Thursday, April 4, 2019

هوش اپوزیسیون و تظاهارات منجر به سرکوب


تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
چماق تظاهرات در تظاهرات بدون مجوز محکمتر است یا در تظاهرات با مجوز حضور مردمی؟
میان اینهمه تلاشهای تئوریک و کلامی که مردم از آن بیخبرند و کار خودشان را میکنند یک پرسش پیش می‌آید:
چرا اپوزیسیون دراین 40 سال در کنار تلاشهای تئوریک، یکبار در مصاف مؤثر میدانی، تهدید را به فرصت تبدیل نکرده و مخالفین نظام را به میادین امنی مثل همین راهپیمایی و یا نمازجمعه های برای مطالبات مسالمت آمیز (نه فحاشی و عملیات ری استارتی و آتشبیاری) نکشانده است؟ تا اکثریت را در کنار اقلیت نمایش دهد و راه ملت را برای تجربیات مشابه باز کند؟ و چرا به سفسطه ملت را به تحریم در خانه تشویق میکند تا نظام از حضور مردم سوء استفاده نکند؟ مگر قرار است مخالفین نظام میان صف حکومتیان بروند و شعار بلندگوها را تکرار کنند؟ مگر نمیتوانند به عنوان نشل جدید و مردمی که دعوت شده اند در صفی جداگانه حاضر شوند و شعار خود را بدهند؟ که مثلا: " #تجدید_رفراندوم_58 با نظارت ملی" ...
براستی چرا اپوزیسیون تنها کناری نشسته و تاریکیهای نظام را میشمارد و هی فحش میدهد؟
آیا فحش دادن و غر زدن هم شد مبارزه؟
انگار اپوزیسیون شده شوهر مردم طبق شرع حکومتی.
...باز هم گلی به جمال نظام که به زنان اجازه ی نافرمانی را داده است!
چطور بفرموده، نافرمانی مدنی (به عنوان یک عمل سلبی در محلی آدرس دار) که موجب پی گیری قانونی است ایرادی ندارد؟ اما فرمان مدنی در یک موقعیت عمومی که میتواند وزن اکثریت را در کنار اقلیت به نمایش بگذارد ایراد دارد؟
این چه هوش سرشاری است؟
آقا اجازه!
آزادی زن در نظامی که به عنوان مالک منابع مالی و امنیت اپوزیسیون صادراتی، به همراه لال مردگان اپوزیسیوین جعلی، ملت را مچل خود کرده‌اند!
نظام: برای راهپیمایی در راه بیعت با انقلاب ما، نیازی به اجازه از شوهر نیست!
غلط می‌کنه اجازه نده! اون مستخدم خودمونه!
اما برای حضور در راهپیمایی برای عدم بیعت باید اپوزیسیون اجازه دهد!
معلوم نیست این سیاهس لشکر اپوزیسیون، جز چاه‌نمایی و سوزاندن فرصت ملت، چه فایده‌ی دیگری برای خالی کردن باد ملت به نفع حکومت دارد که 40 سال است مدام حرف میزند و هنوز بازنشستش نکرده‌اند!
البته به یمن پول ملت در نایاک و بنیاد پهلوی (بنیاد امام علی) و فرشگرد و پادشاهیخواهان و شاهزاده رضاپهلوی و البته "جنبش ما هستیم"، نیروهای تازه نفس وارد میدان شده‌اند تا برای 40 سال آینده نفس گیری کنند که باز هی با خشم حرف بزنند و فحش بدهند و نقش فیلم مفرح سینمایی بازی کنند و با آدرس نادرست در میادین مین و تظاهرات بدون مجوز در کوچه پس کوچه های سرکوب، هی از ملت قربانی بگیرند و کار را به سرخوردگی منجر کنند و بواسطه دلالهای نظامی، خون اعتماد ملتی را بنوشند و بصورت زنجیره ای ماهواره هوا کنند!
لعنت به هر حماقت و خیانت آگاهانه!
براستی چرا بلد نیستند تهدید را به فرصت تبدیل کنند؟
چرا ملت را پاره پاره میخواهند؟ و در چنین روزی با شعارهای مستقل و در مسیری موازی ملت را به وزن کشی بین اقلیت و اکثریت فرا نمیخوانند؟ اما در کوچه پس کوچه یی که این وزن کشی مقدور نیست برای مطالبات روبنایی و نخود و لوبیایی فرامیخوانند؟
پا پوزش از لحنی که ناشی از حس ویرانی و تک افتادگی در داخل کشوری است که نفس کشیدنش هم شمارش میشود!
براستی درک این موقعیت نادر و ارزشمند، مگر چقدر هوش میخواهد؟
خیلی مایلم که استاد نوری علاء و یا شهرام همایون و یا شاهزاده و سایر انقلابیون به این پرسش پاسخ دهند که اگر به حقانیت راه خود و طرفداران انبوه خود مطمئنند، چرا ازین فرصتها بهره نمیبرند و تنها از موقعیتهایی که تنش آفرین است و آتشبیاری برای آتش به اختیاران است و نهایتا به سرکوب و ترس و سرخوردگی منجر میشود و به نفع نظام است، بهره میبرند و در فکر تولید شهامت معرفتبار (نه هیجانبار و سنگرساز) در یک میدان عملی نیستند؟
.
نکته اینجاست که این حضرات اپوزیسیون از تظاهرات مردم در کوچه پس کوچه هایی که برای راهپیمایی مجوز نمیدهند، حمایت میکنند! اما حتی به ذهنشان خطور نمیکند که میادینی که بالقوه در وقت و مکانی خاص دارای مجوز هستند و امکان وزن کشی بین اقلیت و اکثریت وجود دارد، دارای پتانسیلی هستند چند منظوره...نمیدانم یعنی ضربه ی چماق در جایی که مجوز ندارد نرمتر از جایی است که خود نظام از مردم دعوت میکنند بیایند و شعارهای خودشان را بدهند تا به گوش مسئولین برسد؟
از دید شما راز این قصه در چیست؟
هوشمندی؟ یا بی‌هوشی؟


No photo description available.

خانه قمر خانم


خانه قمر‌خانم
و
 #اپوزیسیون و فرمان تحول ساختاری 4ماهه در قانون‌اساسی(شگفتا!)
آیا خانه قمرخانم و ایران‌خانم عقوبتِ نظام آغای روسی پس از فروپاشی است و همه بازیچه‌ی خانم‌وآقای انگلیسی‌وامریکایی و آلت‌های اروپایی‌ایشانند؟! خوابی شبهه‌صادقه‌ دیده‌ام که سال‌ها تکرار و تصدیق می‌شود! و آن دردست‌گرفتن میدان‌ملی در فردای نظام ولایی توسط سرداران گمنام سلطان ولایی در اتاق فکر است. و این همان عقوبت روسیه پس از فروپاشی نظام ایدئولوژیک شوروی، در تنگناها و دامچاله‌های استراتژیکِ استعمارنوین جهانی در نظام سلطه است!
و ایدئولوژی مبتنی بر تضادهای بنیادی و جنگ، همان نارنجک کارگذاری شده در نارنج خوشبوی استقلال و آزادی در حیاط خلوتِ روان انقلابیون در کالبدی ملی توسط سردمدارانِ استعمار نوین است!
خانه قمر خانم نام سریالی تلویزیونی در زمان شاه بود!
قمر خانم موجری تندخو، طماع، زورگو و ضعیف‌کش است که خانه‌ای بزرگ را از شوهرش به ارث برده واتاق‌های آن را به خانواده‌های مختلفی اجاره داده است. مستاجران این خانه، اغلب کسانی هستند که به اجبار دراین خانه زندگی می‌کنند، چراکه نه پول خرید خانه دارند و نه درآمد کافی برای زندگی در مکانی بهتر. همین نیازِ مستاجران است که قمرخانم را هر روز گستاخ‌تر می‌سازد و هربار داستان‌ها و مسایل گوناگونی از درگیری او با مستأجران پیش می‌آید.
مستاجرین و رهگذران و اطرافیان این خانه گرد قدرت مطلقه ی قمر خانم، هیچیک قابل اطمینان نیستند! چون هر یک ممکن است به دلیل ضعفهایش گروگان قمرخانم و جاسوس دیگری باشد! در واقع این مستاجرین بینوا نیستند که مقصر این وضعیت هستند بلکه این موقعیت و ساختار قدرت است که موجب چنین بلبشویی در سوء استفاده از ایشان میشود! ایشان نه حامی قابل اطمینانی دارند و نه دستشان به جایی بند است! لذا تو گویی اراده و اختیار و شان انسانی‌شان همواره قربانی بازیهای ولایی است!
منابع مالی و حق تملک حرف اول و آخر را میزنند! اپوزیسیونی که دارای منابع مالی شفاف نباشد، غیرقابل اعتماد است! هر چند حرفش شنیدنی است! و آنچه مهم است راهکار و نقشه‌ی راه فراگیر و عملی ایشان برای بازپسگیری و استقرار اراده ملی و حقِ اختیار ملت ایران برای نوشتن سرنوشتن عمومی بصورت مسالمت‌آمیز است!
.
آیا با فرض اصالت اختیار و اراده‌ی پرچمداران، اپوزیسیون زودتر به خود خواهد آمد و زمینه‌ی تحولات را به دست مردم خواهد سپرد؟ و یا باز هم این ملت باید بازیچه دامچاله‌های اربابان قدرت شود؟ به باورم، مسلما بدون اتخاذ زبان مشترک حقوقی و غیرادیئولوژیک، بر اساس حداقل منافع مشترک ملی، و بدون امضاء و التزام به یک مرامنامه‌ی بنیادی (که پیشتر آن را طرح کردم)، در آینده‌ای نه‌چندان دور، باید شاهد ویرانی بیشتر خانه قمرخانم باشیم. این #هشدار را هیچ‌کس جدی نمی‌گیرد! چون ترک اعتیاد سنتی در روش مبارزه، موجب مرض است! ما نیازمند روش‌های نوین و مدرن هستیم! اما گویا توانی برای درک آن نیست! چون عمر بازیگران محدود است و در شتابی ویرانگر کسی حوصله‌ای بیشتر از توانش ندارد! پس، کلاهی که بر سرت نهاده‌اند را سفت بچسب که باد بلند نکند و نبرد! گور پدر خانه‌یِ غصبیِ شوهرِ قمرخانم!
.
نقاط ضعف اپوزیسیون عقیم.
مدتهاست که در کنار فعالیتِ اپوزیسیون اصیل و راستین (هر چند ناکارآمد)، در فضای مجازی موسوم شاهد شامورتی‌بازیهای گروههای چند‌نفره تحت عناوین متنوع از سوی مبارزین راه آزادی هستیم. این گروههای نوظهور غالبا گرد یک قدرت دارای کاریزما حلقه زده‌اند! مخرج مشترک اکثریت ایشان چند رویکرد ویرانگر است:
1-
شعار #براندازی با جیب خالی و پز عالی ( بدون نقشه‌ی راه) به‌جای استرداد اراده ملی براندازی شده در قانون ، با درخواست تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت، توسط اکثریت در کنار اقلیت؛ و در یک #میدان_میلیونی_امن! (تجدید رفراندوم آری یا نه 58 تحت نظارت ملی)
2- #مزدورخوانی 
یکدیگر و شخصیت مدعیان مبارزه، به جای توجه در راه و روش مبارزه‌ی مسالمت آمیز و وحدتبخش، که پروژه‌ای القایی توسط نظام سلطه است!
3-
جبهه‌سازی با شعارهای پارادوکسیکال و متناقض مثل#براندازی_مسالمت_آمیز_فرقه_تبهکار که شعاری سنگرساز و خونبار است!
ایجاد شکاف با روش‌های گیج و گم، با اهداف ناممکن و گمانی، بر خلاف شعارهای چشم‌فریب.
4-
خشونت در پندار و گفتار و رفتار خصمانه و حذفی مبتنی بر نفرت و کینه و خشم انقلابی وحدت‌شکن برای وحدت! فحش و دریدگی، انگ و پرونده سازی، و خشونت در پندار و گفتار و رفتار از ویژگی‌های این مبارزین تخریبچی در راه وحدت ملی است!
5-
دامن زدن به مطالبات روبنایی و ونخودولوبیایی و پراکنده در بن‌بست کوچه پس کوچه‌های سرکوب منجر به سرخوردگی.
6-
نداشتن نقشه‌ی راه علمی گام به گام، بر اساس ادبیات ایجابی جذبی، و بدون یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک معین، برای رسیدن به هدفی فراگیر و کلی، و دست و پازدن سلبی و حذفی در میان ابر و مه در بالای کوه بلند.
...
به باورم اما، در راستای مالِ خود کردن میدان دشمن توسط نظام، اینها سر و ته یک کرباسند! و خودآگاه و ناخودآگاه به بازی گرفته شده‌اند، اما خود نمی‌دانند برای چه شخصیتی بازی می‌کنند و به چند واسطه‌ی نفوذی در اپوزیسیون جملگی بازیگر یک کارگردانند! آن هم برای هدف نامقدسی همچون از هم پاشاندن اعتماد و باور و وحدت مردم برای استرداد اراده ملی! در گفتار "شعار وحدت" سر می‌دهند، اما در رفتار موجب پراکندگی‌‌اند! چون صاحبِ پندار تریبون‌هایشان، دیگری است و خود این میان سرگردانند!
حقیر، حدود 2 سال پیش، فرق بازیگران میدانی نظام را در مثنویِ #سناریوی_بنفش در شب انتصخابات روحانی، بیان کردم:
ضرورتی ندارد که این بازیگران بصورت مستقیم طبق یک قرارداد رسمی به استخدام کارگردان درآیند! خمینی نمونه‌ی همین بازیِ اربابان جهانی بود! و حالا نظام او همین بلا را سر مردم می‌آورد! فرمول سلطه یکی است! در میان ایشان از ساده‌دل و کارگران نان و مزدور داریم تا گروگان و تا سربازان انتحاری و نیز فریبخوردگانی که بواسطه‌ی لابی‌ها و واسطه‌های نفوذی در اپوزیسیون عملا در استخدام صاحبان منابع سیاسی و اقتصادی هستند و با سوار شدن بر نیات ایشان، مورد سوء‌استفاده قرار می‌گیرند! اما مسئله‌ی ما در این برهه‌ی خطیر #مزدورشناسی نیست! مسئله نقد منصفانه و شناخت راه و ارائه‌ی نقشه‌ی راهی علمی-عملی و فراگیر است! راهکاری که #سلبی و حذفی نباشد؛ بلکه #ایجابی و جذبی باشد!
اغلب مبارزاتِ آزادیخواهانه‌ی سنتی و غیرعلمی، در راستای اجرای یک سناریو و معرکه از اتاق فکر سلطان صاحبکران که همانا کارگردان است، به کار گرفته می‌شوند بی‌آنکه خود بدانند! در شرایطی که راه هر گونه تغییری از درون متن قانون ممکن نباشد، و وقتی امکان فعالیتهای تشکیلاتی و ابراز عقیده برای مردم مسدود باشد، آنگاه تضمینی نیست که فعالیتهای فردی به ثمر بنشیند یا ننشیند! و تنها راه کسب اعتبار جز از طریق رفتاری گروهی و علمی (که پیشتر در این باره توضیح داده شد که مبتنی بر شناخت عناصر وحدتبخش در زمان و مکان خاص است) مقدور نخواهد شد! وقتی از علم سخن رانده می‌شود، تنها ضرورت باور به زبان مشترک بر اساس حداقل منافع مشترک ملی به موجبِ حق آب و خاک مشترک نیست! بلکه منظور روش احقاق هدف آن نیز هست! که جز با آچمز کردن نظام سلطه، بصورت مسالمت آمیز در یک میدان میلیونی امن که بتواند اکثریت را کنار اقلیت بنشاند ممکن نیست! روش علمی و امن، دارای شعارها و اهداف پارادوکسیکالِ ناممکن نیست و به مشارکت اپوزیسیون تحت سلطه‌ی نظام نظر ندارد! بلکه از ابتدا تا لحظه‌ی پیروزی، پوزیسیون را به خدمتِ حفظ امنیتِ منافع ملی، تحت نظارت ملت، خواهد گرفت! در واقع: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست!
یکی از مراکز فعالیت اپوزیسیون، افراد گردآمده حولِ شاهزاده رضا پهلوی است!
خواب دیدم(و شاید شنیدم) که اکثر گروهکهای آزادیخواه در اپوزیسیون در خود یک یا چند نفوذی مؤثر دارند که وابسته به منابع مالی است! منابعی که منشاء آن نظام است! از نایاک وابسته به ظریف گرفته تا بنیاد علوی( یا بنیاد پهلوی سابق) به ریاست آقای صدر که رئیس دفتر بنیاد در زمان پهلوی بود و اینک نیر سردمدار بنیاد علوی است. پیدا کردن خط نفوذ وابستگان مالی به نظام کار سختی نیست! ایشان با نفوذ دادن شحصی به نام #علیرضا_نادر (هم عضو نایاک و هم فرشگرد) در دفتر شاهزاده #رضا_پهلویمجری و پیامرسانی از سوی سرداران سپاه_امنیتی_اطلاعاتی نظام است، آن هم برای هدف مقدس نجات ایران، تا #باطبی که ظاهرا گروگانی صادراتی و تخریبچی است، توسط #فخرآور که استقلالش مشخص نیست اما در راستای همین پروژه‌های پرتناقض از ماموریت #باطبی رونمایی میکند‌ و به او می‌تازد و در نقش یک افسر تخریبچی و #برانداز تا شاید چه بسا برای روز مبادا به‌عنوان یک سردار ملی در نظامی پس از دوران ولایی به کار گرفته شود! و نیز از این سو مسیح علی‌نژاد که چون بقیه ظاهرا مستقل است و روزگاری از سوی بخشی از اصلاح طلبان هل داده می‌شد، زمینه ساز تحولاتِ قابل کنترل بعدی شود... البته همه خواب است؛ نه انگ! و جز نشانه شناسی برای آنالیز گردوخاک‌های ضد وحدت ملی نیست! مشکل اصلی در این طیف اپوزیسیونهای نوظهور در ادبیات تفرقه آمیز و پارادوکسیکال ایشان است!
خریدن توان این بازیگران از کانالهای مختلف، با سوار شدن بر نیات احتمالا خیرشان، بر اساس یک سناریوی امنیتی، کار را به آنجا میکشاند که اینها بدون اینکه یکدیگر را بشناسند و از نقش یکدیگر در سناریو مطلع باشند، جملگی برای یک اتاق فکر بازی کنند! یعنی در میدانی واقعی بجنگند و یکدیگر را تخریب کنند اما ‌ندانند که خیمه‌شب‌بازِ تمامشان یکی است و هر یک به انگشت یک دست وصلند، اما خود نمی‌دانند که رقیب هم به همان دست واحد وصل است! در یک همراهی تحقیقاتی و خیرخواهانه، این بازی را در #سفر_عشق #کامران_قادری رصد کردم که برخی چگونه معنای این سفر را ربودند و روی آن موج‌سواری کردند! در چنین شرایطی موضوع این نیست که چه کسی مزدور است؛ بلکه موضوع شناخت راه است، و نیز موضوع این است که در فضای ناامن امنیتی، هر حرکت مدنی و هر شهروند چگونه می‌تواند بصورت غیرمستقیم و مستقیم، محملِ اهداف تحمیلی از بیرون گود قرار گیرد! و این وسط حیثیت بسیاری از تماشاچیان و همراهان ساده دل بواسطه‌ی برخی از بازیگردان‌ها و دلالها و واسطه‌ها و ادمین‌ها و کاربران مجازی و واقعی به بازی گرفته میشود و در واقع تمامی همراهان فعال این سفر از ابتدا تا انتها در لیست سیاه نظام سلطه برای روزمباد ثبت میگردد! سواری گرفتن از نیت خیر شخصی مثل #کامران_قادری که هر چند در روش و در تاکتیک میدانی دارای تناقض در اهداف بود، اما با توجه به اینکه او با تکیه بر توان و هشیاری و دید وسیعش، عملا از جان خود مایه گذاشت، اما عملا در راه آن اهداف نیک و مقدس ملی، توسط نااهلان رصد و مورد بهره برداری قرار گرفته شد! و چنین حرکتی در فضای مجازی سمبولی است از سایر فعالیت‌های فراگیر در استیج سیاسی و امنیتی کشور. البته حضور در چنین میادینی تنها برای به چالش کشیدن و تمرین همزیستی مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی ملی و تعدیل اهداف واقع‌بینانه خوب است؛ اما بدیهی است که بدون رعایت مبانی علمی و سازوکار سازمانی امن، جز تنش و پریشانی القائی توسط نظام سلطه، ثمری ندارد! که حتی اگر این تک مضراب‌های صادقانه، با هزار دستِ ناشناس همراه شود، اما در نهایت میتواند عاملی شود برای سرکوب و پریشانی و انحراف از اهداف ملی! و این یعنی القاء شکست و یاس از هر حرکتی. و این یعنی پریشانی و اتلاف توان ملی.
.
راه انداختن جنگ زرگری غیرمستقیم، بین این بازیگرانِ آگاه و ناآگاه، در واقع در راستای تلف کردن توان ملی و درهم شکستن اعتماد و وحدت ملی است! فراموش نکنیم که در دوران #پیشاآزادی و در فضای ناامن مجازی و واقعی، بر نیات خیر و مطالبات آزادیخواهانه‌ی این ملت پریشان، خیلی راحت، می‌توان سلطه داشت! بنابراین وقتی راه از تشکیلات نامطمئن نمی‌گذرد، لابد باید از یک رفتار غیرتشکیلاتی فراگیر براساس به میدان کشیدن دفعتی و ناگهانی یک خواسته‌ی مشترک اما راستین بگذرد!
#
سناریوی_بنفش که پیشتر از آن گفتم، نه تنها در مورد صحنه‌ی صندوق انتخابات، بلکه در مورد هر کارگروهی در دامن نظام سلطه و هرگونه باور و رای و انتخاب در هر زمینه‌ای در جامعه کاربرد دارد! و فرق چندانی هم نمی‌کند که این ارباب مطلقه، جهانی باشد یا بومی. موضوع این است که اربابان به مراتب قدرت و اجرای نقش، یکدیگر را گروگان می‌گیرند، تا ملت‌ها و پیروان را در گروگان خویش داشته باشند! و این زنجیره پاره نخواهد شد جز اینکه اراده ملی با رویکرد صلح با خود و جهان بر اساس حداقل منافع مشترک ملی، مستقر شود! پیشتر در نوشته های قبلی در باب راهکار نجات و نقشه‌ی راه واقع بینانه برای چنین هدفی، از دیدگاه خود یاد کردم! و اما بازنگری به بخشی از سناریوی بنفش:
هِله اِی یارِ دبستانیِ من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو به‌دستِ گزمه‌هاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمه‌هاست
داســتانِ ناخدایِ بی‌کسان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
می‌کند محمود را دشنامِ خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج می‌سازد به حرف و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
گفت سلطان چاکران را: چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ اَمین ... گفت: سلطانا، منم چاره‌یِ کین!
جنگِ میدان را میانِ خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاص‌زن‌هایِ خود ... چند نفر را می‌کنی غوغایِ خود
یک نفر "سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جمله‌یِ یارانِ تو در حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
رأیِ مردم سرشماری می‌کنیم ... جمله‌گی را بنده‌یِ رِی می‌کنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
می‌دهد پرچم به‌دستِ یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
چون نمایش می‌شود آغاز بـــاز ... هر یکی خوانَد خودش را صحنه‌ساز
می‌کند تحریـــک با بُغضِ بَدان ... تا که یاران گُل شوند، هم خارِتان
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما..
در خانه‌ی قمر خانم باید کاری کرد کارستان! مستاجرین باید بدانند که در این ناامنی هویتی و موقعیت اجاره‌ای، مالک اصلی این ملک مشترک خودشانند و اگر متحد شوند، بیش از پیش، سرنوشت مشترکشان بازیچه‌ی قمر خانم و خبرچین‌ها و جیره بگیرانش قرار نخواهد گرفت! البته اگر #اپوزیسیون بخشی از#پوزیسون و یا پیرو تمایلات قمرخانمش نباشند و رخصت دهند! هر چند اخلال و یا عدم رخصتِ ایشان نباید مانع فرصتِ مستاجران برای احقاقِ تملکشان شود!
چون فرمان صادر شده است که در طی 4 ماه تغییرات ساختاری در مناسبات قدرت صورت گیرد! جوری که نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان! باید تا میدان امنی هست، بصورت بنیادی جنبید؛ البته اگر هنوز نفس‌کشی باقی مانده باشد!
خیام ابراهیمی
18
بهمن 1397
#ققنوس


به آقای کاخساز

جناب آقای کاخساز گرامی!
برای اولین بار است که تا این حد به یک دید وسیع ملی برخوردم. همواره تلاشم این بود که بتوانم برای چنین وحدتی راهکاری میدانی و عملیاتی دست یابم. چگونه میتوان با یک ملت در یک منافع مشترک حداقلی دارای مفاهمه بود؟ این را نیافتم جز زبان مشترک حقوقی ملی بر اساس تنها حق مسلم آب و خاک شریکان یک ملک مشاع به نام وطن.
زبانی عمومی که ضروری است که بنای ادبیاتی سیاسی در دوران پیشاآزادی باشد و موجب سوء تفاهم نگردد! زبانی که تمام اقشار ملت آن را درک کرده باشند تا فهمشان ناشی از آن درک مشترک باشد.
دستیابی به چنین ادبیاتی را در کامنت فوق در بخش مرامنامه شرح داده ام.
اینکه به نکاتی جسته گریخته می پردازم. که شاید در متن آمده باشد اما بصورت مجزا و متمرکز بیان میشود. سعی کرده ام، نکاتی را که حضرتعالی در این وقت تنگ بیان کردید را در این نوشته ها از دیدگاه ماهوی و فلسفی به زبان ساده خود بیان کنم.
....
کاری کارستان
پرهیز از ادبیات سلبی و حذفی و پرداختن به ادبیات ایجابی و مشترک.
در شرایط بحرانی فعلی به آنچه در نظر شهروندی بی ارزش است نباید پرداخته شود!
یعنی ادبیات سلبی و تحقیرآمیز و نفرت پراکن کمکی به همدلی ایرانیان برای استرداد اراده ملی نخواهد کرد!
بلکه دقیقا در راستای کش دادن سیاست نظام سلطه است!
باید بر مشترکات تمرکز کرد. مشترکات یعنی زبان مشترک حقوقی ملی بر اساس حق آب و خاک طبیعی و اولیه که بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی اولویت دارد. که بدون اولی دومی مقدور نیست!
اگر به وطن علاقه داریم در این شرایط، به خشونت و تنش و ادبیات تحقیرآمیز آن هم به آنچه بی ارزش میدانیم، نباید دامن بزنیم.
در دوران پیشاآزادی با جیب خالی نمیتوان پزعالی داد و باید بر مشترکات آب و خاک همه را در یک ما جا داد تا بتوان با تصاحب میدانی برای حضور همه، آن منیت و کیش شخصیتی را که با قدرت کاذب، بر ما سلطه دارد را به زیر کشید!
کلا موضوع بر سر روش مبارزه است!
1-
روش سنتی بر اساس جنگ و زاهزنی اقلیت دیوانه ی مسلح، با اکثریت بینوای غیرمسلح.
2-
روش مدرن بر اساس ثبت شدن در منافع مشترک برای گرفتن فرمان در دست اکثریت.
البته 60 سال است که قرار است خلقهای ستمدیده و کارگران جهان، مسلح شوند!
درک ادبیات دوران پیشاآزادی و پساآزادی و مؤدب شدن به آدابش از مهمترین نکاتی است که تمایزی است بین مبارزات سنتی و کهنه و نوین.
با تصاحب میدان بر اساس منافع مشترک آب و خاک همه جزو ما میشوند! با ثبت این ماست که میتوان سلطان را در موقعیت آچمز قرار داد و مناسبات بین ما را تغییر داد و متحول کرد تا بعد از آن به ادبیات پساآزادی از تمایزات ایدئولوژیک سخن گفت.
ادبیات ایدئولوژیک کلونی ماها را متمایز از هم میکند اما بروز آن پیش از استرداد و استقرار آزادی موجب تفرقه به نفع سلطان صاحبکران است!
چون که صد آمد...نود هم نزد ماست
خیام ابراهیمی

رمز پیروزی و استراتژی نجات


رمز پیروزی و استراتژی نجات
ما نمی‌دانیم نقش قدرت پشت صحنه بر کلونی‌ها و تراستهای اقتصادی جهانی که استراتژیستهای بانکداران آن در انگلیس هستند، چیست؟ و رفتار دموکراتیک شهروندان جهان اول و پناهندگان به ایشان، وابسته به کدام هدایتهای ناشی از منابع و منافع میدانی برای امنیت است؟
به کارگیری استراتژی نجات!
الف) در الگوی تحمیلی قدرت سلطه ی تمامیتخواهان دارای تکنولوژی، استعمار نوین در چرخشی تاکتیکی، بنای سلطه از خون دیگر سرزمینهای دارای منابع طبیعی و جهان سوم را از حمله و تصرف با کشتیهای توپدار، به میدان دادن به ایدئولوژی دوقطبی جدال و جنگ بین خودی و غیرخودی (مؤمن و کافر) تغییر داد! این تاکتیک با جهش تکنولوژی غرب، با شکست حکومت ایدئولوژیک سلاطین عثمانی در جهان اسلام آغاز و با تشکیل حکومت ایدئولوژیک اتحادجماهیر شوروی در جهان مسیحیت، جلوه کرد! و با کاشتن حکومت دو منظوره‌ی اسرائیل در خاورمیانه ادامه یافت... تا با ابزار یهودیان دموکرات و با پیچ رگلاژ چنین قدرت تنش آفرینی در منطقه، "نفت" را به عنوان ماده اولیه‌ی چرخش چرخدنده های کارخانه های تولید صنعتی به عنوان قدرت برتر، تصاحب کند!
اما واقعیتی به نام سردمداران دین (مفتی‌ها و ملاها و آخوندها) در منطقه، در لایه‌های توزیعِ قدرت بومی در جوامع اسلامی وجود داشت! اگر آتاتورک در ترکیه توانست پس از حکومت عثمانی در راستای نرمالیسیون شرایط منطقه با تحکم میدان یابد و به سمت و سوی درآمد ناشی از توسعه‌ی توریسم و بسطِ تکنولوژی گام بردارد! اما عنصر نفت در عربستان توانست تنها موجب قدرت گرفتن پیروان وهابیت شود! و قدرت گرفتن عنصر مذهبی در عربستان به معنای آتشبیاری برای آتش به اختیاران بود!
بازی شطرنج صاحبان قدرتِ تکنولوژیک با جهان، بر تشدید دوقطبی کردن خاورمیانه برای تامین سوخت دهکده جهانی با بهره گیری از دو تیغ قیچی اسرائیل و عربستان بود!
اما شاه این معادله را بر هم زد! و بر طبل استقلال از بازی بازیگران شطرنج جهانی کوفت!
پس حرکت بعدی، مبتنی بر خرد کردن قدرتهای متمرکز در منطقه بود!
درگیر شدن اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، و طالبانی کردن آنجا و خرد شدن شوروی... و میدان باز کردن برای نیروهای دوقطبی مؤمن و کافر با انقلاب اسلامی در ایران...
.
ب) موتور تنش و جنگ سرد و گرم.
وقار قدرت مطلقه در حکومت دینی، برای حفظ نظام خود، در جدال مؤمنین با کفار و آنکه دشمن می پندارد بر دو اصل بنیادی استوار است! نه شعار...
1-
تقیه (دروغ مصلحت آمیز) قسم جلاله به قرآن با نیت فریب مردم غیرخودی و دشمن.
2-
شکستن وفای به عهد در جنگ با کفار؛ (با سمبول جنگ حدیبیه، در صدر اسلام) یعنی پیمان دوستی بستن 10 ساله در مدینه برای عدم راهزنی و حفظ امنیت تردد تجار مکه و ... شکستن آن عهد و میثاق پس از دو سال.
این رازِ بنیادیِ مدعیانِ قدرت در "سیاستِ ما عین دیانت ماست" است!
...
ج: موقعیت امروز
روحانی گفت: اگر امریکا توبه کند ما توبه اش را می پذیریم!
پاسخ: هر وقت موسوی و خاتمی و تو و اربابتان از قانون اساسی سلطه ی سلطان صاحبکران با قدرت مطلقه ی ایدئولوژیک بر سرنوشت 80 میلیون رعیت ایرانی قانون عقیم توبه کردید، مطمئن باش که ارباب عالم و قادر مطلقه امریکا و ترامپ هم از استیلای قدرت تکنولوژیک خود بر جهان و رعایای دهکده‌ی جهانی توبه خواهد کرد!
.
د) نتیجه:
باید جهان را از موتور بنیادی تنش، یعنی دوقطبی نفرت آفرین، خودی و غیرخودی و مؤمن و کافر رها کرد!
در مقابل نفرت که در جدالی نابرابر منتهی به اتلاف توان ملی و منابع طبیعی و انسانی خامورمیانه میشود، باید بر تصاحب نرم با عشق و مهرورزی افزود! و این مقدور نیست جز اینکه بر عنصری مشترک بین شهروندان تمام کشورهای منطقه تمرکز کرد! و آن نیست مگر بسط حق طلبی برای احقاقِ حق برابر حق آب و خاک در میهن. و این یعنی استحاله از ایدئولوژی دوقطبی و وحدت چکشی به وحدت خودجوش بر اساس حفظ منافع مشترک آب و خاک تمام شهروندان. این یعنی اولویت حق طبیعی و اولیه و مشترک آب و خاک بر هر حق حصولی و ثانویه از قبیل ایدئولوژی.... که بدون پاسداشت حق اولی، حق دومی مقدور نیست!
به باورم این درست ترین، حرکت در شطرنج جهانی، علیه آتش به اختیاران سلطاین بومی و جهانی است!
اگر آتشبیاران و دلالان و لابی ها و ویژه خواران سنتی در درون و برون حکومتهای منطقه بگذارند!
آیا به این حرکت بالنده و زاینده که منتهی به وفاق ملی خواهد شد، موفق خواهیم شد؟
این پرسشی است که باید از اصلاح طلبان و ویژه خواران قدرتی که دارای کاریزمای مردمی هستند، پرسید!
توپ در میدان ایشان است!
پس باید در زمان پیشاآزادی، اپوزیسیون ضمن اتحاد حولِ این عنصر وحدتبخش از ایدئولوژی تنش آفرین دوری جسته و با تکیه بر ادبیات ناشی از منافع حداقلی مشترک، بر نشان دادن این "توپ" متمرکز شود! تا با مهرورزی و باآغوش باز، میدان قدرت را به نفع حضور تمام ملت با اکثریتی گرد اقلیت، فتح کند! وگرنه وقتی اهرم قدرت در دست ما نیست، تا وقتی که مردم را آلوده و جاهل و گرفتار میان ایدئولوژیهای وابسته به قدرت میدانیم، همواره در بازی شطرنج اربابان جهان ول معطلیم.
که: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.خیام ابراهیمی

اندیشه یا حق


اندیشه یا حق؟نقدی بر نظرات آقای نوری علاء
الویت شهروندان، پیش از بازپسگیری خانه از غاصب، با کدام است؟
چرا بر اندیشه تاکید میشود؟ مسلما تمام مبارزین و فرهیختگان دارای اندیشه هستند!

اکثر مردم در پی مطالبات روبنایی هستند! اما متاسفانه بخش عمده ای از اپوزیسیون میخواهد خوشدلانه نیتخوانی کند و این مطالبات را به مطالبات بنیادی مورد دلخواه خود ترجمه کند!
با این دروغ نمیتوان به جایی رسید! لااقل باید نور را به ریشه بیندازند که بدون تغییرات بنیادی مطالبات روبنایی حتی در صورت مرتفع شدن ثبات و پایداری ندارد! به باورم این به دلیل این است که مبارزین دارایِ بینش ماهوی برای تقویت بنیه‌ی ملی نیستند! آنها هنوز خود را در کسوت سردارانی سوار بر اسب میبینند که مردم باید به ایشان و دم ودستگاه و سازمان و خزب و گروهشان، به عنوان یک ناجی اعتماد کنند!
غافل از اینکه از شعار مرگ و تهییج و واریز مطالبات روبنایی به حساب مطالبات بنیادی، معرفتی زاده نمیشود! و باز این یعنی نیازی به معرفت نیست!
.
متاسفانه دیروز در گفتگوی آقای همایون با آقای نوری علاء، ایشان گفتند که مگر میتوان به مردم امیدوار بود؟ مگر میتوان به اتحادی فراگیر باورمند بود؟ آمدیم کمونیستها حاکم شدند! آمدیم و مردم یک دیکتاتور دیگر را پذیرفتند! ما نمیتوانیم به همراهی مردم امیدوار باشیم. ما تنها باید کلونی خودمان را گرد سکولار دموکراسی داشته باشیم. ما نمیتوانیم به مردمی با هزار اندیشه امیدوار باشیم! در حالی که ایشان غافلند که در چنین زمانی اصلا موضوع اندیشه نیست! موضوع حق مشاع در وطن است! این یعنی ایشان به پتانسیل و قدرت منافع مشترک ملی در دوران پیشاآزادی اصلا نمی اندیشند. و این در حالی است که خانه در دست دشمن است و باید در فکر اتحاد اکثریتی بود!
اما ظاهرا مشکل ایشان اتحاد اکثریتی در دوران پیشاآزادی نیست! ایشان همواره در دوران پساآزادی به سر میبرند! و این جای تاسف دارد که چگونه با چنین رویکردی در دوران پیشاآزادی ایشان با اصرار هر چه تمامتر تنها در دوران پساآزادی قدم میزنند! البته که کسی نگفته از ایدئولوژی خود باید حذر کرد! موضوع بر سر این است که صاحبان اندیشه با هر گرایشی ابتدا به بازپسگیری یک خانه ی مشترک نیازمندند که بدون حضور در آن اصلا هیچیکی از این ایدئولوژیها و نگرشها امکان زیست نخواهند داشت.
بدیهی است که با چنین موانعی با زیباترین شعارها، تنها مانعی خواهیم بود بر سر ایجاد قدرت حداکثری برای آزادی و تصاحبِ خانه‌ای که نه به دار است نه به بار!
.
مسئله خیلی ساده است!
1-
خانه اشغال شده و باید اول آن را پس گرفت!
2-
آنان که امروز بر سر مبلمان دعوی میکنند، یا جزم اندیشند و مسخ در ایدئولوژی، و یا جاهلند! و یا مغرض. به باورم ایشان بدون ثبت شراکت خود در مالکیت این خانه، فردا نمیتوانند درخواست نقشی برای سرنوشت این خانه باشند! این شورا به معنای ثبت نام ایرانی بودن توسط ایرانیانی است که باید در باره ی نقشه ی راه بازپسگیری خانه تصمیم سازی کنند! نه تصمیم راجع به شکل و رنگ و شمایل مبلمان و یا توسعه ی آن در آینده! این کار امروز نیست!
بدیهی است که هر کس که دارای تابعیت ایران است، حق حضور در شورای دوران گذر دارد!
فوقش رای نمی آورد! این هموطنان از چه می‌ترسند؟ اگر همه شریکند، دیگر مانعی باقی نمیماند!
پیش از آزادیِ حضور تمام مردم برای در دست گرفتن سرنوشت، اولین گام مهم، روش رسیدن به بستر آزادی بر اساس یک فراخوان فراگیر توسط بخشی از برگزیدگان تمام اقشار مردم که دارای کاریزما هستند، است!
تمرکز بر شناخت راه مهم است، نه چهره‌ها و ایدئولوژیها. مگر اینکه به دلیل کاریزمای نامتعادل در شورا، به مکانیسم تصمیم سازی برای اتخاذ روش بازپسگیری خانه و استقرار اراده ملی، شک داشته باشند که چون ترکیب شورا منطقی نیست لذا ممکن است شریک روشهای غلط شوند!
به همین دلیل برای پیشگیری از این ترس نامتوازن بودن نیروها، تضمین مکانیسم تصمیم سازی با خوانش مرامنامه ای برای مشترکات، و امضاء آن مهم است! که به باورم کسی نمیتواند مخالف روح کلی آن باشد!
آیا یک جنایتکار شریک خاک مشترک هست یا نه؟
بنابراین به باورم حتی یک جنایتکار هم باید بتواند در نظام آینده حضور یابد!...البته پس از گام اول استقرار آزادی، پس از تصویب قانون اساسی... پس از تعیین قوای سه گانه... رفتار ایشان قابل پی گیری است!
چه نیازی است که از امروز راه بر ایشان بسته شود چون جنایتکارند!
مگر میتوان حق آب و خاک مشترک و تابعیت کسی را به دلیل رفتار بد و خوب و یا بر خلاف سلایق ما حذف کرد؟!
بسیار بدیهی است که برای بازپسگیری خانه‌ی غصبی، اولویت با حق شهروندی است نه اندیشه.
https://www.facebook.com/Mehestan/posts/2135570716509165?__tn__=-R

مبارزات سنتی و علمی


فرق بین "مبارزات چارواداری و سنتی" و " مبارزات مدرن و علمی"
نگاهی به روش مبارزه‌ی ناآگاهان ساده دل، و موش‌ها و مزدوران و دزدانِ اعتماد ملی.
=========
پاسخ به هموطنی که میگفت: چرا با ادبیات مخالفگوی خشن، تضادهای بین طبقات جامعه و ملت را عمده نمی‌کنی تا در آب گل آلود، بتوان هزینه های نظام سلطه را بالا برد؟ جدای از تمایز بین روش مبارزه مسلحانه به عنوان استراژی یا تاکتیک که مبتنی بر اصل بنیادی و تضاد طبقاتی است، با ضرورت وحدت شریکان خاک مشترک برای استقرار آزادی به عنوان خشت بنیادی گردهمایی ملی به ایشان عرض کردم: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد! بحثهای ایدئولوژیک در زمان پیشاآزادی که آزادی نه به بار است و نه به دار، ضد وحدت ملی است در واقع نارنجکی است میان نارنج شعار زیبای استقلال و آزادی! این وظیفه ی نفوذیان میان اپوزیسیون است که با سخنان ناموقع آب را گل آلود میکنند تا صاحبان اسلحه و پول و قدرت میان مردم بینوای غیرمسلح و ناتوان، ماهی خود را بگیرند! چنین رویکردی شعور سیاسی می طلبد، که چه حرفی را کجا بزنیم و شعارها سلبی و حذفی باشد برای ایجاد جرقه و تنش و تفرقه و زد و خورد و زورگیری، و یا ایجابی و جذبی باشد برای وفاق و وحدت ملی! هیچ چریک مبارزی وقتی میخواهد از دیوار بانک برای مصادره ی انقلابی بالا برود، پیش از دزدی و بالای دیوار در نیمه شب، شعار مرگ بر سرمایه دار نمی‌دهد! مگر اینکه بخواهد رفقای خود را قربانی کند! مبارزات پارادوکسیکال و متناقض یعنی بنایت بر رفتارت برای ابراز خواسته مسالمت‌آمیز باشد، اما شعار و رفتارت با فحش و خشونت کلامی کار را به مقابله و زدو خورد بکشاند. این یعنی تو بر خلاف شعارت در پی مسالمت نیستی! یکی از این شعارها: #براندازی_مسالمت_آمیز_فرقه_تبهکار است! و یا تشویق مردم به ساختن کوکتل مولوتوف!
بالارفتن از دیوار ملت خیانتی است که تاریخ آن را جبران خواهد کرد! و برایش فرقی نمیکند طرف جاهلی عامی باشد که خیال میکند دارد مبارزه میکند، و یا هوشمند باشد که بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، و یا سربازی آتش به اختیار و مؤمن‌تر از پاپ و کاسه ی داغ تر از آش باشد در جنگ با دشمنی که ملت است!
... اما پاسخ:
با درود!
الف) کسی که متوجه نباشد که از درون متن قانون اساسی و با اعتماد به نظام میتواند در وضع مملکت اصلاحی به نفع مردم و توده ها بکند، دارای یکی از این موقعیتهاست:
1- نادان است و درکی از مناسبات قدرت حقوقی در قانون ندارد!
2-خود را برای شریک شدن با دزد و سربریدن منافع ملی به جهل‌العارفین زده است تا برای موقعیت شریکان خود مهلت بخرد! از این ستون تا ستون بعدی...
3- مزدور و جیره بگیری است که حیاتش وابسته به آن است
4- گروگان است (یعنی امنیت خودش و خانواده اش مورد تهدید قرار گرفته و در خطر است)!
5- باورمند است که در مبارزه با دشمن غیرخودی هدف وسیله را توجیه میکند!
نتیجه: بنابراین باید از نظر به شخصیتهای مجازی و واقعی پرهیز کرد و تنها به عقاید و اظهاراتشان دقت کرد و آن را فهمید و به نقد کشید. این مهمترین نوع مبارزه ی آزادیخواهان با منطقی است که میتواند هوشمندانه به عوامفریبی متوسل شود و یا صادقانه و یا احمقانه موجب گمراهی شود!
ب) بالا بردن هزینه ی نظام توتالیتر و زورگیر، توسط توسط مخالفین:
ابراز مخالفت و شکل آن وابسته به ایدئولوژی، و روش مبارزه، و نقشه ی راه و نهایتا وابسته به یک سپهر عقیدتی برای مبارزه‌ای بنیادی است؛ نه سطحی! مبارزه میتواند انفرادی و پراکنده، و یا گروهی باشد! مبارزه میتواند تنها انتقادی به شکل تند و سخت، و یا نرم و بصورت روبنایی باشد! و نیز میتواند به شکل سخت و یا نرم بصورت بنیادی باشد!
شکل ابراز مخالفت باید دارای منطق در زمان و مکان و در موقعیت شخصیت حقیقی و حقوقی باشد! بدیهی است که صرف ابراز مخالفت علنی و انقلابی، به معنای مبارزه ای منطقی نیست!
گاهی یک مخالفت تند در یک موقعیت حساس، میتواند مبارزات را به تعویق اندازد!
نمونه ی آن کاری که موسوی در سال 88 کرد!
به باورم او میتوانست تهدید را به فرصت تبدیل کند!
اما با ناشیگری دو بهانه به دست نظام داد برای سرکوب ملت پراکنده و غیرتشکیلاتی در کوچه پس کوچه ها ی غربت در داخل وطن، برای آسیبهای جدی و سرخوردگی و انزوا تا حدود 9 سال.
در نظر بگیرید اگر او در فضای عمومی اتهام نمیزد! و اگر مردم را به نماز جمعه (که دارای مجوز حضور است میکشاند) و اگر توسط دلدادگان میلیونی خود در یک بستر امن، متقاضی تغییر قانون اساسی میشد و بر روی خواست اکثریتی ایشان در کنار اقلیت مشروع اشاره میکرد و اعتبار قانون اساسی را از سکه می انداخت و برای اکثریت مقبولیت و اعتبار میخرید و اکثریت را به بست نشستن تا حصول نتیجه برای تغییر قانون اساسی میکشاند! و ضمنا بصورت قانونی شکایت میکرد و تهمت نمیزد! و به شکل بررسی قانونی اعتراض میکرد( حتی اگر به نتیجه نمیرسید... و آنگاه نتایج را به همان محل امن در نماز جمعه میکشاند) آنوقت ایشان یا باید نماز جمعه ها را تعطیل میکردند و یا اعتبار و مقبولیت اکثریت مردم را در تمام شهرستانها بصورت پیوسته و عینی در مقابل چشم دوربینها و جهان می پذیرفتند! و در واقع یک مانور اکثریتی در کنار اقلی مشروع میدادند و بدینگونه مشروعیت اقلیت را از سکه می انداخت!
چرا که تمام شعار رهبر نظام از برگزاری انتخابات گرفتن بیعت اکثریتی در صندوقهای رای بود!
حال آنکه 88 ثابت کرد که صندوق سوراخ با قانونمداران ملتزم به حکم حکومتی و مصلحت نظام قابل اطمینان نیست! اما موسوی همین را هم کتمان کرد و در 92 و 96 دوبار تف سربالا شد و برای نظام بیعت اکثریتی خرید! ( هر چند همین آمار هم قابل اعتماد نیست) اما موضوع این است که رهبری مدام شعار اعتبار مردمی با بیعت اکثریتی و امید به قانون اساسی میداد که قانون اساسی هم تمام قدرت مطلقه را به یکی صاحب مصحلت نظام داده است که میتواند سرنوشت ملتی را برای جنگ یا صلح تا دیار قدس تنها خودش بنویسد!
موسوی و خاتمی بزرگترین خیانت را به مردم کردند! خیانت ایشان بیعت گرفتن از مردم و زخمی کردن ایشان و به خحفت کشاندن ایشان و منحرف کردن یک ملت بود!
3- حال موضوع این است که با چنین نظامی و با وجود چنین پرچمداران اصلاح طلب جاهل و یا خیانتکار و فریبکاری چگونه باید برخورد کرد؟
به باورم باید همان کاری را که موسوی نکرد را امروز اجرایی کرد!
چون: در استراتژی تغییر قانون اساسی برای استقرار اراده ملی: شما باید دارای نقشه ی راه باشید!
باید دارای ادبیات مبتنی بر همان استراتژی و نقشه ی راه باشد!
شما برای استرداد اراده ملی و استقرار آن دو راه دارید:
1- روش سخت: انقلاب خونین( که باید هم به مؤثر بودنش اعتماد داشته و هم ملزومات آن را داشته باشید)
2- روش نرم و اقتاعی و مسالمت آمیز: که باید کار را به جایی بکشانید که سلطه طلبان آچمز شوند بدون اینکه قطره ای خون بر زمین بریزد!
این به معنای مشارکت با نظام در متن قانون اساسی نیست! این به معنای ذوب کردن اقلیت در اکثریت با روشهای میدانی و به طریق نرم است!
فراموش نکنیم که آتش به اختیاران تمام تلاششان را میکنند که مثل ماجرای 88 تا کار را به اعمال خشونت بکشانند! در حالی که برای ایرانی آباد و امن ما به اقناع ملی و وحدتی که از برادر کشی در آن خبری نداشته باشد داریم. ما باید کار را به جایی بکشانیم که همه در یک میدان میلیونی امن آجمز شوند! بنشینند و برنخیزند! اما نه با فحش و دریدگی و شعار حذف و انقلاب خونین... بلکه با اچمز کردن اقلیت در آغوش اکثریت و نشستن و برنخاستن تا تغییر قانون اساسی و یا تجدید رفراندوم آری یا نه تحت نظارت ملی (نظارت ملی نه میلی). فراموش نکنیم که نظارت ملی میتواند در صورت احقاق از نهادهای بین المللی هم یاری بگیرد! اما شعار آن در امروز سنگرسازی میکند! سنگرسازی یعنی نظام جبهه ای میگیرد که کار را به آتش و خونریزی بکشاند!
اصطلاح جنگ یا صلح در واقع در راستای این نقشه ی راه است! نه اینکه شما با دشمنت شریک شوید. موضوع شکل اجرای روشی است که امکان هر گونه تنش و خونریزی را از روشهای میدانی به شکل مسالمت آمیز در آینده کم کند!
بگذریم از اینکه ادبیات داخل و خارج کشور با هم فرق میکند! و کسی نمیتواند از مکان امن به دیگری در میان معرکه فرمان دهد و یا توقع داشته باشد که لنگش کن!
وگرنه هر گونه رفتار هیجانی و بازاری راحت ترین کار است! چیزی در حد همین دعواهای چاله میدانی که نهایتا کار را به پاسگاه و زخمی تاریخی میکشاند! ادبیات مخالفت در دوران مدرن نباید از الگوهای سنتی استفاده کند! اما متاسفانه در فقدان مبارزه و رفتار تشکیلاتی ما دارای استانداردی فراگیر نیستیم. حتی برخی از نفوذیان در اپوزیسیون عملا با فحش و به بن بست کشیدن مبارزات، در نبردی نابرابر بین سلطان مسلح و ملت بینوا، آتشبیار آتش به اختیارانند! چون جایشان گرم است و اصلا به اقناع فراگیر ملی نیازمند نیستند!
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من!


Image may contain: night and text

خانه اشغالی


مسئله خیلی ساده است!
1- خانه اشغال شده و باید اول آن را پس گرفت!
2- آنان که امروز بر سر مبلمان دعوی میکنند، یا جزم اندیشند و مسخ در ایدئولوژی، و یا جاهلند! و یا مغرض. به باورم ایشان بدون ثبت شراکت خود در مالکیت این خانه، فردا نمیتوانند درخواست نقشی برای سرنوشت این خانه باشند! این شورا به معنای ثبت نام ایرانی بودن توسط ایرانیانی است که باید در باره ی نقشه ی راه بازپسگیری خانه تصمیم سازی کنند! نه تصمیم راجع به شکل و رنگ و شمایل مبلمان و یا توسعه ی آن در آینده! این کار امروز نیست!
بدیهی است که هر کس که دارای تابعیت ایران است، حق حضور در شورای دوران گذر دارد!
فوقش رای نمی آورد! این هموطنان از چه می‌ترسند؟ اگر همه شریکند، دیگر مانعی باقی نمیماند!
پیش از آزادیِ حضور تمام مردم برای در دست گرفتن سرنوشت، اولین گام مهم، روش رسیدن به بستر آزادی بر اساس یک فراخوان فراگیر توسط بخشی از برگزیدگان تمام اقشار مردم که دارای کاریزما هستند، است!
تمرکز بر شناخت راه مهم است، نه چهره‌ها و ایدئولوژیها. مگر اینکه به دلیل کاریزمای نامتعادل در شورا، به مکانیسم تصمیم سازی برای اتخاذ روش بازپسگیری خانه و استقرار اراده ملی، شک داشته باشند که چون ترکیب شورا منطقی نیست لذا ممکن است شریک روشهای غلط شوند!
به همین دلیل برای پیشگیری از این ترس نامتوازن بودن نیروها، تضمین مکانیسم تصمیم سازی با خوانش مرامنامه ای برای مشترکات، و امضاء آن مهم است! که به باورم کسی نمیتواند مخالف روح کلی آن باشد!
آیا یک جنایتکار شریک خاک مشترک هست یا نه؟
بنابراین به باورم حتی یک جنایتکار هم باید بتواند در نظام آینده حضور یابد!...البته پس از گام اول استقرار آزادی، پس از تصویب قانون اساسی... پس از تعیین قوای سه گانه... رفتار ایشان قابل پی گیری است!
چه نیازی است که از امروز راه بر ایشان بسته شود چون جنایتکارند!
مگر میتوان حق آب و خاک مشترک و تابعیت کسی را به دلیل رفتار بد و خوب و یا بر خلاف سلایق ما حذف کرد؟!


No photo description available.

پشت پرده داد و ستد و گروگانگیری بین امریکا و ایران

پشتِ‌پرده‌ "داد و ستد" گروگانگیرانه بین #امریکا و #ایران
ملتی گروگانِ قانونِ اساسی ارباب بومی و ارباب بومی گروگانِ اربابانِ جهانی و ملتی گروگان اربابان جهانی...این است حکایت استعمار نوینی که دیگر به روش سنتی و با کشتی‌های توپدار، مستعمره‌ها را تصرف نمی‌کند!
دعوت نظام از نماینده امریکا پیش از فتح سفارت در سال 58 در تهران برای اتمام حجت بود! و اینک شاهد دعوتِ #پمپئو از #مسیح_علی‌نژاد در کاخ سفید امریکا هستیم.
بی ربط یا با ربط، دیدار دیروز "مسیح علی‌نژاد" با "پمپئو" مرا به‌یاد دیدار نماینده امریکا با مسئولین ایران در آبان 58 در تهران، درست 9 روز پیش از گروگانگیری می‌اندازد!
وقتی در4 آبان سال 58، با تهمیداتی از پیش اندیشیده در اتاق فکر (روسی-ساواکی)، 9 روز پیش از بالارفتن قهرمانانه از دیوار سفارت امریکا (به روش‌های راهزنان عصر حجری و غیردیپلماتیک)، توسط دانشجویان عصرحجری متخصص در پرش از ارتفاع موانع عقلانی و پیروخط امامی، و در نماز جمعه تهران، "هنری پرکت (مسئول امور ایران در وزارت امور خارجه امریکا) به دعوت آیت الله منتظری پشت سر حضرت امید امت و امام، با حرکاتی آکروباتیک نماز می‌خواند و در انتها به ریش همه می‌خندد!
دور از جانِ مسیح علی‌نژاد، بعید میدانم روزگاری او به ریش ملت آگاه و همیشه در غفلت ایران بخندد!
اما سزاست که به رکوع کامل و سجود شکسته بسته‌ و در حسن ختام لبخند تمسخرآمیز اعضاء این تیم امریکایی، که پشت سرِ "نشانه‌ی خدا منتظری" نماز جماعت اقامه کردند و 9 روز بعد به گروگان گرفته شدند، خوب دقت کنیم.
پس از 40 سال گروگانگیری ملت ایران در دام تحریم، توسط اربابان جهانی و تیم انگلیسی امریکایی روسی یهودی، با دان‌پاشی و تمهیدات لابی‌ها و در افتادن اربابان بومی در دامچاله‌ها؛ دیگر خوب باید معنای سخنان سردار اقتصاد مقاومتی و اقتصاد گروگانگیری، یعنی محسن رضایی را دریابیم که گفت: در دامِ تحریم‌های 40 ساله‌ی زنجیره‌ای، ما به نفت نیاز نداریم! درآمد گروگانگیری و گروگانفروشی از نفت برای ما بیشتر است! چون حضور گروگانگیری چون ما را تضمین می‌کند! و قانون اساسی به‌عنوان تئوری سلطه‌ی یک قدرت مطلقه بر ملتی میلیونی، با حصر اراده ملی و عقیم کردن نظارت ملی بر سرنوشت خویش، در نقشِ همان نارنجکی است که 40 سال پیش، ارباب جهانی در نارنجِ خوشرنگ‌وبو و پوکِ استقلال و آزادی ملت ایران در غیاب نظارت ملی و غفلت اراده ملی، کارگذاری کرد و ملتی را در دامن و در گروگان یک ارباب بومی، به گروگان گرفت!
خیام ابراهیمی
16
بهمن 1397
چهارمین روز از دهه‌ی گروگانگیری ملت ایران
پ.ن:
1) لینک ماجرا (به حرکات نیم‌خیز خاخام یهودی و نمایندگان امریکا هنگام رکوع و سجود خیره شوید):
http://www.bbc.com/…/ir…/2014/11/141103_u01-montazeri-precht
2) شرح ماجرای اقامه نماز نمایندگان امریکا در نماز جمعه ی تهران، در پیام پیوست.
3) نظر دوستان را به ویدئوی #کنفرانس_تهران در بخش پیام‌ها جلب می‌کنم!

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...