ولی نعمت
***
مردم ولی نعمتِ تواَند؟ بیـــا نعمتم را پس بده!
این خاکِ مشترک را، وطن را، هویتم را پس بده!
بازی چه میکنی؟ با ملت و قــانـونِ لقمهیِ خویش
ملت بدونِ تشَکّل پفی است؛ آن هیبتاَم را پس بده!
وقتی تو پیکر وطن را زِ هــم کردهای دو تـــا
قانونِ شهروندی ارزانیاَت، وحدتم را پس بده!
گر ملت است ولیِ نعمتِ تو و دولتِ ولایتِ تو
لطفــــا کلیدِ سبز و بنفش و سیاهِ ولایتم را پس بده!
گفتی که رشدِ اقتصادِ سپاهِ شام، شش درصد است
لعنت به این سفسطه، که مُرد ملتی؛ قدرتم را پس بده!
گفتی که بین ما قراری و قانونی و عهدی، حَکَم است
بر عهدِ مردهگان چه توافقی است؟ ارادتم را پس بده!
قانون اگر که حجتی میانِ مردم و وکیلان است
آن بیعتِ خداییِ مطلق و وکـــــالتم را پس بده!
گفتی که زنده منم، انتخابات "خود" بیعتی است
منکه بهدامِ صندوقِ مولا نبودم، بیعتم را پس بده!
گفتی بهجز چو منی، به صندوقاَت اُمّتند خود ضامن
اصلاحطلب، اصولگرا ضامنِ بتاَند، ضمانتم را پس بده!
آنها به حرفِ مفت گزمهیِ بیاختیــار سپردهاند دل را
مغبونِ دل، چه بداند حُکمِ تعدیلِ رأی، حکومتم را پس بده!
گفتی که صاحبِ اختیارِ مطلقه بودهای زِ جانبِ من
مهرم حلال و جانم خلاص، قفلِ اسارتم را پس بده!
با من بگو که گر وطن امانت است به تکدستِ مـــولا
با تو که گفت که امانت به بصره بری؟ امانتم را پس بده!
در بـــاد و بودِ تَوَهُمِ قدرت زدهای به اَبـر ولایِ خـدا
آز آسمـــــــان به رویِ زمین بیا و ولایتم را پس بده!
آنقدر زِ خونِ من و نفت من، تو کردهای تاخت و تاز
در رگ نمانده خونِ تازهای و ســـــلامتم را پس بده!
تا چند دروغ و تقیه به دیــــنِ بتپرستِ صغیر شدی؟
آتش زدی به مــالِ یتیمِ مام وطن، حضانتم را پس بده!
گفتی ز منطقِ قانونِ اربــــاب و اعتـــراضِ رعیتها
مشکل زِ حکمِ قانونِ اربابیَ اَست! رعیتم را پس بده!
هستی تو و مجلس و قضا از فضائلِ حــکمِ گزمـههــــا
مجلس کجـا؟! فضائلِ رعیت کجـا؟! حکمتم را پس بده!
داستانِ سرنوشتِ ملت، بهزیرِ نعلِ قانونِ سلطه شـــد
از اســـب بیا پایین و اسبــــابِ حکـــایتم را پس بده!
آنکس که بهرأیوفریبِ این گزمه تا آن گزمه دلخوش است
باشد شــریک دزد و رفیـــقِ غـــافله، رفــاقـتـم را پس بده!
تا حکمتِ صدور خود به همه، از منطقِ امنِ خودی است
صلحی زِ جنگِ خودخواسته نیست، اَمنـیّـتـم را پس بده!
قانـــونِ سلطان و بنده شده: حکمِ خون و زخــمِ وطن
این ذلت از قبضِ مردم است و بسطِ ملتم را پس بده!
دیگر فریب هیـچ گزمهی سالارِ سلطه را نمیخورم
میهن ســرایِ ایـرانیـــان است و سلطنتم را پس بده!
خیام ابراهیمی
11 دی 1396
#بایکوت_قانون_اساسی = توبه از قانونِ سالاریِ اربابِ ویژهخوارانِ چپ و راست بر مردم
تا:
#درخواست_تغییر_قانون_اساسی برای حضور و سالاریِ تمام مردم ( فارغ از مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی) ! برای استرداد "صندوق رأی" به دست ملت مستقل از ویژه خواران خودی.
مردم ولی نعمتِ تواَند؟ بیـــا نعمتم را پس بده!
این خاکِ مشترک را، وطن را، هویتم را پس بده!
بازی چه میکنی؟ با ملت و قــانـونِ لقمهیِ خویش
ملت بدونِ تشَکّل پفی است؛ آن هیبتاَم را پس بده!
وقتی تو پیکر وطن را زِ هــم کردهای دو تـــا
قانونِ شهروندی ارزانیاَت، وحدتم را پس بده!
گر ملت است ولیِ نعمتِ تو و دولتِ ولایتِ تو
لطفــــا کلیدِ سبز و بنفش و سیاهِ ولایتم را پس بده!
گفتی که رشدِ اقتصادِ سپاهِ شام، شش درصد است
لعنت به این سفسطه، که مُرد ملتی؛ قدرتم را پس بده!
گفتی که بین ما قراری و قانونی و عهدی، حَکَم است
بر عهدِ مردهگان چه توافقی است؟ ارادتم را پس بده!
قانون اگر که حجتی میانِ مردم و وکیلان است
آن بیعتِ خداییِ مطلق و وکـــــالتم را پس بده!
گفتی که زنده منم، انتخابات "خود" بیعتی است
منکه بهدامِ صندوقِ مولا نبودم، بیعتم را پس بده!
گفتی بهجز چو منی، به صندوقاَت اُمّتند خود ضامن
اصلاحطلب، اصولگرا ضامنِ بتاَند، ضمانتم را پس بده!
آنها به حرفِ مفت گزمهیِ بیاختیــار سپردهاند دل را
مغبونِ دل، چه بداند حُکمِ تعدیلِ رأی، حکومتم را پس بده!
گفتی که صاحبِ اختیارِ مطلقه بودهای زِ جانبِ من
مهرم حلال و جانم خلاص، قفلِ اسارتم را پس بده!
با من بگو که گر وطن امانت است به تکدستِ مـــولا
با تو که گفت که امانت به بصره بری؟ امانتم را پس بده!
در بـــاد و بودِ تَوَهُمِ قدرت زدهای به اَبـر ولایِ خـدا
آز آسمـــــــان به رویِ زمین بیا و ولایتم را پس بده!
آنقدر زِ خونِ من و نفت من، تو کردهای تاخت و تاز
در رگ نمانده خونِ تازهای و ســـــلامتم را پس بده!
تا چند دروغ و تقیه به دیــــنِ بتپرستِ صغیر شدی؟
آتش زدی به مــالِ یتیمِ مام وطن، حضانتم را پس بده!
گفتی ز منطقِ قانونِ اربــــاب و اعتـــراضِ رعیتها
مشکل زِ حکمِ قانونِ اربابیَ اَست! رعیتم را پس بده!
هستی تو و مجلس و قضا از فضائلِ حــکمِ گزمـههــــا
مجلس کجـا؟! فضائلِ رعیت کجـا؟! حکمتم را پس بده!
داستانِ سرنوشتِ ملت، بهزیرِ نعلِ قانونِ سلطه شـــد
از اســـب بیا پایین و اسبــــابِ حکـــایتم را پس بده!
آنکس که بهرأیوفریبِ این گزمه تا آن گزمه دلخوش است
باشد شــریک دزد و رفیـــقِ غـــافله، رفــاقـتـم را پس بده!
تا حکمتِ صدور خود به همه، از منطقِ امنِ خودی است
صلحی زِ جنگِ خودخواسته نیست، اَمنـیّـتـم را پس بده!
قانـــونِ سلطان و بنده شده: حکمِ خون و زخــمِ وطن
این ذلت از قبضِ مردم است و بسطِ ملتم را پس بده!
دیگر فریب هیـچ گزمهی سالارِ سلطه را نمیخورم
میهن ســرایِ ایـرانیـــان است و سلطنتم را پس بده!
خیام ابراهیمی
11 دی 1396
#بایکوت_قانون_اساسی = توبه از قانونِ سالاریِ اربابِ ویژهخوارانِ چپ و راست بر مردم
تا:
#درخواست_تغییر_قانون_اساسی برای حضور و سالاریِ تمام مردم ( فارغ از مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی) ! برای استرداد "صندوق رأی" به دست ملت مستقل از ویژه خواران خودی.
No comments:
Post a Comment