Monday, October 1, 2018

دیکتاتور بزرگ


"دیکتاتور بزرگ" و درمانش در روز هشتم
دیکتاتوری هفت روز و هفت آسمان سیاه داره! می‌خوام در این آسمان سیر آفاق و انفس کنم.
روزِ اول هفته: پناه بر پناهنده.
آیا همه چیز، همونجوری پیش میره که دیکتاتور بزرگ می‌خواد؟! راستی دیکتاتورِ بزرگ کیه؟ کجاست؟
راضی‌شدن به تبِ 41 درجه، هنگام سقوط زنجیره‌ای ارزش زندگیِ یک #سیب_زمینی از دلار 69 ریالی به مرگ و کفنِ ده‌هزارتومنی در دیزی اربابی، با حرارت 42 درجه، کار هر بُز نیست! گاوِ نر می‌خواهد و مرد کهن. 41 سالم بود که از امامزاده خیام غرب تهران رفتم ماهشهر. من فرزند شرقِ تهرانِ بزرگ بودم که در اوج پخته‌گی سیب‌زمینی در 40 سالگی از غربِ تهران حقیر و دیزیِ اربابِ بزرگ سردرآوردم! وقتیکه تکبر قانونِ یک بالاتر از مصلحتِ اکبر، تمام دیکتاتورهای کوچکِ سوراخ‌ها رو خورده بود! قتل‌هایِ زنجیره‌ای کار تاریخه؛ نه مورخ... الله اکبر!
هیچ کاریش هم نمی‌شه کرد! گاهی باید با یک گام بزرگ عاشقانه، نشست و بصورت انتحاری منفجر شد. به باز و بسته کردن شیر گاز نیازی نیست! کسی به فکر #نافرمانی_مدنی و اعتصاب عمومیِ رگ‌های حیاتی دیکتاتور نیست! هدایت، "صداقت" می‌خواد که موجود نیست! باید پیش‌ترها بیچاره‌ی بی چاره شده‌باشی! باید حتی زوزه‌ی سگ ولگرد و گرسنه و زخمی را میان برف‌ها از رجزِ انقلابی تا ناله کشیده باشی! باید یخ زده باشی پیش از آن‌که بمیری! باید حتی بمیری...
دروغ گمراه کننده است! و هیچ دروغی مخرب‌تر از دروغ به خود نیست! اینکه ندونی چی رو باید اول بخوای و از چاله‌ی نیاز و عقده‌های معوقه، هول هولکی بپری در چاه مطالبات درجه دویی مثل "نان، مسکن، لواشک" و البته حجابِ ابتر یا همون کمتر و بیشتر! و یا توی این هیر و ویر مطالبات امنیتی، ویرت بگیره با ارز دولتی بریِ مسافرتِ مشهد و یا آنتالیا و یا کنیا (قونیه) برای نفس گرفتن و تجدید قوای سه‌گانه‌ی قانونی که هر سه‌تاش در ید مطلقه‌ی یک نفره... و نه تنها تو... و نه هیچکس دیگه.
قادر مطلقه، همونه که تعیین می‌کنه حکمت چیه و چه باید کرد! بقیه مرده‌یِ *قاذوراتند!
و من مُکبّری بودم به اذانِ هدایت و نجاتِ مسافرانِ #سفر_عشق... بله، عشق... آیا از جنسِ عشق به لواشک و ترشک؟ و یا عشق به معنایِ آغوشی برای همه؟ مثل نور...مثل هوا...مثل آب و خاک... رایگان و فراگیر و بی‌دریغ و حیاتبخش. چه خیالِ نه شاید محالی... بلکه سهل و ممتنعی!
اما تو همراه داری و تنها نیستی. بعضی وقتها برای مراتبِ امنیتِ همراهت، باید بری مسافرت. #سفر_عشق #کامران_قادری یکی از این سفرهاست که بدون خودشناسی و همدلی و همزبانی و هم‌افزایی و همزیستی مسالمت‌آمیز به مقصد نمی‌رسه! ناکامی که به اقرار خودِ صادقش، قادر نیست دو قدمِ بعدیش رو پیش‌بینی کنه و اهلِ حاله و همین لحظه... چه برسه به هدایتِ غیرخودی یا خودی در لحظه‌ی بعدی! یعنی اگه همین الان به دلش بیفته بره مشهد یا کنیا، حتما باید بره و همراهانش هم باید باهاش برن! چون مقصد نوک قله نیست! بلکه خودِ خودِ مسیر راهه، که تو رو لایقِ این لحظه و لحظه‌ی بعدی و عشق‌ورزی می‌کنه... سفر عشقی که شاید هم کامرانش و هم ناکامش بگن: زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!... شیرِ خدا و رستم دستانم آرزوست!
و اونوقته که معلوم میشه عشق مراتب داره... که از میل و علاقه و شهوتِ دوستی برای داشتن و خوردنِ یک لواشک شروع میشه، تا به فنا شدن در راه معشوق... تا این‌که وقتی به دریای عشق وارد بشی و در کامِ محبوب خورده بشی، درد و حسرتی احساس نکنی. اینجاست که باید از مسافران و همسفران پرسید: آیا از خورده شدن لذت می‌بری؟ یا هنوز عاشق نشدی؟ و تنها باید لواشک بخوری تا احساس بودن بکنی.
.
پروسه؟ یا پروژه؟
هیچی مخرب‌تر از دروغ به خود نیست! اگه در مسیر راه نتونی اهم‌وفی‌الاهم کنی و ندونی چی بر چی اولویت و برتری داره، دیگه سفر از جنسِ یک پروژه با مقادیر زمان و مکان معین و قابل برآوردِ دوست داشتنی نیست! بلکه از جنسِ یک پروسه‌ست؛ که زمان و مکانش دستِ تو نیست و معلوم نیست دقیقا کی عاشق می‌شی!
همینجاست که پیروی و تسلیم به دل، برای یکی عاقلانه میشه! برای دیگری حماقت و خرافات.
و من احمقی عاقل بودم که پاره شدم از سقوطِ ارزشِ ریال کنار دارِ دلار در چند مرحله از ممات و مرگی که راه به حیات و زندگی داشت! مرگی که مسیرم رو تغییر داد و هیچ رستمِ دستانی هم کاری ازش برنیومد. می‌گم: الخیر فی ماوقع! خودِ شاه بدش نمیاد از این اصطلاح، اما شاهقلی می‌خواد از به کار بردن این عبارت خرافی خفه‌م کنه! چون اون به‌عنوان یک رعیت، گاه خودش دیکتاتوری بزرگتر از یک ارباب مطلقه می‌تونه باشه، اما خبر نداره که دیکتاتور تنها داره به مجوز رعیت، قانونِ دیکتاتورهای کوچیک و بزرگ رو رعایت می‌کنه، که تو رسما و قبلا، و همواره در تمام لحظات زندگیت باهاش بیعت کردی! و تو برای نجات و رهایی واقعی، راهی نداری مگر اینکه اول از شر زورگیری خودت رها بشی، تا چشمات باز بشه و بتونی بفهمی، هیچوقت نباید به یک پناهنده پناهنده بشی؛ چرا که پناهنده‌ها تا مدتی اهل پناه دادنند! تا وقتی‌که به پناهگاه امن و مستقلِ خودشون برسن! اونوقت دیگه خدا رو هم بنده نیستند! چه برسه به این‌که بنده‌ی مسافر #سفر_عشق باشن. پناهنده باید بفهمه که باید به کی پناه بیاره تا هیچ‌وقت دریده نشه! اما وقتی خودش درنده باشه نمی‌تونه اینو بفهمه.
حالا که دقیق‌تر به اونور ابرهایِ مبهم تاریخ نگاه می‌کنم، می‌بینم که گذر از آسمان اول، فقط منو یک پله از اسفل‌السافلین بالا آورده... باید به آسمان دوم سفر کنم.
در ادامه از روز دوم می‌گم. روزی که آپارتمانِ کوچکِ خیام در طبقه‌ی چهارم ساختمانی در غرب تهران حقیر، امامزاده شد! برای خودش یک قدمگاه شد...از اونجا به بعد بود که فهمیدم عشق با قدم ثابت می‌شه، نه قلم. هر چند که در کالبد هیچکدوم ذاتا ارزش مثبت و منفی وجود نداره! چرا که هم قدم و هم قلم می‌تونه به خاطرِ حرص و شهوتِ مالکیت و داشتن و تصاحب مطلوب، به مرگ در راه لواشک و ترشک ختم بشه و به خاطرش آدم هم بکشه! تا بعد...
خیام ابراهیمی
6 تیر 1397
پی نوشت:
*قاذورات
(لغت‌نامه دهخدا):
قاذورات . (ع اِ) ج ِ قاذورة. || پلیدیها ونجاستها (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ناپاکیها. (ناظم الاطباء) : امیر ناصرالدین بفرمود تا بعضی از قاذورات در آن چشمه انداختند. هرکس که از این قاذورات تناول کردی بر جای بیفتادی و جان بدادی . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوائم گشت . (جهانگشای جوینی ). و در فارسی این جمع را چون مفردی بکار برند و آن دشنامی است جوانانی را که بیش از حد و سن خویش کنند، یا مدعی باشند.



مشابهت و تمایز نقش ملانی و روحانی


مشابهت‌وتمایزِ نقش ملانی‌ و #روحانی، در راهِ اعتلاء #دلار 8000 تومانی و انقراض‌و ویرانی ایران‌وایرانی!
1) ملانیا ترامپ*:
Really don't care (واقعا غیرخودی برایم اهمیتی ندارد!) او این رجز را بر لباس خود نوشت تا به معترضین در دیدار نمایشی از کودکانی که به دستور ترامپ از والدین مهاجرشان جدا شده‌اند، بگوید: شما حرص‌وجوش انسانی خودرا بخورید! ما هم کار قانونیِ خود را می‌کنیم!
2) روحانی: واقعا بی‌خیالِ ملتِ غیرخودی‌ام! چون ذوب در ولایتِ مولایِ اُمّت خودی‌ام! ملتِ‌غیرخودی هم حرص‌وجوش خودش را بخورد! من حرف مفتِ خود را می‌زنم، تا رهبری کار خودش را بکند! چون بازی ما قانونی است!
با کمال احترام به روحانی، که‌ به‌عنوان سرباز جانباز انتحاری در راه مولا، و عروسک خیمه‌شب‌بازی رویِ استیج و میدانِ مینِ صدور انقلاب به دیار قدس 40 سال گام برداشته، و به‌عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان استراتژیست امینِ بیت رهبری در طول دهه‌ها، به‌ضرورتِ سناریوی اربابی، یک‌شبه عبای امُی را با پوستین ملی عوض کرد تا در راه سیاست‌های کلان تک نفره‌ی قدرت مطلقه‌ (بموجب بند یک اصل 110 قانون‌اساسی) بازی کند و در شرایط برجامی تنها برای گل‌آلود کردن آب، از هیچ مکر و دروغی برای فریب ملت غیرخودی و موج‌سازی و موج‌سواری دریغ نکند، تا برای نظام اربابی #بیعت و فرصت تاخت‌وتاز فراملی بخرد، تا ارباب از اشک گل‌آلود چشم تماشاچیان، ماهی خود را بگیرد!
با سپاس از روحانی که پس از پایان سکانس اولِ پروژه‌ی نجات سلطان، با بازیگری احمدی‌نژاد در نقش تنورداغ‌کنِ پیشابرجامی، وارد استیج شد تا خمیرِ سیاستهای کلی ارباب را به تنور داغ بچسباند، تا نان ارباب در دوران پسابرجامی با بازیگر ملتزم دیگری مهیا شود، و یا در صورت بی‌سرانجامی باز #محمودی_دگر از آب‌نمک و زیر آستینِ ارباب بیرون‌آید و... باز روز از نو روزی از نو!
بر همین رویه، علی‌رغم تمام شعارها و قروقمیش‌های استهزاآلود و عوامفریبانه‌‌‌ و حق به جانبانه‌ی روحانی از این ستون تا ستون بعدی، امروز دلار 8000 تومان شد! تو گویی استادِ اعظم لژِ محمود، همین حسن بود!
فاجعه اینکه در این روحوضی خونین، امیدواران ساده‌دل، با غروری سنتی و گریه‌دار، هنوز مایلیند از خیالِ ابرِ مولا بر سراب خویش، گلِ باران بچینند و پنبه دانه بکارند و با روحانی تا 1400 رؤیایی، معرکه‌ی ویژه‌خواری قانونی را گرم و #ملانی‌ آزینش کنند!
در رجزخوانیِ ترامپ با پرچمِ ملانی، او تاکید کرد که اساسا به غیرخودی‌ها اهمیت نمی‌دهد! او کار خودش را می‌کند! چون مردم (خواه ناخواه) به او اعتماد کرده‌اند و او باید تکلیفش را انجام دهد! حتی اگر تمام غیرخودی‌های عالم گریبان چاک کنند!
.
این رسم اربابان حق‌به‌جانب #ژن_برتر و مدعیِ قدرت‌مطلقه در عالم است که با تقسیم و پاره‌کردنِ جهان به مؤمن و کافر به‌خویش و، نخود و لوبیا کردن جامعه به خودی و غیرخودی و دوست و دشمن، با تحقیر غیرخودی از خون ایشان در رگ خودی‌ها تزریق کنند!
با این وصف، فرق #ارباب_جهانی با #ارباب_بومی این است که اولی با تکیه بر حقِ#ژن_برتر_تکنولوژی و سرمایه و اراده‌ی ملی، توسط ملت خودش قابل چالش است و به ایشان پاسخگوست؛ اما جهان را در جیب ملت خود می‌خواهد!
اما جوجه اربابان بومی، ناتوان و یک‌لاقبا بدون در دست داشتن قدرت مشروعیت ملی و تکنولوژی و سرمایه‌‌ی ملی، تنها با تکیه بر #ژن_برتر ایدئولوژیکِ خودساخته، نه به ملت خویش پاسخگویند، و نه به جهان! اما کل هستی را در جیب خودی‌های حاکمیت غیرپاسخگوی خویش می‌خواهند!
و نتیجه اینکه: قدرت ارباب جهانی واقعی است! اما قدرت ارباب بومی مجازی است.
با این اوصاف اما من از پیامی که داده این معنا را گرفتم که واقعا مخالفینش برای او اهمیت دارند که ناگزیر شده این را القاء کند که به ایشان اهمیت نمی‌دهد! تا هزینه‌ها را کمتر کند! چون او یک تاجر است و رجزخوانی برایش نقش بنیادی ندارد و ابزار است! رجزخوانی از مبانی بنیادی نظامهای ایدئولوژیک برای ایجاد موج کاذب است!
اما در نظامهای واقعی، رجز نرخی است وسط دعوایی که ماجرایش بیشتر در سکوت و پشت پرده پیش می‌رود!
مصداقش همین‌که: دیدیم که کره شمالی که تا هفته‌های پیش با موشک‌هایش مدام شاخ و شانه می‌کشید، اخیرا بدون هیاهو و رجزخوانی (به شیوه ی نظام حاکم بر ایران)، ناگهان و بصورت دفعتی و بدون پس زمینه‌ی تبلیغاتی و چالش و هیاهوی برجام‌گونه، ناگهان تمام فعالیتهای هسته ای‌ چندین ساله ی خود را بصورت یکجانبه لغو کرد!
اینکه "صاحب و آقایِ ملانی" به کرده شمالی چه پیام پنهانی مفید و مختصر داده بود و چه تهدیدی را و کدام سلاحهای مخوف جدید را که از آن تاکنون رونمایی نشده را نشان داده بود که مثلا در عرض 24 ساعت تمام نیروگاههای آب و برق و گاز و انرژی را از راه دور نابود می‌کند آنچنان که مردم کره خودشان خودشان را جوری بخورند و نابود کنند که نیازی به دشمن خارجی نداشته باشند!
در عوض اگر عروس یا داماد بگوید بله، میتوان مردم کره شمالی را در عرض چند سال در موقعیت رفاه کره جنوبی دید!
فرق ترامپ با دیگر قلدران این است که تنها به روش دلالها بلوف نمیزند و تهدید نمی‌کند! بلکه به روش تاجران اگر امروز دو امتیاز می‌دهد و یک امتیاز بنیادی می‌گیرد، اما تا پس فردا صد امتیاز درو می‌کند!
در دنیای واقعی امروز، کسی که به امری نخواهد اهمیت بدهد، اصلا آنرا مطرح نمی‌کند، تا سوژه دارای اهمیت نشود! اما از سویی چنین شعاری میتواند برای اثبات عزم یک صاحب قدرت باشد به مخالفین خود که عزم من جزم است که تو را به واقعیت خود به اقرار بکشانم! چون این تویی که مزاحم منی! وگرنه مرا با تو چه کار؟
بنابراین به باورم معنای این شعار این است که من کار خودم را می‌کنم و تو ناگزیری خود را با من همراه کنی! چون صاحب اراده و حق ژن مرغوب و برترِ تکنولوژیک و سرمایه، منم، من! که هر چه بخواهم می‌کنم! و تو می‌توانی با دست برداشتن از تهدید بیموردِ من، تنها خسارات خود را کمتر کنی، نه بیشتر!
خیام ابراهیمی
2 تیر 1397
*پی‌نوشت: از بانو پاکزاد (Jila Pakzad) ممنونم که با نوشته‌ی خود مرا به صرافت انداختند!


خاتمی توبه کن


#خاتمی_توبه_کن
!
#رامین_حسین_پناهی بی‌پناه را که پناه می‌دهد؟
و چرا تو باید توبه کنی؟ نه آن‌ که قانونا شمشیر را از رو بسته؟
چون تو از جیب ملت برای امتِ ارباب قانونی خویش و ویژه‌خواری پیمانکاران خویش خرج کرده‌ای! چون تو دزد اعتماد بودی و پنهانی به‌مقصد ستیغ دماوند، گمشده‌گان سرگردان را از جیب خودشان با موشک‌وقمه به گدار و مغاکِ دیارقدس کشاندی!
چون تو قانونا تدارکاتچی ارباب بودی و وعده‌ی سالاری به‌مردمی دادی که قانونا رعیتند! وقت تنگ است! توبه کن و نوشداروی پس از مرگ سهراب نباش!
و تنها برای بیعت‌گرفتن از ملتِ بی‌پناه و قانونا عقیم، برای ارباب قانونیِ خویش از سنگرِ حکومتی بیرون نیا!
#رامین_حسین_پناهی بی‌پناه را چه کسی درمی‌یابد؟
در تب فوتبال و بحران‌های زنجیره‌ای از معمارِ بی‌حسِ خدعه از در باغ سبز وعده‌ داده شده به اتوپیایِ قانونِ پاریسی و مردمسالاری مدنی تا اسفل‌السافلینِ مغاکِ قم و مردمسواری هیئتی، زبانِ بی‌پناهان باش و این‌همه لال نمیر! که قانونمدارِ قانونِ ارباب در تدبیر و بصیرتِ سرکوبِ انفجارِ ناگزیرِ 40 ساله از خشم فروخورده است!
#ملت_قانونا_عقیم_ایران را که در می‌یابد؟
#اپوزیسیون_وابسته به منابع مالی اربابانِ مطلقه‌ی بومی و جهانی؟
#رسانه‌های_استعماری_استثماری؟
و یا پرچمدارانِ سبز و سرخ و سیاه و بنفش با حبابِ #امید_خیالی؟!
#رامین_حسین_پناهی بی‌پناه را کدام #سعیدعلی درمی‌یابد؟
اسلامی؟عسگر؟حنایی؟مرتضوی؟جلیلی؟حداد؟طوسی؟!...و یا حجاریان؟!
وقتی مرگ او و هر ایرانیِ آزاده و مستقل و معترض و خفت‌شده در چنگالِ قانونِ گرگ و ناگزیر به چنگ‌اندازی، می‌تواند قانونی باشد!
وقتی تمام مسئولین و امیدواران به دیزیِ اربابی، وجدان خود را با بیعت با قانون اساسی دوگانه اندیش، به آبگوشت سیاستهای کلان و تک‌نفره تا سرنوشتِ محتومِ دیار قدس، پیش‌فروش کرده‌اند و حتی قصد بازپس‌گیری اراده‌ملی براندازی‌شده را بصورت نرم و با #توبه از قانونِ خشتِ کج اولیه ندارند!
#رامین_حسین_پناهی تویی!...منم!... تمام ایرانیان آزاده و مستقل و وازَده و قانونا عقیمند!
شاید بین دو بازی جاه جهانی، همچون #ثلاث نوبتِ فرزند تو باشد آقای اصلاح‌ناپذیر!
#توبه_کن ! از قانونِ سلطه‌ی #مردمسواری_دیمی که با نخودلوبیاکردن و پاره‌پاره‌کردن قانونیِ ملتی واحد بین مؤمن‌وکافر و خودی‌غیرخودی و دوست‌ودشمن، دست هیچ شهروند مستقلی به حق مصادره‌‌شده‌اش در قطار انحصاریِ صدور انقلاب خودی به حریمِ هر غیرخودی تا #دیار_قدس نمی‌رسد!
از قانون اساسی سلطه به شرط بیعت، به نفع حضور تمام ملت #توبه_کن_خاتمی! از #ویژه‌خواریقانونی خود علیه غیرخودی‌های پاپتی توبه کن! ای مدعی #مردمسالاری_هیئتی! خواهان #تغییر_قانون به نفع حضور تمام ایران در تعیین سرنوشت خودشان باش! همین امروز به نرمی #توبه_کن ! که فردا بسی دیر است!
پای #خون در میان‌است! این خون را و این شراکت قانونی در خون یک ملت محروم و عقیم را، هر چه زودتر از سفره‌ی ویژه‌خواری خود پاک کن، ای مرد همیشه خندان و نخند به چشمان مادر و مادرانی که همواره گریانند در این ویرانی و حیرانی و بحرانیِ زنجیره‌ای از خاوران تا کرانه‌ی باختران.
که جز قانون ملی و وحدت ملت با ملت، امنیتی رحمانی در قانون گرگ و شبان رمه‌گی نیست!
توبه کن برای #درخواست_تغییر_قانون_اساسی تا حضور تمام ایرانیان برای نوشتن سرنوشت مشترک ملی.
نترس! ای عافیت‌طلبِ اصلاح‌ناطلب و ویژه‌خوار از دان و دام ایمانِ گلخانه‌ای! که او زنده است در هوای مشترک نزدیکتر از رگ گردن به هر شهروند! او مومیایی بتخانه‌های محتاجِ پرده‌داران نیست!
پس با توکل زانوی اشتر ببند و توبه کن از قانون سلطنتِ مومیایی‌ها بر زنده‌گان! این #براندازی نیست! بلکه احیاء و بازپس‌گیریِ اراده ملیِ براندازی‌شده از گورِ قانون مرده است!
شهروندان چون گربه‌های خفت‌شده در کنج بیتِ بندگی، گاه چنگ می‌اندازند در بن‌بستِ لاجان یکی بین مرگ و زندگی!
#توبه_کن ! و خونِ آلوده‌ی خود را پالایش کن! که 40 سال است که هر روز خونی میان سفره‌ی قانونی توست! که در رگ خاندان تو بازتولید می‌شود!
اینک مام وطن را دریاب! و #توبه_کن به احیاء فرزندانِ دلیرش که هیچگاه آقازاده و دریوزه‌زاده نبوده‌اند!
که چشم مام وطن گریان است... به عقوبت خونینِ فرزندانِ خویش!
خیام ابراهیمی
1 تیر 1397


تقدیر


تقدیــر
====
تقدیرِ برگ‌ها
در وسعتِ شاخه‌ها می‌بالد و
بـــال‌بـــال می‌زند به تن‌نازی
در رؤیایِ آسمان‌ِ پروازی
که در خــــاکِ پائیز
هبـــــوط می‌کند و
جان می‌کند و
دَفن می‌شود
لابلایِ خاکِ ریشه‌ها
تا جان دهد...
-
بــا نسیمی
یـــــا بی‌نسیمی و تندبادی
که خبر از تغییرِ فـصــــل‌ها دهد
یا ندهد! -
...
از تغییرِ فصل و برگ و خــــاک
تنها
خُـنَـکــایِ سایه‌یِ امنی نصیبِ تقدیــرِ قلبم شد
تــا از معبر آغوشِ فقیرم
در بال‌هایِ سبزِ تو درآمیزد و
به آسمانِ خیال پَـرم دهد
از "معجونِ باد و نور و آب و خاک و دانه"
تا مـــهر و مـــاه
تا عشـــق و آه...
...
از تقدیرِ بـــرگ کمترم، اگــر
تنها "خــــــاک" شــوم
در امنیتِ جاودانه‌یِ گــوری
میــانِ خـاکسترِ ریشه‌هـــا
در چرخه‌یِ کرم و سیب و
زخمِ منقارِ کلاغی
در بیشه‌ها
میانِ شاخه‌های خشک و تر.
...
با "تـــو"، "مــــا" طعمِ سیب خواهیم شد
در حافظه‌یِ درختیِ تاریـــــخ
با همین بال‌هایِ شکسته‌‌بسته‌یِ تقــدیــر
و فراتر از شاخسارِ من یــا تو.
این هنرِ ماست:
ما با قفس‌هایمان پرواز خواهیم کرد
یک بال تـــو و
یک بال من!
هم تو سبز و
هم من.
که هم‌افزایی
طعمِ خوشِ عشق است!
.......................................
خیام ابراهیمی (12 بهمن 1393)
عکاس: خودم (پائیز 1393- از تراسِ خانه)



فوتبال و سیب کرمو


#فوتبال
 و سیب کرمو
لچک به‌دندان، با یک‌دست می‌خاراند و با دست دیگر مچ دستش را سفت در چنگال گرفته بود و طفلِ صغیر را مثلِ نعشِ دشمنِ کبیر، دنبال خود می‌کشاند.
و کرمعلی یک‌ریز و نستوه، پایش را بر زمین می‌کوفت و یک‌تنه و جانانه عرررّ می‌زد که اِلا و با‌لله من همین جعبه‌ی مارگیری پشت ویترین را می‌خوام. و وقتی بصورت فورس‌ماژور چادر سیاه مامانش را چنگ زد و با تکی ضربتی، تِلپی خود را به زمین انداخت و کمی سُرید و دو کیلو سینه‌ریز ریخت توی چشم نگهبانِ روزه‌دارِ پاساژ،... لُپِ ننه‌ساناز از شرم عینِ سیب لبنانی سرخ شد و، درست وسط معرکه‌ی حمله‌ی قوم مغول به منابع ناموس ملی، با پاتکی موذیانه، نیشگونی از گوشتِ پهلویِ کرمعلی گرفت و با دو سیلیِ انقلابی چپ و راستش کرد و با چند مشت زنجیره‌ای مخش را موشکباران نمود و نمود و نمود و با تهدید و صدای خفه رجز خواند: خفه شو بچه‌یِ سرتق! میدم سگ شمبولتو بخوره پدر سگ!
عرعرِ کرمعلی با شوریِ آب دماغ در دهانش در هم آمیخت و به هوا پاشید و یکهو با یک تیپا و شوتی عینِ عجلِ معلق، خودش هم عین حبابی بنفش رفت به هوا... حالا نرو کی برو.
موهبتِ اُردنگی از آقاجانش بود! که همین سحری از #حصر آزاد شده بود و بعد از مدتها محرومیت، با عهدوعیال آمده بودند به سیر آفاق و انفس تا چسب زخمی با طعم نعنا بخرند و بزنند روی سوراخِ سیب کرمویی که قرار بود همین امشب دوتایی سالم گاز بزنند و جشنی بگیرند جشنا...!
خیام ابراهیمی
30 خرداد 97
امشب: #فوتبال و جنگِ قوایِ اسلام با اسپانیا
#علم_الهدی: پیروزی تیم ملی فوتبال پیروزی اسلام و نظام بود! برخی آنرا مصادره می کنند...
لینک: https://www.youtube.com/watch?v=8_udZX-QvLs


قضاوت با شما


قضاوت با شما
1) به‌چشمان مونا*، به لبخندش در آغوش و شوق پدر، خوب نگاه کن، رفیق!
بعد در آینه خیره شو، دقیق! آیا تو خودی؟ یا غیرخودی؟ اگر جزای تشخّص‌انسانی و خودبودن، مرگ باشد؛ آنگاه یا باید بگریزی و یا ذره ذره آب‌شوی‌وبمیری و یا دفعتی کشته شوی! تو کدام یکی؟ #مونا چون پدر، سومی بود! باورِ تو به‌قانونِ گرگ و میش و انسان، تورا تعریف می‌کند!
به‌حکمِ قانونِ معمار همین روحِ پرفتوح‌است که سالها امنیتِ سبزوسرخ‌وبنفش به‌تو سفارش می‌کند: یا تسلیم شو! یا جلای وطن کن! و یا خود را بکش! وگرنه جای تو در سلولی زیر و یا روی خاک است! چون خاک مشترک در تصرفِ پرده‌دارِ افلاک است!
باور من، به خودم مربوط است، نه دیگری! باور شما به خودتان، نه دیگری! باور هر کس و نیز نسل قبلی به خودش، نه دیگری! این یعنی استقلال و آزادی. فرق انسان با حیوان همین است که آیا زوری خودسرانه برای دریدن، بالای سرِ دیگری دارد؟ یا ندارد؟!
تنها نقطه‌ی اشتراک حقوقی و قطعی ما، منافع‌مشترک در خاک‌مشترک و منابع‌طبیعی ملی مشترک است که باید با مشارکت یکدیگر در مدیریت آن اعمال اراده کنیم! هرکس به هر دلیل حق شما را بر خلاف حقِ‌تابعیت در نوشتنِ سرنوشت‌ملی غصب کند، غاصب است و دزد! و هرکس به وکالتِ شما با قانونِ چنین دزدی همراهی کند، شریک دزد است و رفیق قافله!
قانون می‌تواند قانونِ زورگیری و دریدن باشد و نیز قانون همزیستی‌مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی. قانونِ شفاف می‌تواند قانون وحوش جنگل باشد و یا قانون بشر. بدترین قانون، قانون شبهه‌برانگیزِ گرگِ‌دیروزی در لباسِ میشِ‌امروزی با شعارِ انسانِ فرداست! قانونی که یکبار برای همیشه، پیچِ رگلاژِ خوانشِ حق از باطل را به‌یک قدرتِ مطلقه بدهد، قانون #بی‌اختیاری_ملی و #مردمسواریِ ریلی است! نه #مردمسالاری!
و ملتی که برای تغییرِ قانونش، اختیاری نداشته باشد، مورد تجاوز قرار گرفته است! ملتی که شبانه‌روز به حکم قانونِ دیروزی، امروز موردِ تجاوز به‌عنف قرار گیرد و با آن بسازد و کنار آید، ملت سالمی نیست و قابلیت همزیستی‌مسالمت‌آمیز با همنوع را ندارد! فرهنگِ چنین ملتی، زورگیری و خشونت است! مگر سریعا به خود آید و از این قانون #توبه کند! بلکه درمان شود!
آیا به قانون‌اساسی و قدرتِ مطلقه‌ی یک فردِ زوال‌پذیر بر سرنوشت خود و تمام شریکان باور دارید؟ شرکت شما در انتخابات به‌معنای سازگاری و بیعت با چنین قانون و تدارکاتچیان صدور خودی به غیرخودی تا دیار قدس است!
بر این اساس، قانون‌ حاکم، یعنی قانونِ #زورگیری_عقیدتی؛ یعنی اولویت حقِ ثانویه‌ی #ژن_برتر باور دیگری، بر حق طبیعی و اولیه‌ی آب و خاک مشترک؛ یعنی قانونِ کارخانه‌ی آدمکسازی از انسان زنده‌ای که بین مرگ‌وزندگی اختیارش به عقلِ خود نیست و به حکم حکومتی و تسلیم به قانونمداران و اعتماد به امیدوارانِ چنین قانونی وابسته است که در این زورگیری قراردادی، دخیلند!
2) دوباره به چشمان مونا نگاه کن، رفیق!‌
تنها 17 بهار را زیسته و نگریسته بود
معلم کودکان بود و سال‌آخر دبیرستان در شیراز
او قانونا به جرم تعلیم به کودکان بهایی #اعدام شد! پدرش چند روز قبل... باز قانونی.
همان قانونی که #موسوی و #کروبی و #خاتمی و #روحانی و #احمدی‌نژاد و #شهید_سعید_امامی و#سعید_مرتضوی و #شریعتمداری و بخشی از خس‌و‌خاشاک موصوفِ چشم‌وچراغ مولایتان بدان پای می‌فشرند!
وصیت‌نامه‌ #مونا_محمودنژاد در 17 سالگی:
الهی به‌امید تو
مادر عزیزتر از جانم و خواهر مهربانم! چه بگویم؟ چه بنویسم از فضل حق که بسیار است و در جمیع احوال شامل حال بندگانش می‌شود؛ حتی بنده عاجز و ناتوانی چون من که لایق و سزاوار بندگی درگاهش را ندارم.
عزیزان، از دل‌وجان برایمان دعا بخوانید که در هر صورت راضی به رضای الهی باشیم و دل به قضا دربندیم و چشم از غیر دوست در پوشیم و تا جای امکان از عهده شکر الطافش بر‌آییم.
فدایتان شوم، فراموش نکنید که آنچه کند، او کند؛ ما چه توانیم کرد؟ پس باید سر تسلیم در برابر حق فرود آوریم و توکل بر رب رحیم نماییم؛ پس رجاء داریم که غم و حزن را به خود راه ندهید و برایمان دعا کنید که محتاج دعاییم. مونا
#مونا_محمودنژاد به همراه ۹ زن بهایی در پادگان عبدالله مسگر شیراز، اعدام شد.
بیشتر بخوانید، بی قصاوت! قضاوت با شماست!
http://bit.ly/1yjnDVl
خیام ابراهیمی
29 خرداد 1397


ثلاث چشم زهره در عید قربان


چشم‌زهره در عید قربان
چه‌قدر مهم است؟!
وقتی هوشِ هیجانیِ سیب‌زمینی
تنها در متنِ دیزیِ اربابی
جوش می‌خورد و به بیعتی وامدار است؛
وقتی اعتبار دام و دامدار
تنها در حاشیه، معنادار است!
=========
میانِ باغچه‌ی تاریک و آغلِ نورانی
گوسفندی به دفعِ چوبدارِ دزد و دفاعِ چوپانی
بع بع می‌کند به مناجات: "بیگناهند... آقا‌خان!"
_بره‌هایِ تودلی‌ در این خرس‌وسط بازیِ شیطانی_
هزار جهد بکردی که این گربه‌ی زخمی
به تنگ آید و به خفتِ باغچه، چنگی زند به کودکِ ربانی
نبود بر سرِ آتش میسرت که نجوشی!*
نشد میسرت که در این دامِ رحمانی
که گوشت گربه خوری زِ جنگ و چنگِ حیوانی!
چنگ انداخت؟ یا نه؟!... چه‌قدر مهم است؟!
در این غائله‌ اکنون به فغان آمده کرم خاکی و مور و موش کــور
یکی زِ "هل مِن ناصرا ینصرنیِ غیرخودی" خندان است!
یکی زِ شوقِ ماتادورهای سرخ حیران است
یکی زِ بیدادِ معرکه گریان است!
سه‌قطره خونِ #ثلاث در این مولودی شوم
پیشکشی به جشنِ رمه‌ها در عید قربان است
به چرخشِ جامِ جهانی و زهرِ تسلسل
جهانی گل و گلوله و مسلسل
مهیایِ فدیه‌ی بزمِ می و گل به ‌خودی‌هایِ حیران است
خسی در خاشاک
به نرمشِ پهلوانِ اهلِ عافیت، رقصان است!
از مرگ نمی‌هراسد در سحر اما
خونِ گل
در سفره‌ی افطارِ تدارکچیان و حکمِ سوزنبان است!
امشب در این جشن و پایکوبی
نخواهم خفت تا سحر!
به انفجارِ نورتان ای بینوا کرم‌های شبتاب
میانِ چپ و راستِ ریل‌ها تا دیار قدس!
که جنگِ مصلحتِ داس و چکش و یاس
درنینوایِ فردایِ هر میدان است!
آرزوهایِ حقیرِ یک قابله‌یِ بی‌قبله
پشتِ قباله‌یِ پابه‌ماهانِ شهوتِ قبیله در صحرای حجاز
لنگ در هوایِ راهزنانِ زمین و آسمان است!
نخواهم رقصید با جغدها امشب
نخواهم خفت، تا خروسخوانِ خوابی دِگر شاید
که وقتِ پروازِ قطره قطره خون‌بهای هَزارانِ پنهان است!
آااااای اِی سیب‌زمینی‌های بی‌رگ و زرد!
خونتان در رگِ غیرتِ کدام چغندرِ بنفش می‌جوشد؟
که مسیرِ مافیای مقدسِ مزرعه
در دیگِ آشی که از سَرِ سبزینه‌هایِ خُردشده‌یِ کشتزارتان می‌پزم، یک‌طرفه است!
با قطره قطره خونِ تصادفی
در آخرین نفس‌های سپیده در مسلخ
مستی کنید!
آب‌پزتان می‌کنم...
یکی از همین روزها اگر سُرخِتان نکرده باشم در تابه‌‌های نسوز!
"من" تمامِ تلاشم را از کیسه‌یِ میهمانِ تو خرج خواهم کرد
تا تو را به میدانِ جنگ با مزدورانِ خود بکشم مزدورکم!
من به خونِ سرخِ تو
با تیغِ انتقامِ جوششِ خونِ سیاهِ خوشه‌چینانِ خویش نیازمندم!
آن‌که تو را یکی از همین روزها قربانی می‌کند
نوزادِ تو در قنداقِ آنی است که من
دشمنِ خویش ‌پنداشته‌ام!
در جای جایِ این ویرانه اشک می‌ریزم
از این آهِ زمین‌گیر... تا پروازِ آهی دگر در نای...
لعنت به خواب‌هایتان اِی علف‌های هرز
اگر صبح باز بخندید
در آخرین روزِ بهار
برای پیروزی
برای استقلال
برای آزادی
اگر چه بع‌بع کنید روزگاری
به زاری!
میان باغچه‌ی سوخته!
#روز_پدر، پر برکت باد
بی پدر!
خیام ابراهیمی
ساعت 5 صبح
28 خرداد 1397
*سعدی
#MohammadSalas


آزمون مدنیت


آزمونِ مدنیت
هم‌اکنون با #کامران_قادری مدعی و پرچمدار و سفیر #سفر_عشق و وحدت ملت با ملت و خواستارِ استقرارِ قانونِ آزادی و استقلالِ اراده ملی هستیم.
آیا ملتِ ایران اهل خشونت و زورگیری عقیدتی و حذفِ غیرخودی است؟
آیا همزیستی مسالمت‌آمیز و هم افزایی ملی، بدون زورگیری عقیدتی و مادی صاحبان #ژن_برترایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه و مالکیت و قومیت و نژاد برتر، در سرزمین ایران رؤیایی دست‌نیافتنی است؟
پرسش:
1)
آیا ملت ایران #همسفر_عشق هست؟ و قابلیت #همزیستی_مسالمت_آمیز و هم‌افزایی ملی و مدنیت و دگراندیشی مسالمت آمیز را دارد؟ یا معتاد به زورگیری عقیدتی است و همواره باید وحدتش را یک قادر مطلقه با چماق و زور فراهم کند؟
2)
آیا اکثریتِ شهروندان ایرانی، توانایی و قابلیت تحمل دموکراسی را در شوراهای محلی و بومی و ملی با رعایت حق مسلم و شراکت در منافعِ برابر در ملک مشاعی به نام وطن دارد؟
3)
آیا ملت ایران قابلیت درک و فهم همزیستی با یکدیگر را بصورت آزاد با رعایت ویژگیهای عشق از قبیل گذشت و بخششِ رایگان حیات‌بخش و بی‌دریغی و فراگیری را همچون نور و آب و هوا به همنوع دارد؟ و یا در تنگناهای مادی و معنوی، با زورگیری و حذف غیرخودی (کافر به خود) به نفع مؤمن (خودی) به تعادل روانی می‌رسد؟
این‌ها پرسش‌هایی است که باید هر شهروند ایرانی از خود بپرسد ودر میدان زندگی مشترک در یک واحد سیاسی-جغرافیایی به نام ایران و جهان در عمل اثبات کند!
4)
اگر ملت ایران شایسته‌ی همزیستی مسالمت آمیز است، آیا واقعا دارای احساس مثبت و حال خوبِ عشق‌ورزیدن به همنوع (فارغ از ایدئولوژی و بر اساس #سکولاریسم و اصلِ لااکراه فی الدین) است؟
.
#
کامران_قادری با پیاده‌رَوی و گذر از 11 کشور از سوئد تا ترکیه و ایران، با طی نمودن بیش از 8500 کیلومتر با پای پیاده و حمل چرخدستی بالغ بر 100کیلو و چادرزدن و زندگی کنار جاده‌ها، سمبولی برای آزمونِ توانایی مدعیان همسفری عشق و ملت ایران است! فارغ از هر گونه وابستگی همسفران به قدرت و هر گونه انگ و تهمت و توهین و فحاشی و دریدگی فرهنگی، ما اینجائیم تا در این سفر آزمایشی میان واقعیات دورانِ پیشاآزادی در ایران امروز، خود را محک بزنیم!
فارغ از این‌که در این سفر گروهی و اجتماعی، همسفر عشق باشیم و یا در کنج انزوای خویش و در سنگرِ سلول انفرادی قانونی به کار و بارِ خود مشغول باشیم، جملگی شهروندان یک کشوریم و باید به خود اثبات کنیم که در چارچوب #قانون_اساسی حاکم که ملت واحد و جهان را به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم و پاره پاره کرده است و بدون چماق امنیتی قدرت مطلقه، وحدتی ممکن نیست، آیا ما به‌عنوان یک ملت رشید و بالغ، شایسته‌ی استقلال و آزادی هستیم و قادریم بدون #آتش_به_اختیاری و زورگیری و فحش و مشت و سیلی و اسیدپاشی و دریدن و از دیوار دیگران بالارفتن و صدور خشونتبار خویش به غیرخودی تا دیار قدس، در جهان امروز منادی صلح و همزیستی مسالمت آمیز و امنیت ملی و اعتبار مدنی باشیم؟! و یا ما در عململتی صغیر و نادان و قومی بدوی و قبیله‌ای با مرزهای مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی هستیم که تنها با حذف یکدیگر قادریم کامرانِ زندگی قبیله‌ای خویش باشیم؟!
خیام ابراهیمی
26
خرداد 1397

آهای سیب زمینی‌ها


آهــــای سیب‌زمینی‌ها!
اصلاح‌طلب سبزقبایی، با لپ‌های پربادِ بنفش فریاد می‌زد: "کجائید ای فیسبوکیانِ سیب‌زمینی؟ که#نرگس_ستوده را همین امروز ظهر، باز راهی بازداشتگاه کردند و شما در خوابید و به‌روی مبارک نمی‌آورید و در استاتوس‌هایتان هیچ از او یاد نمی‌کنید!"
گویا این بازیچه‌یِ همیشه‌ متحیر، پاک فراموش کرده که این بی‌حسی سیستماتیک، ناشی از عوامل متعددی از قبیل سلول‌های انفرادی وغیرمدنی ملتی قانونا عقیم، زیر عبای قدرتی‌مطلقه و فقدان تاریخیِ تشکیلات مستقل مردمی و چاه‌نمایی پرچمداران ویژه‌خوار و مردمسواری دیمی‌وهیئتی بوده، که با حماسه‌ی #تکرار زنجیره‌ای تدارکچیانی با هوش‌هیجانی والا در ولایتی در پشتِ کوه دماوند، تثبیت شده!
و اما سیب‌زمینی قـــوُتِ غالبِ آلمان در دوران جنگ جهانی و حکومت نازیسم بود! آن هم تنها به‌خاطر "های-هیتلرهایی" که جوگیر از مکتبِ سنتیِ تقلید کورکورانه، عینِ بُز سردادند و نفهمیدند که ملت بالغ، خودش باید تفکر کند و خودش برای خود سرنوشت بنویسید و صغیر نیست که یک پیشوایِ مخ‌تنگ و یک رهبر‌مطلقه یک‌تنه بارِ فکریِ ملتی آگاه و همیشه در صحنه و عقیم را حمل کند و برای صدور #ژن_برترِ نژاد و ایدئولوژی خود به هر غیرخودی، در قطاری روی دو ریل ثابتِ خودی‌های چپِ اصلاح‌ناطلب و راستِ اصولگرا، در ایستگاه‌های بین‌راهی سرپایش بگیرد!
براستی چه توقعی از هوش‌هیجانی بیعت‌کنندگانی‌است که پس از خوردن آش صندوقِ سوراخ هشتادوهشتی باز با همان صندوق در چارچوب همان قانون و همان ناظر و همان قانونمدارِغیرملتزم به‌ملت و ملتزم به حکم‌حکومتی، در سال 92 و 96 بیعت کرده و باز نفهمیدند که رأی خوانش‌شده از پیش محتوم بوده و ربطی به موجِ برآمده از شعارهای تنورداغ‌کن بازیگرانِ سناریست پیشابرجامی و پسابرجامی ندارد و کارگردان تنها به فکر موج‌سوارانی‌‌است که بتوانند در تنورِ داغ‌شده توسطِ ایشان، خمیر را بچسبانند و ضمنا از مغبون‌ها بیعت هم بگیرند! گیریم بازیگر بنفش به‌عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان امین مولا، 100 تا مونولوگ مفت هم در باد در دهد و تماشاچی هم به‌خاطر ترکیدن حبابِ بنفشِ غیرقانونی لعن‌اَش کند! ناسلامتی این بازیگر برای سرنوشتِ ملتی درون کوپه‌های قطار صدور خودی به دیار قدس، برای آقای خود بیعت که گرفته! گیریم از جیب و نامِ ملتِ عقیم و به‌کام امتِ ویژه‌خوارِ زعیم، در دوسوی ریل ثابت چپ و راستِ تدارکچیانِ فهیم!
لابد سیب‌زمینی در چنین زمین حاصلخیزی با چنین کود اعلا و هوش‌هیجانی بالا می‌روید و تکثیر و تکرار می‌شود.
خودکرده را تدبیر نیست، بزرگوار!
تا کی مچل‌شدنِ زنجیره‌ای در مطالبات روبنایی رعایا از ارباب؟
بدیهی است که کسی‌ را که خود را به خواب زده، نمی‌توان بیدار کرد!
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟!
فراموش نکن که: بانو #نسرین_ستوده خود از بیعت‌کنندگان با قانون فراملی بود!
پس نگاهی به سیب‌زمینی درون آینه بینداز و بصورت حماسی #تکرار کن:
آینه چو نفش تو بنمود راست... خود شکن! آئینه شکستن خطاست!
راستی از همین حالا، تکلیف خود را با سیب‌زمینی‌ها روشن کن: آیا این‌بار در حاشیه‌یِ دام صندوقِ شعبده، با پرهیز از آلوده‌شدن در متنِ کوزه‌ی رنگرزی، از کارگزاران خود، حاکمیتِ قانونیِ سرزمین‌اَت و کلِ دریا را می‌خواهی؟ و یا باز با فروغلتیدن در متنِ صندوق سوراخ هشتادوهشتی دیگر، شراکت در خونِ هموطنِ غیرخودی را و خِفّت و تحقیر و غبن و سُماق‌مکیدن را برمی‌گزینی؟
خیام ابراهیمی
23 خرداد 1397
#نسرین_ستوده، حوالی ظهر روز چهارشنبه ۲۳خرداد در منزل شخصی‌اش بازداشت شد!
https://iranhr.net/fa/articles/334



از قدرت فراملی تا قدرت ملی


از قدرت فراملی تا قدرت ملی
هدف: ایران برای ایرانیان
راهکاری نرم و بنیادی، برای نجاتِ ایران
پیش‌گیری از تبدیل ایران به عقوبتِ کره‌شمالی در دامِ روسیه و پیش از اقداماتِ متجاوزانه‌ی اربابِ عالم با عقوبتِ لیبی و عراق و سوریه
هشدار:
1) به عبرت تاریخِ 110 ساله پس از مشروطیت، براندازی خشن و انقلاب و شورش با حمایت و دخالت نیروهای خارجی، همواره عاملِ سرکوب و انحرافِ ملت هزارپاره با مطالبات پراکنده و ادبیاتِ روبنایی و غیربنیادی رعیت‌وار از ارباب، توسط صاحبان قدرت پوستین‌به‌تن بوده‌است! دام‌گستری و دامچاله‌های تمامیتخواهان و نفوذیها و پرچمدارانِ دروغین و کاذب قدرت، میان مردم مستقل و ملت قانونا عقیم، برای براندازیِ خشونتبار و سختِ نظام، میدانی برای سرکوب و از هم پاشیدن وحدت ملی و ربودن اراده ملی ضدِ منافعِ‌ملی در بن‌بست‌هایِ دلخواه صاحبانِ‌قدرت است! بدون قضاوت راجع‌به شخصیت‌های مدعیِ براندازی با ادعایِ دراختیارداشتنِ چند هزار سپاهی مسلح در درون نظام، همچون #ابوکمیل (سردار سابق سپاه) که یادآورِ بازیِ امنیتی #سردار_الماس ( #محمدرضا_مدحی ) برای به خِفّت‌کشاندنِ ملت امیدوار، ذیل پرچم صاحبان قدرت در لباسِ اپوزیسیونِ ویژه‌خوار خارج‌نشین و داخلی است؛ آن هم در دوری باطل که هدفی جز یأس و خستگی و گوشه‌نشین‌کردن و حذفِ اراده‌ملی ندارد، باید در فکر تولیدِ مکانیسم اعتمادی علمی و پاسخگو، گردِ مطالباتی وحدتبخش و بنیادی و فراگیر بود!
2)مکانیسم سنتیِ اعتماد سنتی به تارِ سیبیل دایی‌جان و قسمِ حضرتعباس خانعمو و شعارهای عوامفریبانه و سوء‌ِتفاهم‌برانگیز بر اساس مفاهیم شبهه‌برانگیز و آمارهای نامطمئن و چاه‌نمایی‌های بدون تضمین، بر خلافِ مکانیسم علمیِ راستی‌آزمایی پاسخگوست! پس برای دستیابی و اطمینان از خواست مشترک و اعتماد ملی، باید از بسترسازی سیستماتیک با حضور تمام ملت، پیش از وقوعِ واقعه مطمئن شد!
.
روشِ بازپس‌گیریِ نرمِ "اراده ملی براندازی‌شده" در قانون اساسی، که به معنای بهانه‌یِ براندازی برای سرکوب خشن نیست:
الف) پیش فرض:
1- قانون ‌اساسی عامل اصلیِ انحصار و تفرقه و ویژه‌خواری و ویرانی ایران در قطار صدور انقلابی مصادره‌شده به دیار قدس است، نه قانونمدارانی که مکلف به اجرایِ اختیارات مطلقه‌ی قدرتِ فراملی نهادینه در قانونِ اساسی بوده‌اند!
2- برخلاف قانونی که با تقسیم ملت واحد به مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی ملتزم به یک قدرت تصمیم‌ساز، ملتی را پاره پاره و متفرق و عقیم کرده است، قانونِ جایگزین باید با انتقال اختیارات ناشی از بند یک اصل 110 و سایر اصولِ سرنوشت‌ساز توسط قدرتِ تک‌نفره‌ی فراملی به تمام ملت، ضامن احقاق#خرد_جمعی تمام ایرانیان برای هرگونه تغییر بنیادی و نوشتن سرنوشت ملی و تعیین سیاست‌های کلان ملی باشد!
3- وحدت ملت با ملت، و قدرت اراده ملی، به‌عنوانِ بزرگترین قدرتِ ضدِ استثمار داخلی در مقابلِ استعمار خارجی برای دوشیدنِ منابع ملی و نوشیدن خون ملت است! بدیهی است که #آلترناتیو باید متضمن این وحدت ملی سیستماتیک بدون حذف هیچ ایرانی باشد! لذا قانونمداران قانون سابق، در کنار تمام ملت ایران باید در امنیت کامل در چارچوب قانونی ملی باشند!
4- در تقسیمات حقوقی امروز جهان، بدون وجود یک واحد سیاسی_جغرافیایی در چارچوب مرزهای تثبیت شده به‌نام کشور، شکوفایی هیچ باور و عقیده‌ای ممکن و شنیدنی نیست! پس اولویت و حفظ تمامیت مرزهای ایران به عنوان یک اصل بنیادی، برای هر ایرانی بر هر موضوعِ انحرافی واجب است!
ب) راهکار میدانی و روش تشکیل شرکت سهامی ایران با هشتادمیلیون عضو:
5- اتخاذ و اولویتِ #زبان_پیشاآزادی ملی بر اساسِ حقِ تابعیتِ غیرایدئولوژیک و حزبی، پیش از استقرار آزادی اراده ملی و قانون ملی، بر زبان #پساآزادی (زبانِ دگراندیشی و باورها و سلایق متنوع)
6- حضورِ یک نماینده از هر خانواده در تشکیلاتِ شوراهای بومی و محلات (در مدارس و مساجد و مراکز عمومی) برای آمادگی و تمرین دیالوگ و همزبانی و همدلی تمام مردم برای مشارکت در نظام تصمیم‌سازی کلان و تصمیم‌گیری موضعی، و تولید نمایندگان واقعی و پاسخگو در شوراهای شهر و روستا تا شوراهای استانی و شورای ملی.
ج) استراتژی ملی و التزام ملت به آن:
7- اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه، بر هر حقِ ژن‌برترِ حصولی و ثانویه (قدرت ایدئولوژیک، تکنولوژیک، مالکیت، قومیت، نژاد و ...)
8- التزام تمام شهروندان برای تمرین #هم_افزایی_ملی و #همزیستی_مسالمت_آمیز بر اساس حق مشترک و برابر تابعیت و مشارکت همه در مدیریت خاک مشترک. (هر ایرانی یک سهم و رأی از هشتاد میلیون)
9- یکسال تمرین ادبیات مدنی و همزیستی مسالمت‌آمیز در تشکیلات بومی و محلی و صنفی، پیش از تشکیلِ احزاب و عضوگیری آنها برای مشارکت در نظام سیاسی ضامنِ وحدت ملی خودجوش (نه فرمایشی و چکشی).
10_ یکسال فعالیت ان.جی.اوها و احزاب و گروهها و تشکیل شورای مؤسسان قانون اساسی، و ایجاد فضای دموکراتیک برای شناسایی و به‌چالش کشیدن قواعد و ساختارِ مدنی پرورش و استقرار اراده‌ملی و استمرارِ بالندگی حقوق ملی تا برگزاریِ رفراندوم ملی برای تدوین و تعیین قانون اساسی و نوع نظام مدیریت و حکومت ملی.
.
روشهای خرید اعتبار ملی، برای بازپس‌گیری اراده ملی براندازی شده در قانون اساسی:
#نافرمانی_مدنی در هر حاشیه (نه متن) معرکه‌های دارای مجوز و حکومتی از قبیل حضور در حاشیه‌یِ نماز جمعه‌ها و راهپیمایی‌های رسمی و انتصخابات صندوق‌های نامطمئن و سوراخِ هشتادوهشتی و عدم تکرار بیعت با قانون اساسی، با خریدن اعتبار ملی و کسبِ اکثریت مطلق بالای 50 درصدی و یا اکثریت قاطع بالای 75 درصدی تحولخواهان، برای تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت و برای نوشتن سرنوشتِ مشترک، در خاک مشترک، با زبانِ حقوقی و مشترکِ پیشاآزادی.
.
گام اول: ایجادِ ستاد ملی اپوزیسیون، برای شناخت و تمایز نیزوهای ملی و ضدملی، و دستیابی به اتحاد ملی با ویژگی‌های یادشده.
خیام ابراهیمی
22 خرداد 1397

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...