وحدت گرد حق مشترک مادی
همانطور که "پاسیفیسم و صلح مطلقه" و هر مطلقگرایی رؤیایی است، همانطور رادیکالیسم از جنس تحولات لیبی و سوریه و عراق و حتی انقلاب پرولتری در نظام شوروی و اسلامی منجر به ویرانی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد! چون بنای تحول بر هیجانات کور و سوء تفاهم بنا شده است! به همین دلیل مکانیسم شوراهای مردمی نظام کمونیستی برای سرنوشت خود تصمیم ساز نیستند و متکی بر تضاد و جنگ بنیادی، تنها سربازان امربری میسازند برای نابودی غیرخود بر اساس ادبیات سلبی-حذفی (نه ادبیات ایجابی-جذبی)!
در ادبیات ایجابی-جذبی براساس حق مشترک، هم حرکت هست، هم هم افزایی و هم سازندگی و زایندگی...اما حذف نیست! چون حذف غیرخود کار انسان نیست. کار انسان واقع گرایی و زایندگی و هم افزایی برای تولید ارزش افزوده است. گیریم در کورس رقابتی تحمیلی، سرعت توسعه را کم کند و راه خودش را طی کند، نه راه از ما بهتران را! مهم این است که توسعه با چنین رویکردی، موجب رسبو مدنیت در جامع شده و آن نرخ منفی تصاعدی عقب ماندگی تاریخی را معکوس و نهادینه میکند!
بهتر از این است که پس از 40 سال در چاه ویل توهمات بیمارگونهی کیش شخصیت یک بیمار کینورز و پرخاشجو با جیب خالی و پز عالی فرو روی.
و این یعنی خارج شدن ماهیت انسان به آدمک در یک نظام آدمسوز که نسل قبلی سرنوشتش را از پیش رقم زده است. این همان عقوبت آدمکساز در نظام فعلی ایران است. چنین رویکردی از ادبیات ارباب و رعیتی تبعیت میکند. گیریم حکومت مردمی را حکومت دیکتاتوری پرولتاریا بخواند. اما دیکتاتور اصلی منطق وضعی و قراردادی و فرضی و موروثی به نام علم مرده، آن هم برای مردم زنده بوده است.
واقع گرایی اما میگوید: تنها امر قطعی حق آب و خاک مشترک است! و در باور ما در حهان نسبیگرایی و عدم قطعیت با روشهای اقناعی هستیم!
بدیهی است که تاکید بر قطعیگرایی انقلابی، میان هوش هیجانی نازل و جهل ایدئولوژیک و سمبولهای سوء تفاهم برانگیز دیروزی، مردم بینوای امروزی را که همواره قربانی ایدئولوژی و تفسیر سمبولها بوده اند باز قربانی کیش شخصیت مدعیان ایدئولوژیک خواهد کرد! به همین دلیل است که اپوزیسیون با جیب خالی و پز عالی همواره با روشهای هردمبیلی برای مردمسواری دیمی، در نبردی نابرابر، یار تمرینی نظام سلطه بوده است.
راه سوم اما چیزی شبیه راه گاندی است! تصرف میهمانی ارباب با اکثریت گرد حق غیرقابل کتمان آب و خاک.
این یعنی خارج کردن معنویات سوء تفاهم برانگیز ایدئولوژیک، از مطالبات مردمی و خالص کردن آن به مطالبات بنیادی به جای روبنایی.
چنین روشی تنها در بستر پیشاآزادی در چنبره ی سلاطین قدرت، آن هم در عصر رسانه ها که میتواند هوش هیجانی نازل را منحرف کند، معنادار است.
این یعنی تصرف با معرفت به حق مشترک برای نوشتن سرنوشت عمومی که کتمان ناپذیر است.
باید در بلبشوی عدم وحدت به عناصر وحدتبخش متوسل شد و بهانه را از دست قدرت مطلقه گرفت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد!
آنگاه چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
کردم معنای حق مشترک را می فهمند و به وحدت میرسند! هر تفرقه و اختلافی هست در قوم هفتاد دو ملتی است که باور خود را برتر میدانند.
نکته در الویتبخشی به حق مادی، بر باور فرضی است!
همانطور که "پاسیفیسم و صلح مطلقه" و هر مطلقگرایی رؤیایی است، همانطور رادیکالیسم از جنس تحولات لیبی و سوریه و عراق و حتی انقلاب پرولتری در نظام شوروی و اسلامی منجر به ویرانی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد! چون بنای تحول بر هیجانات کور و سوء تفاهم بنا شده است! به همین دلیل مکانیسم شوراهای مردمی نظام کمونیستی برای سرنوشت خود تصمیم ساز نیستند و متکی بر تضاد و جنگ بنیادی، تنها سربازان امربری میسازند برای نابودی غیرخود بر اساس ادبیات سلبی-حذفی (نه ادبیات ایجابی-جذبی)!
در ادبیات ایجابی-جذبی براساس حق مشترک، هم حرکت هست، هم هم افزایی و هم سازندگی و زایندگی...اما حذف نیست! چون حذف غیرخود کار انسان نیست. کار انسان واقع گرایی و زایندگی و هم افزایی برای تولید ارزش افزوده است. گیریم در کورس رقابتی تحمیلی، سرعت توسعه را کم کند و راه خودش را طی کند، نه راه از ما بهتران را! مهم این است که توسعه با چنین رویکردی، موجب رسبو مدنیت در جامع شده و آن نرخ منفی تصاعدی عقب ماندگی تاریخی را معکوس و نهادینه میکند!
بهتر از این است که پس از 40 سال در چاه ویل توهمات بیمارگونهی کیش شخصیت یک بیمار کینورز و پرخاشجو با جیب خالی و پز عالی فرو روی.
و این یعنی خارج شدن ماهیت انسان به آدمک در یک نظام آدمسوز که نسل قبلی سرنوشتش را از پیش رقم زده است. این همان عقوبت آدمکساز در نظام فعلی ایران است. چنین رویکردی از ادبیات ارباب و رعیتی تبعیت میکند. گیریم حکومت مردمی را حکومت دیکتاتوری پرولتاریا بخواند. اما دیکتاتور اصلی منطق وضعی و قراردادی و فرضی و موروثی به نام علم مرده، آن هم برای مردم زنده بوده است.
واقع گرایی اما میگوید: تنها امر قطعی حق آب و خاک مشترک است! و در باور ما در حهان نسبیگرایی و عدم قطعیت با روشهای اقناعی هستیم!
بدیهی است که تاکید بر قطعیگرایی انقلابی، میان هوش هیجانی نازل و جهل ایدئولوژیک و سمبولهای سوء تفاهم برانگیز دیروزی، مردم بینوای امروزی را که همواره قربانی ایدئولوژی و تفسیر سمبولها بوده اند باز قربانی کیش شخصیت مدعیان ایدئولوژیک خواهد کرد! به همین دلیل است که اپوزیسیون با جیب خالی و پز عالی همواره با روشهای هردمبیلی برای مردمسواری دیمی، در نبردی نابرابر، یار تمرینی نظام سلطه بوده است.
راه سوم اما چیزی شبیه راه گاندی است! تصرف میهمانی ارباب با اکثریت گرد حق غیرقابل کتمان آب و خاک.
این یعنی خارج کردن معنویات سوء تفاهم برانگیز ایدئولوژیک، از مطالبات مردمی و خالص کردن آن به مطالبات بنیادی به جای روبنایی.
چنین روشی تنها در بستر پیشاآزادی در چنبره ی سلاطین قدرت، آن هم در عصر رسانه ها که میتواند هوش هیجانی نازل را منحرف کند، معنادار است.
این یعنی تصرف با معرفت به حق مشترک برای نوشتن سرنوشت عمومی که کتمان ناپذیر است.
باید در بلبشوی عدم وحدت به عناصر وحدتبخش متوسل شد و بهانه را از دست قدرت مطلقه گرفت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد!
آنگاه چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
کردم معنای حق مشترک را می فهمند و به وحدت میرسند! هر تفرقه و اختلافی هست در قوم هفتاد دو ملتی است که باور خود را برتر میدانند.
نکته در الویتبخشی به حق مادی، بر باور فرضی است!
No comments:
Post a Comment