سندروم باکستر
1) زیر بمباران، میان آتش و خون و رگ و پی از هم پاشیدهی انسانهای
دور و برش، بالای تپهای در قلعهی امنش با آرامش نشسته و نقاشی میکند و شعر
عاشقانه میسراید! آیا او دچار سندروم باکستر است؟
2)
ویلونیستهای تایتانیک:
وقتی کشتی
تایتانیک بر اثر برخورد با کوه یخ، با مسافرانش در حال غرق شدن بود، گروهی از
نوازندگان تا آخرین لحظه که خود نیز غرق شدند، بر عرشهی کشتی، به نواختن قطعاتی
از موسیقی کلاسیک با وسواس و دقت کامل و به بهترین شکل و استایل مشغول بودند، تا
بر کیفیت نواختنشان (متاثر از شرایط بحرانی) خدشه وارد نشود.
آیا گروه
موسیقی و نوازندگان دچار سندروم باکستر بودند؟
.
3) در قلعه
حیوانات، اسبی که نامش باکستر بود
در جای دیگری
در کتاب قلعه حیوانات (اثر مشهور جورج اورول)، اسبی بهنام باکستر یکی از شخصیتهای
این داستان سمبولیک است. او نمونه ای از طبقه زحمتکش جامعه بوده و زندگی خویش را
بر اساس این شعار "من بیشتر کار خواهم کرد" بنا کرده است و به سایر
مسائل و اتفاقات جامعهاش بیتوجه است. این روش او تا میانه راه زندگیاش جواب هم
میدهد. اما بعد از آنکه باکستر از کار افتاده شده و توان کار کردن خود را به
تدریج از دست میدهد، خوکها به جای اینکه به وعدههای قبلی خود در خصوص بازنشستگی
و تأمین اجتماعی او عمل کنند، او را به یک خریدار اسبهای پیر میفروشند که کارش
فروش گوشت اسب به عنوان خوراک سگ است.
#سعید_امامی
.
4) مردم به
درجاتی از الگوهای رفتاری شرطی شده و یا عادت دارند، تا جایی که اولویتهای
رفتاریشان در جامعه از منطقِ حفظ تعادل مناسبات انسانی مسئولیتبار خارج میشود!
بسیاری از شخصیتهای حقیقی و حقوقی در جامعه، باهوش منطقی و هوش هیجانی بالا، چه
در زندگی فردی و چه در چارچوب سیستماتک و ایدئولوژیک مدیریتی، دچار سندروم
باکسترند! به همین دلیل وقتی نوزادی زیر چادر زلزله در آغوش مادرش یخ میزند، یک
رهبر میتواند بنا بر نقش استراتژیک خود، تنها به روشهای کشتن کودکان سوری
بیندیشد که بهعنوان یک سپر گوشتی میان او و دشمن قرار گرفتهاند و به قول آقای #خمینی
اگر مسلمانی مؤمن و بیگناه باشند حتما وارد بهشت خواهند شد، و اگر کافر باشند به
درک و اسفلالسافلین و به قعر جهنم خواهند رفت!
بر اساس همین
منطق است که یک شاعر میتواند بصورت زنجیرهای با سرودههای عاشقانه و یا خلق آثار
هنری فاخر (با اعتقاد به اصل هنر برای هنر)، مخاطبین خود را بمباران کند و ککش
نگزد که براستی در ادایِ رسالت تاریخیاش، نیازش به مخاطبین امروزی که همان مردمند
چیست؟ و چرا اصل "هنر برای هنر" در چنین شرایط غیرانسانی که نقش مردمی
بودن را تنزل به خصائص حقیر میداند، برایش پوستینی شده بر توجیهات فرا انسانی و
ایدهئال؟
در زمان
بحرانهای اجتماعی، رفتار یک شخصیت اجتماعی، در ادای نقش اجتماعی خود، با افراط و
تفریط در اولویتها، تحت هر پوشش منطقی و یا شبهه انسانی و یا ایدئولوژیک، بیانگر
صدق او در پندار و گفتار و رفتار است!
برای شهروندان
یک جامعه این امکان وجود ندارد که در گیرودار تنازع بقاء، در میدان جنگی سیستماتیک
و تحمیلی توسط صاحبان قدرت، به قضاوت درست دست یابد! در این بلبشو مسلما هیچ بقالی
هم نخواهد گفت ماستش ترش است؛ به همین دلیل بحثهای فرسایشی با این و آن رهگذر
(گیریم رهبر بخشی از اپوزیسیون) و یا یک مامور نفوذی به معنای آب در هاون کوبیدن و
اتلاف توان میتواند باشد!
با این وصف،
تشریح چنین موقعیتی برای هشیارانی که در زندگی شخصی و اجتماعی خود سمت و سوی
انسانی دارند، میتواند نقش یک آینه داشته باشد تا در آن بنگریم و از خود بپرسیم:
میان مناسبات
قدرت سنتی و ایدئولوژیک و میراثی که ما به عنوان یک انسان در آن نقش تعیین کننده
نداشتهایم، چگونه میتوانیم از نقش یک آلت در هژمونی سنتی خود را به شان انسانی برسانیم
تا اگر فخری هست نه تنها به مفاخر گذشتگان (خانواده و یا طبقه و یا قوم و قبیله و
نظام حکومتی)، بلکه به دلیل انتخاب و ارادهی معرفتبار اکتسابی و انسانی خودمان
باشد، نه قدرت موروثی و ایدئولوژی موروثی و اختیار و ارادهی گذشتگان و دیگران!
آنوقت لااقل به خود اثبات کنیم که براستی زیر بمباران ویرانگر صاحبان قدرت و ژن
برتر، ما چقدر انسانیم؟
این فاجعه ی
غیرانسانی وقتی بزرگتر میشود که مدعی انسانیت هم باشیم و به هر توجیهی به درجاتی
از #سندروم_باکستر دچار باشیم و به روی مبارک نیاوریم. در چنین موقعیتی اگر به
دلیل وسعت ناچیز وجودی خود، کاری کارستان از دستمان بر نمی آید، لااقل میتوانیم
ساکت باشیم و ماست خودمان را بخوریم و آینهی دق برای شهروندان محروم نباشیم.
بنابراین آن
دسته از شهروندانی که در مناسبات اقتصادی و سیاسی از رانت بهره میبرند و آن دسته
از سردمداران اپوزیسیون که پشت کرسیهای دانشگاهی کشورهای جهان اول و استعماری در
مکانی امن، برای مردم نسخههای چپ و راست مینویسند، نباید به مردم بینوا و یا
اشخاصی چون #رامبد_جوان ایراد بگیرند! باید میان معرکه باشی تا ببینی زیر بمباران
با به میدان آوردن امنیت و توان خود در مناسبات اجتماعی، چه میتوانی بکنی که به
جای تاکید و تحمیل بر ایدئولوژی و عقاید چپ و راست خودت، و به جای تشدید شکاف و
تفرقه، با زبان حقوقی مشترک، موجب وحدتی مؤثر شوی، طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب؟
چگونه میتوانی
به عنوان یک انسان، بهجای پوشش انسانی یاری رساندن به یک انجمن حقوق بشری در
سوئد، و یا یک گدای انگلیسی و یا دوره گرد فرانسوی و یا بیخانمان امریکایی که در
بستری دموکراتیک از امنیت نسبی اجتماعی برخوردار است، به مبارزین محروم در میدان
واقعی در وطن یاری رسانی؟
راستی میان
نان خشک تر شده به خون محرومین، کباب ترکی با یک لیوان آبجوی تگری سیخی چند؟
.
براستی از
درون ستاد رهبری مجازی از پشت مانیتور و از راه دور، برای یاری رساندن به سربازان
واقعی جانفدا در صف مقدم، چقدر حاضری برای انسان ماندن خودت بها بپردازی؟ و یا
مایلی روزی به عقوبت باکستر دچار شوی؟ اگر مطمئنی که باکستر نمیشوی، لابد با بهرهگیری
از هوش بالای موروثی و یا بازوانِ قوی نرسالارانه، مثل سنگی در قلاب، خیلی بختیار
و زرنگی که توانسته ای شریک دزد و رفیق قافله باقی بمانی و بهعنوان اتشبیار و
یارتمرینی سلطان خارجی و داخلی، سالم باشی و شب در بالین امن براحتی خوابت ببرد!
لااقل میتوانی پشت تریبون و بر استیجِ تفاخر لاکچری و آرمانگرایی رادیکال و
مالیخولیایی و مجازی، میان شعارهای پوشالی، با سکوت خود را در زوایای آینه در یک
سوراخ موش و یا کنام یک یوز پیر پفکرده گمکنی، تا بیش از پیش از دورافتادن از
انسانیت خویشتن خویش پیشگیری کنی و لااقل درجابزنی و از تحریک و ملامت و تحقیر
غیرخود از بالا به پایین پرهیز کنی! تا مگر قادر شوی این #کیش_شخصیت سنگی و
غیرانسانی را در تنهایی خود بشکنی! وگرنه در این نبرد نابرابر، تو حتی در مقام
اپوزیسیون با سلطان صاحبکران و سلبریتیهای پوزیسیون، تمایز چندانی نداری.
راستی در این
بلبشوی خطیر تاریخی، بدون راهکاری وحدتبخش و واقعی و میدانی برای تصرف قدرت با
نوری واقعی در میدانی واقعی، و در شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل، ما خود
در این ارکستر حرفهای روی استیج بلا، چه سازی مینوازیم؟
اگر نوشُم نهای
نیشُم چرایی؟ نمکپاش دلِ ریشم چرایی؟
خیام ابراهیمی
27 خرداد 1398
No comments:
Post a Comment