#رفراندوم ، راه؟ یا چاه؟
نوشته پیوست، پارسال در نقد انتخابات فرمایشی و نمایشی که صندوقش فاقد مکانیسم راستی آزمایی توسط ملت مستقل از قدرت است قلمی شد! صندوقی در مصادرهی بصیرتِ ذهنِ سلطانی صاحبکران و ملتزمین به قانونِ دراختیارش، که پیشتر هویتش اثبات شده بود! قانون و صندوقی منعطف در چارچوب استراتژی حفظ نظام از اوجب واجبات است! سیاستی فراملی و خارج از اختیار ملت، مبتنی بر ادبیاتی سوءتفاهمبرانگیز و بیثبات در چنبرهی تهدید و تطمیع و دامپروری و بازیهای #دوگانه اندیشی توسط روبهان استثمار و لابیهای مستشار و گرگان استعمار، که بر اساس مشروعیتِ ژن برتر، پیوسته در جدال و تنشی دوسویه بین فاعل و مفعول و گروگانگیری ماسونها و معمارانِ همیشه بیدار بوده، که در فقدان نظارت ملی، امنیت هرگونه مصلحتشان، قانونا تامین شدهاست! حالا باز در چنان بستر فرادستی، حکایت درخواست #رفراندوم مطرح است! البته که درخواست روبنایی رفراندوم، یک درخواست گیج و گم است که برخی با چشم بسته و یا باز آن را نفی میکنند و برخی نیز بر طبلش میکوبند! اما رفراندوم معنادار، بهموقع و بهجا و مطمئن و سازنده، یک مکانیسم سرنوشتساز مبتنی بر آگاهی و مکانیسم راستیآزمایی و تفاهم ملی باید باشد؛ نه یک حربهی کور بر استیج صاحب قدرت مطلقهی مغرور، و بهواسطهیِ چاهنمایانِ مامور، که در شتابی عوامفریبانه و سوءتفاهمبرانگیز میتواند موجب سقوطی 40 ساله در چاه ویلِ احیانا مالیخولیا و اوهام یکی شود! بنابراین راه و چاه بودن رفراندوم، وابسته به هدف، و بستر امن و آگاهی تودهها با چشم بیناست!
شخصا در 22 بهمن امسال، پیش از آنکه روحانی از دامِ #رفراندوم به عنوان گریزگاهی انحرافی، سخنی بگوید؛ با یک پرچم که آرم وسطش #رفراندوم بود، طرح راهپیمایی تکنفره و مستقل و عمود بر مسیر فرمایشی را مطرح کردم. هدف از آن طرح در بستر سلطه و زورگیری عقیدتی و قانونی، "تبدیل تهدید موج سواری و بیعت با زورگیر عقیدتی، به فرصت" در راستای معرفت به پندار و گفتار و رفتار مستقل شهروندی بود! چرا که نه شهروند بز است و نه در ساحت انسانی، هیچ چوپانی حافظ رمههاست! اما حیاتِ جاریِ قدرتسازِ "صاحب قدرت" مبتنی بر فلسفهی دوگانه اندیشی، همواره خواستار یک دامپروری انحصاری برای تولید و دوشیدن شیر قدرت از امواجِ جاهلانه است!
فرمول و ساختار سلطه یکی است: سلطهگر برای تنازعِ بقاء غیرپاسخگوی خود، همواره به یک رقیب قدرت و به یک دشمن نمایشی نیازمند است؛ تا با تکیه بر قدرت ژنِ برتر ایدئولوژی و ثروت و تکنولوژی، با مشروعیت کاذب و حقنهشده، از مستعمره شیره بدوشد! ارباب جهانی از ارباب بومی و ارباب بومی از ارباب محلی و ارباب محلی از اربابانِ خانهگی و ارباب خانهگی از رعیتی به نام زن و کودک بینوا که فرمانبر باشد و مطیع منویات و اوامرِ سلطانِ تمامیتخواه!
#رفراندوم در چنین بستر نا امن و نامطمئنی، بهعنوان یک خواسته، تنها بهانهای است برای اینکه به شرایط و موضوع احقاق آن بیندیشیم که "چه" میخواهیم؟ چه "باید" بخواهیم؟ و "چرا" باید بخواهیم؟ و "چگونه" باید بخواهیم؟
آیا بدون شناخت و فلسفه و استراتژی و تاکتیک میتوان به "اهداف مشترک" دست یافت؟ و یا باید مثل یک رمه همواره در پی چوپان بود؟ و یا مثل یک برده از این ستون تا ستون بعدی، تنها برای قوتِ امروز نوالهای طلب کرد از ارباب؟
چهل سال است که سرنوشت این خاک مشترک و شهروندانش در مرزهای معین و ساختار حقوقی وطن، قربانی ساختار گنگ و حقوقی و #دوگانه اندیش و تفرقهآمیزِ قانوناساسی شده و در مسیر اتلافِ منابع ملی مشترک در انحصار ذهنیت و تکدستِ سلطانی مطلقه، و در دامهای زنجیرهای استعمار پیر و روسیه و ارباب عالم، در حال ویرانی است! امروز اما ضروری است که پس از 110 سال آزمون و خطا بعد از مشروطه بدانیم که هیچ پرچمدار و هیچ شعاری نمیتواند ملتی را از دامهای استثمار سنتی و استعمار نوین نجات دهد! امروز باید دانست که نیاز بنیادی ما چیست؟ چه باید کرد؟ و چگونه و با چه زبان مشترکی باید به همزیستی مسالمتآمیز و "هم افزایی ملی" و وحدت خودجوش (نه فرمایشی و چکشی)، برای استقلال، آزادی و نجات ایران دست یافت؟
سالهاست که در بابِ ضرورتِ پیشنیاز و تعبیهیِ خشتِ اول فعالیتهای اجتماعی، از #زبان_مشترکحقوقی و ملی، و اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه" بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" نوشتهام! که بدون اولی دومی مقدور نیست! چرا که تمام ادبیات انتخابات، کاندیداتور، صندوق رای، قوای سه گانه ی منفک از هم و شرح وظایف و حوزه مسئولیت مدنی و پاسخگوی نمایندگان، تنها در بستری برای شهروندان مدنی معنادار است که قدرت اعمالِ نظارت ملی، بصورت قانونی در آن محقق شده باشد! بدیهی است که بدون تامینِ چنین خشت اولی، تمام ادبیات سیاسی، بر باد هوا بوده و فریبی بیش نخواهد بود!
در نوشتار "زبان و ادبیات #دوگانهها" اشاره کردم که انقلابهای یک شبه، و شورشهای کال و مشکوک بر موج خشم فروخورده و مطالبات تنلبارشده و آرمانهای خامِ ایدئولوژیک، دامی از سوی سردمداران استعمار نوین عالم برای ایجاد بهانه و تنش و دوشیدن ملتهای محروم و غیرخودی است! و چگونه باید در این دام ویرانگر که جهان سوم دیروز و خاورمیانهی امروز را بلعیده، درنیفتاد؟
راز وحدت ملی برای در نیفتادن در دام استعمار، در اتخاذ زبان مشترک حقوقی و تمرین مدنیت و همزیستیمسالمتآمیز و همافزایی ملی در شوراهای محلی و بومی، با پرهیز از #تفتیش_عقاید و #تجسسبرای تولید نمایندگان واقعی و میدانی از دل شوراها (و نه خرید ایشان از بازارهای مکارهی یک روزه)، و پاپسکشیدن از جنگهای نیابتی حذفی و ادبیات خصمانه و تنش آفرینِ مورد دلخواه استعمار است!
در چنین موقعیت بحرانی و بحرانزا که زادهی قانون و خواستهی قانونمداران سلطه است و سرنوشت ملتی وابسته به هیجانات و تیکهای عصبیِ یک قدرتِ مطلقه است، براستی چه نسخهای میتواند نجاتبخش قدرتِ بیمار و ملتی زخمی شود که تحملِ ترکش خشونت و تصفیهحسابها و خشمهای فروخورده در آبگلآلود و در تنشی خانمانسوز از توانش خارج است؟
به باورم در مقابل ملت ایران و حکومت، سه راه وحدتبخش و مطمئن و غیرقابل سوء تفاهم، پیش روی است:
1- انقلاب خونبن با عواقب دنباله دار
2- مبارزات منفی و نافرمانی مدنی تا خرید و تحمیلِ اعتبار ملی بر قانون، با درخواست تغییر قانون اساسی ( با حذف شکافِ ویرانگرِ مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی) و تشکیل شوراهای فراگیر برای حضور تمام مردم با دستورکارِ تمرین کارگاهی و میدانیِ همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی ملی، و نظارت ملت مستقل از قدرت ایدئولوژیک بر قوای سه گانه، با پرهیز از تفتیش عقاید و تجسس، با اولویت حق آب و گل بر هر حق ثانوی.
3- اصلاحات بنیادی توسط حکومت و صاحب اختیارات قدرت مطلقه در قانون.
مدتی پیش از فرمانی ده مادهای یاد کردم که میتواند چنین افقی را برای سعادت ملتی باز کند که نمیخواهد سوختِ کارخانههای آدمسوزی استعمار عالم و برادرکشیِ مزدوران و جیرهبگیران داخل و خارج شود!
توجه: بدیهی است که پیش از تامین امنیت قانونی حضور تمام ملت برای نظارت ملی بر منابع ملی و تعیین سرنوشت خویش، هرگونه مشارکتی در معرکههای قانونی و حکومتی از سوی مردم، در راه حفظ نظام که از اوجب واجبات است، قابل انحراف و مصادره به مطلوب از سوی صاحبان قدرت مطلقه و خودیهای حاکم است!
خیام ابراهیمی
16 اسفند 1396
اِستیج و شویِ انتخاباتیِ بیعت با قانونِ سلطه
========================
مدتی قانونِ لندن، کرده "مـــا" را "من" و "تو" ... تفرقه بنیادِ استعمار و نامش "منوتو"
"من" خودش باشدو "تو" هر خودی و غیرخودی... یا که ابزارِ وِای یـــــــــا که فدایِ "منوتو"
یا که قربانِ دو چشمِ دین و قانونِ وِایم ... یا که قربانیِ کین و فتنهزارِ "من" و "تو"
"منوتو" غاصبِ چشمانِ خمارِ "من" و "تو" ... "دزد" بی مــــا نَشوَد زنده سوارِ من و تو
صحنهپردازیِ مــــوجِ دل و مکر است و سراب ... صحنهیِ موجسواری و شکارِ "من" و "تو"
"منوتو" رمزِ فریب و انتخاب و خوانش است ... وانهادن به شعورِ شـــــــــهسوارِ من و تو
صحنهیِ بازیِ با رأیِ من و تو: پیشِ چشم ... پشتِ صحنه رأی خـوانَـد: در غبارِ من و تو
کسیاز رأیِ من و تو خَبَرش نیست جز او ... نقشِ خرسِ وسطِ معرکه، کارِ من و تو
"داوران و وکلاء" بندهیِ فتوایِ خفا ... قادرِ مطلقه خواهد "مردهخوارِ" من و تو
"منوتو" نشئهیِ بازی، رویِ موجِ "صد و ده" ... خارج از این مـــوج، مُرتَدّیم و خاریم من و تو
جایِ آن هست که دل را نبریم بر اِستیج ... "منوتو" بی من و توست شکرگزارِ "من" و "تو"
شعرِ ما را نَخَرند مزدبگیرانِ هنر ... چون هنر وقف شده ضدِ عیارِ من و تو
صحنه در چنبرهیِ غاصبِ دین است و هنر ... "انتخابات" نقیــــضِ اعتبارِ من و تو
وَرنَه حکمِ قاضیُالقضاتِ اِستیجِ قضــــــا ... کی شود با رأیِ مردم، همقطارِ من و تو
گر که ما معتبریم، قاضیِ میدان بهرِ چیست؟ ... گر که قاضی حُکم رانَد، پس چه جایِ من و تو؟
بابک و شهرام و بهرام و رضا: منصوبِ شــــاه ... جملهگی افسارِ شاهند و، ســـوارِ من و تو
رأیِ تو "بیعتِ تو" داغ کند صحنهیِ او ... تا بگوید با مَنَند و رهسپارِ "منوتو"
وَرنَه بینِ گزمههایِ یک سپاه فرقی نیست ... جز فریب و خنده بر رأی و شعارِ من و تو
شویِ یک قادر مطلق حقِ قانونی اوست ... مشکل از قانونِ اشکاَست بر مزارِ من و تو
"صحنهگردان" خوب داند فضل و آدابِ هنر... چون "رهــا" کرده سُمَش را بر تبــارِ من و تو
حکمت:
من و تو زنده از آنیم که "خود" رأی باشیــم ... خود برانیم بخت خویشو "مــا" شویم با من و تو
گر که قانونِ بُتی، خرج کند ثروتِ مــــــــــا ... جملهگی بردهیِ اوئیمو نه مایِ "من و تو"
وحدتِ صد "من" و "تو" با هوسِ یک صیّـاد ... وحدتِ ما نیست با خویشو بهکامِ من و تو.
حَقِ آب و گل و شهروندیِ یک مِلکِ مشــاع... نکند "حــــــــذف" کسی را زِ حقوقِ من و تو
صحنهیِ مُلک و حقوق و شهروند و اختیـــار... نیست در بندِ دل و دیـــن و علـــــومِ من و تو
"حقِ شهروندی" فرا از هنر و علم و عباست... "سفسطه" رأیِ من و بیعت و حذفِ "من" و "تو"
خیام ابراهیمی
11 اسفند 1395
No comments:
Post a Comment