبرت تاریخی اینک ضروری است که در عصر حکومت مدرنیته و بمباران و هدایت نرم رسانه‌ها، هرچه زودتر از مناسبات ارباب و رعیتی و سنتی با روشی علمی و انتقالی در امنیتی تضمین‌شده گذر کرد. گیریم با بهره‌گیری و یاری از پتانسیل وحدتبخشِ شخصیتِ وارسته‌ از قدرت‌مطلقه‌ای همچون شاهزاده رضاپهلوی در این دوران محدود گذار. و صد البته نه به شیوه‌ی پشت پرده و دفعتی شورای دوران گذار. تا زمانی‌که مردم برای تثبیتِ نقش‌آفرینی از شوراهای بومی-محلی تا مردمی-میهنی، بر سرنوشت عمومی خویش براستی آگاه و مؤثر شوند! تا هم‌افزایی سهامداران آب و خاک مشترک، در یک پروسه‌ی تولید ارزش افزوده، زاینده شود!
مبارزینی که بر این نکته تاکید نکنند، مطمئنا نمی‌توانند به نفع مردم کاری کنند کارستان.
چون دل‌سپردنِ مردم ناآگاه به برنامه‌های اقتصادی و سیاسی که افقی مرفه را ترسیم کند مهم نیست. مهم این است که مسئولیت‌پذیری شهروندان در مکانیسم تصمیم‌سازی و راستی‌آزمایی، چگونه قرار است تضمین و بهینه شود و میوه دهد؟
#مرامنامه_استقلال_آزادی
، گام به گام از فلسفه و استراتژی و تاکتیک‌های دستیابی به چنین نقشه‌ی راهی می‌گوید: با روش تاسیس یک شرکت سهامی عام بر اساس حداقل منافع مشترک مادی، به‌جای تسلیم به یک قدرت مطلقه و یا ائتلاف شرکت‌های سهامی خاصِ معنوی... از همین حالا در دوران پیشاآزادی تا دوران پساآزادی و تا همیشه.
این است راز شکوفایی: مردم راهی ندارند که به قانونی آگاه باشند که هم کارفرما و هم پیمانکار خود باشند! اپوزیسیون راستین یعنی آن‌که چنین بخواهد و برای چنین هدفی نقشه‌ی راهی علمی و گام به گام ارائه دهد و تنها زیر بار هیجاناتِ زلالِ انساندوستانه و کیش شخصیت و اتیکتِ علوم طبیعی و پزشکی و فیزیک و علم لَدُنی، شعارهای دهان‌پرکنِ سیاسی و اقتصادی و گنگ و رنگین‌کمانی ندهد و مردم را به‌سمت سیه‌چاله‌ای دیگر گمراه و چاه‌نمایی نکند!
خیام ابراهیمی
2
اردیبهشت 99

مصادره منافع عام توسط خواص

مصادره منافع عام "مام میهن" توسط فرزندان خاص و نامشروع
(نقدی به تحمیل "دولت در تبعید" با رویه غیرحقوقی و غیراخلاقی)

با ستودن درایت آقای دکتر هودشتیان در پرهیز از دولت در تبعید، در صداقت آقای پرفسور کنگرلو شک نمی‌کنم؛ اما فکر می‌کنم اعتبار ایشان از #ققنوس تا امروز قربانیِ شرکت‌های سهامی خاص شده است! حال آنکه راه نجات مام‌میهن در روشی علمی و عام است!
41سال است که بخشی از اپوزیسیون، خودآگاه و یا ناخودآگاه و ابتدا‌ءبه‌ساکن و یا با #هدایت_نرم نظام سلطه، اکثر ایده‌های ناب حق‌طلبی و مردمی را با روش‌های بد و خاص و انحصاری ‌سوزانده‌اند! آن هم بدون مکانیسم تصمیم سازی علمی و با روش‌های دیمی و هیئتی و ضربتی، بدون مقدمات اقناعی و عام.
ایده دولت در تبعید ایده‌ی خوبی است اما نه ابتدا به ساکن و نه بدون مکانیسم تصمیم سازی علمی و عام و فراگیر، و نه بصورت دیمی و هیئتی و عصرقجری و حسینقلیخانی: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. با خشت کج و روش هیئتی و خاص(نه عام) در واقع فرجام یک روش بد، نابود کردن این ایده‌ی خوب است!
چرا که یک بنای محکم و عام، باید دارای مکانیسم‌ تصمیم‌سازی و مراتبی علمی و عام باشد. وگرنه در اشغالگری ایران توسط یک فرقه‌ی توتالیتر و مستبد شکی نیست!
نه هر آنکس که سر تراشد قلندری داند!
نکته این است که:
نه "شورای گذار" و اینترنشنال با حمایت #آهی وابسته به کنسرسیوم نفتی روسی و امریکایی، و نه #ققنوس با پشتیبانی #نادر_صدیقی امنیتی وابسته به سرمایه داران روسی در باشگاه آرسنال #انگلیس و صاحب کیهان لندنی خانم بقراط و #رادیوفردا، و نه "سکولاردموکراتها" و نه "ما هستیم" با حمایت باند امنیتی داخلی، و نه #فرشگرد با پشتیبانی #رامین_پرهام، و نه شاهزاده و نه هیچ شرکت سهامی خاص دیگری، مشروعیت حقوقی برای رفتاری عام را ندارد! تمام بازوان این اختاپوس به یک سر وصلند که هدفش مصادره‌ی اعتبار و سرسره بازی روی کاریزمای فرهیختگان صادقِ مام میهن است.
یک حرکت عام مردمی، نیازمند روشی عام و مردمی است. حتی در تبعید!
...
#شهرام_همایون: "با آمار خودمان و سفسطه‌‌ی خانم #نیره_انصاری که گفت روش ما حقوقی و اخلاقی است، دیگر اثبات شد که دولت در تبعید تشکیل شده توسط "من" مشروعیت دارد. بی توجه به اینکه مهم نیست که باور یک "من"(علی رغم آبشخور و پشتیبانی آن توسط منابع مشکوک) درست یا غلط باشد! بلکه مهم این است که روش اقناعی یک عمل درست چگونه در پروسه‌ای علمی و غیرقابل کتمان به تائید عام رسیده باشد."
توضیح: استدلال عدم مشروعیت نظام سلطه توسط "خانم دکتر انصاری" غلط و مغلطه نیست! بلکه سفسطه است! چون یک اصل درست را در جای نادرست و به روش نادرست اثبات کرده و از آن نتیجه‌ی مطلوب خود را تحمیل می‌کند!
یعنی راه و روش منطقی اثبات عدم مشروعیت یکی و مشروعیت دیگری، مراتبی دارد که رعایت نشده است و به استخدام راهزنان بظاهر خیرخواه درآمده است تا در ادامه نفله شود.
.
تمایز بین مراتب علمی و روشهای دیمی و هیئتی:
مشروعیت دولت در تبعید چگونه اثبات می‌شود؟
جدای از دلایل خانم انصاری در باب ساقط بودن مشروعیت حکومت، که باید با رعایت مراتبی بصورت یقینی و در مقابل چشم مردم و با تاکید فهم حقوقی مبانی آن توسط اکثریت مردم(نه اقلیت و یا تعدادی و یا گمان به اکثریت مردم) اثبات شود، یک پرسش ماهوی مطرح است:
آیا هر مدعی و شخصیت حقیقی و حقوقی می‌تواند دارای مشروعیت تاسیس یک دولت در تبعید باشد؟
یعنی آیا بدون اجماع علمی و تعیین مکانیسم تصمیم سازی بر سر فلسفه، استراتژی و تاکتیکها، به روش عصر قجری و در پشت پرده، می‌توان عمل کرد؟
بدیهی است که اثبات عدم مشروعیت نظام حاکمه توسط اکثریت مردم و نیز اثبات مشروعیت مدعیان تاسیس دولت در تبعید، هیچ کدام از مراتب فوق اثبات نشده است.
روش علمی و عام اما می‌تواند این دو را اثبات کند! اما موضوع این است که دولت در تبعید فعلی دارای تهمیدات روشی علمی و عام نبوده است. بلکه بر مبنای خشت ابتدایی پروژه‌ی برنامه‌ی 10 ساله‌ی #حکومت_ملی آقای #همایون با بهره گیری از کارشناسان داخلی در بستر سیستم امنیتی-اطلاعاتی، و رونمایی از این پروژه در نیم ساعت، و با بهره گیری از شور بخشی از فرهیختگان، یک بام و دو هوا بوده است.
آن هم بر اساس مشروعیت اکتسابی با نوشتن آمار دیجیتالی توسط یک برنامه‌ی شخصی، که بیش از اینکه یک روش علمی باشد، بیشتر شبیه یک روش گنگ و عوامفریبانه با پروپاگاندا است. چون بر اساس مکانیسم اقناعی و نظارت شورای مشروعی نرسیده است! دلیل این شتاب پشت پرده توسط پرفسور کنگرلو این است: ما فرصت نداریم! و این همان تکرار دلیل 40 در سربزنگاه ساله است که همواره به ناکامی منجر شده است. که اگر یکبار مراتب علمی در آن رعایت میشد شاید تاکنون به نتیجه رسیده بود! اما با روش سربزنگاهی هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
بر این اساس بسیار جای تعجب دارد که مدعیان علم با یک روش دیمی و هیئتی مدعی روش علمی باشند.
در باب روش علمی بنای کار باید با رعایت مراتب یک امر عام باشد نه یک روش خاص. یعنی چنین رویکردی نیازمند تاسیس یک شرکت سهامی عام است وگرنه هر بنگاه خصوصی مثل متولی #ما_هستیم (آقای همایون) که معتقد است "من" ایران را نجات خواهم داد، می‌تواند یک مدعی ویرانگر ایده‌های خوب باشد و خواه ناخواه با شکست پروژه‌ها و اتلاف منابع، عملا نقش سوپاپ اطمینان برای نظام سلطه بازی کند.
بنابراین چنین بار کجی به مقصد نخواهد رسید، مگر با اعمال زور و خواست قدرت نظام سلطه با اهداف از پیش تعیین شده منجر به شکست.
ادعای "استقبال عظیم مردم" از تشکیل دولت در تبعید بیشتر یک ادعای پروپاگاندایی از سوی پرفسور الله‌یار کنگرلوست و از این بابت جای بسی تاسف است که یک رأی‌گیری مشکوک را که می‌تواند توسط سربازان سایبری پروموت شود را به حساب تمام مردم می‌گذارند!
باید به هموطن بی‌نام و نشانی که با یک اسم آریایی و یک آرم #ما_هستیم، بر اساس ادعای آقای همایون مدعیِ آمار استقبال 98 درصدی بوده‌اند گفت:
عزیز من!
خود گویی و خود خندی؟! عجب مرد هنرمندی.
آقای کنگرلو میگویند این خیلی مهم است که بتوان با تکیه بر اتیکت "دولت در تبعید" در مجامع عمومی، تقاضای اعتبار و امتیاز کرد! البته که چنین است! و صد البته که خواصی که این را دریافتند دست پیش می‌گیرند! و البته همواره منافع ملی همواره توسط خواص مصادره شده است! چه کسی خمینی را فراموش کرده است؟
از دید ایشان این مهم است که در یک کورس شبانه هر کس زودتر به چاه نفت رسید ایران از آن او باشد! در حالی که نکته اینجاست که اساسا مشروعیت عام مدعیان دولت در تبعید زیر سوال است، چرا که مراتب منطقی علمی و عام را رعایت نکرده است.
مراتب علمی و عام را میتوان از فرق بین تاسیس یک شرکت سهای خاص و یک شرکت سهامی عام در قانون تجارت جستجو کرد.
غصب یک عنوان عام و عمومی توسط یک گروهک خاص همان کاری است که #خمینی کرد!
نتیجه:
روش آقای همایون در گروهک #ما_هستیم و مستخدمینش، سیمولیشن روش #خمینی است.
و از یک سوراخ نباید دو بار گزیده شد!
هر چند که 41 سال است که در میدان مبارزات مردمی، تمام ایده‌های ناب و کاربردی، با دست پیش خواص و حمایت غیرمستقیم نظام سلطه، توسط شرکتهای سهامی خاص، سوخته شده است.
و دولت در تبعید ما هستیم و مستخدمینش هم یکی از همانها در زنجیره‌ی ترکاندن ایده‌ها‌ی ناب و خوب و کاربردی به‌عنوان سوپاپ اطمینان نظام سلطه برای خالی کردن باد مطالبات بنیادی مردم است!
خیام ابراهیمی
29 فروردین99

پی نوشت:

این نقد علی‌رغم رغبت و درخواست آقای دکتر الهیار کنگرلو در نقد پذیری و علی‌رغم گرفتن لایک‌های زیاد ذیل استاتوس ایشان، توسط ایشان حذف شد.
سالی که نکوست از بهارش پیداست!

کرونا اپیدمی است

 کرونا اپیدمی است

چون لاجانی سلول‌ها میان درندگی اعضاء این وطن، مخفی است
چون در اعتماد امنیت این بدن: ادبیات کرونا، سلبی-حذفی است
هر چند ادبیات گلبول‌های سپید، ایجابی-جذبی است.
کرونا یعنی نارنجکی درونِ نارنج تنِ اعضای پریشان ما
کرونا یعنی دریدن اعتماد در تاریکی و رگبار جنایت در پشت پرده و انفجاری در خفا
و محو سیه‌چاله‌ی این اپیدمی، تنها در زایش نورانی وحدت سلولهای بدنی‌است در عهد و وفا
ندیده‌ام در بلبشوی این معرکه، "ذره‌ای" به آچمز تاریکی در هجوم نور بیندیشید.
که هیچ تاریکی با تاریکی محو نخواهد شد!
راه هست!...راهی سهل و ممتنع برای شفا
سهل است! چون نور و آب و خاک و هوا
فراگیر و بی‌دریغ و حیاتبخش و بی‌بها
ممتنع است! همچون آن یک قدمی که باید از خود بیرون زنی... که نشدنی است!
و این امتناع، همان مانعِ منیعِ ذاتِ یک اپیدمی است!
تنها کافی است با زبانِ مادی و منافع مشترک، ادبیات ایجابی-جذبی را جایگزین معامله‌ی معنوی با ادبیات سلبی-حذفی کنی!
یکی غیرقابل انکار است و قابل مفاهمه با رویکرد صلحِ همه با همه
یکی سوء‌تفاهم برانگیز است و تنش‌آفرین و جنگ‌آور در نبردی نابرابر در همهمه.
1)
یکی در تدبیر تاسیس شرکت سهامی عام
2)
یکی در بصیرت ائتلاف شرکت‌های سهامی خاص و له شدن حاشیه نشینان بیرون از بار عام
راه وحدتبخش اما همان راه اولی است:
راه صلح با خود و نه راه جنگ با غیرخود
صلح گلبولهای سپید، #کرونا را در خود هضم خواهد کرد
و نیازی به اتلافِ توان یکدیگر نیست در حذف و جنگی ویرانگر
آن‌ها اما در دو سوی میدانند و بی‌نقشه‌ی راهند و تنها در کار شلیکِ شعارند...
آنها که در گام اول وحدت با خویش بر سر یک هدف مشترک وامانده‌اند
و هرگز قادر نخواهند بود، که جز خود را برای دریدن نجات دهند
با پرهیز از وحدت همه با همه و به قیمت نابودی همه.
آنها در دو سوی میدان، کاملا شبیه همند
سوپاپ اطمینانی برای بقای همین کرونای چموش
گیریم چون #اپوزیسیون و آلوده‌گانِ ناپیدا، در صلحِ ناقلان خموش...
گیریم چون #پوزیسیون کاملا پیدا و در جنگ و در جوش و خروش.
خیام ابراهیمی
28
فروردین 1399

راه سوم... می‌گوید: خفه شو


راه سوم


می‌گوید: خفه شو!
رامین پرهام: ما شاه را می‌سازیم! تا بگوئیم خفه شو!
آیا او وسط دعوی نرخ تعیین می‌کند؟! و یا پشت این ادبیات یک فلسفه نهفته است؟ فلسفه‌ی تخریب و ماهی‌گرفتن از آب گل‌آلود میان دوغ و دوشاب؟ آیا این "فلسفه" آشنا نیست؟! آیا این "ادبیات" یک ناهنجاری فرهنگی ‌است و آگاهانه نیست؟ و یا نوعی موجسواری هدفمند و آگاهانه بر بستر ناآگاهی است؟
"
خفه شو" همان روح کروناست! چه صنعتی و چه طبیعی! با چنین روحی، فرزندان مام میهن چگونه می‌توانند بر سرنوشت عمومی خویش مسلط شوند؟ آیا 41 سال قربانی شدن کافی نیست؟
#راه_سوم 
از مکانیسم تصمیم‌سازی عام و علمی در زمان و مکان خاص سخن میگوید تا به این کرونای سنتی و فرهنگی میدان ندهد! تا به موجسواران قدرت فرصتی برای تخریب وحدت مردمی ندهد!
به #رامین_پرهام و فرشگردش، هم می‌توان گفت "خفه شو"! هم می‌توان چیزی نگفت! اما اگر او آگاهانه دارای یک فلسفه‌ی خشونتبار باشد، عقوبت کار چه خواهد شد؟ با چنین فلسفه‌ای قرار است به کجا برویم؟ حتی در صورت ناآگاهی با این روح خشونتبار که برخاسته از فضای حاکم است چه باید کرد؟ چه باید کرد تا ادبیاتش اقناعی و ایجابی و جذبی باشد، نه حرمت شکن و سلبی و حذفی؟! چرا او و دوستانش و اغلب اپوزیسیون آلوده به ادبیات پوزیسیون، از اعمالِ روشِ جذبی و اقناعی ناتوانند؟ چرا آنها که در روش منطقی و اقناعی ناتوانند، به روش خشونتبار و حرمت شکنی متوسل می‌شوند؟ تا هیچ هدفی محقق و هیچ قله‌ای فتح نشود! آیا شکست‌های 40 ساله در راه وحدت فراگیر مردمی، به دلیل نداشتن یک فلسفه‌ی اقناعی و جذبی و زاینده نیست؟
و آیا وقت آن نرسیده که یکبار برای همیشه، در نبردی نابرابر و در مناسبات قدرت، در مبانی تصمیم‌سازی امن، تجدید نظر کنیم، تا بتوانیم به هدف مشترک دست یابیم؟ آن هم با روش اقناعی در یک شرکت سهامی عام، به‌جای تسلیم به یک شرکت سهامی خاص و یا تسلیم به قدرت ائتلافی از شرکت‌های سهامی خاص، که همواره با بیرون گود نگاه داشتن بخشی از جامعه، عنصر تخریبگر و تنش‌آفرینی و جرزنی را با خود همراه خواهد داشت؟ فهم این نکته بسیار سهل است! براستی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ از اعتیاد به غرایز کور اگر بگذریم، شاید چون عقل ایشان به منافع شخصی و خاص حکم می‌کند، نه منافع عام!
.
چرا خروجی سیستم تصمیم‌سازی در اپوزیسیون، همان خروجی پوزیسیون است؟!
رامین پرهام یک نمونه است! آیا او و دوستانش و روح نفوذی در فرهنگ عمومی، مشتی‌اند از خروار؟ و یا نه! این روح غالب است بر کالبد مام وطن؟... با این روح و یا امثال رامین پرهام و این جماعت چه باید کرد؟ پرفسور کنگرلو القاء می‌کند که دو راه پیش روی ماست! یا همراه با ما و خواصِ ما، هم رأی باش! و یا خودت بصورتِ خاص، اقدام کن!
بر این اساس واکنش ما در مورد ادبیات امثال رامین پرهام، در این دوراهی چیست؟
1-
اگر بگوئیم "خفه شو" او که با ادبیات مسبوق و نیز همین "خفه شو" در عمل ثابت کرده اهل حرمت‌شکنی و کنش و واکنشهای خشونتبار است، جری‌تر میشود و آنگاه باید وارد بازی خشن او شوی و تا ته خط بجنگی. این یعنی تن دادن محرومین به آتشبیاری واسطه‌های وابسته به روح خشونت برای آتش‌به‌اختیاران صاحب قدرت، و نهایتا سوختن مردم ناتوان. نتیجتا آن‌که با قدرت است، ککش گزیده نمی‌شود. و البته در این نبرد نابرابر ممکن است رامین پرهام وابسته به قدرت پنهان باشد یا نباشد. ما مطمئن نیستیم! آیا او مزدور است؟ آیا نیست؟ بیائیم انگ نزنیم. چون ماهیت عمل مهم است که دلبخواه نظام سلطه است! ما نباید واکنش خود را بر گمان بگذاریم. ما می‌خواهیم با اطمینان رفتار کنیم. پس به راه دوم می اندیشیم:
2-
اگر به رامین پرهام نگوئیم: "خفه شو"... او باز جری خواهد شد و احیانا با احساس قدرت به تعرض و زورگیری و گرد و خاک خود ادامه خواهد داد و با حرمت‌شکنی، خودنمایی و خود را مطرح خواهد کرد!
در واقع با این واکنش دو گانه‌ی "همراهی و یا سکوت" به یک حرمت‌شکن و آتشبیار و یا آتش‌به‌اختیار، نهایتا تو به آتش بنیادی او خواهی سوخت!
پرسش:
با فرهنگِ غالبِ امثال #رامین_پرهام، چه باید کرد؟ تا چوب دو سرسوخته نشد؟
براستی بین این دو راه چپ و راست، چه باید کرد؟ آیا راه سومی هست؟
#راه_سوم:
پاسخ: بله! راه سوم همان روش تصمیم‌سازی علمی است که مثل یک سیستم هدفمند دارای 3 ویژگی بنیادی است: 1- تعریف هدف و الگوریتم در یک جدول مختصات 2- منطق اثباتی مشروعیت. 3- مکانیسم راستی‌آزمایی دقیق با نظارت و فیدبک(بازخورد) پاسخگویی و ترمیم و اصلاح.
چنین مکانیسمی می‌تواند هر مسئله‌ای را بصورت بنیادی بشناسد و برای آن راه حل اقناعی با کمترین هزینه ارائه دهد!
در باب موضوع مشترک اپوزیسیون، شخصا در مانیفستی امیدبخش و وحدتبخش تحت عنوان #مرامنامه_استقلال_آزادی به مبانی بهره‌گیری از چنین راهی اشاره کردم!
بر اساس چنین شناختی در مکانیسم تصمیم سازی علمی، تو لقمه‌ی ناآگاهی در یک سیه‌چاله نمی‌شوی! تا بدینگونه با روش‌های دوگانه بین آری یا نه، و چپ و راست، کسی تو را به مرگ نگیرد تا تو به تب راضی شوی!
.
پیش‌تر از مکانیسم تصمیم‌سازی علمی و زاینده و بالنده، و ادبیات مربوطه سخن گفته‌ام!
اما برای چندمین بار بر اساس چنین موقعیتی باز به راه سوم اشاره خواهم کرد!
راهی که اتخاذِ ادبیات "خفه شدن" در آن راه، به نوعی خودکشی است.
راهی که چوب به مرده نمی‌زند تا زنده شود! بلکه زندگی را جوری تعریف می‌کند که مرده‌ها و خوابها و به‌خواب‌زدگان، در هوای زندگی و هم‌افزایی، نتوانند برنخیزند!
جدای از اینکه دولتی در تبعید لازم باشد، یا نه؟ و یا تنها یک شورای عام تصمیم ساز کفایت کند؛ باید توجه داشت که نباید خود را در موقعیتی قرارداد که در سوء تفاهمات کلامی توان از کف دهی و بسوزی. بنابراین در استخدام واژگان باردار، این مهم است که بر یک گروه تصمیم‌ساز چه نام نهی: دولت؟ یا شورا؟ ستاد؟ کمیته؟... هر یک از این‌ها بار منفی و مثبت دارند و می‌توانند به ته یک دره و یک چاه ویل منتهی شوند! آنچه مهم است این است که باید از خود پرسید: آیا بدون یک نگاه ماهوی و فلسفی، تنها بر اساس حکمِ ناخودآگاه هیجانات کور و یا با #هدایت_نرم مشتی کاسب و شارلاتان، می‌توان بر اهداف مشترک و ایستگاههای بین راهی نام نهاد و واژه‌ها را برگزید؟ و آیا اساسا تنها باید به حرکت دیمی و هیئتی با تقلید از روش‌های سنتی بر اساس مکانیسم تصمیم‌سازی خاص تن داد و منافع عام را تامین کرد؟ و یا باید در روش تصمیم‌سازی سنتی با حضور هر عنصر نامعین که نیتشان خواندنی نیست، تجدید نظر کرد، تا ناخودآگاه مورد هدایت نرم مزدوران و گروگانها و نفوذیان قرار نگرفت! چگونه میتوان در چنین موقعیت خطیری و میان بخرانها، از سلامت و امنیت مکانیسم تصمیم سازی و عناصر تصمیم ساز مطمئن شد؟
مشکل مدعیان اپوزیسیون این است که مکانیسم تصمیم سازی‌شان خاص و سنتی است. و تا توقع و امید ما از خواص و تصمیم‌سازان خاص است، بدیهی است که باید از عقوبت کار ترسید!
و نتیجه‌ی چنین رویکردی همین عقوبت مام میهن است که شاهدیم.
مشکل اساسی ما در اطمینان از سلامتِ تصمیم‌سازی در شرایط امن و ناامن است!
اما تا چنین بستر امنی تضمین نشود و یا نرخ امنیت به حداکثر نرسد، اپوزیسیون میتواند بازیچه‌ی نظام سلطه باشد!
از راه سوم بارها گفته‌ام و اما باز خواهم گفت.
راه سوم یعنی مکانیسم تشخیص و شناخت بستر و ترسیم دستگاه مختصات یک موقعیت و برگزیدن مکانیسم تصمیم سازی مناسب با آن موقعیت برای حفظ امنیت تصمیم‌سازان تا هدف مشترک. و البته مهمتر از هدف مشترک، مکانیسم تصمیم‌سازی و نقشه‌ی راه امن رسیدن به آن هدف مشترک است.
وگرنه هر اقدام مستقل و قدرتمند، براحتی می‌تواند ما را به ته هزار دره سقوط دهد!
چه بسا مکانیسم تاسیس "دولت در تبعید" نتیجه‌ی هدایت نرم صاحبان منابع قدرتی باشد که از ابتدا در راستای سقوط به ته یک دره هدفگذاری شده باشد!
چون خشت اول و بنای امنیتی آن دارای مبانی و عناصر و مکانیسم یک سیستم امن نیست و خاص است!
بدیهی است که در این بلبشو، مردم بدون اطمینان نسبی از یک روش عام، نمیتوانند به نتایج یک روش خاص امیدوار باشند! مگر اینکه به دریوزگی افتند! و ظاهرا دریوزگی این روزهای ما، همانا کروناست!
آیا این همان عقوبت از پیش طراحی شده به امید یک واکنش ناگزیر نافرجام است؟
و آیا ما براستی خواستاریم که نظارت مردم بر سرنوشت خویش را بالاخراه با عبرت از شکست‌های تاریخی به سرانجام برسانیم؟... یا نه؟!...تریبون همواره در دست تخریبچیان نظام‌سلطه است؟!
نتیجه: راه هست! اما رهرو نیست! چون کماکان "قدرت" در دست نیروهای مستقل از قدرت نیست! و شخصیتهای مستقل و فرزندان دلسوز مام میهن دارای امنیت نیستند!
و آن‌ها که سالها در پشت تریبونها دوام آورده‌اند، عملا در میدانِ ادبیاتِ سلبی-حذفی نظام سلطه بازی می‌کنند! مهم نیست چقدر شور مردمی و یا کاسبی و شارلاتانی دارند!
مهم این است که آنها دارای ادبیات ایجابی-جذبی نیستند!
وگرنه: راه هست! امنیت یک تریبون عام فراهم نیست! و در چنین بستر ناامن خاصی، نه از هیچ شاهی و نه از هیچ شاهقلی و ملی‌گرا و چریک فدایی خلقی، کاری بر نمی‌آید کارستان! این را بازماندگان شخصیتهای مالی کارتل‌های نفتی در دوران پهلوی از قبیل آقای #شهریار_آهی کنسرتگذار خوانندگان لس آنجلسی در عربستان و عضو #شورای_گذار و از حامیان فرشگردی آقای #رامین_پرهام خوب می‌دانند!
خیام ابراهیمی
27
فروردین 1399


حکایتِ بز خجالتی و امیدواری که آخرین سکه‌ را بر زلفِ باد داده و در #آغل هی کاغذ مجازی نشخوار می‌کند جای علف‌های تر، و هی اشک می‌‌ریزد به شوق طعمِ سبزِ رأی #آری در نهانخانه و در حصارِ آن‌همه رأی مشنگِ شاد #نه در سطل زباله و خس‌خس می‌کند اکسیژن را پشت پنبه‌های لای درزهای پنجره‌های تاریخ این آشپزخانه، تکرار فدا شدن و فناست و دیگر حرفی باقی نمانده... پس بچر میان دوغ و دوشاب و باز هذیان بگو ای شهوت پنهان شده‌ی ابلیس پشت لبخند انتقام... ای سیه‌چاله، ای عشق همیشه ناکام که نور می‌بلعی و پس نمی‌دهی سرانجام:


یادآوری از 3 سال پیش:













بُزِ خجالتی

======
این بچه‌بز خجالتی است
گیر است بین اعتماد به تارِ سیبیلِ دایی‌جان و قسمِ حضرتِ‌عباسِ خان‌عمو
در تدبیرِ انتخابی است که بینِ کاغذِ سبز و بنفش و سرخ و سیاه، تا چه میل‌و چه عرضه کند؟
یا که چشم‌بسته به دوشاب، در خیــــالِ شیرینِ دوغ... "شیـــــر" مَزمَزه کند؛
یا که جانِ شیرین فـــدایِ "بیه بیه"و فتنه‌یِ پیـــرِ غمزه کند؟
چه دل بسته‌ای به شیرِ بزی که مدام سر تکان ‌دهد و...هی خمیازه کند؟
دخیل بسته‌ای به نرینه‌گی و وَقارَش
جان می‌دهی و می‌گیری به زوالِ راهش
جان می‌دهی و می‌گیری زِ خیالِ کامَش
خفت کرده‌ای جان و جانان را و
در بندِ بندِ ستونِ فقراتِ قانونِ این بزِ خجالتی
چون نخاعی اسیری
و حقیرانه به زورگیریِ باوَرِ چوپانی اجیری.
"قاتل و مقتول" گره کور دو سویِ تسبیحِ دانه‌هایِ یک توهمند
از هر سو رَج بزنی
واقعیت در کمرگاهِ یکی است.
واقع‌بین باش!
گزمه‌ها مباشرِ قتلِ خوشه‌هایِ گندمند
غـــــــــاز می‌چرانی و می‌چلانی شیره‌یِ سبزِ مرتع را
مَشک‌ها پُر می‌کنی از اشک و آه
کاسه‌کاسه از تهی‌گاهِ چشمانِ گیـــجِ بُزی خمارِ نشخوارِ شقایقِ دشت‌ها‌
در خواب‌هایِ شیرینِ رؤیایِ سبزِ مغبونِ هشتادوهشت‌ها‌
فاعل و مفعول دو سویِ بوقِ یک قطارِ خیالند به ایستگاه‌هایِ سوزنبان!
کـــور و کرَند انگار و زبـــانِ عرعرِ سوارانِ خَرند
می‌دانم:
"آلتِ قـــتـل، توجیهِ‌اقتصادی دارد."
و معتــادِ اعتدال، مُــدام در کــارِ توجیهِ اصالتِ دوغی است که بریده نشئه‌گی را!
دوغِ شیرِ خیالیِ دروغینِ یک بُــزِ نـرِ همواره در حالِ بلـــــوغ.
از دامگهِ سلاخ رهایی نیست
جز صراحتِ لهجه‌یِ رهیده از بـَــع بـَــع
اعتماد به استقلالِ گام‌هایِ خویش
به جایِ تسلیمی کـــــور به چرخه‌یِ تجارتِ خشخاش و حشیش
منطقِ شما عرق‌چکانِ روحِ جلدِ سی‌وهشتمِ تفسیرِ بع‌بعِ تاریخی نیست
و تا اَبَد راهی به رهایی از بصیرتِ آن نیست!
"اعتیـــــــاد" هزار بهانه‌یِ تلخ در آستین دارد
تا ایمان آوَرَد: "که افیون داروست!"
مزرعه علف‌های خودش را برویاند بی صدا
معتاد در کارِ خودش خدعه ‌کند به آه
شما هم به کارِ اخفایِ خونِ رویِ نان و چرا و شخم و خیشِ
چوپان نیز در کارِ تکلیفِ اربابِ خویش
"هر کسی کارِ خودَش... بارِ خودَش... آتیش به انبار خودَش"
ای اهالیِ بساط!
کسی به نیتِ شما عاشق نیست.
تا بوده چنین بوده
قانونِ اعتدالِ این بُـز همچنان نر است
می‌گویی: بدوش!
- خود بدوش!
شیر این بزِ نَـر را هم خــود بنــوش!
این بُزِ بینوا خجالتی است
زبان ندارد
کارش نشخوار شقایق است و تناسل
در تقاطعِ نسل‌هایِ از هم گسیخته
پس بنوش
جام در جام
تا فرجام
بی عبرتی
خامِ خام.
خیام ابراهیمی
23 فروردین 1396

اخبار روز سیاه شنبه از قرنطینه‌

اخبار روز سیاه شنبه از قرنطینه‌

به نقل از خبرسازی دیونا، ‌صبح یکشنبه "روح‌جانی" در ستاد بازسازی کرونا که در ویرانسرای حافظیه کاخ سعدآغا برگزار شد، ضمن مخالفت بسیار جدی‌ با هشدارنامه‌ی بسیار جدی‌‌تر وزیر بهداشت کشتارگاه گفت: در مقابله با فرشته‌ی نجات #کرونا، نظام سلطه یکپارچه است و در میان وزارتخانه‌ها هیچ اختلافی نیست و همانطور که بفرموده بارها گفته‌ایم: ما سالهاست که از روز شنبه به بعد مشکلی نداریم!
کلیددار امینِ مرکز استراتژیک دروغ‌های مقدس زنجیره‌ای، در حالی که ریش خاکستری خود را میان #سرداران_خاکستری در #شرکت_سهامی_خاص_انیران می‌جنباند، رو به وزیر وزارت فخیمه‌ی #تقیه کرد و گفت: با کمال افتخار و خوشوقتی باید به عنوان یک فرزند خدمتگزار به سایر فرزندان معلول، به مام زخمی میهن اعلام کنم که 7 سال است که ما کلید بدست، دنبال قفل مشکلات می‌گردیم، اما خوشبختانه "قفل مفقوده" در بیت‌العنکبوت یافت نشده و حالا حالاها در خدمتگزاری به گروگانگیر تاجدار و به عنوان یک گروگان آماده‌ی دریدن صاحبان اصلی وطنیم و فرزندان عقب مانده‌ و آدمفروش تو تاکنون همت و غیرت نکرده‌اند که با وحدت میان خود، ما را از این جنایت زنجیره‌ای نجات دهند!
چوپان دروغگو در پیامی روبه صفتانه ، به رمه‌های گرسنه در آغل‌ها ادامه داد:
"
گوسفندان کوخ‌نشین عزیز!
شما از ما غاصبان قانونیِ کاخ‌ها، عبرت بگیرید و عین ما از مرگ نترسید و عین سگ نلرزید! برای نجات ما درندگان، دل به دریا بزنید! مرگ حق است!"
آن رذل بی‌رگ با لبخند ژوکوند افزود: پروژه‌های امنیتی و نوبه‌ای سگ‌کشی فله‌ای اتاق فکر درندگان، گویای صداقت ما از تئوری تا عمل است! پاداش عمل خیابانخوابهای شوش تا "مرقد مظفر" محصولِ اغوای ایشان به شهوت آب و نان و مسکن مجانی از دست راهزنان و نوکران شیاد مقدس، به صاحبان حق است!
بقایایِ روح نمّام آن امام خدعه، ادامه داد:
پس از روز شنبه 23 فروردین‌ماه، تمام گوسپندان آزمایشی ولایت (به جز دهران) ، با دلی آرام و قلبی مطمئن به جنگ با #کرونا بروید! اگر پروژه‌ی آزمون و خطا موفق بود، یک هفته بعد، باز از روز شنبه 30 فروردین، گوسپندان دهرانی نیز می‌توانند به سرکار بروند و بمیرند!
ما پس از پروژه‌ی معوقه‌ی آبان 98 و یکماه پیش از پروژه‌ی آذر ماه کرونا، با تاسی از دوران سازندگی آن جنّ مکرر که زیرآبی به باغ عدن واصل شد، در بهشتهای گورستانی شهر سوهان و دهران و سایر شهرستانها، به‌صورت فله‌ای و به تعداد کافی گور فُرادا و دو نفره و سه نفره و جماعات، آماده کرده‌ایم. از بابت همخوانی این پروژه با طرح #فاصله_گذاری_اجتماعی به هیچ عنوان جای نگرانی نیست! بسیجِ پژوهشگران ما به‌یاری کارشناسان همسایه‌ی آقابالاسرمان بصورت علمی دریافته‌اند که در حکومتِ نظامی گورستانی، اجتماع بیش از یک نفر مانعی ندارد و در راستای حمایت از مستضعفین(بر اساس ورژن به‌روزشده‌ و خوانش اولیائی و مدرنِ هویتِ مستضعفین) بهای گورها بستگی به قیمت دلار دارد که در صورت عدم رفع تحریم از سوی امریکای جنایتیار، گناهش بر گردن دشمن است، نه اولیاء بیمار و بینوا و مستضعف.
چوپان دروغگو افزود که هر چند رژیم مخلوعِ گذشته توسط خواننده‌های هیئتی و روحوضی تهدید نرم کرده بود که: دختر نرو بالا...یار بالا... می افتی از اون بالا...یار بالا...بالا بالا بالا...یار بالا... اما ما فریب نخورده و از همان 40 سال پیش از دیوار سفارت خودی و غیرخودی بالا رفتیم و موجب آن جنگ تحمیلی و تحریم 40 ساله شدیم که بقای ما وابسته به بحران ناشی از برکات همان روشِ سنتی و عصرحجری رجزخوانی ازتئوری تا عمل است! بر این اساس ما موفق شدیم که علی‌رغم تبلیغات شیاطین، تمام مخالفین واقعی و مجازی خود را به حکم قانون اساسی گروگان گرفته و از گهواره تا گور در خلوت و جلوت بمباران کنیم! بدیهی است که تاریخ، خدمات ما را به اهل سنت و کلونی‌های اتنیکی فراموش نخواهد کرد! ما در راستای صلح جهانی اراده و اختیار هر مخالفی را خلع سلاح کردیم و آن را به عنوان امانت نزد خود نگاه داشتیم تا انشاء الله پس از رفع خطر کرونا در گورستانهای ساخت داخل، دفن کنیم. امیدواریم با خودکفایی در سال جهش تولید مقاومتی بزودی از ورود سنگ لحد و مهر و تسبیح و کفن از چین و ماچین نیز رها شویم. به همین منظور نصف خاک بی ارزش و فانی دنیای دون خویش را به روسیه اهداء کرده‌ایم تا از هر گونه حرکات صلح آمیز برای تاسیس #شرکت_سهامی_عام توسط گوسفندان صغیر پیش‌گیری کنیم!
مهم نیست ایران که ویران شود... کنام شغالان و دزدان شود.
و نیز زیاد مهم نیست که اگر این شیر پیر و مرده‌ی طاغوتی که گربه ای بیش نیست، اساسا کله نداشته باشد! همین‌که چند سانت دم و چند تار مو و یالی در باد داشته باشد، برای ما کافی است.
در پایان جلسه، او به عنوان حسن ختام ضمن نشان دادن "شست کلفتِ پیروزی" به رئیس مافیای #شستا با اشاره به اینکه ما به #انتقام_سخت خون رستم فرخزاد، تمام مردگان مالباخته را از قادسیه تا مقتولین کرونا در امروز بیمه خواهیم کرد، با قهقهه شعری از مرحومه فروغ فرخزاد را میان اذهان مشوش منفجر کرد:
پرنده مردنی است
پرواز را به خاطر بسپار.
خیام ابراهیمی
17
فروردین 99

پی نوشت: عکس تزئینی است!

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...