شکاف قانونی
بین نوزاد کانادایی تا جنازهی زندانی ایرانی
(لولیدن و جشنِ کرمها گرد زالوها روی جنازهی گنجشکان باغچه)
#خون_باید_گریست
!
عقوبت سلاخی
شدن علیرضا شیرمحمدعلی جوان21 ساله که در فضای مجازی فعالیت میکرد، به دست قاتلانی
واقعی در زندان رقم خورد!
پیام: واقعیت
بین راهِ علیرضا در زندان، و نوزادِ رامبد جوان درکاناداست؛ نه دنیایِ مجاز! پس بهقولِ
رهبر این اوضاع: پیش به سوی #دولت_جوان میان همین واقعیات قانونی... و اینکه: #خون_باید_گریست
بر چنین ملتِ خفتشده و پامنبری بیهوش!
چرا دلالان و
پیمانکاران و ریزهخواران زیرعبای این ولایت و روی جنازه مردم شادند و ککشان نمیگزد
و کلاهشان را سفت چسبیدهاند تا باد نبرد؟ گیریم مام میهن و فرزندانش بر باد فنا رود!
در مثل مناقشه
نیست! و موضوع این و آن هنرمندی نیست که عاشق کشورهای باثبات و توسعه یافتهاند و
وطن را تنها برای جمع کردن سرمایه و زندگی در آن جای بهتر عاشقند!
اصولا در نظام
ولایی که بنیاد هر پندار و گفتار و رفتاری بر تقیه و مکر و خدعه با هر غیرخودی بنا
شده، و تشخیص یک رودهی راست در یک مؤمن با شاخصهای #شادی_بخشنامهای توسط صاحب
سرنوشت قانونی ممکن نیست، این هنرمندان ارزشی که مشمولِ الطاف خفیه و مزایایِ
رحمایند، نه اشداء مع الکفار، چه بسا از سربازان فرهنگی نظام مقدس سلطه باشند که
برای پروژه نفوذ لابد تکلیف دارند و یا شاید آلت قتلِ ارادهاند! رهنمودِ شاخص
بهرهمندی در #سایت آقا این است: رفاه و رحم به خودی، و شدت و فقر برای غیرخودی!
البته سلیقه و
اختیار یک انسان آزاده که نخواهد آلت هر سناریو باشد و ضمنا آسیبش به کسی نرسیده،
قابل احترام است.
اما:
وطندوستی بخشی
از سلبریتیهای جوان و دوگانه سوزِ عاشقِ نبض پرتپش جیبِ مردم قانونا عقیم، که روی
جنازهی جوانان و مردم خفتشده سرسره بازی میکنند، کشته ما را.
خودمونی بگم:
البته
چاردیواری است و اختیاری و به کسی ربطی نداره کی میخواد کجا بخوابه، کجا بخوره و
کجا بره دستشویی. اما یه چاردیواری هست که مال همهست، نه متعلق به دزد سرگردنه و
اهل بیت و ملیجکهاش. به همین دلیل تنورداغ کنها و تنورچسبانهای نان روغنی
اربابی، روی جنازهی مالباختگان و گرسنگان، شریکِ جنایتِ دزدِ گندمند! بویژه موقع
نشون دادن آدرس اشتباهی و عادیسازی جنایت و سورچرانی و هرهر و کرکر خنده، در عزای
عمومی، بدون جبران مافات و اشکی برای قربانیان، آن هم وسط معرکه... که همه چی
آرومه و ایران جای خوبیه اما برای رسالت مقدسِ چاپیدن و خندیدن به ریش قربانیان!
.
مدتهاست مُد
شده دلقکهایی که رنگِ گلی گونهشون، سرخ از خون مردم در شیشهی اربابه، توله هاشون
رو توی دامن گنده لات عالم به دنیا میارن، تا هم از توبره بخورن هم از آخور.
بهشتِ بوزینهها،
معرکه ست! اونا فقط یه لوطی با مشتی پر از کشمش و بادوم و احیانا موز میخوان، تا
بتونن به حکم خیمه شبباز، جای خودی و غیرخودی و دوست و دشمن ارباب رو نشون بدن و
شیتیل بگیرن!
چه توی ده
خودشون گردِ یک ارباب و کدخدای بومی و چه در دامن کدخدایِ دهکده جهانی.
واسه همینه که
اونا بصورت حرفهای، پرتابلند و هرجائیانی همیشه مسافر؛ و بعید نیست تخمی را در
ایران بکارند، و در امریکا و یا کانادا برداشت و درو کنند!
آیا آنها فرصت
پیدا خواهند کرد تا 1400 در این روح پلید قانونی به خونخواری از جنازهها ادامه
دهند و به ریش یک ملت 80 میلیونی بخندند؟
این پاسخی است
که باید یک ملت هشیار میان پوزیسیون و اپوزیسیونش، در همایش وحدت برای استقرار
اراده مردمی و انسانی بدهد!
خیام ابراهیمی
23 خرداد 98
No comments:
Post a Comment