لاکپشت
شب خوش!
این
موجزترین عبارتی است که همه معنایش را میفهمند و از آن اکراه ندارند و با آن
احساس همدلی میکنند... بی دردسر عین هلو!
وقت خوابیدن است...
همدل و همراهم اینک با چشمانِ لاکپشتی که خیال میکند:
گاهی آنقدر از دورِ باطل گردِ خانههایِ امن خسته میشوی که
پس از عمری کولبری و خانهبدوشی
تشنهی خوابی میشوی تا آخر عمر...
با این پلکهای سنگینتر از وزنِ کل آدمها...
چه باید کرد؟
وقتی خیلی خستهای
و دیگر وقتِ شوخی و بازیگوشی نیست!
و لاکپشت تلو تلو میخورد و میخواهد در کنجی پنهان از نظر، سر در لاکش فروبرد و
مثل خرگوشها در یک خواب زمستانی... فقط بخوابد و... بخوابد و... بخوابد...
"رقابت"
دروغی بیش نیست
مثل همدلی... مثل بره تودلی... که لقمهای است در دلِ لقمهای...
مسابقهای در کار نیست
در این سلاخخانه...
خیام ابراهیمی
25 آبان 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment