آرامش
این روزها بس
ناآرامم... آسایش #آرامش نمیآورد...
اما ناآسودگی یقینا ناآرامی میآورد!
میتوان فارغ از آرامش دیگری، تنها در آسایش خود بست نشست و بالعکس... اما میتوان
همنوا شد و برای آرامشِ تمام آسودگان در تمام میادین بست نشست و برنخاست تا نتیجه.
خوشبختی شاید بتواند این باشد!
دو هفته است که مردم در #اصفهان بست
نشستهاند شبانه روز و... عدهای برایشان ساندویچ توزیع میکنند! مخاطبِ مردم
بینوا، آسودگانِ حاکمیتیاند که ویران کردهاند آرامش و آسایش همه را!
1. دو هفته بستنشستن در مسیلِ خشکِ زایندهرود، یعنی میتوان #شبانه_روز بر
بستر مردهرودِ مام میهن بست نشست و لت و پار نشد در #آبان ...
2. مردم اما در شهرکرد #برنو نشان
میدهند... یعنی ما از تبار #سردار_اسعد و
#ستار_خان و
#باقر_خانیم... ما
از تبار بهمن و فروردین و خرداد و مرداد و شهریور و مهر و بهمن و دی و آبانیم.
و گمنامان پروموت میکنند این #نمایش بیثمر
زنجیرهای را و بابتش آسایش میگیرند... و باز بـــادِ مردم خالی میشود در خوزستان
و کک کسی در #آبان گزیده
نمیشود جز #مادران! یعنی
میتوان بست نشینی را به خاک و خون کشید در سناریوی دی و آبان، تا مشروطهی مشروعه
مستقر بماند در ایران!
تا مردم در دور باطل بحران #نان و #آب و #برق و
#بنزین و #لاستیک_کامیون و #حقوق_زنان و
#کودکان و
#زندانیان و
#محیط_زیست و
هزار #برجام نافرجام
دیگر مشغول باشند و هرگز به نتیجه نرسند... براستی چند هدف بزرگ دیگر را تا کی و
کجا میتوان بر شمرد تا این عمر سگی به پایانی درون یک تابوت رسد در یک جعبه؟...
اما اعرابی هرگز نرسد به کعبه...
.
43سال است که ما شاهد سریال زنجیرهای جنبش آب و بنزین و برق و نان و واکسن و
خونیم که البته همواره موجسواران(و در رأس ایشان خرسواران اعظم) روی آن سوار میشوند
تا آن را بهسوی ساحل امن خود ببرند! یعنی همواره خنجرشان روی زخمهای مام میهن
است، به خونریزی و پانسمان ... اما قانونا تا آخرین قطره خون، خبری نیست از درمان.
در دور باطل تولید این دوغ و دوشاب سمبولیک توسط تریبونهای وابسته به قدرت اما چه
باید کرد؟ تا از این ستون به ستون بعدی از راه راست، منحرف نشد؟! راه راست کدام
است؟
.
با گذری سطحی در تاریخ مشروطه تاکنون، در مقابل زورگیری حاکمیت، به ردپایِ دو روش،
بارها و بارها بر میخوریم:
1. بست نشستن در احرامِ خدایانِ شابدوالعظیمِ تهران و قم و نهایتا مقابل سفارت
انگلیس...
2. حمله مسلحانه توسط ستارخان و باقرخان و سردار اسعد و تحول روبنایی حاکمیت در
بهمن 57 منجر به استقرار قدرت مطلقهی مشروعه به جای قدرتِ مشروطهی مشروعه... یکی
مکلا با خدمات شایان توجه، اما عقیم... یکی معمم با رفتارهای تخریبی و صرفا
ویرانگر یک کلاهبردار و عمامهدارِ زعیم...
نهالِ هر دو روش با حمایت قدرتهای اربابان خارجی و بومی در آب و خاک مشترک کاشته
شده و به نتایجی رسید که امروز شاهد میوههای آنیم. فقدان حاکمیت مردمی بر سرنوشت
عمومی و گدایی آب و نان از ارباب.
امروز اما شاهد بست نشستن بر بستر خشک #زاینده_رود و
یا مرده رود در اصفهانیم... اما برای چه هدف مقدوری؟ از چه کسی؟ نتیجه و هدف آن
چیست؟
باز شاهدیم که هدف آن بین مقصری در برزخی میان زمین و آسمان لنگ درهواست! اما هدف
اصلی، استقرار مردم بر سرنوشت خود نیست و هنوز نخود و لوبیا را از قدرت مطلقه طلب
میکند!
یعنی یک روش مسالمتآمیز با یک هدف گنگ و بیفایده که هنوز به پاسخگویی و اصلاح
قدرت مطلقهای چشم دوخته است، که اگر خودش #گروگان باشد
ملتی گروگان سیاستهای کلان تکنفرهی اتاق ذکر اویند... و هیچ تضمینی نیست که پس
از بحران #آب و
#نان و
#بنزین و
#دارو و
#لاستیک_کامیون، یک بحران دیگر از جای دیگر سرنزند... تا در این دور باطل، ایرانی
ایرانستان شود و علی بماند و حوضش.
وقتی یک روش بست نشستن شبانه روزی در اصفهان توانسته یک هفته تاب آورد آن هم برای
هدفی در برزخ به قیمت تثبیت نظام سلطه. بدیهی است که باید هدف را تغییر داد... چون
اثبات شده این روش مسالمتآمیز، برای دستیابی به یک هدف، مقدور و ممکن است. گیریم
چون دریاچه ارومیه به آب برسد یا نرسد!
.
فکر کنم اگر میتوان در امنیتی شبانه روزی، میان دوغ و دوشاب و آب گل الود بست
نشست تا یکی به دوغ دل ببندد و یکی با ظرف دوشاب بر سر دیگری بکوبد و از او دل
بکند تا یکی هم میان آب گل آلود تند تند ماهی خود را بگیرد، تا نهایتا هیچکس به
هیچ حقی نرسد...، سزا باشد یکبار برای همیشه برای یک هدف #عام و
غیرقابل کتمان، بست نشست، تا به نتیجه رسید!
و یا نه!.. همین فرمان که میان چپ و راست و میان گل و گلولهی برنو برایمان ضرب
گرفتهاند، خوب رِنگی است...؟
میتوان اما به این دوغ و دوشاب ناپایان تفرقه، پایان داد و برای زلالی آراء، بست
نشست!
برای #راستی_آزمایی مقبولیت
اکثریت نسل پس از فروردین 58، و یا مشروعیت مشروطهی مردهخواران نسلی بست نشست که
ذیل قدرت ناخدای دو اصل 5+110 بموجب اصل 177 تا ابد به مرده خواری خود شادند.
چرا باید در دوری باطل بین عقوبت نخود و لوبیای هضم نشدهی دیزی اربابی، همواره
پیاز زیرِ مشت یک #فردین بود؟
مگر نمیتوان برای احقاق حق اولیه بدون #برنو بست نشست؟
تا آسایش ویژه خواران قوم یاجوج و ماجوج، آرامش یتیمان و مردم مستقل را ویران
نکند؟
میگویند: اگر #بست_نشستن #مردم_اصفهان امن است؛ به خاطر حضور #بسیج و فرماندهان
سپاهی است!
اما با چه هدفی؟...
مگر با تداوم چماق قانون سلطه، #دریاچه_اورمیه پر آب شد؟ تا #زاینده_رود پرآب شود
و ترکهای زمین تفتیده، نرم نرم ملتی را در کام خود فرود نبرد؟
چه کسی میتواند بگوید خواست مردم اصفهان بد است؟ و یا این رفتار سمبولیک بر بستر
خشک وطن فوق العاده زیبا و الهامبخش نیست؟
نکته این نیست که شعارها و روش بیان آن بد است!
نکته اینجاست که احقاق شعارها و روش بیان آن بدستِ دربار سلطانی است که معجزه نمیدهد!
و تنها ثمر آن انحراف از اصل ماجراست! که خشکیدن حیات کل مام میهن است!
.
#الهام
از #بست_نشستن در #بستر_زاینده_رود
پس به جای محو شدن در الهامات زیبای زنجیرهای، بیاییم یکبار برای همیشه یک الهام
پایدار بگیریم از جمع جبری عقوبت تمام مطالبات که به کجا انجامید جز اتلاف توان
مردمی گرد شعارهای نیک؟ آیا ما با شیفتگی قصد داریم همواره آب به آسیاب شعارهای
زیبا بریزیم یا به عقوبتِ موضع خود گرد شعارها در سناریوهای امنیتی/اطلاعاتی عقیم،
هشیار باشیم، تا بتوان با بست نشستن در تمام میادین کاری کرد کارستان...مگر به
استقلال و آزادی رسید!
نه اینکه علیرغم دور باطل عبرتهای تاریخی از #تکرار مطالباتِ زنجیرهای از مقامِ
اربابی که نیت خود را در هر میدان اثبات کرده، هرگز به سامان نرسید و تنها با خالی
کردن توان خود، این رابطهی ارباب و رعیتی را تثبیت کرد!
عبرت #جنبش_آب برای من، مُصَدّقِ این الهام قدیمی و تکراری در سالهای اخیر است که
بارها بر آن تاکید شده است:
باید در تمام میدانها در یک زمان و با یک زبان هم آوا شد و بست نشست و برنخاست تا
نتیجه... اما نه با #نافرمانی_مدنی در دامن اربابی که قدرت سرکوب دارد! بلکه با
#فرمان_مدنی به عنوان یک تکلیف مدنی بر صاحبان زر و زور و تزویر!
.
مطالبه اما چه باید باشد؟
حکم مردمی: #تجدید_رفراندوم_58 نسل مرده، با نظارت تمام مردم(نه نظام)، حق تمامی
نسل زندهی پس از 12 فروردین 58 است!
آنگاه: چون که صد آمد، نَوَد هم نزد ماست!
چرا که حق #آب و #نان و #برق و #بنزین و #کار و #مسکن و حقوق #زن و #کودک و
#بشر... همه یکجا در دل آن است!
آنگاه شاید بتوان میان آسایش ویژه خواران، به آرامشی فراگیر دست یافت؛ هر چند مانع
آسایش انحصاری صاحبان تریبون و آسودگانی شود که دلشان به نقدِ نمایشهای جزئی و
مُجاز مردم، گرد نخود و لوبیای هضم نشده و دفع شدهی دیزی اربابی، خوش است!
باید برای امکان یا عدم امکان بازپسگیری وطن از طریق مسالمتآمیز بست نشست... تا
تکلیف روشن شود: ما همواره باید گدایِ ارباب بمانیم؟ یا اربابِ سرنوشت مشترک خویش
شویم؟
اگر هنوز کسی پشت مانیتورها، هیچ شتابی ندارد و همچنان در فکرِ گدایی ادویهجات
دیزی اربابی است... یعنی باید بساط مام میهن را جمع کرد و بیش از این آبغوره نگرفت!
که: هر دم از این باغ بری میرسد... تازهتر از تازهتری، میرسد!
آیا تهییج شدن آخر هفته، بر سر سناریوهای شورانگیز و نو به نوی شهرزادانِ قصهگویِ
اربابان بومی و خارجی، بس نیست؟... و یا دانه دانه انار و آجیل مشکلگشای این شب
یلداس بلند، تا ابد خوشمزه است و سعادت و خوشبختی عمومی در همین تعداد سوژههای
ناپایان است؟!
خسته نشدید در این دور باطل؟!... سرتان گیج نمیرود؟
خیام ابراهیمی
3 آذر 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment