Thursday, April 4, 2019

مبارزات سنتی و علمی


فرق بین "مبارزات چارواداری و سنتی" و " مبارزات مدرن و علمی"
نگاهی به روش مبارزه‌ی ناآگاهان ساده دل، و موش‌ها و مزدوران و دزدانِ اعتماد ملی.
=========
پاسخ به هموطنی که میگفت: چرا با ادبیات مخالفگوی خشن، تضادهای بین طبقات جامعه و ملت را عمده نمی‌کنی تا در آب گل آلود، بتوان هزینه های نظام سلطه را بالا برد؟ جدای از تمایز بین روش مبارزه مسلحانه به عنوان استراژی یا تاکتیک که مبتنی بر اصل بنیادی و تضاد طبقاتی است، با ضرورت وحدت شریکان خاک مشترک برای استقرار آزادی به عنوان خشت بنیادی گردهمایی ملی به ایشان عرض کردم: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد! بحثهای ایدئولوژیک در زمان پیشاآزادی که آزادی نه به بار است و نه به دار، ضد وحدت ملی است در واقع نارنجکی است میان نارنج شعار زیبای استقلال و آزادی! این وظیفه ی نفوذیان میان اپوزیسیون است که با سخنان ناموقع آب را گل آلود میکنند تا صاحبان اسلحه و پول و قدرت میان مردم بینوای غیرمسلح و ناتوان، ماهی خود را بگیرند! چنین رویکردی شعور سیاسی می طلبد، که چه حرفی را کجا بزنیم و شعارها سلبی و حذفی باشد برای ایجاد جرقه و تنش و تفرقه و زد و خورد و زورگیری، و یا ایجابی و جذبی باشد برای وفاق و وحدت ملی! هیچ چریک مبارزی وقتی میخواهد از دیوار بانک برای مصادره ی انقلابی بالا برود، پیش از دزدی و بالای دیوار در نیمه شب، شعار مرگ بر سرمایه دار نمی‌دهد! مگر اینکه بخواهد رفقای خود را قربانی کند! مبارزات پارادوکسیکال و متناقض یعنی بنایت بر رفتارت برای ابراز خواسته مسالمت‌آمیز باشد، اما شعار و رفتارت با فحش و خشونت کلامی کار را به مقابله و زدو خورد بکشاند. این یعنی تو بر خلاف شعارت در پی مسالمت نیستی! یکی از این شعارها: #براندازی_مسالمت_آمیز_فرقه_تبهکار است! و یا تشویق مردم به ساختن کوکتل مولوتوف!
بالارفتن از دیوار ملت خیانتی است که تاریخ آن را جبران خواهد کرد! و برایش فرقی نمیکند طرف جاهلی عامی باشد که خیال میکند دارد مبارزه میکند، و یا هوشمند باشد که بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، و یا سربازی آتش به اختیار و مؤمن‌تر از پاپ و کاسه ی داغ تر از آش باشد در جنگ با دشمنی که ملت است!
... اما پاسخ:
با درود!
الف) کسی که متوجه نباشد که از درون متن قانون اساسی و با اعتماد به نظام میتواند در وضع مملکت اصلاحی به نفع مردم و توده ها بکند، دارای یکی از این موقعیتهاست:
1- نادان است و درکی از مناسبات قدرت حقوقی در قانون ندارد!
2-خود را برای شریک شدن با دزد و سربریدن منافع ملی به جهل‌العارفین زده است تا برای موقعیت شریکان خود مهلت بخرد! از این ستون تا ستون بعدی...
3- مزدور و جیره بگیری است که حیاتش وابسته به آن است
4- گروگان است (یعنی امنیت خودش و خانواده اش مورد تهدید قرار گرفته و در خطر است)!
5- باورمند است که در مبارزه با دشمن غیرخودی هدف وسیله را توجیه میکند!
نتیجه: بنابراین باید از نظر به شخصیتهای مجازی و واقعی پرهیز کرد و تنها به عقاید و اظهاراتشان دقت کرد و آن را فهمید و به نقد کشید. این مهمترین نوع مبارزه ی آزادیخواهان با منطقی است که میتواند هوشمندانه به عوامفریبی متوسل شود و یا صادقانه و یا احمقانه موجب گمراهی شود!
ب) بالا بردن هزینه ی نظام توتالیتر و زورگیر، توسط توسط مخالفین:
ابراز مخالفت و شکل آن وابسته به ایدئولوژی، و روش مبارزه، و نقشه ی راه و نهایتا وابسته به یک سپهر عقیدتی برای مبارزه‌ای بنیادی است؛ نه سطحی! مبارزه میتواند انفرادی و پراکنده، و یا گروهی باشد! مبارزه میتواند تنها انتقادی به شکل تند و سخت، و یا نرم و بصورت روبنایی باشد! و نیز میتواند به شکل سخت و یا نرم بصورت بنیادی باشد!
شکل ابراز مخالفت باید دارای منطق در زمان و مکان و در موقعیت شخصیت حقیقی و حقوقی باشد! بدیهی است که صرف ابراز مخالفت علنی و انقلابی، به معنای مبارزه ای منطقی نیست!
گاهی یک مخالفت تند در یک موقعیت حساس، میتواند مبارزات را به تعویق اندازد!
نمونه ی آن کاری که موسوی در سال 88 کرد!
به باورم او میتوانست تهدید را به فرصت تبدیل کند!
اما با ناشیگری دو بهانه به دست نظام داد برای سرکوب ملت پراکنده و غیرتشکیلاتی در کوچه پس کوچه ها ی غربت در داخل وطن، برای آسیبهای جدی و سرخوردگی و انزوا تا حدود 9 سال.
در نظر بگیرید اگر او در فضای عمومی اتهام نمیزد! و اگر مردم را به نماز جمعه (که دارای مجوز حضور است میکشاند) و اگر توسط دلدادگان میلیونی خود در یک بستر امن، متقاضی تغییر قانون اساسی میشد و بر روی خواست اکثریتی ایشان در کنار اقلیت مشروع اشاره میکرد و اعتبار قانون اساسی را از سکه می انداخت و برای اکثریت مقبولیت و اعتبار میخرید و اکثریت را به بست نشستن تا حصول نتیجه برای تغییر قانون اساسی میکشاند! و ضمنا بصورت قانونی شکایت میکرد و تهمت نمیزد! و به شکل بررسی قانونی اعتراض میکرد( حتی اگر به نتیجه نمیرسید... و آنگاه نتایج را به همان محل امن در نماز جمعه میکشاند) آنوقت ایشان یا باید نماز جمعه ها را تعطیل میکردند و یا اعتبار و مقبولیت اکثریت مردم را در تمام شهرستانها بصورت پیوسته و عینی در مقابل چشم دوربینها و جهان می پذیرفتند! و در واقع یک مانور اکثریتی در کنار اقلی مشروع میدادند و بدینگونه مشروعیت اقلیت را از سکه می انداخت!
چرا که تمام شعار رهبر نظام از برگزاری انتخابات گرفتن بیعت اکثریتی در صندوقهای رای بود!
حال آنکه 88 ثابت کرد که صندوق سوراخ با قانونمداران ملتزم به حکم حکومتی و مصلحت نظام قابل اطمینان نیست! اما موسوی همین را هم کتمان کرد و در 92 و 96 دوبار تف سربالا شد و برای نظام بیعت اکثریتی خرید! ( هر چند همین آمار هم قابل اعتماد نیست) اما موضوع این است که رهبری مدام شعار اعتبار مردمی با بیعت اکثریتی و امید به قانون اساسی میداد که قانون اساسی هم تمام قدرت مطلقه را به یکی صاحب مصحلت نظام داده است که میتواند سرنوشت ملتی را برای جنگ یا صلح تا دیار قدس تنها خودش بنویسد!
موسوی و خاتمی بزرگترین خیانت را به مردم کردند! خیانت ایشان بیعت گرفتن از مردم و زخمی کردن ایشان و به خحفت کشاندن ایشان و منحرف کردن یک ملت بود!
3- حال موضوع این است که با چنین نظامی و با وجود چنین پرچمداران اصلاح طلب جاهل و یا خیانتکار و فریبکاری چگونه باید برخورد کرد؟
به باورم باید همان کاری را که موسوی نکرد را امروز اجرایی کرد!
چون: در استراتژی تغییر قانون اساسی برای استقرار اراده ملی: شما باید دارای نقشه ی راه باشید!
باید دارای ادبیات مبتنی بر همان استراتژی و نقشه ی راه باشد!
شما برای استرداد اراده ملی و استقرار آن دو راه دارید:
1- روش سخت: انقلاب خونین( که باید هم به مؤثر بودنش اعتماد داشته و هم ملزومات آن را داشته باشید)
2- روش نرم و اقتاعی و مسالمت آمیز: که باید کار را به جایی بکشانید که سلطه طلبان آچمز شوند بدون اینکه قطره ای خون بر زمین بریزد!
این به معنای مشارکت با نظام در متن قانون اساسی نیست! این به معنای ذوب کردن اقلیت در اکثریت با روشهای میدانی و به طریق نرم است!
فراموش نکنیم که آتش به اختیاران تمام تلاششان را میکنند که مثل ماجرای 88 تا کار را به اعمال خشونت بکشانند! در حالی که برای ایرانی آباد و امن ما به اقناع ملی و وحدتی که از برادر کشی در آن خبری نداشته باشد داریم. ما باید کار را به جایی بکشانیم که همه در یک میدان میلیونی امن آجمز شوند! بنشینند و برنخیزند! اما نه با فحش و دریدگی و شعار حذف و انقلاب خونین... بلکه با اچمز کردن اقلیت در آغوش اکثریت و نشستن و برنخاستن تا تغییر قانون اساسی و یا تجدید رفراندوم آری یا نه تحت نظارت ملی (نظارت ملی نه میلی). فراموش نکنیم که نظارت ملی میتواند در صورت احقاق از نهادهای بین المللی هم یاری بگیرد! اما شعار آن در امروز سنگرسازی میکند! سنگرسازی یعنی نظام جبهه ای میگیرد که کار را به آتش و خونریزی بکشاند!
اصطلاح جنگ یا صلح در واقع در راستای این نقشه ی راه است! نه اینکه شما با دشمنت شریک شوید. موضوع شکل اجرای روشی است که امکان هر گونه تنش و خونریزی را از روشهای میدانی به شکل مسالمت آمیز در آینده کم کند!
بگذریم از اینکه ادبیات داخل و خارج کشور با هم فرق میکند! و کسی نمیتواند از مکان امن به دیگری در میان معرکه فرمان دهد و یا توقع داشته باشد که لنگش کن!
وگرنه هر گونه رفتار هیجانی و بازاری راحت ترین کار است! چیزی در حد همین دعواهای چاله میدانی که نهایتا کار را به پاسگاه و زخمی تاریخی میکشاند! ادبیات مخالفت در دوران مدرن نباید از الگوهای سنتی استفاده کند! اما متاسفانه در فقدان مبارزه و رفتار تشکیلاتی ما دارای استانداردی فراگیر نیستیم. حتی برخی از نفوذیان در اپوزیسیون عملا با فحش و به بن بست کشیدن مبارزات، در نبردی نابرابر بین سلطان مسلح و ملت بینوا، آتشبیار آتش به اختیارانند! چون جایشان گرم است و اصلا به اقناع فراگیر ملی نیازمند نیستند!
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من!


Image may contain: night and text

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...