حماسهی نجات
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
به افتخار شهردار جدید شهر فرانکفورت #نرگس_اسکندری_گرونبرگ
که
فرزندش را در زندانهای دهه 60 ایران بدنیا آورد... اعدام نشد و نیمه جان و زنده و
مرده جست و رست بر شاخسار قدرت عالم که با یکدست تجهیز و مسلح میکند کفتاران را و
با دست دیگر اشک تمساح میچلاند بر تکه پارههای گورخوابان سیاستهای کلانِ خود!
در همین روزهایی که او بعنوان مادر ایرانی لایق دریافت کارنامهی فرزندش نیست،
آلمان او را لایق مقام ریاست شهرداری شهر فرانکفورت دانست! چون توانست لیاقتش را
با یک #گرونبرگ به ثبت رساند!
وقتی مبارزین
مجازی با شعر و شعار پیوسته عریضه وِل میدهند از ساحل عافیت واقعی میانِ میدان
معرکه! و وقتی حتی در میدانی با قواعد سلطه، آلت قتالهای در دست اربابان میشوند
به خودزنی و خودفروشی و آدمفروشی و ضعیفکشی! وقتی در بینوایی و بی کسی شهروندان
از رده خارج و حاشیه نشین ولایت ایران، در پیمانی بزرگ بین اربابان بومی و جهانی،
اکنون کورس سرعتی برقرار است میان سلبریتیها و بچهزرنگها در پیشدستی در نوالهخوری
از بیتالحالِ غصبیِ نرسالارانِ بومی و اربابانِ خارجی که حتی فمنیستهایشان روسری
سر میکنند تا به سلطان عصرحجری و نرسالارِ قانونی، اسلحه بفروشند تا سایه شان قوی
بماند بر سر زن ایرانی و ککشان نگزد که در نظام عصرحجری، زن ابزاری است در دست
شهوتِ داعش مسلکان... بنابراین فخر از آن خود نرگسهاست و حکومتهایی که قدرشان را
دانستند و بهره میبرند از تواناییشان، نه مردم ایران... چه در پشت تریبونهای
اپوزیسیون و چه در خیل پیمانکارانِ پوزیسیون که از بازوی خود به عرق جبین، نان به
خون دلِ مادران و پدران و فرزندانی میزنند که قربانی کارفرمایانشانند! مادران و
پدران و فرزندان خاوران، مادر و پدر #ندا_آقاسلطان و
#ریحانه_جباری، مادر و پدر #پویا_بختیاری، و مادران و پدرانِ آبان 98... زنی چون #گوهر_عشقی(مادر
#ستار_بهشتی) و
بهیه نامجو (مادر #نوید_افکاری)... آنها
که شریک دزد میشوند و رفیق مقتولان قافله... و باز ککشان نمیگزد اگر موجبِ تثبیت
نظام داعش مسلکی شوند که یک وطن را گرد ناف شکم ولایتِ نرانِ مکتبی، هزینه میکنند!
.
به افتخار شهردار جدید شهر فرانکفورت #نرگس_اسکندری اگر
فراموش نکند که وقتی #گرونبرگ نبود،
چه بود!
و با درود به همتِ والای آنان که خود را از این فاضلاب نجات دادند و گلیم خود را
از آب گلآلوده بیرون کشیدند و خرشان از پل گذشت تا رستگار شوند در دیار از ما
بهتران و فراموش نمیکنند رسالت خویش را!
در کنار آنان که با ادبیات دلخواه گندهلاتهای قدرت، در نبردی نابرابر، آتشبیارِ
آتشبهاختیارانِ سلاطین شدند و هم خود قربانی شدند و هم طعمهها را قربانی کردند
و هرگز ندانستند که راه مبارزه برای استقلال و آزادی انسان، با روشهای سنتی ابتر
است! آنان که با روح و روانی سنتی اما برخوردار از منافع مادی و معنوی مشترک شرکتهای
سهامی خاص، هرگز در #بصیرت و
تدبیر تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام(نه خاص و نه ائتلافی از خواص) نبودند، تا قادر
شویم #تضاد_منافع بومی
را به منافع مشترک مادی تبدیل کنیم و در یک هجمهی مسالمتآمیز اکثریتی با گلستانی
اکثریتی گرد اقلیت گلوله، کاری کنیم کارستان و هم افزایی را جای ائتلاف صاحبان
قدرت بومی و خارجی بنشانیم و در یک حرکت عام، استبدادِ استعمار بیرونی و استثمار
درونی را #آچمز کنیم
و بنشینیم و برنخیزیم تا نتیجه!
چون آنها نیک
میدانند که چگونه باید به نخبگان و اندیشمندان ما میدان دهند و ایشان را چون
کارگرانی رایگان برای کارخانههای آدمکسازی خود، بارِ هواپیماهای کابل کنند و در
اهداف بلند گلوبالیسم و نئولیبرالیسم صیدشان کرده در پروژههای آتی خود به کار
گیرند!
اما ما هنوز فرصت نکردهایم که میان تکه و پارههای زخمی خود، از دوقطبی خودی
غیرخودی و قواعدِ ویرانگر سلاطین با #ادبیات_سلبی_حذفی دست
برداریم و بر اساس #منافع_مشترک_مادی در آب و خاک مشترک(ملک مشاع)، یک #شرکت_سهامی_عام تاسیس
کنیم تا به تماشای اعتمادی فراگیر برخیزیم!
گویا پتانسیل این هوش بومی را یک موش کورِ تاریخی خورده باشد!
از فخر تکراری و تاریخی به مجاز پدران و خواهران و برادران و ناله و زاری و تمجید
بر جنازههای زنده و مردهی دلیران تنگستان، چه سود؟!
وقتی راه هست؛ اما حجاب "خودحقپنداری" کور کرده هوش راستین را و
بزرگترین مانع است بر سر راه وحدت سهامدارانِ برابر در یک شرکت سهامی عام انسانی.
چه فخری؟...
چه هوشی؟... میان اینهمه تریبون نفله شدن در سوراخ موشی...؟!
حماسهی نجات نیازمند به هم پیوستن سوراخ موشهاست... اما نه با شعارهای سلبی حذفی
گرد تضاد منافع ایدئولوژیک و قومیتی...که با #ادبیات_ایجابی_جذبی گردِ
#منافع_مشترک_مادی در
آب و خاک مشترک(ملک مشاع).
اما دریغ
از یک #سنت هم
افزایی.
وقتی نان خشک
هم غذای لاکجری شده... مک دونلادِ بیارزش زامبیان و پول آب و برق و اینترنت سکتهای
پیشکش!
تیک تاک... تیک تاک...تیک...تاک... تیک...تیک... و سوت ممتد!
خیام
ابراهیمی
22شهریور 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment