Thursday, April 4, 2019

تئوری بز و روحانی


#تئوری_بز
 و روحانی (در دیدار با وزیر کار، نه سپاه):
"نیروهای مسلح، اقتصاد را به مردم واگذارند! جمعش کنید بساط را!"
روحانی به‌عنوان استراتژیست نظام، خود نیز چون مَمّد و محمود از #تئوری_بز استفاده می‌کند! #تئوری_بز یک تئوری اقتصادی قدیمی برای کسب اعتبار سیاسی و اقتصادی و درآمدزایی است که از صف #تکرار انتخابات 76 تا 96 تا راهپیمایی 88 موسوی و بهمن 97 کاربردهای چندمنظوره دارد!
فرق نئولیبرالیسم آقا‌عموسام با نئولیبرالیسم آقا دون‌کیشوت، این است که اولی در اجرای #تئوری_بز به‌دلیل روش مدنی و نظارت ملی کمی صداقت دارد و به‌قدر آزادیِ اختیار، جان می‌بخشد؛ اما دومی به روشِ قوانینِ عصرحجری با اَعمالِ شاقه، ذره ذره جان می‌گیرد تا کارش به سلاخی سرداران و قصابی آقازاده‌ها کشد! هر چه گوشت دیزی اربابی و دیوارگوشتی سرداران بیشتر، امنیتِ قبیله‌ی ارباب و چوپان و گزمه‌ها و سگ‌هایِ نگهبان و فروش قصاب‌ها بیشتر.
روحانی نیز همچون تمام اسلاف خویش، به‌عنوان یک شامورتی‌باز 40 ساله و حرفه‌ای آدرس را درست نشان نمی‌دهد و نمی‌گوید که این بساط تنها با تغییر قانون اساسی به نفع نظارت ملی مقدور است! وگرنه قانونا بین دو شقه‌ی مؤمن و کافر، عملا هر کس از گله بیرون بزند حذف است و هر کس هم که در گله باشد به مقصد سلاخ خانه پروار می‌شود و بزهای بینوا بدون توسعه‌ی سیاسی تنها لقمه‌ی چربی در راه تدارکِ سیاست کلانِ زورچپانِ ایمانِ خود به غیرخودی تا دیارِ قدس و روی دو ریلِ ثابتِ چپ و راست در قطار صدور انقلابند! و فرق چندانی نمی‌کند لکوموتیو‌ران خاتمی تدارکاتچی باشد، یا موسوی آبدارچی و یا احمدی‌نژاد مزقونچی و یا هر لکوموتیوران دیگری. و تنها فرقشان در استعداد ایشان برای اجرای نقش مورد نظر کارگردان در سناریویی است که سیاستهای کلانش با ایشان نیست! چون قانونا سوزن‌بان این ریل ثابت مردم نیستند و تنها یکی است ولاغیر! و بزها حتی چوپان خود را هم نمی‌توانند برگزینند چه برسد به ارباب چوپان را! آنها تنها باید همواره در صف حاضر باشند تا ارباب در تعداد امیدواران، در چشم گزمه‌ها و پیمانکاران اعتبار و مشروعیت پیدا کند! آن صندوق سوراخ را هم گذاشته‌اند تا با تمایل به چوپانی که حرف دلشان را می‌زند اما کار ارباب را می‌کند، از ستون این آغل تا ستون آغل بعدی کمی نشئه و آرام و رام شوند و به در و دیوار شاخ نزنند!
اگر روزی بزها در مرتع بنشینند و برنخیزند و به آغل‌ها و مسلخشان نروند، آنگاه خواهند توانست که چوپان و ارباب را بیخواب کرده و اعتبارشان را در قصابی‌ها از سکه بیندازند! وگرنه اگر خوش خوشان به آغل‌ها برگردند دیگر بع بع کردن در سلاخی هیچ فایده‌ای ندارد! تحریم مرتع و نشستن در آغل، با سلاخی شدن یک معنا دارد. که جای نشستن و برنخاستن، وسط #میدان_میلیونی مرتع است. همانجا که باید بع بع کنند و آزادی خود را چون بزهای کوهستانی بخواهند، پیش از آنکه در کنج آغل از ترس مسلخ فردا، بع بع کنند و چون من زنجموره کشند!
.
(این زنجموره براساس ادبیات "سلبی-حذفی" برای پرچمدارانی که باید در نقش گاندی از ادبیات "ایجابی-جذبی" برای ذوب‌کردن "اقلیتِ مشروع" در "اکثریت مفعول" در یک میدان میلیونی امن استفاده کنند، بدآموزی نداشته باشد!)
بدون تغییر "قانونِ کلاهبرداری40ساله"، #ایران در حالِ #ایرانستان است!
قانونی که ماشینِ قدرتِ برتر جاودانه‌اش "نمره موقت" باشد و هیچ‌ قانونمدارش هم به مردم پاسخگو نباشد، مردمش برده و برگِ چعندرند و بفرموده هر چند تنها "آلت بیعت" هستند، با این وصف معلوم نیست چرا برخی از ساده‌لوحان و مشنگ‌ها و مگس‌ها علی‌رغم #تکرار مشارکت انتخاباتی و بیعتِ خود با قدرت فراملی قانونی، به چه اعتراض می‌کنند و از چه می‌نالند و فریاد چرا می‌دارند؟! وقتی بصورتِ قانونی، تمام حیثیت و ناموسِ خود را بصورت بلاعزل به یک وکیلِ آسمانی؛ پیش‌فروش کرده‌ای، به قول معمار تفخیذ با طفل شیرخواره: غلط می‌کنی ولایت‌شکنی کنی و شکرک لبِ‌شکریِ مکارم را می‌خوری به چیزی اعتراض کنی! درود بر صداقتِ ولایتمداران قانونمدار که پای بیعت خود برای دباغی و پوست‌کندن انقلابی از ملت غیرخودی، نرانه ایستاده‌اند و آتش به اختیارند! و لعنت به هر چه تدارکاتچی و آبدارچی و مزقونچی و آتشبیارِ معرکه در اپوزیسیون صادراتی.
هیچ دلالِ اصلاح‌جلبِ محصوری هم نیست که به‌جای کش‌دادنِ گندیدنِ قانونی امیدِ سبز لجنیِ ملت، و به‌جای طمع به مرده‌خواری قانونی خود، فریاد بردارد که مملکتِ حسینقلی‌خانی غیرپاسخگو را همین امروز با تغییر قانون اساسی، به مردم واگذارید! فردا دیر است!
باز دَمِ رئیس بی‌رگِ دولتِ حکومتِ کلاهبردار گرم که به نیروهای خودمختار نظامی و البته قانونی، با عوامفریبی انقلابی گرا می‌دهد:
"نیروهای‌مسلح اقتصاد را رها کنند و به مردم بدهند! خصولتی‌های بدون نظارت، آسیب بزرگِ اقتصاد کشورند!" اما لاکردار نمی‌گوید طرف حسابِ او جز دیوار کیست و با چه اختیاری باید وزِ وزِ او را جدی بگیرد؟! مگر هرکی هرکی است که طرف با مونولوگِ الکیِ تو، خودش خشک شود و بیفتد؟! پس تویِ تنورداغ‌کن چه کاره حسنی؟ و اگر همچو آن تدارکاتچی، تو هم بی‌اختیاری که هستی، پس غلط می‌خوری که برای مرده خوری خود و قبیله‌ات، دنبال بیعت مردم با قانونِ مرگِ تدریجی هستی.
#خون_باید_گریست به‌حالِ مردمی که رئیس دولت حکومت تام الاختیار مولایشان، اختیاری جز دلالی برای مرده‌خوری ندارد و هرازگاهی مقابلِ دیواری خیالی هی حرفِ مفت نشخوار می‌کند و بعد هِرّوهِرّ به ریشِ بزها می‌خندد و اخیرا به‌عنوان طلبکار به بزهایِ عینکی گفته : "ببینید قیمتِ گوشتِ خرِ ارزان ما در کشورهای همسایه چقدر است؟!" باید خر را ارزان خرید و به قیمت خون ملت فروخت!
خب حسب‌الامر، طرف رفته دیده گوشت کیلویی بین 6 تا 10 دلار است!
حالا وقت آنست که به کفتاران و روبهان مکارمی در پوستِ الاغ گفت: حالا شما بروید ببینید حقوق کارگر ارمنی و عرب و تورکی که یک کیلو گوشت را بین 6 تا 10 دلار می‌خرند چند دلار است؟! حقوق کارگزاران ملتشان چند دلار است؟
مردک خودت دلار ترامپی می‌لنبانی و به برده‌ها وعده‌های سومالیایی می‌دهی؟
مغز کفتار هم که باشد وقتی پیر شود یک راندمانی دارد! ریپ که بزند سرنوشت ملتی ریپ میزند! مانده‌ام چوپان محصور و بزهایش به کجای چنین قانونی امیدوارند که از آن توبه نمی‌کنند؟! مغزِ ما که نمی‌کشد اما همین‌قدر می‌فهمیم که:
مملکتی که یک فردِ 40 ساله، 40 سال به تنهایی به جای 80 میلیون کرمِ صغیر تصمیم‌سازی کند تا برای زالوها خرد ورزی را بارکشی کند و سرنوشت سیاسی و اقنصادی و فرهنگی و نظامی همه را با یکدست بنویسد، باید با تبر گردنش را زد و مأمورِ گیوتینش را هم گذاشت: تبرزدی! کسی‌که آنقدر#کیش_شخصیت داشته که با اشارتِ انگشتِ نورانیِ شستِ ارباب، راه را در میانبُر کوره راه گم کند و ذوب در ولایتش شود و بتواند برای آن مصلحت سفارشی راستای از هم پاشیدن ملتی، گردنِ هر کاریزمای مستقل را بزند! چون هنوز نفهمیده که چراغ سبز هیچ اربابی اصات ندارد و بدون تغییر قانون به نفع تمام مردم، هیچکس جز دیوار بلند حاشا، پاسخگو نیست!
حالا با این قانون متقلب و جَلَب انقلابی، هی بگو: آه...بمیرم برای دیوار حصر قانونی تو سید، که از این قانون زورگیر صراحتا توبه نمی‌کنی و ملت را مچل و لنگ در هوا در حسرت خود نگاه داشته‌ای تا عمرشان به پای چاه نمایی تو و امثال تو، تلف شود! تا قانون حصر و سلطه بر 80 میلیون تغییر نکند!
اگر نام این درایت خریت نباشد که قانون زندان را پاس بداری اما از زندان بنالی، حتما نامش بصیرتِ کلاهبرداری در روز روشن است!
به قول روحانی: جمعش کنید! (ویدئو در اولین کامنت)
خیام ابراهیمی
6 اسفند 1397
1) "همه با هم" در یک #میدان_میلیونی امن: #تجدید_رفراندوم_آری_یا_نه_58 پس از 40 سال با#نظارت_ملی ، حق نسل زنده است تا پایانی باشد بر مرده خوری قانون جنازه کشان چپ و راست از نسل مرده!
2) برای آشنایی با #تئوری_بز به بخش کامنتها مراجعه کنید و یا در اینترنت جستجو کنید!
3) کمرمان شکسته!
زیر بار بدهی به کس و ناکس، بین نان لواش و نان بربری، سنگ به شکم بسته‌ایم و آقا شبها با خرّ و پُف عین خرس در خوابِ بهمن زمستانیِ روی برفها اسکی بازی میکند و در فکر کشورگشادی آریایی به ریش بزها می‌خندد و پیمانکاران و صاحبان تریبون هم از ترس از دست ندادن سوژه، ککشان نمی‌گزد و هی کش میدهند ماجرای این درد زنجیره‌ای را. و برخی از بیماران سکولار دموکراسی در عافیت، در تدبیر و بصیرتِ حذف حق تابعیت این و آنند!
شاید این آخرین نوشته باشد! عاقبت شریکان دزد و قاتلان قافله به خیر باد!



ریشخند ققنوس به شما چه حالی می‌دهد


ریشخندِ #ققنوس به‌شما چه حالی می‌دهد؟
فضیلت و رذالت پدر ربطی به فرزند ندارد! ببین چه می‌گوید؟ نبین که می‌گوید؟
آیا سخن‌رانی ساده‌تر از کارکردن است؟ به جای ناله و نفی تاریخی با ادبیات #سلبی_حذفی باید با ادبیات#ایجابی_جذبی کاری کرد کارستان! می پندارم برای پرچمدارانِ خوشه‌چین و اراده‌های ناتوان، بله! اما برای آزادگان راستین که پندار و گفتار و رفتارشان در حد توان متوازن و همخوان است، باید همچون عرق‌ریزان کالبد و روان باشد! گاهی سزاست سفری یک روزه به تاریخ داشت. انگار در این سامانِ بی‌سامان یک سرگذشت پیوسته بازسازی می‌شود، تا سرانجام روزی این سرنوشت خودش خشک شود و بیفتد!
وقتی مردم مملکت محروسه‌ات در محاصره‌‌ی روس و انگلیس و شیخ و ممدعلیشاه قجر در حال نفله شدنند، هر کس که رمقی در جان دارد به نیتی برمی‌خیزد تا کاری کند کارستان! یکی شکم و زیرشکم و حوالی‌اش را به نزدیکترین گزمه می‌فروشد تا زودتر نفله نشود... یکی کدخدای بومی و اجنبی را دور می‌زند به امید روزگار بهتر... یکی هم گیوه‌هایش را وَر می‌کشد و به خِرَد خُرد و محدودش این می‌رسد که نباید بنشیند و باید کاری کند کارستان برای سعادتی پایدارتر... و در این بزنگاهِ سرگردنه، البته گاه خطا هم می‌کند! برخی هم در پاکیِ انزوا و در هزارتویِ مسخ‌گونه عین سوسک کافکا پیر می‌شوند و پیر می‌شوند تا روزی که با سمپاشی تلف ‌شوند!
رضاخانی که می‌بیند از مردم بدبخت و بینوا و پراکنده که خودشان هم همراه با شپش توی جیبشان بصورتِ شراکتی قاپ می‌اندازند کاری برنمی‌آید، میانِ ارتش روس و انگلیس و احمد شاه نوجوان (پسر ممدلی شاه) که از مشروطیت دِقّ کرد و حتی از دست آخوند محللّی بنام شیخ فضل‌الله هم که یک چشم به غنیمتِ وام‌های مفت بانک استقراضی ایران و روس داشت و چشم دگر به غنائمِ حوریان و غلمان محله، کاری برنیامد و نتوانست بینِ لیاخوف روسی و دربار قجری برایش کاری بکند، به زور و ضربِ حضرات علماء اعلام یعنی سرکار خانم و جناب آقای انگلیس و روس، در بدر شد... احمد مانده بود و آب‌نباتهایش و روس و انگلیس و مملکتی پاره پاره و شپشو که رضا خان برای یکپارچگی به هر نیتی کودتا کرد... گیریم که نمی‌کرد! آنطرف‌تر میرزاکوچک‌خان غیرت کرده بود و با هر سه می‌جنگید تا مستقل بماند که آخرش هم زورش تمام شد، تا اینکه رفیق همرزمش سرش را برید و به رضا شاه تقدیم کرد تا وحدت چکشی حاصل آید، تا رضاخان، رضاشاه شود و پشکل را از قامتِ رفیع و شپش زده‌‌ی ملت آگاه و همیشه در دخمه، با مایع ظرفشوییِ آلمانی بشوید! خب اگر نمی‌کرد لابد مردم باید در همان وضعیت رفیع برزخی، لنگ در هوا باقی می‌ماندند تا سپیدپوشی با اسب سپیدتر با سیمرغی بر دوش از پشت کوه قاف ظهور کند!
"رفیق نیمه راه" سرِ مبارکِ میرزا را برید و رضا خان هم آن را برای رگلاژ امنیت ملی و عبرتِ مردمِ پاپتی، مدتی در محل انبار نفت برادران نوبل به تماشای چشمانِ عاریتی و عمومی گذاشت!... البته می‌توانست به نمایش نگذارد! می‌توانست در همان آلاشت بنشیند و از خانه بیرون نیاید... می‌توانست به میرزا بپیوندد، تا دو روز دیرتر سر خودش را روی پیشخوان بانک استقراضی روس برایِ اعتبار پول میلی به نمایش بگذارند!
اگر شما بودید، جایِ شاه رضا و یا ماه میرزا چه می‌کردید؟ اینکه تنها رفیقِ میرزا باشید و یا رفیق رضاشاه، خود داستانی دگر است... بماند!
حرف زدن راحت است؛ وقتی مردمی که برای اطمینان قلب و آرامش نیازمند دیدن چوبه‌ی دارند(به مصداقِ الا بذکرالله تطمئن القلوب) و ضمنا شورایی و تشکیلاتی ندارند و داشته باشند هم دستِ شیخشان که زنشان را به ایشان حلال میکند از آستین لیاخوف روسی ببرون می‌آید تا مجلسشان را به توپ ببندد؛ چون می‌گویند با عقب ماندگی ذهنیِ 400 ساله از رنسانس و مدرنیته آنقدر از کاروان و قافله‌ی توسعه دور افتاده‌ایم که حالا حالاها باید غاز بچرانیم و همینطور بصورت تصاعد منفی عقب‌تر بمانیم تا الان که به 1400 سال پیش برسیم تا به فتوای رهبر انقلاب و سایر دانشمندان و علماء اعلام، پس از وضو با آب مطهر در بصیرتِ #تفخیذ با طفل شیرخواره‌ا باشیم تا با جهیدن آب نجس از لب و لوچه و سوراخ دماغ روحانی به سکینه‌ی روانی برسیم! و به باج‌هایِ قانونیِ نرینه علیه زنان تن دهیم و راضی باشیم به حرمسرای شاعرانه در روشنفکری میان دود و دمِ شبانه و جیکمان بیرون نیازد که نکند به تیفوسِ "فمنیسم" متهم شویم و از مردانگی بیفتیم!
خب این وسط، کی باید چه‌کار کند؟ کدام مرد که زن را هنوز صغیر میداند باید کاری کند تا به سلطان نرینگی ثابت کند که رشید و کبیر است؟
آیا از یکی دو هزار نفر مجاهدین بالای 50 سال میان خلق قهرمان ایران، کاری برمی‌آید؟ و یا از رفیق اشرف دهقانی با ده نفر رفقای این‌وَر و آن‌وَر دنیا که یک روز در میان سایتش را آپ دیت کنند و با خشم انقلابی خلق‌های محروم پراکنده را به خونخواهی تقدیس کنند و منتظر رگ غیرتِ مقدسِ آسمانیشان بنشینند... تا ظهور آقا امام زمان؟
یعنی #عمو_سام همینطور عین ماست کیسه‌ای روی پیشخوان آشپزخانه لمیده و نمی‌داند که که نترکیدن بادکنک ناشی از رشد طبیعی سرمایه‌داری را چگونه باید مهار کند و سامان دهد تا در نظم نوین جهانی، استغفرالله یکهو کارگرانِ جهان متحد نشوند... تا با تمهیدات ملکه دوباره روسیه‌ی تزاری در دوران فئودالی با کارگرانِ نابالغ کارخانه‌های وابسته و استیجاری، تبدیل به "رفیق شوروی" نشود و... شوروی هم متحول بشود به روسیه‌ی پااندازی که اکنون رفیق دزد و شریک قافله‌ است، تبدیل نشود!...بشود؟ ...نشود؟!...راستی این وسط چه کسی باید به جز تمسخر و فحش و لیچار، کاری بکند کارستان که به ذائقه‌ی هنرمند ایرانی خوش بیاید؟
شما باشید چه می‌کنید؟ لم می‌دهید در آفتاب کنار دیوار تا زنان برایتان از مرغ و خروس تخم دو زرده بیرون آورند و املت کنند و توی شالیزارِ بالای پشت بام استیجاری برای چلوکباب نابِ نایب، برنج نشاء کنند؟!
و یا عین میرزای جنگلی برای نیات عالیه با دست خالی ناگزیر می‌شوید روس را فریب دهید و او را سرِ کار بگذارید و از او پول بگیرید تا علیه خودش و رفیق انگلیسی‌اش و ممدلی شاه عقیم بجنگید و تازه آخر کار توسط رفیق خودتان سرتان بریده شود و به رضا میرپنج هدیه شود؟
یا رضا خانِ قزاق، نمکدان ارتش قزاق روس را در شمال بشکند و با پلیس انگلیس در جنوب همراه شود، تا در اولین فرصت پدرِ هر دو را با هیتلر دربیاورد... تا 20 سال بعد همانها بفهمند که این آلاشتی کوهستان از ابتدا کوس استقلال داشته و دورشان زده و سراغ هیتلر رفته... پس سزاست که تبعیدش کنند!
یا محمدرضا شاه شوی که در تهِ دلت شور ایران و نیتِ انتقام از استعمار داشته باشی و اول با امریکایش رفیق شوی، تا سال 53 کوس استقلال بزنی و 4 سال بعد با خریدن یک خائن دیگر کله پایت کنند؟
و یا نه مصدق شوی بین شیخ و شاه و شیطان بزرگ و مثله شوی؟ خب بشو عزیزم بشو! چرا پای دیوار نشسته ای و آفتاب می‌گیری و لیچار می‌گویی؟
و یا نه! همچون #خمینی شوی و از #اوناسیس شیتیل بگیری و به کارتر قول برادری دهی تا سر محمدرضاشاه را ببری و بعد بزنی زیرش... و بگویی ببین من دیگر چه تخم جنِ شیرپاک حورده‌ای هستم که هم با ملت و هم با ارباب و هم با گزمه‌های خودم، یکجا خدعه کردم و ککم هم نگزید؟ چون اصالتا و ولایتا از ابتدا از لحاظ احساسی نسبت به این وطن عقیم بودم و در کار دور زدنِ خدایان هم بودم! چون خدا یکی است و آن هم در جیبِ "من" است! و هر منی جز "من"، منِ شیطانی است!
براستی این عقب‌ماندگی فرهنگیِ قوم سرگردان رفیق‌کش را چگونه باید درمان کرد که کسی نمی‌کند؟! و تنها هنرش جوک ساختن و تحقیر است و کنارِ دیفال نشستن و از بیرون گودِ رجز خواندن که اگر لِنگش نکنی... خودم لِنگت می‌کنم! چون زور من به تو سربدارِ خودی می‌رسد، نه چنگیز خان!
باید به قدر وسع کوشید... اینکه از روسیه یا انگلیس یا امریکا و یا عربستان پول بگیری تا برای استقلال کاری کنی... ار خوش فکری است یا بدسلیقگی و یا خیانت را نمی‌دانم! این بستگی دارد که ممدلی شاه باشی و یا شیخ فضل الله نوری و یا میرزا باشی یا رضا شاه و یا محمدرضا شاه و یا خمینی... اما موضوع این است که چه کسی باید چه‌کار کند؟ و چرا خودش نمی‌کند؟ و چرا وقتی دیگری کاری می‌کند مانع می‌شود؟ آیا در این بلبشوی تاریخی با این اربابان جهانی و با این روس و انگلیس و امریکای جان جانی و همیشگی... چاره ای و یا راه حلی میدانی در اختیار دارید؟ یا تنها کارخانه‌ی جوک سازی با دو تا فحش آبدار رایگانتان کار می‌کند؟
و اگر راه دیگری ندارید... پس چه باید کرد؟
آیا باید کله‌ی میرزا را برید؟ یا به مجاهدین فحش داد؟ و یا چریکهای فدای خلق اقلیت و سپس اکثریت را مسخره کرد؟ ... و یا تمام این کارها را کرد یکدیگر را مسخره کرد؟ و یا باید هر ققنوسی را در نطفه سوزاند...؟!
عبرت تاریخی می‌گوید: ما برای نفی غیرخودی با اعتیاد سنتی به ادبیات "سلبی و حذفی در کنار دیوار آفتابگیر" به اندازه ی کافی هزینه داده‌ایم! و حالا باید بفهمیم که با ادبیات "ایجابی و جذبی" در میدان چه می‌توان کرد؟
تا از کوزه همان برون نتراود که در اوست...
مع‌الوصف هر چند دیکته‌ی نانوشته غلطی ندارد... هر چند آدم را به غلط کردن بیندازد!
راستی در این بازار مکاره، تمسخرِ #ققنوس #شاهزاده_رضا_پهلوی به شما چه حالی می‌دهد؟
خیام ابراهیمی
4 اسفند 1397
پی نوشت:
گر همسفرِ این وطنی، راهت کو؟... سـرمـایه و پـاجــامه‌ و میـدانت کـو؟
گر بسته دلت به نی نی و لا لا یی... گهواره‌‌ی تو گورِ تو شد، آن‌اَت کو؟
(خیام ابراهیمی)
...
گر می نخوری طعنه مزن مستان‌را... بنیاد مکن تو حیله و دستان‌را
تو غره بدان مشو که می می‌نخوری... صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
(خیام نیشابوری)
#ققنوس_برای_ایران


پاسخ به طبرزدی در باب شاه و شاهزاده


نمی‌خواهم بگویم شما شانی برای مردم قائل نیستید!
اما آگاهانه و یا ناخودآگاه رفتارتان بر خلاف منافع ملی است! چون فرقی بین سرمایه و هزینه و دارایی نمیگذارید!
100 سال مبارزه و زندان و شکنجه هم برای رستگاری آنکه دارای کیش شخصیت است کافی نیست!
خمینی مصداق چنین شخصیتی بود!
#کیش_شخصیت و خود گنده بینی بزرگترین مانع بر سر اتحاد ملی بر اساس کاریزمای واقعی است. شما خیال میکنید در مجلس شورای ملی نشسته اید! در حالی که ما در دوران پیشاآزادی به سر میبریم. آنها که به شما میدان داده اند میدانند که چگونه نارنجکی را درون نارنج استقلال و آزادی کار گذاشته و ملتی را زمین بزنند!
راه این نیست که با خیانت به اصل پذیرفته شده برای محفوظ ماندن اطلاعات یک جلسه‌ی خصوصی بخواهید با افشاء بخشی از گفتگو را با "ادبیات سلبی-حذفی" به پیروزی برسید.
این دو قطبی را با حذف کیش شخصیت خود و در کنار سایر اپوزیسیون، به نفع تمام ملت و با ادبیات ایجابی-جذبی میسر کنید.
تاریخ از شما به عنوان یک مانع بلندپرواز و دیکتاتور کوچک یاد خواهد کرد!
هر چند تاریخ مسیر خود را طی خواهد کرد!
واقعیت این است که سرمایه ی وجودی آقای رضا پهلوی از جنس و در اندازه‌های سایرین نیست!
ایشان یک پتانسیل و هدیه ی تاریخی است که افکارش به او ارزشی دو چندان داده است و دیگران نباید از دیوار ایشان بالا روند و ایشان را زمین بزنند! این ذخیره که در اقصی نقاط ایران و در دور افتاده ترین روستاها برد دارد باید تا نتیجه محفوظ بماند. ضمن احترام به شما و آقای حسن شریعتمداری و آقای نوری علاء و سایر مبارزین، این دوستان را ممکن است آپارتمان بغلی نشناسند و یا از لحاظ ایدئولوژیک و سوابق دارای مخالفینی باشند که آماده ی آتشبیاری برای آتش به اختیاران شوند! به همین دلیل آنکه میتواند این حربه را خنثی کند تنها یک شخصیت کاریزماتیک است، و صد البته در فردای آزادی نتیجه جز انتخاب مردم نیست. شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک شخصیت سکولاردموکرات بارها اعلام کرده که قصد پادشاهی ندارد. ایشان به عنوان حافظ اتحاد تا استقرار اراده ملی باید شانش حفظ شود. شما نباید با خطاهای خود این پتانسیل را از درون منفجر کنید! تفاوت شان سیاسی به معنای تفاوت شان انسانی نیست. بلکه به معنای میزان سرمایه است. کل سرمایه نباید هزینه شود. اگر در وزن کشی شان سیاسی عدالت رعایت نشود آن سیستم ناتوان خواهد شد! وزن سیاسی-اجتماعی و ارزش کاریزماتیک آقای رضا پهلوی با هیچیک از شمایان یکسان نیست! چه دلخواه شما باشد چه نباشد! بخش عمده‌ی وجود ایشان باید به دارایی در خدمت سود تبدیل شود. اما رفتار شما آن را به نفع کیش شخصیت سایرین هزینه و سوخت میکند! متاسفانه رفتار شما در ساختار ساحت سیاسی وطن، اقتصادی نیست و ارزش افزوده تولید نمی‌کند! بلکه به احتمال قوی و منطقا، موجب پریشانی وحدت ملی میشود. کار شما مثل این است که بخواهید گوشت اسب رهوار خود را کباب کنید چون حرام نیست و مثل سایر گوشتهای حلال میتوان خورد!
https://www.facebook.com/payamedaneshjoo/posts/1205940979581866?__tn__=C-R0.g

تاریخ


تاریخ را در کاتکس و منطقی بخوانیم، نه هیجانی و بت پرستانه!
خوانش نسبی و درستِ تاریخ، تنها در کانتکس تاریخی و بافتار و ساختار واقعه‌ی تاریخی معنادار است!
می‌گوید: آقای رضا پهلوی ماری چون رضا شاه است! چنین منطقی ریشه در بت پرستی دارد! ظاهرش آزادیخواهانه است اما صاحب این عقیده در رسته‌ی ولایتمداران و رعایای اربابان است!
آیا شما میتوانید این ماری که شما از آن دم می زنید را اثبات کنید و یا این فقط یک حس موروثی است؟ مگر قرار است که ملت غیرتشکیلاتی و پراکنده تسلیم یک قدرت مطلقه شوند؟! مگر اتحاد برای تشکیلاتی کردن مردم با این همه پرچمدار ناشناس ممکن است؟ مگر شما در شورای ملی یک حکومت سکولار دموکراتیک قرار دارید که مبارزات ازادیخواهانه ممکن باشد؟ مثل اینکه فراموش کرده اید ما در دوران پیشاآزادی به سر میبریم نه در مجلس شورای ملی. ما قرار است به آن مجلس برسیم و برای این نیازمند استفاده از یک قدرت وحدتبخش و مؤثریم. همین!
شما نادیده میگیرید که وقتی امکان مبارزات آزادیخواهانه موجود نیست، و خودسران آتش به اختیار برای کل آلود کردن آب در صحنه اند، باید از یک پتانسیل وحدتبخش استفاده کرد.
یکی پریروز میگفت: کودتای ننگین سوم اسفند رضاخان، نقطه ی تاریکی در تاریخ ایران است! به ایشان عرض کردم: یکجوری حرف میزنید که انگار ملت در شورای ملی حکومتی سکولار در آسایش و رفاه و سرمستی بودند و رضاشاه علیه اراده ملی کودتا کرده است!
بدیهی است که کسی از سلطه خوشش نمی‌آید! کسی از سیلی خوردن و یا فلک شدن از پدر خود نیز خوشش نمی‌آید!... اما یک سری گزاره ها به ارث رسیده که باید در آن تجدید نظر کرد! یکی از سخت ترین استحاله ها شکستن بتهای موروثی ذهنی است! مثل همین خرافاتی که توسط آدمهایی که نمی شناسیم به نام دین ساخته و به خود مردم داده شده است! و آنقدر تکرار کرده ایم که حالا شکستنش یک گناه کبیره از درون ما را میشکند!
.
کودتای ننگین یعنی چه؟
یعنی در آن بلبشو که شمال در اختیار روس بود و جنوب در اختیار انگلیس .... وقتی که احمد شاه نوجوان نظاره گر تفرقه و شپش درون زندگی مردم بود... وقتی وحدتی در کار نبود و مردم معنای دموکراسی را نمی فهمیدند... وقتی یک چشم شیخ فضل الله به بانک استقراضی روس بود و یک چشمش به خمس و ذکات جیب مردم و هر دو چشمش به کرامت ممدلی شاه (پدر احمد) و برای این همه با لیاخوف روسی در به توپ بستن مجلس مردمی همراه شد... چطور باید این پریشانی به وحدت میرسید؟
شما بودید چه میکردید...آیا نظاره میکردید؟
چرا فکر نمیکنید که این رضاخان بود که برای انگلیس دان پاشید و حمایت ایشان را جلب کرد تا ایشان را دور بزند ...مصداق این حرف این است که 20 سال بعد همین انگلیسیها با قلدری او را خلع ید کردند...چون ایران قجری قدرتی نداشت... با استفاده از همین امنیت بود که باید دارای قدرت میشد... محمدرضاشاه هم همین کار را کرد... اما کمی زود خیال کرد که قدرت را به دست دارد... و وقتی کوس استقلال از امریکا زد کنارش گذاشتند...
کمی از دام گزاره های بی معنا که عقل را کور میکنند خود را رها کنیم. این کزاره های تکراری ویرانگر است.
مگر دارای حکومتی سکولار با مردمی فرهیخته بودیم که باید حکومت قجری با یک احمد شاه نوجوان صد سال دیگر قهوه قجری به آزادیخواهان تعارف میکرد تا از برخی از همسایه‌گان عقب تر بمانیم.
اصلا این حرفها به کنار... شما اگر در آن دوران سیاه بختی جای رضا شاه بودید با وجود آن همه گرگ چه میکردید؟ آیا برای منافع مردم فکر نمیکردید که باید انگلیس را فریب دهید تا برای آبادانی ایران بصورت متمرکز کاری کنید؟ یا پشت سر شیخ فضل الله کودتاچی اقتداء میکردید تا دینتان بر باد نرود؟
نمیخواهم بحث را هیجانی کنم... چقدر خوب است که از هیجان عاری شویم و کمی معقول به تحلیل تاریخ بپردازیم... ما که نمیخواهیم خود را فریب دهیم. یا باید راهکاری داشته باشیم که مقدور باشد و یا اگر کسی میان آن همه بینوایی و آن همه گرگ به عقل خود کاری کرد آن را با شمشیر خود گردن نزنیم. راهکار شما در آن موقعیت چه بود؟!

سفسطه‌ی قیاس پسر با پدر


برخی که رفتار درست پسر را به دلیل سوابق پدر نمی بینند و یا نمی‌شنوند، هنوز زندانی کیش شخصیتند و آنکه درگیر کیش شخصیت باشد، نه میتواند خوب ببیند و نه بشنود و نه درست عمل کند!
1) اولا که اصلا بحث پدر و پادشاهی مطرح نبوده و هزار بار هم اظهار شده چنین بحثی مطرح نیست! این تلقی خود آقا طبرزی است!
بحث این است که در دوران پیشاآزادی که تنها باید بحث اتحاد بر سر آب و خاک مشترک باشد نه ایدئولوژی، برخی از مبارزین هنوز متوجه نشده اند و توی مغزشان نمیرود که بحث ایدئلوژیک از مباحث دوران پساآزادی و شورای ملی است! نه الان... اصلا رقابتی برای نوع حکومت الان مطرح نیست...اما هی عین فرن می پرند به نوع حکومت... این برخورد ایدئولوژیک در چنین دورانی که خانه در دست غاصب قانونی است، به دلیل عدم درک سیاسی و منطقی است...
مثل این است که کسی خیال کند میتواند در سیستم ولایت فقیه که قدرت مطلقه ی مصلحت با یک نفر است فعالیت سیاسی کرد!...به دلیل همین فقر ادراکی است که برخی از چپها با راستها و سکولار دموکراتها کنار نمی آیند! چون خیال میکنند این ائتلاف به معنای همگرایی ایدئلوژیک است.
در حالی که موضوع بازپسگیری خانه و رسیدن به اولین گام آزادی است و هدف از اتحاد این است که همه در باب حق شهروندی با هم برابرند پس در مورد این حق هر کس که برای بازپسگیری وطن اتحاد نکند تا در نقشه ی راه واحد همدل و همراه با اکثریت شود در واقع یا حق تابعیت خود را منکر شده است و فردا نباید توقعی داشته باشد و یا اصولا قصدش ایجاد مانع برای اتحاد است!
2) اما جدای از برابر حقوق شهروندی، برای اعمال روش و نقشه ی راهی که باید اپوزیسیون با ایدئولوژیهای مختلف متحد شود و بر اساس حق برابر شهروندی اتخاذ کند، برای هماهنگی از لحاظ قدرت کاریزماتیک با هم برابر نیستند!
در واقع رئیس چنین شورایی برای برد کافی در میان ملت باید دارای بیشترین کاریزما باشد تا صدای این وحدت باشد.
از لحاظ منطق پیشبرد هدف، مطمئنا قدرت کاریزماتیک آقای طبرزدی با قدرت کاریزماتیک مؤثر آقای رضاپهلوی یکسان نیست که سرنوشت اپوزیسیون بخواهد قربانی یک انتخابات بخش خاصی از اپوزیسیون که نماینده ی تمام مردم نیستند شود!
در واقع این هژمونی و قدرت کاریزماتیک ملی یک اعتبار ملی است که نباید قربانی شود!
اصلا موضوع ارزش وزنی مبارزاتی مطرح نیست. ما کسانی را داریم که 30 سال زندانند اما کسی ایشان را نمی شناسد! ممکن است یک متفکر برجسته و فیلسوف هم باشند. اما موضوع این است که هر بازیکنی مربی نیست و هر مربی نمیتواند بازیکن خوبی باشد.
جدای از ارزش ایدولوژیک و یا شخصیت مبارزه... بر این باورم که هر وقت اپوزیسیون متوجه شد که برای بازپسگیری وطن و برای اتخاذ یک نقشه ی راه مسالمت آمیز باید و باید همه با هم متحد شوند، آنگاه این اتحاد است که با قدرت نامؤثر خود میتواند برای یک فرد دارای کاریزمای برتر و مؤثر میدان باز کند تا ندای ایشان باشد! یعنی خود اپوزیسیون نباید بخواهد که این هژمونی و قدرت کاریزمای فراگیر آقای رضا پهلوی در کنار افرادی که هیچ ابایی از به هم زدن بازی را ندارند، خرد شود و این سرمایه بر باد رود.
وقتی ما بفهمیم که در این دوران گذار هدف اصلی بازپسگیری وطن است، و نوع حکومت امری مرتبط با پس از استقرار آزادی است آنوقت خواهیم فهمید که هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.
وقتی آقای طبرزی را دو آپارتمان آنطرف تر نمیشاسند اما آقای رضا پهلوی را در دورترین روستاها میشناسند، چرا اپوزیسیون نباید بتواند با وحدت خود از قدرت او برای تحول مسالمت آمیز بهره ببرد؟
پاسخ مشحص است: کیش شخصیت و سوء تفاهم در موقعیت دوران پیشاآزادی و پساآزادی.
در این دوران موضوع وحدت هم عقیده بودن دو ایدئولوژی دشمن نیست...موضوع این است که دشمنان ایدئولوژیک در دوران پیشاآزادی همه شهروند برابرند و راهی جز وحدت برای بازپسگیری وطن با استفاده از هژمونی برتر و قدرت کاریزماتیک بزرگتر ندارند! این قدرت ربطی به فهم و کمالات ندارد.

اتحاد در دوران پیشاآزادی


چرا #اتحاد در دوران #پیشاآزادی با ائتلاف مقدور نیست!
ائتلاف از مباحث آزاد اندیشی و از جنس اندیشه است، نه حق بنیادی که ککتمان ناپذیر است و جای بحث و گرایش فکری ندارد!
موضوع این است که ما در شورای ملی و در یک حکومت سکولار دموکرات حضور نداریم.
وقتی خانه در غصب یک قدرت است! همه با هم باید در فکر بازپسگیری آن باشند! اینجا بحث از حق بنیادی شراکت در آب و خاک است!
بحث ائتلاف برای تعیین رنگ مبلمان امری است که پس از بازپسگیری خانه مطرح است. پیش از آن تمام صاحبان خانه ناگزیرند تنها در فکر نقشه‌ی راه واحد باشند... و هر کس که در این گردهمایی حاضر نشود در واقع خود را شریک نمیداند و یا میخواهد خوشه چین باشد.
ائتلاف ایدئولوژیک در دوران پیشاآزادی یک دامچاله برای تصاحب قدرت توسط همفکران بدون نیاز به تمام شریکان است.
وحدت در دو موقعیت دو نوع استراتژی و تاکتیک می طلبد!
وحدتی که حول ایدئولوژی مطرح باشد در واقع تاکتیکش سلب و حذف است.
یعنی شما می آئید برای سلب یک تفکر دیکتاتوری از خرافات میگوئید. یعنی با سلب ویژگیهای ایدئولوژی حاکم میخواهید بخشی از جامعه را حذف و یا پالایش کنید.
این کار در زمانی که اولویت با نقشه ی راه برای استرداد حق آب و خاک غصبی است، بیش از آنکه برای منافع مشترک وحدتبخش باشد، مانع است! چون جای طرح آن امروز نیست!
این همان حرفی است که آقای نوری علاء متوجه آن نیست. اصلا نمیتواند و یا نمیخواهد عنایت داشته باشد که ائتلاف ایدئولوژیک در این زمان بی معناست... به همین دلیل میگوید ما نمیتوانیم با مجاهدین یا چریکهای فدایی خلق و یا مذهبیون ائتلاف کنیم. ما تنها با سکولار دموکراتها که خودمانیم میتوانیم ائتلاف کنیم. و چون خودمان سکولار دموکراتیم پس همه بیایند دور ما بگردند! ما دور کسی نمیگردیم.
ببینید عدم درک موقعیت توسط اشخاصی که نگاهی فلسفی به مقوله ی موقعیت تاریخی
ندارند کار را به کجا میکشاند؟
113 سال است که ما در همین نقطه درجا میزنیم.
چون قدرت درک این را نداریم که ما در شورای ملی سکولار دموکرات نیستیم. ما آواره در وطنی هستیم که خانه در دست ما نیست! و در چنین موقعیتی تنها باید برای بازپسگیری بر اساس حق مشارکت اتحاد داشته باشیم. پس از این استرداد و استقرار آزادی است که بحق ایدئولوژی معنادار میشود. پیش از آن همه در یک منفعت شریکند که در قدرت و در دستشان نیست!
این نکته خیلی ساده است!
کار شبیه مجمع عمومی سهمامداران یک شرکت سهامی عمومی است که در مجمع آن تمام سهامداران ( فارغ از اندیشه و گرایش فکری) باید و باید در آن حضور یابند تا بتوانند بر اساس این حق بنیادی تازه به طرح عقاید و راهکاری اقتصادی بپردازند و احیانا در آن مجمع ائتلاف کنند تا بتوانند هیات مدیره ی جدید را انتخاب کنند!
شما اگر بخواهید مجمع عمومی را گرد هیات مؤتلفه جمع کنید در واقع دست به کاری غیراصولی زده و از قبل کودتا کرده اید!

قدرت کاریزما


قدرت کاریزما
قدرت کاریزما میتواند در خدمت جماعت باشد و آن جماعت به او جهت دهند، نه او به مردم.
این فرق میکند تا رهبری یک گرایش سیاسی. آقای #رضا_پهلوی بارها اذعان کرده که نمیخواهد نقش یک رهبر سیاسی را بازی کند! و نه در نقش گاندی و نه در نقش رضا شاه وارد میدان نشده است! به باورم اتفاقا این فهم قدرت موروثی و بهره وری از آن یکی از نادرترین موارد قابل مشاهده در طول تاریخ مبارزات است. برای نمونه من با ادبیات ایشان موافق نیستم...به روش ایشان نقد جدی دارم. اما اگر اپوزیسیون متحد شود او را بهترین گزینه برای فراخوان تصمیم سازی شده توسط ستاد مشترک اپوزیسیون میدانم.
قدرت کاریزماتیک غیرقابل انکار است! این یک واقعیت است که هر روستایی آقای رضاپهلوی را میشاسند اما آقای طبرزدی را ممکن است آپارتمان بغلی نشناسد!
شما وقتی میخواهید به مسافرت بروید که با خلبان پیوند اخوت نمی‌بندید! خلبان هم از یک پروتکل استفاده میکند که مورد تائید همه است او تام الاختیار نیست!
موضوع بهره گیری از قدرت کاریزماتیک در خدمت اپوزیسیون در دوران پیشاآزادی موضوع مهمی است!
مهم این است که یا میتوان در همین وضعیت پراکنده تر شد! آن هم در موقعیتی که بخشی از سکولاردموکراتها که زودتر ادعای سکولار دموکراسی کرده اند میگویند چون ما سکولار دموکراتیم همه بیایند دور ما جمع شوند.
و یا جبهه ملی ششم در تهران بگوید چون ما جبهه ملی هستیم و جبهه حزب نیست همه بیایند گرد ما جمع شوند!
اما در مورد آقای رضا پهلوی، ایشان نمیگوید همه بیایند دور من جمع شوند!
ایشان فکر میکند که چون تمام مردم ایشان را میشاسند، این قدرت خود را که تنها بخشی از آن گرایشات سکولار دموکراسی و تمایل به جمهوری است، را در خدمت اتحاد اپوزیسیون قرار دهد! نه آنکه آن را رهبری کند! ایشان بلندگوی تصمیم سازی یک اپوزیسیون متحد شود!
أاستان مثل این است که شما یک میلیارد سرمایه داشته باشید و آن را تنها وقتی به مردم بدهید که بتوانند به این فهم برسند که در دوران پیشاآزادی برای بازپسگیری خانه ای که در دست دزد است همه باید به عنوان یک شهروند متحد شوند و از حالا نباید بحث ایدئولوژیک بکنند. تا این مردم این را نفهمند لایق آن پول نیستند! این یک واقعیت است که باید تا آن زمان از چنین پولی محافظت کرد و اعتبارش را بیهوده خرج نکرد.
#ققنوس


No photo description available.

شبکه ایرانیاران در آغوش سربازان گمنام



پروژه: غیبت کبری یا صغرای آقا، با بادکردنِ تشکیلات مجازی و زیرزمینی #شبکه_ایرانیاران در آغوش سربازان گمنامِ امام زمان، با پتانسیلِ تداومِ سلطه.
تاکتیک: پیش‌دستی و مالِ خودکردنِ #وحدت_اپوزسیون ، و عصب‌کشی آن با کاتالیزور امنیتی #شبکه_ایرانیاران ، بر اساس ادبیات #سلبی_حذفی در پوشش ادبیات #ایجابی_جذبی با سوء استفاده از کاریزمای چهره‌ی فراجناحیِ آقای #رضا_پهلوی (با انتساب ایشان به سامانه‌ی پاشاهی‌خواهی)، با ترفند تفرقه و دوقطبی کردن اپوزیسیون بین جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان.
اجماع مخالفین جمهوری‌اسلامی در شبکه مجازی ایرانیاران، از لحاظ شکلی، مرا به یاد کرسی‌های آزاداندیشی پیشنهادی رهبر نظام می‌اندازد! کرسی‌هایی که معلوم نبود امنیت پس از آزادی بیانشان را قرار است چه کسی تضمین کند. حالا سخن از فعالیت شبکه های زیرزمینی در داخل ایران از طریق مبادلات فکری مجازی است! این یعنی وابسته کردن اطلاعات نرم و سخت اعضاء شبکه‌ها به اتاقهای فکر میدان مجازی در موقعیتی نامعین. اما مشکل تنها قالب شکلی این شبکه نیست، بلکه محتوای آن هم هست. به باورم چنین شبکه‌ای هم از لحاظ قالب و هم محتوی دارای پارادوکس‌های شکننده است که می‌تواند در هر لحظه فعالیت مرتبطین را از محلی که نمی‌دانی کجاست، رصد، مهار، منحرف و سرکوب کند و از چاله به چاه بیندازد!
به باورم نارنجکِ کارگذاری شده در نارنج اهدافِ قشنگِ #شبکه_ایرانیاران، ادبیات پارادوکسیکال و قابلیتِ روشِ موج‌ربایی برای موج‌سواری است که بر اثبات و تثبیت معرفت تدریجی و گام به گامِ مردم ایران، بنا گذاشته نشده است! چون نخودولوبیای این آش، دیرپز است و بدون خیس‌خوردن در بسترِ طبیعی، در ظرف و کاسه‌ی داغ تشکیلات زیرزمینی سربازان امام زمان در داخل وطن، موجب سوء‌هاضمه‌‌ی ملی می‌شود! شبکه سازی و وجود ظرف مبارزات براندازانه در داخل ایران دو اهرمی است که خانم#ویکتوریا_آزاد به‌عنوان بنیانگزار(و شاید بنیانگذار؟) شبکه ایرانیاران، از آنها برای اجرایی کردن طرح وحدت تمام اقشار ایرانیان برای تدوین نقشه‌ی راه و آلتراتیو، یاد می‌کند و در اولین گام پس از به امضاء رساندن یک تفاهمنامه بین تعدادی از مدعیان مبارزه برای براندازی و گذر از جمهوری اسلامی، با پیوند آقای رضا پهلوی و حشمت‌الله طبرزدی در یک نشست مجازی در راستای آرمانهای مطروحه، از سایر گروهها نیز برای تبادل آراء دعوت بعمل می‌آورد تا به جریانی بپیوندند که به ادعای خودشان هم اکنون دارای شبکه‌هایی زیرزمینی در داخل ایرانِ امنیتی است! اما صرف نظر از فحوای این طرح امنیتی برای شبکه سازی از طریق دنیای ناامن مجازی در بستر واقعی (که گوشت را در چنگال گربه می‌گذارد) ، آنچه مهم است روح حاکم بر ادبیات این مفاهمه‌نامه و مکانیسم تصمیم سازی برای نیل به هدف سنگرسازِ#براندازی بصورت مسالمت آمیز است! براندازی و نه استرداد اراده ملی، و نه درخواست تغییر قانون اساسی. لفظ "براندازی مسالمت‌آمیز" در بطن خود دارای پارادوکس است!
یک فکر خوب و ناب، چگونه بدون الزام سیستماتیک به مبانی فلسفی و زبان حقوقی مشترک میتواند دارای اهداف استراتژیک و تاکتیک مسالمت‌آمیز میدانی و نقشه راهی علمی باشد؟ مگر آنکه قرار باشد بصورت دیمی و با شعارهای روبنایی و سوء تفاهم برانگیز و تنش آفرین، باز هم مردم را بر موجی از تضادهای درونی و با تزریقِ ادبیاتِ پارادوکسیکال و انفجاری و با نشان دادن دَرِ باغ سبز، با روشی روبنایی و از بالا و به پایین در بین راه گم و متفرق کند و بصورت کادوپیچ به گروگانِ سربازان گمنام ارباب خارجی و داخلی درآورد؟! مردمسواری وقتی ممکن می‌شود که شخص بنای خود را بر نهادینه کردن معرفت مطالبات بنیادی و آگاهی میدانی با آزمون و خطا و گام به گام در اکثریتِ مردم نگذارد! و ایرانیاران با ادعای شبکه‌های زیرزمینی در ایران امنیتی، و ادبیات #براندازی دارای چنین پتانسیلی است! چون به‌ فهم اولین خشت بنیادی مردم که همانا حق آب و خاک برابر برای نوشتن سرنوشت ملی است یاری نمی‌رساند و به جای میدان‌دادن به گام اولِ #عدم_بیعت مسالمت‌آمیز فراگیر مردم با قانون اساسی و اثبات آن با درخواستِ فراگیر #استرداد_اراده_ملی با تغییر قانون به نفع حضور همه، بصورت پیش‌فرض بنای خود را بر گذر و #براندازی_دفعتی و گنگ (به تشخیص بخشی از اپوزیسیون) گذاشته، و حکم حکومتی خود را پیرو تظاهرات حکومتی دی 96 و شعارهای برساخته‌ی امنیتی حول محور#رضاشاه_روحت_شاد، بر سیل امواج نارضایتی مردم، اخذ کرده است! ( اینکه من قدردان خدماتِ رضا شاه باشم خیلی فرق میکند تا اینکه دشمن من این بادکنک را خودش باد کند تا پس از هوا کردن و اوج گرفتنش آن را سوراخ کند!)
40 سال است که سیستم امنیتی با شناسایی ضرورتهای زمان آن را مال خود میکند تا با خیال راحت بتواند افشار اوضاع در دست خودش باشد! دشمنت را نزدیکتر از دوست، در دامنِ خود نگاه دار! به همین دلیل است که: پرچم غیرخودی را با شعار... می‌دهند در دست استاد هوار!
گویا #ایرانیاران قرار است ضمن باد کردن مطالبات بنیادی در بستر وحدت ضروری اپوزیسیون، با ربودن این میدان و با جذب بخشی از نخبگان، کار را بر بستر شور ملی بدون مکانیزم سیستماتیک نظارت ملی، به جابجایی روبنایی مدیران سوق دهد! .چون به ضرورتِ تشکیل شوراهای محلی بر اساس حق آب‌وخاک، و برای تمرین هم‌افزایی و همزیستی مسالمت‌آمیز برای تضمین نظارت ملی اشاره نمی‌کند! چون در وضعیت گل‌آلود سوء تفاهمات ایدئولوژیک، از ابتدا اشاره به فعالیت احزاب شده است! حال آنکه فعالیت احزاب بدون شهروندانی که آگاهی به حقوق برابر شهروندی و مدنیت را از امروز تا حداقل یکسال در شوراهای محلی تمرین نکرده باشند، تنها موجب ماهی گرفتن قدرتمداران از سوء تفاهمات هیجانی خواهد شد!
سفسطه در پروژه‌ی امنیتی ایرانیاران، در عدم اشاره به حق بنیادی آب و خاک، و زبان مشترک حقوقی و مسالمت‌آمیز و #روش و #نقشه_راه آن است، نه شعارهای عصب‌کشی شده و زیبای آن! مهم روش دستیابی به هدف است، نه عمده کردن هدف. که #فدرالیسم یک قله در فردای آزادی و استقرار قانون مردمی مبتنی بر آگاهی ماندگار شهروندان مدنی به روش دموکراتیک است، نه یک هدف دم دستی امروزی که از پیش، به توقعات تلنبار شده باج داده شود!
دستمریزاد به هوش سیاسی صاحبان تریبون در #اپوزیسیون !
که نخواست و یا نتوانست که دشمن را نزدیکتر از دوست در یک وحدت ملی بر اساس یک#زبان_مشترک_مردمی مبتنی بر ادبیات #ایجابی_جذبی راستین، در دوران #پیشاآزادی و با التزام به یک #مرامنامه_مردمی و #نقشه_راه_علمی گرد هم آورد و در یک میدان میلیونی امن ( نه ناامن) بصورت مسلمت آمیز، قانون سلطه را #آچمز و مال خود کند!
نخواست و یا نتوانست که تهدید را به فرصت تبدیل کند!
آنقدر توسط اپوزیسیون سنتی با #کیش_شخصیت مانع تراشیده شد و در زمین دشمن بازی شد که حالا باید در دقایق نود، شاهد فیلم جدید در وقت اضافه بود:
استراتژی: تبدیل تهدید به فرصت با غصب اراده ملی
تاکتیک: "جورچین وحدت میلی" با چکش مخملی، پس از تخریب "حیثیت ایرانیان"
پروژه: "دولت بهاران" در "غیبت صغری یا کبرای حضرت آقا"
رونمایی از دامچاله: "ایران...یاران" با همت والای "دولت ...بهاران"
سناریست، فیلمنامه نویس و کارگردان: استاد اعظم اتاق فکر تخریبچیان و گمنامان زنجیره‌ای
آلت‌ها به ترتیب اجرای نقش و حروف الفبای اربابی:
1) تیم اجرایی: بانو #ویکتوریا_آزاد ؟! گروگان‌های سیاسی، بازیگردان‌های هنربند و نون پیازی، با حضور سیاهی لشکر قربانیان و بازیچه‌ها و بازیگران ‌
2) با شرکت افتخاری:
جناب آقای اعلیحضرت شاهزاده #رضا_پهلوی سوم ( این نقش بر ایشان بار و بر تماشاچیان تحمیل شده است)
محمود احمدی نژاد
حشمت الله #طبرزدی
داکتر #مهدی_خزعلی
استاد جن گیری: #رحیم_مشائی
مبارز سندیکای رانندگان شرکت واحد: #منصور_اسانلو
نماینده سابق مجلس ولایی: مبارز زندان رفته استاد قاسم شعله‌سعدی...
و سایر بازیچه‌ها و توپ جمع کن‌ها و باقی بینوایان با هوش منطقی بالا و هوش هیجانی پایین
آنونس فیلم: تصویر پیوست
خیام ابراهیمی
1 اسفند 1397
پ.ن: تفاهمنامه ایرانیاران در اولین پیام


تاکتیک تحولات بنیادی مسالمت آمیز

تغییر تاکتیک برای تحولات بنیادی
اکثریت اگر خواستار تحولات بنیادی باشد باید بیعت خود را در آخرین انتخابات بشکند!
به هیچ عنوان نمیتواند تظاهرات حکومتی در دی 96 را که بر موج نارضایتی ها در دهها شهر استارت خورد را با القاء شعار رضا شاه روحت شاد به حساب ملت غیرتشکیلاتی گذارد که نمیتواند شعاری فراگیر و زنجیره ای بسازد!
این یک دامچاله است که بدون ثبت خواست اکثریت برای تحولات بنیادی، یکراست سراغ تاکتیکهای میدانی متفرقه رفت بر اهداف و نارنجکهای کارگذاری شده در نارنج مطالبات روبنایی و بنیادی چون بادکنکی دمید! چرا که در توهمی القائی، این بادکنک خودساخته ی بنفش را آنقدر باد میکنند، تا روز موعود خود ‌بترکانند!
مین‌گذاری تمام میدان‌ها با فریب و یا خرید و تطمیع و تهدید گروگان‌ها، و ایجاد دامچاله‌های زنجیره‌ای با چاه‌نمایی، همواره جزو تاکتیک‌های #مرصادی نظام سلطه در نبردی نابرابر بوده است!
2
سال پیش در مثنوی #سناریوی_بنفش عرض کردم:
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما.
.
موضوع این است که در عصر رسانه‌ها وقتی 3 قوا با رکن چهارم در غصب ارباب است، دیگر مبارزه به شکل روشهای سنتی پاسخ نمیدهد! در پاتکی هوشمندانه، و در نبردی نابرابر در میدانهای امنِ سلطان، باید ادبیات جنگ را به صلح تبدیل کرد!
باید با اکثریت با یک زبان مشترک بنیادی بر اساس حق برابر آب و خاک، با ادبیات مسالمت آمیز، اقلیت را در زمین بازی خودش، در آغوش بگیرد و تا تغییر قانون به نفع حضور همه با نظارت ملی، او را رها نکند تا چیدن میوه که همانا تحولات بنیادی بر اساس حق مسلم بنیادی تمام مردم است! تا با خریدن مقبولیت و اعتبار برای اکثریت بتواند مشروعیت اقلیت را در مقابل چشم جهان و تاریخ از سکه بیندازد و تحول بنیادی را بدون ریختن خون و با کمترین هزینه کتمان ناپذیر کند!
این کار برای مبارزین سینه سوخته نباید سخت باشد، اگر از "کیش شخصیت" دست بردارند!
بدیهی است که رسیدگی به دعواها باید بماند برای دوران پساآزادی در دادگاههای مردمی.
اما تا آن زمان نباید ایشان را برای سنگرسازی تحریک کرد!
چون از آب گل آلود انقلابی خونین میان سوء تفاهمات ملی، جز تنش و سهم گیری شغالها و کفتارها از هر سو ثمری حاصل نخواهد شد!
مبارزین راستین، ناگزیرند در چرخشی بنیادی، با هوش انقلابی خود، تغییر تاکتیک دهند!
وگرنه در نبردی نابرابر، هر دم از این باغ بری میرسد.
ممکن است چنین تاکتیکی یک شبه به نتیجه نرسد، اما در منظر تاریخ آن توهم هشتادهشتی و نودوششی را به یک واقعیت انکار ناپذیر ثبت و راستین خواهد کرد!
این اولین گام برای تمهیدات و پیش درآمد تجدید رفراندوم 58 ضروری است. همانطور که پیش از هر رفراندومی برای گزینش نوع حکومت بعدی، ابتدا ثبت عدم بیعت با نظام قبلی ضروری است!
https://tabarzadi.com/2019/02/20/alternative-2


پاسخ به طبرزدی: انقلابی کن در ادبیات خود

آقای طبرزدی
ادبیات انقلابی شما هنوز از سرچشمه‌ی خشم و کین انقلابی آب می‌خورد!
اپوزیسیون نیازمند #انقلابی در ادبیات مبارزه است!
از ادبیات "سلبی و حذفی"
به ادبیات "ایجابی و جذبی"
لطفا در ادبیات خود تجدید نظر کنید!
شما شاهزاده رضا پهلوی را نماد ملی نمیدانید و تاکید دارید که او نماد پادشاهی‌خواهان است! هر چه او خود به این انگ باور ندارد، اما شما اصرار دارید! دیگر با چه منطقی میتوان حکم حکومتی شما را نقض کرد؟ که: "شاه بخشیده! اما شاهقلی نمی‌بخشد!" این حقنه ی شما دقیقا در راستای استراتژی نظام سلطه است! تبدیل عناصر وحدت ملی در دوران پیشاآزادی به چند پارگی و کثرت ایدئولوژیک که از عناصر دوران پساآزادی است!
و با توجه به اینکه هنوز آزادی نه به دار است و نه به بار، این یک نارنجک درون نارنج وحدت ملی گرد یک چهره ی کاریزماتیک است. شما خود را همسنگ آقای رضا پهلوی میدانید و مایلید او را آقا رضا صدا زنید!
عزیز من! این ادبیات در دورانی که وزن کشی بی‌معناست و تنها هدف باید بازپسگیری وطن گرد یک رئیسِ شورای دوران گذار باشد که دارای کاریزمای برتری است، تفرقه آمیز است!
براستی چه اکثریتی از هموطنان حاضرند به شما گوش فرا دهند که خود را همسنگ یک چهره ی کاریزماتیک میدانید! این به معنای برتری شان آقای رضا پهلوی بر شما نیست! این به معنای نابودی کیش شخصیت به نفع وحدت ملی برای منافع مشترک ملی است!
البته که باید یک چهره ی کاریزماتیک فراجناحی وجود داشته باشد که عاری از علائق ایدئولوژیک باشد! آنانکه در گروه سکولاردموکراتها با وحدت ملی در دوران پیشاآزادی حول استراتژی "همه با هم" مخالفند نیز همچون شما بر اساس همین کیش شخصیت برخورد میکنند!
اینکه در عقیم بودن اراده ملی، کسی چون شاهزاده رضاپهلوی همت کرده گروه "ققنوس" را برای یک آلترناتیو پدید آورد به عنوان یک امر ملی بسیار جای تشکر دارد!
و اینکه شما بتوانید در کنار سایر مبارزین و آزادیخواهان در یک بستر دموکراتیک در یک ساختار جدید( نه از پیش طراحی شده چون ایرانیاران و یا جبهه ملی و یا گروهای دیگر) وحدتی پدید آورید هنر است! کار شما همین باید باشد! اما شما در رؤیای حضور در شورای ملی بسر میبرید!
این اتحاد در دوران پیشاآزادی به هیچ عنوان یک "شورای ملی" نیست! بلکه اتحادری استراتژیک بر بهره گیری از یک کاریزما برای بازپسگیری وطن بصورت مسالمت آمیز است. کار شما ایجاد وحدت در یک تشکیلات جدید فراگیر با همت همه ( نه خانم ویکتوریا آزاد و یا حزب سکولار دموکرات و یا جبهه ملی...) ، برای تدوین نقشه ی راه در کنار سایر مبارزین است! کار شما اقدام برای طراحی یک ادبیات مشترک در یک بستر جدید با حضور همه است!
.
این همان سفارشی بود که به شاهزاده رضا پهلوی داشتم که گاهی برای شما یک آقاست و گاهی هم بدون پیشوند تنها یک رضا پهلوی... چون کیش شحصیت به تحقیر عادت دارد! و تا این حال و روح بد در کالبد وطن حکمفرماست، ایران میرود به سمت و سوی #ایرانستان.
متاسفانه این روح در شعار پارادوکسیکال اصلی شاهزاده رضا پهلوی نیز وجود دارد!
#براندازی_مسالمت_آمیز_فرقه_تبهکار
از این شعار متناقض میتوان فهمید که عبارت"مسالمت آمیز" میتواند دامی برای سرکوب ملت در آب گل آلود برای گرفتن ماهی توسط زورمداران باشد!... گیریم به نیت خیر.
متاسفانه شما هم چه خواسته و چه ناخواسته از چنین روحی در کالبد خود برخوردارید!
و در این بی کسی مام میهن هنوز کسی نیست که چون گاندی دارای روحی از "آئین مهر" باشد!
که در بیمارستان وطن، با بیمار نفرت نورزد! بلکه مشکل را بیماری بداند!
به همین دلیل است که پیش از هر تحولی در وطن ما نیازمند یک انقلاب در ادبیات اپوزیسیون هستیم.
و این مقدور نخواهد شد جز التزام همگان به یک مرامنامه.
تشکیل ستاد اپوزیسیون و یا شورای دوران گذار نیازمند تفاهم بر آن مرامنامه ای است که از شعارعاری باشد و به مفاهمیم بنیادی و فلسفی منافع مشترک و آب و خ اک مشترک بپردازد!
تفاهمنامه ایرانیاران پر از شعاری قشنگ است!
یک نگاهی به مرامنامه ی پیشنهادی حقیر بندازید که چرا بدون امضاء و التزام به آن که هادی وطن دوستان برای اتخاذ یک زبان مشترک حقوقی و ملی است نمیتوان به هیچ وحدتی دست یافت.

==========
طبرزدی می‌گوید:
می گوید من فصل الخطابم اما اگر در جلسه‌ای می نشینم، فقط برای ارشاد اعضای جلسه حضور دارم. یعنی فقط نقش کلید را دادم. گره گشایی می کنم. این حرف فقط از یک ادم تمامیت خواه اما غیر پاسخگو بر می اید. فرقی نمی کند شیخ حاکم باشد یا شاه منتظر! اتفاقا من در جلسه به رضا پهلوی گفتم ،ما تو را نماد پادشاهی خواهان می دانیم. نماد ملی نمی شناسیم. این شاه زاده ی دموکرات ،از اینکه نماد پادشاهی دانسته شود عصبانی میشود. عجب!جرم من این است که این حرف را صریح به او گفتم. یعنی نماد پادشاهی بودن اینقدر کم است؟کثر شان است؟!بسیار خوب اگر نمی خواهی نماد پادشاهی را قبول کنی پس،مسئولیت پذیر باش. بخشی از مسئولیت مبارزه در یک ساز و کار جمعی را بپذیر یا به کلی اعلام کن،من نیستم.ایا این حرف بدی است!ایا بخشی از مردم را بی جهت امید کاذب دادن ،درست است؟ شهرام همایون در اقدامی کاملا تفرقه افکن و در نقش یک شاه الهی، در جلسه ی مصاحبه با ایشان می گوید، توطئه ی جمهوری اسلامی این است که رضا پهلوی را ولیعهد می نامد! بعد ادامه میدهد روشنفکران و جمهوریخواهان( سپس به گفته های من استناد می کند ) نیز خواسته یا نا خواسته در راه رژیم گام بر می دارند، برای اینکه اصرار دارند شاه زاده را،نماد پادشاهی خواهان بدانند!عجب اگر کسی شاه زاده را نماد پادشاهی ، بداند پس علیه او توطئه کرده است!؟گویا خودشان نیز متوجه شده اند که نماد پادشاهی بودن، یک افت است،تنزل است! و گرنه باید بر ان افتخار می کردند. یا نه، افت نیست اما میخواهند تودهها را با این ترفند که نماد ملی هستند،همچون خمینی ،در سال ۵۷ بفریبند و سپس پادشاهی اعلام کنند. اگر غیر از این است رضا پهلوی باید صراحتا اعلام کند کاندیدای پادشاهی نیست.در انصورت نشان داده که همچون خمینی در پی فریب مردم نیست.برای اینکه فقط شیخ و شاه امکان فریفتن مردم را دارند. فرد دموکراسی خواه و ملی مثل دکتر مصدق از این بازی ها بلد نیست. رضا پهلوی و حواریون و مریدان و مجیزگویانش از دست طبرزدی عصبانی هستند و خودش در مصاحبه و مجیز گویانش در ایرانیاران، من رانکوهش می کنند که چرا او را نماد ملی نمی شناسم. نماد ملی را جامعه تعیین می کند نه اینکه فردی خودش به خود جایگاه نماد ملی بدهد.دست کم اپوزسیون دموکراسی خواه و جمهوری خواه برای ایشان چنین جایگاهی قایل نیست ایا این جرم است!؟ تنها گناه طبرزدی این است که با ایشان و رهروانش حاضر به گفتگو شد. این من نبودم که وارد این گفتگو شدم. این اصرار چند هفته ای موسس ایرانیاران یعنی خانم ویکتوریا ازاد و یارانشان بود که از من و اقای شریعتمداری میخواستند، وارد گفتگو با ایشان و رضا پهلوی شویم.مستندات موجود است. من و اقای شریعتمداری حتا در یک جلسه که ایرانیاران با رضا پهلوی به عنوان حامی،ترتیب داد ند و اصرا به شرکت ما شدند، شرکت نکردیم. خواستیم در جمع محدود با رضا پهلوی شرکت کنیم تا او را به مسئولیت پذیری قانع کنیم. زمانی که ویکتوریا ازاد مجددا و با اصرار از من خواست تا در جلسه ی محدود با حضور رضا پهلوی ، شرکت کنم،من به او گفتم که حرفهایم را خواهم زد. من نه پیروم،نه مجیز گویم. من یک مبارز دموکراسی خواه هستم. من در جلسه همان کاری را کردم که وعده داده بودم.من از اقای رضا پهلوی خواستم تا مسئولیت بپذیرد و قاعده ی دموکراسی را به هم نزند. ما فرد غیر مسئول در اپوزسیون نمی پذیریم.ویدیوی ان موجود است.نیاز باشد منتشر خواهیم کرد. موسسین جلسه، خود تصویب کردند که مذاکرات ضبط شود و خود، همزمان منتشر کردند.

https://tabarzadi.com/2019/02/22/iranyaran-2/
https://tabarzadi.com/2019/02/22/iranyaran-2/?fbclid=IwAR1Qv5g0TH3ybu6eb1j77wLsC_bTn5sQEPh3EX_kNxqOwgwRNkOXG6vz7aA

نارنجکی میان نارنج وحدت مردمی



خنثی شدن یکی یکی نارنجکها، درونِ نارنج وحدت ملی
دستهای پنهان پادشاهیخواهانی که چندین سال در سامانه پادشاهیخواهی نفوذ کرده بودند، با رفتارهای تنش آفرین و بر خلاف منویات شاهزاده رضا پهلوی، یکی یکی رو میشود!
کامران عزیز!
متاسفم که با حذف پستهایی که برای روشنگری در مورد " موانعِ وحدت ملی" و بر خلاف منویات شاهزاده رضا پهلوی اقدام میکنند، اشاره داشتند، در واقع دارید به توصیه‌های کسانی توجه میکنید که بر محمل #سفر_عشق سوار شدند تا با افزودن بر رویکردها و #سناریوهای "تنش آفرین" و با بازی با اعتماد و آبرو و حیثیت مخاطبین و رهروان سفر عشق، قدمهای شما را به گمراهی ببرند!
این رویکرد اخیر ادمین شما، کنار آن رویکردها... کم کم دارد معنادار بودن هدایت پنهان رسالت سفر عشق و وحدت ملی مورد نظر شاهزاده رضا پهلوی را اثبات میکند!
محو شدن تاریکی با هجوم نور بر تاریکی ممکن است نه با حذف روشنگری و نور بر تاریکی!
خسته شدن شما از سخنان شاهزاده در گفتگو با آقای شهرام همایون، و تمایل به دیالوگ با دوستی دیگر... را کنار حکم حکومتی آقای بابک خسروی و توفان توئیتری امشب آقای میرقادری و نیز فعالیت #شبکه_ایرانیاران برای طرح #طبرزدی که شاهزاده را نماینده پادشاهیخواهان در کنار جمهوریخواهان حقنه می‌کند، همه و همه بیانگر ضرورت دوقطبی کردن جامعه دارد نه وحدت ملی بر اساس منویات شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک شخصیتِ کاریزماتیک و وحدتبخش و فراجناحی!
امیدوارم هر چه زودتر دلایل لاپوشانیِ چالشی را که برای زدودن عناصر تنش‌آفرین در سفر شما و مبارزات وحدتبخش شاهزاده رضا پهلوی که از طرح شعار جاویدشاه ابا دارد، مطرح شد، را بیان کنید!
شتر سواری دولا دولا نمیشود!
مخاطب آقای خسروی که به خود اجازه میدهد شاهزاده را بخاطر سخنانش، یک گروگان بداند و با جسارت بگوید #حکم_میکنم چه کسانی هستند؟ کدام تیم هستند؟
چه کسی به خود این حق را داده که به مخاطبین خود، حکم کند؟!
لطفا برای محافظت از قدمهای خود در این سفر وحدتبخش، صریحا پاسخ دهید!
تناقض در پندار و گفتار و رفتار مدعیانی که زیر علم شاهزاده رضا پهلوی خود را پنهان کرده‌اند برای چیست؟
چرا سعی دارید دوباره با ایشان همراه شوید؟
چرا برخی در پشت صحنه؛ اصرار دارند از طریق شما به قاسم و کمال و بابک‌ها میدان دهند و به تیم ایشان که دارای حکم حکومتی هستند، اعتبار بخشند؟


Image may contain: text
Image may contain: text

شعار جاوید شاه، بهانه‌ای برای سرکوب و تنش


توفان توئیتری "جاوید شاه" علیه شاهزاده رضا پهلوی!
شاهزاده رضا پهلوی:
انتخاب شکل نظام سیاسی ایران با مردم ایران است و دامن زدن به بحث بر سر جمهوری یا پادشاهی نیز بازی در زمین جمهوری اسلامی است!
جاوید شاه به معنای تعیین نوع حکومت است در حالی که شاهزاده رضا پهلوی خود را یک فرد ملی میداند!
آنها که شعار "جاوید شاه" را دامن میزنند، خودآگاه و یا ناخودآگاه، کمر بسته اند تا علیه خواست و رهنمود صریح شاهزاده رضا پهلوی قیام کنند!
ایشان نارنجکی درون نارنج سمبول مبارزات ملی شاهزاده رضا پهلوی هستند!
http://damavand.news/?p=17684
تشدید نقش ملِی "شاهزاده رضا پهلوی" که بر غیرایئولوژیک کردن مبارزات ملی تاکید دارد با شعار "جاوید شاه" به معنای نارنجکی در نارنج وحدت ملی است! نه به دلیل اینکه شما نباید بگوئید "جاوید شاه"...بلکه به دلیل اینکه شما زمان و مکان نادرستی را برای این شعار انتخاب کرده اید!
ما در دوران پیشاآزادی به سر میبریم نه در شورای ملی در زمان پساآزادی!
وحدت مفید است اگر مبارزین در دوران پیشاآزادی ایدئولوژیک برخورد نکنند!
متاسفانه شما هم در مسیر "طبرزدی" گام بر می‌دارید که نقش کاریزماتیک و ملی شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان نماینده پادشاهیخواهی مطرح میکند در حالی که خود شاهزاده رضاپهلوی تاکید دارد که نقشش فراجناحی و ملی است!
برای تشخیص حرکتهای ملی با حرکتهای تنش آفرین مهم مزدورخوانی مورد نظر نظام سلطه نیست! بلکه شناخت روشهاست!
متاسفانه روش شما در راستای خواست و روش و منش شاهزاده رضا پهلوی نیست!
وحدت در دوران پیشاآزادی تنها با تکیه بر "حق برابر در آب و خاک مشترک" ممکن است! جاوید شاه میتواند شعاری پس از استقرار آزادی مطرح باشد! حرف شما در زمان و مکان نادرست و بر خلاف دیدگاه شاهزاده رضا پهلوی است!
اینک، مدتی است که دستهای پنهان پادشاهیخواهانی که چندین سال در سامانه پادشاهیخواهی نفوذ کرده بودند، با رفتارهای تنش آفرین و بر خلاف منویات شاهزاده رضا پهلوی، یکی یکی رو میشود!

https://www.facebook.com/mobarez2010/videos/2060636210640684/?notif_id=1550844152351798&notif_t=live_video

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...