آخرین سکانس و نقشهراه چیست؟
در ناامنی بیمهار،
عوام فقیرِ قدرتند و از آن که ضعیفتر از خویش میپندارند بیزارند! مگر اینکه خود
را قربانی یک زندانمشترک بدانند! مافیای قدرت، با #اتمیزه کردن
عوام در سلولهای انفرادی، این پندار را به هم میریزد، تا ناتوان از درکِ یکدیگر،
برای کسبِ امنیت، یکدیگر را بدرند! به همین دلیل سلبریتیها با #لایک بسیار،
بزرگترین مانع تحولات اجتماعیاند و چارچنگولی خواهان حفظِ امنیت خاص خویش و #امید کاذب
به عوامند!
#حاج_داوود (زندانبان) به دیارِ فانی در باقی
شتافت و به ساقیِ ملکه و حوضِ سلطون(دریاچه نمک قم) یعنی به پرفسور بانو #لمبتون پیوست!
حاج داوود رحمانی(مجری شکنجه زندانیان در جعبههای قبر)، همچنانکه اپوزیسیون فاقد
ابتکار و هوش تدوین یک #نقشه_راه تا فتح قله است، او هم مبتکر جعبههای #قبر نبود!
او یک #آلت_قتاله مهربان
با خودی و دژخیم با غیرخودی و یک آهنگر ساده و جانی بود. همین!
هر دو مصداق و سیمولیشنی از "اَشِدّاءَ عَلیَالکفار وَ رُحَماءَ بَینهُم".
.
آلت ملکه،
آلت نظام سلطه، و اپوزیسیون عقیم صاحب تریبون، هر سه پاسدارِ قدرت سلطانیاند که
قدرتش را با غارتِ قدرت مردم دزدیدهاند و هیچیک راضی به کوتاه آمدن از آرامش و
امنیتِ خونخواری خویش در حیات خلوت اربابان نیستند! به شعارهای مردمی و
عوامفریبانهشان نباید اعتناء کرد! جملگی نشئههایی کور از جام قدرتند و درکی از
احوالِ محرومین ندارند! و به همین دلیل در کاسههای چشمان خالی مردم بینوا، مفتکی
و رایگان، امید سِرو میکنند تا بدون کوتاه آمدن از اعتیادهایشان در راه هم
افزایی، به اندکی وجدان کاذب در بساطشان دست یابند! چون تفریح و سرگرمی دیگری
ارضاءشان نمیکند! تعادل مجازی عقیمان، در خیالبازی و فریب تامین میشود! آنها
جملگی سرسپردهی یک اصل ابدی 177 در قانون اساسی تمامیتخواه خویشند و در دو سوی یک
سنگر، سر و پا یک کرباسند!
.
بارها و
بارها از نقش جاسوسان اندیشمند بریتانیایی و آلتهای آگاه و ناآگاه مهربانش در این
صفحه یاد شده است؛ و همواره شاهد لعن و نفرین مبارزین به ایشان بودهایم. اما لعن
و نفرین و شعار تا کی؟ تا ابد؟! این اگر برای خودشان #نان شود،
اما برای مردم که #آب نمیشود!
شناخت نقشِ پرافسور بانو لمبتون مستشرق بریتانیایی(که در همین صفحه بارها به او
اشاره شد)، به تنهایی و بدون شناخت بستر رشد آلتهای آگاه و ناآگاهش، نمیتواند ما
را به تدوین یک نقشهی راه عملی و آگاهیبخش برای #استقلال و
#آزادی رهنمون
شود! در واقع پس از شناخت ویروس، تازه راه ساخت واکسن مؤثر آغاز میشود. و این
واکسن نباید تنها شامل #آب_مقطر و
#تف_مقدس و
#الکل باشد!
واکسن باید بتواند سلامت و آگاهی را در میدان عمومی شکوفا کند! و این مقدور نیست
جز تضمین نقش میدانی شهروندان مدنی و مردم برای کشب امنیت فراگیر با اثبات آگاهی
از شوراهای محلی تا مرکزی، برای هم افزایی #منافع_مشترک؛ نه تشدید #تضاد_منافع در
نبردی نابرابر و ناامن.
اما آگاهی چیست؟ بدیهی است که آگاهی تلنبار کردنِ فرّارِ دانش کاغذی و اطلاعات در
حافظه نیست! چنین دانشی توهمآمیز، سوء تفاهم برانگیز و کاهنده است! آگاهی عمومی
ریشه در امنیت عمومی و اعتماد دارد که با بازآفرینی میدانی ارزش افزوده بر اساس هم
افزایی منافع مشترک مادی و با مشارکت تمام مردم مشترک المنافع، مقدور میشود!
فرق بانو
لمبتون با حاج داوود این بود که اولی #منافع_مشترک را برای تمام مردمش میخواست و
هم پیمانانش! و برای غیرخودیان اجنبی در تلاش برای تشدید #تضاد_منافع بود! اما
دومی اهل بیتش تنها مختص به حیاط خلوتِ مؤمنینی انتحاری میشد علیه هر کافرغیرخودی
از همسایه تا کره ماه، که در صورت لزوم همینها هم باید همچون هیزمی آمادهی قربانی
شدن برای حفظ آتش تنور اربابی باشند که پختنِ نانش از اوجب واجبات است! بانو
لمبتون این را فهمید و به اربابانش گرا داد:
"اینها
برای حفظ اربابشان، پستان مادرشان را هم گاز میگیرند و کار کردن با ایشان نیازمند
#حق_وحوش است!
اگر میخواهیم ده را بچاپبیم، باید کدخدایشان را قانونا آلوده و مکلف به بازیهای #تضاد_منافع کنیم.
اینها به #دریدن عادت
تاریخی دارند و با #هم_افزایی گرد
#منافع_مشترک در
بین خود بیگانهاند! پس باید دَمِ صاحبان قدرت اقتصادی/فرهنگیشان را در #بازار_سنتی دید!
کدخدا از قبیلهی #هیئت_مؤتلفه است!
اختیار و ارادهی رعایای صغیر در یدِ قدرت مطلقه است!"
.
ما در راستای قتلِ اختیار و اراده مردم آگاه، علاوه بر قانونی دوقطبی بین مؤمن و
کافر (خودی و غیرخودی) چه مشروطه و متممش و چه مشروعه، که بستر رشد ویروسی ویرانگر
را در این جبرجغرافیایی فراهم میآورد، با چند واسطه و لایهی قدرت مواجهیم! هر
جبرجغرافیایی برای سلامت و زایندگی و تعادل دارای نسخهی خاص خودش است. پس بدون
شناخت توان و ناتوانایی و ناهنجاریهای جبر جغرافیایی/تاریخی و مبانی بنیادی حق و
باطل، نخواهیم توانست به یک #نقشه_راه علمی
و عملی در راه استقلال و آزادی، دست یابیم.
.
لایههای قدرت مافیای استعمار و استثمار:
1. تهیه کننده و کارگردان: بریتانیای کبیر(ملکه زنبورها)+ روسیه(دلال غیرقابل
مهار)+ امریکا (گازانبری با دو تیغهی دموکرات و جمهوریخواه)+ فرانسه و اروپا+ و
این روزها چین. جملگی دارای حق وِتو در شرکت سهامی خاص شورای امنیت دُوَل(نه ملل).
2. لابیهای قدرت و مجریان میدانی: مثل حزب بینوای توده+ انجمن حجتیه+ هیئت
مؤتلفه(نقش بازیچهها و ساده دلان صادق جداست!)+ جناحهای کاذب حکومتی از تکحزب
رستاخیز گرفته تا اصلاح جلب و اصولگرا.
3. آلتهای گروگان بومی حکمران: قدرت مطلقه قانونی(شاه+ ولایت مطلقه فقیه)+ بازوان
حاکمیت(فردوست+عَلَم+ خوئینیها+ محمود تیرخلاص زن+ حسن کلیدساز+ ...)
4. آلتهای قتاله میدانی: فدائیان اسلام + چماقداران+ تیم قاتلان زنجیرهای+ حاج
داوود+ پونز چسبان+ اسیدپاشان+ تک تیراندازان دراگانوف و ...
5. قرصهای تهییجکننده و اعتیادآور و روانگردان و توهمزا و شادیآور، از قبیل
هابیهای گیج کننده و اسپرههای بیهوشی و سلبریتیهای سیاسی/اقتصادی/فرهنگی داخلی
و صادره به خارج، شامل غالب تریبونهای منتسب به اپوزیسیون، پیمانکاران صنعت و
تجارت و بازرگانی+ هنرمندان هنربند... جملگی در رستوران قطار صدور انقلاب به دیار
قدس روی دو ریل ثابت چپ و راست.
اگر همچون
شاعر زخمدیده و گروگانِ معاصر داکتر شعله سعدی+ #اصغر_فرهادی
شوی، عمو سام
و ملکه به تو شکلات میدهند، ای سلبریتی مبارز! در معرکهی #همایون و
#نوری_علاء و
#شریعتمداری همواره
یک #فخرآور زجرآور با ادبیات #سلبی_حذفی در کنارشان باش، که اهداف و سرابهای گیج
و گم و پریشانشان را متلاشیتر و پودر کنی! وگرنه اگر در جستجوی راه و روش
#هم_افزایی دارای #ادبیات_ایجابی_جذبی باشی، آنگاه بودجهی امنیتیِ حوالیِ نافَت
بریده خواهد شد! هم توسط #جرج_سوروس و #شهریار_آهی و #عربستان و #سنای_امریکا بی
دلار و پوند و فرانک و روبل و ریال میمانی و هم توسط آلتهای داخلی رَمانده به
خارج همچون #خاوری و تمام اراذل و اوباش خونخوار از لندن تا منهتن و لس آنجلس و
ونکور بایکوت میشوی! چون عیش سرسبزشان را یک #بازی_مرکب رقابت تا حذف رقیب، زرد و
قهوهای میکنی!
.
از ملکه #الیزابت_اول تا بانو لمبتون و حاج داوود
از زمان تاسیس #کمپانی_هند_شرقی(با سهامداری صنعتگران و بانکداران لندنی) توسط
الیزابت اول در اوایل قرن هفدهم، تا تراستها و کارتلهای و شرکتهای چندملیتی در
زمان #الیزابت_دوم، هزاران فاعل و مفعول به دنیا آمده و به دار فانی رفتهاند، اما
مافیای استعمار هنوز زنده است!
حاج داوود رحمانی
آن آلت قتالهی مهربان هم به استادِ آلتشناسش پرافسور بانو #لبمتون مهربان پیوست!
برخی از مبارزین در آب گل آلود معتقدند او مبتکری نابغه بود در روشهای جنون و
شکنجه برای آدمکسازی در کارخانهی ایدئولوژیک انسانسوز! حال آنکه از لحاظ استعداد
طبقاتی بنده پرور و از لحاظ فیزیولوژی و سایکولوژی، ابداع و ابتکاری منتهی به استحالهی
شخصیتی در جعبه های #قبر، از این آلت قتاله نمیتوانست برآید... همچنانکه #رییسی
هرگز خود یک قاتل مبتکر نبود و آلت قتالهای بود در تئاترِ هیئت مرگی در دامان و
در دستانِ یک #هیئت_مؤتلفه... که همواره به تئوریزه کردن روش قتل و شکنجه و حاکمیت
توسط محصول مشترک افسران کا.گ.ب و اینتلیجنت سرویس و فرماندهان #اتاق_فکر پشتِ
#اتاق_ذکر اهل بیتِ لمپنان چماقدار، میدان عمل دادهاند!
این بیماران
روانی، همچون محمود احمدی نژاد و روحانی و رییسی، جملگی پتانسیلِ ویژه و لازم را
برای بازی کردن نقشی تعریف شده در سکانسهای یک سناریوی جنونآمیز درآمیخته به
ایدئولوژی جزمی بتپرستان، روی استیج سرکوب اراده دارند!... از سرکوب روانِ ترشیده
تا جان شیرین در معجونی پس از تجزیه و ترکیب با ویروس ضد اختیار و اراده ی
پیراوانِ تسلیمِ راه امام! خیلی #مَلَس در کامِ حکام.
.
#چاه_نمایی
و آدرس درست:
اندیشمندان باید یک روزی به جای #تکرار #چاه_نمایی سنتی برای سرنگونی ارباب گروگان
و حاکم بر رعیتهای پریشان و غیرتشکیلاتی، آدرس را درست شناسایی کنند تا بتوان این
#ویروس تاریخی را بصورت ریشهای در بطنِ تنِ وطن، واکسینه کرد!... این #ویروس تنها
در یک بدن قوی و قدرتمند، بلعیده و هضم و ناکار میشود! و آن نیست جز قدرت مردمی
آگاه (نه گیج و گم و جاهل و بیمار) در میدان!
این بزرگترین قدرت متصور برای دریده نشدن توسط استعمار خارجی و استثمار بومی است!
#هم_افزایی تمام سهامداران در یک شرکت سهامی عام(نه خاص).
مثلا با #قدرت_شبکهای_مردمی از #شوراهای_محلی_بومی تا #مرکزی، برای تضمین نظارت و
پاسخگویی سیستماتیک قانونی در #سرنوشت_مشترک... چنین حضور میدانی را تنها یک
انگیزهی مادی شفاف و مشترک در #ملک_مشاع و در آب و خاک مشترک تامین میکند! نه سوء
تفاهمات کلامی ایدئولوژیک بر اساس #تضاد_منافع بین مؤمن وکافر در ید قدرت مطلقه.
استعمار خارجی
راههای متنوعی، برای گروگان کردن و استخدام ایادی استثمار بومی دارد! این استخدام
سازمانی، الزاما بنایش متکی بر خیانت صاحبان قدرت بومی به مردم در یک قرارداد وطن
فروشی نیست! بلکه همواره در راستای تثبیت و حمایت از تعمیق تضادهای درونی فرهنگی
درآمیخته با باورهای بومی ترویج و بازتولید میشود. آنگاه است که هر نیروی بومی را
میتوان تغذیه و تقویت و آلتِ خود کرد! ویژگی این نیروهای بومی را میتوان در حد یک
#آلت_قتاله دانست! آلتهایی که با میدان یافتن انحصاری در یک سازوکار عرفی و
قانونی، عملا مجری سیاستهای کلان استعماری میشوند! آنگاه میتوان یا دم #کدخدا
را دید و یا او را در دامچالههای اهدافش تنش آفرین و هپروتیاش، سکانس به سکانس
گروگان کرد و ده را چاپید! روش چاپیدن هم به روش سنتی با حمله به قلعه و ربودن
الماس کوه نور نیست! کافی است با ایجاد انگیزهی کسب قدرت با #بمب_اتم، یک نیروگاه
را 50 سال معطل و در تعلیق نگاه داری و ماموریتش را هم بسپاری به یار تمرینی خود
در لباسِ قطب مقابل کاذب. انگیزهای که عملا میان خودشان در شورای امنیت سازمان
دول(نه ملل) ابتر است! چون سالهاست که پس از فروپاشی شوروی و همزمان ورود به دنیای
مجازی و سایبری و اینترنت، مناسبات ارتباطات قدرت، از جنگ سرد به جنگهای هیبریدی
تغییر شیفت کرده، و روشهای استعمار تودههای مردمی در جهان پیرامونی، و ربودن
معادن طبیعی و انسانی و تصرفِ موقعیت زئوپلتیک سرزمینهایشان، تغییر کرده است!
.
آلتهای قتاله و اصالتشان در قبرهای درون زندان:
ما با بازیگرانی در عرصه ی سیاست و اقتصاد مواجهیم که برآمده از یک سازوکار
دموکراتیک و مردمی و عادلانه شبیه آنچه در دنیای غرب میبینیم، نیستند. آنها با
سیمولیشن دموکراسی بین مهرههای مومن به خویش(پس از حذف قانونی مهرههای مستقل)،
عملا رأی خود را در گزینش بازیگران سکانسهای سناریوهایشان میخوانند!
آنچه موجب استنباط این خطا میشود که آلتهای قتاله دارای اختیار و اصالتند، شکافی
است که بین قدرت مطلقه ی قانونی و بدنه ی مردم(صاحبان حق) بصورت قانونی تعبیه شده
است.
قانون اساسی دوقطبی بین مؤمن و کافر، عملا سنگری ایجاد میکند که رابطه با و اقعیت
و حقیقت را ناممکن میکند.
مشکل از توزیع انحصاری مناسبات قدرت در قانون است...
اگر مردم از تولید یک تشکیلات مستقل ناتوانند، چماقداران هم که جزو مردمند و از
هرگونه اعمال ابتکار برای تصمیمسازی ناتوانند! آن عنوان خودسری و خودجوشی، یک
روسری و پوستینی بر سر واقعیت بیش نیست! چگونه است که اسیدپاشان و راهزنان بالای
دیوار سفارتها خودجوشند، اما آزادیخواهان مستحق چنین جوششِ فخرآوری نیستند؟
.
پیمانکاری ساخت قبر در زندان، توسط شرکتهای چند منظوره و هیئات مؤتلفه:
ابتکار روش استحالهی روان زندانیان دهه 60 درون قبرها منتسب به حاج داوود رحیمی
است.
تو بشنو اما باور نکن!
چنین ابتکاری یک فیلسوف در اتاق فکر تیمِ یک مافیای قدرت نیاز دارد!
پتاسیل امثال حاج داوود، تنها در حد یک آهنگری بود که از یک مشتری سفارش میپذیرفت
که طراحش یک کارشناس حرفهای بوده است! نه بیشتر! او یک مجری در حد یک آهنگر ساده
بود!
قبرهایی که موجب تحول شخصیت زندانی میشوند ریشه در علم روانشناسان روانی
اطلاعاتی/امنیتی دارد که به استفاده از هر وسیله برای رسیدن به هدف باور دارند!
همچانکه توانسته اند یک وطن را به یک زندان مبدل کنند و خانهها را به قبری برای
انزوا و با خود ور رفتن زیر نور و صوت و امواج رادیویی که در پوشش تقویت آنت
موبایلها، در بالای هر پشت بام نصب کردهاند!
"هدف وسیله را توجیه میکند"(مافیای
هیئت مؤتلفه)
اصلی که در ابتدای انقلاب از سوی نیروهای مکتبی به عنوان روشی کثیف، تقبیح میشد!
اما از همان زمان تا امروز با یاری کارشناسان روسی/انگلیسی و با یک روپوش مذهبی
بواسطهی کاسبکاران شرکتهای چندمنظورهی هیئات مؤتلفه، موجه شده است.
همانها که این اصل استعماری را به استثمارگران بومی القاء کردند که: حفظ نظام از
اوجب واجبات است.
حفظ نظام از اوجب واجبات است!(خمینی/خامنهای)
و توانستند این را از راه گوش جاهطلبان دنیا و آخرتی چون بازاریان حامی خرید
و ورود اسلحه در #هیئت_مؤتلفه به جیبشان پیوند زده و نهایتا از زبانِ خمینی(ره)
بیرون دهند! تا همین خشت اولیه موجب توجیه دروغ و تجسس و مکر و کشتار درهم مومن و
کافر وقتی مومنین سپر کفارند، شود! بر این اساس میتوان مومنینِ صغیر را در یک
ولایت متصرفه توسط کفار فرضی زد و کشت تا کفار بروند به جهنم و آنها بروند به
بهشت. همین استدلال کاربرد بمب اتمی را برای نابودی اسراییل و یا هر مکانی در جهان
توجیه میکند! کافی است از متن کتب مقدس که سر چشمهی سوء تفاهمات مذهبی/دینی است،
مبانی آن را بیرون کشید و کدخدای مفلوک را جای قادر مطلقهای بنام خدا نشاند که به
ذات مخلوقات اشراف دارد و به امام زمانش قدرت احصاء و معجزه داده است!
.
اصول و نارنجکهای قانون استعماری/استثماری در نارنج استقلال و آزادی:
1. لله ملک السموات و الارض: برای خداست هر چه در زمین و آسمان است! پس کافی است
یک نفر(بدون توان اثبات اذن مستقیم خدا با نیروی معجزه) وکیل خدا شود! قدرت معجزات
را ملکه میدهد!
2. کل شیئی احصیناه فی امام مبین.( شناخت و قدرت تصرف در همه چیز
در قدرت امام زمان احصاء شده است) امام کیست؟ و در غیابش نایب بر حقش کیست؟ اصل 5
قانون اساسی میگوید هر کس این لباس را بپوشد! گیریم قدرت معجزه نداشته باشد! اما
قدرت مکر و خدعه را با غیرخودیان کافر به خویش دارا باشد!
3. و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین... پس چنین وکیلی دارای
قدرت مکر با غیرخودی است! گیریم این غیرخودی ملت صغیر باشد که هنوز رشید نشده است
و نیازمند یک ولی و با قدرت کفالت است!( نیروهای کفالت مردم تهران این روزها سر هر
کوچه مستقرند!)
4. اشداء علی الکفار و رحماء بیهنم... کفار چه کسانیاند؟ که باید
با ایشان با شدّت برخورد کرد و ایشان را با هر وسیلهای مسخ و یا حذف و حتی به
ضرورت زمان و مکان بصورت فلهای اعدام کرد؟
و خودیهای مؤمن(آلتهای قتاله) کیانند که باید به ایشان مهربان بود و منابع زمین و
آسمان را به ایشان داد تا مجری و پیمانکار سیاستهای کلان
اقتصادی/سیاسی/فرهنگی/نظامی بصورت تکنفره باشند؟!
از پیمانکاران صنعتی و تجاری و فرهنگی و نوالهخوارانشان گرفته تا سربازان گمنام
نفوذی برای هدایت نرم مردم به بن بست دامچاله های در میادین مین سرکوب، همه و همه
ابواب جمعی چنین سازوکاری هستند! با حمایت دولت استثماری در سایه، تحت ولایت
استعمار و بازوانش در شورای امنیت سازمان دول(نه ملل).
آنگاه با بازی با کدخدا او را گروگان سیاستها و دامچالههای خود کن و ملتی را بچاپ!
چون خشت اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا میرود دیوار کج!
.
معمار انقلاب؟ یا بنای مستعمره؟
معماری یک کارخانه که مواد اولیه و تولیداتش از زمین خودش باشد، نیازمند شناخت
پتانسیلهای وجودی آن زیمن و سرزمین است! این کار اصلی، قدرت مافیای سرمایه در
جهان بوده است و ایران هم منفک از جهان نیست.
صاحبان قدرت و سرمایه نیازمند مهندسین و معماران و بنایان و کارگرانی هستند که
بدون ایشان قادر به بهره کشی نخواهند شد! روش استعماری ایشان در تصاحب مستعمره ها
با سربازان و شمشیر و نیزه کم کم به کشتیهای توپدار انجامید و پس از رنسانس و
تولید صنعتی و مدرنیته، بصورت روبنایی تغییر کرد! آنها از روش قراردادها برای فروش
تکنولوژی انحصاری وارد میدان شدند! با رشوه و رانت و ویژهخواری مافیایی که همواره
در لابیگری با قدرتهای بومی در حاکمیت فعالند، از قبیل تجار و بازاریان هیئت
مؤتلفه(دارای اعتبار و سرمایه+ایدئولوژی)... همانها که ریشه در #انجمن_حجتیه و تیم
ترور #فدائیان_اسلام داشتند... که وقتی #رزمآراء را ترور کردند به حساب مکتب
اسلام گذاردند و #شاه اسلامپناه و مصدق ملی گرا هم از این ترور خوششان آمد... چون
رزم آراء را مانع از ملی کردن نفتی میدانستند که ملی بود و تنها باید به قرارادای
که در شرایط ناتوانی تکنولوژیک بسته بودند تا پایان مدتش متعهد میبودند تا قدرتمند
شوند و تحریم نشوند تا در آب گل آلود فقر و توطئه ملتی عقب مانده لت و پار نشود!
چون ماموران بریتانیا پس از مرگ رزمآراء در کشوی میزش مدارک جعلی و یک چک وصول
نشده ناشی از رابطه با انگلیس را جهت کودتا علیه شاه جاگذاری کرده بودند تا شاه از
ترور وی توسط فدائیان اسلام خشنود شود!...
این همه تنها
به خاطر یک شکاف سنتی بین مردم و قدرت حاکمیت بود که قانون اساسی مشروطهی مشروعهی
مورد وثوق مصدق و کاشانی و شاه، آن را تضمین میکرد! تنها مشکل در یک عمامه بود که
باید با کلاه تعویض میشد! تا شاه در رعایت قانون اساسی مشروطه ی مشروعه به حکم
شورای روحانیون، نتواند جرزنی کند! البته رضا شاه و شاه هر دو در عدم رعایت آن
قانون جرزنی کردند و تصمیمات خود را به تائید و حکم حکومتی و تصویب و اذن روحانیون
شیعه نرساندند! پس آن کلاهدار جرزن باید برود و یک روحانی معمم بیاید.
تا آن شکافهای سیستماتیک در قانون اساسی، پر نشوند همواره مردم باید خیال کنند که
ابتکار جنایت از لمپنهای جانی است! لمپنهای ایدئولوژیک تنها دارای پتانسیلی در حد
آلت قتاله اند...مثل یک خنجر که میتواند پروانه اسکندری و داریوش فروهر و یا
فرخزاد را مثله کند!
.
موجسواری و ابتکار عمل قاتل در ساختن آلت قتاله
موجسواران فرهنگی، با شناسایی تضاد منافع در به حرکت آوردن موج و موجسازی قادر
خواهند بود به راحتی تا ساحل عافیت پیش روند، و در صورت لزوم موجشکنی کنند!
موجسازی و موجسواری و موجشکنی نیازمند علم و قدرت و مهارت و ابتکار است!
آلتهای قتاله دارای پتانسیل و تکنیکی روبنایی هستند، نه قدرت تجزیه تحلیل و
ابتکاری ماهوی.
ابتکار در روشهای استعماری و استحاله، از رییس لیاخوف روسی، همان دلال رییس
پرافسور بانو لمبتون یعنی ملکه است! و بانو #لمبتون آن استاد دانشگاه و مستشرق
ایراندوستی است که روستاهای ایران را با پای پیاده در می نوردید تا با لهجه ی بومی
با مردم رابطه برقرار کند و به زوایای فرهنگ قومیتها پی ببرد و گزارش دهد به
اینتلیجنت سرویس! تا پیشنهاد کند که: "ایران نه شاه میخواهد و نه مصدق...ایران
یک حکومت اسلامی با ورژن شیعی میخواهد!"
این نتایج تحقیق در دهه 20 و 30 خورشیدی است.
بانو لمبتون، کسی است که هم کارمند سفارت انگلیس در تهران بود و هم جیره بگیر شرکت
نفت ایران و انگلیس... و نهایتا هم موجبات استعفای رضاشاه را فراهم آورد و هم
مقدمات دخالت انگلیس و امریکا را در 28 مرداد پدید آورد...
استحاله روانی و شکنجه با روش قبرها کار حاج داوود رحیمی نبود... مغز او چنین
گنجایشی نداشت.
آدرس را نادرست نشان ندهیم!
.
انقلاب فیلم سینمایی بهمن57 نیست!
سیاست شبیه فیلم سینمایی روی پرده در بهمن 57 نیست. پشت پرده دارد... یک تهییه
کننده و یک فیلسوف و سناریست و کارگردان و بازیگردان و بازیگر و اکسسوار و
پشتیبانی دارد... تا محصولش را ما تماشا کنیم... جایزه اش را اصغر فرهادی ببرد.
تدوین نقشهی راه؟ یا تحلیل آشغالهای بین کوره راه؟ ویا دیزاین مبلمان خانه ای در
آتش؟
تحلیل گافهای هر آلت قتالهی بی اختیاری، میتواند تا ابد ادامه یابد!
تا ابد مرا به یاد اصل 177 می اندازد که هر گونه تغییری را در مبانی دو شقه کردن
ملتی مشترک المنافع را بین مؤمن و کافر در قانون اساسی لایتغیر میکند!
هم نزنینم چنین آشی را... تا توان ملی تلف نشود.
آدرس را درست نشان دهیم تا به نتیجه برسیم نه اینکه به نتیجه نرسیم.
البته که فهم گافها و ترفندهای دوغ و دوشاب نظام سلطه مهم است... اما تا کی؟!!!!
گفت: "...ما سکولار دموکراتیم و برای وحدت سکولار دموکراتها در ساحل امن،
مبارزه میکنیم... مرگ بر دیکتاتور..."
عرض شد: با درود به فعالیتهای ارزشمندی که بر اساس ایدئولوژی(حق ثانویه)
تنها به کار دوران پساآزادی برای طراحی مبلمان خانه ای میآید که فعلا در حال
سوختن است و نه به دار است و نه به بار!
جای الگوریتم گام به گام یک نقشه ی راه فتح قله بر اساس مکانیسم تصمیم سازی مورد
اعتماد تمام مردم ایران در یک سازوکار فراگیر تصمیم سازی بر اساس حق اولیه مادی در
ملک مشاع و آب و خاک مشترک، خالی است!
و با این جای خالی، خانه میسوزد تا آخرین خشت در تلاشی پیگیری برای خرج کردن توان
مبارزین در راه دیزاین مبلمان خانهای خیالی که در دست ما نیست...
کار اندیشمندان تعیین اولویتها و همت در راه احقاق آن طی مراتب ماهوی است...
و این مقدور نمیشود جز در سازوکار یک شرکت سهامی عام(نه خاص) از خشت اول در مقابل
چشم مردم برای بازپسگیری خانه مشترک.
.
معرفی پرافسور بانو لمبتون، توسط آقای اسدالله قاسم زاده پیرسرا:
خانم لمبتون کیست؟
او در سال ۱۳۳۲ تز خود را به دولت بریتانیا چنین تقدیم کرد:
"نه شاه ، نه مصدق ، حکومت اسلامی شیعی"
خانم لمبتون برجسته ترین جاسوس بریتانیایی که از سال 1953 تا 1971 میلادی به مدت
26 سال کرسی زبان فارسی دانشکده مطالعات آسیایی و آفریقایی دانشگاه لندن را در
اختیار داشت، دکترای خود را در رشته زبان فارسی و تاریخ ایران دریافت کرد، و در
اواسط دهه 1930 میلادی برای تکمیل مطالعاتش به ایران سفر کرد.
خانم لمبتون در جریان جنگ جهانی دوم و استعفای رضاشاه پهلوی از سلطنت، وابسته
مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران بود، و در جریان ملی شدن نفت که به سقوط دولت
محمد مصدق انجامید، بارها طرف مشورت وزارت خارجه بریتانیا قرار گرفت.
او چندین کتاب در باره زبان فارسی و اوضاع تاریخی و اجتماعی ایران نوشت و
انتقادهای صریح او از "انقلاب سفید" در دو کتاب "زمین دار و
رعیت" و "اصلاحات ارضی در ایران" باعث سردی روابطش با
"شاه" شد.
مخالفت وی با اصلاحات ارضی یا انقلاب سفید، نه از روی نقد مثبت و سازنده، بلکه
مخالفت با مدرنیته و گام نهادن ایران به جهان نوین و پیشرفت اجتماعی ایران و
ایرانیان بود.
البته طبق منافع کشور متبوعش، به درستی بر این باور بود که مدرن شدن ساختار
اجتماعی و صنعتی و فرهنگی و سیاسی ایران باعث می شود کنترل سیاسی بر روی این کشور
مهم خاورمیانه ای توسط کشورهای صنعتی و محتاج به منابع انرژی منطقه غیر ممکن یا به
حداقل امکان برسد و طبعاً این به سود منافع کشورهای بزرگ و صنعتی نبود، از این جهت
ایشان همیشه به تئوری هایی مثل "ولایت فقیه" برای آنچه " مردم
شیعه ایران" می نامید تمرکز خاص داشت و ریشه کینه اش به شخصی مثل محمدرضاشاه
و یا محمد مصدق همین بود که اینان خواستارگذار ایران به عصر نوین خود بودند، از این
جهت خانم لمبتون کسی بودکه در بحبوحه نزاع سال 32 تز خود را چنین به دولت بریتانیا
تقدیم کرد: نه شاه ، نه مصدق ، فقط حکومت اسلامی شیعی!
به عبارتی او بازگشت به عقب را برای مردم ایران تجویز میکرد؛ تحت عنوان
"بازگشت به فرهنگ و سنت و مذهب.
میس لمبتون یکی از کارشناسان مسائل ایران، اسلام، جهان عرب و از جاسوسان برجسته
بریتانیایی که می توان گفت او ایرانی را از خود ایرانیان بهتر می شناخت، براین
باور بود که انگیزه های اصلی زنده ماندن فرهنگ و هویت ایرانی سه چیز است
1. زبان فارسی،
2. پایبندهای اخلاقی،
3. میهن پرستی ایرانی/ اسلامی
و ایران بدون
این سه ویژگی، توانایی ادامه حیات را نخواهد داشت. او بین ناسیونالیسم اسلامی و
ایرانی تفاوت قائل بود و باور داشت که چون نمی توان ایران را (عربیزه) کرد، پس
باید حکومت اسلامی متناسب با تفکر خاص این جامعه را تجویز کرد که حکومت شیعی است.
میس لمبتون که از دوستان #برنارد_لوئیس بود، در سال 1342 دکترین "ولایت
فقیه" را برای نخستین بار مطرح، و برقراری یک "حکومت اسلامی
شیعی" در ایران را پیش بینی کردهبود.
او در مقالهای مشترک با لوئیس تحت عنوان "ولی فقیه" دوازده
امامی، که هم زمان با تبعید خمینی به ترکیه در سال 1342 در پژوهشهای اسلام شناسی
انتشار یافت، مینویسد :
تمایل به استقرار حکومت خدا در زمین، که اگر با پافشاری نتیجه دهد ، بی گمان
سرانجامش یک "سکوت سیاسی" تا "ظهور مهدی" یا "انقلاب
خشونتبار" خواهد بود.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...
جالب اینکه این خانم هم در سرنگونی رضاشاه نقش داشته، و هم در سرنگونی مصدق.
این زن دوست صمیمی و همکار #برنارد_لوئیس است که امسال مُرد.
برنارد لوئیس ارائه دهنده ی نظریه تجزیه ایران به پنج کشور میباشد.
.
نتیجه:
ما میخواهیم به نتیجه برسیم!
ما نمیخواهیم به نتیجه نرسیم!
بنابراین نیازمند یک نقشه راهیم! بدون نقشه راه، یک نقضِ غرضیم!
با #تکرار شعارهای نو به نو و با تحلیلهای زنجیرهای جنایات، ما به جایی نخواهیم
رسید. نسلها از پی هم میآیند و میروند و ما هنوز در تدبیر شعارهای نوین، در
همان بن بستهای تکراری #سرکوب و بدون توانایی تصویر #آخرین_سکانس در یک سناریو و
یک #نقشه_راه میدانی هستیم.
البته نقشه روی میز است! اما اجرایش به صرف صاحب میز نیست!
پس در نبردی نابرابر، باید دارای نقشه راه باشیم.
بدون نقشه راه، با مشتهای گره کرده و بروز نفرت و خشم در میدانی نابرابر و در آب
گل آلود و دوغ و دوشاب، تنها آب به آسیاب امپریالیسم و آلت بومیاش میریزیم.
از الگوریتم نقشه راه و از فلسفه و ادبیاتش برای ترسیم جدوال مختصاتش بگوئیم تا
بتوانیم به نتیجه برسیم. نه اینکه با هیجانات کور گیریم معنادار، به نتیجه نرسیم.
مهندسین طراح چنین نقشه ی راهی کجایند تا یک پروسه ی سرمدی در سراب را به یک پروژه
ی علمی و زماندار تبدیل کنند؟
آخرین سکانس یک سناریوی پیروزی را دقیقا ترسیم کنیم... وگرنه با شعر و شعار از
حاشیه، تنها و خواه ناخواه شریک دزدیم و رفیق قافله در متنی ویرانگر.
#خیام_ابراهیمی
یکم #آبان 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment