Saturday, June 18, 2016

گل یا پــــــــــــــــــوچ

گل یا پــــــــــــــــــوچ؟
)
مهندسیِ معکوسِ رستگاری(
=================
گـــــاه که ایمـانِ بلـــــــندِ عقابی
با وَهمِ اَرزنِ چینه‌دانِ یک قـُمری
سقــــــــوط می‌کند از اوج آسمان
تـــــــا شِرکِ مقدسِ زورگیری، در پـــــوستینِ شَکـی
در بن‌بستِ یک کوره راه!
قیـــــــــــام می‌کند:
بـــــاورِ ژرفِ پـرواز از خداوندِ تـَــهِ چـــــاه
بـــا منقارِ خونینِی در گلو
تـــا مــــــــاه؛
و حــــریــــمِ فراگیرِ دَریــدَن
در حُرمَتِ پنــــهانِ "دریده"
گــــــم می‌شود
ذوب می‌شود در ولایتِ یک چشمِ یاقوتی!
...
بر تو تکلیفی نیست اِی وسعتِ لاجانِ توفـــنده، به قــــرار
بر لرزشِ شمعی که ناگــــزیر به سوختن است و ندارد راه فــــرار!
هر چند چون همیشه
اعتمادِ قـُـمری
در نیــــم اَرزنی مانده به عَــــزمِ "تصاحب"، غیب می‌شود
و تو بــــاز همچون ابلیس می‌بازی شش هزار سال عبادتِ خویش را
بی آنکه باوَری در چنگالَت دریده شود!
"
دَرّنده می‌شوی و
دریده نمی‌شود اختیار"
...
دستِ ما را خـــوانـده‌اَند صد و بیست و چهار هـــزار پیامبرِ مغبون از هدایت
دست تو را خوانده‌ام
ایمانِ تو بالایِ بُـرجِ فرعون است و
من با خداوندِ لاجانِ تو "گــل یـــا پوچ" بازی می‌کنم!
از چــــاه تا مــــاه!
سهمِ تو از مُشت‌هایِ گره خورده در دو بــــالِ من
همواره پـــــــــــــو چ است و
سهمِ من اما از مُشت‌هایِ تو
همواره گُل است با پـَــری سرخ
در چنـگـــــالِ خونینِ همیشه مؤمنِ تو!
...
سر در گریبانم و
تمرینِ صبوری می‌کنم در ماهِ صبورِ خویش، در قَفَس...
تو را نمی‌بینم و
چشم در مَن داری از هَراسِ هَوَس.
جانت به جانم بسته و
جز خیالِ سایه‌ای نیستی بر سایه‌یِ مفقــــودِ اَرزَنم...
تمام وسعتِ بهشتِ تو را به دو اَرزن نمی‌خرند خــرانِ بار بـَـــر داری که مرا به یونجه‌ای می‌فروشند!
برایِ برکتِ ایمانِ تـــو
هزار رَکعت آدامس می‌جَوَم در کاهش و زایشِ تمـــامِ مــــاه!
نُشخـــــوار کن مَـــرا روز و شب و پائین بیا از من
از تو بــــالا می‌رَوَم!
تمرینِ صَـــبر می‌کنم و بــال‌بــال نمی‌زنم
بـال می‌کشم تا پرواز!
ما حریفانِ تمرینیِ قَــدَریـــم در آوردگاهِ رستگاری و قَـــدر
در بت‌شکنی و
در بَست و بَندِ هزار باره‌اَش
تو خونِ من را بخور در سَحر و
من شرابِ تو را در افطـــــــار!
من به بویِ کباب تو نیازمندم
برای تن نیالودن و رَســـتَـن
برایِ تمرینِ توانستن و زنده بودن
و برایِ بالیدنِ اراده‌یِ پروازی پـَــــروار!
تو به خیالِ دونِ دانه‌ای در چینه دانم بمیر
روزی هزار بار!
-----------------
خیام ابراهیمی
27
خرداد، برابر با دهم رمضانِ چند نفس مانده به رستگاری

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...