جبر جغرافیایی ملعون
مچاله و آویزان از سیاستبازی دلقکان #قوم_تبهکار
مچاله و آویزان از سیاستبازی دلقکان #قوم_تبهکار
جنگ بین قلعهها از بین دو نفر تا خانه
و محله و شهر و روستا، شده کار و بار ما.
مشکل بنیادی مملکت نه از شیخ شیاد عصر
حجری است و نه از شاه جلاد عصر قجری و نه از شاهزادهی فروتن و قرصِ قمری و نه از
اسکندر و چنگیز و متجاوزین مغول و ترک و عرب و روس و انگلیس و نه از راست و چپ و
مبارزین زخمدیده در بازیهایِ کامپیوتری و ماهوارهای و نه از چریکهای فدای خودی
لمیده در لندن و پاریس و هنرمندان وطنی در لسآنجلس و خبربازان حرفهای لندنی...
و البته نه از مردم معلول و نرمتن و
آدمفروشِ هر کوی و برزنی!
مشکل از قالب شخصیتها نیست! مشکل از
محتوایِ مناسباتِ جبر جغرافیایی است!
آنها اگر زرنگ و تیز و بز و جنایتکار و
مهربان و ساده لوح و یا بیجربزه و خالیبند هم باشند، مشکل اصلی اما از طبیعتِ
جبرجغرفیایی است و از این رو برای استقلال و آزادی و هم افزایی و رشد و توسعه،
نباید بصورت روبنایی زورِ الکی زد!
که تا به فکرِ چگونگی تمهیدات و چیستی
و شناخت مکانیسم رفع اپیدمی فرهنگی ناشی از عوارض جبر جغرافیایی نباشی، از طبیعت
کالبدِ خشکِ این فلات کویری، روح همافزایی که اکسیر سرسبزی انسانی است، نمیزاید
و نمیروید!
که نسخهی درمان این بلای طبیعی، فهم
راز و تعبیرِ اصلِ #هم_افزایی از گام اول تا همیشه است.
از همین روست که دور از جانِ هویت و
شخصیتِ ارزندهی آدمها، تا دلت بخواهد شاهد همزیستی نرمتنانی چون کرمها و زالوها
با اسکلت آدمکهای درنده و مردهخوار از جان انسانِ دریده و دربدری. زورگیری از
لاجانتر از خود و تن فروشی به پر زورتر از خود. این است مرام اهالی این قوم از
گهواره تا گور!
چرا که در #تکرار این دور باطل در
مناسباتِ ارباب و رعیتی در طبیعت کویری: از کوزه همان برون تراود که دراوست.
بیهوده مردم را نباید ملامت کرد که چرا
این بیغیرتها برای رهایی از شرّ این زندگی فلاکتبار انقلاب نمیکنند تا خوشهچینان
چپ و راست و غیورِ خارج نشین این قوم سرگردان، مرحمت فرموده قبول زحمت و قدم رنجه
کرده و بیایند و رهبریشان کنند!
حقیقت این است که در این سرزمین کویری
و خشک و بی آب و علف، از رودهای به هم پیوسته خبری نیست تا در کنار آن کشت و کار و
دام و صنعتی قوام یابد و منافع مدنی صنوف، برای حفظ قدرت خویش ناگزیر از مدارا و
همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی شوند و به رسمی دیرینه برای حراست از آب و آذوقهی
محدود، قلعهها برپاست و هر قلعه به شهامت سالاری از امنیت میلی حفاظت میکند و
همواره سرنوشت روابط بین سرداران و سربازانش، جز جنگ و دفاعی مقدس و خونین نیست!
لذا بصورت زنجیرهای، رعیت هواره نواله
خور ارباب باقی مانده و بتدریج به زخمیانی نرمتن تکوین یافته و این شده فرهنگی که
از هم آغوشی طبیعت و جانوران؛جز ملیجک و گزمه و جانفدا نزاده است!
.
2) چرا عبرت تاریخی حرام است؟
به عبرت 40 ساله، هنوز هم در میهمانی #اپوزیسیون
و #پوزیسیون بر سر منابع ملی، از جمکران گرفته تا ترکیه و سوئد و آلمان تا کانادا
و ناف امریکا، تا پشت درِ حسینیهی #نایاک در کاخ سپید، ملتِ قانونا عقیم ایران ول
معطلند! که تمام هزینهها برای بازیگران این دو دشمن پشمکی از نواله خورانِ حکم
حکومتیِ غاصب بیتالمالِ ایرانیان و پرشین_مالهاست! حقیقت این است که "ملت
بینوا" بین سفسطه و مغلطه و فحش و رجزخوانی این دو اسوهی غیرت مسجم رجزخوانی،
در پای منبرِ تریبونهای اربابی، مچلند حسابی.
از سویی در راستای مبارزات آبدوغ خیاری
در این شهر بی کلانتر، برای خالی نبودن عریضه، یک مشت گروگانِ "تیرتپرزاده"
هم راه به راه، هی ترتیبِ حضوری مردم همیشه در صحنه را در میدان میلیونی، میان
درختان پارک لاله با ده نفر مبارز نستوه میدهند! پیشترها هم بموجب سنتی حسنه، آن
سید خندان در دانشگاه و در معیتِ میرِ آلِ بقال و روباه بنفشِ شغال، با هوشمندی
چیزبرگرانه چند بار در دامچالههای امنیتی، هی ترتیب تظاهرات چندمیلیونی را در
میادین بدون مجوز آزادی دادند تا مدعوین را به سعی مشکور مثله و تکه تکه کنند!
.
3) گشت و گذاری میان قبایل:
دور از جان مبارزین راستقامت، پرسشی
مطرح است که در غیاب ملت تشکیلاتی، چرا این اپوزیسیونِ عقبمانده و کند ذهن و
معتاد به معجزه از راه دور، مدام آلتِ پوزیسیون است و از خود یک شیرینکاری دلچسب و
معنادار بروز نمیدهد؟
پاسخ: چون با قواعد ارباب در میدان
دلخواه او بازی میکند و صاحب اراده نیست!
مثلا طرف که رهبر یک حزب چپ است در ناف
امریکا با هیچکس اتحاد نمیکند و معتقد به انقلاب بلشویکی خونین با استایل عموسام
است، ضمنا دهها سال است که به عنوان استادی شکم سیر در دانشگاهی امپرالیستی، ماهی
دهها هزار دلار درآمد دارد و اصلا دلش از گرسنگی کارگران ضعف نمیرود و لم داده
پشت مانیتور و مشغول به گیم مبارزاتی به نیتِ قربت به امر مقدس خوشهچینی، به کمتر
از خونریزی کارگران در کف خیابان رضایت نمیدهد! انگار 100 سال است که ورژن این
بازی کامپیوتریاش را به "سعیِ سابه" اصلا تغییر نمیدهد و مرغش یک پا
دارد و هی به ریش کارگران بیکار میخندد!
از طرفی هم به عنوان زنگ تفریح، یک
محصول مشترک و چندمنظورهی صادراتی و وارداتی، با برندِ #فراشگرد با سرقفلی فحشهای
مقدس و آبدار، روزی را برای #براندازی به آب بازی اختصاص داده که جای امتنان دارد!
بگذریم که نفسِ عبادتِ #براندازی_پفکی
(با جیب خالی و پز عالی) از ایدههای سرکارگزارانِ اتاق فکر نظام سلطه است، که
برخی به جای نماز پنجگانه روزی 17 رکعت آن را اقامه میکنند؛ چون بدون این دامچاله
و این شعار الکی و دهان پر کن، براحتی با اتحاد اپوزیسیون در یک ستاد مشترک و با
تصاحب اکثریتی در میهمانی ارباب، در عرض دو هفته این نظام آسمانی، نعوذبالله صد
بار تغییر کرده بود و به زمین اشغالی؛ سقوط کرده بود!
با اینهمه، گوشِ سکولاردموکراتهایِ
نوریبلا، الحمدلله منه به مصلحت حفظ نظام کماکان کر است و سوزن عدم اتحادشان روی
صفحه گرامافونی لاکچری گیر کرده است.
.
4) موقعیت فعلی:
من به این نتیجه رسیدم که اپوزیسیون
جایش بس گرم و نرم است و از احوال گورخوابها بیخبر است و تا انقلاب مهدی، آماده
برای جانبازی و تحلیل خرابکاریهای زنجیرهای نظام سلطه. ظاهرا در صورت پرداخت حق
بیمه توسط نظام سلطه، اگر از دوم خرداد 76 شروع به مبارزه کرده باشند، تا خرداد
1406 بازنشسته خواهند شد! هر چند دفتر مرکزی نظام سلطه در واشنگتن و شعبات آن در
فرانسه و لندن و مسکو، اما یک شعبه هم در خیابان پاستور در جوار چاه جمکران دارد.
.
5) درس اخلاقی:
تا به رانتِ قدرت وصل نباشی، درآمد
سرشار و پولی در کار نیست و تا پولی نباشد، استیج و معرکه و تریبونی برای یارگیری
نیست!
و هر چند که رعیتی مستحق تریبون باشد
اما نهایتا عاجز از مال و منال و قدرت است و با دو تا ورجه وورجه جزو قوم ناکاران
است! و بدینگونه دریوزگان زرنگ جز به شغل شریف دلقکی و گزمهگی و رمالی و آدمفروشی
و شوآفی آشنا نیستند! به همین صراحت!
در این روایت، هر مبارزی که به تریش
قبایش برخورد که اسائه ادبی شده به مقام شامخ مبارزات الکی، حاضرم با وی رو در رو
در نظام بعدی دیالوگ کنم، که چرا ناله کردن و فحش دادن و زخمی شدن و زخمی کردن و
نفله شدن، نقش غرض و تف سربالایی است که چون در این بستر انفرادی، تجربیات تاریخی
را به نسل بعدی منتقل نمیکند، لذا مبارزات مؤثر در راه استقلال و آزادی عنوانی بی
مسماست!
البته به شرط آنکه اثبات کند در این
آوردگاه نابرابر، دنبال پوست خربزه و سند جور کردن برای نفله کردن رقیب و شاباش
گرفتن و درآمد شیتیل از قصاب مقدس، نیست!
خلاصه: فکر نان را بکنیم که خربزه آب
است!
این #مرامنامه روی دستمان باد کرده و
فروش نرفت که نرفت! و مثل میخ آهنی که نرود در سنگ، روی پیشخوان پوسید.
البته هر چه داشتیم و نداشتیم در این
چند سال انزوای تحمیلی خودخواسته، بر باد رفت و بی جیره و مواجب به زمین و زمان
بدهکار شدیم! مفت شست طلبکاران بامرام!
تا قاصدک این دانه را در کدام مزرعه به
زمین گرم بنشاند و به شکر آسمان و دعای باران، به ترنمی و تصادفی بصورت دیمی
محضولی دهد محصولا!
القسه: هر کسی کار خودش، بار خودش، آتش
به انبار خودش.
فقط یادمان باشد که راهی میدانی و عملی
و علمی و مسالمتآمیز و کوتاهمدت، برای استرداد اراده مردم و تحولات بنیادی موجود
بود و هست؛ اما خریدار نداشت و ندارد!
خیام ابراهیمی
9 تیر 1398
No comments:
Post a Comment