Tuesday, April 6, 2021

هندوانه ابوجهل، آری یا نه؟



هندوانه‌ی ابوجهل

#آری_یا_نه ؟

(این مقاله، شعر و شعار نیست!)

***

بگذار در سکوت
این حرف‌ها بدون تفسیر پرسه زَنَد
در تصویرِ تو از من و تصَوّرِ من از تو
بین گلوله و گل
من تو را گلباران کنم و
تو مرا گلوله‌باران
من بر جنازه‌ی تو بگریم و
تو بر من خاک من بخندی
عین لشکر مورانی که از شبکه‌های زیر خاکی
بو کشیده‌اند و
به طبقه‌ی چندم آپارتمانی عروج کرده‌اند
در جستجوی گورِ مای پاره پاره.
***
در جالیزار گورستان
وقتی غیبت دانه‌ای عین مرگ باشد
حضور یعنی: احتمال زندگی
بین آب و خاک مساعد و... نور و هوای بیقراری
بین متن و حواشیِ مرده‌خواری.
.
در جالیزار ذائقه‌ها
حقیقت یعنی:
تلخی هندوانه‌ی ابوجهل
که به کار ترشی ‌آید؛ اما...
شیرین نیست؛ چون گلاب زندگانی.
.
در جالیزار سوخته
واقعیت اما یعنی:
آن کس که هندوانه را به شرط چاقو می‌خرد
اما سرنوشت هزاران بی‌سکه را، به پشیزی
به قانون صد و ده چاقوی ضامن دار سرخ و سیاه
چشم بسته، می‌فروشد!
.
چنین واقعیتی در جالیزار جنون
چون ابوجهلی بین خانه و مسلخ است
که چه سلاخ باشی و... چه قربانی
فرق چندانی ندارد!
که کشتن کشتن است و هر دو تلخ
چون دو حنظل از یک بوته...
چه خود را کشی با غیبت در سیاهی و
چه غیرخود کشی با حضوری سرخ
در پایان شاهنامه
تیغ و دسته‌ی چاقو هر دو سرخند
در حضور شکافی عمیق بین مرگ و زندگی...
باری
در جالیزار سلف‌خران
دانه‌های ریز و سیاهی درون متن سفره‌ای سرخ بودن یعنی
شریک قتل و رفیق قافله شدن!
و "شدن" یعنی:
تناسل دانه‌های سیاه هندوانه‌ی ابوجهلی که
زرد است و
مترسکی خون سرخش را در هوای توهمی مکیده.
.
اردیبهشت و خرداد
فصل کاشت تخم هندوانه‌های دربسته است
که در تابستان میوه می‌دهند!
و تو باید در صف مسلخ بایستی و
بین قاتل و مقتول با حقیقت تلخی بیعت کنی و بگویی: آری!
و یا به میدان کشتارگاه بروی
و به قانون تخم ابوجهل بگویی: نه!
هر چند مرگ مرگ زاید و زندگی نباشد!
خود دانی، اما...
در خانه نمان در بهار، که شگون ندارد
که در خانه نه نانِ خشکی است برای نشخوار
و نه حتی پوست هندوانه‌ای، که خون ندارد!
که خانه چون گوری است در هوای ساکنِ مرگی به حساب زندگی، پشت مانیتور
مثل خانه‌ی ماهی‌های درون آکواریومی رها شده در خاک تفتیده‌ی کویر
که دیر یا زود زیر تیغ آتشی آسمانی
آبش بخار می‌شود، در هوای مترسکی رحمانی
به حکم اشداء مع الکفار و رحماء بینهم تکدستِ باغبانی.
***
چه فرقی می‌کند آیا؟
در بستر جالیزار بی‌درمانی
حوری شاه باشی، یا غلمان سلطانی!
مرگ مرگ است و... زاینده نیست!
گیریم زایای حنظل و زهر باشد!
.
در خانه نمان در بهار و بیرون بزن در پیاده رو
به جالیز و کشتارگاه نمی‌روی اما، نرو!
آنجا تمام تخم‌ها تخم ابوجهل است!
برای نخریدن تلخی، در روز واقعه اما
به دشت‌های سرسبز و رها... به میادین خالی از تره‌بار برو
تا برای زنده ماندن
جاهلانه نگویی: بع بع! و بگویی: چریدن، نه!
بین خانه و میدان و مسلخ
تراوزی قضاوت در مقابل چشم زمین و آسمان 
تعداد مردارها و مرده‌خوارها و زنده‌ها را سبک سنگین خواهد کرد
تا حکم سلاخی انسان از سکه بیفتد و
با مرگ، بیعت نشود!
خود دانی!

این رمز مرگ و زندگی است:
ثبتِ یک آری به مرگ با حضور مرداری!
با اثبات یک نه‌ی بزرگ به مرگ حقیر، با حضور هشیاری!
چه باشی و چه نباشی اما
هرگز تنها و پنهان نشو!
و میان تن‌های رها، جملگی یک تن شو
تا کال نمیری از هراس مرگ و ترسیده شوی...
تا میوه‌ای آبدار و شیرین و رسیده شوی!
و گر حاضری
در صندوق‌خانه‌ی هیچ معرکه‌گردانی، غیب نشو!
که غیبت تو
عین مرگ توست!
چه در لانه‌ی موش و
چه در جعبه‌ی مارگیریِ شعبده‌باز باهوش.
به دشت‌های کاشت و داشت و برداشت برو!... ای محتضر!
ای آن‌که حاضری دست و پا بزنی بین مرگ و زندگی
بی زندگانی.
.
اثبات کن خود را در جالیزار... ای تخم انسانی
که مترسکانِ زمین‌های سوخته
هزاران بار اثبات کرده‌اند: 
وعده‌ی هندوانه‌های سرخ 100 روزه، بهانه است؛ 
و شیرینی تخم‌های ابوجهل، افسانه است! 
مرگ حضور تو اما، قطعا در خانه است! 
پس: در خانه نمان و در حواشی جالیزار خیمه زن! 
که آنچه در اردیبهشت و خرداد بکاری 
تا آخر تابستان میوه خواهد داد: 
تا همچو پوست سبزی شو گردِ گلستانی سرخ 
تا گلوله‌های سیاه دانه را در آغوش گیری! 
که آن‌ها در آغوش شیرین تو 
قند خواهند شد، میان گلبارانی ناب 
و ذوب خواهند شد در حجم هوای بهاری زیر آفتاب 
تا هرم تابستانی بی‌تاب 
چون گلاب. 

خیام ابراهیمی 
16  فروردین 1400

 

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...