Wednesday, December 29, 2021

به بالا نگاه نکن

به بالا نگاه نکن!



1. به بالا نگاه نکن!
به سکوی پرتاب جلوی پایت بنگر... دستار بر سر ببند و از روایتِ غول‌های آسمانی بترس و خیال بباف! تا با یک چشم ببینی که دوربینی دور می‌شود ز آتشی در آسمان تا ببیند کهکشان‌های دورتر را
و با یک چشم نبینی که شهابی آتشین نزدیک می‌شود از آسمان تا ویران کند خیمه‌های کورتر را
!
در شب میلادِ دو چشم بینا و نابینا در کریسمس ببین و نبین
!
تا نترسی با یک چشم باز و یک چشم بسته،... بینِ هست و نیست در دنیا
...
وقتی مسیح گفته: "در دنیا باش و از آن مشو!...مالِ قیصر را به قیصر بده تا فرصت هست... مالِ خدا را به خدا
..."
فرصت تنگ است! خواهی بچین میوه را از شاخِ خود و بنشان در کام غیرِخود و... خواهی شاخَت را فروکن در هر چه آب و گل و در هر دِل
!
خواهی مهر ورز شو و خواهی نشو! ا... اختیار با توست
!
بیا...من چون پادشاهی در نقش دریوزه‌ای، گدای راهت می‌شوم در پیاده‌روهای مجاز تا بیغوله‌های گذشته تا حال و فرداها
...!
تا قادر شوی بی‌دریغ حیاتی ببخشی و در حریم امن از حادثه بگذری... تا دیگر از هر سایه‌ای نترسی
!
میان سایه روشن‌های رقص برگ‌های درختان افتاده بر دیوار اتاق خواب
..
خواهی بُکُش هر سایه را... بِدَر!... خواهی احیاء کن روشنا را و بگذر
!
کار من ریشه در آسمان است نه در زمین
...
.
گاهی به بالا نگاه کن
!
فیلم را ندیده‌ام... به هشدار
"#نت_فلیکس" که در فیلم تازه‌اش می‌گوید: #به_بالا_نگاه_نکن!
"شهاب‌سنگی" پوتین‌ِ روسی‌اش را روی خانه مشترک خواهد گذاشت
و سربازانِ قاتل و "مقتول فرمانده" را فله‌ای پودر خواهد کرد
...
روایتش را شنیده‌ام... ندیده‌ام... دیگر فرصتی برای دیدن هیچ فیلم مجازی نیست
!
فهمیده‌ام که آن‌را زیسته‌ام
...
به چشمانِ بادامی تو می‌نگرم که پر از
#ترس است!
ترس... آن سیه‌چاله که هر مهرِ همیشه فروزان را خواهد بلعید
تا خـــونِ تو را نیز سرکشد
!
ترسیده‌ای
...!
چون تنها به خیالِ شهابی از کهکشانی تاریک در خیالِ بالا نگریسته‌ای
...
و مهر را ندیده‌ای... که چگونه خود را می‌سوزاند تا نوری شود در شبهایت از راه دور
...
تا نترسی و به قرارگاه امن برسی... تا دیگر نترسی
!
عمر ستاره‌ها محدود است... از این ایستگاه تا ایستگاه بعدی
...
از این نبرد تا نبردی دیگر
...
که برخی فرمانده‌اند همه عمر و برخی سربازند همه عمر
...
سربازی که شهید شده با چشمانی باز به فرمانده می‌گوید
:
اما تو هم قاتل شدی و هم مقتول کنارِ مقتولِ خودت
...
تو باخته‌ای؟ یا فرمانده؟ که گریخته از مهلکه
...
.
به بالا نگاه نکن
!
در سنگر و سوراخِ موشِ خودت، مشغول جویدنِ بادامِ چشم قربانیان باش
!
شهاب‌سنگی زمین را هدف گرفته از آسمان
در کورسِ ناعادلانه‌ی رقابت برای چند نفس زنده‌ماندن بیشتر میانِ معلولین
لباس مرده‌خواران را بپوش تا سیبل و هدف نشوی،
#تک_تیرانداز!
فرمانده در فکرِ فرار از سرزمین‌ِ محتضر به دشت‌های بِکر و به جزایر قناری است
از سرزمینِ بیماری که سیب‌زمینی‌های آلوده‌اش از استاندارد خارج است
!
در استانداردِ مرده‌خواران برای یک دَمِ بیشتر، در لحظه‌ی بربادرفتن آب روی و زیر، فرزندش را قربانی می‌کند فرمانده
مثل گوریلی که فرزند بر سر دارد و وقتی آتش می‌گیرد زمین آن را به زیر باسن میگذارد تا نسوزد
!
به مام میهن به مادرش هم خیانت میکند از قفا برای صفا... تو را چه امیدی است به وفا؟
تو اما جزو قازوراتی... چون سربازی برای فرمانده!... لبخند ژوکوند می‌زنی برای کدام گروگان درنده؟
اسرارِ کاملاِ مگویِ جنایتش را حفظ خواهی کرد؟ برای کدام درنده؟
در وقت واقعه
...
او نه به آبِ روی تو و نه به آب و خاک زیر پای تو رحم نخواهد کرد
!
در وقت واقعه... او تکه پاره‌های تو را شهره‌ی عام و خاص خواهد کرد
!
او هوایِ زمین و آسمانِ مایملک خود را آلوده به سلاحِ "شین.میم.ر" خواهد کرد
!
شیمیایی...میکروبی... رادیواکتیو... و حالا چرا نه؟ ویروسی
...!
سُسِ گوجه‌فرنگی‌های سمی را بریز روی خوراکِ گوشت برادران و خواهرانت... سیب‌زمینی‌هایِ شیمیایی کارخانه‌ی فرمانده را گـــاز بزن! تا نرم نرم، زنده بمیری
...
به پاچه‌ی افسران گردان تخریبچی، آویزان شو
!
آنان که فرمان می‌دهند
:
"به آبِ آلوده بزنید ای گروهان غواص‌های زلال تا دشمن را مشغول کنید!..."
تا فرمانده بگریزد از میدانِ رزم و بگریزد از
#کربلای_4 و بگریزد از سرزمین محتضر به دشت‌های بکر و بگریزد به کهکشان...
و در کورس فریب‌های زنجیره‌ای فرزندش را جای بگذارد بر زمین آلوده چون تو
به بالا نگاه نکن!... وحشت خواهی کرد از روز پایان
!
شهاب‌سنگی زمین را هدف گرفته از آسمان
...
تو باید تا یک لحظه به پایان پرتوان باقی بمانی
تا چمدانهای فرمانده را بار بزنی در سفینه
...
که فرزند خود را همبرگر کرده
...
فرار نکن!... نگهبان بمان کنار گوشت‌های زخمی که در شام آخر
...
دست‌های هم را می‌گیرند به مهر و گرد میز و دعا می‌کنند
...
در وقتِ اضافه... چقدر نفرت شده‌ای؟
چقدر مهر؟
در این بده بستان، برنده‌ای؟... یا بازنده؟
فرمانده در حالِ گریز به سرزمین از ما بهتران و مریخ است
آن جا... در قرارگاه
...
قلِ دومِ شهابی، بیقرار است در آسمان
و انتظارش را می‌کشد
!
فرصت تنگ است
!
گاهی به بالا نگاه کن
!
نترس
!
تا فرصت هست
مهربان شو
!
آخرالزمان در راه است
...
.
2.
#جنگ_جهانی_سوم است!
زود کار را تمام کن
!
حوصله‌مان سر رفته
!
جنگ جهانی سوم است... باز مثل دوتای قبلی، از شمال و جنوب تجاوز کن به
#مام_میهن
کار را تمام کن
!
توی این هیر و ویر
...
که هر کسی طاقت خوانشِ
#تورات و #قرآن و یا #انجیل خودش را هم ندارد!
زیرِ تاقِ الرحمن و رحیمِ هر سوره، میان آیات جدا جدا دریده می‌شوی
!
سوره‌های آیاتِ چشمت اما خواندنی است
!
یکی در
#لس_آنجلس به تحلیلِ مسائل #اتیوپی و #سودان گریخته و شبانه روز خود را در آن #نورانی می‌کند...
مسئله‌ی روزِ ما... نقشه خوانی‌ نقاش‌های سبک‌های مُدرنِ هنری است!... یا نیست؟
!
#اوکراین را دنبال کن!
سودان را
...
اتیوپی را
...
روایت غالب را اما نه
!
#ایران
حالِ آدم را بد می‌کند
...
مسئله‌ی ما این است... آن نیست
!
این نزدیکتر از آن است؟
یا آن نزدیکتر از این؟
مسئله این است
!
مسئله‌ی ما برای ما کور است
!
زین پس... حواسمان را پرت نمی‌کنیم میان دلهُره‌ها
...
هر کسی کار خودش، بارِ خودش، آتیش به انبارِ خودش
...
بله قبول دارم... کسی برای کسی دعوتنامه نفرستاده‌است
...
لابد "بانو
#پرفسور_لمبتون" خودش عاشقِ روستاهای ایران بود و آن‌ها را با پای پیاده درنوردید... وقتی خودش نقاش و نقشه‌خوان نبود!
وقتی مسئله‌ی ما برای آنها کور نیست
!
در دنیای واقعی
اوکراین و سودان و اتیوپی کوره‌راهی بیش نیست
اما تو اهل مجازی
!
و دنیای مجاز... پاهای هیچ پرفسور لبمتونی را زخم نمی‌کند
!
البته از تو توقعی نیست
!
لا یکلف الله نفسا الا وسعها
...
تکلیف نمی کند خدا به هیچکس، جز به اندازه‌ی توان او
...
روی دوشِ لاجانت، باری بیشتر نمی‌گذارم
!
تو بانو لمبتون نیستی
!
تو یک شاعری که در هپروت خویش، تنها گمراه می‌کنی
خود را و موش‌ها را
!
ای گربه‌ی شرقی
!
همین
!
خیام ابراهیمی
7 دی 1400 مهرسوزانی

.
یادآوری از سه سال پیش
:
3. هنر معماری
(مجلس ختمی برای سیاست)
دانستم
شکوفه زد بدمستی از پرهیزَم از دانه‌ی برنچیده از دام، از چشمم
و قطره قطره باریــد خیالِ غنا را
در چاهِ خشکِ مقنّیِ دامچاله‌ها
که از این چاله تا چاه بعدی
تنها نتوانستن را توانستم
!
و دانستم
:
که گل‌هایِ باغچه
از تهوعِ چینه‌دان‌ها کوچیده‌اند خشک
بر خاکِ گور
تا زندگی
در خیسیِ گریه
حالا نخند به حصر و مرگ گلستان و
کی بخند به مرگ تماشای زندگی
!
آه ای چشم‌های خیسِ دور از هم
سنگر بگیرید
در دو سوی انگیزه‌ی سفر
در صلح و اشک در گهواره
یا جنگ و اشک بر گــــور
.
باید کلنگ زد برای خود، در دیگری
باید بیل زد برای دیگری، در خود
.
دست جیوه‌ای‌ات را پشتِ شیشه‌یِ پنجره بچسبان و
رها کن دیگری را و
بیل و گلنگِ خودت را بزن در آینه، ای بنّا
!
که تمامِ عمله‌ها معمارند
!
حالا بخند
میان شاخه‌های خشک یا تر و با من من بچین خشتها را
کسی نخواهد دانست
:
کلید در دست قانونِ ماست
!
در یک زمان و یک مکان... با یک زبان
تا جذب شدن گلوله‌ها در آغوش گلستان
...
میانِ مردابِ سلول‌های انفرادی گم شدن
قانونِ معمارهاست
!
آنها خون موشها را از رگهای شهر، قطره قطره می‌دوشند
و جرعه جرعه در جام‌هایی اتمیزه می‌نوشند
!
خیام ابراهیمی
28 تیر 1397
.
پ.ن:
تصویر پیوست
:
آخرین عکس ثبت شده از
#تلسکوپ_جیمز_وب، این دقیق‌ترین صنعتِ چشم بینای کهکشانهای دوردست، که قرار است در یک سفر 30روزه، به یک و نیم میلیون کیلومتری زمین(4برابر فاصله زمین تا ماه) در نقطه‌ی L2 برسد!.. جایی روی تداوم خطی از خورشید تا زمین تا ناکجا... این آخرین عکس از روی لبه‌ی بدنه‌ی جدا شده‌ی راکت آرین از دماغه(که تلسکوپ در آن جای داشت) ثبت شده است!
اینک این چشم دوربین این دقیق‌ترین تلسکوپ صنعتی، در آسمان رهاست و از پایگاه جانز هاپکینز امریکا، هدایت میشود و در کهکشان ره می‌پیماید تا استقرار در نقطه‌ی
L2 تا آیات و نشانه‌هایی را از دورترین ستاره‌ها و کهکشانها ثبت کند و به زمینیان وحی کند! نه به‌جای روایتِ وحی در غار و زیر دستار... بلکه روایتی که توسط تمام زمینینان قابل ثبت و اثبات است! اگر فیلترِ آگاهی‌رسانی‌اش مرده ملّای یک‌لاقبا نباشد! اگر فیلترش ناخدای سفینه‌ی نئولیبرالیسم به نیت اتمیزه کردن انسان نباشد!...
خدایا! اگر فیلترشکن نفرستی! ویروس‌ها ما را متلاشی خواهند کرد! و گلوبولهای سپید نخواهند توانست آنها را جذب کنند و ببلعند و هضم کنند
!
خودت گفتی: ادعونی؛ استجب لکم!...پس بسم الله، اگر رفیقِ مایی
!
که در نبردی نابرابر، از حریفان جز زخم و تاریکی، امیدی نیست
!
در هم‌افزایی اما، از رفیق آیا امیدِ نوری هست؟

   

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...