Friday, December 17, 2021

سناریوی آتش و آب و خاک

سناریست احمق و جانی
انگار سناریو دو بار فیلمبرداری شده، با مونتاژ و ادغام دوغ و دوشاب و
#ابتذال_شرّ.



یکی به دروغ دهانی(مثل مردمسالاری) برای چپاول پول واکسن‌شهریور و میلیاردها برباد دادن هسته‌ای پوچ و چند ارتش انسانکش و چپاول خون مردم در رگِ نصرالله‌عرب؛ و یکی هم در عملِ راهزنی(مثل مردمسواری هیئتی و غارتِ خونینِ منابع). مونتاژ این دو یعنی: مردم و کشوری قربانی! بودجه مطلقا مال ملاست. حرف مفت و خدعه، مال مردم
.
.
الف: دستمال کاغذی
بازجو خبرنگار میگه: این راننده‌ی ارزشی، بلافاصله با دستمال کاغذی میرسه به خون پیشانی و بالای بینی همکارش... راننده هم چند بار میگه
#دستمال_کاغذی، دستمال کاغذی...!
ندا آمد یه‌جای قضیه باید ربطی به دستمال کاغذی داشته باشه. دقت کردم
:
1. در فیلمبرداری اول راننده دستمال دستش نیست!(دقیقه 1:38)
2. در فیلمبرداری دوم راننده دستش دستمال کاغذی هست!(دقیقه 1:50)
.
ب: دوغ و دوشاب
(سه دوربین‌ چاخان میگن؛ دو در خیابان و یکی در بیمارستان! و تنها یکی راست میگه در ورودی بیمارستان) مونتاژش شده نسل‌کشی مردم مظلوم و دریدنِ
#ایران.
1.
دوربین خیابون قد پیرزن رو دراز نشون میده. یه جوری حجابِ برترش رو پیچونده که مو لای درزش نمیره.
2. دوربین بیمارستان مادر عشقی رو با پانسمان می‌بره داخل
.
3. دوربین بیمارستان پیرزن بازیگر رو بدون پانسمان ترخیص میکنه
.
.
پ: امامزاده از این وَرِه؟ یا از اون وَرِه؟
طبق پلاتوی آبکی، مامور اورژانس به بازجوخبربذار میگه: پیرزن گفت دارم میرم دوز دوم واکسنم رو بزنم! خبربزذار تعجب میکنه! نه بابا اون گفته بود داشتم میرفتم امامزاده... مامور اورژانس میگه: نه بابا امامزاده از اونوره... درمانگاه از این وره...آخرش هم معرکه گردان میگه! بینندگان لذیذ! از ما بافتن... دیگه خودتون قضاوت کنین(چیو قضاوت کنیم؟ مگه جشنواره فیلم اسکار فرهادیه؟!) امیدوارم لذت برده باشین
!
مسئلتن: عموجان اورژانش! شما از کجا میدونستی مسیر پیرزن از کدوم وره؟ از این وره یا از اون وره؟ کی گفته هر کی از سمت چپ خیابون رد میشه حتما در جهت مخالف عبور ماشینها حرکت میکنه؟ تو که بعد از حادثه رسیده بودی! و اون موقع، هنوز دوربین اختراع نشده بود! گذشته از اینا کدوم مامور اورژانس اینقدر ناشیانه حرافی میکنه و در جهت توجیه منطق سناریست، حکمت آبکی ماجرا رو توی چشم بیننده فرو میکنه؟
نکنه توی همون ده دقیقه که پیرزن با هشیاری 120 درصد کل زندگیشو تعریف کرده بود و خوب شده بود، این خود تو بودی که هم بانداژش کردی و هم موقع ترخیص بانداژش رو باز کردی، تا با تصویر پس از ترخیص دارای تناقض باشه!) بگذریم که طبق سند، پیرزن واقعی، دوز دوم واکسنش رو قبلا زده بوده و سناریست نمیدونسته! شاید اونی که توی نقش پیرزن، خودش رو حسابی گونی پیچ کرده بود، دوز دومش رو نزده بوده
!
بازم جل‌المخلوق
.
خیام ابراهیمی
26 آذرستان 1400 گروگانگیری

.
پ.ن:
دیشب به‌رایگان تا صبح نشستیم و سکانس به سکانس این فیلم احمقانه و عوامفریبانه و جنایی را با بازی دلقکبازان سیستم اطلاعاتی دیدیم تا میلیون‌ها تومان دغلبازی جنایتبار غارتگران و راهزنان لمپن را ریال به ریال تجزیه و ترکیب کنیم. این هم کار و بار این سال‌های ما بوده تا کنون: آنها به خدعه بدزدند و بدرند و بچرند و منابع مشترک را تلف کنند و ما عمر خود را پای غارت و اتلاف منابع توسط ایشان، تلف کنیم
.
.
به گعده
#آق_مژدبا و جااندازان محترم پوزان و اُپوزان!
1. امنیت میاان آب و خاک و آتش
 اون مادرِ جوان‌ازدست‌داده، طاقتِ داغ دوم و سوم داره؟! آق مژدبا!؟... نداره دیگه!... خودتم خوب میدونی که شیطون رگِ عزیزانِ هر کیو بخواد گروگان بگیره، میگیره! نشون به اون نشون که الان بابات گروگانِ اون پوتین لاشیه... نیست؟ نگو نیست! اگه دوست داشتی مردم میتونن نجاتش بدن... مگه اینکه تنِ خودت بخاره... اون یه حرف دیگه‌ست... اگه هوش و غیرت نشون ندی، دیر یا زود عینِ موش حذفت میکنن در یک خواب خوش خیالی... از تو گنده تراش رو حذف کردن! چون سناریوی ملکه رو نمیتونی بخونی! امثال تو تنور داغ کن بانو لمبتونند و سر وقت میرن قاطی باقالیا و حذف میشن! مثل سداحمد و تاجیک و زم و مولوی...مثل سلیمانی و فخری زاده و سایر آلات قتاله به دست ارباب آلات قتاله‌ی بومی... الکی به‌سوی
#دژمن چاه نمایی میکنی... وقتش که رسید خودت باید بری استخر فرح یا اسکی توی دیزین! وقتش برسه داکتر چسکی و سردار بسیجی‌کش اقتصاد گروگانگیری هم حذف میشه... شما که ما رو رصد میکنی جز قاذوراتی.
امنیت پفکی و آبکی!
می‌دونی چرا این امنیت آبکیه؟ چون آویزون تلکه و اهل ملکه‌ و هیئت مؤتلفه‌ای! چون قانونا امنیت در دست مردم نیست تا تو هم امنیت داشته باشی! گرفتی چی شد؟ واسه همینه که عین رُبات شدی و روحِ زندگیت تلخه در ترس و حرص و طمع عین سگ میلرزی! چون خیال میکنی، نکشی میکشنت! چون بهت گفتن اشداء علی الکفار رحماء بینهم! چون خودتو مؤمن میدونی اما خلخال پای پیرزن رو میبندی به گردنِ بینوایان حرمسرای خفت شده از علی‌آباد تا دوبی! اما از خودت نمی‌پرسی پس چرا محصول ایمانت لجن و جنایته؟ و چرا اینقدر نگران امنیتی و حالت بده؟! چون ابلیس گولت زده و خون مردم رو به جیب پولت زده، چون امنیت مردم رو دزدیدی و واسه زیدتِ ژاکت بافتی. خاک توی سر لجنت راهزن اُمَوی که اینقدر تر زدی به دو روز دنیا در تنها خوری روی خون مردم و بر ویرانه‌های امنیتِ میلیونها زندگی عادی این مادر پیر و ستارها، واسه خودت امنیت و بهشت ساختی! که روی خون و حق مشترک دیگرانريال زندگی‌ها رو سوزوندی و سرت رو کردی زیر برف. آیا تو لجن نیستی؟ آیا تو مبتذل و شر نیستی؟ آیا تو زبانه‌ای از شعله‌های دوزخ نیستی؟ آیا تو خودت مثل یک دستمال کاغذی برای پاک کردن آثار تجاوز و جنایت نیستی؟
دستمال کاغذی نباش!
آیا نمی‌ترسی یه روز نوبت خودت بشه و تو رو هم مثل سعید امامی‌ها و تاجیک‌ها و مولوی‌ها، عین دستمال کاغذی مچاله کنن و بندازن توی سطل زباله؟! آلت قتاله شدنِ سایبری و تجاوز به کانون رحمانی کودکان و مادرها هم شد شغل؟! تو استحاله پیدا کردی و هنوز گرم آتشی... تا فرصت هست خودت رو بکش بیرون و خون رو از روی قمه، با آب حیاتبخش بشور، بدبخت! و آلت دریدن نمون
!
.
اونوقت ساده دلا میگن: چرا زبون بهنود رو موش خورده؟ یا چرا شازده چشمش از ترور خواهر و برادرش ترسیده؟ خب یه آبجی دیگه داره و یه مامان...سه تا دختر، یه همسر
...
آخه بی انصاف خودت این کاره‌ای؟... نیستی دیگه
!
ملتِ خوش‌خیال که رقمی نیستن! گیریم همشون عین پشکل کود بشن پای درخت زقوم... هنوز گروگانگیری سپید و سیاه نیومده سرشون تا خون بباره از چشمشون...یه چیزی میگن واسه خودشون! فکر میکنن بازی بازیه و ازشون بر میاد برن کاخ موزه قصر مرمر سبز، و یا پادگان عشرت آباد رو بگیرن تا کار تموم شه... انگار شاه سر کاره... هی به این و اون اُرد میدن نجاتمون بده! از اونطرف هم بلندگو یا توی دستِ چشم‌ترسیده‌هاست...یا دستِ کاسب‌ها و دلالانِ محبت... یعنی هر کی دستش به هر شریکِ دزد و رفیق جنایت و رییس دزدها رسید، یا باید فرصت نده و بزنه عین هندونه بترکونه طرفو... یا خودش بترکه
.

فرقی نمی‌کنه... می‌تونی از دزد و لباس‌شخصی و آجانِ محل و گزمه‌های وارداتی از شرق و غرب شروع کنی! از هر کی کورِت کرد، بچه‌ت رو کشت و بابتش سکه و یا حقوق سر ماه گرفت تا تو گرسنه بمونی...از قوم یاجوج و ماجوج یا از بچه تزارهای متجاوز با پوتینهاشون.

بزن هر متجاوز لبخند به لبی رو که تحریکت میکنن بترکون! مگه بنا بر تحریک نشدنِ نرها نیست؟ خوب اونا هم با ویراژ دادن و کباب کردن جلوی چشم مردم و یا انار خوردن در شب چله با آجیل خداد تومنی، تحریکت نکنن! اگر در ملاء عام تحریک شدی بزن بترکون!البته خواست به بچه‌ها باشه... اونا حق دارن از انار شب یلدا لذت ببرن! اما همه‌شون... نه درشتاشون (البته این کار شیطونه! اما خداش هم گفته همه رو از جهنم رد میکنم... شکی توش نیست... ترکوندن محرک‌ها جهنمِ توست... به جایی بر نمی‌خوره).. البته اگه دستت میرسه از #صدیقی و #آهی شروع کن! از اون دوتا وطن‌فروش که پول خرج میکنن تا عمرِ یه #فرقه_تبهکار گروگانگیر و راهزن و آدمفروش کش بیاد! به جهنم که ایران #سوریه شد... دیگی که واسه مردم نجوشه بذار کله‌ی سگ توش بجوشه.
.
2. بیت عنکبوت:
 ابلیس ندا داد اگه ماجرا راست باشه، لابد سناریستِ شیطونهای #بیت_عنکبوت، از پیرزن در دوران بازداشت پرسیده، اگه دخترت با کامیون تصادف کنه و یا مثل #مختاری و #پوینده غیب بشه چیکار می‌کنی؟
اونم گفته: چیکار باید بکنم؟
شیطونه هم گفته: کامیونه دیگه... یهو راننده فرمونو می‌پیچه... اما چرخ نمی‌پیچه! دیده‌م که می‌گم! مادر جان!... قبوله اگه هر چی آقامون بگه؟... یا نه؟
!
ما کارمون درسته!...باور نمی‌کنی؟ به سوابقمون جنایی‌مون نگاه کن
!
تا حالا یه روده راست تو دلمون دیدی؟... ندیدی دیگه!... الان راجع به
#فریدون از دولت آلمان بپرسی، میفرستنت دنبال نخود سیاه! از دولت عراق هم راجع به #زم بپرسی، همینطور... از ترکیه هم راجع به مولوی(مسعودشون) بپرسی باز همینطور(تازه قاتل قاچاقچیش رو هم از توی حبس آزاد کردیم)... فرانسه هم همینطور(به نگهبان بختیار کی حق سکوت داد؟)... نمیدونی دیگه!... می‌خوام بگم حتی امریکا هم همینطور... چون استاد همه شون ملکه‌ست... باور نمی‌کنی؟ امتحان کن! الان 40 ساله کارمون بده بستونه. دیده‌م که میگم!
حالا بازم علنی کنفرانس بذار و هی از طبقه‌بندی حقوق نخود و لوبیا بگو
!
.
3. کلام آخر: سناریو تا آخرین سکانس
"ما خودمون سناریستیم! فقط پول نداریم! که اونم جور میشه
!"
کلیه بازیگرا...خدا قوت پهلوون
!
یه لقمه نون و خون باید در بیاد! که خدا رو شکر زیر آجِ پوتین روسی و تدریسِ پژوهشهای بانو
#لمبتون در میاد... اگه در نیومد، بزن از دم بترکون! اینا گیر آوردن مال یتیم رو... بی ناموس‌تر از اون امام جمعه‌ای که زرت و زرت اشکش دمِ مشکشه، اون امامیه که مثل یه رُبات فاقدِ احساسه... که همه رو توی چرخ گوشت قصاب ریش ریش میکنن و آخرش هم قصاب رو هم کتلت میکنن و از چشمِ یک مشت موش آزمایشگاهی آبغوره میگیرن. از این لجن‌تر؟ از این ابتذالِ شَر تر؟
گه زدن به تمامِ لحظاتمون. روی خونمون سرسره بازی میکنن... اونوقت یه مشت لمپن و تازه به دوران رسیده و پیمانکار جاانداز با زندگی لاکچری از اکبرقاتل رفسنجان و هزارفامیل تا اصفر فرهادی روی استیج سوت بلبلی میزنن توی سوراخ موش خر می‌کنن و هنوز میتونن بخندن
.
چون خرشون از پل گذشته و مرده‌خواری در سوراخ موش، بهشون ساخته
.
البته از کوزه همان برون تراود که دراوست... اما دیگه وقتشه که یه کم از این گهی که به هستی مردم زدن رو به کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش و کوزه نوش که آبشون از یه جوب میگذره، مالید... تا احساسات بقایاشون یه کم واقعی بشه. نمیشه که اینا خر خودشونو پیش ببرن و گاهی عر عر کنن و لبخند جوکوند بزنن...ملت دسته دسته تلف بشن. باید لبخند رییس و نواله خواران این مافیای لاکچری رو طلایی کرد! تا با چاه نمایی و مسائل فرعی اینقدر داروی بیهوشی پخش نکنن توی هوا... تا مردم رو از راه راست به کوچه پس کوچه های فرعی و به بن‌بستها منحرف نکنن! از بی.بی.سی تا هرچی پاانداز روسی.
همینو می‌خواستی بانوی انگلیسی؟
!

اما خوشحال نباش!... ما تمام گروگان‌های بینوا و جنایتکار حاکم رو یکجا نجات میدیم. نه به روش داعش خراسان و آستان قدسی که بر ما حاکم کردی! به روش هم افزایی. حالا می‌بینی!... اول باید مافیای اون آهی و صدیقی‌ها حذف بشن! وقتی هیئت مؤسس سری یک شرکت سهامی عام یک تریبون به دست بیاره.
ما نمی‌ذاریم... عرض شد
: #ما ... و نه من!
ما نمی ذاریم یکی از سکانس‌های سناریوی بانو پرفسور
#لمبتون بشیم!
اینا که سناریوی بانو
#گوه_عشقی رو نوشتن، عقب مونده بودن! اینا همون احمق‌هایی هستن که #چرچیل قولش رو به بانکدارانِ لندنی #ملکه زنبورها داد، تا بهشون نقشی بده!
ما خودمون بلدیم سناریو بنویسیم
!
با یه الگوریتم در یک نقشه راه از اولین گام تا گامهای بعدی تا آخرین سکانس!
باور نمیکنی؟
این سناریوی مسالمت آمیز امنیتی، سالهاست که روی میزه.
مرامنامه استقلال و آزادی با یک استحاله نرم و مسالمت آمیز برای امنیت همه و رهایی از آویزانی به روس و انگیس و آلت‌های قتاله‌ی ملکه از هیئت مؤتلفه، تا اهل تلکه.


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...