Thursday, March 12, 2020

غمباد در حکومت نظامی ژله‌ای

تاکتیکِ جنگ جهانی ولَرم و حکومت نظامی ژله‌ای
میانِ دوغ و دوشاب مدنی، در کوچه باغ‌های عدنی


گلوله‌ای که در گلویت گیر کرده، از #کرونا نیست! عفونتِ #غمباد است!
غمباد گرفته‌اند کرم‌های طعمه در قلابِ ماهیگیرِ مُردنی!
ماهی بگیر میانِ آبِ گل‌آلودِ 100گیگابایت اینترنت رایگان و در خانه بنشین! پس از تیغ‌زدنی!
در آغاز فصلی سرد به خیابان مهر و آبان نیا! اینترنت قطع می‌شود و برگریزان می‌شوی!
در قرنطینه‌ی تالاب بهمنی تا مردابِ اسفند و گندابِ فروردین بمان! تا مانورِ خردادی که ماندنی است!
در انقلاب فصل‌ها، "خواب زمستانی نیلوفران" در رگِ بهاران می دود و هر چه روئیدنی است!
موریانه و باروت ببر به دخمه‌ی اذهان مشوشِ سلول‌های بی نان و آب و بمباران کن گلبول‌های سپید را! ویروس خریدنی است!
که "نفت" باجِ مرگ و زندگی، با تهدید و تطمیعِ موش‌های لندنی است!
به مؤمنِ کفتربازِ طوسی گفت #روحانی خاکباز، به خنده و ناز، در شامِ یکشنبه، زیر کرسی‌های آزادپریشی، با ظفرخند
که خوابش برده بود تشنه در صبح جمعه‌های انتظار، تا سرابِ عصرِ شنبه‌های نیامده‌یِ تاخت‌وتازِ جنازه‌ساز:
"
سمپاشی می‌کنند آیا مشرکان، ضریح معجزه را از ترسِ تصرفِ شیطانِ #کرونا، در امامزاده #فریدون دربند؟!"
متولّیِ بتخانه اما گفت به خیمه‌شب‌باز با اشارتی به پوزه‌بند:
با توکل زانـوی اُشترِ صدقات شفابخش را خیلی سفت ببند!
ای دراکولای عقب‌‍مانده از وقت و ساعتِ #قرنطینه‌، ای سید خندانِ پشت کوهی، ای آزمند!
که کسری بودجه‌ی خون‌بهای در جام زهر و این سم کشنده‌ی بر جام دهر، از وجوهِ صدقاتِ است گویا.... دروازه‌ی سرسبزِ باغِ آن فکِ فابریکِ باز را اندکی ببند!
ای راهزنِ غوغایِ حقوقِ شهروندی و تشنه‌ی خونِ هر شهروند!
در کدام دخمه لال مرده‌‌ای اینک ای امیرکبیر زمان، ای پرفسور کریمخان زند؟
که جنگ جهانی آزمایشگاهی است این؟ یا تمرینِ خفت‌گیری مردمسالارانِ بدنی؟
گیر کرده‌ایم درون دخمه و گروگانیم به دست دیو اعظم دیوانه‌ها
نجات دهنده در گور خفته و هنور خبری نیست از سوار اسبِ سپید و ناجی افسانه‌ها
بی نظارت انسانی بر قانونِ سرنوشت عمومی چه کنیم و چه بدانیم؟ ای ناخدا!
حکومت نظامی ژله‌ای است آیا این؟ یا حکم حکومتی اجنه است از پایین و از بالا؟!
کاین کرونای وحشی و کین شیطانی جنیان بینِ محمود و ابراهیم و حسن و اکبر و اصغرش تا خروسِ جوادجانِ لاری از قوم یاجوج و ماجوج
انگار که در جنگ بین علمای علم لدنی و دانشمندانِ علم مدنی
اسپره داده به دستِ آتشبیاران و آتش به اختیاران و خودسرانِ باغ وحش عدنی
سه تا پیف می‌کند در ولایت موش‌ها با دعا و سلام!
دو تا هم پاف می‌کند یکی در میان، توی ایالت گربه‌ها... و ختم کلام!
چه بدانیم حکایت این هزار داستان چیست؟!
بهنود بزرگ گفت: ما بی سندزاده‌گانیم و سندها در دست غول چراغ جادوست!
حرفه‌ای اگر عمل کنیم، همواره باید از میانِ راست و دروغ و دوغ و دوشاب اخبارِ حضرتشان، سکه‌ای از خون مردمِ منترِ لوطی را به رگِ غیرتِ عنتر بزنیم!
ما بی‌سندزاده‌گانیم و از کش‌آمدن توهم بینِ خیالِ قرص ماه در خیمه‌ی شب و حسرتِ قرصِ نانی بر سفره‌ی روز، حسابی غمباد گرفته‌ایم و شما روی جنازه‌های قانونا عقیم، از شنبه تا جمعه، می‌رقصید؟!
چه بدانیم؟!
ما شرعا بی‌سند زاده‌گانیم!
#بهنود 
بزرگ، این یکی را نگفت و بارها به اختیار، بیعتش را توی چشم بی‌اختیاران، پروموت کرد و از راز زر و سیم صندوقهای مارگیری لوطی و کدخدایی و کدخدایان، تنها زهرش ماند در دو چشمِ اعتماد، در جنگ جهانی ولرم ویروس‌هایِ جانی و عقوبت حکومت نظامی ژله‌ای.
خیام ابراهیمی
21
اسفند 98

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...