Sunday, December 12, 2021

پول مرکل و گوهر عشق و فریدون


"گوهر عشقی" مادر و کیانِ خونِ دلیران... چشمه‌ی حیاتبخشِ فرزندانِ مام ایران
#پول اما گوهرِ عشقِ راهزنانِ آویزان... خون می‌مکتد زِ هر رگِ بی‌پنآاه، بی‌امان


چرا: چنان قحط‌سالی شد اندر دمشق... که یاران فراموش کردند عشق؟
#آنجلا_مرکل ، شریکِ ضارب #گوهر_عشقی؛ و تریبون اپوزیسیون، شریک آتش پوزیسیون؛ هر دو از یک کاسه دوغ می‌خورند و در انتها یک #عاروق_حقوق_بشری می‌زنند از بالای منبر تریبون! درست عین ایرانیانی که نظاره می‌کنند جان‌دادنِ شریکِ آزادیخواهی چون #فریدون_فرخزاد را که در تنهایی و بی‌کسی میان امنیتِ ایرانیان و در حدِ فاصل منافعِ خونینِ #بن در #آلمان و #لس_آنجلس در #امریکا جانش به لب آمده‌بود؛ تا یک #کفن بخرند و سپس حس انسان‌دوستیشان را آبیاری کنند! آنها که از شندرغاز #پول پیش از خریدن کفن و گل، در زمان زندگی‌ #فریدون نگذشتند و علیه او شاکی شدند و با آبرویش بازی کردند تا بساط مشترک پوزیسیون و اپوزیسیون با دهان او از رونق نیفتد و چاقوی پوزیسیون فرو رَوَد در گلویش به عبرت و نشانه که زیاده نگوی و بال بال نزن و بگذار ماستمان را در امنیت بخوریم! تا هر دو سوی معرکه، از بازی طناب کشی با رگ ملت، منتفع شوند! این یعنی رذالتِ مرده‌خواری هوشمندانه‌ی آزادیخواهان لس‌آنجلسی برای فَرّ ایران آریایی در اقصی نقاط جهان مافیایی... این یعنی با کمالِ بی شرفی نام خود را بگذاری: #شریف_زاده!
.
1. گفت: درود بر مرکل و مرگ بر آتش‌به‌اختیارانِ ولایتِ گوهر عشقی
.
بسیاری از شعارهای مفت زنجیره‌ای و واکنش‌های هیجانی زودگذر و ابراز واژه‌های انتزاعی و پفکیِ انساندوستانه، نسبت به تمجید از #مرکل و انزجار از قتل فریدون و ضرب و شتم گوهر عشقی، متاسفانه و معمولا دارای ارزش اجتماعی مؤثر و واقعی نیستند و جز خودفریبی از این ستون تا ستون بعدی ارزشی معنادار‌ ندارند! بلکه حتی با هوشمندی نظام سلطه، با توجه به هوش هیجانی نازل، مورد موجسواری و انحراف از آدرس درست قرار میگیرند و کارکردشان چون نازلِ پمپ‌بنزین‌اند که یک بی‌شرف بنا بر تپش نبض حوالی نافش، ناموقع بر آن می‌فشرد و به‌جای بنزین در باک اتومبیل راننده، آن را بر آتش سیگارش می‌پاشد، تا همچون ماموری آتشبیار در آتشی بدمد برای آتش‌به‌اختیار. که پولِ گلِ سر قبر فریدونش ارزشی ندارد جز پاک کردن مسئله و تولید دوغ و دوشاب، در کارگاه مشترک و جناییِ کاسبان؛ شبیه نوشداروی پس از مرگ سهراب در دور باطل عوامفریبی تا آخرین دم و آخرین قطره‌ی خون فرزندان آواره در دامانِ مام ایران! یعنی فارغ از نیت شاعر، هر شعار نیک و تحلیل مفتی که بدون شناخت و فلسفه و استراتژی و تاکتیک و زبان مشترک، نتواند از تکرار فاجعه پیشگیری کند و درد را درمان کند و یک نسخه و نقشه راه تا آخرین سکانس آزادی و استقلال ترسیم کند، در واقع مفت گران است و موجب پریشانی و اتلاف منابع و توان مردم تا حد لمسی و بی‌حسی! یعنی وقتی فاجعه تکراری می‌شود، کم کم پذیرش جنایت عادی می‌شود و خطر بی‌چارگی و ذلیلی و وادادگی عمومی، کم اهمیت میشود و از قدرت واکنشهای حیاتی کاسته می‌شود!

تئوریسین‌های اتاق فکر و سناریستها و فیلسوفانِ نظام سلطه، این حقیقت ویرانگر غیرانسانی را نیک می‌دانند! آنان که وسط گودند اما غافلند و نمیدانند که دستهای شیطانی با عواطف انسانی ایشان چه جنایتی میکنند! در واقع تکرار جنایات زنجیره‌ای با اشکال متنوع، و عدم پیشگیری ریشه‌ای از #تکرار آن، در مرور زمان از بار فاجعه می‌کاهد! و جنایت واقعی این بی‌حسی عمومی است! نه آن خرده جنایات تکراری که با وجود قانون جنایت همواره امکان تکرار در اشکال گوناگون دارد! 43 سال است ما زیر ضربات زنجیره ای و متنوع این وضعیتیم تا از انسان به یک ربات ایدئولوژیک و بی‌احساس و عاطفه تبدیل شویم. و اینگونه است که کم کم قابلیت عشق در قلب می‌میرد و خشکسالی در سرزمین دمشق فزونی می‌گیرد!
.
2. شناختِ عشق در دمشق فیلسوفان:
می‌گوید: گوهر عشقی یک تف سربالاست برای نظام! همین!... یعنی من شعارم را دادم علیه جانی... ما را چه به کار
#قانون_اساسی جنایت... حالا برویم خود را در نان و ماستمان گم کنیم که دنیا دو روز است و دیگر هیچ...
البته که آنها شب و روز، تُف می‌اندازند بالا و می‌افتد بر سر
#زاینده_رود تا خشک ‌شود در مسیل #مرده_رود، تا کاسبکارانه نوحه بخواند اپوزیسیون بر جنازه‌ی عشاق به نیت کسب اعتبار، در قحط‌سالی عشق در دمشق و دیگر هیچ...
چون نیک بنگری در اطرافمان پر از
#گوهر_عشقی و #فریدون_فرخزاد است و عشاقی که در ساحل عافیت، مترصد خوشه‌چینی مفت به نیتِ مرده‌خواری‌اند!
نقاشانی را می‌شناسم که در پشت کوه‌های شرقی هیروشیما‌، در کورانِ بمباران، در امنیتِ آلونکی غربی، تند تند نقاشی می‌کشند از گل و بلبل‌ها... تا فراموش نشود عشق و شناخته شود... تا در نـــاقِ زندگی ذوب کنند عشق خود را در جمع عشاق ... تا ثبت شوند در قالب عشقی در کنج و زاویه، و البته همواره در آرزوی سلامت
#گوهر_عشقی مجازی، که در میدان زخمی و واقعی است.
براستی شیفتگی برای این همه شناخت زندگی و غرقه شدن در عشق، برای کیست؟... برای چیست؟... برای نواله‌خواری و عشقی انفرادی در سوراخ موش، دور و بَرِ زنده‌به‌گورانی زخمی که امروز تک‌افتاده و محتاج هم‌افزایی‌ واقعی‌اند... نه آهی مجازی در پیش و پسِ مرگ
!
.
3. کانادا یک ساواکی 85ساله را به نظام ایران بازگرداند
.
می‌گوید: دست برداریم از نظام غرب و به این جانیان بپردازیم
.
فراموش نکنیم
:
اینقدر نباید ترسید و لرزید از شناخت ارباب خارجی
...
#خاوری بفرموده با میلیاردها اختلاس ولایی برای صدور انقلاب بواسطه‌ی آتشبیاران و آتش به اختیاران لس‌انجلسی، در باختر است! و کانادا یک پیرمرد ساواکی را به #گورستان_خاوران تحویل می‌دهد... تا نان کارگران کارخانه‌های شمشیرسازی، خونی و روغنی باقی بماند!
این یعنی چه؟
یعنی حتی اگر بخواهید خودتان این مردمسواران را از خر ملت پیاده کنید، آنها ایستاده‌اند عین شیر پشتشان و در وقت مقتضی با پنجه‌ی خونین، می‌غرّند علیه‌تان
...
زیدی از زیدآباد علیا می‌گوید: چرا مدعی‌العموم واکنش نشان نمی‌دهد؟ (چاه‌نمای اصلاح‌جلب خود را به جهل العارفین زده و هنوز چشمش به مدعی‌الخصوص است و از معدن و کان او نان می‌خورد، فرزندِ فیلسوفی بنام
#ماکیاول).
فراموش نکنیم
:
مدعی‌العموم یک مقام است در ساختار اتاق فکر جانیان خاصِ قانونی که خشت بنیادیشان بر دریدن مردمی مشترک المنافع بین مؤمن و کافر است. یعنی اصل جنایت، قانونی و ماهوی است برای حفظ نظام خواص بر عوام! یعنی هیچ عمومی وجود ندارد جز بیعت کنندگان و مدعی ایشان کاری به منافع مشترک تمام مردم ندارد
!
در واقع این جانیان هویتشان بر جنایت سوار است و از ابتدا برای همیشه تصمیم خود را گرفته‌اند!... حالا شما هر چه می‌خواهد دل تنگت بگوی و هر شعاری که مایلی بده گرد جنازه
!
اسیدپاشان و موتورسوران مجری یک فرمانند... نه حتی محترم چون خودسران! بلکه همچون سلبریتی‌ها که برای گم کردن آدرس درست، شب و روز در میدانند
!
قانونا بموجب جمع جبری سه اصل 5+110+177 قانون اساسی، در تمام صحنه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی، بنا بر سیاستهای کلان تکنفره، سناریوها در اتاق فکر تدوین میشوند و برای تاکتیکها بخشنامه صادر میشود و در اتاق‌های فکر ارتش ولایی بازسازی و توسط گروهان‌های خط مقدم سایبری و پیمانکاران اقتصادی شمشیرساز، از ایران تا کانادا، عملیاتی میشود
.
به هیچ عنوان با تحلیل و اعتراض به حقوق ثانویه، با درآویختن به نخود و لوبیا و رفتارهای اینچنینی، نمی‌توان به جنگ نظام سلطه رفت. مگر ثانیه‌های عمر تو از دقایق سکانس‌های سناریوهای جهاز هاضمه‌ی مافیای اربابان خارجی و داخلی، بیشتر است؟
بدیهی است که در این شامورتی‌بازی پوچِ آزادیخواهی، تنها آنان که از امنیتی ضمنی در پشت تریبونها برخوردارند، خود را مشغول اعتراض‌های روبنایی می‌کنند
.
این نظام از خشت اول یک قانون اساسی، جنایتکار و لجن‌پرور است
!
هر جایش را بگیری جنایتی دیگر از سوراخی دیگر، بیرون خواهد زد
.
این داستان تا آخرین نفس قانونمداران این قانون اساسی ادامه خواهد داشت
.
چون موضوع راز بقاء در یک تنازع بقاء در میدانی نابرابر است! و کار مردم پریشان و غیرتشکیلاتی و پراکنده از پروموت کردن تنش گرد
#تضاد_منافع در مسیر جنگ و تنازع در نبردی نابرابر نمی‌گذرد! بلکه تنها از پروموت کردن و استقرار قانون #منافع_مشترک می‌گذرد! اینگونه است که اکثریت گلستان، اقلیت گلوله را در جانِ خود ذوب می‌کند!
ارباب خارجی همگام با ارباب داخلی به کش دادن قانونِ این تنش اقتصادی نیازمند است
!
ارباب خارجی به این ارباب بومی نیاز دارد و با شل کن سفت کن او را حفظ می‌کند... و در حیاط هر دو ارباب، نواله‌خوارانی که از لس آنجلس تا الهیه تهران تا بی.بی.سی لندن و ...، لای بازوان اختاپوس یک مافیا و لابی‌هایش، به امنیت رسیده‌اند و مشغول کار در سازمان هر دو هستند، هرگز از منافعشان در نمی‌گذرند... و البته گاهی برای این جنایات آهی میکشند و دیگر هیچ
...
باید کاری کرد کارستان
.
.
4. بازی موش و گربه بین ارباب خارجی و بومی
.
برای فهم ماجرا در بازی موش و گربه، ناگزیریم برآیند بردارهای قدرت را میان خطوط تاریخیِ فاعلان اقتصادی سوار بر معلولان و مفعولان، دقیق بخوانیم.
سالهاست که شاهد شل کن سفت کنی از سوی نظام غرب و شرق، برای تبدیل بهانه‌ی فروش
#مرگ_موش ناشی از تسری طاعون با تناسل نواله خواران موش‌های ضعیفی چون نظام مرده خوار ولایت ایرانیم در جهان... همین!
زیر آج‌های
#پوتین گام دوم 40 ساله‌ی حضرت آقای انقلابی پس از 40 سال اول اقتصاد لاشخوری گرگ انیران در رمه‌ی ایران، با کدخدایی و شبانیِ کفتار و شغالان، داستان 40 دزد بغداد در #وین ، تکرار 40 شاکی #فریدون_فرخزاد و گریه بر سر گوری است که در آن مرده‌ای نیست! یعنی با دستی دور از آتش اساسا دلی باقی نمانده که گریه‌ای در کار باشد! آن هم توسط ساحل نشینان #لس_آنجلس که درکی از سهم برابر #گوهر_عشقی در شرکت سهامی عام ایران ندارند! چون تمام نواله‌خواران سهامدار یک شرکت سهامی خاصند که منابع مالی اش یا از آن گرگ خارجی است، یا از یک شبان بومی. ماجرا خیلی ساده است! هر کس در بصیرتِ حفظ پول خودش از جیب ارباب خودش است! مگر می‌شود با تقویت یک سخنگوی راستین بی تریبون، بر علیه تریبون این اربابان قیام کرد؟ مگر می‌شود پول خود را به راه زنده نگاه داشتن مبارزانی راستین که قرار است اختاپوس مافیا را به زیر بکشد، دور ریخت؟!
.
5. تریبوندار لس آنجلسی گفت: شیرزنی بود آنجلا
#مرکل همچو #گوهر_عشقی!
عرض شد
:
بر پدر و مادرش لعنت که خون جهان عقب‌مانده را در رگ‌های
#بیلدربرگ تزریق کرد با حمایت از خونِ زخمیانِ زنده در مقام پناهندگی از توالت شورانشان تا مهندسین و طراحانِ آپارتمان‌های #ایلان_ماسک در مریخ.
آنجلا آن فرشته‌ی آزادیخواه، اما یکبار برای تبدیل شرکت سهامی خاص شورای امنیت سازمان دُوَل به سازمان ملل اقدام نکرد، تا با الزام تمام کشورها به تن دادن به نظارت بین المللی بر انتخاباتهایشان تنها با نمایندگان خونخوار ارباب سلطه‌ی بومی معامله نکنند! و به نمایندگان راستین مردم و ملل میدان دهند
!
تا تفنگ ساچمه‌ای بفروشند و بمب شیمیایی به سلاطین و بعد به قربانیان در بیمارستانهای مدرنشان، به جنگ‌زدگان سرویس بهداشتی بفروشند و پشت تریبونها از شیمیائی‌ها حمایت کنند و شعار حقوق حشری بدهند
!
بر همین سیاق، داستان خونین
#فریدون_فرخزدا هم از رسانه‌ها و تلویزیونهای لس‌آنجلسی با منابع مالی امثال #صدیقی و #آهی، شنیدنی و صادق نیست!
براستی تا کی باید نخود و لوبیای هضم نشده‌ی اربابان سلطه را تحلیل کرد؟
براستی مگر حقوق بازنشستگی اپوزیسیون گرد این سوژه‌های جاودانه، چقدر نان خونین لازم دارد؟ که با شور دادن به آتش حادثه، پیوسته آدرس را نادرست نشان می‌دهند که مشکل از شخصیتهاست، نه شاخصه‌ها
!
بدیهی است که آنچه شمشیر سلاطین را تیز میکند و آب میدهد، پروتکل یک قدرت متمرکز در #قانون_اساسی است
!
چرا نباید برای یک قانون اساسی مردمی، صراحتا از این #قانون_اساسی #توبه کرد و آنرا #پروموت کرد و تنها باید به جنایات یک شمشیرزن و آتشبیاران و آتش به اختیارانش پرداخت؟
پاسخ پیداست: چون امنیت نانشان با این تهیه آتش روغنی می‌شود
!
از لواسان و کامرانیه بگیر تا ونکور و #لس_آنجلس و لندن
.
چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
لس آنجلا مرکل می‌لیسد خونِ قمه را

خیام ابراهیمی
20 آذرستان 1400 عشق‌بازی

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...