جنگ یا صلح؟
(بخش نخست)
3 ترور علنی شامل یک وکیل و یک روحانی و یک استاد دانشگاه و چه بسا ترورهای بیولوژیک پنهان و سکته همزمان 3 محکوم بانک سرمایه در 3روز و صدها زخمی درگیری هواداران فوتبالی بیانگر چیست؟ جز خشم و ناامیدی از فقدان امید و امنیت و قدرت مشارکت و همافزایی براساس حق بنیادی، و قلدری در ساختار قدرت قانونی و حذف با نفرت بر اساس رانت مالکانه.
مردم، قربانیان دوغ و دوشاب در جنگ اربابان بومی و جهانی در نبردی نابرابرند و بازیچهی پریشانی میان تاکتیکهای جنگهای هیبریدی در میان خود! آیا دوران قواعد جنگهای کلاسیک و سنتی بر اساس خشم فروخورده و یا انتقام به پایان نرسیده است؟
ندا آقاسلطان را که کشت؟ سعید امامی که بود؟ عسگراولادی و لاریجانی و احمدی نژاد و روحانی و حتی خامنهای کیستند؟ چه کسی به نظام سلطه، مجوز داده تا منابع ملی را صرف بحرانسازی و تنش آفرینی 40 ساله کند؟ چه کسی به خمینی اجازه داد که پیش از جنگ8 ساله، ارتش عراق را به قیام علیه صدام ترغیب کند تا اولین سیلی را او بزند و نهایتا محکوم شود؟ آیا رهبر دیوانهی کشوری دیگر میتواند ارتش ایران را علیه نظام ترغیب کند؟ آیا یک تیر هوایی از موقعیتی پنهان میان مردم، میتواند موجب شورش و نهایتا یک کودتای بلندمدت شود؟
این همه عقوبت بیعت با قدرت متمرکز زور و زر و تزویر ایدئولوژیک در قانون سلطهای است که در آرم سپاه مسلحِ اقتصادی و سیاسی و فرهنگیاش نام ایران نیست! این یعنی امنیت ایران و 80 میلیون شهروند و تودههای رنگین کمانیاش، فدای نیم کیلو تودهی خاکستری در جمجمهی یک نفر.
.
شناخت موقعیت و شفافیت، نیازمند تسلط کامل هژمونی قدرت توسط صاحبان حق، بر اتوریتهی قدرت در یک سیستم زاینده است. مثل تسلط صاحبان سهام بر عملکرد هیأت مدیره در یک شرکت سهامی بر اساس قانون تجارت.
وقتی مبانی قدرت در انحصار مالکان ایدئولوژی و سرمایه و تکنولوژی باشد، چه شوروی باشی و چه امپریالیسم امریکا، باید ببینی که آیا ساختار قدرت قابلیت پاسخگویی به چالش توسط صاحبان حق را دارد یا نه؟ وقتی حق از طبیعت انسان منتزع شود و در دست انحصاری ایدئولوگها و تئورسینها و یا مالکان زر و زور و تزویر و ایدئولوژی و سرمایه و تکنولوژی قفل شود، آنگاه هیچ عملی در جامعه قابل ارزشگذاری برای تحلیلی علمی نخواهد بود.
مثلا همین درگیری خونینِ تماشاچیان بازی فوتبال #پرسپولیس و #سپاهان در روز گذشته در#استادیوم_آزادی با صدها زخمی و یک کشته.
پرسش: آیا این تنش هدایت شده بود؟ آیا به عمد، سکوی تماشاچیان سپاهان زیر سکوهای پرسپولیسیها تعیین شده بود؟ آیا چنین تنشی با یک جنگ زرگری آغاز نشد؟ هدف چه بود؟ و آیا این یک تصادف طبیعی ناشی از انفجار خشم فروخورده بود؟
3 ترور علنی شامل یک وکیل و یک روحانی و یک استاد دانشگاه و چه بسا ترورهای بیولوژیک پنهان و سکته همزمان 3 محکوم بانک سرمایه در 3روز و صدها زخمی درگیری هواداران فوتبالی بیانگر چیست؟ جز خشم و ناامیدی از فقدان امید و امنیت و قدرت مشارکت و همافزایی براساس حق بنیادی، و قلدری در ساختار قدرت قانونی و حذف با نفرت بر اساس رانت مالکانه.
مردم، قربانیان دوغ و دوشاب در جنگ اربابان بومی و جهانی در نبردی نابرابرند و بازیچهی پریشانی میان تاکتیکهای جنگهای هیبریدی در میان خود! آیا دوران قواعد جنگهای کلاسیک و سنتی بر اساس خشم فروخورده و یا انتقام به پایان نرسیده است؟
ندا آقاسلطان را که کشت؟ سعید امامی که بود؟ عسگراولادی و لاریجانی و احمدی نژاد و روحانی و حتی خامنهای کیستند؟ چه کسی به نظام سلطه، مجوز داده تا منابع ملی را صرف بحرانسازی و تنش آفرینی 40 ساله کند؟ چه کسی به خمینی اجازه داد که پیش از جنگ8 ساله، ارتش عراق را به قیام علیه صدام ترغیب کند تا اولین سیلی را او بزند و نهایتا محکوم شود؟ آیا رهبر دیوانهی کشوری دیگر میتواند ارتش ایران را علیه نظام ترغیب کند؟ آیا یک تیر هوایی از موقعیتی پنهان میان مردم، میتواند موجب شورش و نهایتا یک کودتای بلندمدت شود؟
این همه عقوبت بیعت با قدرت متمرکز زور و زر و تزویر ایدئولوژیک در قانون سلطهای است که در آرم سپاه مسلحِ اقتصادی و سیاسی و فرهنگیاش نام ایران نیست! این یعنی امنیت ایران و 80 میلیون شهروند و تودههای رنگین کمانیاش، فدای نیم کیلو تودهی خاکستری در جمجمهی یک نفر.
.
شناخت موقعیت و شفافیت، نیازمند تسلط کامل هژمونی قدرت توسط صاحبان حق، بر اتوریتهی قدرت در یک سیستم زاینده است. مثل تسلط صاحبان سهام بر عملکرد هیأت مدیره در یک شرکت سهامی بر اساس قانون تجارت.
وقتی مبانی قدرت در انحصار مالکان ایدئولوژی و سرمایه و تکنولوژی باشد، چه شوروی باشی و چه امپریالیسم امریکا، باید ببینی که آیا ساختار قدرت قابلیت پاسخگویی به چالش توسط صاحبان حق را دارد یا نه؟ وقتی حق از طبیعت انسان منتزع شود و در دست انحصاری ایدئولوگها و تئورسینها و یا مالکان زر و زور و تزویر و ایدئولوژی و سرمایه و تکنولوژی قفل شود، آنگاه هیچ عملی در جامعه قابل ارزشگذاری برای تحلیلی علمی نخواهد بود.
مثلا همین درگیری خونینِ تماشاچیان بازی فوتبال #پرسپولیس و #سپاهان در روز گذشته در#استادیوم_آزادی با صدها زخمی و یک کشته.
پرسش: آیا این تنش هدایت شده بود؟ آیا به عمد، سکوی تماشاچیان سپاهان زیر سکوهای پرسپولیسیها تعیین شده بود؟ آیا چنین تنشی با یک جنگ زرگری آغاز نشد؟ هدف چه بود؟ و آیا این یک تصادف طبیعی ناشی از انفجار خشم فروخورده بود؟
فتنه و نارنجک
قانونی "توهم توطئه"
هر چه بگویی، در فقدان سند مثبته و حقیقی، قابلیت این را دارد که متهم به توهم توطئه و یا تشویش اذهان عمومی شوی. این همان رازِ قانونیِ خفتشدن ملتِ عقیم ایران است!
بنابراین در این آب گل آلود سیستماتیک، تو به عنوان یک شهروند همواره محکومی! چرا که خانه از پای بست ویران است. مبارزه بر اساس چنین ادبیاتی، یک شوخی تلخ با آب نباتی خیالی، در کام شهروندان ناآگاه و همیشه در صحنه است!
با این وصف، در وجود خشم فروخورده در میان مردم نمیتوان تردید کرد! عامل محرک هم کاتالیزوری به نام #قانون_اساسی است که قدرت را بین مؤمنین خودی و کفار غیرخودی تفسیم کرده و مردمی مشترک المنافع و واحد را چند پاره کرده است. قانونی که بنای ارزشهایش بر #هم_افزایی بر اساس حق مشترک بنیادی نیست؛ بلکه بر بندگی و حذف و جنگ با غیرخودی بنا شده است!
به همین دلیل است که تا زمانی که قدرت و نظارت مردمی-میهنی بصورت ساختاری و قانونی و سیستماتیک بر سرنوشت عمومی حاکم نباشد، ما نمیدانیم که هر اکت اعتراضی (مثل شورشهای دی ماه 96) آیا نهیه آتشی از سوی نظام سلطه برای آتشبهاختیاران و بهانهای برای سرکوب و تثبیت بیشتر نظام سلطه است و یا کنشی راستین از سوی مردم پراکنده و یا واکنشی تصادفی بوده است؟ حتی همین ترور اخیر یک آخوند در همدان هم میتواند مشکوک باشد. این ترور آیا هدایت شده از سوی نظام سلطه و یا با تحریک عوامل خارجی صورت گرفته و یا اقدامی است خودجوش؟ چنین تروری هم میتواند از مصادیق#جنگ_هیبریدی (جنگ ترکیبی) باشد و نیز نباشد. بنابراین هیچ نتیجهی معناداری از این ترور نمیتوان گرفت، همانطور که نمیتوان گفت انتقال دلار به خارج از کشور نامش براستی #اختلاس است یا جزئی از رزمایش و عملیات صدور انقلاب است؟
پاسخ:
خشم زادهی عدم توفیق پیوسته در قدرت است! این خصوصیت فرهنگی و اجتماعی، زادهی جبرجغرافیایی-تاریخی-سیاسی در بستر سنتی است. بستر سنتی همواره فاقد تشکیلات مردمی برای انتقال عبرتهای تاریخی به نسلهای بعدی بوده است. کور بودن تجربیات و حافظه تاریخی از همین روست! به همین دلیل مردم پراکنده قادر به تدوین یک نقشه راه برای جهت دادن به خشم خود و برای مقابله با نظام سلطه نیستند. چون در تاکتیکهای جنگ هیبیریدی سلطان زر و زور تزویر، فاقد مدیریتی هدفمند برای اجرای یک برنامه تا مقصد نهاییاند.
به همین دلیل در ساختارهای سنتی در طول تاریخ مشاهده میکنیم که سرداران و پرچمداران زورمدار، مدیریت جنگ را بر عهده میگرفتند و دو سپاه بر اساس جنگ کلاسیک در یک آوردگاه مقابله میکردند، تا نتیجه و برتری یک گروه بر دیگری حاصل آید.
اما در مورد انقلابها این هدایت حتما نیازمند هماهنگی صاحبان قدرت بوده است و به هیچ عنوان انقلاب دیمی در حد شورش به سامان نرسیده است.
انقلاب 57 نتیجهی هماهنگی صاحبان قدرت در پشت صحنه بود، نه یک حرکت دیمی و فراگیر تا پیروزی سپاه نور بر تاریکی.
بدون توافق گوادلوپ بین اروپا و امریکا... بدون حمایت کارتر و پشتیبانی اوناسیس از خمینی... بدون حضور هایزر و سالیوان در تهران... بدون اطمینان از خیانت گروگانهایی چون فردوست و قره باغی و ستاد مشترک و برخی از رؤسای کمیته ضدخرابکاری و ساواک... بدون عقیم کردن ارتش... بدون پایگاههای فراگیر مساجد و آخوندها در التزام به خمینی که دارای کاریزمایی کاذب و کذاب در بین ایشان و بخشی از مردم بود... بدون نیروهای تعلیم دیده در فلسطین در میدان تصاحب پادگانها و رادیو تلویزیون...به هیچ عنوان مردم کوچه و بازار داری نقشه راهی گام به گام برای فتح قلهی پیروزی و براندازی نظام پهلوی و تداوم و تثبیت دستاوردهای آن نبودند... داشتن برنامه برای تثبیت یک انقلاب در یک جنگ خشونتبار در اولین گامها مهمترین بخش پیروزی یک انقلاب خشونتبار و خونین حتی مخملی است.
با این همه ما امروز در شرایط سال 57 نیستیم. رسانههای ارتباطی برای تهییج مردم در دست صاحبان تریبونهای قدرت است... قدرتی که چون بی.بی.سی در ماههای آخر نظام پهلوی، اگر بخواهد میتواند مردم را قربانی چاه نماییهای خود کند تا به دوران تثبیت مطالبات ملی-میهنی نرسد. ایجاد شورش در مرزها... بر هم ریختن انضباط و نظم عمومی... ضرورت یک کودتا را در صورت داشتن انسجام فراهم میآورد که خود یک سلطهی دیگر برای مدتی دراز خواهد آفرید... صاحبان قدرت با توجه به کار تشکیلاتی دارای سناریوهای متنوع و ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری و روشهای متنوع اعمال آن در صورت تغییر سناریو هستند.. اما مردم عادی فاقد چنین اتوریتهای هستند!
بنابراین هر گونه تحریک مردم در چنبرهی سخت افزاری و نرم افزاری نظام سلطه، توسط اپوزیسیون پراکنده جز اتلاف توان مردمی و حتی در راستای خواست نظام سلطه نیست. چه بسا به همین دلیل بخش عمده ای از تریبونهای اپوزیسیون پراکنده را که توسط شومن ها اداره میشود را با هزار واسطه ی غیرمستقیم و مستقیم تقویت میکند.
به همین دلیل است که ما فاقد اپوزیسیونی واقعی و راستین هستیم.
به همین دلایل است که علی رغم ادعاهای بدون تضمین، وقتی امریکا نه عزم و نه ادعای تغییر نظام را دارد، وقتی صاحبان قدرت (اربابان خارجی و داخلی) تمایل به تداوم این بلبشو دارند، توقع از مردم برای هدفمند کردن خشم انقلابی جز ساده انگاری و انحراف نیست!
به همین دلیل است که در دوران جنگهای هیبریدی با دشمن غیرخودی و خودی در خارج و داخل، مردم پریشان و پراکندهی ما در بستر ادبیات سلبی-حذفی به نتیجه نخواهند رسید.
مگر آنکه فرهیختگان در اپوزیسیون واقعی بتوانند این ادبیات سنتی را به ادبیات مدرن "ایجابی-جذبی" تبدیل کنند! که این تنها ادبیات فزایندهای است که میتواند بدون سوء تفاهم و تفرقه موجب وحدت و #آچمزنمودن نظام سلطه در میدان امن خودش شود.
این کار سختی نیست و در عرض چند هفته پاسخ میدهد، بدون اینکه خونی از دماغ کسی بریزد؛ اگر آن خشم مقدس و انقلابی، در شخصیت فرهیختگان مهار شود و در راستای سلامت و تعالی مام میهن، به عنوان سوخت حرکت و مبارزات تحولخواه، استفاده نشود!
تبدیل هژمونی وحدت مردم، گرد ادبیات ایجابی-جذبی، به یک اتوریته ی مؤثر مقدر خواهد شد، اگر اپوزیسیون دارای فلسفه و زبان مشترک و استراتژی و تاکتیکهای متناسب با ادبیات مربوطه در ستادی مشترک و وحدتبخش باشد.
در غیر اینصورت توقع از مردم پراکنده برای هدایت این خشم ویرانگر، جز علاقه به یک فیلم سینمایی وسترن نیست. باید از دنیای انتزاعی دست کشید و واقع بین بود. این کار اصلی اندیشمندان است. گاندی این نکته را در دوران خود خوب دریافت.
پس سزاست که در چنبرهی جنگ هیبریدی با ملت خودی و غیرخودی، استراتژی را به #صلح_هیبریدیدر تمام صحنهها تبدیل کرد.
ادامه دارد...
خیام ابراهیمی
هر چه بگویی، در فقدان سند مثبته و حقیقی، قابلیت این را دارد که متهم به توهم توطئه و یا تشویش اذهان عمومی شوی. این همان رازِ قانونیِ خفتشدن ملتِ عقیم ایران است!
بنابراین در این آب گل آلود سیستماتیک، تو به عنوان یک شهروند همواره محکومی! چرا که خانه از پای بست ویران است. مبارزه بر اساس چنین ادبیاتی، یک شوخی تلخ با آب نباتی خیالی، در کام شهروندان ناآگاه و همیشه در صحنه است!
با این وصف، در وجود خشم فروخورده در میان مردم نمیتوان تردید کرد! عامل محرک هم کاتالیزوری به نام #قانون_اساسی است که قدرت را بین مؤمنین خودی و کفار غیرخودی تفسیم کرده و مردمی مشترک المنافع و واحد را چند پاره کرده است. قانونی که بنای ارزشهایش بر #هم_افزایی بر اساس حق مشترک بنیادی نیست؛ بلکه بر بندگی و حذف و جنگ با غیرخودی بنا شده است!
به همین دلیل است که تا زمانی که قدرت و نظارت مردمی-میهنی بصورت ساختاری و قانونی و سیستماتیک بر سرنوشت عمومی حاکم نباشد، ما نمیدانیم که هر اکت اعتراضی (مثل شورشهای دی ماه 96) آیا نهیه آتشی از سوی نظام سلطه برای آتشبهاختیاران و بهانهای برای سرکوب و تثبیت بیشتر نظام سلطه است و یا کنشی راستین از سوی مردم پراکنده و یا واکنشی تصادفی بوده است؟ حتی همین ترور اخیر یک آخوند در همدان هم میتواند مشکوک باشد. این ترور آیا هدایت شده از سوی نظام سلطه و یا با تحریک عوامل خارجی صورت گرفته و یا اقدامی است خودجوش؟ چنین تروری هم میتواند از مصادیق#جنگ_هیبریدی (جنگ ترکیبی) باشد و نیز نباشد. بنابراین هیچ نتیجهی معناداری از این ترور نمیتوان گرفت، همانطور که نمیتوان گفت انتقال دلار به خارج از کشور نامش براستی #اختلاس است یا جزئی از رزمایش و عملیات صدور انقلاب است؟
پاسخ:
خشم زادهی عدم توفیق پیوسته در قدرت است! این خصوصیت فرهنگی و اجتماعی، زادهی جبرجغرافیایی-تاریخی-سیاسی در بستر سنتی است. بستر سنتی همواره فاقد تشکیلات مردمی برای انتقال عبرتهای تاریخی به نسلهای بعدی بوده است. کور بودن تجربیات و حافظه تاریخی از همین روست! به همین دلیل مردم پراکنده قادر به تدوین یک نقشه راه برای جهت دادن به خشم خود و برای مقابله با نظام سلطه نیستند. چون در تاکتیکهای جنگ هیبیریدی سلطان زر و زور تزویر، فاقد مدیریتی هدفمند برای اجرای یک برنامه تا مقصد نهاییاند.
به همین دلیل در ساختارهای سنتی در طول تاریخ مشاهده میکنیم که سرداران و پرچمداران زورمدار، مدیریت جنگ را بر عهده میگرفتند و دو سپاه بر اساس جنگ کلاسیک در یک آوردگاه مقابله میکردند، تا نتیجه و برتری یک گروه بر دیگری حاصل آید.
اما در مورد انقلابها این هدایت حتما نیازمند هماهنگی صاحبان قدرت بوده است و به هیچ عنوان انقلاب دیمی در حد شورش به سامان نرسیده است.
انقلاب 57 نتیجهی هماهنگی صاحبان قدرت در پشت صحنه بود، نه یک حرکت دیمی و فراگیر تا پیروزی سپاه نور بر تاریکی.
بدون توافق گوادلوپ بین اروپا و امریکا... بدون حمایت کارتر و پشتیبانی اوناسیس از خمینی... بدون حضور هایزر و سالیوان در تهران... بدون اطمینان از خیانت گروگانهایی چون فردوست و قره باغی و ستاد مشترک و برخی از رؤسای کمیته ضدخرابکاری و ساواک... بدون عقیم کردن ارتش... بدون پایگاههای فراگیر مساجد و آخوندها در التزام به خمینی که دارای کاریزمایی کاذب و کذاب در بین ایشان و بخشی از مردم بود... بدون نیروهای تعلیم دیده در فلسطین در میدان تصاحب پادگانها و رادیو تلویزیون...به هیچ عنوان مردم کوچه و بازار داری نقشه راهی گام به گام برای فتح قلهی پیروزی و براندازی نظام پهلوی و تداوم و تثبیت دستاوردهای آن نبودند... داشتن برنامه برای تثبیت یک انقلاب در یک جنگ خشونتبار در اولین گامها مهمترین بخش پیروزی یک انقلاب خشونتبار و خونین حتی مخملی است.
با این همه ما امروز در شرایط سال 57 نیستیم. رسانههای ارتباطی برای تهییج مردم در دست صاحبان تریبونهای قدرت است... قدرتی که چون بی.بی.سی در ماههای آخر نظام پهلوی، اگر بخواهد میتواند مردم را قربانی چاه نماییهای خود کند تا به دوران تثبیت مطالبات ملی-میهنی نرسد. ایجاد شورش در مرزها... بر هم ریختن انضباط و نظم عمومی... ضرورت یک کودتا را در صورت داشتن انسجام فراهم میآورد که خود یک سلطهی دیگر برای مدتی دراز خواهد آفرید... صاحبان قدرت با توجه به کار تشکیلاتی دارای سناریوهای متنوع و ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری و روشهای متنوع اعمال آن در صورت تغییر سناریو هستند.. اما مردم عادی فاقد چنین اتوریتهای هستند!
بنابراین هر گونه تحریک مردم در چنبرهی سخت افزاری و نرم افزاری نظام سلطه، توسط اپوزیسیون پراکنده جز اتلاف توان مردمی و حتی در راستای خواست نظام سلطه نیست. چه بسا به همین دلیل بخش عمده ای از تریبونهای اپوزیسیون پراکنده را که توسط شومن ها اداره میشود را با هزار واسطه ی غیرمستقیم و مستقیم تقویت میکند.
به همین دلیل است که ما فاقد اپوزیسیونی واقعی و راستین هستیم.
به همین دلایل است که علی رغم ادعاهای بدون تضمین، وقتی امریکا نه عزم و نه ادعای تغییر نظام را دارد، وقتی صاحبان قدرت (اربابان خارجی و داخلی) تمایل به تداوم این بلبشو دارند، توقع از مردم برای هدفمند کردن خشم انقلابی جز ساده انگاری و انحراف نیست!
به همین دلیل است که در دوران جنگهای هیبریدی با دشمن غیرخودی و خودی در خارج و داخل، مردم پریشان و پراکندهی ما در بستر ادبیات سلبی-حذفی به نتیجه نخواهند رسید.
مگر آنکه فرهیختگان در اپوزیسیون واقعی بتوانند این ادبیات سنتی را به ادبیات مدرن "ایجابی-جذبی" تبدیل کنند! که این تنها ادبیات فزایندهای است که میتواند بدون سوء تفاهم و تفرقه موجب وحدت و #آچمزنمودن نظام سلطه در میدان امن خودش شود.
این کار سختی نیست و در عرض چند هفته پاسخ میدهد، بدون اینکه خونی از دماغ کسی بریزد؛ اگر آن خشم مقدس و انقلابی، در شخصیت فرهیختگان مهار شود و در راستای سلامت و تعالی مام میهن، به عنوان سوخت حرکت و مبارزات تحولخواه، استفاده نشود!
تبدیل هژمونی وحدت مردم، گرد ادبیات ایجابی-جذبی، به یک اتوریته ی مؤثر مقدر خواهد شد، اگر اپوزیسیون دارای فلسفه و زبان مشترک و استراتژی و تاکتیکهای متناسب با ادبیات مربوطه در ستادی مشترک و وحدتبخش باشد.
در غیر اینصورت توقع از مردم پراکنده برای هدایت این خشم ویرانگر، جز علاقه به یک فیلم سینمایی وسترن نیست. باید از دنیای انتزاعی دست کشید و واقع بین بود. این کار اصلی اندیشمندان است. گاندی این نکته را در دوران خود خوب دریافت.
پس سزاست که در چنبرهی جنگ هیبریدی با ملت خودی و غیرخودی، استراتژی را به #صلح_هیبریدیدر تمام صحنهها تبدیل کرد.
ادامه دارد...
خیام ابراهیمی
7 اردیبهشت 1398
No comments:
Post a Comment