راه سوم
میگوید: خفه شو!
رامین پرهام: ما شاه را میسازیم! تا بگوئیم خفه شو!
آیا او وسط دعوی نرخ تعیین میکند؟! و یا پشت این ادبیات یک فلسفه نهفته است؟ فلسفهی تخریب و ماهیگرفتن از آب گلآلود میان دوغ و دوشاب؟ آیا این "فلسفه" آشنا نیست؟! آیا این "ادبیات" یک ناهنجاری فرهنگی است و آگاهانه نیست؟ و یا نوعی موجسواری هدفمند و آگاهانه بر بستر ناآگاهی است؟
"خفه شو" همان روح کروناست! چه صنعتی و چه طبیعی! با چنین روحی، فرزندان مام میهن چگونه میتوانند بر سرنوشت عمومی خویش مسلط شوند؟ آیا 41 سال قربانی شدن کافی نیست؟
#راه_سوم از مکانیسم تصمیمسازی عام و علمی در زمان و مکان خاص سخن میگوید تا به این کرونای سنتی و فرهنگی میدان ندهد! تا به موجسواران قدرت فرصتی برای تخریب وحدت مردمی ندهد!
به #رامین_پرهام و فرشگردش، هم میتوان گفت "خفه شو"! هم میتوان چیزی نگفت! اما اگر او آگاهانه دارای یک فلسفهی خشونتبار باشد، عقوبت کار چه خواهد شد؟ با چنین فلسفهای قرار است به کجا برویم؟ حتی در صورت ناآگاهی با این روح خشونتبار که برخاسته از فضای حاکم است چه باید کرد؟ چه باید کرد تا ادبیاتش اقناعی و ایجابی و جذبی باشد، نه حرمت شکن و سلبی و حذفی؟! چرا او و دوستانش و اغلب اپوزیسیون آلوده به ادبیات پوزیسیون، از اعمالِ روشِ جذبی و اقناعی ناتوانند؟ چرا آنها که در روش منطقی و اقناعی ناتوانند، به روش خشونتبار و حرمت شکنی متوسل میشوند؟ تا هیچ هدفی محقق و هیچ قلهای فتح نشود! آیا شکستهای 40 ساله در راه وحدت فراگیر مردمی، به دلیل نداشتن یک فلسفهی اقناعی و جذبی و زاینده نیست؟
و آیا وقت آن نرسیده که یکبار برای همیشه، در نبردی نابرابر و در مناسبات قدرت، در مبانی تصمیمسازی امن، تجدید نظر کنیم، تا بتوانیم به هدف مشترک دست یابیم؟ آن هم با روش اقناعی در یک شرکت سهامی عام، بهجای تسلیم به یک شرکت سهامی خاص و یا تسلیم به قدرت ائتلافی از شرکتهای سهامی خاص، که همواره با بیرون گود نگاه داشتن بخشی از جامعه، عنصر تخریبگر و تنشآفرینی و جرزنی را با خود همراه خواهد داشت؟ فهم این نکته بسیار سهل است! براستی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ از اعتیاد به غرایز کور اگر بگذریم، شاید چون عقل ایشان به منافع شخصی و خاص حکم میکند، نه منافع عام!
.
چرا خروجی سیستم تصمیمسازی در اپوزیسیون، همان خروجی پوزیسیون است؟!
رامین پرهام یک نمونه است! آیا او و دوستانش و روح نفوذی در فرهنگ عمومی، مشتیاند از خروار؟ و یا نه! این روح غالب است بر کالبد مام وطن؟... با این روح و یا امثال رامین پرهام و این جماعت چه باید کرد؟ پرفسور کنگرلو القاء میکند که دو راه پیش روی ماست! یا همراه با ما و خواصِ ما، هم رأی باش! و یا خودت بصورتِ خاص، اقدام کن!
بر این اساس واکنش ما در مورد ادبیات امثال رامین پرهام، در این دوراهی چیست؟
1- اگر بگوئیم "خفه شو" او که با ادبیات مسبوق و نیز همین "خفه شو" در عمل ثابت کرده اهل حرمتشکنی و کنش و واکنشهای خشونتبار است، جریتر میشود و آنگاه باید وارد بازی خشن او شوی و تا ته خط بجنگی. این یعنی تن دادن محرومین به آتشبیاری واسطههای وابسته به روح خشونت برای آتشبهاختیاران صاحب قدرت، و نهایتا سوختن مردم ناتوان. نتیجتا آنکه با قدرت است، ککش گزیده نمیشود. و البته در این نبرد نابرابر ممکن است رامین پرهام وابسته به قدرت پنهان باشد یا نباشد. ما مطمئن نیستیم! آیا او مزدور است؟ آیا نیست؟ بیائیم انگ نزنیم. چون ماهیت عمل مهم است که دلبخواه نظام سلطه است! ما نباید واکنش خود را بر گمان بگذاریم. ما میخواهیم با اطمینان رفتار کنیم. پس به راه دوم می اندیشیم:
2- اگر به رامین پرهام نگوئیم: "خفه شو"... او باز جری خواهد شد و احیانا با احساس قدرت به تعرض و زورگیری و گرد و خاک خود ادامه خواهد داد و با حرمتشکنی، خودنمایی و خود را مطرح خواهد کرد!
در واقع با این واکنش دو گانهی "همراهی و یا سکوت" به یک حرمتشکن و آتشبیار و یا آتشبهاختیار، نهایتا تو به آتش بنیادی او خواهی سوخت!
پرسش:
با فرهنگِ غالبِ امثال #رامین_پرهام، چه باید کرد؟ تا چوب دو سرسوخته نشد؟
براستی بین این دو راه چپ و راست، چه باید کرد؟ آیا راه سومی هست؟
#راه_سوم:
پاسخ: بله! راه سوم همان روش تصمیمسازی علمی است که مثل یک سیستم هدفمند دارای 3 ویژگی بنیادی است: 1- تعریف هدف و الگوریتم در یک جدول مختصات 2- منطق اثباتی مشروعیت. 3- مکانیسم راستیآزمایی دقیق با نظارت و فیدبک(بازخورد) پاسخگویی و ترمیم و اصلاح.
چنین مکانیسمی میتواند هر مسئلهای را بصورت بنیادی بشناسد و برای آن راه حل اقناعی با کمترین هزینه ارائه دهد!
در باب موضوع مشترک اپوزیسیون، شخصا در مانیفستی امیدبخش و وحدتبخش تحت عنوان #مرامنامه_استقلال_آزادی به مبانی بهرهگیری از چنین راهی اشاره کردم!
بر اساس چنین شناختی در مکانیسم تصمیم سازی علمی، تو لقمهی ناآگاهی در یک سیهچاله نمیشوی! تا بدینگونه با روشهای دوگانه بین آری یا نه، و چپ و راست، کسی تو را به مرگ نگیرد تا تو به تب راضی شوی!
.
پیشتر از مکانیسم تصمیمسازی علمی و زاینده و بالنده، و ادبیات مربوطه سخن گفتهام!
اما برای چندمین بار بر اساس چنین موقعیتی باز به راه سوم اشاره خواهم کرد!
راهی که اتخاذِ ادبیات "خفه شدن" در آن راه، به نوعی خودکشی است.
راهی که چوب به مرده نمیزند تا زنده شود! بلکه زندگی را جوری تعریف میکند که مردهها و خوابها و بهخوابزدگان، در هوای زندگی و همافزایی، نتوانند برنخیزند!
جدای از اینکه دولتی در تبعید لازم باشد، یا نه؟ و یا تنها یک شورای عام تصمیم ساز کفایت کند؛ باید توجه داشت که نباید خود را در موقعیتی قرارداد که در سوء تفاهمات کلامی توان از کف دهی و بسوزی. بنابراین در استخدام واژگان باردار، این مهم است که بر یک گروه تصمیمساز چه نام نهی: دولت؟ یا شورا؟ ستاد؟ کمیته؟... هر یک از اینها بار منفی و مثبت دارند و میتوانند به ته یک دره و یک چاه ویل منتهی شوند! آنچه مهم است این است که باید از خود پرسید: آیا بدون یک نگاه ماهوی و فلسفی، تنها بر اساس حکمِ ناخودآگاه هیجانات کور و یا با #هدایت_نرم مشتی کاسب و شارلاتان، میتوان بر اهداف مشترک و ایستگاههای بین راهی نام نهاد و واژهها را برگزید؟ و آیا اساسا تنها باید به حرکت دیمی و هیئتی با تقلید از روشهای سنتی بر اساس مکانیسم تصمیمسازی خاص تن داد و منافع عام را تامین کرد؟ و یا باید در روش تصمیمسازی سنتی با حضور هر عنصر نامعین که نیتشان خواندنی نیست، تجدید نظر کرد، تا ناخودآگاه مورد هدایت نرم مزدوران و گروگانها و نفوذیان قرار نگرفت! چگونه میتوان در چنین موقعیت خطیری و میان بخرانها، از سلامت و امنیت مکانیسم تصمیم سازی و عناصر تصمیم ساز مطمئن شد؟
مشکل مدعیان اپوزیسیون این است که مکانیسم تصمیم سازیشان خاص و سنتی است. و تا توقع و امید ما از خواص و تصمیمسازان خاص است، بدیهی است که باید از عقوبت کار ترسید!
و نتیجهی چنین رویکردی همین عقوبت مام میهن است که شاهدیم.
مشکل اساسی ما در اطمینان از سلامتِ تصمیمسازی در شرایط امن و ناامن است!
اما تا چنین بستر امنی تضمین نشود و یا نرخ امنیت به حداکثر نرسد، اپوزیسیون میتواند بازیچهی نظام سلطه باشد!
از راه سوم بارها گفتهام و اما باز خواهم گفت.
راه سوم یعنی مکانیسم تشخیص و شناخت بستر و ترسیم دستگاه مختصات یک موقعیت و برگزیدن مکانیسم تصمیم سازی مناسب با آن موقعیت برای حفظ امنیت تصمیمسازان تا هدف مشترک. و البته مهمتر از هدف مشترک، مکانیسم تصمیمسازی و نقشهی راه امن رسیدن به آن هدف مشترک است.
وگرنه هر اقدام مستقل و قدرتمند، براحتی میتواند ما را به ته هزار دره سقوط دهد!
چه بسا مکانیسم تاسیس "دولت در تبعید" نتیجهی هدایت نرم صاحبان منابع قدرتی باشد که از ابتدا در راستای سقوط به ته یک دره هدفگذاری شده باشد!
چون خشت اول و بنای امنیتی آن دارای مبانی و عناصر و مکانیسم یک سیستم امن نیست و خاص است!
بدیهی است که در این بلبشو، مردم بدون اطمینان نسبی از یک روش عام، نمیتوانند به نتایج یک روش خاص امیدوار باشند! مگر اینکه به دریوزگی افتند! و ظاهرا دریوزگی این روزهای ما، همانا کروناست!
آیا این همان عقوبت از پیش طراحی شده به امید یک واکنش ناگزیر نافرجام است؟
و آیا ما براستی خواستاریم که نظارت مردم بر سرنوشت خویش را بالاخراه با عبرت از شکستهای تاریخی به سرانجام برسانیم؟... یا نه؟!...تریبون همواره در دست تخریبچیان نظامسلطه است؟!
نتیجه: راه هست! اما رهرو نیست! چون کماکان "قدرت" در دست نیروهای مستقل از قدرت نیست! و شخصیتهای مستقل و فرزندان دلسوز مام میهن دارای امنیت نیستند!
و آنها که سالها در پشت تریبونها دوام آوردهاند، عملا در میدانِ ادبیاتِ سلبی-حذفی نظام سلطه بازی میکنند! مهم نیست چقدر شور مردمی و یا کاسبی و شارلاتانی دارند!
مهم این است که آنها دارای ادبیات ایجابی-جذبی نیستند!
وگرنه: راه هست! امنیت یک تریبون عام فراهم نیست! و در چنین بستر ناامن خاصی، نه از هیچ شاهی و نه از هیچ شاهقلی و ملیگرا و چریک فدایی خلقی، کاری بر نمیآید کارستان! این را بازماندگان شخصیتهای مالی کارتلهای نفتی در دوران پهلوی از قبیل آقای #شهریار_آهی کنسرتگذار خوانندگان لس آنجلسی در عربستان و عضو #شورای_گذار و از حامیان فرشگردی آقای #رامین_پرهام خوب میدانند!
خیام ابراهیمی
27 فروردین 1399
No comments:
Post a Comment