بندزدن گوشی چینی شکسته
بندزدن
گوشی چینی شکسته
پَنـــــــد
نده! جِـر نَزَن!... گر میتوانی ترَکها را بنـد بزن!
بالاخره گوشی چینیام را کوبیدم به دیوار!
کم آوردم در همافزایی... در کورسِ حذفی و خودافزایی
قلب منوتو وسطِ بازیِ "نونبیار کبابببر" میسوزد!
بالاخره گوشی چینی را کوبیدم به دیوار...
از بس که هنگ میکرد، لاشخورِ بیمصرف و ولنگار!
این گوشی قلبِ من نیست!
چرا آیفون تعارف میکنی؟!
کالباسِ #ترامپ فرق
چندانی با سیبزمینی #بایدن ندارد!
هر دو محصول یک مزرعهی خوکپرورِ لندنی است
که مالکش عاشق #کباب_قفقازی در
ضیافتی روسپوتینچینی است!
که شرابش فرانسوی و سس خردل و کچاپش آلمانی است!
من آویزان نمیشوم با تو چو آونگی که کوکش قلبِ خوکِ لجنی است
دلم با تو کوک میشود!... دست خودم نیست!
نون بیار... کباب ببر!
این بازی بچه زرنگهاست!
که پندشان رگباری بر زخمهای عقبماندههاست!
با کمال احترام اما:
زرِ مُفت ممنوع!
هرگز هیــــــــــچ جزغالهای را میانِ زبـــانههــای آتش، پند مَدِه!
هرگز با تکههای هیچ گوشتی در سیخِ کبابی، از انرژی مثبت مگو
که "انرژی منفی" تو خودی!
جیغ کشیدن وسط آتش حق هر انسانی است!
که کبابت از بقـای شعلهها ماندنی است،... خوردنی است!
گاهی که تو خود گریزان بودهای
از پایداری برای هم افزایی گِردِ قرصِ نانی مشترک
برای لقمهای کامل، با ودکای روسی در هولوکاست
که از سهم کباباَت میکاست!
اما برای همه نان و پنیر تبریزی میخواست!
وقتی آویزان نباشی به جداسری.
.
گوشی چینیام را کوبیدم به دیوار تا برایم بیش از این زر نزنی!
و وسط قاروقور دعوایی شکمی و شاعرانه، با نرخ شعاری مفت، جر نزنی!
تا مگر با یکی نگـــاه بندش بزنی!
هرگز با زرِ اضافی بر قبایِ خود زَرِ مشروع مدوز!
که قبای تو قرینهی توأمانِ همان عبایِ زربافتِ خمینی است!
تو یــارِ ثابتِ یکِ دسترشتهیِ مشترکی
و بالاخره روزی بینِ زمین و آسمان
سقوط خواهی کرد!
و خواهی سوخت و جزغاله خواهی شد!
چون تو خود شریکِ جرمِ یک گوشیِ خودبینی
که نشانه میگیرد لقمه نانِ ما را
.
چه در هواپیما
چه در جیپِ فرماندهی هوافضا.
مشکل از قواعد این بازیِ حذفی است
مشکل از کورسِ رقابت و بچهزرنگی است!
مشکل از خودافزایی در توالت مطلای فرنگی است.
و من کم آوردهام در هم افزایی.
.
نون بیار... کباب ببر!
در این بازی حذفی... دیر یا زود خود کباب میشوی!
و مصرف میشوی و کم میآوری و تمام میشوی
چون بیقراری و تابش را نداری!
چون یکجور وُود وُودِ تاریخی داری!
که در بده بستان ملیجک و میرغضب
زیرآبِ یک لقمهی چرب را بزنی از دلِ آهو تودلی
در جاده چالوس یا دریاکنار یا چاتانوگا
آن وسطها بیما چیستی؟ جز یک سیخ و میخ؟
تو کاسبِ تولید سندرومِ سیخ و میخی
میخی در بستر مشترک قرار و سیخی در چشمان تابهتای فرار
تو گوشی میفروشی تا مصرف بفروشی
تا من مصرف کنم آنچه را که تو میفروشی
تا من کمی زودتر از تو تمام شوم
تا نبض دلم در قلب تو بتپد
بی آنکه تولید کرده باشیم...
.
پندت نمیدهم!
اما میتوانی تا دیر نشده
به جبران زخمها، درمان شویم!
حالا بیا با هم یک پرس سیبزمینی با یک ساندویچِ کالباس بزنیم با خیار شور و نانِ
اضاف
با پپسی مشترک
کباب قفقازی بماند برای فردا
من گوشیام را کوبیدم به دیوار
تا تو قلبت را با پند به من له نکنی!
تا مگر این چینی تنهایی را بند بزنی.
به من #گوشی_آیفون هدیه
نده!
من هزار تومان دارم
که ربعی از یک قرص نان بربری میشود.
بیا آن را نصف کنیم... تا نمیریم.
خواستی تو "مــــا" را میهمان کن نه "من" را...
وگرنه هر دو میمیریم.
میدانم نمیصرفد!
اهالی پند و شعار به مفتش خوشند
وگرنه حتی شعر را هم میفروشند!
گوشی چینی که خرد میشود روی دیوار
یعنی عمر صوت و تصویر چون برف است و بیقرار
و چینی بندزنها
سالهاست که مردهاند هنگام فرار!
بیا دیگر برای گرم شدن خود، برای دیگری دروغ نبافیم!
ما باید بزرگ شویم
وقت تنگ است.
خیام ابراهیمی
5 بهمن 2022
No comments:
Post a Comment