Tuesday, July 30, 2019

جذب یا حذف

جذب یا حذف؟
مسئله این است!


جذب یا حذف؟ مسئله این است!
انگیزشِ حرکت با جذب و هم‌افزایی انسانی؟ یا حذف رقیب در نبردی نابرابر و حیوانی؟ این یعنی کسب قدرت با بخشش و خلق؟ و یا مصرف‌گرایی و استعمار و استثمار؟ استعمار یعنی برده‌سازی و سطه با ابزار آبادانی، و استثمار یعنی بنده پروری با ابزار تخریب. نتیجه‌ی هر دو بهره‌کشی از انسان با 2 روش آدمکسازی است!

#هم_افزایی حلقه‌ی مفقوده در توسعه‌ی پایدار و حرکت معنادار به‌جای حرکت ناشی از تضاد ایدئولوژی خونخوار است. در این بازی انسانسوز، اربابان بومی و استثمارگران در شرق و خاورمیانه (از استالین تا قذافی و صدام و خمینی) خواه ناخواه کوسه‌های اربابان استعمار غربی و نئولیبرالیسمند. کوسه‌هایی که برای بقاء به جان ماهیان خودی و غیرخودی می‌افتند، تا با ارتزاق از گوشتشان، آنها را با فریب و تهدید و ترس، تحریک و ترغیب به حرکت و مقابله و ستیر و یا گریز ‌کنند و نهایتا در ساحلی دورتر از حوزه‌ی امنیتی خویش، به کام اربابان استعمار تعارف و تقدیم نمایند! سوخت این انگیزش را یک ایدئولوژی دوقطبی بین مؤمن و خودی، و کافر و غیرخودی، فراهم می‌کند! این تضاد در کمیته‌های انقلابی و بلشویکی و در شوراهای فرمانبری تبدیل به گروهانهای پادگانی میشود که باید قادر باشند برای صاحبان ژن برتر ایدئولوژیک سربازگیری کنند! معنای شورا در نظام ایدئولوژیک کارگاههای آدممکسازی است که شهروند را از ماهیت انسانی که برای کسب معرفت نیازمند اختیار و آزادی با آزمون و خطا برای هم‌افزایی است خارج میکند و شیره‌ی جان او را برای تزریق به ستاد فرماندهی و ازمابهتران می‌مکد! و سازوکار و معنای شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی، تولید حس هم افزایی بر اساس وسعت وجودی خاص، اما سهام برابر در یک شرکت سهامی عام نیست. بدیهی است که چنینسازوکاری از سرعت توسعه میکاهد اما آن عقب ماندگی تاریخی را بتدریج و سریع جبران می‌کند! شکاف‌های طبقاتی را کم کم پر می‌کند و مناسبات اجتماعی را انسانی می‌کند! این یعنی تولید نور مهرورزی در خورشید جامعه. حال آنکه سازمانهای ایدئولوژیک که از پیش سرنوشت انسان را نوشته‌اند شبیه سیه‌چاله‌اند و ستاره ها را می‌بلعند و تبدیل به ماده‌ی تاریک می‌کنند! به همین دلیل است که بر اساس تجربه‌ای تاریخی در جبرجغرافیایی کویری ایران که شهروند را در قلعه‌هایی جداجدا از هم نگاه داشته، روابط زاینده‌ی انسانی تبدیل به روابط ارباب و رعیتی تبدیل شده است. زالوها باید به کرم‌ها که تنها مصرف میکنند خون برسانند. زالوها خود مصرف کننده‌اند! و امر مبارزه در دوران تسلط کرکس‌ها بر جنازه‌ی انسانها، ناممکن میشود! چون مناسبات قدرت به هیچ عنوان همچون دوران پسازآزادی که کبوتران دسته دسته در آسمان اوج می‌گیرند امن نیست!
.
علت اصلی عدم سامان مبارزات ملی-میهنی هم عدم تشحیص دو موقعیت #پیشاآزادی و #پساآزادی و ادبیات ناشی از دستگاه مختصاتی مربوطه، در چنبره‌ی نظام سلطه و در آوردگاهی نابرابر، توسط مبارزین است.
سلاخی انسان به بهانه‌ی عدالت برای آدمکهای جامعه، وجه مشترک استعمار و استثمار است. چه کسی پاسخگوی قربانیان هیروشیما تا سیبری و گورستان خاوران است؟
کماکان ادبیات سنتی و "سلبی-حذفی" بر مناسبات قدرت در ایران و جهانی حاکم است و هنوز مردم را در تضاد منافعی بین مؤمنین خودی و کفارِ غیرخودی تقسیم کرده و می‌درند! حال آنکه تضادی بنیادی بین منافع مشترک انسان نیست، تاعامل حرکت برای جنگی ایدئولوژیک با غیرخودی گردد! ایدئولوژی سازوکاری جعلی و صنعتی است، نه طبیعی. ایدئولوژی سازکار توسعه‌ی تباهی و انرژی تاریکی است.
در فلسفه‌ی نور دیگر نیازی برای جنگ با ابزار تاریکی در سیاه‌چاله‌های تاریکی نیست! هیچ تاریکی با تاریکی محو نمی‌گردد! برای رفع تاریکی، کافی است بر آن نور بتابد!
علی‌رغم شعارهای ایده‌آلیستی، حتی جهان سکولاردموکراسی هنوز عمیقا مذهبی است. برای سکولاردموکرات بودن لازم نیست که مذاهب بنده‌سازِ ابراهیمی را نفی کنی! بلکه کافی است انسان باشی و به‌جای دریدن، تنها پرده از خوانشِ سنتی و مذهبی دین موروثی برداری، تا حقیقتِ دین عین آزادی و استقلال از قدرت جزمی بت‌های دیروزی باشد! ایدئولوژی در اجتماعیات مدعی است جهان ناشناخته را از ازل تا ابد می‌شناسد! و این در حالی است که هنوز شکاف تاریکی (انرژی و ماده تاریک) در اولین لحظاتِ بیگ‌بنگ بدون هیچ توضیحی چون جهلی در دل ایمان دانشمندان و عالمان وجود دارد! کشف قوانین و مناسبات مادی و فیزیکی در هستی به هیچ وجه نتوانسته علت اصلیِ انگیزش حرکت در انسان را برای زندگی شرح دهد! حتی وابسته کردن انگیزش تحرک انسان به مناسبات فیزیکی، بنا نهادن مبانی علوم اجتماعی بر نظریات علمی است و فرضیه و نظریه عین حقیقت نیست.
آیا برای سنتز باید تزی در مقابل آنتی تز قائل بود؟ آیا این فرض می‌تواند انسان را به بلوغ و شکوفایی و امنیت برساند؟ آیا تضاد و جنگ می‌تواند موجب زایندگی انسان شود؟ بر این مبنا آیا زن و مرد با هم در نبردند؟! و یا در پی همیاری برای هم افزایی با رها شدن از فراغ و دردند؟ و براستی بنیاد این هم افزایی برای خلق انسانی دیگر چیست؟ جز مهرورزی و تابش نور در تاریکی برای شناخت مناسبات قدرت و توسعه‌ی خود با همدلی و همیاری، به جای سلطه و برده‌سازی و مغبون کردن با زور.

جنگ یا صلح؟ حذف یا جذب؟
به عبرت تاریخ، همواره بشر عقوبت قربانی شدن انسان را در تنازع بقاء و جنگ به علت تضاد منافع، چشیده است! آیا چنان فرضیات و نظریاتی که بنایش بر تضاد منافع است، می‌تواند کماکان با هستی انسان به نام علمی که بر فرضیات بنا شده بازی کند؟ در حالی که انسان به علت محاط بودن در محیط هنوز جاهل به توضیح ماده‌ی تاریک پس از مهبانگ(بیگ بنگ) است! پس منطقی است که بنای حرکت انسان تلاش برای شناختی بیشتر مبتنی بر اصل عدم قطعیت باشد تا بر اساس قانونی شبهه برانگیز در حق انسان جنایت نکند و بنای توسعه را بر قطعیتی شبهه‌علمی قرار ننهد که منطقش بر رخنه‌ای تاریک و ناشناخته در خلاء بنا شده است! بدیهی است که آن قطعیتی که بنایش بر فرضیات و یا ایمان و باوری غیرقابل اثبات باشد متزلزل است و چه منتسب به علوم طبیعی باشد و چه منتسب به علوم ماوراء طبیعی هر دو به صدور حکم حکومتی و قطعیت و ویرانگری منتهی خواهد شد! چه پرچمدار این قطعیت(بت پرستی) ترامپ و امپریالیسم امریکا باشد، و چه استالین و کمونیسم، و چه داعش‌مسلکی چون خمینی و جمهوری اسلامی.
حال اگر حتی پرچم آزادی در دست سکولاردموکراتهایی باشد که برای دفاع از آزادی انسان از سلطه، با قطعیت و به نام علم حکم صادر کند، در واقع پیرو همان راه سلطه خواهد بود! چون برای سرکوب یک بت خرافی از بتواره‌های جعلی دیگری بهره برده که قطعی‌گراست؛ نه نسبی‌گرا و لاادری.
چون دین آزادگی و استقلال از بت و بت‌پرستی، که ماهیتی فرازمانی مکانی دارد، نتوانسته اثبات کند که مناسبات قدرت و قواعدِ حقوقی و شرعی و مذهبی در مکان دیروزی، زمان منقضی نیست و فرازمانی است! باید بتوانی پوستین مناسبات مرده و موروثی را از مناسبات زنده‌ی امروزی برکنی. این یعنی رهایی از حق برتر مذهبِ تکنولوژی و مالکیت و سرمایه و ایدئولوژی که نسل زنده و نوزادان نیامده را در گورستان و چنبره‌ی ژن برتر دیروزیان زندانی کرده.
تغییر الگوی تنازع بقاء از جهان‌بینی مطلقگرای نئولیبرالیستی به روش‌های نسبی انسانی ضروری است. ما میان محیط، محاطیم و نیازمندِ عدم قطعیتیم؛ نه قطعیت در جدالی جاودانه بین جهان‌بینی‌ها. که جهان‌بینی از کمونیسم گرفته تا لیبرالیسم تا اسلامیسم، بر دو قطبی جنگ با غیرخودی استوار است. بکش تا زنده بمانی!
و این یعنی جنگ جنگ تا فتح جهان! با حذف غیرخودی.
اما چنین قطعیتی هرگز به صلح منتهی نخواهد شد! چون انسان آدمک نیست! و برای انسان ماندن نیازمند استقلال و آزادی توأمان بر اساس عدم قطعیت است.
این یعنی اصالت حیات نه متکی بر قطعیت اومانیسم است و نه قطعیت سوسیالیسم! این یعنی هم اومانیسم مهم است هم سوسیالیسم. و بشر ناگزیر از فراهم آوردن بستری برای آمیزش این دو است. تا از آمیختن این دو نوزادی سالم به بار آید که در روشنایی و امنیتی آزاد بتواند به جای جنگ و دریدن غیرخودی در تاریکی، در راه شناخت روشهای نو به نوی صلح و هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز، به همنوع خود مهر بورزد.
.
داستان پیشرفت ژاپنی‌ها را می‌توان با خواندن تصویر متن پیوست دوره کرد که آنها چگونه پس از خلع سلاح شدن در جنگ جهانی خود را در کورس رقابت اقتصادی و توسعه در جهان مطرح کردند. نه ژاپن و نه کره جنوبی نمی‌توانند الگوی آبادانی ایران فردا قرار گیرند! بنابراین نباید از ترس آلت و گزمه‌ی کدخدای دهکده‌ی جهانی، به رادیکالیسم و بنیادگرایی مذهبی و ایدئولوژیک پناه برد و لت و پار شد. فرمول ویرانگر داعش‌مسلکی بلشویکی تولیدی نظام استعمار است! بنابراین نباید سوریه و روسیه و کره‌شمالی شد!
ژاپنی‌ها هر بن‌بستی را با راهکاری نوین در عرصه‌ی کورس رقابت و تنازع بقاء در تجارت جهانی که نئولیبرالیسم جلوی پایشان گذارده بود با سعی و تلاشی چشمگیر باز کردند. آنها با پرهیز از فریز کردن ماهی و برای تازه نگاه داشتن طعم ماهیان صیدشده از عمق اقیانوس تا ساحل که روزها طول می‌کشید، نهایتا با انداختن کوسه میان حوض‌های کوچک آب در کشتی‌های صید ماهی، ماهیان را به تلاش و ورجه وورجه وامی‌دارند.
مطمئنا همین ژاپنی‌ها مدتی دیگر طعم تلغ هراس ناشی از کورس رقابت برای تنازع بقاء و دریده شدن لای دندان کوسه را هم درخواهند یافت که با گوشت ماهی‌های با‌نشاط فرق می‌کند، آنگاه شاید دریابند باید مبنای رقابت و حرکت از سر ترس ناشی از حذف و نابودی را به نشاط ناشی از هم افزایی و مهرورزی تبدیل کنند!
آنجاست که شاید گامی بردارند برخلافِ الگوی اربابان استعمار جهانی با یاری اربابان استثمار بومی و کوسه‌ها، تا شاید به قیمت هراس دیگران از مردن، طعم نشاط و امنیت زندگی را تنها برای خود نخواهند!
مطمئنا اگر زود نجنبد روزی نه‌چندان دور دوباره در این تنازع بقاء هراس‌انگیز، دور از هم افزایی، بلعیده خواهند شد؛ چون کدخدا همان زور برترِ کارتلها و تراستها و بانکهای بریتانیایی است که برای توسعه قادر است مردم خاورمیانه و افریقا و جهان پیرامونی را موش آزمایشگاهی خود کند.
#هم_افزایی مقدور است، اگر بنا را بر تمرین همزیستی مسالمت آمیز شریکان و سهامداران یک #شرکت_سهامی_عام بگذاریم. این الگو می‌تواند از انتخاب اپوزیسیون و حتی پوزیسیون از ایران آغاز شود، اگر بخواهیم!
شخصا به مبانی چنین راهی برای پیشگیری از ویرانی و امید به آبادانی در #مرامنامه پرداخته‌ام. نقشه‌ی راهی که امید را از تمرین هم افزایی از شوراهای بومی-محلی تا ملی-میهنی هموار و بارور می‌کند. راهی که بر زبان مشترک مبتنی بر حق آب و خاک مشترک استوار است و بر ادبیات #ایجابی_جذبی تاکید دارد نه ادبیات #سلبی_حذفی.
#خیام_ابراهیمی
8 مرداد 1398

با سپاس از جناب امیر سهی.

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...