زنگ تفریح،
روی میزِ تشریح (بدون شرط چاقو)
***
و تا زنگِ بعدی، بـــاز غیب شو، بموازاتِ مکافاتِ داری
چون علیل و بیمار و بیکار و بیعاری
در ناامنیِ غاری...
بین غارهای ناامن و امن از امنیتی چارواداری...
که تا انتها عین سگ بترسی از تلف شدن تکنوازی خود و در دل غیرخود ترس بکاری از قطع
شدن جیرهی مرده خواری
.
راستش: گوش و گوشیام هر دو ضربه خورده و نیازمندِ خود درمانی رایگان با هوای پاک
است، و برای همین یک مثقال اینترنت پرسرعت مجازی، به قدر یک فلس ماهی و پشیزی فلوس
واقعی لاموجود؛ تا یکی گوش دریده تعمیر و درمان کنم یا یکی نو بخرم و بروم کلاب
هاوس برای تقسیم خون و خونبازی.
در شهر اگر کس
باشد! یکی حرف باید بس باشد! که نیست!
برای راستی
آزمایی از آگاهی، چرا تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام اینقدر
سخت است؟
چون شرکتهای سهامی خاص اقماری گرد چند هلدینگ ویژه خواری، همه خر مستند!
و به همین دلیل سرنوشت خود را به اتاق فکر کلاب هاوس و شورای گذار شهریاران بستند!
.
دیگر حتی یک دعوتنامهی امن و ویزای فرنگ هم، میان فرنگیکارانِ بیغم، آرزویم
نیست!
.
آهی و آرزوی شهریاری و حضرت ماهی، بس واهی...
و تا ماهیگیر و شهریار ما، آهی است... حوض گلآلودِ شهریاران شبکههای مجازی پر از
واقعیتِ تصویر امامی در ماهی است! و بدین سیاق، سفرههای شهریاران پر ماهی و سفرههای
گوشماهیان سرراهی، بس خالی است!
.
و اما:
نتیجهی ضدِ اخلاقی عموسام در جهانِ اتمیزه و دهکدهی مجازیِ سلطان صاحبکران:
"هر
کسی کار خودش، بارِ خودش، آتیش به انبار خودش."
.
اگه عموسام تندیسِ فرشتهی مسنجر بانکداران ملکه باشه...
1. پیامبرِ عموسام: #بیل_گیتس (سرمایهگذار تولید توالت بهداشتی در #چین )
2. امام اول: #مارک_زاکر_برگ (پیمانکار
پیرایش تفالهها تا جهانی پاک برای #ژن_برتر زبالهها)
3. امام آخر: #ایلان_ماسک (برساختهی خودساختهای از کپَر و کوخی بند به میخی... تا کاخی در
مریخی)
4. دلالان محبت: کدخدایان بومی و پیمانکاران و نوالهخوران #کلاب_هاوس در
#خلوت_انس خبرگزاران
حرفهای مستخدم بنگاهِ خبرپراکنی و خبرگذارانی با مستنداتی محکم و اربابپسند از
این ستون تا ستون 50 سال بعد و انکاری.
***
آینه دار میگه:
حالا گرد
کرسیهای آزادپریشی، هی تو بگو و بیماری خودت را لو بده و ثبت کن، و هی او آتوهایت
را برای گروگانگیری و گروگانفروشی و گروگانکشی داکیومنت و مستند کند و به روی مبارک نیاورد تا نرم نرم
بمیری و محو شوی و یا بی کسوکار از حواشیِ متنِ سفرهی ویژه خواران درگاهش یکهو حذف
شوی!
این است
حکمتِ دیوار بلند قلعه و فیلتری بین خدمتگزارِ غاصب و صاحبانِ اصلی سفره...
حقیقت اینه
که: اگر برای فیلتر نشدن در زندگی، فیلترشکن ضروریه، اما فیلتر مادرِ فیلترشکنه...
اما کو گوش شنوا؟... گوش شنوا سیری چند؟
گوش اگر کماکان گوش قجر از عصر حجر باشد... باز هم این است ماجرا:
معجزهی تزریقِ ملوکانهی "آب مقطر" و "زهرمار" به
"رحماء بیهنم" در کنارِ "اشداء مع الکفار" عصرحجری، به جای
واکسن فایزر در عصر قجری...
***
آقای #جوزانی (از شهروندان فیسبوک سیتی) برداشته کلهی ملیجک رو، روی سر بریدهی
نمک السلطنه(حکیم باشی) در عصر قجر، فتوشاپ کرده! آنهم در مجلسی که هول هولکی رفته
بود برای پاچهخواری و درمان مزاج و رتق و فتقِ حوالیِ نافِ ناصرالدینشاه قاجار،
با بیشترین دورانِ حکمرانی به روش ولایی/دیمی/هیئتی.
در حاشیه عرض شد:
فکر کنم این حکیمباشی همون باشه که برای رودلِ سلطان صاحبکران، #تنقیه تجویز کرده
بود و مجبور شد برای اطمینان اعلیحضرت از صحت افاقه، اول روی خودش تست کنه!
چرا که حضرت شاه که هم دچار #فوبیا بود
و هم #سندروم_تکبر، از این روش جسارتآمیز فوری به تریش قبایش برخورد و عینهو ماجرای #واکسن_فایزر ، اول نسخه رو روی خود #نمکی امتحان
کرد و سپس فرمود: "تا تو رو #تنقیه کردم،
حالم خوب شد! لذا هرازگاهی در غم فراق ملیجک، برای خوشگذرانی و تجدید تنبه و
حالگیری آن حکیمِ بلبل زبان، نمک السلطنه را فرامیخواند به تنقیه و چون ظریفان
روحانی به ریش وی هرهر و کرکر میخندید و صفا میکرد!
از اون به بعد تا آخر عمر حال شاه همینجوری خوب موند و موند و نمرد و نمرد، تا
اینکه صاحبقران و نمیرالمؤمنین لقب گرفت... اما در کمال تعجب وقتی سر و مُر و گنده
بود یک روز بهاری زرتی "ترور" شد و ملقب شد به شاه شهید!
لذا سزاست که با عبرت از تاریخ، اینک برای پیشگیری از فعلِ حرامِ ترورِ بیولوژیک و
فیزیولوژیک از جنس #میرزا_رضا_کرمانی... با یک تدبیر عمومی در شرکت سهامی عام، یک روز
دست جمعی به میهمانی ناصرالدین شاه رفت و با ثبت نام از او در این شرکت، او را از
عقوبتِ این #اپیدمی جنایتپیشه
و آن #پاندمی جنایتبار
نجات داد؛ تا با تولید چنین قدرت مسالمتجوییی که بنایش بر هم افزایی است بنای جنگ
با شیوهی مرحوم "دون کیشوت" ندارد، در میان سیبیل کلفتان جهان قدرتی شد
کتمان ناپذیر که تاکنون مادر تاریخ نزاییده.
تا شاید سلبریتیهای نوالهخورِ کوچیده به پروژههای رسانهای و پروژههای
تحقیقاتی/دانشگاهی/فرنگیکاری در اقصی نقاط ایالات متحدهی لندنی، به آغوش مام میهن
بازگردند!
البته اگر جا خوش نکرده باشند و ما در جستجوی نخود سیاه، بر سر کار و دارِ نباشیم!
هر چند که #تصمیم_سازان و #سیاستگذاران کلاب هاوس بواسطه تصمیم گیری و #سیاستگزاری
#بیل_گیتس و #ایلان_ماسک و #مارک_زاکر_برگ، نیت خیرشان این باشد که ما بر سر کار
بمانیم.
که فرق است بین تصمیم سازی وتصمیم گیری
که فرق است بین سیاستگذاری و سیاستگزاری
اگر ناصرالدین شاه نفهمد، و یا نتواند و یا نخواهد بفهمد، اما این کار ماست: #آچمز
کردن دنیا با تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام (نه خاص)... تنها چنین شرکتی #هلدینگها را
مال خود خواهد کرد.
اگر نواله خوران کلاب هاوسی بگذارند!... که از رنگِ گلگون رخسار سرداران بهنودی و
شهریارانشان پیداست که نمیگذارند!
خیام
ابراهیمی
سوم اردیبهشت 1400
.
پ.ن
به پیوستِ کاوِرِ بالای همین صفحه و پستهای زنجیرهای پیشین:
تا وقتی #کلمه نزد
وجدان بود و #وجدان خودِ
کلمه بود، در واقعیت رابطه
کلامی مجازی نبود جز مهرِ عالمتابِ نور و هوا و آب و خاک رایگان و بی دریغ و
فراگیر و حیاتبخش نزد #دانه تا
میوههای آبدار و شیرین
مرزی نبود برای #تهاتر بین
زور و زر و تزویر...
و نه سوء تفاهمی بود در قانونِ #هم_افزایی و
نه تیغی دو دَم
دَم یکی بود و دیگر هیچ:
#مهرورزی
بدونِ شرطِ چاقو.
No comments:
Post a Comment