Saturday, January 13, 2018

عزای ملی

عزایِ ملی
چالش: این نارنجک باید در میدانِ مینِ اعتراض، خنثی و یا منفجر شود!
خبر: صدایِ انفجار باید خفه شود!
"نه غزه، نه لبنان، جانم فدایِ ایران"
خون این ندا بر آسفالتِ شهر، حقِ مسلّمِ امانتدارانِ چاه‌هایِ نفت، در شکافِ یتیمِ زلزله‌هایِ بی‌کانکس است!
قطره‌های‌نفت، خون‌بهای کودکانِ یخ‌زده‌ی بی‌شام، در جنازه‌کش‌هایِ هیتلریِ فولکس است!
قانون‌، حافظِ سیاست‌هایِ کلی ارباب برای خریدِ تمامِ آبپاش‌هایِ ضد شورش امنیتی، به‌‌جایِ کانکس‌هایِ ایمنی... در بندر تجارتِ اعتماد، پر از ساعتِ قاچاقِ رولکس است!
ارباب، محتاجِ دعایِ درمانِ پیرانِ قضا در دامنِ شفاخانه‌یِ پیرِ استعمار
عاشق نذوراتِ شفایِ محرومان در صندوقِ امامزاده‌ آلکس است!
بر موج انفجار، خطبه‌ی امروز: "این صدا باید خفه شود!"
صداخفه‌کن پر از دود و قدرتِ مطلقه‌یِ قرص‌هایِ توهم‌زایِ اِکس است!
و من به اشارتِ تدراکاتچیِ این قانون: "رأی می‌دهم؛ پس نیستم!"
من هنوز شریکِ جرمِ یک اعتمادِ کور به جاهل‌العارفینم! براستی من کیستم؟
88 به من نگفت: که من نیستم!
92 و 96، انکارِ 88 بود و تفِ سربالایی که توبه نکرد از ادعایِ قانونِ پابرجایِ صندوقی همیشه سوراخ!
من جاهلی به فهمِ قانونِ سوراخِ پنچرگیری‌نشده زیرِ کلاهِ صندوقِ مارگیرانِ شعبده‌بازم
بین خرگوشی در آستین و کبوتری در مُشت!
اگر در 76 فاصله‌ام با گرگ 50 قدم بود، اما به یمنِ تعدیلِ دامِ اعتمادبازی، فاصله‌ام شده امروز چهار انگشت!
از ذهنِ همیشه مفتونم، پرسش‌هایِ مشوش مپرس، ای فتنه!
من تحریکم به تار مویِ جنازه‌ی دخترکی شش‌ماهه در کفن، در آغوشِ قانونِ پیرِ تفخیذ!
من شهروندِ غیرمدنیِ احکامِ قبایلِ بدوی‌اَم هنوز! مدینة‌النبی کجاست؟
همه اعتمادِ من، به لبخندِ معمارِ قبیله‌یِ کورَم بود
به تار سیبیل دایی‌جان ممدحسین و قسمِ حضرتعباس خانعمو محمودحسن، که یکی گروگانِ دیگری بود و همه گروگان یکی‌و من بی‌خبر!
در هیچ خبری، صندوقِ 88 نگفت: که من نیستم!
تنها امّیـد به قانونِ سلطه‌یِ اربابِ مطلقه بر گزمه‌های‌ ملتزمِ قبیله گفت: که من کیستم!
من رعیتِ مالباخته و سوار در قطارِ صدورِ خودی، غرقه در زوالِ ذهنِ پیر به جهانِ غیرخودی هستم!...نیستم؟!
چه فرقی می‌کند که لکوموتیوران و تدارکاتچیِ قطار مَمّد باشد یا محمود و حسین و ابراهیم و حسن؟ یا یکی از بردارانِ بی‌غمِ دالتون، یکی در میان.
در درازنایِ دو مارِ خفته بر چپ و راستِ ریل‌های از پیش‌ساخته تا دیارِ قدس
من سُربِ گلوله‌یِ درونِ قلبِ کودکانِ شام و عراق
من گنجشکِ داعشیِ رنگ‌شده به سبز و بنفشِ قناری در قفسِ بی‌اختیارِ بن‌بستِ اخترم!... پس هستم!
من اسیدِ پاشیده به رخِ ترانه‌ها به یک آخِ مفت از جیبِ تو و دیگر هیچ
من مخمورِ مرادِ معمارِ خنجرِ مریدانِ زنجیره‌ای به قانونِ مستی از جامِ زهر
جانم به لب آمد از قطره قطره نفتم در شاهرگِ جهان
تنم از خونِ وطن خالی، به‌راهِ عمرِ "قانونی" که ناگزیر به انتخاب لکوموتیورانم؛ بینِ سرابِ بد و بدتری بی‌معنا در سرنوشتِ شامی آغشته به خونِ معنا.
من عزادارِ عقل مچاله در قانونِ هوسِ روشنفکری‌، در اخبارِ گیجِ شایعه، زیرِ کرسی‌هایِ آزاد‌پریشی.
آیا کسی به تیرِ شایعه کشته شده امروز در چاهِ شکایاتِ قانونِ تک‌نفره؟
بی قدرتِ تشکیلات، من مُرده‌ی قانونِ کارفرمای گورستانم به دستِ پیمانکارِ گورکن!
آن‌گاه که به قانونِ گورستان امید بستم!
من عزادارِ اعتماد و اراده‌ی پستم!
گاه که عزادارِ میلیونیِ سردارِ سازندگیِ گورِ خویشم!
چرا کسی برای جنازه‌یِ یتیمانِ قانونا عقیم وطن، عزا نمی‌گیرد؟!
خیام ابراهیمی
15 دی 1396

وضعیتِ "آچمز" هم بیهوده نیست


وضعیتِ "آچمز" هم بیهوده نیست!
یک سنگِ کنار راه هم می‌تواند، به کار آید... در دست و در معرضِ چشم بسته و باز و تیپایِ تو، برایِ اثباتِ بی‌ثمری و بی‌اعتنایی و یا دفاع، و یا جنگ و سلطه، و یا صلح و همزیستی... تا تو تبدیل به چیزی شوی که نبوده‌ای! این کنش و واکنش و انتخاب توست، که تو را تعریف می‌کند؛ تو را زخمی می‌کند؛ و یا صیقل می‌دهد و به تو شکل و شخصیت می‌بخشد!
ساختارِ بسته و بن‌بست، از تو چیزی می‌سازد که دیگر آن شخصِ دیروزی نیستی.
"آلبر کامو" نشان داد که سنگ سیزیف در دورِ به‌ظاهر باطل غلطاندن و فروغلطیدن از دامن کوه، عامل ارضاء او از عادتش به درکِ خود از هستی بود! اما آیا این بودن تنها غریزی و تکراری و بیهوده بود؟
"امید" یعنی بیهوده نیست! "ناامیدی" یعنی بیهوده است!
یک انسانِ امیدوار می‌تواند کوچکتر و یا بزرگتر از یک فردِ ناامید باشد و بالعکس! تشخیصش اما با کیست؟ جنگ و صلح از حکم‌کردنِ قطعی و نسبی تا نمی‌دانم، از همین‌ نقطه‌ی عطف، آغاز می‌شود!
تغییر مکانیسمِ حل مسئله و طرح و ساخت مسائل نو از ورودی و خروجی چشم و گوش و زبان و حواس و بازتاب آن (عاطفی؟!) در مرکزِ پردازش عقل و بده بستانش در خود و بیرون از خود... خستگی و توانایی و صبوری در تکروی و همراهی و جامانده‌گی و رقابت و حذف و هم‌افزایی، هر بار با میزانی از احساس معلولیت و ناتوانی و توانایی، از این ایستگاه تا ایستگاه بعدی که ویژه‌یِ نقشِ انحصاریِ من است -نه دیگری-، بالابردن سنگ را تا نوک قله تکراری نمی‌کند! حتی اگر تا ابد ادامه یابد!
تبدیل انسان از مهرطلب به مهرورز شاید بزرگترین دستآورد سفر سیزیف باشد که می‌تواند به زندگیِ ‌ناگزیرِ اجتماعیِ خود با کشف و شهود و تجربه، معنایی ناشی از حرکتی متفاوت با احساسی پر و خالی‌تر و عمیق و سطحی و گسترده‌تر، سنگین‌تر و یا سبک‌تر بدهد... حس بار هستی از این نقطه‌ی تاریک به بارقه‌ی بعدی...
خب اگر رسوبِ این ورودی‌ها و خروجی‌ها توانست به مکانیسم تولید مهر سامان دهد، شاید برنامه نویس کارش تمام شده باشد و حال باید این نرم‌افزار نهادینه و فشرده در سخت افزار را شاید بلوتوس کرد در هستی دیگری تا به کار آید... شاید!
در این سفر ناگزیر این را فقط خود شخص احساس می‌کند که آیا این سیستم بسته است یا احتمال باز بودنش برای کشف و تجربه‌های بیشتر هستی هست... کنجکاوی کشف آخر دنیا و اینکه کارکردش در کجاست؟... با این مقدمه، احوالِ آن محاطی که می‌خواهد محیط باشد را، شاید بتوان شبیه حال ماهیِ سیاه کوچولو دانست!
خیام ابراهیمی
13 دی 1396



بحران بی‌اعتمادی

وقتی خدا در بحرانِ بی‌اعتمادیِ قانونی، در وجدان زنده‌ی مردم منفجر می‌شود!
شکاف طبقاتی بیانگر فاصله بین حفظ منافع طبقات خودی و برخوردار از قدرت فراملی، با ملت غیرخودی، در چارچوب قانون اساسی است! تنها هنگام انفجار این خشم فروخورده است که مرز بین پیمانکاران و گزمه‌ها و کارگزارانِ قدرتِ قانونی با حاشیه‌نشین‌های قانونا غیرخودی، عیان می‌شود! و این تاولِ چرکین سرباز می‌کند و دیگر هیچ پرچمدار سبز و بنفشی قادر نخواهد بود در استیج‌هایِ حکومتی-انتخاباتی، با لطایف‌الحیل و مصلحت خودسرانه (گیریم به نیت خیر) توده‌های حاشیه‌نشین از قدرت قانونی را به بن بست‌هایِ عقلانیتِ محدودِ خویش، در پشت کوه دماوند بکشاند و در صندوقِ بیعتِ قانونِ ارباب، خفت کند!
شکاف طبقاتی در بحران اعتماد ملی، ناشی از چنبره‌ی امنیتی-اطلاعاتیِ مکر بشری، برای حفظ قدرت و سیطره بر منابع ملی مشترک مردم است! بی آنکه حتی مؤمنِ متدین به دین مشرکان بت‌پرست، گمان برد که نمازش در ملکِ غصبی (گیریم قانونی) باطل است!
وقتی نقش نفوذی در اپویسیون جعلی و واقعی ناپیداست! وقتی تو دیگر حتی به همسایه‌ و برادر و رفیق خودت هم اعتماد نداری! وقتی‌که در مناسباتِ جامعه‌ی مدنی، شهروند مدنی تنها باید در تشکیلاتِ پاسخگویِ مردمی برای خود نماینده بسازد، نه آنکه او را یک شبه از صندوقِ شعبده‌ی امنیتی-حقوقی لوطی و ارباب از زیر آستین بیرون آورند و با دو تا شعار پفکی دلِ رعیت خفت شده را ببرند! تا دیگر مکانیسم اعتماد سنتی به تارِ سیبیل دایی‌جان و قسمِ حضرتعباس خانعمو پاسخ ندهد و صیدها مغبون و قربانی طعمه‌های صیاد شوند! در این بلبشو و بازار مکاره‌ی اعتمادِ غیرمدنی و سنتی، آن‌چه در این بی‌اعتمادی ملی و مدنی موفق بوده است، قانونمداری بازیگرانِ خودی و خودفروخته، مبتنی بر تقدم تاخرِ صنعتگرانِ "قانونِ اساسی" است! و به همین دلیل است که دشمنِ مردم و اراده ملی، در واقع خود "قانون اساسی" است، نه گزمه‌های فرمانبردار. فرق قانون مدنی با قانون اساسی ارباب و رعیتی در همین است! به همین دلیل منطق و قانون مورد اشاره‌ی پرچمداران سبز و بنفش، تنها به درد خودشان و دلالان خودی و خودفروخته‌ی اپوزیسیون جعلی می‌خورد! باید از این سربازانِ انتحاری ولایت و مکارانِ مؤمنِ سبز و بنفش پرسید:
"مردم پراکنده و مستضعف، در کدام تشکیلات مدنی و پاسخگویِ قدرتمند، قادرند که درخواست‌ها و مطالبات ملی خود را در قوه‌یِ قضائیه‌ی فرمانبر قدرت مطلقه ثبت کنند و بتوانند آن را در چارچوبِ امنیت قانونی پی‌گیری کنند و به تطمیع و تهدید از دور حق‌طلبی حذف نشوند؟ بچه و ملت صغیر را با لبخند و قاقالی‌لی می‌فریبی، مکار؟!
تنها در همین بحرانِ اعتماد و عدم تعبیه‌یِ مکانیسم علمیِ راستی آزمایی در قانون اساسی است که شکاف طبقاتی در مناسبات قدرت قانون اساسی زاده و بازتولید می‌شود. در واقع "قانون اساسی" ام‌الفساد چنین شکاف طبقاتی و بحران اعتماد در فقدان تشکیلات مستقل قدرتِ وحدت ملی و مردمی است که صاحبان حق مسلمند! مردمی که در فرصت مقتضی و در شوراهای محلی و بومی و ملی برای تمرین همزیستی مسالمت‌آمیز بر اساس حق برابر مالکانه از ملک مشاعی به نام وطن آموزش داده نشده و امیدشان برای نوشتن سرنوشت زنده‌ی خود و نسل‌های بعدی، عملیاتی و میدانی نشده است، مسلم است که چنین مردم پراکنده و لاجانی را می‌توان در هر پستویی خفت کرد و سند اراده و اختیار و حقشان را به نام خود و پرچمداران و مولای خود زد و فرصت بلوغ و رشد آزاد را که حق مسلم ایشان است را 40 سال پیدا و پنهان از قم تا بصره تا شام و جنوب لبنان تا دیار قدس؛ از ایشان غصب و مصادره و خرجِ موشک‌های جنگ به جای صلح و دیپلماسی و هم‌افزایی ملی کرد!
مفتی‌ها و مدعیانِ تفقه و داعش‌مسلکان به نیت حفظ امنیت جیب و تعقلاتِ مادیِ خود در لباسِ معنویت و لمس کردن خیال مردم برای تبدیل کردنشان به کرم‌های بی‌آزار و بی‌معرفت و تولید صنعتی پیچ و مهره‌های نظامِ اجتماعی بت‌پرست و مقلد در کارخانه‌ی آدمسوزی، سالهاست که در حواشی حکومت و در بطن حکومتهای مشرکِ صفوی و قجری چنین می‌کنند، آن هم به نیت خیر که جز شر ثمری نداشته است! این را می‌توان از باطن فاسد ریاکاری و جنگِ هفتاد دو ملت در بینِ پیروانِ تمام ادیان، بویژه مسلمانانِ بت‌پرستِ خاورمیانه براحتی شاهد بود و پی‌برد!
مدعیان خودسر الوهیت، باوری به زنده بودن ندای وجدانِ مردم ندارند و دین آزاد را به شریعت دیروزی نزول داده و بر اساس احکام زمانی-مکانی که مرتبط با مراحل ابتدایی مناسبات قدرت در جامعه‌ی مدنی بوده است، به یک ایدئولوژی دربسته و زمان منقضی فروکاسته‌اند، بی‌آنکه حجّتی محکم در دست داشته باشند که این احکام، فرازمانی-مکانی آیا قابل تعمیم است یا خیر؟! یکی از عوامل ایجاد شکاف طبقاتی و عدم توسعه در جوامعِ منتسب به شریعتِ بت‌پرستان، سد شدن در مقابل وجدان بیدار مردم و عدم اعتماد به خدایِ زنده در ربوبیت و پرورشِ حی‌القیومی یک قادر مطلقه‌ی نزدیکتر از رگ گردن به تمام بشر است! آنها باور ندارند که قادر مطلقه تنها یک قادر مطلقه‌ی همیشه زنده و در دسترس است! پس به‌جای اینکه در تداوم بت‌شکنیِ رسولان منادی آزادی برده‌ها از نظام ارباب و رعیتی و سلطانی رؤسای قبایل و جناح‌حهای قدرت اجتماعی، پرچم را از دست صاحبان قبایل و قدرت گرفته و بین مردم توزیع کنند و آنها را در شوراهای مردمی جمع کنند تا جمع جبری ایشان حکمِ همان خدا برای آن لحظه از رشد زمانی-مکانیِ ایشان شود (نه در تمام زمان‌ها و مکان‌ها)، خودسرانه خود این پرچم را به دست می‌گیرند و با ایدئولوژیک کردن دین زنده به بازتولید بت‌پرستی در لباس صوری و من‌درآوردی خدا اقدام می‌کنند و پله پله مراتب این چاه ویل را به وسواسِ ابلیس و شیاطین نفس تئوریزه می‌کنند و گمان می‌برند که این مراتب حقیقی علم است! آنگاه خود بر خود نام عالم می‌نهند که دیگر علی رغم سفارشِ اصل "ولاتجسسو"، لابد حق تجسس را در زوایایِ جان و نفسِ زنده (که حق حیات و اختیار دارد) در آزمون و خطای بلوغ شهروندان برای کسب معرفت تدریجی و حصولی، برای خود به عنوان یک حق از پیش رقم خورده می‌تراشند! تو گویی جهان کارخانه‌ی تولید پرولترانِ استالین است! این در صورتی است که غافل می‌شوند که پیش‌تر جایی خوانده‌اند که: ظن و گمان راهی به حقیقتِ پنهان از نظر نمی‌برد! که اولین گام حقیقت، وانهادنِ انسان به امانت حق قدرتِ خودش به امر فطرت حنیف و وجدان خود اوست (که الزاما فطرت حنیفِ تو نیست)، که جای امام زنده آنجاست، نه شریکِ خودخوانده‌یِ قدرتِ او بر زمین! و کل شیئی احصیاناهُ فی امام مبین! آیا کلِ اجزاء و مناسباتِ هستی در آنکس که بصورت جعلی نام امام را بر خود نهاده احصاء شده است؟ آیا این بازی با واژه‌یِ امام جعلی، نهادِ درونیِ من را می‌خواند و بر وسعت وجودی آحادِ مردم اشراف دارد؟ البته که در سیمولیشن و بازآفرینی این بازی جعلی، باید گفت که ایشان سعی در احقاق همین امر دارند! به همین دلیل است که فیلترشکن‌ها در چنین روزهایی از کار می‌افتد! همان فیلترشکن‌هایی که در روزهای قبل کار می‌کرده است! این یعنی حتی فیلترشکن‌ها حیاط خلوت جاسوسی شده‌اند و تو بیهوده به شکستن مرزها دل خوش کرده بودی! این را یکبار در جریان 88 بیان کردم.
خب! با این جهاد برای شناختن کرم‌های صغیر و پیچ‌ومهره‌ها به من بگو این دیگر چه صیغه‌ای است؟
لا یکلف الله نفسا الا وسعها (خدا بر هیچ‌کس تکلیفی ندارد! الا به اندازه‌ی وسعت وجودی او)
چرا گمان نمی‌بری که "سربازانِ گمنام امام زمان‌اَت" چه بسی همین حاشیه‌نشین‌های منفجر شده باشند که علیه طاغوتی به‌پا خاسته‌اند که تنها ساحران دربار فرعون او را به جای می‌آورند که خود دستی بر آتش دارند!
براستی آن داعش‌مسلکِ جاهلی که هنوز نمی‌داند چرا بدون اعلام جانشین پیش از مرگ (عبدالله فرزند امام جعفر و نوه‌ی امام حسین) امام نبود، اما فرزندِ آن کنیز مغربی امام موسا شد، چگونه می‌تواند خود را شیعه‌ی دوازده امامی معتقد به امام زمان فرضی در خیال خود بداند، که حالا خود بر خود نام سرباز امام زمان نهاده است؟! بی آنکه نه بصورت شهودی بدان معرفت دارد و نه عقلا می‌تواند او را اثبات کند و تنها بر خلاف هشدار آیه، اگر قرار است مؤمن باشد، نباید از پدران و آبائنا کورکورانه تقلید کند و خود را تسلیم کند! که این تسلیم مسلمانیِ مشرکانه است! که لابد مدعیان مشرک و منافق و بت پرست، در کارخانه‌های تئوری‌سازی خود و رفقا، برای آن نام شرکِ خفی تراشیده‌اند! البته تو چه بدانی! تو تقلیدت را بکن!
اما عزیز من! ای آنکه گمان برده‌ای که به امام زمان باور داری! تا فرصت هست خود را برهان، که: نه هر آنکس که سر تراشد قلندری داند!
لااقل وقتی بر سر کسی چماق می‌کوبی، کمی آرامتر بکوب! شاید او همان امام زمان فرضیِ تو باشد!
.
شکاف طبقاتی در خوش‌بینانه‌ترین شکل یعنی مدعیان بصیرت و درایت و تدبیر عِدّه و عُدّه و قلدران هیئتی و خودسر و فندوق‌مغز شمشیر به دست، برای سرنوشتِ ملت محروم و فرهیخته و مستقل؛ تصمیم بگیرند و حق به جانبانه در یک جاده‌ی یکطرفه مصلحت بتراشند که امنیت وطن و منافع ملی این است که ما اندیشیده‌ایم و وابسته به احقاق اراده ملی و تصمیمات مردم مستقل صغیر نیست!
شکاف طبقاتی نتیجه‌ی عاقل دانستن خود و صغیر دانستن مردمی است که از لحاظ شکلی بالغ دانسته میشوند و حق تشکیل زندگی دارند! که وجدان زنده‌شان نزدیکتر از رگ گردن است! شکاف طبقاتی ناشی از بت کردن خود به نام خدا بر اساس منطق وضعی و ذهنیت خطاپذیرِ عده‌ای است که خود گویند و خود خندند و در مناسبات قدرت به یکدیگر باج می‌دهند ( باز به نیت خیر مردم 
:) )! شکاف طبقاتی بازتولید تمامِ پیروان دین که صاحب قدرتند پس از مرگ رسولان است، که بنا بر فهم محاط و محدود خود هر بار بساط بتخانه و بت‌پرستی را به نام خدا علم کردند! شکاف طبقاتی نتیجه‌ی نگرش داعش‌مسلکانه در لباس‌ها و دستارهایِ رنگارنگ علم و خرافات و بت‌پرستی است! و هر قانونی که حق سرنوشت‌ساز را از مردم زنده به نام قوانین مردم مرده ی دیروزی بگیرد بت پرستانه است! و قانون اساسی، از همین قبیل است که دست ملت مستقل را از نظام تصمیم سازی کشور خود کوتاه کرده است!
بی دردان بهشت نشین و مجاهدین داعش‌مسلکِ انتحاری، و گزمه‌هایِ خودی ارباب قانونی، خبر از حال گرسنگان و رعایای غیرخودی ندارند! آنها فرعون‌وار، در هاله‌ای از تقدس خودساخته، مردم را موش آزمایشگاهی خود می‌پندارند!
قانون اساسی دیوار بلندی است بین مؤمنین خودسر و کفار فرضی، بین خودی و غیرخودی که حق آب و گل طبیعی و اولیه را به دلیل حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه از مردم مصادره کرده است! و در چنین بن بستی و ملت محروم راهی به قوای سه گانه‌ی کشور خود ندارند! در چنین وضعیتی، در مسالمت آمیزترین وضعیت، تنها می‌توان در اولین فرصت فهم این حقیقت، دست از ستم و ابزار و آلوده شدن در مناسبات مشرکانه برداشت و پای خویش را از حادثه بیرون کشید و سریعا درخواست تغییر قانون اساسی به نفع تمام مردم را نمود، تا قدرت ملی به رأی و تصمیم واقعی مردم توزیع شود نه پرچمدارانِ سبز و بنفشی که خود را به هیبت بت تراشیده‌اند! در چنین موقعیتی توجیهات امنیتی و رنگ تقدس بر باورهای موروثی توسط ویژه خواران قانونیِ قدرت، تنها به تن کردن پوستینی است برای حفظ قدرت و حلال کردن حرام در رگ خاندان و هیئت و بیت و تشکیلاتِ کاذبِ اپوزیسون و پوزیسیونِ زورگیر خود... این سربازان سپاه کفر و نفاق و شرک، وقتی با جهل خود بر ناآگاهی مردم از اطلاعات و حقوق ملی خود، رنگ تقدس می‌پاشند، در وقاع دارند گنجشک را رنگ کرده و جای قناری به ملت می‌فروشند!... گیریم که خریدار فریب خورد!
واقعیت این است که: جای پیمانکار و کارفرما در قانون اساسی تغییر کرده و هیچ صاحب امنیتِ اجنبی نشین به رویِ مبارک نمی‌آورد تا همچنانکه به دنیای دونش رنگ معنویت می‌زند، احساس قدرتش را از دست ندهد!
فرض کن! چرا گمان نمی‌بری که شاید امام زمان‌ات همین فقیری باشد که کنار راه نشسته و تو امروز با پتک بر سرش کوفتی! چرا گمان نمیبری که شاید امام زمان‌ات گوشه‌ای از فضای مجازی، هم اکنون دارد تو را می‌نگرد که آیا ندای وجدانت را می‌شنوی، یا نه؟! آن را به روی مبارک نیاورده و چال می‌کنی! اگر در زبان عرب چال کردن یعنی کفر، پس این تویی که کافری!
دروغ بس است!... اگر غافل از درد محرومین و مستضعفین خوابتان می‌برد، شما چیز خور شده‌اید! محرومین، دیر یا زود در بن بست دنیای شما بر جنگ زرگری شما حرامخواران پیروز خواهند شد! و آنوقت دیگر خیلی دیر است! تا فرصت هست خود را نجات دهید! این رفاه حکومتی و پیمانکاران دست اول و دوم و سوم و... دلالان بهشت حوری و غلمان و شرابا طهورا نیست! به خود دروغ نگوئید! لااقل مرام داشته باشید و تغییر قانون را برای توزیع عادلانه ی قدرت در نظام تصمیم سازی با صدای بلند طلب کنید و بخواهید! خون مردم تاوان دارد!...باور نمی‌کنید؟...پس ثانیه‌ها را بشمارید تا ساعت فرا رسد!... تا فرصت هست فرصت را از خود نگیرید! وگرنه پس از نوشداروی سهراب خون محرومان باید از دماغ شما بیرون بیاید! باور کنید ندای وجدان زنده است!... و این نیز بگذرد! دم را غنیمت بدان!
خیام ابراهیمی
12 دی 1396

آلترناتیو میان دوست و دشمن


آلترناتیو میان دوست و دشمن!
در نبود مکانیسم راستی آزمایی و عدم اعتماد ملی و چهره‌هایِ نفوذی بین اقشار مردم غیروابسته، بدیهی است که نقابها یکی یکی از چهره ها فروخواهد ریخت! نقابهایی که بر چهره‌ ی بازیگران و بر زبان ادبیات سیاسی صد ساله‌ی پس از مشروطیت (بویژه جابجایی قدرت در 40 سال اخیر) همواره موجب انحراف و موج سواری بر مطالبات ملی بوده است!
به باورم ما در مقطعی گام بر میداریم که ناگزیریم مرزها را تبیین کنیم تا موجبات سوء تفاهم بیش از پیش به مردم این دیار بلازده، آسیب نزند! برای رسیدن به چنین شناختی باید بدانیم که در حال حاضر جه باید بکنیم؟ و یا چه باید بخواهیم؟ و این خواسته را ابتدا از که بخواهیم! و در صورت بن بست تمام راهها چه باید بکنیم و به کدام مقصد حرکت کنیم. برای قربانی نشدن ما با شناخت دو ماهیت جدی برای پرداختن حداقل هزینه با بیشترین فایده مواجهیم. مهمترین فایده طی نمودن مراتب شناخت راه و مقصد و چگونگی حصول به مقصد با همراهان راستین است!
1-
تعیین مراتب یک آلترناتیو.
2-
شناسایی دوست از دشمن.
.
1)
آلترناتیو:
مسلم است که بدون شناخت و اولویت بندی در منشاء مشروعیتِ حق شهروندان نمیتوان به یک آلترناتیو معنادار بر اساس زبان مشترک حقوقی ملی، دست یافت تا ادبیات ملی و حقوقی متبوعه بر آن پایه شکل گیرد!
نگرشهای روبنایی ره به مقصود نمی برند!
برای دوختن یک لباس در قامت یک ملت، ابتدا به پارچه نیاز است! بعد اندازه گیری و طرح و برش و دوخت و پرو کردن...
به باورم همین مراحل و اولویت بندی در تعیین مراتبِ دوختن یک ساختار حقوقی در مورد تحولخواهان به عنوان یک آلترناتیو باید رعایت شود.
نمیتوان پیش از تهیه ی پارچه و طی نمودن مراحل مقدماتی آن را پرو کرد!
بنابراین اگر بخواهیم در مورد ملت ایران، گام اول را تببین کنیم به باورم تعریف ساختار جغرافیایی-سیاسی است به عنوان یک ظرف است!
کشور ایران، جدای از ویژگیهای فرهنگی و درونی و محاط و محیطی آن در خشت اولیه ی وجودی خویش یعنی مرزهای معین خاکی و زمینی با تمام منابع آن که به تمام ملت تعلق دارد!
پس گام اول در زبان مشترک ایرانیان برای طی نمودن سایر مراحل دوحت لباس حقوقی و یک آلترناتیو مردمی، این میتواند باشد:
اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه بر حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه... که بدون اولی دومی محقق نخواهد شد!
این تنها شرطی است که میتواند بستری برای طی نمودن سایر مراحل در موعد مقرر فراهم آورد!
.
2)
شناخت دوست از دشمن:
راه نجاتِ مسالمت‌آمیز
اینک جای آن است که مدعیان اصلاح طلبی ناممکن، برای اثبات برادری خود به ملت، حتی بصورت کلامی هم که شده موضعِ خود را بین ملت و امت خویش، معین کنند! و دست از سفسطه برای واریز حقوق ملت به جیب امت خود بردارند! این یک فرصت است که هر کس میتواند آنرا کتبا به اصلاح طلبان در صفحات مجازی پیشنهاد دهد! تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
پیام به اصلاح طلبان!
===========
هر اصلاح طلبی از خود آغاز کند!
نترسید! درخواست تغییر برای یک حق مسلم ساختاری، به معنایِ ساختارشکنی سخت و براندازانه نیست! احترام به خواست ملت است!
اصلاح طلبان از خونریزی بیشتر به نفع تثبیت ویژه خواری قانونی پیشگیری کنند، و مرز خود را با نظام مردمی روشن کنند!
اصلاح طلبان، خود را تازه کنند و به کل ملت بپیوندند! وگرنه می گندند!
اصلاح طلبی یک روح است... یک دارایی جاری است! کالبدی در چارچوب قانون اصلاح ناپذیر و یا یک دارایی ثابت با شناسنامه‌ی ثبتی و با استهلاک معین نیست!
از کالبدها و ساختارهای کهنه که اراده ملی را مرعوب قدرت مطلقه میخواهد هر اصلاحی را قانونا مانع است، میتوان عبرت گرفت و از آن توبه کرد! اما همواره اصلاح‌طلب واقعی ماند!
آب وقتی جاری باشد تازه می‌ماند... وگرنه با فرایکنی و پافشاری در چارچوب و گودالِ قوانینِ دیروزیِ چاله، آب زلال هم می‌گندد! حرف مرد یک کلام نیست! به اندازه‌یِ کشفِ جهل و اقرار به حقیقت است!
اصلاح طلبان خود را از نگاه جزمیِ قانونِ اعتماد سنتی به یک سالار بر مردم، نجات دهند!
با درخواستِ یکصدای #تغییر_ قانون_اساسی_به_نفع_حضور_همه!
با استقرار قانونِ اساسی فراگیرِ #ایران_برای_ایرانیان!
گام اول#توبه_از_قانون_اساسی
گام دوم: جبران مافات با درخواستِ #رفراندوم و پی گیری مستمر و فراگیر مطالبات (بصورت قانونی به پیشنهاد روحانی با ثبت دادخواست و طرح در مجلس) و بصورت رسانه‌ای تا حصول نتیجه!
خیام ابراهیمی

چاش وحدت ملت با ملت


چالش "وحدت ملت با ملت"!
تبدیل تهدید سلطه به فرصتِ وحدت!
در بازیهای پشت پرده‌ی ویژه‌خواران ثروت و اسلحه و قدرت، بوی خوشی برای تمام ملت نمی‌آید!
گویا ویژه خواران راه وحدت همه با قدرت را در نظام پادگانی دیده‌اند! دست پیش بگیریم پیش از آنکه خیلی دیر شود!
فکر می‌کنم تئوریها بیشتر به کار متخصصین می آید و در فقدان تریبون ملی، ملت حاشیه نشین از آن محروم است! اما ملت معنای حق برابر و شراکت در حق مشاع و مشترک ملی را می فهمد!
بیائیم این میدان را قابل درک و قابل مفاهمه برای همه کنیم تا در این فهم مشترک قدرتی زاده شود انکار ناپذیر. بیائیم مدعیان ملت را با پرهیز از اصطلاحات باردار، با زبان مشترک حقوقی ملی، در میدان عمل به چالش بکشیم.
دعوت از اصلاح طلبان و سپاه از همین لحظه در هر جا.
در زمان رادیکال شدن شرایط به نفع استعمار داخلی و خارجی، برای تبدیل تهدید به فرصت، غیرت و صداقتِ ایرانیان غیور، را محک زنیم.
با حفظ وحدت ملی، و ایران برای ایرانیان!
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
درخواستِ نرمِ تغییر قانون سلطه به نفع همه، به معنای براندازیِ سخت نیست!
همه میان ملتتند! مرز قانونی خودی و غیرخودی، استمرار حرامخواری از حقوق مشاع تمام ملت است! سپاه ویژه خوار راضی به آلوده کردن خون خاندان خود به خون ملت محروم و محذوف از مدیریت منابع ملی مشترک نباشد! تاریخ به قضاوتِ هم میهنانِ یک سفره‌ی مشترک نشسته است! آنانکه به قانون این مرزبندی قائلند ریشه در ویژه خواری و تمایل به حفظ قدرتِ انحصاری برای تقویتِ جناح خویش دارند! جناح اصلی تمام ملت است! به نفع وحدت ملت و احقاق اراده ملی، مرزهای جدایی را از قانون اساسی بخواهیم. دشمنان اصلی مردم آنهایی هستند که این وحدت ملت با ملت را به نفع اقلیت خود میخواهند! و قانون اساسی پاسدار این ویژه خواری است!
دعوت از اصلاح طلبان کاذب و راستین، راه نجاتِ مسالمت‌آمیز است!
اصلاح طلبان راستین، صداقت خود را اثبات کنند!
به هم یاری رسانیم که تا ممکن است از تبدیل مطالبات بر حق ملت در دام رادیکالیسم و سرکوب نیفتیم.
در تضاد مطالبات سوء تفاهم برانگیز در عصر شکافهای معنوی و مادی، رفتارهای رادیکال عقوبتی بدتر از سابق میتواند داشته باشد!
اینک جای آن است که مدعیان اصلاح طلبی ناممکن در چارچوب قانون اساسی با اختیارات فراملی قادر مطلقه بموجب بند یک اصل 110، برای اثبات برادری خود به ملت، حتی بصورت کلامی هم که شده موضعِ خود را بین ملت و امت خویش، معین کنند! و دست از سفسطه برای واریز حقوق ملت به جیب امت خود بردارند! این یک فرصت است که هر کس میتواند آنرا کتبا به اصلاح طلبان در صفحات مجازی پیشنهاد دهد! تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
پیام به اصلاح طلبان!
===========
هر اصلاح طلبی از خود آغاز کند!
نترسید! درخواست تغییر برای یک حق مسلم ساختاری، به معنایِ ساختارشکنی سخت و براندازانه نیست! احترام به خواست ملت است!
اصلاح طلبان از خونریزی بیشتر به نفع تثبیت ویژه خواری قانونی پیشگیری کنند، و مرز خود را با نظام مردمی روشن کنند و ملت را در ملت تعبیر کنند نه در امت خویش!
اصلاح طلبان، خود را تازه کنند و به کل ملت بپیوندند! وگرنه می گندند!
اصلاح طلبی یک روح است... یک دارایی جاری است! کالبدی در چارچوب قانون اصلاح ناپذیر و یا یک دارایی ثابت با شناسنامه‌ی ثبتی و با استهلاک معین نیست!
از کالبدها و ساختارهای کهنه که اراده ملی را مرعوب قدرت مطلقه میخواهد هر اصلاحی را قانونا مانع است، میتوان عبرت گرفت و از آن توبه کرد! اما همواره اصلاح‌طلب واقعی ماند!
آب وقتی جاری باشد تازه می‌ماند... وگرنه با پ‌فشاری در چارچوب و گودالِ قوانینِ بسته‌ی زمانی-مکانیِ دیروزیِ چاله، آب زلال هم می‌گندد! حرف مرد یک کلام نیست! به اندازه‌یِ کشفِ جهل و اقرار به حقیقت است!
اصلاح طلبان خود را از نگاه جزمیِ قانونِ اعتماد سنتی به یک سالار جناحی بر مردم، نجات دهند!
با درخواستِ یکصدای #تغییر_ قانون_اساسی_به_نفع_حضور_همه!
با استقرار قانونِ اساسی فراگیرِ #ایران_برای_ایرانیان!
گام اول: #توبه_از_قانون_اساسی سلطه‌ی یک جناح بر تمام ملت.
گام دوم: جبران مافات با درخواستِ #رفراندوم و پی گیری مستمر و فراگیر قانونی به پیشنهاد مدعی اعظم (روحانی) با ثبت دادخواست و طرح در مجلس و بصورت رسانه‌ای و تظاهرات قانونی تا حصولِ نتیجه!
گام سوم: درآغوش کشیدنِ هم افزایی وحدت ملت با ملت وحدت ملی با حضور تمام ملت در مقابلِ دشمنانِ قانونی و استعماری داخلی و خارجی.
ارادتت را به ملت، در میدانِ عمل اثبات کن! نه در شعارهای عوامفریبانه و دروغین از این ستون سلطه تا ستون بعدی سلطه‌! به باورم نتیجه ی گذر از این چالش ملی، ناخالصی ها را به نفع زلالی وحدت ملی می‌زداید! و این خود یک گام معرفتبار به پیش است که امید زیاد دارم که به بار خواهد نشست!

ولی نعمت

 ولی نعمت
***
مردم ولی نعمتِ تواَند؟ بیـــا نعمتم را پس بده!
این خاکِ مشترک را، وطن را، هویتم را پس بده!
بازی چه می‌کنی؟ با ملت و قــانـونِ لقمه‌یِ خویش
ملت بدونِ تشَکّل پفی است؛ آن هیبت‌اَم را پس بده!
وقتی تو پیکر وطن را زِ هــم کرده‌ای دو تـــا
قانونِ شهروندی‌ ارزانی‌اَت، وحدتم را پس بده!
گر ملت است ولیِ نعمتِ تو و دولتِ ولایتِ تو
لطفــــا کلیدِ سبز و بنفش و سیاهِ ولایتم را پس بده!
گفتی که رشدِ اقتصادِ سپاهِ شام، شش درصد است
لعنت به این سفسطه، که مُرد ملتی؛ قدرتم را پس بده!
گفتی که بین ما قراری و قانونی و عهدی، حَکَم است
بر عهدِ مرده‌گان چه توافقی است؟ ارادتم را پس بده!
قانون اگر که حجتی میانِ مردم و وکیلان است
آن بیعتِ خداییِ مطلق و وکـــــالتم را پس بده!
گفتی که زنده منم، انتخابات "خود" بیعتی است
من‌که به‌دامِ صندوقِ مولا نبودم، بیعتم را پس بده!‌
گفتی به‌جز چو منی، به صندوق‌اَت اُمّتند خود ضامن
اصلاح‌طلب، اصولگرا ضامنِ بت‌اَند، ضمانتم را پس بده!
آنها به حرفِ مفت گزمه‌یِ بی‌اختیــار سپرده‌اند دل را
مغبونِ دل، چه بداند حُکمِ تعدیلِ رأی، حکومتم را پس بده!
گفتی که صاحبِ اختیارِ مطلقه بوده‌ای زِ جانبِ من
مهرم حلال و جانم خلاص، قفلِ اسارتم را پس بده!
با من بگو که گر وطن امانت است به تکدستِ مـــولا
با تو که گفت که امانت به بصره بری؟ امانتم را پس بده!
در بـــاد و بودِ تَوَهُمِ قدرت زده‌ای به اَبـر ولایِ خـدا
آز آسمـــــــان به رویِ زمین بیا و ولایتم را پس بده!
آنقدر زِ خونِ من و نفت من، تو کرده‌ای تاخت و تاز
در رگ نمانده خونِ تازه‌ای و ســـــلامتم را پس بده!
تا چند دروغ و تقیه به دیــــنِ بت‌پرستِ صغیر شدی؟
آتش زدی به مــالِ یتیمِ مام وطن، حضانتم را پس بده!
گفتی ز منطقِ قانونِ اربــــاب و اعتـــراضِ رعیت‌ها
مشکل زِ حکمِ قانونِ اربابیَ اَست! رعیتم را پس بده!
هستی تو و مجلس و قضا از فضائلِ حــکمِ گزمـه‌هــــا
مجلس کجـا؟! فضائلِ رعیت کجـا؟! حکمتم را پس بده!
داستانِ سرنوشتِ ملت، به‌زیرِ نعلِ قانونِ سلطه شـــد
از اســـب بیا پایین و اسبــــابِ حکـــایتم را پس بده!
آنکس که به‌رأی‌‌وفریبِ این گزمه تا آن گزمه دل‌‌خوش است
باشد شــریک دزد و رفیـــقِ غـــافله، رفــاقـتـم را پس بده!
تا حکمتِ صدور خود به همه، از منطقِ امنِ خودی است
صلحی زِ جنگِ خود‌خواسته نیست، اَمنـیّـتـم را پس بده!
قانـــونِ سلطان و بنده شده: حکمِ خون و زخــمِ وطن
این ذلت از قبضِ مردم است و بسطِ ملتم را پس بده!
دیگر فریب هیـچ گزمه‌ی سالارِ سلطه را نمی‌خورم
میهن ســرایِ ایـرانیـــان است و سلطنتم را پس بده!
خیام ابراهیمی
11 دی 1396
#بایکوت_قانون_اساسی = توبه از قانونِ سالاریِ اربابِ ویژه‌خوارانِ چپ و راست بر مردم
تا:
#درخواست_تغییر_قانون_اساسی برای حضور و سالاریِ تمام مردم ( فارغ از مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی) ! برای استرداد "صندوق رأی" به دست ملت مستقل از ویژه خواران خودی.

بد و بدتر

ان‌در حکایت بد و بدتر
بد و بدتر (یا بخت یا اقبال؟) و یا ...؟
گزینش بد و بدتر در سیستم غیرموکراتیک حتی امیدی بر مبنای شانس و بخت و اقبال هم نیست! چون بین دو احتمال لابد باید یکی درست در بیاید! اما در چنین مکانیسمی علی‌رغم اینکه امکان راستی آزمایی خوانش و شمارش در دستِ مردم مستقل از قدرت نیست، با توجه به عبرت تاریخی و سوابق و عملکرد التزام کاندیداتورهای ذوب در ولایت قادر مطلقه در ساختار قدرت، و نیز سنجش ظرفیت غیرقابل اعتماد قانونی، هیچ ارزشی جز تسلیم مطلقه و بیعت با مجری انتخابات (سوزنبان قطار) روی ریلی از پیش طراحی و ساخته شده برای رسیدن یا نرسیدن به هر مقصدی ندارد! در واقع مشارکت کننده در این بازی دو سر سوخت، یا آگاهانه خود را سپرده است و یا مجوز داده است جاهلانه مورد سوء استفاده قرار گیرد. بر این اساس خودکرده را تدبیر نیست!
دام و مغلطه و سفسطه‌ی گزینش بین "بد و بدتر" در سیستم غیردموکراتیک( فاقد نظارت ملت مستقل از قدرت)
نادیده نباید گرفت که ماهیتِ تاکتیکِ "انتخاب بین بد و بدتر" اصولا در یک بستر و سیستم دموکراتیک با نظارت ملی(ملت مستقل از قدرت رانت ایدئولوژی و تعهدات حکم حکومتی و تقیه و مکر و حفظ نظام از اوجب واجبات است و هدف وسیله را توجیه میکند و مصلحت نظام و ...) معنا دارد که تمام مردم از مکانیسم راستی آزمایی(شمارش صندوق های رای) مطمئن باشند! نه اینکه به تعداد و ترکیب همان شمارش آراء نیز در جهت تعدیلِ رای کاندیداتورها و درصد بیعت کنندگان (برای تعیین نرخ وسط دعوی) اطمینان نداشته باشند!
در واقع علی رغم وجود قانون برای حذف کاندیداتورها به دلایل سلیقه ای و ایدئولوژیک و الزامات به قدرت فراملی اسدئولوژیک با توجیهات پیش گفته، این روش در یک سیستم غیردموکراتیک بی‌معناست!
اما بر فرض، اگر سیستم دموکراتیک باشد و نظارت ملی و ملت مستقل از قدرت وابسته به تشکیلات پاسخگو با مکانیسم راستی آزمایی علمی و ملی هم جاری و حاکم و ناظر بر مکانیسم سالم انتخابات باشد، مشارکت کنندگان باید به نتایج انتخاب خود ملزم باشند! خود کرده را تدبیر نیست!
با این وصف، این نوع گزینش در چارچوب قانون اساسی فعلی با توجه به اختیارات و سازوکار فراملی و غیرپاسخگوی نهادینه در قانون اساسی، از پایه خطاست و مطمئن نیست و بر پایه ی مکانیسم سنتی و هیئتی "اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو" استوار است. از کوزه‌ی چنین روش حسینقلی خانی و قجری، همان برون تراود که دراوست!
سفسطه و مغلطه و موج سواری و دعوا و خیانت و جرزنی بر اساس گمان و خیال و شک و تهمت و ادعای دو طرف ماجرا.
بر همین مبنا کسی که در صندوق 88 و در چنین سیستم معیوب و نامطمئنی مدعی تقلب بوده است، بدون تغییر قانون و مکانیسم شمارش آراء (با نظارت ملت مستقل از قدرت فرماندهی و تکلیف فرمانبری به دلایل شرعی و مصلحت نظام و امر و نهی به مصلحت و حکم حکومتی)، نباید در انتخابات بعدی در سال 92 و 96 شرکت میکرده است! و شرکت ایشان به نوعی تف سربالاست و معامله برای بیعت!
چنین مکانیسم رای گیری در چارچوب قانون اساسی تنها میتواند بر تعداد مشارکت کنندگان ( بالای 50 درصد واجدین شرایط) که به اجرای قانون اساسی تحت حکم حکومتی ولایی و فراملی قادر مطلقه امیدوار است و اعتماد میکند، تنها به کار بیعت و اعتبار چنین قانون و نظامی منجر شود، ولاغیر.
انتخابات در چارچوب حقوقی قانون اساسی فعلی تنها کارکرد بیعت با نظام دارد! و بیعت با نظام به معنای صدور مجوز از سوی مشارکت کنندگان به قدرت ولایی برای هر عمل مصلحت آمیز برای حفظ نظام است.... از مکر و خدعه با غیرخودی (کفار داخلی و خارجی) گرفته تا هر عقوبتی...صدایش نیاید بویش را چه میتوان کرد؟!


کوچولوها و بزرگ‌ها


کوچولوها و بزرگ‌ها
در آینه به خود می‌گویم: کوچولو! ما بتدریج بزرگ می‌شویم! باور و ایمان، یک پروسه‌ی شخصی به نسبت وسعت وجودی در وقت نامعلوم است، نه یک پروژه در مکان و زمان معلوم!
بابابزرگ نمی‌خواهد باور کند که خانواده رعیت نیست و بالغ است! با سرانگشتان تک‌دستش با دیگران بازی می‌کند! عبرت نگرفته و باز زور می‌زند که مناسبات قانون ارباب و رعیتی زورسازِ بشریِ عصر بیابان در خانه باقی بماند و در جان و هستی همه، هی قبیله تولید شود! یکی تصمیم بگیرد و تمام خانواده را با خود به ته چاه ویل بکشد! او هنوز همه را صغیر و کوچولو می‌داند و از سر خیرخواهی پیوسته به شیوه‌ی دوران قبایل برای امنیت خانه، با ده بالا و پایین سر جنگ دارد، تا همه نجات پیدا کنند! او غافل است که خیمه‌ها هم رشد و تغییر می‌کنند تا برج و همیشه چون کوتوله‌ای درون غار باقی نمی‌مانند! او باید از این فکر نجات پیدا کند، وگرنه همه را قربانیِ ذهنیت و غرورِ خود خواهد کرد و تمام خانه ویران خواهد شد! جلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت است بابابزرگ! تو بزرگ شده‌ای! خانه را به تمام صاحبانش بسپار تا همه در نوشتن سرنوشت خود سهیم باشند و تصمیم بگیرند!
یکدیگر را به خاطرِ انتخاب‌هایِ احیانا درست و نادرستِ هم تحقیر نکنیم. به هم حسادت نکنیم. یکدیگر را به خاطر توَهُمِ قد و اندازه‌ی خود نفی نکنیم و هستی را به خودی و غیرخودی تقسیم نکنیم. هر پیری روزگاری نوزاد بوده است! برخی به دلایل ناخواسته و ساختار ژنتیک و موقعیت اجتماعی، برعکس زندگی می‌کنند! برخی برعکس‌ِ آن برعکس... بیائیم راجع‌به اندازه‌یِ فهم خود با کولیسِ فرضی، قضاوت قطعی نکنیم و به هم فرصتِ رشد دهیم. این ممکن نمی‌شود مگر این‌که همواره منتظر مجاب‌شدن بینِ نقد خود و دیگری باشیم و در خوف و رَجاء، نه آموزشِ به دیگری با حکم کذا! و خود را پیوسته اصلاح کنیم و براستی اصلاح‌طلب باشیم، نه اصلاح‌گرا. همین حکم‌های ناشیانه و کودکانه است که ما را در پای یکدیگر تلف می‌کند و روز به روز کوچکتر می‌شویم!
کوچولوها خیال می‌کنند که جامعه کارخانه‌ی آدمک‌سازی است!
کوچولوها با گذشت دقایق در مناسبات قدرت محیط و محاط، رشد می‌کنند و بتدریج جای حفره‌ها و جهلشان را عبرت و دانش پر می‌کند!
قرار نیست همه اندازه‌ی هم باشند و درکشان از هستی با هم برابر باشد و مثل هم حس و فکر کنند! اما مهم است که راجع‌به حفره‌های نادیدنیِ دیگران جاهلانه قضاوت نشود! به این حفره‌ها تنها حقیقتی اشراف و احصاء دارد که نزد تو نیست! کل شَیئی اَحصیانهُ فی امام مُبین! هر ربّ و مربیِ گرد، گردو نیست! یکی یپداست و یکی پنهان! عالمِ واقعیِ مدرسه، عالمِ حقیقی نیست! فرق کوچولوها و بزرگترها این است که این دو را اشتباهی می‌گیرند و یکی به حفره‌های خود و دیگری فرصت رشد می‌دهد که با عبرت پرشوند، اما دیگری برای خود و دیگری فرصتی قائل نیست! چون خیال می‌کند در جایگاهِ استاد اعظمی پنهان است، با قدرتِ مطلقه‌ی پیدا! قانونِ سیاه‌چاله همین است! باید این قانون را تغییر داد! بر این باورم که همین قانونِ سیاه‌چاله است که منجر به بازتولید و سیمولیشنِ مناسباتِ ستمگرانه‌ و بت‌پرستانه‌یِ قدرت در جامعه شده‌است.
مهم این است که بدانیم ما شهروندان یک جامعه‌ایم که نباید به حقوق برابر و مراتبِ رشد یکیدگر تعرض کنیم. حق حیات و اختیار و اراده در هستی و زندگی و جامعه، ثبت نام در مدرسه‌ی رسمی نیست! دوران تحصیل ابتدایی و دبیرستان 12 سال است...بعد دانشگاه و بعد تا بینهایت ادامه دارد... این فرصت و موقعیت آزاد را در جامعه برای همزیستی مسالمت‌آمیز کنار یکدیگر پدید آوریم و برای هر رتبه‌ی ناپیدا احترام قائل باشیم و افراد درون کلاس‌ها را واررسی و چهره نمایی نکرده و برایشان کارنامه صادر نکنیم. رفت و آمد در این کلاس‌های اجتماعی با چشم‌پوشی بر شخصیت و رتبه‌یِ هم برای همه آزاد و ضروری است! این‌که چه کسی شاگرد است و چه کسی مستمع آزاد و چه کسی معلمِ کدام کلاس را بگذاریم برای نهاد دورنی خودش و خدای درونی خودش که پروردگار و مربی او در وجدانِ خود اوست! نه الزاما من و نه شما... وگرنه بتخانه‌ها برپا می‌شود و جنگ هفتاد دو ملت! راستی میدانی کجاها جنگ هفتاد دو ملت است؟ همانجاها که سیمولیشنِ ناپیدا، پیدا شده است!
آنچه مهم است این است که در حیاط مدرسه همه برابرند و هر کس با دوستان خودش سرخوش است!
و فرق همزیستی در مدرسه و جامعه‌ی آدم بزرگ‌ها با بچه‌مدرسه‌ای‌ها این است که در یکی شهروندان بدون قضاوت در مورد رتبه‌ی کلاس با رعایت حقوق برابر انسانی و شهروندی با هم برابرند، اما در مدرسه چون در رتبه برابر نیستند ممکن است در طی نمودنِ مراتبِ بدویِ قدرت دچار شوکِ بی‌جنبه‌گی ناشی از بلوغ نورس شوند و احیانا به جان هم بیفتند!
با تداخل و تمایز همین علمِ لَدّنی ناپیدا و علمِ وضعی پیدا و گمانی است که می‌توان همچنان کوچک ماند و به جان هم افتاد و یا بزرگ شد به امنیت رسید!
خیام ابراهیمی
10 دی 1396
آخرین روز سال میلادی 1917


قانون اساسی یعنی شرنوشت وطن

قانون اساسی یعنی سرنوشتِ وطن
وقتی قانون اساسی اختیارِ مطلقه برای تصمیم‌سازی و تعیین سرنوشتِ یک ملت را دربست به یک نفر داده باشد، آنگاه هر چه او بکند قانونی است و مسئولینِ گل‌چین‌شده، مقدمتا ملزم و مکلف به پیروی از قدرت مطلقه‌ی اویند و از پاسخگویی به ملت ناتوانند! مگر آنکه این قدرت به ملت اعاده شود!
راه کج و راست ملت، در امید بستن و بیعت، یا عدم‌ِ بیعت با قانون اساسی و مجریانش، روی ریلی معین و فراملی، یا ملی تعیین می‌شود!
ایران، آباد یا ویران، ظاهرا از راهِ راست و کجِ نمایندگانِ چپ و راستِ برگزیده‌ به‌نامِ صوریِ مردم و ملت، اما به فرمان و به کامِ قادر مطلقه و امتش است، اما در باطن محصولِ سیاست‌های کلی نظام در امور اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اجتماعی یک نفر است! هر چه بر ایران می‌رود ناشی از تفویضِ اراده‌ملی به قدرتِ مطلقه‌ی قانونی روی ریلِ فراملیِ سیاستهای کلیِ صدور انقلاب است!
نمایندگانی که ملتزم به اختیاراتِ فراملی و سرنوشت‌سازِ قادرمطلقه‌ از قم تا مسکو و بصره و شام و جنوب لبنانند، نمی‌توانند بر خلافِ این ریلِ ولایی حرکت کنند! اما غالبا به مصلحتِ دروغ و تقیه و مکر و خدعه با شعارهای عوامفریبانه، از مردم سفارشِ ناممکن می‌گیرند و در دل‌ها امید کاذب می‌کارند، تا با یک تیر دو نشان بزنند! هم تیم خود را جاده صاف کن صدور انقلاب کنند و هم برای قانون اساسی و حکومت قادر مطلقه و نظامی بیعت بخرند که بدون آن ایشان نمی‌توانند ویژه‌خوار بمانند! و در این پینگ پنگ قانونی توسط جناح چپ و راست، ملت توپی بیش نیست!
قانونا تعیین سرنوشتِ ملت، رویِ دو خط چپ و راستِ ریلِ قطارِ صدور انقلاب به دیار قدس، با مردم نیست؛ بلکه با پیمانکارانِ کارفرمایِ قانونی، یعنی قدرتِ مطلقه‌یِ نهادینه در قانون اساسی است. واقعیت این است:
جای کارفرما(ملت) و پیمانکار(حاکمیت) برای نوشتن سرنوشت وطن، در قانون اساسی جابجاست و ضروری است که تغییر کند!
.
بندِ یک اصل 110 قانون اساسی‌: وظایف و اختیارات رهبر
1-
تعیین سیاست‌های کلی نظام ( سرنوشت ملت) پس از مشورت (نه التزام) با مجمع تشخیص مصلحت نظام (که پیمانکاران منصوب کارفرمایی با عنوان رهبرند) سیاست‌های کلی یعنی ریل گذاری و صرف کردنِ منابع ملی به مقاصد نظامی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای صدور انقلاب به دیار قدس و جنگ جنگ تا پیروزی با ادبیاتِ هیئتی و غیردیپلماتیکِ معمار کبیر (نه صلح صلح برای همزیستی مسالمت‌آمیز)!
2-
نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام (بر قوای سه‌گانه که اصل منفک بودنشان با حکم حکومتی ساقط است و جملگی مکلف به فرمانبری‌اند) مسئولین پاسخگویِ امرِ رهبرند، نه خواسته‌هایِ مردم!
3-
فرمان همه‌پرسی. (برای استفاده از این حق، ملت ناگزیرند درخواست کنند، نه امر! و به طریقی این خواسته را ثبت کنند که از لحاظ تعداد دارای اکثریت مطلق واجدین شرایط رای باشند!)
نکته: درخواستِ نرمِ تغییر قانون اساسی به‌نفع حضور تمام ملت، براندازی نیست! حق شهروندی است!
راهکار ثبت درخواست تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت و تعیین سیاستهای کلی نظام توسط خود ملت: یا بواسطه‌یِ نمایندگان ایشان در مجلس قابل طرح است و در صورت امتناع وکلاء مردم (به دلیل التزام به حکم حکومتی) تنها راه باقیمانده به طریق قانونی به دلیل عدم تشکیلات منسجم و غیرقانونی بودن تظاهرات، استفاده از حقِ #بایکوت_انتخابات و #اعتصاب_انتخاباتیو #عدم_بیعت_زوری است! تا بتوانند اکثریت مطلق و یا قاطع را با عدم حضور خود اثبات کنند و سپس آن را تا احقاق حقوق خود پی‌گیری نمایند!
خیام ابراهیمی
9
دی 1396

ملت غیرتشکیلاتی

 ملتِ قانونا عقیم، میانِ آبِ گل‌آلودِ غیرتشکیلاتی
و تبدیلِ تهدیدِ #شورش_گرانی به فرصتِ سرسپردگی، با هدایتِ انقلابیونِ هیئتی
ملت و ماهی سیاه کوچولو، در قانونِ اساسیِ آبِ گل‌آلود و ملتزمین به اختیارات سرنوشت‌سازِ قادر مطلقه برایِ صدور انقلاب به دیار قدس، در لباسِ دولتِ نظام و اپوزیسیونِ جعلی و پوزیسیون، حکایتی 40 ساله دارد!
اگر از هدف هزینه‌شدنِ ملت در راه استراتژیک صدور انقلاب صرف نظر کنیم، این حکایت بلکه عمری صد ساله به قدمتِ تاریخِ مشروطیت دارد!
یکی از تاکتیک‌های اصلی اتاق فکر نظام، مالِ خود کردن مطالباتِ روبنایی و تعارضات اجتماعی به قصد مدیریت و هدایتِ بحران است! در دست گرفتن پرچم مخالفین و هدایتِ آن به بن‌بست‌های خودخواسته.
پروژه‌یِ سرکوبِ خشن و یا کودتای مخملین علیه اراده ملی، با شورش تصنعی بر موج نارضایتی و مخالفانِ دوآتشه به موج‌سازی و موج‌سواری و موج‌شکنی و موج‌دزدی اصحاب سبت و کاهنان کاسبِ قوم بنی‌اسرائیل در گرفتن ماهی در روز شنبه*، شبیه است.
آیا کسی می‌پرسد، در فقدانِ تشکیلات مردمی، چه کسی در دو شهر مشهد و نیشابور در روز جاری، این هماهنگی را بین معترضین به گرانی بوجود آورد؟ و چه کسانی شعارهایِ تحریک‌آمیز و دوپهلوی چپ و راست را به دهانِ جمعیت مخلوط از امنیتیان و مردم کوچه و بازار انداختند؟
تو گویی دو روز مانده به روز شنبه در 9 دی، باز شاهد عملیاتِ میدانیِ مرصاد و روایتی واژگونه و تکراری از عملیات ری‌استارتیِ به آتش کشیدن سطل‌های زباله در اعتراضات سال 88 هستیم! عقوبتش یادتان هست؟
این گفته به معنای نفیِ اعتراضات حق طلبانه نیست! بلکه موضوع بنیادی این است که فراتر از هر مطالبه‌ی روبنایی، بر فراز هستی مردم، قانونمدارانی خیمه زده‌اند، تا حواسِ ملت را از مطالباتِ زیربنایی که همانا درخواستِ "شراکت تمام ملت در پروسه‌یِ قانونی و تصمیم‌سازِ سرنوشتِ ملی است" از این ستون به ستون بعدی، و میانِ پرچمدارانِ سبز و بنفش و سرخ و سیاهِ خودی‌ پرت کنند!
بعد از طرح حضور امنیتی بسیج در محلات، حالا به کانال تلگرامی بت شکن، بیانگر اجرای سناریویی امنیتی نگاهی گذرا بکنیم که دم خروسش از دهان #حسن_عباسی تکنسینِ هوچیگرِ دکترینال، در مشهد بیرون زده است! بله او در مشهد بوده است! همانجا که ابراهیم رئیسی (همبازی مخالف‌خوانِ روحانی در استیج انتخابات) زیر بال و پر و پشتیبانی علم‌الهدی تاخت‌وتاز می‌کند! او با شوری انقلابی، اصلاح‌طلبان و اعتدالیون بولد‌شده و برساخته‌ی درون نظام امنیتی را در مقابلِ اصولگرایانِ انقلابی، با ادبیاتِ تهاجمیِ معمارِ انقلاب، در دو سویِ آوردگاهِ کاذبِ "رحماء بینهم و اشداء مع‌الکفار" قرار می‌دهد! و این در حالی است که در آخرین پستِ امشبِ این کانال از قولِ قادر مطلقه می‌خوانیم:
"برای من این تقسیمات اصولگرا اطلاح‌طلب مطرح نیست! اما روی مسئله فتنه حسّاسم" ( 95/3/12).
ارباب می‌گوید دو قطبی خوب نیست! اما گزمه‌ها در لباسِ اعتدال (شما بخوان قطب سوم) میاندارِ دو قطبِ انقلابی برای تخلیه‌یِ چالش‌های راستین مردمی میان چالش‌های نمایشی حاکمیت هستند! آن وسط‌ها هم سیاهی‌لشکر و پیروانِ ناآگاه برای یک لقمه نانِ پیمانکاری توسط یک تدارکاتچی بالادستی و دلالهای ریز و درشتِ ویژه‌خوار میانی، به جان هم افتاده‌اند تا خونِ ملت عقیم مستقل، نصیبِ لشکرِ خودشان بشود!
آن وقت ادعای مردمسالاری و سخن از فتنه‌گر برای مردمی که باید قانونا برده‌یِ یک سالار باشند شنیدنی است!
و این در حالی است که فتنه‌ی اصلی در بطنِ قانونِ مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، خود فتنه‌ساز است!
این کانال که دل در گرو مولا دارد، ضمن پخش آهنگی به نام "گرونی تخم‌مرغ" با به تمسخر کشیدنِ امنیتی‌ترین حقوقدان و استراتژیست نظام (روحانی) در چند پست به عامل این گرانی که دولتِ اعتدال است، می‌پردازد! یعنی سربازان جنگ سایبری بر اساس یک پاتکِ حرفه‌ای و مکتبی، اذهان ملتِ غیرخودی را بین خودی‌ها آنقدر پاسکاری می‌کند، تا فاجعه‌یِ پریشانی و ویرانیِ ملی را که محصولِ تصمیم‌سازی و ریل‌گذاری قانونی و سیاست‌های کلیِ 40 ساله‌یِ نظام از قم تا دیار قدس است را ماله‌کشی کرده و مزدشان را حلال کنند! مثل پروژه‌یِ انحرافیِ از انتخاب روحانی #پشیمان_نیستم و #پشیمانم! حال آنکه موضوع اصلی باید پشیمانی از نفسِ انتخابات باشد، نه بیعت با گزینشِ بازیگران پیشابرجامی و برجامی پسابرجامی توسطِ تنها سرنوشت‌ساز قانونی یعنی حضرتِ کشور.
سرنوشت‌سازی که تنها و تنها بنا بر بند یک اصل 110 و قدرتِ مطلقه‌یِ ناشی از اختیارات بعدی و قبلی، بین منصوبین بیعت شده توسطِ فریب‌خوردگانِ تدارکاتچی‌هایِ انقلابیِ سنتی، نقش‌های متنوع را بین بازیگرانِ اهداف فراملی خود در یک سناریوی امنیتی-انقلابی تقسیم کرده و حالا باید سربازان انقلابیِ جنگِ با غیرخودی و به‌فرموده، اذهان عمومی صغیر تعداد بیعت کنندگان و امیدواران به قانون ارباب را جوری منحرف و مشوش و تعدیل کنند، تا نهایتا از بغل این خودی به بغل آن خودی پناه ببرند و از دامن انقلاب و نظام خارج نشوند!
این کانال با محکوم کردن و حمله به روحانی و قیاس او با رفسنجانی و موسوی و هم‌تراز قراردادن این سه با احمدی نژاد و خاتمی، با یک تیر چند نشان می‌زند و در پستی اشاره می‌کند:
#حجت_تمام_شد: انقلابی‌نمایی غیر از انقلابی‌گری است! امام فرمودند: ملاک حال فعلی افراد است! یعنی ای ملت صغیر! جنگِ زرگری تدوین شده از بالا بین گروگانها و بازیگرانِ ارباب را باور کنید!
نکته: قادر مطلقه دیروز فرمودند: کسی که خود یک دهه تمام قدرت و منابع کشور در دستش بوده است نمی‌تواند علیه کشور به قول فرنگی‌ها "اپوزیسیون" شود! این حرفها یعنی قرار است "احمدی نژاد" نقش اپوزیسون را بازی کند تا ملت را در درون نظام مدیریت کند!
در حالی که، برای شناختن کشور، تنها باید به اختیارات قادر مطلقه در قانون اساسی نظاره کنیم.
براستی حضرتِ کشور کیست؟ جز قادر مطلقه‌ی قانونی؟ راستی این قید مطلقه‌ی تعبیه شده در قانون اساسی همراه با تغییر پسوندِ "ملی" با قید اسلامی بعد از عبارت مجلس شورا در سال 68 توسط رفسنجانی (خدای مصلحت نظام) یعنی چه؟
و بدین شکل با سلطه‌یِ چنین قانونی است که، امواج ملیِ ملتِ عقیم در میدان عمل و با زبانی سوء‌تفاهم برانگیز که هر کس به ظنِ القاء شده از سوی مغز تصمیم ساز قانونی، امت خود را ملتِ مستقل از ایدئولوژی می‌خواند، میان پرچمداران کاذب امنیتی و نفوذیان غیرتشکیلاتی داخلی و خارجی، همواره زیر پای موج سازان و موج سواران و موج شکنان و موج دزدان، باقی خواهد ماند!
با چنین قانونی، در دامِ هشت بازویِ اختاپوس قانونی، واسطه‌هایِ بین بازوها و بدن و گردن و تنها مغز تصمیم ساز، به سعیِ دامپروران صاحبِ قدرت، هیچ عملِ ایجابی ملی، به مقصد دلخواهِ ملت نخواهد رسید! در چنین موقعیتِ قانونی، تنها رفتار سلبیِ #اعتصاب_انتخاباتی با پرچمِ درخواست تغییر قانون اساسی به نفع حضور همه، در عدم بیعتی نرم، می‌تواند برایِ ملت اعتبار بخرد و اعتبار قدرت فراملی را از سکه بیندازد! آن هم در سکوتی در حاشیه، و نه در متن استیجی که در دستِ خودِ ملت نیست! از صندوق رأی بگیرید تا شوراهای زنجیره‌ایِ فرمایشی به گزینش ارباب و بیعت مردمِ ناباب.
براستی بدون تشکیلات مستقل مردمی که نمایندگان واقعیِ مردم از دامنی واقعی و مستقلِ زاده شوند، تشخیص نفوذ جاسوس‌ها و مامورین سلطه‌یِ داخلی و خارجی و پرچمداران ملتزم به حکم حکومتی، چگونه برای ملت ممکن است؟
براستی شما از کجا می‌دانید که خود من مامور نباشم؟ چرا باید به شعار و گفتار و رفتار یک شخص، بدون فهم پندار و مسئولیت حقوقی او در فعالیتهای اجتماعی اعتماد کرد و او را پرچمدار خود دانست؟ آیا پرچمدارانِ دیروزی که با توهماتی ناممکن در چنبره‌ی قدرت مطلقه، هیچگاه در تشکیلاتی ملی به ملت پاسخگو نبوده‌اند، امروز گروگانند؟...کسی چه بداند؟ مگر اینجا سوئد است که نظارت ملی در تشکیلات پاسخگو حاکم باشد؟ مسلما اگر گروگان نباشند، یا به اراده ملی خائنند و یا خود قادر مطلقه‌ای دیگرند؛ آن هم ضد دموکراسی!
اینجاست که باید هر کس بفهمد که اصالت هر تفکر و پندار و شعار، وابسته به همخوانی سه عنصر قابل اثبات و پاسخگو، تحت مقدوراتِ قانونی و حقوقِ ملی، سابقه و عملکرد و التزامِ میدانی به ملتِ مستقل (غیرایدئولوژیک) در گذشته و حال، و ضمانت اجراء شعارها تحت مکانیسم راستی‌آزماییِ علمی و ملی دارد! تا رهگذرانِ شنونده، تحت جو ایجاد شده، میانِ زخمها و مطالبات راستین، بموجبِ منطق‌های سفسطه‌آمیز رنگارنگ و مبهم و شبهه برانگیز راست و دروغ به مقاصدِ نامعلومِ دیار قدس یا هر جا و روی ریل قطار صدور انقلاب به دیار قدس، بازیچه و مبدل به گوشت قربانی نگردند!
پیش از فهم قانون اساسی و فرصت میدانی همدلی بر سر شکل بروزِ نیاز و خواسته‌ی واقعی ملی، منجر به وحدتِ واقعی ملت با ملت ( مبتنی بر همزیستی مسالمت‌آمیز و هم افزایی ملی، نه حذف)، با زبان مشترک حقوقی ملی، راه ملت از دوراهی شورش و انقلابی مشکوک که هر لحظه شعارهایش به سعیِ دولت در سایه و استعمار همسایه، رنگ به رنگ می‌شود و نهایتا از ترکستان سر در می‌آورد، نمی‌گذرد!... که همواره دزدی در سرگردنه منتظرِ تفسیرِ ملت در جیب ا‌متِ خودش است! و تا ملت خواستار تغییر قانون برای اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه، بر حقِ ایدئولوژی حصولی و ثانویه نباشند، بیشتر از یکِ ماهی در آب گل‌آلود بر اساس مکانیسم سنتی و قبیله‌ای اعتماد به تار سیبیل دایی جان موسوی و خاتمی و قسم حضرتعباسِ خانعمو احمدی نژاد و روحانی نیستند!
خیام ابراهیمی
7 دی 1396
پی‌نوشت:
#هوش_ملی
داستانِ بوزینه شدنِ مقلدانِ کاسبانِ صنعتگر و حرمتِ موج‌سواری در روز سبت
روز شنبه (9 دی) سالگردِ مالِ‌خودکردنِ ماهیِ "اراده‌ملی" در آبِ گل‌آلود است!
فشرده‌ی داستان چنین بود که: خداوند به‌واسطه‌یِ موسا به قوم یهود سفارش کرده بود که روز جمعه را تعطیل کنند و به استراحت و عبادت و تجدید قوا و پرهیز از کاسبی (ماهیگیری) در کنارِ دریای سرخ (بندر ایله همجوارِ فلسطین کنونی) بپردازند! اما کاسبانِ متشرعِ قدرتمدار (شما بخوان حاجی بازاری‌ها) به یاریِ کاهنانِ تشنه و معتاد به ‌دست‌ودل‌بازی ایشان، از فراغتِ ملتِ ساده‌دل به هوسِ کاسبی افتادند و از از فرمانِ الهی سرباز زدند و روز جمعه را به کاسبی از جیبِ مردمِ عادی که بیشتر فرصتِ تفریح داشتند تا به دشت و دمن و پارکها بروند، پرداختند و روزِ شنبه(سبت) را روزِ استراحت تعیین کردند، که ملت سرکار بودند و بازار خلوت! از آن پس روز شنبه که می‌شد ماهیان فراوانی در فراغت از دام صیادانِ متشرع، ساحلِ دریا را امن یافته و بر سطح آب ظاهر شده و آزادانه بالا و پایین می‌پریدند و به خودنمایی دلِ کاسبانِ حریص را با حرکاتِ موزونِ خویش می‌بردند! اما کاهنانِ کاسبکار در تدبیر و بصیرتِ حیله‌گری (شما بخوان خدعه‌ی شکارچی با شکار و با غیرخودی) افتادند و با یک نوع کلاهِ شرعی (ظاهرا روسی) روز شنبه را به روشی مبتکرانه (بدون اقدام به کار در روز حرمتِ شکار) ماهی گرفتند؛ که نه سیخ شریعت بسوزد نه کبابِ اعتمادِ ملی! به روایتی در روزهای دیگر هفته که شکار و کسب و کار آزاد بود و مردم هم در کارهای خویش بودند و بازار خلوت‌تر بود، یک کانالی در ساحل دریا ساختند تا ماهیان سرخوش را در روز شنبه به حوضچه‌هایی از پیش‌ساخته در شورای مصلحت نظام هدایت کنند، (شما بخوان حوض‌سلطان یا همان دریاچه‌ی نمک قم**). و البته از آنجایی که "...و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین"، ربی از اربابِ درگاه الهی که مصداقِ "یدالله فوق ایدیهم" بود، ماموریت یافت که آنان را به جرم این نافرمانی مجازات کرده و چهره‌هاشان را از صورتِ انسان به بوزینه (سمبول تقلید و خوش رقصی به پاداشِ یک نخود تریاکِ سلطنتی بریتانیای کبیر از دست لوطی) دگرگون کند!
پرچم غیرخودی را با شعار... می دهند در دستِ استاد هوار
(بیتی از نوشته‌یِ موزونِ "استراتژی بنفش") رویِ کاور همین صفحه کلیک شود، در دسترس است!
.
** حوض سلطان (دریاچه نمک قم): دریاچه‌ای (باتلاقی) از نمک خیس و اشباع از آب (یا بالعکس) بین تهران و قم، که در آن شنا نمی‌توان کرد، و اگر از بالا در آن بیفتی مثل افتادن در باتلاقی غلیظ در آن فرو خواهی رفت. در زمان پهلوی شایعه بود که سیاسیون را با هلی‌کوپتر در آن می‌اندازند، تا دست کسی به آنها نرسد و سندی رو نشود که فلانی که غیب شد، کجاست! البته خیلی‌ها بی ردی تاکنون غیب شده‌اند! پیدا نیست که آیا این رویه پس از فروپاشی نظام پهلوی ادامه یافت یا نه!... یعنی اگر کسی بخواهد دنبال سند بگردد باید ابتدا در این باتلاق نمک غرق شود! وحشتناک است؟

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...