چیزی بساز از هیچ
===========
هـیــــچ بودم و
همه چیز
برایِ تو
که مَـــرا یافتی
گـــــاه که تورا دَریــافـتـم؛
که با من بودهای هر نفس،
که خودِ من بودهای انگار و
من همچو کافری
اشاراتِ نبضِ آغـــوش را چون هوای فراگیر
به ندیدن گرفتهبودم
به ندیدن گرفته بودی
درونِ قـایـقِ چوبیِ رؤیاهایِ مــه آلـــود
برایِ تو
که در منی و با منی
که زندهام با تو
و میمیرم بی تو
و ذوب میشوم و بُخـــــــار...
مَحـــو میشوم "بـــی تو"
وَ مَحـــــو میشوم "بـــا تو"
میشِکنَم قایق را و میشکنی استخوانهایم را
شکستهای بهدَمی و... میشکنم بهبــازدَمی
برایِ تو
میتوانی... جمع کن تختهپارهها را...
وَ قایقی بساز
بهرسمِ خویش!
................
خیام ابراهیمی
4 آبان 1395
===========
هـیــــچ بودم و
همه چیز
برایِ تو
که مَـــرا یافتی
گـــــاه که تورا دَریــافـتـم؛
که با من بودهای هر نفس،
که خودِ من بودهای انگار و
من همچو کافری
اشاراتِ نبضِ آغـــوش را چون هوای فراگیر
به ندیدن گرفتهبودم
به ندیدن گرفته بودی
درونِ قـایـقِ چوبیِ رؤیاهایِ مــه آلـــود
برایِ تو
که در منی و با منی
که زندهام با تو
و میمیرم بی تو
و ذوب میشوم و بُخـــــــار...
مَحـــو میشوم "بـــی تو"
وَ مَحـــــو میشوم "بـــا تو"
میشِکنَم قایق را و میشکنی استخوانهایم را
شکستهای بهدَمی و... میشکنم بهبــازدَمی
برایِ تو
میتوانی... جمع کن تختهپارهها را...
وَ قایقی بساز
بهرسمِ خویش!
................
خیام ابراهیمی
4 آبان 1395
No comments:
Post a Comment