Tuesday, June 18, 2019

گل یا پوچ

گل یا پــــــــــــــــــوچ؟
(مهندسیِ معکوسِ رستگاری)
=================
گـــــاه که ایمـانِ بلــــــندِ عقابی از فراز قرصِ کامل و افیونیِ ماه
با وَهمِ اَرزنِ چینه‌دانِ یک قـُمری
هبــــوط می‌کند از اوج آسمان
تـــــــا شِرکِ مقدسِ زورگیری، در پـــــوستینِ شَکـی
تا بن‌بستِ یک کوره راه!
پس، قیـــــــــــام می‌کند بـــــاورِ ژرفِ پـرواز
از خداوندِ تـَــهِ چـــــاه
بـــا منقارِ خونینِی در گلو
تـــا محاقِ هزار آهِ پیش از شب چارده در شام آخر؛
و حــــریــــمِ فراگیرِ دَریــدَن
در حُرمَتِ پنــــهانِ "دریده"
گــــــم می‌شود
ذوب می‌شود در ولایتِ یک چشمِ یاقوتی
در سزارینِ ستاره‌ای از مردمکی شبتاب
...
بر تو تکلیفی نیست اِی وسعتِ لاجانِ توفـــنده، به قــــرار
بر لرزشِ شمعی که ناگــــزیر به سوختن است در دخمه و ندارد راهِ فــــرار!
هر چند چون همیشه، اعتمادِ قـُـمری‌ها
در نیــــم اَرزنی مانده به عَــــزمِ "تصاحب"، زود غیب می‌شود
و تو بــــاز همچو ابلیسی می‌لیسی زخمِ شش هزار سال عبادت را در چشمِ کورِ یک ویــار
بی آنکه باوَری در چنگالَت دریده شود!
"دَرّنده می‌شوی و
دریده نمی‌شود اختیار"
...
دستِ ما را خـــوانـده‌اَند صد و بیست و چهار هـــزار مغبون از رهروی
تبعیت کن ای بنده از "لن تسطیع معی صبرا"
اکراهی نیست! تبعیت کن!
دست تو را خوانده‌ام
ایمانِ تو در پنت هاوسِ بُـرجِ فرعون لم داده به خدایی
که با بنده‌هایش "گــل یـــا پوچ" می‌بازم به ندایی
از چــــاه تا مــــاه!
سهمِ تو از مُشت‌هایِ بـــاز در دو بــــالِ من
همواره پـــــــــــــو چ است و
سهمِ من اما از مُشت‌هایِ گره‌خورده‌ی تو
همواره گُلبرگ‌هایی سرخ


...
سر در گریبانم و
تمرینِ صبوری می‌کنم در کاسه‌ی بی‌آبی در قَفَس
تو را نمی‌بینم و
چشم در مَن داری از هَراسِ هزار هَوَس.
جانت به جانم بسته و
جز خیالِ سایه‌ای نیستی بر سایه‌یِ مفقــــودِ اَرزَنم...
تمام وسعتِ بهشتِ تو را به دو اَرزن نمی‌خرند خــرانِ بار بـَـــر داری که مرا به یونجه‌ای می‌فروشند!
در نشخوارِ خیالِ تاریخیِ یونجه‌ای...
برایِ برکتِ ایمانِ تـــو
هزار رَکعت وسوسه می‌جَوَم میانِ دو پریودِ یاد و ذکرِ از کاهش و زایشِ تمـــامِ مــــاه!
نُشخـــــوار کن مَـــرا روز و شب و پائین بیا از قامتم
که از قامتِ تو بــــالا می‌رَوَم آقا!
تمرینِ صَـــبر می‌کنم و بــال‌بــال نمی‌زنم
بـال می‌پراکنم تا پرواز!
ما حریفانِ تمرینیِ و قَــدَریـــم در آوردگاهِ رستگاری شبِ قَـــدرِ یک قــدّار
در سنگ‌شکنی و بَست و بَند هزار باره‌ی پرده‌دار‌
تو خونِ من را بخور در سَحر و
من شرابِ تو را در افطـــــــار!
...
من به بویِ کبابِ سفره‌یِ سَفَرِ جنونِ تو نیازمندِ نخواستنم
در تمرینِ توانستن و سبک شدن در هر دم و بازدم
و بالیدن تا اراده‌یِ پروازی پـَــــروار... حتی یکبار
تو به خیالِ دونِ دانه‌ای در چینه‌دانم بمیر
ای جانی ز تبِ آتشینِ قدرتِ جنّ مرده‌خوار
سنگین و باوقار
روزی هزار بــار!
ای سیه‌چاله
ای کاسه‌ی گدایی از حجابِ محجوب در سیه‌دستار
برای یک ذره نـــور
در این دَمِ آخر
اشکی ببار و بسوز چون خورشید!
تا خاموش شود آتش
در این دیار.
-------------
خیام ابراهیمی
27 خرداد 1395
بازنویسی و ویرایش در 26 خرداد 1398
پ.ن:
1) آگهی فروش مرامنامه:
2) لینک دانلود مرامنامه برای خرید:




No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...