شطرنج
باد *
هم افزایی و #ایران
سیری چند؟!
1. شطرنج در باد
تُنـدبـــــــادِ قجر میوَزَد انگـار به شطرنجِ روزگـــار
"مـا" پارهایم در او،
زِ رنجِ منو، تو دَر گنجِ پردهدار
...
2. مَزهی عَرَق در بـــــاد
دوست باید که
مزّهی عَرَق باشد ... گر نداشت مزّهای، بیرَمَق باشد
گر که غافل
شـــوَد زِ دلدارش ... باختهاست عمر و بر باد بسپارش
...
3. سعدی:
دوست مشمار آنکه
در نعمت زَنَد: ... "لافِ یاری و برادرخواندگی"
دوست آن دانَم
که گیرد دستِ دوست ... در پریشانحالی و درماندگی
...
4. بر بـــاد:
بی هماَفزایی
فنــــــــــــائیم اِی گدا ... گر دَمی کردی فدا، وانگه بیا
وَرنَه خوشباش
این دَمِ آخر زِ می ... مَزّههایِ آن بهاران گشته دِی
...
6. بــــاد:
ما زِ یاران
چشم یاری داشتیم ... خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
تا درختِ
دوستی بَر کِیدهد ... حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفتوگو آیینِ
درویشی نبود ... وَر نه با تو ماجراها داشتیم
شیوهٔ چشمت
فریبِ جنگ داشت ... ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبُنِ حُسنت
نه خود شد دلفروز ... ما دَمِ همّت بر او بگماشتیم
نکتهها رفت و
شکایت کس نکرد ... جانبِ حُرمت فرونگذاشتیم
گفت خود دادی
بهما دل، حافظا! ... ما مُحَصّل بر کسی نگماشتیم!
(حافظ)
...
خیام
ابراهیمی
27شهریور 1400 اُمَوی
ساعت سه
بامداد
***
پ.ن:
نقدی کوتاه بر
فیلم #شطرنج_باد!
فیلم #شطرنج_باد مطرود در دو نظام سیاسی، پس از 45 سال
گم و گوری و انزوا، این روزها اکرانِ عمومی یافته! آن هم در جشنواره فیلم کن.
روزگار ما هنوز در مناسباتِ دوران قجری دست و پا میزند! دورانی که کسب قدرت بر
عواطفِ انسانی میچربید و مقام دوست در حَدّ "مزهی عرق" بود! روزگاری
عموما بَدَوی، با مناسباتی سطحی میانِ تشنگان قدرت، دزدانِ اعتماد به مصلحت و
خیانت در امانت و جنایت در چند ساحت مذهب و رفاقت و حاکمیت. انگار که باد هوی با جان انسان شطرنج بازی میکند!
و این پیام سکانسِ آخر فیلم است:
صدای اذان و انگشتر فیروزه از صندوق جواهرات خانم کوچک که حالا مرده، بر انگشتان
پیرزن(مام میهن؟!) و ... چادر پیرزن بر سر دخترکی که از دل تاریخ قجری ناگهان عازم
شهر نو ست... و ادامه ی مناسبات سنت قجری در مناسبات شهر مدرن با برجهای سر به فلک
کشیده... زیر آسمان شهری مشترک بنام وطن. آخرین کلام دخترک به پسرکی که سمبول مرد
فرداست(نه به پیرزن): خونه بهت سپرده... مواظب باش!...و در این خانه ی
مشترک(ایران) هنوز در بر همان پاشنه میچرخد!
در فیلم علاوه
بر تاکید بر عقوبتِ حقیرِ زنِ چلاق و ضعیفه و قربانیِ و آویزان زیر سایهی قدرت
مرد نرسالار سنتی که همسر صیغهای مادر متوفایش است و در اندیشهی حرکات شطرنج
واری است برای استقلال تا اینکه به قتلش متوسل میشود و خود نیز سکته میکند در باد...!
پُتک محکم
فیلم، صدای اذان در آخرین سکانس است! در نقطهی عطف پیوند مناسبات قدرت سنتی عصر
قجری به مدرن... با خرده جنایات فرهنگِ فاسد و مستبد ویژه خوار، پر از حرص و آز و
پر از دروغ و ریا و خیانت و جنایت و کثافت و خباثت و خودفروشی و مردمفروشی ناشی از
قدرت پدرسالار و نرسالارانهی مذهبی و سنتی که به دخترک خانهزاد هم مثل کنیزی
زرخرید رحمی نمیکند! ... در گذار به مناسبات مدنی و مدرنیته... و اینکه:
به پایان
آمد این دفتر... حکایت همچنان باقی است.
محسن خیمهدوز
میگوید:
نسخه ترمیم شدۀ فیلم «شطرنج باد» (۱۳۵۵) به کارگردانی محمدرضا اصلانی و بازیگری
فخری خوروش، محمدعلی کشاورز، شهره آغداشلو، اکبر زنجانپور و شهرام گلچین، با
موسیقی بسیار زیبا و آوانگارد شیدا قرچهداغی. روی اینترنت قرار گرفت.
فیلمی که در دهۀ پنجاه ساخته شد ولی هیچوقت به نمایش در نیامد. نه در آن رژیم، نه
در این رژیم.
تا اینکه پس
از نیمقرن، بنیاد اسکورسیزی فیلم را کشف و با کیفیت بسیار عالی ترمیم کرد. و نسخه
ترمیم شده این فیلم درخشان را که هر قابش یه تابلو نقاشیست در چند جشنواره مهم از
جمله جشنواره کن به نمایش گذاشت. با بازیهای درخشان، فیلمنامه و دیالوگهای
زیبا، همراه با دو پدیدۀ درخشان که دیگر در هیچ فیلم سینمایی از ایران تکرار نشدند:
No comments:
Post a Comment