جستاری بر #قهرمان فرش قرمز خون و ملغمه
و #تیشه_فرهاد در #جنبش_قابلمه
جستاری
بر #قهرمان فرش قرمز خون و ملغمه
و #تیشه_فرهاد در #جنبش_قابلمه
خالق #قهرمان، یک #پهلوان نیست!
آشپزِ دیزی مستضعفان امروز و کلهپاچهی مستضعفانِ دیروز با تیزیِ مافیایِ بومی و
جهانیِ اربابان است!
او نایب و وکیلِ خودسرِ آلتِ قتالهیِ یک امامِ موهوم گمشدهی قانونی است که با
توهمش اندر وهم یک دراکولا، چون آونگی است برنزی در چنبره ی یک هشتپا، بین دو
لنگِ بایدن و ترامپ، زیر پوتینِ دو پایِ روسپوتینچینی، از پاریس و لندن تا کاسهی
توالت مطلایی در برجی در منهتن... که جملگی از یک وریدی در گردن به سرُ یک اختاپوس
سلیکونوَلیدی وصلند با دوچشم بینای دوربینی که مجهز کرده جهان را.. یکی پوند و
یکی دلار که دماغ درازش روبلی است از چوبهای جنگلهای ژاپنی... ابروی کمانش
فرانکی با تصویر شمشیر ناپلئونی و تف سربالای دهانش پنبههای خونینِ یوانی.
#قهرمان کاسبِ
دستفروش و دورهگردِ یک مدالِ برنزی است در رتبهی سوم جام جهانی پس از مدال نقرهی
هیتلر آلمانی و مدال طلایی که از سَرِ کچل و بی پَر عقابِ سرخپوستان بر تــاجِ
مجسمه آزادی در اتازونی پریده... رویِ سکویِ استخوانیِ اسکلتِ یک #پهلوان! که
در کورههای انسانسوزی، در جیب سوختهی زوجهای معلولش نسخهی قرص ضدبارداری تائید
نشده توسط پزشکان درباری و محکوم به تناسلِ گورخوابان و سربازان آویزان است؛ تا
کرم بزایند و زالو و زامبی در #ولایت قدرت
مافیای مطلقه! که این کورههای نسل کشی، همواره نیازمندِ تلّی از هیزمند!
#قهرمان، پوریای ولی نیست! هنرمند
نیست! یک #سلبریتی و
صنعتگری حرفهای است... نهایتا هنر برای هنر است! هنر برای انسان نیست!...و
میتواند یک جانی باشد در #کشتی_کچ امریکایی!
شاید یک #ترامپ که
با دماغ بالا فیلم بازی میکند دور بر استیج و رینگ... و یا یک #محمدعلی_کلی که
رجزخوان باشد و با جرزنی، جوفریزر گبر و کافر را شکست داده و سرنوشتش را تغییر
داده... و چون به جنگ ویتنام نرفته، اما برای زیارت به امام رضا رفته، ما عاشقش
شده ایم... با همان یک جرزنی و خرده جنایت کوچولو که ما داریم روی استیج اعتبارات
یک سپاه جانی که کارش را خوووووب بلد است! و خوب میداند که حواسها را چگونه پرت
کند و قدرت بسازد تا جماعت پریشان شود در حاشیه و دور شود از اصل ماجرا. رویش ماله
میکشیم تا زندگی سه بعدی و رنگی باشد، نه سیاه و سفید... مگر آدم چند بار زندگی
میکند؟... تناسخی در کار نیست! انسان افسانه است!
قهرمان یک
سرآشپز ستاره دار میشلنه، که استیک آدم رو با چند ادویه هندی و سرخپوستی خیلی خوب
درآورده، جوری که واسه ش صف هم میبندن... و بعد از خوردن یک استیک خونچکان، تازه
ماجرا شروع میشه... یعنی هر لحظه و با هر قدم که از رستوران به خونه برمیگردی، یه
دونه فلفل زیر دندونت می ترکه... و طعم خوش ماجرا تا عمق استراتژیک توالت در خونه،
ولِت نمیکنه!
قهرمانی که روی استیجه، البته مونتاژکارِ حرفه ای و صنعتکارِ چند خرده جنایته، که
با زیبایی کنار هم ردیف شدن و دل میبرن... اما یک #پهلوان نیست!
میتونه یک #قهرمان باشه!
ترامپ گفت: من
با تکیه بر #ژن_برتر عرفا،
و اصل رقابت برای حذف رقیب، با مونتاژ اعتبارات بانکدارانی که نزد بزرگان مافیای
قدرت کمپانی هند شرقی داریم، دوباره امنیت رو به امریکا برمیگردونم!
گیریم این وسط صد تا خورشید و ستاره، سیاه چاله بشن.
خالق قهرمان، یه لاشی لاکجریه با دندونای لمینت از جنسِ دوقطبیِ نیشِ رهبری که
ملتی مشترک المنافع رو در یک بدن بین مؤمن و کافر، حسابی دریده... اما پهلوان
نیست! البته محصولاتِ #اتمیزه و
تولیداتِ نئولیبرالیسمِ شرکتهای چند ملیتی، مثل بیزنس #کرونا خیلی
شیک و تاپه... و ضمنا هیچ اشارهای نمیکنه که روی جوائز #اسکار و
#کن چند
قطره خون قرمز خوشگل و جیگری نشسته و شارپه... تولید #ارزش_افزوده با
قواعدِ نئولیبرالیسم، اساسا کاری با #حضرت_آدم نداره
و فقط به فکر حذف رقیب معلول و ربودنِ یک کاپه!
.
نه...!... استیکِ خوشمزهای بود... تولید کن! و بخور... اما هرگز ماله نکش!
البته ماله کشی از جنسِ جوشهای دوران بلوغِ اصلاح جلبیه... دقیقا مثل وقتیه که به
اون کتاب سنگی...به اون الواح سفالین و به اون بت موروثی و سنتی مقدسِ بالای
طاقچه، که خیلی باهاش خاطره داری، و شناسنامه ت و هویتات شده، یک رهگذر گورخوابی
فحشِ خوار مادر بده... چون با سنگ انداختن به قطاری در شابدوالعظیم، تن بابا ننهی
بازاریت رو لرزونده و خوارمادر امنیت روانیت رو یکی کرده! و زندگیت رو منحرف
کرده... تا همیشه.
مشتری بازار در جهان نوین، کاری به اون داستانهای پشت سرش نداره... میاد و توجیهش
میکنه... و اگه مجاب بشه، حذفت میکنه... چون نئولیبرالیسم بازیش سلبی/حذفیه...
ادبیاتش اما سانتیمانتاله و تو دل برو.
حالا هر جور میخوای بازی کن و دنیا رو همونجوری رنگ کن و بباف و نرخ آوَنگتو وسط
دعوی ساعت امام زمانت فرو کن! هوا سرده و تو به یک پلیور نیاز داری...
تو باید زنده بمونی! درک میکنم!
تیم وکلاء مثل تیم حرفهایِ حضرت آقا، استیج را خوب گرم میکند... کاربلد است!
میداند چگونه با یک اشاره ی ابرو شب و روزت را به سگلرز بیندازد... توان و کارایی
یک وکیل تسخیری، هرگز شبیه مکانیسم رفتاری یک تیم وکلاء حرفهای، برای پیشبرد یک
بیزنس قدرت، نمیشود! چون تیم است. فرنگی کار دارد... کار بلد است.
این حکم
بازارِ زندگی در تنازع بقاء با قواعد رقابت است گردِ #تضاد_منافع... تنازع
است! جنگ است... دریدن است... اما صلح و #هم_افزایی نیست
گردِ #منافع_مشترک.
#سلبریتی اش
نهایتا #قهرمان یک
#جنبش_قابلمه است!
خیام
ابراهیمی
11 بهمن 2022
No comments:
Post a Comment