Thursday, April 4, 2019

ریشخند ققنوس به شما چه حالی می‌دهد


ریشخندِ #ققنوس به‌شما چه حالی می‌دهد؟
فضیلت و رذالت پدر ربطی به فرزند ندارد! ببین چه می‌گوید؟ نبین که می‌گوید؟
آیا سخن‌رانی ساده‌تر از کارکردن است؟ به جای ناله و نفی تاریخی با ادبیات #سلبی_حذفی باید با ادبیات#ایجابی_جذبی کاری کرد کارستان! می پندارم برای پرچمدارانِ خوشه‌چین و اراده‌های ناتوان، بله! اما برای آزادگان راستین که پندار و گفتار و رفتارشان در حد توان متوازن و همخوان است، باید همچون عرق‌ریزان کالبد و روان باشد! گاهی سزاست سفری یک روزه به تاریخ داشت. انگار در این سامانِ بی‌سامان یک سرگذشت پیوسته بازسازی می‌شود، تا سرانجام روزی این سرنوشت خودش خشک شود و بیفتد!
وقتی مردم مملکت محروسه‌ات در محاصره‌‌ی روس و انگلیس و شیخ و ممدعلیشاه قجر در حال نفله شدنند، هر کس که رمقی در جان دارد به نیتی برمی‌خیزد تا کاری کند کارستان! یکی شکم و زیرشکم و حوالی‌اش را به نزدیکترین گزمه می‌فروشد تا زودتر نفله نشود... یکی کدخدای بومی و اجنبی را دور می‌زند به امید روزگار بهتر... یکی هم گیوه‌هایش را وَر می‌کشد و به خِرَد خُرد و محدودش این می‌رسد که نباید بنشیند و باید کاری کند کارستان برای سعادتی پایدارتر... و در این بزنگاهِ سرگردنه، البته گاه خطا هم می‌کند! برخی هم در پاکیِ انزوا و در هزارتویِ مسخ‌گونه عین سوسک کافکا پیر می‌شوند و پیر می‌شوند تا روزی که با سمپاشی تلف ‌شوند!
رضاخانی که می‌بیند از مردم بدبخت و بینوا و پراکنده که خودشان هم همراه با شپش توی جیبشان بصورتِ شراکتی قاپ می‌اندازند کاری برنمی‌آید، میانِ ارتش روس و انگلیس و احمد شاه نوجوان (پسر ممدلی شاه) که از مشروطیت دِقّ کرد و حتی از دست آخوند محللّی بنام شیخ فضل‌الله هم که یک چشم به غنیمتِ وام‌های مفت بانک استقراضی ایران و روس داشت و چشم دگر به غنائمِ حوریان و غلمان محله، کاری برنیامد و نتوانست بینِ لیاخوف روسی و دربار قجری برایش کاری بکند، به زور و ضربِ حضرات علماء اعلام یعنی سرکار خانم و جناب آقای انگلیس و روس، در بدر شد... احمد مانده بود و آب‌نباتهایش و روس و انگلیس و مملکتی پاره پاره و شپشو که رضا خان برای یکپارچگی به هر نیتی کودتا کرد... گیریم که نمی‌کرد! آنطرف‌تر میرزاکوچک‌خان غیرت کرده بود و با هر سه می‌جنگید تا مستقل بماند که آخرش هم زورش تمام شد، تا اینکه رفیق همرزمش سرش را برید و به رضا شاه تقدیم کرد تا وحدت چکشی حاصل آید، تا رضاخان، رضاشاه شود و پشکل را از قامتِ رفیع و شپش زده‌‌ی ملت آگاه و همیشه در دخمه، با مایع ظرفشوییِ آلمانی بشوید! خب اگر نمی‌کرد لابد مردم باید در همان وضعیت رفیع برزخی، لنگ در هوا باقی می‌ماندند تا سپیدپوشی با اسب سپیدتر با سیمرغی بر دوش از پشت کوه قاف ظهور کند!
"رفیق نیمه راه" سرِ مبارکِ میرزا را برید و رضا خان هم آن را برای رگلاژ امنیت ملی و عبرتِ مردمِ پاپتی، مدتی در محل انبار نفت برادران نوبل به تماشای چشمانِ عاریتی و عمومی گذاشت!... البته می‌توانست به نمایش نگذارد! می‌توانست در همان آلاشت بنشیند و از خانه بیرون نیاید... می‌توانست به میرزا بپیوندد، تا دو روز دیرتر سر خودش را روی پیشخوان بانک استقراضی روس برایِ اعتبار پول میلی به نمایش بگذارند!
اگر شما بودید، جایِ شاه رضا و یا ماه میرزا چه می‌کردید؟ اینکه تنها رفیقِ میرزا باشید و یا رفیق رضاشاه، خود داستانی دگر است... بماند!
حرف زدن راحت است؛ وقتی مردمی که برای اطمینان قلب و آرامش نیازمند دیدن چوبه‌ی دارند(به مصداقِ الا بذکرالله تطمئن القلوب) و ضمنا شورایی و تشکیلاتی ندارند و داشته باشند هم دستِ شیخشان که زنشان را به ایشان حلال میکند از آستین لیاخوف روسی ببرون می‌آید تا مجلسشان را به توپ ببندد؛ چون می‌گویند با عقب ماندگی ذهنیِ 400 ساله از رنسانس و مدرنیته آنقدر از کاروان و قافله‌ی توسعه دور افتاده‌ایم که حالا حالاها باید غاز بچرانیم و همینطور بصورت تصاعد منفی عقب‌تر بمانیم تا الان که به 1400 سال پیش برسیم تا به فتوای رهبر انقلاب و سایر دانشمندان و علماء اعلام، پس از وضو با آب مطهر در بصیرتِ #تفخیذ با طفل شیرخواره‌ا باشیم تا با جهیدن آب نجس از لب و لوچه و سوراخ دماغ روحانی به سکینه‌ی روانی برسیم! و به باج‌هایِ قانونیِ نرینه علیه زنان تن دهیم و راضی باشیم به حرمسرای شاعرانه در روشنفکری میان دود و دمِ شبانه و جیکمان بیرون نیازد که نکند به تیفوسِ "فمنیسم" متهم شویم و از مردانگی بیفتیم!
خب این وسط، کی باید چه‌کار کند؟ کدام مرد که زن را هنوز صغیر میداند باید کاری کند تا به سلطان نرینگی ثابت کند که رشید و کبیر است؟
آیا از یکی دو هزار نفر مجاهدین بالای 50 سال میان خلق قهرمان ایران، کاری برمی‌آید؟ و یا از رفیق اشرف دهقانی با ده نفر رفقای این‌وَر و آن‌وَر دنیا که یک روز در میان سایتش را آپ دیت کنند و با خشم انقلابی خلق‌های محروم پراکنده را به خونخواهی تقدیس کنند و منتظر رگ غیرتِ مقدسِ آسمانیشان بنشینند... تا ظهور آقا امام زمان؟
یعنی #عمو_سام همینطور عین ماست کیسه‌ای روی پیشخوان آشپزخانه لمیده و نمی‌داند که که نترکیدن بادکنک ناشی از رشد طبیعی سرمایه‌داری را چگونه باید مهار کند و سامان دهد تا در نظم نوین جهانی، استغفرالله یکهو کارگرانِ جهان متحد نشوند... تا با تمهیدات ملکه دوباره روسیه‌ی تزاری در دوران فئودالی با کارگرانِ نابالغ کارخانه‌های وابسته و استیجاری، تبدیل به "رفیق شوروی" نشود و... شوروی هم متحول بشود به روسیه‌ی پااندازی که اکنون رفیق دزد و شریک قافله‌ است، تبدیل نشود!...بشود؟ ...نشود؟!...راستی این وسط چه کسی باید به جز تمسخر و فحش و لیچار، کاری بکند کارستان که به ذائقه‌ی هنرمند ایرانی خوش بیاید؟
شما باشید چه می‌کنید؟ لم می‌دهید در آفتاب کنار دیوار تا زنان برایتان از مرغ و خروس تخم دو زرده بیرون آورند و املت کنند و توی شالیزارِ بالای پشت بام استیجاری برای چلوکباب نابِ نایب، برنج نشاء کنند؟!
و یا عین میرزای جنگلی برای نیات عالیه با دست خالی ناگزیر می‌شوید روس را فریب دهید و او را سرِ کار بگذارید و از او پول بگیرید تا علیه خودش و رفیق انگلیسی‌اش و ممدلی شاه عقیم بجنگید و تازه آخر کار توسط رفیق خودتان سرتان بریده شود و به رضا میرپنج هدیه شود؟
یا رضا خانِ قزاق، نمکدان ارتش قزاق روس را در شمال بشکند و با پلیس انگلیس در جنوب همراه شود، تا در اولین فرصت پدرِ هر دو را با هیتلر دربیاورد... تا 20 سال بعد همانها بفهمند که این آلاشتی کوهستان از ابتدا کوس استقلال داشته و دورشان زده و سراغ هیتلر رفته... پس سزاست که تبعیدش کنند!
یا محمدرضا شاه شوی که در تهِ دلت شور ایران و نیتِ انتقام از استعمار داشته باشی و اول با امریکایش رفیق شوی، تا سال 53 کوس استقلال بزنی و 4 سال بعد با خریدن یک خائن دیگر کله پایت کنند؟
و یا نه مصدق شوی بین شیخ و شاه و شیطان بزرگ و مثله شوی؟ خب بشو عزیزم بشو! چرا پای دیوار نشسته ای و آفتاب می‌گیری و لیچار می‌گویی؟
و یا نه! همچون #خمینی شوی و از #اوناسیس شیتیل بگیری و به کارتر قول برادری دهی تا سر محمدرضاشاه را ببری و بعد بزنی زیرش... و بگویی ببین من دیگر چه تخم جنِ شیرپاک حورده‌ای هستم که هم با ملت و هم با ارباب و هم با گزمه‌های خودم، یکجا خدعه کردم و ککم هم نگزید؟ چون اصالتا و ولایتا از ابتدا از لحاظ احساسی نسبت به این وطن عقیم بودم و در کار دور زدنِ خدایان هم بودم! چون خدا یکی است و آن هم در جیبِ "من" است! و هر منی جز "من"، منِ شیطانی است!
براستی این عقب‌ماندگی فرهنگیِ قوم سرگردان رفیق‌کش را چگونه باید درمان کرد که کسی نمی‌کند؟! و تنها هنرش جوک ساختن و تحقیر است و کنارِ دیفال نشستن و از بیرون گودِ رجز خواندن که اگر لِنگش نکنی... خودم لِنگت می‌کنم! چون زور من به تو سربدارِ خودی می‌رسد، نه چنگیز خان!
باید به قدر وسع کوشید... اینکه از روسیه یا انگلیس یا امریکا و یا عربستان پول بگیری تا برای استقلال کاری کنی... ار خوش فکری است یا بدسلیقگی و یا خیانت را نمی‌دانم! این بستگی دارد که ممدلی شاه باشی و یا شیخ فضل الله نوری و یا میرزا باشی یا رضا شاه و یا محمدرضا شاه و یا خمینی... اما موضوع این است که چه کسی باید چه‌کار کند؟ و چرا خودش نمی‌کند؟ و چرا وقتی دیگری کاری می‌کند مانع می‌شود؟ آیا در این بلبشوی تاریخی با این اربابان جهانی و با این روس و انگلیس و امریکای جان جانی و همیشگی... چاره ای و یا راه حلی میدانی در اختیار دارید؟ یا تنها کارخانه‌ی جوک سازی با دو تا فحش آبدار رایگانتان کار می‌کند؟
و اگر راه دیگری ندارید... پس چه باید کرد؟
آیا باید کله‌ی میرزا را برید؟ یا به مجاهدین فحش داد؟ و یا چریکهای فدای خلق اقلیت و سپس اکثریت را مسخره کرد؟ ... و یا تمام این کارها را کرد یکدیگر را مسخره کرد؟ و یا باید هر ققنوسی را در نطفه سوزاند...؟!
عبرت تاریخی می‌گوید: ما برای نفی غیرخودی با اعتیاد سنتی به ادبیات "سلبی و حذفی در کنار دیوار آفتابگیر" به اندازه ی کافی هزینه داده‌ایم! و حالا باید بفهمیم که با ادبیات "ایجابی و جذبی" در میدان چه می‌توان کرد؟
تا از کوزه همان برون نتراود که در اوست...
مع‌الوصف هر چند دیکته‌ی نانوشته غلطی ندارد... هر چند آدم را به غلط کردن بیندازد!
راستی در این بازار مکاره، تمسخرِ #ققنوس #شاهزاده_رضا_پهلوی به شما چه حالی می‌دهد؟
خیام ابراهیمی
4 اسفند 1397
پی نوشت:
گر همسفرِ این وطنی، راهت کو؟... سـرمـایه و پـاجــامه‌ و میـدانت کـو؟
گر بسته دلت به نی نی و لا لا یی... گهواره‌‌ی تو گورِ تو شد، آن‌اَت کو؟
(خیام ابراهیمی)
...
گر می نخوری طعنه مزن مستان‌را... بنیاد مکن تو حیله و دستان‌را
تو غره بدان مشو که می می‌نخوری... صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
(خیام نیشابوری)
#ققنوس_برای_ایران


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...