آسیاب به
نوبت!
روایت #حکومت_نظامی دیشب،
در سلاخخانهی #ولایت_ملکه
به لبخندهای آقای #شهریار_آهی ماممیهن
فروش! حالا تو هم لبخند بزن به قربانیان #دست_خونین فقرگستر
در دستان ابلیس و گرد ناف #ملکه!
به قول دختر آفتالله صدیقی در لندن: "میگن چرا در لندن لُخت میگردی؟
من20ساله اینجام! زندگی خودمو دارم؛ بابام زندگی خودشو! گور بابای مردم!..."
پرفسور لبمتون
آن مستشرق ملکه و اینتلیجنت سرویس در سال 42 پس از رماندن خمینی به میدان دیپلماسی
خرداد(با هدایت نرم هیئت مؤتلفه) گفته بود: برای حفظ منافع بریتانیا ایران به یک #حکومت_شیعی نیاز
دارد! و شاه از او کینه به دل گرفت! هر چند در ترور #سپهبد_رزم_آراء از
همراهی او با #عَلَم و
#فدائیان_اسلام در
روز #ترور همچون
#مصدق و
#کاشانی و
#فاطمی، خشنود بود! آنها که خشنود بودند یکی یکی ملکهخور شدند!... حالا تو
هم #لبخند_بزن!
گیریم #مسعود_بهنود و
#فرخ_نگهدار و
#ملیحه و
#وقیحه و
#فرین_تقی_زاده و
#فرناز_قاضیزاده و
#نایاک ناپاک
و مشروعیتسازان #دانشگاه_مریلند و
تمام پرفسورهای گرد کرسیهای آزادپریشی و سایر گروگانهای پوفیوزیسیون داخلی و
خارجی که به درآمد #دلار وصلند،
بالای سر خودشان و خانواده و عزیزانشان، بین تهدید و تطمیع، سایهی ولایتِ تک
تیراندازان #دراگانوف و
#سیمونف ولایی/روسی/انگلیسی
را داشتهباشند! گیریم شما هم لایِ گازانبر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه آلتِ
استراتژی #شلکن_سفتکن #امریکا باشید! گیریم شما هم گروگان
باشید! اما اگر راهی جز چزاندن مردم با چاهنماییهای حاشیهای برای کش آمدن #متن #قانون_اساسی_ملکه و
حفظِ عمر نظام اربابان سلطه و گروگان بومیاش ندارید؛ اما چرا گورتان را یواشکی گم
نمیکنید و خود را حذف نمیکنید و چون #آلت_قتاله رئیسی،
شریک دزد و رفیق قافله میشوید تا خوناشامی از آخرین قطره؟
.
#حکومت_نظامی
دخمهای #خمینی آلِ ملکه بنت حسن، در 20 آبان 1400
1. دیشب
دیشب به خاطر میگرن چند روزه و بیخوابی، همسایه(که جانبازی با دو پای مصنوعی است)
مرا با رنوی اسقاطیاش به داروخانه شبانهروزی برد تا #قرص_ادویل بگیریم که برایم
حساسیتزا نیست. داروخانهچی گفت: مدتهاست که به عمد وارد نمیشود! هر چند در ایران
بستهبندی میشود. کل مواد اولیه داروهای حیاتی به عمد وارد نمیشود! بگذریم از
اینکه پیرو سیاستهای کلان قانون/ولایی/روسی/انگلیسی برخی از قرصها(از ثبیل قرص
ضدباراداری) در حد گچ است! بفرموده: هدف چزاندن مردم آچمز است! دیگر ابایی ندارند
که با تاکتیک بحرانهای دستساز، صراحتا و جلوی چشم مردم بصورت رگباری بزنند توی
گوش ملتِ قانونا عقیم و بینوا، و بعد با لبخند بگویند: اکسیوز می! اشتباه شد!... و
به مرگ بگیرند تا پای گور به تب راضی شوی! موضوع #تنازع_بقاء یک مشت بیمار روانی
پفیوز است که جملگی از دوران کودکی تا شب زفاف نزد ارباب #آتو دارند و اینک از هیچ
جنایتی ابا ندارند؛ و حالا همین متن و گزارش جنایاتشان هم به نوعی بازی کردن با
قواعد دلخواه ایشان است! چون حکایتِ درد است؛ نه درمان!
به ناچار برگشتیم و من به همان قرص #ژلوفن موجود در خانه رضایت دادم تا توانستم دو
سه ساعت بخوابم و تا همین حالا دچار التهاب و آلرژی هستم که در واقع سُسِ رزق
ولایی و بلای اولی است و صد مرتبه از سردرد آزاردهنده تر است. این یعنی به خاطر یک
قرص تبدیل شدن به جنازه... و این همان اجرای تاکتیک جنازهسازی مردم آچمز و مردهخواری
قانون ولایی است!
.
2. امروز
امروز به موبایل همسایه ی جانبار، از سوی #پلیس_راهور_ناجا پیامک آمده:
تخلف: ترددهای غیرضروری وسایل نقلیه در معابر از ساعت 22 تا 3 بامداد.
مبلغ جریمه" 2100000 ریال! (آش نخورده و دهان سوخته) آمد به ما خیر برساند،
شرّ شد برای هردومان! با حساب پذیرایی و پول بنزین، باد هوا برایمان درآمد 500 چوق
از محل قرض از بینوایی دیگر. این است حکایت کسب و کار مردم #آچمز... وقتی با
لبخند، برای استمرار امنیت میلی استعمار و استثمار مثلا #مبارزه میکنی!
و این در حالی بود که رستورانها و قنادیها باز بود... و اگر شبها حکومت نظامی
است لااقل منی که در سوراخ موشی در غار کهفم، خبر نداشتم. و این چه محدودیت تردد
است که همه جا باز بود؟ #تردد_غیرضروری دیگر چه کوفتی است؟!
و چطور است که موقع #جریمه به موبایل اطلاع میدهند! اما خبر محدودیت تردد را پیامک
نمیکنند؟! تا در عمل انجام شده خفت شوی...! این یک تاکتیک به جنون انداختن
قربانیان توسط یک جانی سریالی است! بمباران جنایت، تودهها را لمس و جنازه میکند!
وقتی این
داستان را کنار داستان حملات ناموزون جنگهای شهری و چریکی از قبیلِ #قطع برق مکرر
و بلندمدت زنجیرهای در دو سه ماه پیش میگذارم که همینطور بدون برنامه و به مدت
نامعلوم قطع میکردند و موجب سوختن دو دستگاه برقی خودم شدند و با خشم به اداره
برق مراجعه کردم که چرا قبض برق را به موبایل ارسال میکنید اما برنامه قطع برق را
پیامک نمیکنید؟ رییس اداره گفت: میتوانید به سایت اداره مراجعه کنید! وقتی فریاد
کشیدم مردکِ دلقک چرا میپیچانی ما را؟ اولا مگر داشتن کامپیوتر و موبایل، مثل
شناسنامه قانونی است؟ که اول قبض کاغذی را به بهانهی صرفهجویی(اما هدف شناسایی و
کنترل امنیتی) حذف کردید و صورتحساب را به موبایل نداشتهمان ارسال کردید؟ و حالا
موقع قطع برق ملت را به سایت مجازی حواله میدهید و به همان موبایل اعلام نمیکنید؟!
مگر جنون و یا سادیسم دارید؟ مگر ملت گوشت نذری آقای قاقایِ شمایند که اینگونه
کبابشان میکنید؟ مگر تو حقوق نمیگیری پفیوز؟!... مهندس که گوشش پُر بود و پاک بیغیرت
شده بود، با آرامشی ستودنی لبخند میزد و نهایتا با صدای آرام گفت: دنبال دردسر
نگرد و پیش از آنکه سکته کنی برو آبی بنوش...! گفتم: حرام لقمه برق که قطع است آن
آب پر از لجن و داروی بیهوشی هم قطع است!... گفت: این سیاستها دستِ ما نیست! ما
اینجا بوق و مترسکیم و اگر همین سخن مرا را به بالاتر گزارش دهی، مرا هم بازخواست
خواهند کرد!... خود دانی!
.
این پفیوزها تصمیم خودشان را گرفته اند... و آش و لاش شدن و ضجههای پراکندهی
مردم هیچ تاثیری در سناریوهای جنایاتشان ندارد... و از خدایشان است که همین دردها
را برای هم تعریف کنیم و تا انقلاب مهدی از برجام و کرونا بگوئیم و هی نقد کنیم هی
نقد کنیم عین نقل و نبات... و اینها سکانس به سکانس و آسته آسته و با تمأنینه، کار
خودشان را پیش ببرند!
اینجاست که آن تریبوندارانی که شبانه روز، نظام را نقد میکنند؛ در واقع آب به
آسیاب خونکشی و روغنکشی سیستماتیک ارباب میریزند و نهایتا از محل فروش خون مردم
امنیت و شتیلشان را میگیرند... چون از هر مقولهای سخن میگویند بهجز: #روش_تدوین
#نقشه_راه_نجات با تصویر #آخرین_سکانس رهایی و پیروزی...
.
3. سکانسهای آخر پروژهی کلنگی کردن ایران:
با بازیِ اولادِ عسگر اولادیهای مسلمان (میلیاردرهای #هیئت_مؤتلفه_ملکه)
کنار عکس سلبریتهای سیاسی/هنری/اقتصادی صادراتی آرتش ولایی، عکس نوههای این
برادران میلیارد مسلمان را میبینیم، که سوار بر اتومبیلهای آخرین سیستم و کنار
حوریان استیجاری در کنار استخر ویلاهای لوکس، سمبول و الگوی نوالهخوران ولایی و
سلبریتهایش در یک مافیای تازهبهدوران رسیده و آلتهای بزمشانند، که بصورت
زیرپوستی و حتی عیان، توسط دم و دستگاهِ #ملکه و آلتهایش حمایت میشوند! که
جملگی نه درکی از #منافع_مشترک دارند و نه درکی از درد فراگیر مردمی که با
روغنکاری ماشین سلاخی و بنده پروری همین کرمها و زالوها آچمزند!
تفالهی دست چندم چنین مافیایی قبیلهی #بهاره_رهنما هایند که لابد دانشمندان
گورخواب را #بی_دست_و_پا میپندارند و خود را عین سوسک شهرقصه دارای دست و پای
بلوری در منظر قاقازادگان مفتخور میخواهند؛ تا هر چه بیشتر از شهد #رانت_قدرت و
غنائم مشروع روی جنازه ی تجاوزشدگان ایرانی بهره برند و این برخورداری را بگذارند
به حساب زرنگی و تیز و بزی و تلاشی ارزنده در رقابتی نابرابر بین چلمنهای برده و
گلدمنهای ارباب و آلتهای قتالهاش! البته میوهی این نظام شبانرمهگی، شکافی
طبقاتی و سیستماتیک و نظامند است که مبانی قدرت مردهخواریاش در
#قانون_اساسی_نظام_ملکه، ضامن سازوکار رانتخواری و تولید دلقکهای مقلد زنجیرهای
به روش هیئتی و دیمی است!
.
سکانس به سکانس در یک سناریوی بلندمدت، و پس از شوکهای ویرانگر تکراری و انفجارات
تورمی زنجیرهای در ده سال اخیر، با هزار بازیگر سبز و بنفش و سرخ و سیاه، اینک در
هنگامهی کباب کردنِ تکه های گوشتِ خانوادهها و مردمِ آچمز و مستقل و یک ملت عقیم
با خنجرِ دُلار و پوند و روبل و حالا یوان، در نیامِ حُکامِ جانی و سرداران تاجر و
وحوش اعرابی، سلطان و سردارانش خونسرد نشستهاند بر فراز برجها و بر سَرِ خرابههای
#شهر_سوخته، چون #نرون #سوت_بلبلی میزنند و گوش این و آن را #گاز میگیرند! و بیاعتناء
به نالهها و جیغها و فریادها و نعرهها، به آرامی شعلهها را باد میزنند و سیخ
سیخ کباب به رسانههای اصلاحجلب و پیمانکاران تاجر و تاجزادههای عمامهبهسر
تعارف میکنند! جانیانی که هنگام سلاخی مردم، با استناد به #قرآن_داعش، تنها به
#تکرار ، قصه #حسین_کرد_شبستری خواندند تا امنیتشان برقرار بماند! گیریم ملتی لت و
پار شوند! ملت جرّررررر میخورند شبانه روز و آنها در مکان امن با نقدهای سریالیِ
نخود و لوبیایِ پیپیِ جنتی و آقایش، میان موشک و پوشک، یواشکی از ستم مینالند!
که چه؟!... چطور است که وقت عمل در میدان هار بودید با دروغهای مصلحتی و امیدهای
پشمکی دیپلماسی آل ولا، و حالا یکی در میان تنها اشک تمساح میریزید و ناله میسرائید
در فراغِ خال لب آن یار #دیوث و کلاهبردار و نهایتا چون دُردی ناچیز در پیالهاید؟!
اگر صادقید،
پس چرا برای دروغها و امیدهایی که با جهل و دروغ ساختید، بها نمیپردازید؟ چگونه
میتوانید نان دروغها و فریبهای دیروزتان را امروز بخورید و از فرصتی که از مردم
دریده دزدیدهاید، امروز ککتان نگزد؟! امروزی که آن امیدهای پفکی، فرصت هر واکنش
بموقع را از مخاطبینتان گرفت، تا غارتگران دین و آئینتان سرفرصت، تمام پتانسیلها
را بسوزانند و بدرند! چه کسی به شما اجازه داد از قول ملت برای حضور در عراق و
سوریه اعتبار بخرید اما به شهروندان مجوز حضور در آب و خاک مشترکشان را ندهید! اما
به پوتین های خونین در پای فرزندان #لیاخوف مجوز تاخت و تاز و به توپ بستن اراده
مردم را در هر مجلس ملی بدهید تا به قانونِ #مشروطه_مشروعه و #مشروعه_مطلقه کماکان
میلی باقی بماند!...
پااندازانِ یتیمانِ حلب، و دیوثهای اصلاح جلب! پس چرا جبران مافات نمیکنید؟! چرا
نان خونینِ آن فریب و غبن دیروزی را امروز با عسل میخورید؟ چرا از لقمهی حرام
ناشی از یک قرارداد اجتماعی متکی بر غبن(که بموجب اصل 177 قانون اساسی ملکه، از
لحاظ حقوقی باطل است)، #توبه نمیکنید؟ چرا با صدای بلند از قانون درندهی ملتی
دریده بین مؤمن و کافر، توبه و جبران خسارت نمیکنید؟!
.
4. با شل کن سفت کن، هی کش بده و کش نده!
آسته آمدن و آسته رفتن تا گربه شاخت نزند و خشک خشک جا باز کنی و آلت قتاله را در
عمق استراتژیکِ اعتماد مردم جاساز کنی..! عجب کلاهبردارانِ شارلاتانی و عجب بیغیرتید!
انگار نه انگار که ویرانی امروز از دروغهای دیروز شما برای اعتماد به قانونی
درنده پا گرفت که معمارش به رأیِ خود همه را درهم میکشت تا یکی برود بهشت و یکی
برود به جهنم! و شما شاهد جنایت بودید و با اداهای عوامفریبانه، نانش را میخوردید
بی سر و صدا!
تا نه سیخ بسود نه کباب! تا به آدرس درست اشاره نکنند! #ملتی_سوخت و شما به فکر
سیخ و کباب خود بودید؟! چون حقوق سر ماه و امنیتشان برقرار است. ریدم به عمامهی
داعشمسلکِ دیوثانِ ختم و خاتم کلابهاوسشان! چون آنها هنوز میتوانند میان چاهنماییهایشان،
بخندند و شوخی کنند! و وقتی ملت در حال دریده شدند برای قتلهای زنجیرهای اشک
تمساح بریزند! تف به آن عبادت و تسبیح و جانماز و نماز ابلیستان. تف به آن کثافت
وجود بتپرست پوستینِ الله به تنتان. تف به آن خدای لال و مردهی درگورتان... تف
به آن غیرت نداشتهتان. تف به حیات بیناموستان که هنوز میتوانید بخندید در جلوت و
در خلوتتان، اندر رنگهای شگفت انگیز فصل دلانگیز پاییزیِ خالق زیباییها شعر
بسرائید! بیغیرتهای پاانداز و جااندازِ حرامخوار!
اگر غیرت و جربزهی #توبه از قانون اساسی سلاخی ملکه را ندارید، پس چرا مترسکی با
نقاره بالای منارهها شدهاید و چرا گورتان را گم نمیکنید و خفه نمیشوید و اصرار
دارید تا آخرین سکانس این شهر سوخته، با #تکرارِ زرهای مفت و بی ثمر، گردِ بیهوشی
بپاشید به بارقههای هوشِ اذهان گورخوابان؟!
ظاهرا وقتی سیاست چینی میگوید سه شیفته کار کن تا در نیمه شب و در شیفت سوم از
محل درآمد کار در شیفت اول، در خیابان جریمه شوی؛ ملکه مایل است به سیمولیشن
#قذافی در ایران بدست مردم خشمگین و درنده! درندهی دریدهای به جان درنده و دریدهای
دیگر! این است معنای لبخند یاران و پااندازان ملکه!
.
5. آدرس درست:
حالا باز هم با چاه نمایی آدرس درست را نده و از تدوین #نقشه_راه عام و ترسیم
#سکانس_آخر طفره برو و هی بصورت زنجیرهای تا انقلاب مهدی، از ماجرای پشت پردهی
جمعه تا شنبهی #جنایت_آبان و قطع و وصل برق و آب و نان و بنزین و شل کن سفت کن
#جنایت_کرونا بگو و هر دم و بازدم بازیچهها و آلتهای قتاله را تحلیل کن، تا در
ایرانستانی دریده! فصلِ دولتت بدمد!
نکند تو هم در جزیرهی قناری و در دوردست و یا در آنتالیا سوراخ موش رزرو کردهای؟
اما آسیاب به نوبت است! چون ملکه ایران را به مقام #لیبی نازل کرده!
از عقوبت #شاه و #مصدق تا قذافی و تا خود خود تو که در ساحل امن و عافیت نواله میلمبانی
به دلار و لبخند جوکوووند میزنی و درکی از درد و دریده شدن مردم نداری، عبرت
نمیگیری و در این گمانی که تا ابد وقت داری!
و آنقدر وقت بکش و کش بده ماجرا را، تا عین #بختیار و #فروهر و #فریدون_فرخزاد و
#بابک_خرمدین و #قذافی بدست یکدیگر دریده و مثله شوید با مغزهای فندوقی و سنتیِ
عقبماندهتان!
شما عقوبتِ جهان سوم در دامنِ ملکهاید!
پاتک به تک ملکه اما در انسجام شبکه ای قدرت مردمی از شوراهای محلی تا مرکزی گرد
منافع مشترک مادی است، که البته با قانون گرگان درنده بین تضاد منافع ایدئلوژیک
مؤمن و کافر، ناممکن است!
نسخه روی میز است!
اما شما دچار دامِ ابلیسی در پوستین خدائید!
او در مهلتش پیش از قیامت به قولش وفا کرد و سندش شمایانید!
تعاملِ نواله خواران ملکه بنت حسن، و پیمانکارانِ اهل بیتِ آلِ ولایت ملکه.
حقیقت این است و با هیچ پوستینی، هیچ گرگی میش نمیشود!
در سکانس مربوطه، با پودر اورانیوم، خود لقمهاید!
وقتی نه از تاک مانده نشان و نه از تاکنشان!
البته به دل وسوسه بدمید که از این ستون تا ستون بعدی حرج است!
گور بابای دنیا و مافیها و مردمش... تا آن ساعت ما هفت کفن پوساندهایم!
سیخ بعدی را بچسبان! دم غنیمت است!
اما ساعت سلیمانی میگوید: سیخ بعدی شاید از دهانت فرو رود و از آن جایِ نه بدترت
بیرون زند! پیش از آنکه فرصت کنی چون هدهد درگاهش، پلکی بزنی و تخت ملکه سبا را
جابجا کنی!
باور نمیکنی؟
ایمان بیاور!...
وقت تنگتر از آنست که میپنداری!
کار به آغاز دومین گامِ قرارداد 25 ساله، هم نمیکشد!
چه برسد به #گام_دوم 40 سالهی انقلاب.
برخیز و کاری کن کارستان!
پیش از آنکه غبارت کنند در بهارستان!
عبرت تاریخی این بوده و این است:
سکانس به سکانس پیش میبرند نمایش را همواره...
آسیاب به نوبت!
مگر آنکه: استیج را به هم بریزی با قدرتِ فراگیر تماشاچیان و تمام مردم...در طول
تاریخ معاصر، برای اولین بار...
از حجرههای حرمسرای اربابان،
از کاسبان تریبونهای شهرنوی مرده خواران
آبی برای رعایا گرم نمیشود!
این نسخه روی میز است!
پس از قنوت و رکوع و سجود...
آهسته... آن را از زیر جانماز، بردار...
ای سردار!
در زندان بگشای و
تمام گروگانها را رها کن
به امان وجدان زنده و بیدار!
#خیام_ابراهیمی
21 آبان1400
No comments:
Post a Comment