در حسرت راه سوم
ما چون همیشه باختیم، ای وطن!
حالا زیر آوار آه و غزلها، هی میان
شلیکِ گزارههای خونینِ عصب و لینکهای آتشین غضب، بال بال بزن!
#ضحاک در آخرین سخنرانی، گروگان آبروی
بربادرفتهی کاترینا بلوم بود و میان دوقطبی عالم، خود را اژدهایی کاغذی جلوه داد
و یوزی پف کرده نمود و تو باز میان مکانیسم ماشهها معامله شدی و اینک در رثای
خود، باید حماسهی انتقام سردهی و احیانا سرود پیروزی بخوانی بر جنازهی پاره
پارهی خویش که باید تشریح شود میان کیش شخصیتِ دو تیغ یک قیچی جراحی! و اپوزیسیون
بهعنوان یار تمرینی پوزیسیون برای مستعمره ماندنِ استقلالِ کاذبِ تو، باز فرصت
خرید، ای وطن!
تو باید گلستانی میشدی از اکثریت گرد
اقلیت، اما تنها در یک بازی دوسرباخت، بارها گل شدی در دروازهی رقیب و اینک پس از
بارها انفجار تماشاچیان استادیوم، همچون توپ چرمی خالی از باد، در نیمه شبِ یک
استادیوم متروکه و خاموش، زیر نیمکت ذخیرهها کنارِ #جعبه_سیاه، تنها و مچاله،
رهاشده و جاماندهای و حتی به کار توپ جمع کنها نیامدهای...
تو میانِ شرّ چنگالِ شریر عالم، مچاله
شدی تا خشمگین و منتقم باقی بمانی و به چشمهی اکسیر همافزایی از شوراهای محلی و
بومی تا مردمی-میهنی نرسی! تا بدون امکان نظارتی فراگیر و سیستماتیک، همچنان برای
موجسواری دموکراتیکِ رسانهها، سرنوشت دموکراتیکِ خود را ننویسی!
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخ پی
کجاست؟... خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد؟
و کاغذ چرکنویسِ اعتدال کاذب، میانِ دو
تیغهی چپ و راست قیچیِ رسانهها، میان آلتِ
واقعگرایانهی تریبونهایِ کودن و
خودفروخته و مزدور، اعتماد تو را خرید و ربود و فروخت و سر برید! تا رؤیایی دست
نیافتنی باقی بمانی!
در عصر قدرتِ نوپایِ رسانهها، تقریبا
98/2 درصد تریبونها در تصرف دوقطبی تحمیلی قدرت حاکم بر جهان است! و این همان راز
تاریخیِ بیعتِ 58 جهل تو با استعمار سخت و نرم تن خویش است، ای بینوا وطن!
این قدرت حاکم، توانسته تو را بین دو
تیغهی گلوبالیسم دموکراتها و جورج سوروس و اصلاح جلبهای شیفتهی اوباما، و جناح
جمهوریخواه و اصولگرای لقمه در دهان ترامپ، تا مرز لولوی لیبی شدن پیش ببرد! نه!
اگر بگذارند، تو لیبی و سوریه نخواهی شد! شاید در قربانگاهِ این شل کن سفت کن
صنعتی، نهایتا ارمنستان شوی!
امید یعنی سایهی پهبادهای سرخر، بالای
اژدهای درونِ کاخ مرمر.
در دو راهی برساختهی چین شدن یا روسیه
شدن، آیا راه سومی باقی مانده؟
اینک در نمایشِ پاتکِ #اتاق_ذکر
امنیتی-اطلاعاتی نظام حاکم بر ایران، پیرو هدایت نرمِ دوقطبی جهان با آلت روسیه،
تمام تپهها در نظام سیاسی جهان تصرف شده است و ما دیگر شاهد تریبونی مستقل
نیستیم.
حالا دیگر بفرموده: #اینترنشنال یکی در
میان باد میزند شعلهها را، تا #منوتو آن را خاموش کند!... #پویا_بختیاری کجاست؟!
هرگز... هرگز بادکنکِ پیکر مومی #رضاشاه
را، #پسر_شاه باد نکرد!... هرگز!
چون حق برتر سرمایه(تکنولوژی) بین دو
تیغهی قیچی ملیگرایی آریایی و مذهب صفوی، تقسیم شده تا در نمایشی غیرواقعی در یک
کشتی کچ امریکایی، حواس مستقلِ اسیران را از کار بیندازد در جنگ و صلحی هر دو
کاذب.
تا قدرت بصیرت و چشم هرمنوتیک مردم
آزاده به عنوان سهامداران برابر، با حق آب و خاک مشترک و مستقل، میان سهامداران یک
#شرکت_سهامی_عام به نام ایران، باز نشود!
حقیت تلخ این است:
"استقلال و آزادی راستینِ فرزندان
مام میهن، به کار هیچ اختاپوس جهانی و بچه هشتپای بومی نمیآید!"
و با سفسطه اینگونه القاء شده است:
"وقتی سختافزار گوشی کاربران
جهان، با ارتقاء ناگزیر نرمافزارها، از کار میافتند، عملا برای تنازع بقاء،
شهروندان جهان عملهی یکی از این دو جناح قدرت خواهند شد!"
پااندازان و دلالانِ مکتبی تحریم، راز
بقای زالوها و کرمهای مقدس را میان فرهنگِ تازه به دوران رسیدگی خوب میدانند: آنها
با دو فوت و یک صلوات، همه چیز را شرعا خواهند فروخت و حتی در راه آن شهید خواهند
شد تا زالوانی چاق و چله و خونخوار باقی بمانند و جنازههایشان پس از ترکیدن و
مرگ، امید کرمهای خط مقدم باقی بماند!
در تقسیم منابع مالی بین این دو بازیگر
سلطه، برای نیروهای مستقل راهی باقی نمانده جز دست و پا زدن و احتضار تا مرگ، و یا
انگل شدن به یکی از این دو بازوی اصلی اختاپوس لابلای شش بازوی میدانیاش.
انگلیس، فرانسه، آلمان، امریکا، روسیه،
چپن،...
در این دو راهی سرنوشتساز، سند
استقلال و آزادی مام میهن، در دست دلالان و دلقکهای همایونیِ میانمایه، دست به
دست میشود!
گوشیِ من دیگر نرمافزارهای جدید را آپ
دیت نمیکند! و دیگر برایم توانی نمانده تا آن را ارتقاء دهم.
من تا آخرین ریال پسانداز عمرم را
قربانی روبلها در کام دلارها کردهام! و حالا زیر بار بدهی آیندهام در یک مرگ
تدریجی، پیش خرید شده است!
اشکهای مام میهن خشکیده
و اصل تنازع بقاء، تمام فرزندان را
آلتِ یک اختاپوس مافیایی کرده، تا در هر بازویی مدام با هشتپای جدید بازتولید شود!
و کسی بدهی مرا نمی پردازد!
من صدای شکستن مهرههای ستون فقراتم را
زیر بارِ این بدهی میشنوم
و یاران دیروزم، حقبهجانبانه میان
روزمرگی و خشم و لبخند و انتقام، میان ملامت و پند و اندرز و صرافت دریوزگی، با
مهرههایم یک قل دو قل بازی میکنند!
راه سومی نمانده برای این زندهبهگور،
جز امید به تابش یک روزنه از وَرای گور
آیا جز موریانهها، کسی میشنود صدای
یک پروانه را درون پیلهی ابریشمی؟
وقتی خونِ سرخ و زلالِ پرچم، چرک است و
از شیر خبری نیست!
وقتی میان راست و دروغ و دوغ و دوشاب،
ماهیِ تازه از اشکِ گلآلود میگیرند
کار پاکان را قیاس از خود مگیر... گرچه
مانَد در نوشتن: شیر، شیر! (1 و 2)*
این یکی شیری است اندر بادیه... وان
یکی شیری است اندر بادیه
این یکی شیری است که آدم میخورد...
وان یکی شیری است کهآدم میخورد.
این متن محصول دو چشم است، در حسرت #راه_سوم!
دومی:
#خیام_ابراهیمی
1 بهمن 1398
پی نوشت:
* در سلطهی ادبیات سلبی-حذفی و در
فقدان زبان مشترک حقوقی و ادبیات ایجابی-جذبی، زبانههای دوگانهی سوء تفاهم
فرهنگی که ضد وحدت عمل میکند، این است:
1- شیر بادیه = شیرِ دام در دیگ
2- شیر بادیه= شیر غرّان در بیابان
No comments:
Post a Comment