انتخاب و انتخابات
سوارکاری با اسب چوبی
انتخابات در نظام سلطه، سوارکاری با
اسب چوبی است، که نتایج اخلاقی و عبرت اجتماعی آن منتهی به لذت بردن از مردمسواری
دیمی است!
کودک که بودیم بچه ها یک تکه چوب را
اسب خود میکردند و به تاخت و تاز روی خاکها گردوخاک میکردند و از غبارها احساس
مؤثر بودن میکردند و در واقع ادای سوارکاری در میآوردند و گاهی دو لشکر میشدند
به جنگ و گاه با هم مسابقه هم میدادند و گاهی در این بازی گریبان هم را هم میگرفتند!
و اینگونه شد که ما دلقکهایی حرفهای
شدیم که روی گوری که مرده ای در آن نبود هی گریه کردیم و دستمال کاغذی به هم تعارف
کردیم و پاره کردیم.
حالا حکایت ماست و ادای دموکراسی و
موضوع انتخابات و رعایت قواعد بازی بروکراتیک در نظام تصمیم سازی... و خلاصه اینکه
وقتی تصمیم سازیهای کلان (سرنوشت ملت) در ید مطلقه حصر است و در دست مردم نیست،
لذا مکانیسم انتخابات از پایه نامطمئن و مخدوش است!
چرا که مردم بر سرنوشت خویش نظارت
ندارند! از صندوق انتخابات گرفته تا نمایندهای که معلوم نیست انتخاب ایشان است؟
یا مصلحت قدرت مطلقه؟ برای بازی در پارادایم همرنگی با سیاستهای کلان تک نفره که
بر میلیونها انسان بار است و همه باید ارزش خود را با آن وزن کنند و به حساب
شخصیتِ خودشان بگذارند!
در چنین سیستمی همه ادای پارلمانتاریسم
را در میآورند تا بردگی خود را با تقدیر از بالا به پایین تطبیق دهند تا دارای
قدرت و اعتباری اجتماعی گردند! حال آنکه این بازی باید از پایین به بالا رقم
بخورد! کاری که بس سخت است! چون ذهن ما عادت کرده که مفتخوری کند! مسئله را دیگری
بشناسد و دیگری حل کند! و طبق وسعت وجودی و استعداد خود نهایتا یا کرمی شود به جان
مردهی یک زالو... و یا زالویی شود به جان زندهگان بیاختیار.
به همین دلیل است که جای کارفرما و
پیمانکار تغییر کرده و نظام ارباب رعیتی در پوستین نمایشهای دموکراتیک بازآفرینی
شده است تا به چشمان بازیچههایی که شیفته و مفتون مدرنیته شده است القاء کند و
آنها را بفریبد که تو هم بازیگری .
در واقع نام سازوکار انتخابات در چنین
نظامی را باید گذارد:
تلاش برای بیعت در انتخابات زیر عبای
وحدتِ کفتاری در لباس کفتر
چالش انتخابات در نظام سلطه، تنها
گردوخاکی کودکانه است برای همسازی با قدرت فراملی قدرت سلطه، نه بیشتر.
رای گیری در یک نظام سالم ، یعنی
"قدرت تصمیم سازی گروهی" برای نوشتن سرنوشتی گروهی بر اساس اصل هم
افزایی در بستری امن.
حال آنکه رای گیری در نظام سلطه، به
معنای تلاش برای تطبیق با سرنوشتی است که دیگری مینویسد و تو اگر تن نفروشی در آن
ناامنی! و تمام فاجعه در این نمایش عمومی گروتسک است که هنوز ادامه دارد!
اصلا رأی و رای گیری یعنی چه؟ و چگونه
به حال رأی دهنده مفید و مضر خواهد بود؟
بدیهی است که تا مدعیان و مردم نفهمند
که مکانیسم راستی آزمایی در رای چگونه باید باشد و برای چه باید رای دهند و یا
تحریم کنند و چگونه باید آن رای و این تحریم را فعال و ایجابی کنند تا روشهای
ایجابی و سلبی حول "رای" را معنادار و قابل اندازه گیری کنند، مشکل
انتخابات در این مملکت حل نخواهد شد.
امنیت و بالندگی و زایندگی در یک جامعهی
مدرن و سالم، تنها در پروسهی کشف مسئله تا حل آن بصورت گروهی رقم میخورد تا همافزایی
و بلوغ بین معلولانی که در معلولیت تاریخی و تحمیلی خویش مقصر نبودهاند، تضمین
شود!
قدرت در بستر دو پارادایم، میوه میدهد:
یکی تلخ و خشک و دیگری شیرین و آبدار:
1- رقابت نابرابر برای حذف رقیب مبتنی
بر ادبیات سلبی-حذفی (با نفرت و فحش و تحقیر و تهدید و تحمیل و حل مسئلهی خود به
دیگری با رجزخوانی و مهرطلبی با زور و زر و تزویر)
2- رقابت برای جذب رقیب مبتنی بر
ادبیات ایجابی-جذبی ( یاری و مهرورزی برای شناخت مسئله و حل آن با شکوفایی
استعدادها بر اساس وسعت وجودی و ایجاد امنیت برای دیگری)
.
موضوع این نیست که کاندیداتورها ممکن
است کرمو از آب درآیند و با التزام به حکم حکومتی تعهدات خود را به مردم فراموش
کنند! چون ایشان اصولا و قانونا برآیند تصمیم سازی شوراهای محلی و بومی و احیانا
احزب و گروههای مردمی نیستند و تبعا به مردمی که وجود ندارد هم خود را پاسخگو
نمیدانند... چون از سویی قانونا ملتزم به فرمانبری و سرسپردگی به سیاستهای کلان
قادر مطلقه اند که همانا سرنوشت یک ملت است که از بالا به پایین تدوین و ابلاغ
میگردد و همه ملتزم به همخوانی با آنند! موضوع این است که چنین نمایندگانی نه به
دلیل اطمینان از اعتماد مردم در سازوکاری انتخاباتی، بلکه به دلیل تن سپردن قانونی
به نظام سلطه ناگزیر از بی هویتی و بی شخصیتی هستند... چرا که اولا حتی اگر نلسون
ماندلا هم کاندیدا شود، شما مطمئن نخواهید بود که آیا اسمش از صندوق بیرون می آید
یا نه! گذشته از این اگر ناگزیر شوند بر اساس استقبال عمومی نامش را از صندوق
بیرون بیاورند، معلوم نیست که برای تعدیل بین چپ و راست و کم نشان دادن شکاف
راستین، تعداد را درست اعلام کنند یا نه؟ و اگر هم هر دو بر حسب بخت و اقبال و یا
مصلحت درست باشد، معلوم نیست که اصلا قانونا اختیاراتش قابلیت اعمال اراده داشته
باشد یا نداشته نباشد... و اگر دارای اختیار هم باشد، معلوم نیست که قدرت مافوق
تاب آن را داشته باشد یا نداشته باشد و اساس به مصلحتی بزرگتر پاسخگو باشد یا
نباشد! بنابراین می بینیم که فرآیند انتخابات در این نظام ماهیتا یک نمایش روحوضی
است و اصالت ندارد... هر چند روایت آن بسیار هنرمندان باشد اما اصالت ندارد!
در واقع تا ساده دلان و فرهیختگان و
دانشمندان آبدیده شوند دل مام میهن آب شود.
نتیجه: در یک سازوکار کلاهبرداری بدوی،
تنها تعداد فیزیکی و میدانی که دیده شود به چشم میآید و مردم باور میکنند که
"مـــــار" چیست؟ وگرنه برای قومی که به قدرت مناسبات قانونی اشراف
ندارد بنویس کفتار و بخوان کفتر و یا بالعکس. نتیجه چیزی جز سرسپردگی و مچل شدن
نیست!
همچنانکه 40 سال گرد همین صندوقهای
بیعت زیر عبای شکلاتی و یا دستبند عوافریبانه و بی خاصیت سبز و سرخ و سیاه مچل شده
است.
یعنی باید به موازات صف اقلیت صفی از
اکثریت بست و صراحتا گفت قانون اساسی باید به نفع حضور تمام مردم باری نوشتن
سرنوشت تغییر یابد و این اکثریت اثبات میکند که اقلیت حاکم نامشروع است.
در واقع باید عدم بیعت را در میدان
ثابت کرد! چون مکانیسم راستی آزمایی با نظارت مردم مستقل وجود ندارد که بفهمیم یا
نفهمیم به طرف دو تا را چهار تا نشمرده باشد و هزار تا را دو تا... و ضمنا شوراهای
مردمی قابلیت ردیابی و نظارت بر نمایندگان را ندارد که بتواند ایشان را پاسخگو
کند... مردم بصورت انفرادی میتوانند وقت بگیرند و خدمت نمایندهی ملتزم به ارباب
برسند... همین! یعنی مکانیسم پاسخگویی وابسته به قدرت اجماع مردمی و امری
بروکراتیک نیست...
بنابراین اگر کسی هنوز فکر کند که با
مشارکت در انتخابات، با برگزیدن چوبی که اسب نیست، توانسته سوارکاری کند و یا
تاثیری آگاهانه در سرنوشت خود داشته باشد باید در عقل او شک کرد (چون نمیتواند
اثبات کند که آیا اصولا در دو مشت ارباب "گلی" هست یا نیست؟)
و اگر کسی فکر کند که با قهر و تحریم
سلبی و مخفی شدن در خانه میتواند کاری مؤثر کرده باشد نیز باید در منطق خود تجدید
نظر کند! چرا که چه تو بیایی و چه نیایی او مشارکت کنندگان را بالای 50 درصد اعلام
کرده و بر مشروعیت قانون اساسی و قدرت فراملی و مطلقه ی خود که حاکم بر نمایندگان
پشمکی مردم است مهری جدید خواهد زد!
بنابراین تنها راه مؤثر یک فراخوان
عمومی است که مردم را به صورت مسالمت آمیز به میدانی به موازات در صف بیعت
ایستادگان بکشاند، تا همه با هم در منظر تاریخ و دوربینها ببینند که تعداد کدام صف
بیشتر است.
این یعنی "رفراندوم کیلویی"
برای قومی در حال فرو رفتن بیشتر در گرداب بازیهای کودکانه به نام انتخاباتی که واقعی
و راستین نیست و تنها ادا درآوردن است!
البته، تا ادبیات حاکم بر فضای سیاسی
مملکت ارباب و رعیتی باشد، کسی نمی شنود که: نه هر آنکس که سر تراشد قلندری
دادند...در واقع ملت در بازی انتخابات و تبعیت از دموکراسی تنها ادای ناقض و
پوشالی اش را در می آورند و متاسفانه آنکه این جماعت را روی زبان خود نرم و لطیف و
خوش میرقصاند اصلاح جلبانند ( گیریم به نیت خیر). چون اصولگرایان شمشیر را از رو
بسته و اساسا رقصی جز رقص شمشیر بلد نیستند( البته به نیت خیر)!
خیام ابراهیمی
3مرداد 1398
خیام ابراهیمی
3مرداد 1398
No comments:
Post a Comment