دلهره و فهم مشترک
دلهره و فهم مشترک
نقش #بیلدربرگ، بینِ احساس فضایی ریچارد برانسون و پوزیسیونِ اپوزیسیون، با مردم
گرسنه، و آبتوالتِ چینیِ #بیل_گیتس از
وُوهان و شانگهای، تا آپارتمانهای #ایلان_ماسک در
#مریخ، چیست؟
بر اساس کدام حق بنیادی، میلیونها انسان چون گوسفند سلاخی میشوند، تا اولویتِ
حقوق ثانویهی "اِلیتِ بشر" بصورت لاکچری و بهداشتی تامین شود؟ آیا
این دلهرهآور نیست؟
دموکراسی با
سُس #دلهره، مثل همزیستیِ گوسفند و قصاب در سلولِ انفرادی است! حالا هی تو بگو
بهشت در ولایتِ پاکستاناست و جهنم در جنایتِ ناپاکستان. کدام گوسفندی شب کنار
قصاب خوابش میبرد؟ فرمان به دموکراسی بدون شناختِ دقیقِ "مناسباتِ
قدرت" در مکانیسم تصمیمسازی برای تعیین اولویتهای بشری، و بدونِ یک نسخهی
درمانی و امنیتبخش میدانی برای تضمینِ امنیت تا زدودن دلهرهها از انسان مدرن
(طوری که هر روزه چند وعده توسط قصابان و گوسفندان میل شود)، خیالی عقیم و انتزاعی
است! جوری که یک روز صبح برخواهیخاست و خواهی دید که جا تَر از خون است و جز
کاردِ سلاخی، نه از گوسفند خبری است و نه از قصاب!
دلهره واژهای است که به گفتهی
زندهیاد #بزرگ_علوی، اولین بار #صادق_هدایت آن
را ساخت و در ادبیات پارسی وارد کرد! کاری که پیش از او تنها از خدایان سخندان
دارای سرقفلی همچون #سعدی و
#بیهقی پذیرفتنی
بود!
حتما دلهره پیش از هدایت وجود خارجی داشت!
اما شاید هیچ نویسندهای چون هدایت آن را با تمام وجود درک نکرده بود که چون میوهای
آنقدر برسد و پوست بتراکند، تا ضروری شود که بر آن لباسی بپوشاند و بر زبان واژه
بنشاند... تا وقتی دردمندی آن را مزمزه میکند بتواند آن را بفهمد و انتزاعی
نباشد! پس این واژه خیلی سریع عمومی شد و جا افتاد، چون قابل فهم بود!
فهم مشترک:
آری! #فهم ناشی از #درک موقعیتِ
تاریخی و تجربه در زمان و مکان با حواسِ خاص و منحصربفرد است. بدون درکِ حسی، نه
حافظهی احساسی و انسانی، و نه فهمی مشترک، مقدور نیست! تبادلات فرّارِ مفروضات و
اطلاعات، در مناسباتی آدمکساز، از مقولهی بارکشی است و ناپایدار... همچو علمی
فرضی و موضعی که ماندگار نیست و غالبا موجب سوءتفاهم است! بویژه آنجا که سخن از
حقوق مردم و قانون میشود. فارغ از تمایز بین حق اولیه با ثانویه، و تعریف مردم
آگاه در میدان، با اسیران در زندان.
و این آغاز
فاصله بین شهروندان مدنی و #اتمیزه شدن
#انسان بین
آدمکها در دستان صاحبان حق برتر تکنولوژی و سرمایه و مالکیتی بدون حد و مرز است!
براستی اوج قلهی قدرت سرنوشتساز مالکیت موروثی بر ژن برتری چون تکنولوژی و
سرمایه و ایدئولوژی هپروتی تاکجاست؟ و آیا سزا نیست که بشر برای حفظ شأنِ انسان و
انسانیت، برای آن حد و مرزی تعریف کند؟! یک تیغهی گازانبر امریکایی بنام #ترامپ صراحتا
معتقد است: خیر! و تیغهی دیگرش یعنی #بایدن هم
به دروغ شعار میدهد هدف توزیع مناسب قدرت است! اما این گازانبر در دست بانکداران
لندنی است! بانکدارانی که خوب میدانند که باید به کدام اولویتها اعتبار دهند تا
کدام شرکتهای چند ملیتی کدام پروژهها را پیش ببرند! این وسط مردم و اربابان بومی
آویزان به دلالانی چون روسیه تنها گیج گیج میزنند و خون مردم بومی را شیشه میکنند
برای صادرات به شرق و غرب عالم که حالا در جهانی دوقطبی بین الیت و مردم عادی،
مشترک المنافع شدهاند! این یعنی این روزها، ریشههای گروه جی7 با گروه شانگهای،
هر دو از یک چشمه آب میخورد! تضاد اصلی بین اربابان قدرت، و کل مردم و رعایای بیپناه
عالم است!
.
منابع مالی و طبیعی و انسانیِ هولدینگهای چندملیتی:
وقتی ریچار برانسون(صاحب هولدینگ ویرجین/ معتبرترین شرکت تکنولوژی انرژی پاک و
موبایل و تفریحات) میگوید: هیچ واژهای برای احساس حضور در فضا وجود ندارد؛ او
براستی درست میگوید! اما همچون سایر صاحبان قدرت تکنولوژی چون بیل گیتس نمیگوید
که در امر توسعه، وقتی مایل به مشارکت جهان در پروژههای بشردوستانه و مدرن خود
است، جهان پیرامونی در تغییرات ارتباطات ضروری و ضربتی در رقابتی برای کسب منافع
شرکتهای تجاری، جایی برای درک رقابت ایشان و نقش خویش در نبردی نابرابر ندارد! پس
همواره قربانی و عقبمانده و آویزان به قدرتی ناخواسته باقی خواهد ماند! و اگر
براستی اهداف اعلام شده استقرار امنیت و حقوق بشر است، پس چرا در سیاستگذاری پروژه
های گلوبالیسم و رقابت حذفی بین شرکتهای چند ملیتی غربی، و در کورس سرعت برای کسب
قدرت، منابع طبیعی و اختیار و منافع ملتها رعایت نمیشود؟!
در این
چنبرهی قدرت، براستی نقش کمرنگ مردم اسیر افغانستان و امثالهم، بین اربابان بومی
تقویت شده توسط اربابان غیربومی چیست؟
چرا زیر پرچم استقرار امنیت برای مردم افغانستان در طی 20 سال شناساسی و بهرهبرداری
تقریبا رایگان از بزرگترین معادن تالک و لیتیوم(مادهی ضروری مورد نیاز دنیای
دیجیتال و انرژی خورشیدی) در افغانستان بواسطهی داعش و گروهکهای خودساخته، پس از
معامله و مشارکت با چین، ناگهان مردم افغانستان در چنگال طالبان مسلح شده و داعش
سازماندهی شده، رها میشوند؟! بیآنکه در این مدت کوچکترین تلاشی برای بستر سازی و
نقش دادن به شهروندان افغانستان(فارغ از عقیده و قومیت، و تنها براساس حق ابتدایی
مادی در آب و خاک مشترک) صورت پذیرد و تنها با نمایشهایی روحوضی و روبنایی برای
سرگرمی اسیران، سناریوهایی آبکی از دموکراسی اکران یابد، اما آگاهی ایشان قانونا و
بصورت سیستماتیک و میدانی، تثبیت و تمرین و نهادینه نشود!
پاسخ
پیداست: چون به جز منافع مشترک بین مافیای قدرت، درک مشترک انسانی با شهروند
افغانی وجود ندارد!
و این حقیقت، همان حلقهی مفقودهی احساس امنیت انسان در دموکراسی غربی است که
انسان زخمیِ شرقی، هم بدان مایل است و هم ناتوان از احساس مشترک، و همواره از
قدرتِ آن هراس و اِبا دارد! چون مراتبِ حصولی ادراکش را طی نکرده و به قدرت نرسیده
است! و هیچ دانشمندی هم نبوده که بفهمد با چنین شکافی بین روشنفکران برخوردار و
مردم ناتوان عادی، ما بدون درک مشترک در پروسهی #هم_افزایی گرد
#منافع_مشترک نخواهیم توانست به همزیستی مسالمت آمیز دست یابیم!
و همین میشود که روحی انتزاعی چون صادق هدایت، وصلهای میشود ناجور و از این جا
مانده و از آنجا رانده... و حکایت همچنان باقی است.
.
#انقلاب_توالت_چینی
استقلال و آزادی انسان، بدون #هم_افزایی مقدور
نیست! اما این اصل از مبانی رقابت مافیای اقتصادی و قدرت نیست! اصل بنیادی
نئولیبرالیسم رقابت بر اساس #تضاد_منافع است!
و البته #منافع_مشترک بین
شریکانی که در اولویتند!
نتیجه همین
میشود که ناگهان #فرانسه از
توافق ساخت زیردریایی با #استرالیا حذف
میشود! و جایش را اتحاد امریکا انگلیس پر میکند! آن هم بدلیل برتری سوخت پاک اتمی
به جای سوخت کثیفِ فسیلی... چون طبق سیاستهای تکبعدی نئولیبرالیسم حاکم بر
سازمانهای بینالدُوَلی، قرار است ما دنیای پاکی داشته باشیم.! هر چند رفتارمان و
نتایجش کثیفتر و آلودهتر از فاضلاب باشد! و هر چند نمایندگان دولتهای کشورهای
دارای منابع طبیعی مورد نیازتکنولوژیهای پاک، کثیف باشند و مردمی نباشند!
البته #بیل_گیتس هم
بیکار ننشسته و با ایدههای ناب، همراه با شریکان چینی و بلژیکی و شرکتهای مجرب
تکنولوژی، فکری به حال آلودگی فاضلابها کرده است! فکری که تاکنون برایش 200
میلیون دلار خرج کرده و حاضر است 200 میلیون دلار دیگر خرج کند! به شرط آنکه
سازمانها و دولتهای جهان به او اعتبار لازم را بدهند! آنچه بر آن نام
#انقلاب_توالت_چینی نام نهادهاند! مثلا چین میتواند در ازای حمایت از #طالبان در
تعاملی تهاتری در مقابل تامین امنیت، مواد اولیه لازم را از محل #معادن_لیتیوم #افغانستان تامین
کند! طالبان هم حق تحصیل را برای دختران تا سن 12 سال با معلمان زن محقق کند و
نگوید که وقتی معلمهای زن بازنشسته شدند، چون دختران معلم ندارند میتوانند در خانه
بنشینند تا پاک بمانند!
این یعنی
انسانیت فدای سودآوری منطقی در پروژههای تکنولوژیک #انقلاب_توالت_چینی برای
پاکیزگی دنیایی پاک از مردم گرسنه که در جنگهای قومیتی بتدریج از حقوق بشری پاک
شوند! براستی مردمی که درکی از احساس سفرهای فضایی برانسون ندارند به چه کار دنیای
مدرن میآیند؟ دنیای مدرنی که به فکر همه چیز کره خاک خودش هست، الّا روش استقرار
حقوق بشر در جهان!
شاهدش همین
دنیای غرب با آدمکهایش که غافل از حال انسان شبانه روز هی میدوند و از روی هم رد
میشوند تا قسطهایشان را صاف کنند، اما به انسانیت نمیرسند که نمی رسند! و دلشان
خوش است که خون جوانان و زنان و کودکان افغان، روی تریش قبای خودشان شتک نزنده و
ایشان را آلوده نکرده است!
با این حساب، برای وجدان درد هم کافی است با دو تا شعار حقوق بشری و پرتاب دو سنت
کف کاسهی گدایی ملتهای محروم، خود را آدم بدانی و لایق برخورداری از پروژهی #خانه_سبز و
برای برخورداری یکساله از انرژی رایگان، از سِر #ریچار_برانسون میلیاردر پاداش
بگیری!
.
از مشروطهی مشروعه سلطنتی، تا مشروعهی بدون شرط ولایت مطلقه فقیه
دموکراسی بدون #هم_افزایی یعنی لقمهی مافیای قدرت.
سوءتفاهم در باب دموکراسی و روش استقرار آن در زخمسرای ایران، همان دلیلی است که
پس از 115 سال از گذشت مشروطه، آن را در این چپاولسرای خرده اربابی، دستنیافتنی
کرده است و موجب شده همواره کفهی ترازو بینِ تیم تاریخیِ عضدالملک و شیخ فضلالله
و مدرس و کاشانی و پرویز ثابتی و خمینی و خاتمی سنگینتر از آن کفهی دیگر ترازوی
مدعیان و مبارزین نموده است؛ با این استدلال که تا در این وطن دارای توسعهی
اقتصادی نشدهایم، توسعهی سیاسی ناممکن است! لذا از ستون گهواره تا ستون تابوت و
گور، در عمر خوشهچینانِ بچهزرنگ(با ژن برتر) وقت هست! توسعهای که بدلیل نداشتن
پشتوانهی سیستماتیکِ مردمی #آگاه در میدانِ مناسباتِ قدرت، هرگز محقق نخواهد شد!
همانطور که شاه نتوانست با اولویت توسعه اقتصادی، آرمانهایش را محقق کند!
و وقتی در سال 1976 به دعوت #گروه_بیلدربرگ نه گفت! آنگاه کارتر را فرستادند تا
راستی آزمایی کند و ببیند دردش چیست! و قتی دردش را دادند و فهمیدند، آنگاه با یک
#گوادلوپ حذفش کنند!
.
چیست #بیلدربرگ؟
به قول عمو مانوک خدابخشیان:
"بيلدربرگ؛
ميزگرد خدايان و شواليههاى اليت جهانى است!
(وقتی) حالا گاردين هم مىنويسد: G7 را فراموش كنيد! و به
بيلدربرگ بچسبيد!
و اينديپندنت ميافزايد كه(ما) ميدانيم كنفرانس كجاست و چه كسانى هستند! اما سوژه
و موضوع ها چيست؟ ما هرگز نميدانيم. چه گفتند؟"
.
#شاه
گفت نه! و دو سال بعد #حذف شد!
#بیلدربرگ
با پیشنهاد یک لهستانی که مورد هجوم آلمان هیتلری قرار گرفته بود، برای تاثیرگذاری
بر قدرت سرمایه و کنترل قدرتهای یاغی در جهان و بدست گرفتن قدرت مدیریت جهان، به
پادشاه هلند استارت خورد... با دعوت از سرمایهدارها و دولتهای قدرتمند! و هر ساله
جلسات رسمیاش را از سال 1954 به بعد در بهترین قصرها و هتلهای بزرگ دنیا، تحت
شرایط امنیتی پشت درهای بسته برگزار کرده است! تنها سالی که این جلسه برگزار نشد
سالی بود که از #شاه ایران دعوت کردند و او پاسخ داد: #نه ! و البته دو سال بعد
حذف شد!
جالب است بدانیم که با اینکه اتحاد جماهیر شوروی عضو این گروه نبود اما امریکا
جلسهی اختصاصی خودش را در سال 1957 در جزیره سنت سیمونز گرجستان برگزار کرد!
این یعنی در سال 1957 اتحادجماهیر #شوروی همچون روسیهی همیشگی، شریک سنتی
بریتانیا و کشور استعماری مورد اعتماد دولتهای انگلیس بوده است!
آیا این به معنای #دوقطبی_کاذب از همان ابتدای کار بوده است؟
آیا به یاد داریم روسیه با انگلیس و امریکا جنگیده باشد! فراموش نکنیم که
روسیه(شوروی) در هر دو جنگ جهانی اول و دوم( و همواره در تصرف ایران) در جبهه
انگلیس و امریکا بوده است!
.
پشت درهای بسته چه خبر؟
براستی آنها پشت دربهای بسته در باب سرنوشت انسان، با هم چه میگویند که مردم جهان
نباید بفهمند؟ چرا در پشت درهای بسته؟
البته میدانیم که این حق هر شخصیت حقیقی و حقوقی خصوصی است که با شریکان خود خلوت
کند! خلوت کند! تا رقیبان و مردم نفهمند نقشهشان در بازی قدرت چیست! این حق
آنهاست! چون اصل رقابت در غافل کردن حریف بنا شده است، نه شفافیت!
و این اصلی است که به حکومتهای مستبد بومی، تحمیل میشود!
رو بازی نکن!
از غفلت حریف استفاده کن! چون تو آنقدر باهوش نیستی که بتوانی اقناع کنی! چون بنای
قدرت در جها در هم افزایی نیست! بلکه در کورس سرعت برای حذف رقیب بنا شده است!
و به قول ترامپ: این اصل بنیادی توسعه در ادبیات نئولیبرالیسم است! هر که زرنگتر
است میبرد!
اما او خود بلافاصله قربانی همین اصل بنیادی تجارت خصوصی و جهانی جناح جمهوریخواه
خود شد! در حزب جمهوریخواه او مخالفانی داشت! مخالفانی که به مناسبات قدرت آگاه تر
از نخودیهای قدرت بودند!
.
قدرت سرمایهداران و بانکداران پشت سر دولتها و جناحهای روبنایی:
آنچه انسان را به آدمک و بازیچهی سناریوهای کلونیهای قدرت در شطرنج جهانی مبدل
میسازد، برخاسته و متکی به قواعد یک بازی است برای حفظ قدرت و امنیت... امنیتی که
ابتدا باید سرمایه گذاران آن کلونی را تامین کند!
.
درآمد بوکس واقعی و #کشتی_کچ نمایشی
فرض کن: رینگ بوکس است و محمدعلی کلی و جو فریزر در حال آپرکات زدن به همند و
طرفدارانشان هم با شوری غیرقابل وصف روی هر یک شرطبندی کردهاند و تو بخواهی در
راندِ آخر این دو را از هم جدا کنی و بگویی: دوستان نجنگید! صلح کنید! این حرکت
آنقدر مسخره است که ممکن است به قیمت جان تو تمام شود! نه توسط برگزارکنندگان
مسابقه؛ بلکه توسط تماشاچیان!
در مثل مناقشه نیست؛ اما اربابان عالم سالن دنیا را به این رینگ بوکس تبدیل کردهاند!
آنها نیک میدانند که درآمدزایی ایشان وابسته به این بازی و تنازع بقاست! گیریم در
نمایشی واقعی و حتی در برگزاری یک مسابقهی نمایشی با یک سناریو در کشتی کچ! چون
این جدال هیجانانگیز برای حذف رقیب است که طرفدار و تماشاچی دارد و بلیطها را بهفروش
میرساند و جیب تهیهکنندگان را پر میکند!
رقیبانِ کشتیکچ هم البته ممکن است اعضاء یک باشگاه باشند و رفیق یکدیگر...
.
آیا با روشهای بالامنبری و از پشت تریبون میتوان به آگاهی مردم مطمئن شد؟
دنیای مدرن دنیای روشهاست، نه صرفا شعارها و طرح آرمانهای نیک. دستیابی به آگاهی
مردمی، با روش توضیحات نظری، نه ممکن است و نه علمی. و بدون تضمین حضور مردمی آگاه
در میدان، دستیابی به امر توسعه مقدور نیست!
روش سنتی آگاهی را بصورت یکسویه و نظری، از بالای منبر و از پشت تریبون، با تلنبار
کردن اطلاعات و علوم نظری در اذهان عمومی میخواهد!
روش مدرن اما آگاهی را بصورت دوسویه با نقش پذیری سیستماتیک شهروندان در علم و عمل
در میدان میخواهد! توسعه با به میدان کشاندن شهروندانی ناآگاه و هیجانزده در
میدان نبردی نابرابر، ناممکن است! در این نوشتار به تشریح "چه باید کرد"
در روش مبارزهی میدانی با جهل خواهیم پرداخت!
.
#روشها
مهمتر از آرمانها
با یک روش نادرست و با مکانیسم تصمیم سازی نامناسب، میتوان بهترین آرمانها را
نابود کرد! بنابراین مهمتر از آرمانهای نیک، روشهایند! و این همان حلقهی مفقوده
در توفیق #اپوزیسیون
است! غفلتی که به هر دلیل گاه ناشی از جهلالعارفین است!
1. روش سنتی: روشی بر اساس ادبیات سلبی/حذفی در درون و برون مرزهای یک
سیستم: با تشدیدِ #تضاد_منافع با عقوبت نفرت، خشم، دروغ، حذف رقیب، و جنگ و
ترور... این روش همان روش پرچمداران و رهبرانی است که با گرد آوردن سپاه پیروان،
به قلعه ها حمله ور میشوند و قلعه ها را فتح میکنند!
2. روش مدرن: روشی بر اساس ادبیات ایجابی/جذبی: با تشدید #منافع_مشترک
با ثمرهی مهرورزی، مدارا، راستی آزمایی، هم افزایی و صلح و همزیستی مسالمت
آمیز... این روش سازوکارش بر تولید ارزش افزوده با تعامل شورایی بنا شده است!
روش استعمار
سنتی، یعنی حملهی نظامی و تصاحب سرزمینهای هدف، با یورش سپاه مسلح به زور و زر و
تزویر گرد یک مرکز قدرت، با شمشیر و تفنگ و کشتیهای توپدار. امپراطوریها و دنیای کهن،
سردمدار روش سنتی،
انگلیس اما مبدع روش سوم شد:
3. روش پست مدرن (معجون دوغ سنتی در دوشاب مدرن): اشداء مع الکفار و رحماء
بینهم
در استراتژی درون مرزی: سردمدار روشِ مدرن شد!
در استراتژی برون مرزی: سردمدار دوغ و دوشاب شد!
.
#بانکداری_مدرن
و #منافع_مشترک
آن عنصری که موجب تحول در روش استعماری شد، سیستم اقتصادی نوین بود که از قرن
شانزدهم در #فلورانس کلید خورد:
بانکداری مدرن، با ابتکارات و تلاشهای یک خانوادهی مشترک_المنافع ایتالیایی بنام
#مدیچی آغاز شد! آنها در جذب سرمایه و تسهیلات و اعطای وام برای توسعه ی صنایع و
کشاورزی بسیار موفق عمل کردند! این موجب رونق کسب و کار و توسعه شد! و این همان
زمانی است که #رنسانس به اوج خود میرسد! هنر و علم و تکنولوژی و عرضه و تقاضا و
تولید صنعتی ارزش ویژه مییابد! شیب تصادعدی امر توسعه اقتصادی و سیاسی از همین
زمان کلید خورد.
و مدتی بعد ملکه الیزابت با الگوبرداری از این خانواده به بانکداری در لندن پرداخت!
و این شد آغاز تاسیس کمپانی هند شرقی با سرمایه گذاری بانکداران و صنایع لندنی...
و فتح جهان بر اساس منافع مشترک بین خود و تضاد منافع با کشورهای مستعمره. دو قطبی
عالم از این نقطه وابسته به بانکداران و سرمایهداران لندنی شد!
.
روش تعامل در فقدان فرهنگ دموکراسی چیست و چه باید کرد؟
ادبیات سلبی حذفی حکم میکند: باید بر اساس تضاد منافع، جنگید!
ادبیات ایجابی جذبی حکم میکند: باید با رویکرد صلح، هم افزایی کرد!
دو قطبی کمونیسم و سرمایه داری در جهان، بر آن ادبیات سلبی حذفی تاکید داشت.
قدرت برتر غربی(اتحاد انگلیس+امریکا) اما در میان خود بنا بر هم افزایی با ادبیات
ایجابی جذبی داشت. و جنگ را برای غیر خود و در نبردی نابرابر میخواست!
در حالیکه نظام غربی در بین خود دارای وحدت رویه بود اما بنای تئوریسینهای جناح
غربی تشدید تضاد منافع در سرزمینهای استعماری بود!
انگلیس چگونه استقلالطلبان سنتی را شکست داد؟
نظام غربی در حال سلطهی برتری خود بر جهان بود!
سمبول استقلال طلبی در مقابل سلطهی سرمایه و تکنولوژی غالب بر جهان سنتی، آلمان و
روسیه بودند! که راه را در سلطه ی فیزیکی و ایدئولوژیک بصورت ضربتی میدانستند!
رویکرد شوروی آمیزه ای از دو روش سنتی و مدرن با در هم آمیختن اسلحه و ایدئولوژی
بود! آلمان اما با مسلح شدن به تکنولوژی با همان روش سنتی عمل کرد! شاید انگلیس او
را آلوده کرده باشد! هنوز کسی نمیداند آیا بانی زخم شکست جنگ اول جهانی بر پیکر
آلمان، یک #سناریوی_انگلیسی بود یا نه؟
اما نتیجه این جنگ فروپاشی #حکومت_عثمانی بود! و تاسیس کشورهایی که دارای نفت و
موقعیت استراتژیک بودند!
.
#رضاخان
و #لنین،... و #استالین در مشتِ انگلیس و امریکا؟
البته انگلیس برای اطمینان خاطر از زیاده خواهی روسیه، و کنترل مشروطه خواهان، به
یک شخصیت قدرتمند نیاز داشت. قرعهی فال با حکم آیرونساید بنام رضاخان خورد!
براستی اگر او نمی پذیرفت چه کسی باید فرمان انگلیس مسلح و قدرتمند را میپذیرفت؟
ایران زیر پوتین روس و انگلیس، له بود! و البته انگلیس خواستار یک قدرتی بود که
زیر بار همسایه ی شمالی نرود! با انقلاب اکتبر روسیه و آرمانهای حقوق بشری
بلشویکها، خیال انگلیس، کمی راحت شد! اما مدتی نگذشت که با مرگ لنین و روی کار
آمدن استالین شوروی به حال روسیه دچار شد!
استالین اهل گرجستان بود!
و #گرجستان جایی بود که امریکا به عنوان عضور بیلدربرگ، جلساتش را در آنجا برگزار
کرد! این یعنی استالین که گرجی بود، هم مشترک المنافع و هم مورد اعتماد امریکا
بود! هر چند در ظاهر شوروی برای آبروداری قطب مخالف سرمایهداری، عضو این گروه
نبود!
.
در اثنای #جنگ_جهانی_دوم پس از تصرف تهران توسط متفقین(روس+انگلیس+امریکا) و
مقابلهی رضا شاه با غرب و شرق(که برای عدم تمکین به فرمانهای انگلیس و زورگیری
مسبوق روسیه) به آلمان روی آورده بود، منجر به تبعید رضاشاه شد!
رضاشاه همواره کینه ی انگلیس و روسیه را در دل داشت و با طفره رفتن از قانون اساسی
مشروطهی مشروعه عملا از زیر بار رفتن به حکم شورای ملایان خودداری کرد!
اما با علنی شدن نیت رضاشاه، او مطرود دولت انگلیس شد و با حضور نظامی از جنوب و
حضور شوروی از شمال، رضاشاه از ایران تبعید شد!
انگلیس در ابتدا بنا داشت که یک شازده قجری را جایگزین کند! اما با هوشیاری فروغی
و سفارشات امنیتی، به محمدرضاشاه جوان تن داد!
اما محمدرضاشاه هم فرزند رضاشاه بود! هر چند با ویژگیهای یک جوان سوییس دیده و دموکرات
و البته دل رحم که شاید شارلاتانها میتوانستند بر او تاثیر بگذارند و آسیب نبینند!
او کم کم به خود آمد! اما همواره زیر سایهی قدرت انگلیس و بعدها امریکا میدانست
که تا صاحب قدرت نشود باز ممکن بود تصرف دو جنگ جهانی اول و دوم تکرار شود...
پس آهسته گام برداشت... اما در دل همان داشت که با نزدیک شدن به پایان قرارداد
نفتی با انگلیس، و با احساس قدرت ناشی از نوسازی پول نفت، نفرتش را در اولین
فرصتها از انگلیس و قدرت سلطه بر عالم ابراز کرد... و به دعوت گروه #بیلدربرگ در
سال 1976 پاسخ منفی داد!
و این سرکشی علنی همانا و #گوادلوپ و حذف همان!
محمدرضاشاه نیز از توسعه متوازن غافل شد... شاید در آن شرایط نمیشد و یا
نمیتوانست! بویژه پس از دخالت انگلیس و امریکا در مرداد 1332.
.
#شاه
و #مصدق هر دو همدل در #ملی شدن #نفت
#شاه
با #مصدق در پشت صحنه همراه بود! از ظواهر امر پیداست که این دو نقشهایی را بین
خود تعریف کرده بوند! شاه خواستار رهایی از قدرت انگلیس بود! خواستار ملی شدن نفت
بود! پس اقدام علنی برای ملی شدن نفت شد وظیفهی مصدق! این یک تاکتیک مدیریت در
شرایط بحرانی و ضعف است. که یکی بزند توی گوش طرف، و یکی دلجویی کند تا اوضاع از
دستشان در نرود!
اما انگلیس زرنگتر از این حرفها بود! چون متوجه قدرت و نیاتِ شاه شد!
پاسخ منفی به بیلدبرگ و نیز اظهرات صریح در مصاحبهها، یک نشانهی جدی در سرکشی
برای استقلال کامل بود!
یعنی تو را به سر میز مافیای قدرت سرمایه داران پشت صحنه دعوت کنند و تو نروی!
یعنی من حالا مستقل از سیاستهای پنهانی شمایم! انگلیس این پیام را فهمید و باز
برای اقدامات میدانی دست به دامان امریکا شد... و شد آنچه شد در بهمن 57 #جام_زهر
ش را چشیدیم!
با اینکه شاه به اصلاحاتی نسبتا فراگیر(شامل مشارکت زنان در انتخابات، الغاء ارباب
و رعیتی، تقسیم زمینهای کشاورزی، انجمنهای ایالتی و ولایتی، سپاه دانش و بهداشت و
ترویج و آبادانی و ...) تحت عنوان #انقلاب_سفید شاه و مردم دست
زد؛ اما به توصیههای روبنایی امریکا( از جمله از سوی کندی و ...) برای استقرار
دموکراسی وقعی ننهاد! چون معتقد به اولویت توسعهی اقتصادی بود و میدانست که با
توسعهی سیاسی، پای سرمایه گذاران مافیای جهانی پیدا میشود و با خرید نوکران بومی،
تمرکزش برای توسعهی اقتصادی به هم میریزد... چون هنوز به اندازه ی کافی ثروت بین
مردم توزیع نشده بود تا اهرمی باشد برای رعایت حریم غیرخود و مدنیتی که اکثریت از
آن منتفع میشدند! شاید او میتوانست در راستای توسعهی متوازن، شوراهای ده و روستا
و انجمنهای ایالتی ولایتی را در انقلاب سفیدش فعالتر و سیستماتیک و درای دستورکار
برای تمرین مردم در مکانیسم تصمیم سازی و تصمیم گیری کند و عملا و بصورت جدی تر با
هدایت نرم مردم را به کاری میدانی بگیرد! اما نکرد...رها کرد... شاید ترسید...
شاید به عقلش نرسید... شاید نگذاشتند!... ما از پشت صحنه بی خبریم و نمیدانیم...
اما او نیک میدانست که رفتارهای رادیکال(همچون رفتار مصدق) با تحریم انگلیس و
احیانا امریکا، موجب #تحریم و فقر و بینوایی مردم و جا ماندن از برنامههای توسعهی
اقتصادی خواهد شد! برنامه هایی برای اولین بار که شاید در امر کشاورزی ناکارآمد
بود... هر چند به مجتمع های کشاورزی و تعاونی ها هم توجه داشت... به هر حال ما به
تمام جزئیات پشت صحنه واقف نیستیم... همین را میدانیم که ایران سوییس نبود... مردم
سوییس را نداشت...این مردم باید مدت بیشتری را تمرین میکردند... شاه فکر میکرد
توسعهی اقتصادی طبق برنامه میتواند قدرت را توزیع کند تا مردم برای پاسداشت اموال
و حقوق شهروندی خود مبادی آداب و آگاه تر شوند و آماده شوند برای توسعه ی سیاسی...
اما وقت نکرد! شاید هم بموقع عمل نکرد!
تا شاید با تمرین مدنیت، آن معدهی چروکیده و رنجور و گرسنهای که عضدالملک در
دوران مظفرالدین شاه برای طباطبایی(از رهبران مشروطه) مثال آورده بود تا بگوید
همانطور که معدهی فرد بیمار و گرسنه آمادگی هضم گوشت شتر نپخته را ندارند، لذا
هضم آزادی برایشان زود است و زمان میخواهد تا بیمار جان بگیرد و مهیای هضم تحولاتی
سیاسی شود! او با توصیهی پرویز ثابتی مبتنی بر برآورد میدانی و مشاورانش علی رغم
میل خود با حزب فرمایشی رستاخیز آغاز کرد... اما به هر دلیل، محاسباتش به هم
ریخت... کار سختی است جبران 400 سال عقب ماندگی در سرزمینی که بنایش بر منافع
مشترک نبوده و قانون اساسی مشروطهاش هم بر #تضاد_منافع ایدئولوژیک بین مؤمن و
کافر بنا شده است... ملتی که وحدتش را براحتی از دست میدهد و پشت پرچمداران را
خالی میکند زیاد نمیتواند از لحاظ ثبات مورد اعتنای قدرتهای عالم باشد... البته
شاه قانون ملزم بود تمام تصمیمات خود را از حکم حکومتی شریعتمداران در شورای
ملایان بگذراند! که البته هم او و هم پدرش همواره این قانون را دور زدند! این
قانون دلخواه انگلیس بود! قانونی که بالاخره در بهمن 57 با تعویض یک کلاه با عمامه
محقق شد! البته به خواست انگلیس! شاه فرمانبر خوبی نبود! اما ملایان با همان قواعد
دلخواه مبتنی بر #تضاد_منافع بازی میکنند! ادبیاتشان سلبی حذفی است! این یعنی
شهروندان کافر به خویش را نباید وارد مکانیسم تصمیم سازی کرد! وزیر کشور باید حتما
شیعه میبود! بر اساس همین حذف کافر به کیش خودشان، عملا سلب غیرخود و تنش و جنگ در
هویتشان نهادینه شده است! نظام ملایان همواره آمادهی تنش آفرینی و البته هنگام
ضعف آماده برای وادادن و معاملهاند! شعارهای دوران جنگ و ماجرای ایران کنترا را
فراموش نکرده ایم. خرید اسلحه از اسراییل علی رغم شعار نابودی اسراییل... این
همانی بود که همواره انگلیس میخواست و میخواهد. نظامی میان دوغ و دوشاب... و به
همین دلیل است که با این نظام بصورت شل کن سفت کن بازی میکند، اما هرگز راضی به
رفتنش نیست! چون سناریوهای استعماری سکانسها بعدی دارد... حالا توپ افتاده مقابل
چین و روسیه آن شریک سنتی و قدیمی استعمار ملکه.
.
#توسعه_متوازن
توسعه متوازن یعنی توسعه ی همزمان اقتصادی و سیاسی با حضور مردمی آگاه به حق مادی
اولیه(سهام برابر) با رعایت ادب و آداب هم افزایی از شوراهای بومی و محله تا مرکزی
در سازوکار میدانی یک شرکت سهامی عام انسانی برای مشارکت، نظارت، مسئولیت پذیری و
پاسخگویی در مکانیسم تصمیم سازی سرنوشت مشترک!
بدیهی است که بدون رعایت تمام این جزئیات نتیجهی توزیع قدرت بین تمام مردم، با
اجرای سناریوی یک انقلابِ کاذب برای تغییر پوستین سلطهای دیگر، باز هم فشل است و
موجب شکافهای طبقاتی و از هم گسیخته!
این یعنی تداوم جهل در فقدان روش توسعهی متوازن، و غفلت از اصل هم افزایی، همواره
در نبردی نابرابر بین زورمدار و ناتوان، موجب شده با اولویتِ توسعهی اقتصادی بر
سیاسی(و یا بالعکس) تا انقلاب بعدی شاهد شکافِ طبقاتی و فساد باشیم، آن هم با خیل
انسانهای حاشیه نشین و ناتوان از رعایت مناسبات ظالمانه، که به عنوان شهروندان
آگاه، همواره دچار بیثباتی و #دلهره تا حد نابودی بودهاند!
و عقوبتِ چنین سازوکار سلطهی تاریخی به نفع جهل عمومی، در این جبر جغرافیایی/تاریخی
خشک و کویری، شده ملتی ژلهای با فرهنگی انعطافپذیر که برای یک خوشه گندم و دو
ارزن و شندر غاز، با هر شرایطی خود را تطبیق میدهند! آن هم به نفعِ تاخت و تازِ
جاهطلبانی دونمایه با اعتماد به نفسی بالا، از این ستون تا ستون بعدی که لابد
فرج است.
خیر... با این فرمان، هرگز گشایشی نیست!
مگر که پنج
عقیدهی مختلف بتوانند گرد منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک، از هم افزایی لذت
ببرند! وگرنه دیر یا زود منابع، پایان خواهد یافت! البته شاید نه در عمرِ من و
شما...اما روی جنازهها... از همین سلول تا پرلاشز.
بینوا صادق هدایت که وقتی جهان کم کم او را میشناخت در وطن خود گمنام بود و در
غربت برزخ بین دو دنیای سنتی و مدرن، با یک حرکت هر دو را کشت!
آیا بنا بر آرزوی بزرگ علوی در آخرین روزهای زندگیاش، شاید در مصاحبهای در حوالی
سال 1975(1374) میتوان آن گروه ابتدایی 5 نفره قادر شوند با هر عقیده و مسلکی تنها
بر اساس منافع مشترک گرد هم آیند و با مدارا و تحمل مخالف عقیدتی، این توان هم
افزایی را پیدا کنند و با هم دیالوگ کنند؟!
بدیهی است که راه نجات در همین حلقه ی مفقوده است که شاید تنها در ساختار یک
#شرکت_سهامی_عام(نه خاص و نه ائتلافی از خواص) بتواند گرد منافع مشترک مادی، طلیعهای
برای استقلال و آزادی این مرز و بوم شود! جز این راهی نیست!
آنگاه با برساختن اعتمادی فراگیر و با روشی مسالمت آمیز:
چون که صد آمد نود هم نزد ماست!...
بدیهی است که
تا چنان روزی هر انسان آزاده و مستقل، همچنان در دلهره به سر میبرد!
همچون #صادق_هدایت که این واژه را ساخت و به ساحت ادبیات و عصر خود تقدیم کرد.
به امید روزی که به همت بزرگان راه، ادبیات #سلبی_حذفی موروثی و غیرمدنی ما، به
ادبیات #ایجابی_جذبی و مدنی مبدل شود!
#خیام_ابراهیمی
31شهریور 1400 اُمَوی
/ ساعت شش بامداد
(آخرین روز تابستان فقر و بیماری و مرگ و ویرانی و بیپناهی و تکافتادگی)
.
.
پ.ن:
1. معادن ایران و افغانستان هدیه #طالبان و #داعش به مافیای جهان
همینطور که راهزنان جهان در فکر ورود شوک تغییر شیفت سوخت انرژی و پروژههای جهان
پاک از جمله #لیتیوم معادن افغانستان برای تولید پنلهای انرژی خورشیدی و موبایلهای
نسل جدید هستند، راهزنان کشور ما در بصیرت انتقال لشکر به مرز آذربایجان و دل و
قلوه گرفتن از امیرالمؤمنین طالبان هستند تا اگر بشود رهبر مسلمین جهان را با خود
شریک کند! چون رهبر مسلمین جهان خود را طبق دو قرار داد 25 ساله با آقای چین و
قرارداد 20 ساله با آقای روسیه، تسلیم کرده و میدان گازی #چالوس مال روس است و
داعش خراسان که واس ماست هم قابلی ندارد انگار واس شماست!
البته شرکت فرانسوی برای استقلال #عراق از برق ایران؛ در حال تاسیس تجهیزات انرژی
خورشیدی است!
این یعنی به جز #ارمنستان لااقل دو تا از قربانیان بعدی مافیای سهامداران شورای
امنیت سازمان دول(نه ملل) #ایران و #افغانستان است! یحتمل با یاری طالبان
افغانستان و داعش ایران.
.
2. شرکت ویرجین(انرژی پاک)
عکس پیوست مربوط به پیج #ریچارد_برانسون (صاحب هولدینگ ویرجین و شرکتهای زیر
مجموعه از قبیل اختاپوس) از لینکدین، دنیای مجازی کار و بار و کاسبان واقعی است!
.
3. انقلاب توالت چین و بیل گیتس
مطلبی نوشتم در باب شراکت بیل گیتس در پروژهی انقلاب توالت چین! که به ظاهر
بناست برای حذف فاضلابها به ساخت کاسه توالتهایی دیجیتال اقدام کنند که از بخش
جامدش انرژی تولید کنند و از بخش مایعش آب آشامیدنی. که در سخنرانی سال 2018 در
پکن، یک لیوان از آن را نوشید!
راهزنان مملکت باز هم برای کش دادن قدرت بین گهواره و گور، لاپوشانی کنند که تضادی
بین سران شورای امنیت دول(نه ملل) نیست! و از ترس غرب به شرق آویزان شوند!
.
4. #ایلان_ماسک و آپارتمان در مریخ
براستی ایلان ماسک چه درک مشترکی دارد با انسانیتی که مقابل چشمش نفله میشود،
وقتی در سرش پروژهی ساختن آپارتمان در مریخ در اولویت است و وول میخورد؟!
.
5. تستر کرونا یا جنگیر مستعان؟
من مشترک نیویورک تایمزم. امروز مقالهای دریافت کردم برای تسهیل رفاه شهروندان در
مراجعه به آزمایشگاه برای تست کرونا، از بهبود وضع "تستر کرونا" در خانههای
اروپاییها گفته و از کمبود "تستر کرونا" در میان امریکاییها که موجب
شده در آغاز فصل بازگشایی مدرسه، اگر کودکی در خانه شک دارد مریض است، نداند که
باید به مدرسه برود یا نرود!
ما اما کماکان
موش آزمایشگاهی #قانون اساسی استثماری و استعماری در دو قطبی مومن و کافر کماکان
دو شقه و پاره پاره و جِرّواجریم، بین رؤیاهای کهکشانی و پشت ابر و تکفیری رهبر
مسلمین جهان(مخترع دستگاه کرونایاب و جنگیر #مستعان) و اهل بیتش و
امیرالمؤمنین طالبان و ایضا جهان و کهکشان. در شهری با دو کلانتر در چنبرهی 5 عضو
شورای سهامداران سازمان امنیت دُوَل(نه ملل) و شریکان تجاریشان... مچل میان داعش
خراسان و یکسو دیوار مرزی پاکستان و سوی دگر دیوار رهبر تورکان عالم حضرت #اردوغان.
.
6. #پنل_خورشیدی برای مردم #لندن
دیروز در مقالهای در سایت یکی از شرکتهای زیر مجموعهی هولدینگ شرکت
ویرجین(ریچارد برانسون) خواندم که 50 درصد از
ساکنین لندن، مایلند در پروژهی خانه سبز همکاری کنند! یعنی خانههای خود را به تجهیزات
برق خورشیدی (با سوخت غیرفسیلی) مجهز کنند و هزینههایش را بپردازند و یکسال از
خدمات انرژی رایگان بهره ببرند!
7. عکسهای پیوست:
"پنل کنترل" توالت دیجیتال و لیوان آبتوالت بیل گیتس مربوط به سمینار انقلاب توالت در چین در سال 2018...و فضانوردی ریچارد برانسون و ایلان ماسک در مریخ و باقی قضایا...
No comments:
Post a Comment