Monday, February 7, 2022

او.میکرون

 

او.میکرون


نیم ساعت است که به تَرَکِ دیوار خیره شده...
حجامت کن حجابت را
تا او.میکرون نگیری... گیریم که بمیری
.
رویِ دایره پهن کن بساطتت را حوالیِ نافِ شکم
تا کـــارد نخورد به شکمی که های و هو نمی‌کند
پشتِ ماسکِ سه‌لایه فریاد هم که بکِشی و نکُشی! باز همه می‌میرند
!
توی دایره پهن شو... روی دایره بریز متاعت را
.
به نفس‌هایت حجاب بزن! نفس کش
!
"ســـلّاخ" خسته شده از مگس‌های دور و برش
هی پیف پاف می‌کند روی سر و صورتش ... زیرِ بغلش ... پشتِ گوشش
...
پشتِ آهـــارِ یقه و... پشتِ دگمه سردستش را
قصّــاب می‌ترسد از آلوده‌گیِ روپوشِ سفیدش
تیغه‌ی فولادیِ برّاقِ چاقویش را می‌شوید از خـون
آویزان می‌کند به میخی روی کاشی‌های سفیدی که برق می‌زنند از تمیزی
!
.
نیم ساعتی است به تَرَک دیــوار خیره شده
...
جلوی تَرَک که بایستی... می‌فهمی که تّرّک را نمی‌دیده
معلوم نیست به کجا خیره شده
...
روزی چند نوبت اینجوری می‌شود... درست پس از خواب
هی خواب و بیداری... با کت و دامن و زیرشلواری
یک لیوان آب و... شب ادراری
.
...
سه بار که با اسپره، ویروسی شوی... تب شوی و عرقِ سرد شوی
بار چهارم خودت به اسپره‌های او.میکرون تبدیل می‌شوی
خودت نمی‌میری... امّا می‌کشی در هر دیالوگی
.
آن وقت مثل گرگاسگان
چون سگی مهربان نزدیک می‌شوی برای تقدیمِ گلِ نگاه به نیّتِ نواله
و چون گرگی درنده می‌دری آدم و نواله‌اش را یکجا... گاه با کارد و گاه با گلوله
.
.
ارباب می‌گوید
:
تَرَک‌ها ناگزیرند!... جلویِ آن نایست! آن را پُر نکن
!
این ویروس مقدس، برای حجامتِ دنیا خوب است
دنیا خونش کثیف شده
هی گــــاز می‌گیرد ما را
واق واق می‌کند و نواله می‌خواهد... هی ... هی
مثلِ چرخ گوشتی که گیرکرده زیرشلواری اپراتوری میان چرخ دنده‌هایش
و قفل شده بین زمین و هوا
مثلِ دَرِ کرکره‌ای که موتورش گیرپاچ کرده در نیمه‌شب
و نه بالا می‌رود و نه پایین می‌آید
و تو مانده‌ای در باد سردی میانِ گرسنگی خانه و دزدها
و برق نگاهِ سگاگرگی در ظلمتِ پشتِ شمشادها
.
ارباب می‌گوید: پناه بر ناخدا... فرار کنید... اما فَفِّرُو اِلَی الله
.
چند روزی است خیره شده به تَرَکِ فاصله‌ها
...
او.میکرون نگرفته آدم از سگاگرگی
هی آب می‌نوشد و می‌خوابد و بیدار می‌شود و خیره
...
هی آب می‌شود و... هی آب می‌نوشد از سازمانِ آب
بین بسط و قبضِ برق و آب و گازها... در بساطِ روزها و شبها
...
برق قطع می‌شود و می‌رود در نگـــاه گرگ‌ها لایِ شمشادها
وقتی تو آچمزی بین زمین و هوا
از دست و زبانِ جیغی از چرخ دنده‌ها
که حالا خفه شده پایِ کرکره‌ها در نیمه شبها
خیره شده آدم به تَرَک
ماسک می‌زند از خیر و شَرِّ اسپره‌ها
راه می‌رود بالای بساط دستفروشها در گذرگاهها
و خوشحال است که وقتی با خودش حرف می‌زند
کسی نمی‌بیند و نمی‌خندد به رهگذری که دیوانه نیست
!
سنگِ لَحَد چه بفهمد
شعری را که سنگتراش رویش کنده
به خطِ نستعلیق
که رهگذر حظ می‌کند از دیدنش
ارباب از سنگینی‌اش
آدم از امنیتش
در سُــــــــورِ این مرده‌خواری
در چلوکبابیِ شرف اسلامی
نبشِ بـــازارِ دَبـّـاغ‌ها و کفش‌دوزها
...
سنگِ لَحَد چه بفهمد
روی دیوارها
معنایِ برقِ نگاهی در مغاکِ این تَرَکِ تاریک را
...
لای شمشادها
...
که کبابی شده آبدار؟
یا سوخته در اجاقِ کـــورِ آشپزها
.
کرکره نه بالا می‌رود
نه پایین می‌آید
آاااااای آدم‌ها
...
که هنوز اسپره نشده‌اید
و به تَرَکِ سنگ‌ها خیره‌اید
!
آیا هیــــــــچ احساسی دارید در هوا؟
!
خیام ابراهیمی
16بهمن 2022



 

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...