بنگاهِ
میخپراکنی و پنچرکنی و پنچرگیری #ملکه_بنت_حسن در #لندن
(اندر احوال میخ و چکش و میخکوب و میخکش و آتش و
آتشبیار و آتشبهاختیار)
پیرو افشاء #اسناد کمکهای
نقدی #ملکه الیزابت
به #مؤسسه_اسلامی_لندن (وابسته
به رهبر آتشبیار و آلتهای قتاله در منطقه)، نظری بیندازیم به
تریبون ملکه و سایرِ آلتهای قتالهاش در بنگاه خبرپراکنی بی.بی.سی و #اصلاحجلبان_دوجنسی!
ظاهرا #اتاق_فکر(انگلیسی/روسی)
به #اتاق_ذکر بومی
و آتشبیاران و آلتهای قتالهاش خط داده: بدبختی مردم ایران را بصورت علمی و
همزمان، توجیه کنید! این به نفع تثبیت موقعیت پرچمداران اسلام سیاسی بعنوان
آتشبیاران مافیاست.
1. بانو ابتکار: بالارفتن از دیوار سفارت، برای مردم بدبختی داشت!
اما منافعی داشت!
2. استاد بهنود: 43 سال گذشته بدبختی داشت اما موجب #بلوغ ملت شد!
3. اپلیکشیشن #تیک_تاک چینی
تنها بر فان نشان دادن ادا و اصولِ مسلمانان مدرن با حجابهای رنگین، تاکید دارد!
این یعنی زیباسازی و توجیه و تائید و تثبیت پایگاه اسلامیسم #طالبان و
ملایان دو آتشه در منطقه! یعنی اجرای سناریوهای استراتژی تشدید #تضاد_منافع در
منطقه، برگرفته از تئوری پرفسور بانو #لمپتون(مستشرق
جاسوس در ایران) که 60 سال پیش گفته بود: استقرار #حکومت_شیعی در
ایران و اسلام در کشورهای منطقه به نفع اهداف بریتانیای کبیر است!
در مقابل با چشمپوشی بر غلمان طالبانی، بر بچهبازی کشیشان مسیحی تاکید دارند!
این یعنی: پیش به سوی جنگ #هار_مگدون معروف،
بین اسلام و مسیحیت به نفع بانکداران لندنی و بواسطهی پایگاه گلوبالیسم و چپ کاذب
جهانی، تا ماهیگیری از آب گل الود میان دوغ و دوشاب، به نسبت سهامِ سهامدارانِ #شرکت_سهامی_خاص شورای
امنیت سازمان دُوَل(نه ملل).
.
میخ و آتش:
رونق کسب و کارِ پنچرگیران، وابسته به #میخ است!
همچنانکه جنگ وابسته به تنش و #آتش و
آتشبیاری برای آتش به اختیاران است!
کار مافیای زور و زر و تزویرِ برتر جهانی، عین پنچرگیرهای نخاله است که توی جاده
میخ میپاشند... آنها قدر میخی چون ماشینِ نظام جنایی حاکم بر ایران را میدانند!
و نواله خوارانشان قدرِ آلت قتالهای چون #سردار_عارف بچهکش، در #سوریه را!
منافع پنچرگیری و تنظیم باد و تعویض روغن و فیلترها تا مرحلهی کارواش اما از آنِ
صاحبِ سرقفلی مغازه... که سهم تمام استادکاران را تقسیم میکند!
دستگاه کسب و کار تجارت ابزارآلاتِ تنش و آتش و جنگ، نیازمند آتش و آتشبیار و آتش
به اختیار است... در وقت اضافهی پس از جنگ 8 ساله با عراق، صدام خسته و مغبون را
تحریک به حمله به کویت میکنند و سپس #کویت را
تصاحب میکنند؛ تا تنها پایگاه #تهیه_آتش در
منطقه(یعنی نظام سلطه در ایران) تنها بازیگر جدی آتش در میدان باقی بماند، تا
ملتهای منطقه بین میخ و چکش، #آچمز و
میخکوب شوند! و اساتید حرفهای کار ایشان را پیش برند تا مردم در امنیتی سیستماتیک
مبتنی بر تمرین #هم_افزایی مردمی،
بالغ نشوند! آنوقت بگویند این راه و رسم کاسبی برای #بلوغ ملتهاست!
کار آنها
اشاره به ریشهی تئوریک آتش جنگ نیست! بلکه پیوسته مانور بین اسنادِ زخمها و
دردهاست! فلذا بر این استناد رسمی جنایت در دسترس با سندهای سوختگان در میدان، نام
خبرنگاری و روزنامهنگاری حرفهای نهادهاند! تا فهم آبشخور جنایات مکتوم بماند و
ماهیگیر ماهیاَش را بگیرد و سهم ایشان را نیز چون نوالهای جلویشان بیندازد!
***
استاد
بهنود! ای سیمولیشن قشنگِ شهرزاد قصهگوی زیبا!
با متانتی
ستودنی در بهترین کشور دنیا، دهها نفر از جمله آقای #مظفر_جهانگیری در
#امنیت و
با احترام لایکتان کردند، که گفتید: ما در بهترین دوران #بلوغ تاریخ
خود به سر میبریم! یک جور رضایت قلبی و منطقی و شیرینی در گفتار و توصیف شاعرانهی
شما از این دوران سیاه هویداست، که تلخی آن کتمان ناپذیر است! شیرینی 148 میلیارد
دلار ارز مال پدر کارمند قاقازادگان(بیشتر از بودجه) که حرفهی اصلی عقب مانده
هاست به دیار غرب برای افتتاح رستورانها و بارها و لذتخانه های مگو که نمی گوئید،
یعنی تلخی پوسیدن 5 دندان نیش از 15 دندان باقیماندهی امثال من به خاطر انزوا و
نوشتن رایگان نسخه ی نجات مام میهن از تباهی در طی ده سال بیکاری و سق زدن نان
بربری برای استقلال، و نه نسخهی رفع گرسنگی با کیک خامهای شیرین ماری آنتوانت با
حقوق ملکه و برای ترویج اخبار حرفهای که برای دندان نیش دریدن استیک مفید است!
حالا که کار
به این سفسطه رسید، لطفا یک توضیح هم بفرمائید: راجع به علل تمجید از #سردار_عارف (سلیمانی پرچمدار تحریم امنیتِ مردم
بینوا از زندگی)، وقتی دخترکانی چون دختر خود شما (که از امنیت آغوش برخوردارند)
را یتیم کرد، و مردمی را که برای رهایی از دست ستمگر حاکم بر خویش در تصور #بهار_عربی برخاسته
بودند را به خاک و خون کشید (آنهم وقتی که هنوز #داعش دستپخت آتشبیاران مولای
خارجی و بومی نبود!) و امنیت خانه و آغوش خانواده را از کودکانی زلال تا ابد ربود...
.
آن عبارت پرطمطراق و اعتبارآفرین #سردار_عارف نزد ملکه بنت حسن، یعنی چه؟!
آنهم وقتی فرماندهی توپخانهای بود که آپارتمانهای مسکونی را به توپ میبست و
کانون گرم زندگی مردم را از هم میپاشید! گیریم که میانشان مزدورانِ مخالف رژیم هم
پیمان نظام سلطه، بود یا نبود؟
اما آیا شما به کشتار فلهای مؤمن و کافر(بصورت درهم) وقتی مؤمنین سنگر گوشتی
کفارند باور دارید؟ آنهم با این حکم معمار کبیر که مومنین میروند به بهشت و کفار
به جهنم! چون حفظ نظام از اوجب واجبات است(ترجمان هدف وسیله را توجیه میکند
روسی/انگلیسی/استعماری)؟ آن هم نظامی که به خوانش قانونی سوء تفاهمبرانگیز و شبههدار،
مردم غیرخودیاش مغبون از یک قرارداداجتماعی جاهلانه در یک قانون اساسی 43 سال پیش
نسل مردهاند که هنوز به معنای اصل 177 که آن را تا ابد لایتغیر کرده آگاه نیست و
در واقع با بیعت مشکوک خود سرنوشت نسل نیامده را پیشفروش کرده است! آنهم وقتی
بپرسی کسی قائل نیست که میتوان سرنوشت نسل نیامده را از پیش فروخت و خرید و با این
اقرار بر غبن خویش در آن قرارداد اجتماعی صحه گذاشتهاند و قراردادی که بر اساس
#غبن باشد از لحاظ حقوقی باطل است!
.
روزنامه نگاران حرفهای برای کسب و کار کدام صاحبکار و سرمایه؟
آیا سرداران عارف اجنبی کشورهای دوست و همسایه هم جایزند که دخترکان و مردم بینوای
کشور مادری شما را سلاخی و قصابی کنند و گوشتشان را کباب؟!
براستی آیا عبارت #سردار_عارف به نوعی مشارکت و مشروعیت بخشی و مقبولیت بخشی به
قاتلان آن دخترکانی که امروز چون تمام کودکان برای بهرهمندی از فرصت زندگی
زیرخاکند و بر دل مادران و پدران خود داغی نهادهاند، نیست؟
اگر ساحت کلام برای شما تا اینقدر که فرمودید دارای قداست است، آیا نباید بیشتر از
حریم و مرزهای ایمنی آن مراقبت کرد و لااقل از بخشی اظهارات در بزنگاههای تاریخی
که حقوق بنیادی حق حیات را از دخترکانی که باید امروز چون همسالان خویش نفس
میکشیدند و از زندگی لذت میبردند #توبه کرد و این توبه را صراحتا اعلام کرد؟ تا
عبرتی شود در رسالت خبرنگاران حرفهای... تا چنین روش و منشی رسم روزگار برای
دانشجویانتان نشود... که گاه که میتوان سکوت کرد و لب فروبست، سزاست که برای جنایت
پیشگان اعتبار نخرید، تا ضمن پیشگیری از خشت کج تشدید #تضاد_منافع در منطقه، در
راستای سناریوهای استعماری/استثماری، خونی ناحق پایمال نشود و بر تاریخ انسان سایه
نیفکند!
.
البته #فهم همزیستی مسالمت آمیز و مناسبات مدنی، تنها از مسیر درک مصائب و سختیها
و دردهای صنعتی ناشی از #تنازع_بقاء و درگیری در معرکهها و جنگهای زرگری برساخته
توسط جاهطلبان و جاهلان حاصل میشود؟ این درست که هر چالش و تنشی موجب درگیری است
و هر درگیری موجب تجربه و احیانا عبرت! این طبیعت بلوغ است! اما آیا این نتیجهگیری
شما وقتی ارادهی ما درگیر مقابله با تجاوز زورگیران بومی است، به نوعی سفسطه به
نفع قلدران عالم و آلتهای قتالهی بومیشان نیست؟ و آیا این گزاره این مجوز را
میدهد که ما در جنایتی سازماندهی شده شریک شویم، تا احیانا ملتی به فهمی والا دست
یابند و با آویزان شدن به چنین منطق خرابی، #وجدان خود را آزین و آرام کنیم که
رفتار ما به نفعِ ربوبیت و پرورش مردم برای فهم مدنی در تاریخ مشترک است؟!
.
بدیهی است که در گذار از سنت به مدرنیته، آنچه ناخودآگاه رخ میدهد و هزینه ها دارد
به نوعی سرمایه گذاری تاریخ است برای میوه و ثمری در راستای مدنیت! اما مدنیت با
کدام قاعده؟ قواعد پادگانی و پلیسی در کارخانهی عروسکسازی و آدمکسازی و
انسانسوزی؟ با تشدید #تضاد_منافع ایدئولوژیک در منطقه به نفع #منافع_مشترک
بانکداران لندی با بازیگری دو تیغ چپ و راست گازانبر امریکایی دموکرات
جمهوریخواه!( با میدانداری #چین و دلالی بنام #روسیه و روابط عمومی #فرانسه).
اما کنش و واکنش انسانی ما چه میشود؟ چه تمایزی است بین یک لمپن دریده و درنده و
بشری که درندگی برای او فرصتی فراهم میآورد که بر زخمها مرهم نهد؟! تا انسانیت
رشد یابد و هیچ کاسبکاری به خود نبالد که من هم با مشارکت خویش در جنایت، در میوهی
مدنیت دلخواه ملکه به نفع پنچرگیریهای بین جاده، نقشی داشتم! پس لایسنس و مجوز و
سرقفلی کارگاه میخسازی من و خاندان عزیزم، حق مسلم ماست!
با سپاس از عنایت شما.
خیام
ابراهیمی
14آبان 1400
.
پ.ن: لینک ضروریات بلوغ مدنی از دیدگاه استاد بهنود!
https://www.facebook.com/mbehnoud1/posts/10159013014329270
No comments:
Post a Comment